دیواری بین ما و برزخ
دیواری بین ما و برزخ
دیواری بین ما و برزخ
حجتالاسلام مهدوینژاد: حادثه قیامت با عالم قیامت فرق میکند. حادثه قیامت، مقدمه عالم قیامت است: «إذَا الشَّمْسُ کُوِّرَتْ»، «وَ إِذَا النُّجُومُ انْکَدَرَتْ»، «وَ إِذَا الْجِبَالُ سُیِّرَتْ» و... وقتی که آسمانها به هم میریزد، کوهها متلاشی میشود، خورشید خاموش میشود، ستارگان افول میکنند و... این حادثه قیامت است. بعد از این حوادث، عالم قیامت برپا میشود. // آیا این دنیا که تمام شد عالم برزخ هر کسی شروع میشود یا اصلاً عالم برزخ خلق میشود و بعد از آن قیامت؟ // به دو شکل میتوان به عالم برزخ و قیامت وارد شد: یک ورود اختیاری و یک ورود اجباری... // زندگی در دنیا و رفت و آمد به عالم برزخ! چگونه ممکن است؟! // صورت ملکوتی و برزخی اعمالی که انجام میدهیم...
شناسنامه:
عنوان: بفرمایید مهمانی خدا
موضوع: ابد در پیش داریم 2
زمان: 1404/01/02، شب 22 از مراسم ماه رمضان
مکان: مدینهالعلم کاظمیه یزد
سورههای قیامت
قریب به دوهزار آیه در قرآن در مورد عالم آخرت (مرگ، برزخ، قیامت و...) هست؛ یعنی یک سوم آیات قرآن در مورد این مسئله نازل شده است. بعضی سورههای قرآن هم به سُوَر قیامت معروفند، مثل سوره قیامت، واقعه، تغابن، نبأ، قارعه، زلزال، انفطار، تکویر، رعد، حشر، جاثیه، مرسلات، معارج، الحاقه این سورهها معروفند به سوری که مربوط به بحث قیامت هستند.
اسامی قیامت
قیامت در آیات و روایات ما هفتاد وصف و عنوان دارد. مثلاً به روز قیامت «یومالساعه» میگویند، الساعه یعنی قیامت. یوم القیامه، یوم الاخر، یومالدین، یومالحساب، یومالخلود، یومالخروج، یومالجمع، یومالفصل. روزی که به حسابها رسیدگی میکنند؛ یعنی همه انسانها من الاولین و الآخرین برای حساب و کتاب جمع میشوند. از طرفی هم «یومالفصل» است؛ یعنی روز جدایی، همه جمعاند ولی همه از هم جدا هستند همه از هم فرار میکنند. «یوم الحسرت» میگویند؛ همه حسرت میخورند، خوبان و انسانهای گناهکار هر دو حسرت میخورند. گناهکارها حسرت میخورند که چرا در دنیا غفلت و گناه کردند و کار خیر نکردند. انسانهای صالح هم حسرت میخورند که چرا کم برداشتند. آنجا وقتی وضعیت حساب و کتاب و مراتب و درجات و... را میبینند حسرت میخورند. «یوم التغابن» روز غبن، روزی که انسان ضرر کرده است. «یومالعسیر»؛ یعنی روز سخت، اینها بخشی از اسامی است که برای روز قیامت وارد شده است.
معنای قیامت چیست؟
معنای لغوی قیامت، ایستادن ناگهانی است. معنای اصطلاحی که برای آن روز خاص استفاده میشود به معنای ناگهان برانگیخته شدن انسانهاست. یکدفعه در صور دمیده میشود و همه از قبرها زنده و برانگیخته میشوند. یک معنا هم در کلمه قیامت هست به این معنا که انگار یک سکون و ثبات مدت طولانی حاکم بوده، یکدفعه یک حرکت و خیزش و رستاخیزی اتفاق میافتد به این قیامت میگویند. مردگان قرنها آرمیده بودند و ناگهان از جا بلند میشوند.
تفاوت بین حادثه قیامت و عالم قیامت
به این دو واژه دقت کنید: حادثه قیامت با عالم قیامت فرق میکند. حادثه قیامت، مقدمه عالم قیامت است. حادثه قیامت که در این دنیا اتفاق میافتد: «إذَا الشَّمْسُ کُوِّرَتْ»، «وَ إِذَا النُّجُومُ انْکَدَرَتْ»، «وَ إِذَا الْجِبَالُ سُیِّرَتْ»[1]؛ وقتی که آسمانها به هم میریزد، کوهها متلاشی میشود، خورشید خاموش میشود، ستارگان افول میکنند و... بعد از این حوادث، عالم قیامت برپا میشود. انگار زنگ میزنند و بعد کلاس تشکیل میشود، چنین حالتی است.
