کنترل و مدیریت ابعاد وجود انسان
کنترل و مدیریت ابعاد وجود انسان
کنترل و مدیریت ابعاد وجود انسان
حجتالاسلام مهدوینژاد: تمدن بزرگ، مبتنی بر یک جامعه با کیفیت است و جامعه با کیفیت، مبتنی بر خانوادههای با کیفیت و خانوادههای با کیفیت نیز از انسانهای مؤمنِ با کیفیت تشکیل میشود// چگونگی کنترل و مدیریت سه بُعد وجود انسان // برای برقراری ارتباط موفق با هر کسی یا هر چیزی در این عالم، باید اول آن را بشناسیم
شناسنامه:
عنوان: دورهمی شبهای شهر خدا
موضوع: ایمان سازنده/ نگاهی بر نقش ایمان توحیدی در زیرساختهای انسانی تمدنساز (فرد، خانواده، جامعه)
تاریخ: 27 فروردین ۱۴۰۱ / چهاردهمین شب رمضان ۱۴۴۳
مکان: مسجد جامع کبیر یزد
مراحل شکلگیری تمدن اسلامی
گفتیم تمدن اسلامی زیرساختهای مختلفی دارد، که مهمترین آن انسان است و انسان وقتی میتواند آن تمدن بزرگ را محقق کند که چند مرحله قبل از آن، را طی کرده باشد. به عبارتی تمدن بزرگ، مبتنی بر یک جامعه با کیفیت است و جامعه با کیفیت، مبتنی بر خانوادههای با کیفیت است و خانوادههای با کیفیت از انسانهای مؤمنِ باکیفیت تشکیل میشود.
یک مثال
شما تمدن را لباسی فرض کنید که میخواهید آن را بدوزید. برای دوخت لباس، پارچه لازم است که آن پارچه را «جامعه» فرض کنید. جامعه متشکل از آحاد و افرادی است که در کنار هم قرار میگیرند تا جامعه را شکل دهند، مثل نخهایی که پارچه را شکل میدهند. اگر بخواهیم پارچه باکیفیتی داشته باشیم، باید نخ باکیفیت داشته باشیم. نخ باکیفیت از پنبههای با کیفیت تولید میشود، لذا اصل، پنبه با کیفیت است. یعنی انسان اگر انسانِ مؤمن و ترازی شد، اگر انسان با کیفیتی شد، آنوقت خانواده با کیفیت درست میشود و خانوادههای با کیفیت، جامعه با کیفیت درست میکنند و جامعه با کیفیت یک تمدن بزرگ را شکل میدهد.
ایمان، عنصر اصلی رشد دهنده انسان است
تمدن ما در اصل روی دو عنصر متمرکز است: 1- انسان، «بما هو انسان» 2-ایمان؛ که عنصر اصلی نگهدارنده و رشد دهنده انسان است.
رابطه انسان با خدا
ما انسانها چهار ارتباط با جهان هستی داریم. اگر این چهار نسبت را خوب بشناسیم و ارتباطمان را خوب با آن چهار ساحت برقرار کنیم، آن وقت به تکلیفمان عمل کردهایم و در سیر و سلوک معنویمان به سمت خدای متعال رشد میکنیم. چهار ساحت ارتباطی عبارتند از:
1-ارتباط انسان با خدا، اولین ساحت نسبت با عالَم هستی.
رابطه انسان با خدا در حقیقت، عبودیت است. رابطه عبد و مولا است و رابطه عبد و مولا جلسات قبل، در شرح حدیث عِنوان بصری، کاملاً توضیح داده شد. حقیقت عبودیت چیست؟ ارتباط انسان نسبت به خدا باید چگونه باشد؟ و... که کاملاً روشن شد. باید برنامهریزی کنیم و در این مسیر حرکت کنیم.
