نقش ایمان فردی در انجام تکالیف اجتماعی

نقش ایمان فردی در انجام تکالیف اجتماعی


نقش ایمان فردی در انجام تکالیف اجتماعی

 

حجت‌الاسلام مهدوی‌نژاد: در این دوران پایانی و در نزدیکی ‌قله که آزمون‌ها سخت و شکننده می‌شود، حواس‌ها باید خیلی جمع باشد. بزرگان هم توصیه می‌کنند که در این شرایط آخر‌الزمانی مواظب باشید عَلم و علمدار را گم نکنید!// هرگاه در مسیر درست و در صراط مستقیم بودید اگر ضعفی هم داشته باشید و افتان و خیزان هم حرکت کنید ان‌شاءلله به منزل می‌رسید؛ اما اگر جاده هدایت را اشتباه رفته باشید، هرچند با سرعت و شتاب مشغول عبادت باشید به منزل نمی‌رسید. این مسئله خیلی مهمی است. // به اسلام اجتماعی توجه کنید، اسلام یک دین اجتماعی - سیاسی است. سکولار نشوید. اسلام را در این دوران به معنای حقیقی آن پیدا کنید.// اسلام فردی بد داریم و اسلام فردی خوب... // راه خودسازی از حضور در جامعه می‌گذرد. بدون حضور در جامعه نمی‌توان خودسازی کرد چون بسیاری از امتحانات الهی و صحنه‌های خودسازی در جمع شکل می‌گیرد، نه در انزوا و گوشهگیری // اگر تنها مشوق‌های بیرونی ما را برای انجام یک کار خوب تشویق می‌کنند خیلی خطرناک است. مثلاً تا پول و نیروی کار هست کار می‌کنیم. پول و نیروی کار که نباشد دیگر ما هم نیستیم. ما گرما و انرژی خود را باید از ایمان درونی­مان بگیریم نه از عوامل بیرونی. اگر با عوامل بیرونی تنظیم کنیم یک روز سرد و یک روز گرم هستیم، نمی‌توانیم پای حق بمانیم.

 

شناسنامه

عنوان مراسم: قرار هفتگی؛ شنبههای ضد صهیونیستی

موضوع سخنرانی: خودسازی در جامعه

تاریخ: 15 دی ماه 1403

مکان: مدینه‌العلم کاظمیه

 

فقدان جبران‌ناپذیر بزرگان

در سال‌های بعد از انقلاب اسلامی، به ویژه در ده سال اخیر، ما عزیزان و بزرگانی را از دست دادیم که برای تربیت هر کدام باید قرنی بگذرد که در هر قرنی شاید یکی از این شخصیت‌ها به وجود بیاید، به قول جناب سعدی که می‌فرمایند:

صبر بسیار بباید پدر پیر فلک را
 

 

تا دگر مادر گیتی چون تو فرزند بزاید
 

 

 

مراجع بزرگ، شخصیت‌هایی مثل آیت‌الله‌العظمی بهجت(اعلی‌الله‌‌مقامه‌الشریف)، آیت‌الله حائری‌شیرازی(رحمت‌الله‌علیه)، علامه مصباح(رضوان‌الله‌تعالی‌علیه) که حاج قاسم(رحمت‌الله‌علیه) در مورد ایشان می‌فرمودند: بعید است که در صد سال دیگر چنین شخصیتی بیاید. در حوادث اخیر سید حسن‌نصرالله(اعلی‌الله‌مقامه) و سید‌هاشم صفی‌الدین(رحمت‌الله‌علیه) جانشین ایشان و حاج قاسم که شخصیت کم‌نظیری بود، را از دست دادیم.