عالم قیامت کجاست؟
قیامت در کنار ماست، قیامت عالمی نیست که بعد از این عالم حلول و ظهور پیدا کند و به وجود بیاید. همین الآن هم قیامت هست. به این سه مرحله دقت کنید: دنیا، برزخ، قیامت؛ ما الآن در دنیا زندگی میکنیم عالم دیگری هم به نام برزخ و عالم دیگری به نام قیامت هست؛ آیا این دنیا که تمام شد عالم برزخ هر کسی شروع میشود یا اصلاً عالم برزخ خلق میشود و بعد از آن قیامت؟ نه همین الآن هم برزخ هست.
موت اختیاری و اجباری!
به دو شکل میتوان به عالم برزخ و قیامت وارد شد: ما یک ورود اختیاری و یک ورود اجباری به عالم برزخ میتوانیم داشته باشیم. ورود اختیاری یعنی انسان با اختیار خودش با موت اختیاری به عالم برزخ برود. انسان وقتی تزکیه نفس کرد روحش تعالی پیدا کرد قوی شد، به صورت اختیاری میتواند وارد برزخ شود. همین الآن در حالی که زنده است میتواند به عالم برزخ وارد شود، با برزخ خودش ارتباط بگیرد؛ مثل مرحوم نراقی که شبهای گذشته داستانش را نقل کردیم که وارد قبرستان شد و از قبری وارد عالم برزخ شد و چه اتفاقاتی افتاد.
یکی هم ورود اجباری است که با موت اجباری است؛ یعنی شما به اجبار میمیرید، جان میدهید و بعد از آن شما را وارد عالم برزخ میکنند.
تمثیل باغ، دیوار و پتک/ دیواری بین ما و برزخ
برای مثال فرض کنید که بیرون از این محل، یک باغ هست و این باغ مثل همان باغ برزخی پر از نعمات است. دیواری جلوی این باغ کشیده شده، تا چشم کار میکند این دیوار ادامه دارد. کنار این دیوار، ریل و نوار نقاله هست و صندلی روی آن است، وقتی شما روی آن نشستید، صندلی آرامآرام حرکت میکند. بعد از گذشت چند روز شما را به درِ ورودی باغ میرساند و بعد با همان ریل و همان مرکبی که دارید وارد آن باغ میکنند. شما میتوانید پتکی بردارید بعد سوار این نوار نقاله که شدید و روی این صندلی نشستید، محکم به این دیوار بزنید و آن را سوراخ کنید و از آنجا وارد باغ بشوید. الآن میتوانید وارد این باغ بشوید یا باید تا آخر این دیوار بروید و مدتها طول بکشد تا وارد این باغ شوید. این نوار نقاله حرکت میکند. توقف نمیکند، برنمیگردد. شما باید پتک را سریع و با قدرت بزنید. اینکه چه مقدار از این دیوار را بتوانید بریزید که دیوار باز شود و بتوانید واردش شوید، بستگی دارد که چقدر قدرت داشته باشید و با سرعت عمل کنید، با چه کیفیتی عمل کنید.
مثال این باغ همان عالم برزخ است، این دیوار جلوی آن که میان ما و ادراک ما از عالم برزخ فاصله ایجاد کرده حجابهایی است که مانع دیدن عالم برزخ است، موانعی است که نمیگذارد ما آنسو را ببینیم. این نوار نقاله، عمر ماست. عمر ما دارد میگذرد. تا چه زمان به آخر این دیوار برسیم و مرگ اتفاق بیفتد، آخر دیوار یعنی مرگ. بمیریم ما را با آن سختیهای مرگ و آن مسائل وارد برزخ کنند.