ارتباط انسان با خود و سایر انسانها
دومین ساحت ارتباطی، ساحت ارتباط انسان با خودش هست. مشکل این است که اغلب انسانها با خودشان ارتباط درستی ندارند. ارتباط با خود مهم است.
ساحت سوم، ارتباط با سایر انسانها است؛ یعنی خانواده، خویشاوندان، همسایگان، دوستان، همکاران، سایر مسلمانها و مؤمنین و حتی غیر مسلمانها را هم شامل میشود. اینها کسانی هستند که در این عالَم به نحوی با آنها ارتباط برقرار میکنیم. گروهها و اجتماعات ایمانی، مثل بعضی از تشکلهای دینی و... همه از ساحتهایی است که انسان مؤمن وقتی با اینها مواجه میشود، وظایفی دارد، یک اخلاقی را نسبت به آنها باید مراعات کند که در اسلام ذکر شده است.
وظیفه ما در برخورد و ارتباط با دیگران
در مورد همسایه، در مورد خانواده، دوست و... وقتی دستورالعمل آمده، یعنی تکلیف هم هست. وقتی تکلیف هست، یعنی کمال انسان به اینها هم بستگی دارد. کمال انسان فقط بستگی به یک سلسله از عبادات ندارد. نمیتوانیم بعضی از بخشهای دین را بگیریم و دینداری کنیم و بعضی از بخشهای دیگری که خدا در مورد آنها دستوراتی داده، آنها را حذف کنیم و بگوییم اینها مهم نیست. اتفاقاً مهم است. اولیای خدا و بزرگان، در ارتباطاتشان با همه ابعاد عالم، یک اخلاق ساخته شدهای داشتند. تا اینجا درمورد رابطه فرد با سایر انسانها گفتیم.
ارتباط انسانها با سایر موجودات عالم
رابطه فرد با سایر موجودات، رابطه با جمادات؛ با سنگ و چوب، در و دیوار و چیزهایی که روح ندارند. رابطه انسان با حیوانات، با گیاهان و با موجودات دیگری که در عالم هستند(البته آنها کمتر مورد ابتلا است، ولی ما به آن توجه نداریم). مثل رابطه انسان و جنیان، اینها هم در عالم زندگی میکنند و در جاهایی نسبت برقرار میشود. بالاخره برای همه این ساحتها یک نفر مؤمن در ارتباط با اینها براساس ایمان باید یک سلسله رفتارها و وظایف اخلاقی داشته باشد، تا او را کامل کند و یک شخصیت جامع و ممتاز به او بدهد.
چرا نمیتوانیم رابطه خوبی برقرار کنیم؟
این چهار ساحت را عرض کردیم که برای برقراری ارتباط موفق با هر کسی یا هر چیزی در این عالم باید اول آن را بشناسیم. وقتی شناختیم، میتوانیم ارتباط برقرار کنیم. اگر نشناسیم، نمیتوانیم رابطه درستی برقرار کنیم.
خدا را باید بشناسیم. ما رابطههایمان با خدا خوب نیست، چراکه خدا را نمیشناسیم. فرض کنید یک آقایی از کنار شما عبور میکند، شما سلام نمیکنید. شخصی که همراه شماست، میگوید فهمیدی این چه کسی بود که سلام نکردی؟! یا او سلام کرد، جواب ندادی و بیاعتنایی کردی؟! ایشان مثلاً پسر مرحوم آیتالله قاضی بود. ایشان پرفسور فلانی بود. یک دفعه، اخلاق شما عوض میشود. یک دفعه، رابطه شما با او تنظیم میشود.
شناخت خیلی مهم است. ما خدا را نمیشناسیم، از اینرو رابطه درست و حسابی با خدا نداریم. همینطور خودمان و بقیه را درست نمیشناسیم، بنابراین شناخت خیلی مهم است. روش رابطه با هرکدام از این بخشها را باید یاد بگیریم تا در ارتباط با آنها موفق شویم. آنوقت در حقیقت بندگی خود نسبت به خدا توفیق پیدا میکنیم. شناخت، مسأله بسیار مهمی است.