در هفته اخیر، در جلسه‌ای میزبان خواهر مکرمه اولین رهبر حزب‌الله لبنان یعنی شهید سیدعباس‌موسوی(رحمت‌الله‌علیه) بودیم. ایشان، می‌فرمودند: جمعی از حزب‌الله لبنان، در همان اوایل تشکیل حزب‌الله توسط سید‌عباس‌موسوی به محضر آیت‌الله بهجت(اعلی‌الله‌مقامه‌الشریف) آمده‌ بودند، از ایشان درخواست‌ نصیحت و راهنمایی کردند، توشه‌ راه می‌خواستند. آقای بهجت به آن‌ها فرمودند: وقتی سیدعباس‌موسوی را دارید چه نیازی بود که اینجا کنار من بیایید؟ آیت‌الله بهجت(اعلی‌الله‌مقامه‌الشریف) قطعاً تعارف نمی‌کنند. ما هنوز در شناخت شخصیت‌هایی که از دست داده‌ایم، مانده‌ایم و حقیقتاً این مصیبت‌ها را درک نکرده‌ایم. این‌ها الگوهایی هستند که ما با آنها باید به منزل و مقصد برسیم. سیر بحث ما در جلساتی که به صورت هفتگی داریم به این جا رسید.

 

عَلم و علمدار را گم نکنیم

قصد داشتم در مورد امام هادی(علیه‌السلام) مفصلاً صحبت کنم. حق هم شاید این بود؛ اما احساس کردم یک مطلب دیگری وجود دارد که آن مطلب شاید ضرورت بیشتری داشته باشد. در این دوران پایانی و در نزدیکی ‌قله که آزمون‌ها سخت و شکننده می‌شود، حواس‌ها باید خیلی جمع باشد. ما خودمان زیاد به یکدیگر می‌گوییم، بزرگان هم توصیه می‌کنند که در این شرایط آخر‌الزمانی مواظب باشید علم و علمدار را گم نکنید، تبعیت از نائب امام زمان(حفظه‌الله) در این زمان ما را به امام زمان(عجل‌الله‌فرجه) می‌رساند.

اگر می‌خواهید در فتنه‌ها سرنگون نشوید، حواستان به این مسئله باشد. این مسئله مهمی است که در دورانی که مدعیان زیادی، ادعای هدایت و نجات بشر را می‌کنند، خط درست کدام است. با وجود مشکلات اقتصادی، فکری، روحی، معنوی و انواع و اقسام مشکلات، تئوری‌های مختلفی مطرح می‌کنند، مکتب‌های مختلفی را به وجود می‌آورند؛ ما کدام خط را دنبال کنیم تا آن خط، ما را به مقصدمان برساند؟ خط ولایت. در طرف درست تاریخ بایستید. در خط امام و رهبری باشید، دنبال اسلام ناب و متوجه اسلام سیاسی باشید، باید انقلابی باشید، اینها حرف‌های مهمی است که نائب امام زمان(حفظه‌الله) ما را در آن مسیر هدایت می‌کند.

 

اسلام اجتماعی

به اسلام اجتماعی توجه کنید، اسلام یک دین اجتماعی - سیاسی است. سکولار نشوید. اسلام را در این دوران به معنای حقیقی آن پیدا کنید. اسلام به معنای حقیقی آن چیزی است که نائب امام زمان(حفظه‌الله) می‌گوید. این حرف‌ها را به یکدیگر می‌زنیم و باید بزنیم و باید متوجه مسئله باشیم.

 

اگر در مسیر درست نباشید، به مقصد نمی‌رسید

هر چقدر نماز بخوانید، روزه بگیرید و عبادت کنید اما در صراط مستقیم - که همان راه محمد و آل‌محمد(علیهم‌السلام) و اولیای آن‌ها هستند و در دوران غیبت ولایت فقیه - حرکت نکنید، فایده‌ای ندارد. هر چقدر در این دنیا عبادت کنید، مناسک به جا بیاورید اما در مسیر نباشید خبری از بهشت نیست. هرگاه در مسیر درست و در صراط مستقیم بودید اگر ضعفی هم داشته باشید و افتان و خیزان هم حرکت کنید ان‌شاءلله به منزل می‌رسید؛ اما اگر جاده هدایت را اشتباه رفته باشید، هرچند با سرعت و شتاب مشغول عبادت باشید به منزل نمی‌رسید. این مسئله خیلی مهمی است.