این پتک، اعمال صالحه است. هر ضربهای که به این دیوار میزنید، یک عمل صالح است که میتواند راه شما را با عالم برزخ کوتاه و باز کند. بستگی دارد این عمل صالح چطور، با چه کیفیت و قدرتی انجام شود. یک عده در سیر و سلوکشان در عالم معنا، تزکیه نفس و اصلاح خودشان، در بیست سالگی این دیوار را میشکافند و وارد عالم برزخشان میشوند، بعضی در جوانی، بعضی در میانسالی یا در پیری این را باز میکنند. سیر و سلوک دارند، خودشان را تحت تربیت قرار میدهند، در جایی موفق میشوند آن ضربه نهایی را بزنند، این دیوار را بشکافند و وارد عالم برزخشان بشوند. هنوز جان دارند، روحشان از این دنیا نرفته، وارد برزخشان میشوند. به نسبت متفاوت است. گاهی بعضی ضربه میزنند، سوراخی ایجاد میکنند، فقط میتوانند آن سوی باغ را ببینند. صدایی از برزخ میشنوند، گاهی خوابهایی میبینند و مکاشفاتی میکنند. گاهی بعضی این دیوار را سوراخ میکنند و بخشی از این صحنه را میبینند. نمیتوانند کامل وارد عالم برزخ شوند. بعضی بهخاطر تزکیه و تهذیب، قدرت روحیشان آنقدر است که میتوانند وارد عالم برزخ شوند.
این مثال یعنی اینکه همین الآن فاصله ما با عالم برزخ آن دیوار است؛ یعنی عالم برزخ همین الآن هست. آن دیوار حجابهایی است که ما بر اثر گناهان و ظلماتی که در نفس خودمان داریم، تبعیت از رذائلی که داریم باعث شده ما آن سو را نمیبینیم. اگر اینها نباشد، آن دیوار برداشته شده، لازم نیست به آخر عمر انسان برسد تا برزخش را ببیند. عالم برزخ یک عالم موازی با عالم دنیا است.
برزخ و قیامت با عالم دنیا موازی هستند
برزخ همین الآن هست، اگر دیوار تعلقات و حجابها را کنار بزنیم همین الآن برزخمان را میبینیم. نه تنها برزخ هست، عالم قیامت هم همین الآن هست. عالم قیامت هم یک عالم موازی با عالم دنیا و عالم برزخ است منتها مرتبهاش متفاوت است. دنیا مرتبه پست عالم است، بعد وارد برزخ میشویم، یک مرتبه اعلایی از دنیاست. مرتبه اعلایی از آن برزخ، قیامت است. اتفاقاً آنهایی که در برزخ میروند، عین همین دیواری که اینجا مثال زدیم، بین آنها و قیامت هست. آنها میتوانند وارد قیامتشان شوند اگر اعمالشان مانع نباشد.
انسان وقتی به عالم برزخ میرود بستگی دارد چقدر گرفتار حساب و کتاب باشد. اگر خیلی گرفتار حساب و کتاب باشد، سال برایش هزاران سال طول میکشد تا حساب کتابش صاف بشود، محاسباتش انجام شود و وارد قیامتش شود. بعضی برزخشان خیلی طولانی است؛ یعنی باید تا آخر دیوار برزخ را بروند. بعضی برزخشان کوتاه است عدهای برزخ ندارند، یعنی به محض اینکه از دنیا رفتند، عالم برزخشان را در مینوردند و وارد عالم آخرت و قیامتشان میشوند.
پس عالم برزخ، قیامت، عالمهای موازی هم هستند. ما در همین دنیا و همین لحظه کمی که فاصله داریم و آن فاصله خودمان هستیم، اگر این حجاب را برداریم، فاصله برداشته میشود و قیامت هم فاصلهاش همین است.
قرآن میفرماید: اینها که در عالم بزرخند سؤال میکنند که «وَ یَقُولُونَ مَتَی هُوَ قُلْ عَسَی أَن یَکُونَ قَرِیبًا»[2] قیامت کی هست؟ بگو: نزدیک است. قیامت قریب است. دو چیز وقتی به هم چسبیدهاند، فاصله اندکی بینشان است. به این قریب میگویند. خدا به بندههایش میگوید: «إنّی قَریب!»[3] من به شما نزدیکم. از رگ گردن به شما نزدیکترم. نفس انسان، اعمال انسان موجب فاصله است. قریب است. اگر شما الآن قیامت را نمیبینید بهخاطر این است که حساب وکتابتان سنگین است.