ارتباط انسان با طبیعت
بعضیها وقتی به طبیعت میروند و آتش روشن میکنند، خاموش نمیکنند، گاهی باعث آتشسوزی میشود. یا طناب به شاخه درخت میبندند و تاب درست میکنند و شاخه درخت را میشکنند، به محیطزیست لطمه میزنند. پیغمبر(صلیاللّهعلیهوآله) میفرمایند کسی که شاخه درختی را بِشکند، مثل این است که بال فرشتهای را شکسته است. اگر انسان نسبت خودش را با طبیعت درک نکرده باشد، در عبودیت نقص دارد. انسان مؤمن هرگز به محیط زیست لطمه نمیزند، اینها را ما چقدر اهمیت میدهیم؟! اینها همه در اسلام دستورالعمل دارد.
توصیه به مطالعه کتاب «مفاتیحالحیاة»
کتاب «مفاتیحالحیاة» علامه جوادی آملی را مطالعه کنید. ایشان در مورد سدّ طریق مؤمنین میفرماید در روایت است اگر سر راه چوب یا سنگ افتاده کنار بگذارید. قدیمیها به این مسائل مقید بودند. این اخلاق اسلامی است. ولی ما گاهی از کنار اینطور مسائل عبور میکنیم، مثلاً ماشین چپ کرده، نگاه میکنیم و میرویم، نسبتی بین خودمان و پدیدههای اطرافمان نمیبینیم، آدم مؤمن اینطور نیست. این اخلاق را باید یاد بگیریم.
این کتاب را حتماً در دستور مطالعات زندگیتان بگذارید، زندگیتان تحول پیدا میکند. تا جایی که پیغمبر(صلاللهعلیهوآله) میفرمایند با حشرات چطور رفتار کنید! مؤمن اگر میخواهد مؤمن باشد، در همه جهات به حکیمانهترین دستورات عالَم توسط احکمالحاکمین تبعیت میکند.
بخشهای وجودی انسان
ما اگر درست خودمان را بشناسیم، متوجه میشویم که با خودمان اصلاً رفیق نیستیم و گاهی حتی با خودمان دشمنیم. در حالی که خیال میکنیم خودمان را خیلی دوست داریم. اگر خودمان را درست بشناسیم، نگاه ما عوض میشود.
وقتی میگوییم خود؛ خود سه بخش دارد، که در هم ادغام شده و خود بوجود آمده است. مهمترین و با شرافتترین، بخش وجود هر انسانی، روح انسان است. روح را خود خدا در ما دمیده است. خداوند در قرآن کریم میفرماید: «نَفَختُ فیه مِن روُحی»؛[1] در انسان از روح خودم دمیدم. حالا روح چیست؟ کسی نمیداند. قرآن میفرماید: «وَیَسْأَلُونَکَ عَنِ الرُّوحِ قُلِ الرُّوحُ مِنْ أَمْرِ رَبِّی وَمَا أُوتِیتُم مِّنَ الْعِلْمِ إِلَّا قَلِیلًا»[2] ﻭ ﺍﺯ ﺗﻮ ﺩﺭﺑﺎﺭﻩ ﺭﻭﺡ ﻣﻰﭘﺮﺳﻨﺪ، ﺑﮕﻮ ﺭﻭﺡ ﺍﺯ ﺍﻣﺮ ﭘﺮﻭﺭﺩﮔﺎﺭ ﻣﻦ ﺍﺳﺖ، ﻭ ﺍﺯ ﺩﺍﻧﺶ ﻭ ﻋﻠﻢ ﺟﺰ ﺍﻧﺪﻛﻲ ﺑﻪ ﺷﻤﺎ ﻧﺪﺍﺩﻩﺍﻧﺪ.
روح از امر خدای متعال است. روح از خداست و خدا قابل درک نیست، هر آنچه مال خدا هم هست، قابل درک نیست، فقط یک توصیفی از آن میشود. خدا از روح خود در ما دمیده است.