 نکته‌‌ای که می‌خواهم عرض کنم این است که ما گاهی در توجه به یک امر افراط می‌کنیم. از یک امری که ممکن است آن امر مقدمه یا زیربنا باشد برای این اموری که ما الآن‌ از آن حرف زدیم غفلت می‌کنیم. این حرف مهم است، ما می‌گوییم اسلام سیاسی؛ آیا الآن که‌ ولایت فقیه و اسلام سیاسی را قبول داریم و در خط ولایت و امامت هستیم، کار تمام است؟ نه، کار تمام نیست.

 

دقت به اسلام فردی در کنار اسلام سیاسی

حرف ما این است که یکسری نکات وجود دارد که ما این‌جا باید به این نکات دقت کنیم. اسلام سیاسی را قبول داریم، اما اسلام فردی را در مقابل اسلام سیاسی قبول نداریم؛ اسلام فردی که معنای آن تقابل با اسلام اجتماعی و اسلام سیاسی باشد بد است. این به چه معناست؟ به این معنا که بعضی‌ اسلامشان این‌گونه ‌است که در هیچ مسئله‌ای از مسائل اجتماعی و سیاسی حضور پیدا نمی‌کنند. صرفاً دنبال نماز، روزه و مسجد هستند؛ حرف از سیاست هم نمی‌زنند، دین را هم سیاسی‌ نمی‌کنند، این اسلام فردی خطرناک است و ما آن را قبول نداریم. پیامبر اکرم(صلی‌الله‌علیه‌وآله) چنین اسلامی نداشته است، این اسلام فردی، اسلام خطرناکی است. اما یک اسلام فردی داریم که آن اعتذال از جامعه نیست، بلکه به معنای ایمان فردی و درست کردن اسلام و ایمان خود است. یک مایه‌ای از اسلام و ایمان در وجود ما باید وجود داشته باشد. نمی‌توانیم به این بی‌توجه باشیم. به اسلام فردی و ایمان فردی خودمان نباید بی‌توجهی کنیم و بگوییم ما که ولایت فقیه، اسلام سیاسی و شهدا را قبول داریم، ما که هیئت می‌رویم، یادواره شهدا می‌گیریم. ما که عکس امام و آقا را داریم...

 

خط انحرافی از صراط مستقیم

همین‌جا مسئله شروع می‌شود. یک عده هم در زمان اهل‌بیت(علیهم‌السلام) بودند (الآن‌ هم هستند) که می‌گفتند: ما امیرالمؤمنین علی(علیه‌السلام) را قبول داریم، امام حسین(علیه‌السلام) را قبول داریم، روضه می‌رویم، بقیه‌ کار را امیرالمؤمنین(علیه‌السلام) درست می‌کند. این همان خط انحرافی وسط جاده صراط مستقیم است.

مسئله ما این است، اگر ما عیار ایمانمان را درست نکنیم و بالا نبریم و به اصطلاح آلیاژ ایمانمان به اندازه لازم قدرتمند و مستحکم نشود نمی‌توانیم این مسیر را طی کنیم.

ممکن است با خود بگویید که ما تسلیم دستورات اجتماعی خداوند هستیم، نماز شب نمی‌خوانیم ولی به اندازه کافی اسلام فردی داریم؛ نماز می‌خوانیم و روزه هم می‌گیریم. بیایید دراین‌‌باره کمی صحبت کنیم، چنین آدمی چطور می‌تواند از جان و مالش در راه خدا بگذرد؟ کسی که تسلیم و مسلمان دستورات فردی خدا نشده، چطور می‌خواهد مانند نماز و روزه، تسلیم دستورات اجتماعی مثل جهاد یا امر به معروف و نهی از منکر شود؟ اگر گاهی اوقات بر روی اعمال خودمان ذره‌بین بگیریم، می‌بینیم که ما در وادی دین به کارهایی مشغول هستیم که خودمان دوست داریم. حالا خدا کند آن کارها جزء تکالیف باشد. معمولاً آدم‌ها به سراغ کارهایی می‌روند که انجام دادنش آسان و راحت است. آیا از امر به معروف و نهی از منکر خوشمان می‌آید؟! این واجبی است که خرج دارد و سنگین است. حالا بعضی از عبادات خیلی مشتری دارد، ولی از قضا آن عبادات از واجبات نیست و برعکس، آن عباداتی که مشتری زیاد ندارند تکلیف هستند.