«إِنَّ السَّاعَةَ آتِیَةٌ أَکَادُ أُخْفِیهَا لِتُجْزَی کُلُّ نَفْسٍ بِمَا تَسْعَی»[4]؛ قیامت آتیه است به سمت شما میآید یعنی هست که به سوی شما میآید. من اراده کردم که قیامت را مخفی کنم. برای اینکه هر کسی باید جزای سعی و تلاش خودش را ببیند. باید در دنیا کار کنید. اگر برزخ را الآن میدیدید که همه عابد زاهد مسلمان بودند. خدا میگوید قیامت و برزخ و عذاب و ثواب و بهشت و جهنمی است. باید باور کنید خیلیها باور نمیکنند. میفرماید: ما برای اینکه شما تلاش کنید، قضیه حساب وکتاب دارد، قیامت را از شما مخفی کردیم.
در سرای گدایان یا در بهشت برین؟
امام هادی(علیهالسلام) را در آن مرکزی که شبیه کاروانسرای فقرا بود زندانی کرده بودند. شخصی به نام صالح بن سعید محضر حضرت شرفیاب میشود و میگوید: «جُعِلتُ فِداک فی کُلِّ الأمورِ أرادُوا إطفاءَ نورِکَ وَ التَّقصیرَ بِکَ حَتّی أنزَلوکَ هذَا الخانَ الأشنَع خَانَ الصَّعَالیک»[5]؛ فدایتان شوم در هر امری در صدد خاموش کردن نور شما و کوتاهی در حق شما بودند تا آنجا که شما را در این سرای زشت و بدنامی که سرای گدایان نامند منزل دادند.
امام فرمودند: پسر سعید تو هم چنین فکر میکنی؟! یعنی شما ظاهربینی نمیفهمی ما کجای عالم هستیم، چهکاره عالمیم، در چه عالمی داریم زندگی میکنیم؟ حضرت به دستشان اشاره کرده و فرمودند: «وَ قَالَ انْظُرْ فَنَظَرْتُ فَإِذَا أَنَا بِرَوْضَاتٍ آنِقَاتٍ وَ رَوْضَاتٍ بَاسِرَاتٍ. فِیهِنَّ خَیْرَاتٌ عَطِرَاتٌ وَ وِلْدَانٌ کَأَنَّهُنَّ اللُّؤْلُؤُ الْمَکْنُونُ وَ أَطْیَارٌ وَ ظِبَاءٌ وَ أَنْهَارٌ تَفُورُ فَحَارَ بَصَرِی وَ حَسَرَتْ عَیْنِی»؛ نگاه کن، باغهای پر از میوههای تازه و فرحبخش دیدم و دوشیزگان نیکومنظر و خوشبو و پسربچگانی مثل دانههای مروارید در صدفها و پرندگان و آهوان در حال جستوخیز و چشمهها و نهرهای جوشان. خیره و مات و مبهوت ماندم. حضرت فرمودند: «فَقَالَ حَیْثُ کُنَّا فَهَذَا لَنَا عَتِیدٌ لَسْنَا فِی خَانِ الصَّعَالِیکِ»؛ ما هر کجا باشیم اینجا هستیم. این برای ما آماده است ما در این کاروانسرا نیستیم.
زندگی در دنیا و رفت و آمد به عالم برزخ!
من و شما اسیر محسوسات دنیاییم. البته طبیعی است و چیز بدی نیست. ولی یک عده هم هستند که از این عالم رهیدهاند و وارد عالم برزخ شدهاند؛ لذا به سجده میرود ساعت را نمیفهمد اصلاً در این عالم نیست. آیتالله بهجت(رحمتاللهعلیه) در حرم امام رضا(علیهالسلام) وجود مبارک امام را زیارت میکند. ما ضریح را زیارت میکنیم ما میرویم حرم گنبد و بارگاه را میبینیم. چقدر شعر میگوییم چقدر هم حال و صفا میکنیم؛ در حرم گنبد، بارگاه، صحن و سرا را میبینیم، آیتالله بهجت(رحمتاللهعلیه) آنجا که میرود چیزهای دیگری میبیند. عدهای در همین مکان دنیا در عالم برزخ حضور دارند و رفتوآمد میکنند. برزخ برایشان حاضر است، لازم نیست عمرشان تمام شود تا برزخ خود را پیدا کند. در آن واحد در هر دو عالم زندگی میکند جسمش در این دنیاست ولی روح او هم در این دنیا و هم در عالم برزخ است؛ لذا در لحظاتی از این دیوار عبور میکند و وارد برزخ میشود چیزهایی میبیند و باز دوباره به همین حالات خودش برمیگردد. با عالم برزخ ارتباط دارد و حقایق برزخی را میبیند. در همین عالم زندگی میکند و حقایق برزخی را میبیند.