فطرت چیست؟
فطرت پاک الهی، که خداوند در قرآن کریم میفرماید: «فِطْرَتَ اللَّهِ الَّتِی فَطَرَ النَّاسَ عَلَیْهَا لَا تَبْدِیلَ لِخَلْقِ اللَّهِ».[3] یک چیزی در وجود شما هست به نام فطرت که هر انسانی در هر جای دنیا متولد شود حتی در دل کفر، خداپرست بدنیا میآید، فطرتش خداپرست است. پدر و مادر، محیط و جامعه هستند که او را بر طبق ادیان دیگر رشد میدهند یا بیدین تربیت میکنند، وگرنه هر مولودی «یولد علی فطره» مؤمن بدنیا میآید، چراکه روحش از خداست. وقتی خدا در وجود انسان روح میدمد، چشمهای در وجود انسان به نام فطرت، جوشیدن میگیرد که محل حقیقتطلبی، کمالطلبی و پرستش خدا و همة فضائل الهی و انسانی است.
لفظ آدم در قرآن اشاره به بُعد عالی و معنوی
عقل که برای قوه ادراک انسان بکار میرود، سرچشمه گرفته از فطرت است، که فطرت خود از روح است و روح هم از خداست. یک بُعد از وجود ما که بُعد عالی وجود ماست، روح است. خدا در قرآن وقتی میخواهد به بُعد معنوی و عالی انسان اشاره کند، لفظ «آدم» را برای بُعد روحانی و ملکوتی انسان بکار میبَرد.
«یَا بَنِی آدَمَ قَدْ أَنزَلْنَا عَلَیْکُمْ لِبَاسًا یُوَارِی سَوْآتِکُمْ وَرِیشًا وَلِبَاسُ التَّقْوَی ذَلِکَ خَیْرٌ»[4].
هر کجا دیدید که خداوند در قرآن کریم لفظ آدم به کار برده است؛ بدانید منظور، همان بُعد عالیة وجود انسان است. «لَقَد کَرَمنا بَنی آدَم»[5] اشاره به کرامت انسان دارد. پس این یک بُعد وجود انسان است.
بُعد مادی وجود انسان
بُعد دیگر وجود انسان جسم است که از خاک آفریده شده. جسم، محل غرایز انسان است. بُعد مادی وجود آدم، بُعد جسمانی، خوردن، خوابیدن، آشامیدن، تفریح، میل جنسی، هرچیزی که مربوط به جسم انسان میشود به این موارد غرائز یا تمایلات میگویند. نیازهایی که جسم انسان دارد و خدا آفریده و هیچ کدام هم بد نیست. شهوت و میل به جنس مخالف برای ادامه و بقای نسل انسان لازم است. خور و خواب و... همه اینها خوب است.
گرایشات به نیازهای مادی و تأمین نیازهای مادی از جسم نشأت میگیرد. خدا در قرآن هر وقت میخواهد بُعد جسمی وخاکی انسان را نام ببرد، با لفظ «بَشَر» یاد میکند. «إِنِّی خالِقٌ بَشَراً مِنْ طِینٍ»[6] حرف از خاک و مادیّت است؛ خلق مادی و جسمانی منظور است.
روح، جسم و نفس
بنابر این روح، بُعد ملکوتی، معنوی و الهی انسان است و جسم، بُعد خاکی و مادی انسان را شامل میشود و بُعد سوم انسانها، نَفس است. نَفس همان طبیعت انسان است که به زشتیها، پستیها و پلشتیها، تمایل دارد. این نفس یک مرحله دانی و پایین دارد به نام «نفس امّاره» که در وجود همه است و محل تمایل به رذائل اخلاقی میباشد.