 

اساس، ایمان قلبی است

پس آن نکته مهم مسئله همین است؛ ایمان اول باید در قلب انسان وارد شود.

قرآن کریم میفرماید: «قَالَتِ الْأَعْرَابُ آمَنَّا  قُلْ لَمْ تُؤْمِنُوا وَلَکِنْ قُولُوا أَسْلَمْنَا وَلَمَّا یَدْخُلِ الْإِیمَانُ فِی قُلُوبِکُمْ  وَإِنْ تُطِیعُوا اللَّهَ وَرَسُولَهُ لَا یَلِتْکُمْ مِنْ أَعْمَالِکُمْ شَیْئًا إِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحِیمٌ»[1]؛ عرب‌های بادیه‌نشین آمدند و به پیامبر(صلی‌الله‌علیه‌وآله) گفتند که ما ایمان آوردیم. ای پیامبر به این‌ها بگو که شما ایمان نیاوردید، بلکه اسلام آوردید، ایمان هنوز به قلب‌های شما وارد نشده. اگر خدا و رسولش را اطاعت کنید، آنوقت ایمان دارید. پس ایمان یعنی اطاعت از خدا و رسول، ولی شما اسلام آوردید.

آیه بعد می‌فرماید که مؤمنان چه کسانی هستند: «إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ الَّذِینَ آمَنُوا بِاللَّهِ وَرَسُولِهِ ثُمَّ لَمْ یَرْتَابُوا وَجَاهَدُوا بِأَمْوَالِهِمْ وَأَنْفُسِهِمْ فِی سَبِیلِ اللَّهِ أُولَئِکَ هُمُ الصَّادِقُونَ»[2]؛‌ کسانی که به خدا و رسول ایمان آوردند، در حوادث سهمگین، در مسائل سخت، چه در شرایط عادی و چه در بلا و رخاء، در ولایت و امر حجت خدا شک و تردید نمی‌کنند، با مال و جانشان در راه خدا و ولی او مجاهدت می‌کنند، آنها مؤمن و راستگو هستند. انسانی که یک لحظه به حجت و ولی خدا شک می‌کند، صادق نیست. او در ایمانش خدشه است، به هر میزان که شک کند و ریب وارد ایمانش شود، به همان اندازه مشکل دارد چون پایه را محکم نکرده است.

 

شأن نزول آیات

ماجرای این آیه چیست؟ در سال‌های قحطی و خشک‌سالی، جمعی از طایفه بنی‌اسد به مدینه آمدند و در خدمت نبی مکرم به اسلام گرویدند. حالا چرا مسلمان شدند؟ چون قحطی بود، آمده بودند از پیامبر(صلی‌الله‌علیه‌وآله) کمک بگیرند. گفتند: یا رسول‌الله، مثل دیگر طوایف عرب نیامدیم که با شما بجنگیم، ما برخلاف آنها زن و بچه‌ و قبیله‌مان را آوردیم و مسلمان شدیم.

به نحوی بر سر پیامبر(صلی‌الله‌علیه‌وآله) منت گذاشتند. حتی خدا هم با تمام رحمتش با کسی رودربایستی ندارد. به همین علت آیه نازل شد که بگو شما ایمان نیاوردید، شما آمده بودید تا با اسلام آوردن، کمک بگیرید وگرنه اسلامتان قلبی و اعتقادی نبود.

 

تفاوت اسلام و ایمان

فرق اسلام با ایمان همین‌قدر دقیق است؛ فرمودند اسلام شکل ظاهری و قانونی دین است، یعنی شما وقتی مسلمان شدید مشمول یک‌سری احکام اسلام می‌شوید مثل حرمت جان و دم که در روایت هم آمده است: «یُحقَنُ بهِ الدَّمُ و تُؤَدّی بهِ الأمانَةُ ، و تُستَحَلُّ به الفُروجُ، و الثَّوابُ علی الإیمانِ.»[3]؛ می‌توانید با هم ازدواج کنید، معامله کنید، خون شما محترم است و یک‌سری احکام دیگر‌؛ ولی ثواب از ایمان است. یعنی ایمان باید در قلب شما رسوخ کرده باشد، به خدا و رزاقیت خدا ایمان قلبی داشته باشد.