صورت برزخی اعمال/ ملکوت و صورت برزخی غیبت کردن
گاهی میگویند: فلانی چشم برزخی دارد، چشمش باز میشود و مردم را به شکل برزخی، به شکل باطن و اعمالشان میبیند. اعمال، صورت برزخی دارند که در روایات آمده است. میگوید: قیامت یک عده مثل مورچه محشور میشوند زیر دست و پای مردم له میشوند، اینها کسانی هستند که در دنیا تکبر داشتند. آدمهای متکبر، مغرور و ازخودراضی را خداوند در قیامت مثل مورچه محشور میکند. هر عملی یک صورت ملکوتی و برزخی دارد. خداوند در قرآن میفرماید: «لا یَغْتَبْ بَعْضُکُمْ بَعْضًا»[6]؛ از یکدیگر غیبت نکنید «أَیُحِبُّ أَحَدُکُمْ أَنْ یَأْکُلَ لَحْمَ أَخِیهِ مَیْتًا» آیا میخواهید گوشت برادر خودتان که مرده را بخورید؟ «فَکَرِهْتُمُوهُ» از این کار اکراه دارید؛ نمیخواهید این کار را بکنید. غیبت کردن صورت برزخی دارد، حالتی مثل خوردن گوشت مرده دارد. دو زن روزه بودند و داشتند غیبت میکردند رسول مکرم(صلیاللهعلیهوآله) فرمودند: شما مگر روزه نیستید چرا افطار کردید؟ پاسخ دادند: ما افطار نکردیم. حضرت فرمودند: ظرفی بیاورید. آن دو زن استفراغ کردند. خون، چرک و گوشت تازه از داخل دهان آنها بیرون ریخت. حضرت حقیقت را نشان آنها دادند. واقعیت غیبت کردن این بود. کسی که چشم برزخی دارد وقتی یک عده غیبت میکنند میبیند که چند نفر دارند گوشت تن یک نفر را میخورند. چرا میگویند مثل خوردن گوشت مرده است؟ برای اینکه مرده نمیتواند از خودش دفاع کند، کسی که از او غیبت میکنند هم نیست تا از خودش دفاع کند. چرا خوردن گوشت؟ برای اینکه گوشت بدن مدتی طول میکشید تا روی استخوان بروید اما خوردنش یک لحظه کار دارد. طرف سی سال آبرو جمع کرده، با یک غیبت آبرویش را میبرند. این عمل ملکوت دارد. ما در مورد غیبت به طور نمونه گفتیم. امام صادق(علیهالسلام) فرمودند: غیبتکننده اگر توبه کند و خدا توبهاش را بپذیرد، آخرین کسی است که وارد بهشت میشود و اگر توبه نکند، اولین کسی است که وارد جهنم میشود. واقعا خیلی سخت است. باز یک نکته دیگر در مورد غیبت است. نظام ارزشی ما خیلی درست کار نمیکند.
امام صادق(علیهالسلام) میفرماید: دریافت هر درهم ربا مانند این است که 36 مرتبه با یکی از محارم زنا کند. یک درهم ربا خوردن ملکوتش یا سنگینی گناهش مساوی با 36 مرتبه زنا با یکی از محارم است. در روایات دیگری آمده: یک درهم ربا مساوی است با 36 مرتبه زنا با یکی از محارم که یکی از آنها مادرش باشد در کنار خانه خدا! چقدر سنگین است! میفرماید: «اَلْغِیبَةُ أَشَدُّ مِنَ اَلزِّنَا»[7]. چقدر راحت غیبت میکنیم. کسی که وارد عالم برزخ شده باشد تعفن دروغ را میبیند و دروغ حالش را بد میکند.
یک طلبه از مرحوم ابوالحسن اصفهانی(رحمتاللهعلیه) سؤال کرد: آیا شما فکر گناه هم نمیکنید؟ فکر گناه نکردن برای معصومین است، خیلی چیز سخت و سنگینی است. شما چطور فکر گناه نمیکنید؟ ایشان پاسخ دادند: ببخشید عذر میخواهم. هیچوقت شده فکر کنید مثلاً بروید و نجاست بخورید؟ من نمیتوانم به گناه فکر کنم، چراکه گناه در نظر من مانند نجاست است. ایشان ملکوت و برزخ این گناه و حقیقت این ماجرا را دیده است.