روح محل اجتماع و تمایل به فضائل اخلاقی است، چون وصل به خدا است؛ و از آن طرف، نَفس، محل اجتماع رذائل مثل، کِبر، غرور، حسد، که در انسانها وجود دارد؛ میل به دیده شدن، حُب شهوت، حُب مقام، که اینها رذائل اخلاقی است. البته شهوت رذیله نیست، بلکه حب به شهوت منظور است. گرایش به رذائل اخلاقی مربوط به نفس است. در وجود انسان، یک بُعد روحانی و معنوی و یک بُعد پستِ نفسانی است؛ و در این میان هم چیزی به نام جسم وجود دارد؛ که نیازهای جسمانی ما است.
کنترل و مدیریت سه بُعد وجود انسان
هر سه بُعد وجود انسان باید مراقبت، کنترل و مدیریت شود تا رشد و تعالی پیدا کند. این سه بُعد باید در مسیر الی الله، قرار گیرد تا انسان، انسانی با کیفیت شود و رشد کند. به وسیله ایمان، این سه بُعد وجودی را باید کنترل و مدیریت کرد. برای مراقبت از روح و فطرت که بُعد الهی انسان است. مگر روح و فطرت هم لطمه میخورد! بله! روح و فطرت پاک اگر مراقبت نشود؛ روی آن را غبار و سیاهیها میگیرد. مثل آینهای که روی آن سیاهی و غبار گرفته باشد.
چه کنیم تا روح خود را پرورش دهیم؟ خدا یک علم و دانشی در اسلام قرار داده است که برای مراقبت و مدیریت روح و فطرت وتعالی آن به کار میرود و آن علم «اصول عقاید» است. همة مؤمنین باید اصول عقاید را یاد بگیرند؛ که حداقل آن، پنج اصل است. نه این که حفظ باشیم و بگوییم «توحید، نبوت، معاد، عدل، امامت» نه! باید بدانیم این پنج اصل که نام بردیم، در مورد چه چیزی است و چه میگوید! و در قبال آن چه کاری باید انجام بدهیم.
پنج اصل عقاید را وقتی یاد گرفتیم، آنوقت بینش صحیح نسبت به عالم پیدا میکنیم. مواظب هستیم روح ما به نبایدهای علم عقاید آلوده نشود. پس مراقبت از روح با علم عقاید انجام میشود.
علم مدیریت غرائز
خدا یک سری از غرایز را در جسم انسان قرار داده است. ما تمایل به خواب، میل به خوردن، جنس مخالف، و....پیدا میکنیم. چه کنیم تا دچار افراط وتفریط نشویم؟ بعضیها در خوردن و آشامیدن زیادهروی میکنند و بعضیها هم از آن طرف، نمیخورند، ریاضتهای غیرشرعی میکِشند، اسمش را هم تبعیت از دانش و علم میگذارند. چه کنیم تا به افراط و تفریط دچار نشویم؟ اسلام علمی را برای مدیریت غرائز ما دارد به نام «علمُُ الاحکام»، احکام شرعی، حلال، حرام، مستحب، مکروه، مباح، اینها را بشناسیم. حلالها و حرامها را کامل و دقیق مراعات کنیم و سعی کنیم مستحبات را انجام دهیم، چون خیلی به نفعمان است. سعی کنیم مکروهات را هم ترک کنیم، چون خیلی به نفعمان است. مدیریت غرائز با علم احکام اتفاق میافتد، لذا اگر کسی مرجع تقلید نداشته باشد و احکام شرعی را مراعات نکند، حتماً در مدیریت غرائزش و در سیر و سلوک الی الله و بندگی برای خدا به مشکل برمیخورد.
شریعت چیست؟
از قبل از تولد در انعقاد نطفه، تا بَعد از مُردن و دفن کردن احکام شرعی وجود دارد و در همه حالات برای جسم شما و غرائز شما خدا دستورالعملهایی صادر کرده است. این دستورالعملها، بهداشت شما است، هم بهداشت معنوی شما، هم بهداشت جسمی شما، اینها را رعایت کنید.
به آن دستورالعملها شریعت میگویند. البته ما احکام عبادی هم داریم، فقط احکام جسمی نیست، ولی حتماً برای ادارة غرائز جسمانی انسان، علم الاحکام لازم است. حال یا احکام مربوط به بدن و جسم است، یا احکام عبادی است. شریعت یعنی ظواهر دین که بایستی آنها را رعایت کنید، حج، نماز، زکات است، مسواک زدن است و... هر چه که در مستحبات و واجبات و مُحرمات و غیره است.
دلت پاک باشد کافی نیست
بعضیها شریعت را قبول ندارند. میگویند: حالا نماز، روزه و... مهم نیست، اصل این است که دلت پاک باشد- که در مورد دلت پاک باشد ما شبهای قبل توضیح دادیم- گفتیم شریعت باید رعایت شود. کسی که شریعت را رعایت نکند، حتماً حتماً در مسلمانی و در ایمانش نقص است و این ایمان نمیتواند انسان را به درجه تعالی برساند. مگر انسان حق دارد هرگونه با جسم خودش رفتار کند؟! جسم مال خودت نیست، تو مالک خودت نیستی.
علمی برای مدیریت نفس
سوم، بُعد نفسانی انسان است که طبع و بُعد پست وجود انسان است. در اسلام علمی هست به نام «علمُ اخلاق». با علم اخلاق ما نفس خودمان را کنترل میکنیم. مثلاً انسان طبعاً دوست دارد محبوب شود، اما آیا محبوبیت بد است یا خوب؟ شیطان به انسان میگوید که خودت را کوچک نکن، غرورت را حفظ کن، اینطور بنشین، اینطور راه برو، اقتدار خودت را حفظ کن و... اما از طرف دیگر علم اخلاق میگوید تواضع کن، اگر میخواهی عزیز شوی، تواضع کن، محبت کن. علم اخلاق، بر اساس ایمان به خدا و دستورات الهی رفتارهای انسان را اصلاح میکند. آنوقت انسان به سمت کمال حرکت میکند، انسانی که روح و فطرتش را با عقاید و باورهای صحیح توحیدی مدیریت میکند، انسانی که غرائز جسمانی را با علم اخلاق الهی مدیریت و کنترل میکند و انسانی که دارد نفس امارة خودش را با علم اخلاق الهی مدیریت میکند، چنین شخصی رابطهاش با خودش خوب است.
جسم باید در خدمت فطرت باشد
یعنی اینکه کسی که تا ظهر میخوابد بَعد فکر میکند خیلی به خودش حال داده است، اتفاقاً با خودش درگیر است. آن کسی که با خودش، با قائده رفتار نمیکند دارد، گوش به حرف نفس اماره میدهد، خیال میکند دارد به خودش حال میدهد.
توجه توجه! البته غرائز انسان، مثل: خوردن و آشامیدن، میل به جنس مخالف، خواب و استراحت و... نیازهای طبیعی بدن انسان است. منتها اگر جسم و غرائز در خدمت روح و فطرت قرار گرفت، روح و فطرتی که با علم عقاید و اصول عقاید و باورهای صحیح توحیدی مدیریت شده، غرائز میشوند سرباز فطرت انسان، یعنی همین خوردن، چون بر طبق دستورات الهی دارد مدیریت میشود، خوردن میشود « قَوِّ عَلی خدمتک جَوارِحی». مؤمن غذا میخورد، ولی به اندازه و با قاعده میخورد، به دستور میخورد و این خوردن دارد او را به خدا نزدیک میکند. دارد میآشامد، ولی به اندازه و درست میآشامد، این دارد به رسیدن او به خدا کمک میکند. میخوابد، ولی خواب او عبادت است. چراکه براساس دستور میخوابد، بنابراین خور و خوابش هم او را به خدا نزدیک میکند. اگر کسی به این قواعد رفتار نکند، همه اینها او را از خدا دور میکند.