عجایبی در شب معراج
امیرالمؤمنین(علیهالسلام) فرمودند: یک شب با فاطمه(علیهاالسلام) بعد از حادثه معراج محضر پیامبر(صلیاللهعلیهوآله) بودیم، ایشان گریه میکردند. سؤال کردیم چه شده است؟ حضرت فرمودند: حوادث و وقایعی از عالم قیامت دیدم. بعد فرمودند: دیدم زنی را با موی سرش آویزان کردند درحالیکه مغز سرش میجوشد و بیرون میآید. او زنی بود که موی خود را به نامحرم نشان میداد. حقیقت این قضیه چیست؟ حقیقت این قضیه این است که آتش شهوت وقتی غلبه میکند فرد مغز و فکر خود را در این آتش قرار میدهد. انگار مغزش از تعادل خارج میشود. چرا از مو آویزان بود؟ چون با این مو و زلفها خیلی از زندگیها را درگیر کرد، خودش هم متوجه نبود. با همین چند تار مو یا بیحجابی با دل و قلب جوان مردم، نه فقط با جوانها حتی آدمهای مسن کاری میکند که زندگی آنها را متزلزل کرده، ولی خودش متوجه نیست. پیغمبر(صلیاللهعلیهوآله) فرمودند: دیدم زنی گوشت بدنش را با قیچی قطعهقطعه میکنند. او زنی بود که بدن خود را به نامحرم عرضه میکرد، اجازه میداد نامحرم بدن او را لمس کنند. گناه ملکوت دارد. این عذاب همان حقیقتی است که انجام داده است. مثل این دنیا، طرف دزدی کرده، انگشتش را قطع میکنند. خب عذاب یک چیزی است که نتیجه عمل است. این نتیجه عمل نیست بلکه خود آن عمل است. خود عمل این طور مجسم شده است. جهنم چیست؟ جهنم اعمال انسان است که مجسم میشود. بهشت چیست؟ اعمال انسان است که مجسم میشود. اینطور برزخ افراد بد یا خوب است. فرشتگان شب اول قبر را چطور میبینید؟ فرشته چهرهاش عوض نمیشود. شما فرشته را وحشتناک میبینید. فرشته وحشتناک نیست. فرشته شکلی ندارد.
ترسیم برزخ در شب عاشورا
شب عاشورا وقتی اصحاب ابراز وفاداری کردند و گفتند: اگر همه عالم مقابل شما جمع شوند ما در کنار شما هستیم، صد بار هم بمیریم و زنده شویم دست از یاری شما برنمیداریم، هستیم. امام حسین(علیهالسلام) فرمودند: «فانّی لا اَعْلَمُ اصحاباً اَوْفی و لا خیراً من اصحابی اوفی»[8]؛ من یارانی باوفاتر و بهتر از اصحاب خودم سراغ ندارم «ولا اهل بیتی ابر ولا اوسع من اهل بیتی» و خاندانی هم نیکوکارتر، پایدارتر و وابسته تر از خاندان خودم سراغ ندارم. بعد حضرت فرمودند: «ارفعوا رؤوسکم و نظرو الی منازلکم فی الجنه»؛ سرتان را بالا بیاورید جایگاهتان را در بهشت ببینید. همه یاران جایگاه بهشت خود را دیدند. یعنی حضرت برزخشان را به آنها نشان داد. از آنجا به بعد وجد و شعف برای اصحاب سیدالشهدا(علیهالسلام) حاصل شده بود. شوقی که برای رسیدن به آن جایگاه داشتند. شب عاشورا چه میگفتند؟ بعضی شوخی میکردند، بعضی مشغول مناجات بودند و حال آنها عجیب بود.
طعم شیرین شهادت
عمل، شکل، بو و طعم دارد، قاسمبنالحسن(علیهالسلام) عرض میکنند: شهادت «احلی من العسل» است. ما گمان میکنیم دارند مثل ما که مثال میزنیم و تشبیه میکنیم میگویند: «احلی من العسل»، در واقع حضرت قاسم دارد طعم شهادت را میچشد، برزخ شهادت را مشاهده کرده، برای فهم ما تشبیه میکنند.