کدام یک پیروز است، نفس یا روح؟!
حال تصور کنید غرائز جسم انسان در خدمت نفس اماره قرار بگیرد. نفس مدام میگوید بخور، انسان هم میخورد، میگوید بخواب، او میخوابد. هر کاری دلش میگوید، انجام میدهد. آن وقت چه میشود؟ آن وقت غرائز میشوند سرباز نفس اماره، نفس اماره قوی میشود و فطرت را شکست میدهد. انسان میشود أشقَ الاشقیاء؛ حال چه کنیم تا نفس اماره را شکست دهیم؟ باید غریزه را سرباز فطرت قرار بدهیم، آنوقت فطرت و روح قوی میشود، نفس اماره را شکست میدهد. تنها راه سعادت همین است، البته جزئیات و نکاتی دارد که باید انسان یاد بگیرد.
مرتبه روحانی، جسمانی و نفسانی انسانی
انسان یک مرتبة روحانی، یک مرتبة جسمانی و یک مرتبة نفسانی دارد. از اینرو یک عقل ایمانی نیاز دارد برای حفظ فطرت، یک میل ایمانی نیاز دارد برای مدیریت اخلاق، و یک عمل ایمانی هم نیاز دارد برای مدیریت رفتارهایش.
چند نمونه از کرامات امام حسن مجتبی(علیهالسلام)
شب میلاد کریم اهلبیت(علیهمالسلام) است. یکی از ویژگیهای حضرت این بود که در بخشش و بذل مال سرآمد بودند. حضرت دو دفعه تمام اموالشان را بخشیدند. تمام اموالشان را! دو یا سه دفعه هم نصف اموالشان را بخشیدند. اینها برای ما تصور ناشدنی است.
-شخصی محضر امام مجتبی(علیهالسلام) آمد که گرفتاری داشت. حضرت اجازه ندادند گرفتاری را بگوید، فرمودند: خواستهات را بنویس. اطرافیان گفتند: آقا چرا گفتید بنویسد؟ حضرت فرمودند: اگر در جمع میگفت، خجالت میکشید. سلیقه را میبینید؟ چقدرمواظب است. کرامتشان فقط به پول دادنشان نیست؛ به جای اینکه در جمع اظهار حاجت کند، میگوید: بنویس.
-حضرت مبلغ زیادی را به شخصی که درخواست پول کرده بود، پول دادند. یک نفر از اطرافیان گفت: آقا این دیگر خیلی خوش به حالش شد، چقدر سود کرد که پیش شما آمد. حضرت فرمودند نه، من سود اصلی را کردم. آن چیزی که در راه خدا میدهید را از دست ندادید، به دست آوردید. این که برای خودت خرج میکنید، از دست دادید.
-حضرت چند رأس بزغاله داشتند که خیلی به اینها محبت میکردند. یکی از کنیزان دیده بود که آقا به این بزغاله اینقدر محبت میکند، به بزغاله حسادت کرد، زد و پای این بزغاله را شکست. بزغاله لنگلنگان میآمد و ناله میکرد. حضرت فرمودند که چه بلایی سر این بزغاله آمده؟ گفت آقا من پایش را شکستم. آقا فرمودند چرا؟ گفت چون میخواستم شما را ناراحت کنم. حضرت فرمودند: ولی در عوض من تو را خوشحال میکنم. من تو را در راه خدا آزاد کردم، برو. ببینید. این اخلاق هر نفس امارهای را زمین میزند. خیلی کرامت از امیرالمؤمنین و از اولاد امیرالمؤمنین(علیهمالسلام) نقل کردند.
[1] . سوره ص، آیه 72.
[2] . سوره إسراء، آیه 85.
[3]. سوره روم، آیه 30.
[4]. سوره اعراف، آیه 26.
[5]. سوره إسراء، آیه 70.
[6]. سوره ص، آیه 71.