ملکوت زیبای تشییع امیرالمؤمنین(علیهالسلام)
امیرالمؤمنین(علیهالسلام) به حارثبنعبدالله همدانی فرمودند: «یَا حَارِ هَمْدَانَ مَنْ یَمُتْ یَرَنِی مِنْ مُؤْمِنٍ أَوْ مُنَافِقٍ قُبُلاً»[9]؛ هر کس بمیرد، شیعه باشد یا نباشد، هنگام جان دادن و احضار و قبض روح مرا میبیند. نقل شده امیرالمؤمنین(علیهالسلام) به حسنین(علیهماالسلام) وصیت کرده بودند، مخفیانه مرا دفن کنید. حضرت فرمودند: شما فقط عقب تابوت را بلند کنید، برادرانم جبرئیل و میکائیل برای تشییع من جلوی تابوت را بلند میکنند. تابوت را به سمت محل دفن میبردند. امام مجتبی(علیهالسلام) فرمودند: هر جا پیکر امیرالمؤمنین(علیهالسلام) را رد میکردیم، دیوارها و درختها و... تعظیم میکردند، همه عالم محضر امیرالمؤمنین(علیهالسلام) خم میشد.
در کتاب «القطره» آیتالله مستنبط(رحمتاللهعلیه) نقل میکنند: به سمت نجف میرفتند دیدند مردی آمد سوار بر اسب که صورتش را بسته بود. به امام مجتبی(علیهالسلام) فرمود: شما حسنبنعلی، وصی امیرالمؤمنین هستید. توصیفاتی را در مورد امام حسن(علیهالسلام) بیان کرد بعد به حسینبنعلی گفت: شما نوه پیغمبرید. توصیفاتی از امام حسین(علیالسلام) کرد. مرد سواره فرمود: جنازه را بگذارید و بروید. گفتند: پدر ما وصیت کردند جنازه را فقط به جبرئیل یا خضر نبی تحویل بدهیم، شما کدام یک از این دو بزرگوار هستید؟ حضرت صورت را باز کردند. دیدند امیرالمؤمنین(علیهالسلام) هستند. ایشان فرمودند: «یا أبامحمد إنه لا تموت نفس إلا ویشهدها أفما یشهد جسده؟»[10] آیا کسی که بالای جنازه هر کسی حاضر میشود، بالای جنازه خودش نمیآید.
روایت است: حضرت خاک را کنار زدند، قبری ظاهر شد. لوحی در این قبر نوشته شده بود: این قبری است که نوح نبی برای وصی پیامبر آخر الزمان آماده کرده است. وقتی امیرالمؤمنین(علیهالسلام) را داخل قبر گذاشتند پردهای روی قبر کشیده شده بود، امام مجتبی(علیهالسلام) پرده را کنار زدند و دیدند وجود مبارک فاطمه زهرا(علیهالسلام) و وجود نبی اکرم(صلیاللهعلیهوآله) وارد قبر شدند. این ملکوت تشییع است.
پناه همه زینب(علیهاالسلام) بود...
هر کدام از خانواده اهلبیت از دنیا رفتند امیرالمؤمنین(علیهالسلام) تشریف داشتند و بالای سر آنها بودند. حضرت زینب(علیهاالسلام) گریه فراق زیاد کردند؛ جدشان از دنیا رفتند، همه نشستند همدیگر را آرام کردند و گریه کردند. مادرشان از دنیا رفت دور هم بودند. همه این خانواده برادر و خواهر گریه کردند، سر به شانه هم گذاشتند. پدر بزرگوارشان از دنیا رفتند همینطور گریه فراق کردند، همه زینب را آرام کردند، لحظه شهادت امام حسن(علیهالسلام)، امام حسین(علیهالسلام) خواهر را آرام میکرد. اما کربلا قصه برعکس شد؛ در کربلا هیچ کدام از آن جمع نبودند. بیبی به چپ و راست زمین کربلا نگاه کردند همه را سوار شترها کرده بودند، خودشان میخواستند سوار شتر شوند. هیچ زانویی نبود، برای سوار شدن حضرت زینب پله شود. زینب مانده بود یک گهواره، یک مشک پاره و پاهای برهنه، زینب مانده بود و بچههای تازیانهخورده. بچهها را جمع و آرام کرد همه را سر و سامان داد. زینب جلوی تازیانه خوردن بچهها را میگرفت؛ پناه همه زینب بود ولی خودش پناه نداشت. رو کرد به قتلگاه گفت:
پناه عالمیان زینبت پناه ندارد
به جز تو ای شه خوبان تکیهگاه ندارد
اگر اجازه دهی صفکشیده از پیت آییم
که این سپاه نگویند حسین سپاه ندارد