وقتی شما به یک محیط مذهبی می‌روید چون احتمالاً این محیط مذهبی برای شما منفعتی دارد، اینجا شما ایمان نیاورده‌اید، بلکه به خاطر وام و اعتبار و به خاطر جایگاه و منفعتی که داشته، رفته‌اید. اگر این چیزها وجود داشت و کاری انجام دادید، بدانید که ایمان نیاورده بودید. یک کار مذهبی انجام داده‌اید تا ظاهر امر را رعایت کنید، اما ایمان در قلب شما رسوخ نکرده است. تا اینجا با شما مثل ظاهر یک مؤمن یا مسلمان رفتار می‌کنند. جلوی شما بلند می‌شوند و خدا قوت می‌گویند اما اگر ثواب میخواهید، باید اخلاص داشته باشید و اخلاص متعلق به ایمان است. برای خدا کار انجام دهید، نه برای منافع دنیوی. امام باقر(علیه‌السلام) فرمودند: «الإیمانُ إقرارٌ و عملٌ و الإسلامُ إقرارٌ بلا عملٍ»[4]؛ ایمان، اقرار و عمل است و اسلام، اقرار بدون [شرط] عمل است. ایمان اقرار کردن به توحید و عمل به آن است، اما اسلام چیست؟ اسلام همین که شهادتین را بگویید مسلمان و پاک می‌شوید. مثلاً دیگر این مرد می‌تواند زن مسلمان بگیرد، بعد از مرگش در قبرستان مؤمنین دفن شود، نفس و جانش حرمت دارد، خونش حرمت دارد. پس هر کس مسلمان شد، احکام اسلام برایش جاری می‌شود.

 

ایمان باید قلبی باشد

نکات مهم حرف ما این بود: ایمان باید به داخل قلب افراد برود. به اسلام و ایمان فردی دقت کنید. اگر قبل از آنکه روی صدق، ایمان واخلاص خودمان کار کنیم، وارد معرکه و اجتماع مؤمنین بشویم تا کاری انجام بدهیم، هم ضربه می‌خوریم، هم ضربه می‌زنیم! مثلاً فردی روی انصاف خودش کار نکرده، بعد همین فرد که انصاف ندارد، وارد یک جمع ایمانی می‌شود و مسئولیت کاری را به عهده می‌گیرد. بعد از مدتی از سر بی‌انصافی‌ به انواع گناهان مبتلا می‌شود. حالا این مثال را می‌توان برای تک‌تک صفات اخلاقی زد. حال یکی می‌گوید پس ما که مؤمن نیستیم، ما که اخلاصمان کامل نیست، صدقمان به اندازه کافی محکم نیست، پس وارد هیچ‌ کاری هم نمی‌شویم! ما در هر حال نمی‌توانیم مثل اولیای الهی شویم اما یک‌سری از مأموریت‌ها را هم خدا در زندگی به مؤمنین داده است.

 

خودمان را بسازیم و وارد جامعه شویم

حضرت امام(رحمت‌الله‌علیه) توصیه‌های خیلی عجیب و مفیدی در این زمینه دارند که من بعضی‌ از آنها را می‌گویم. امام می‌فرمایند: ما که نمی‌توانیم مثل اولیای خدا شویم، ولی آن‌قدر زور داریم که زبانمان را نگه داریم، قلم‌ها و قدم‌هایمان را که می‌توانیم کنترل کنیم، در همین اندازه مسلح شویم و بعد وارد میدان شویم. خودمان را بسازیم و بعد وارد جامعه شویم.

 

آغاز خودسازی، خودشناسی است

نکته دیگر هم این است که آغاز خودسازی، خودشناسی است. یعنی اول آدم باید خودشناسی کند تا بعد بتواند وارد خودسازی شود. یعنی اگر‌ اول بتواند خودش را بشناسد، به این معرفت می‌رسد که راه خودسازی از حضور در جامعه می‌گذرد. بدون حضور در جامعه نمی‌توان خودسازی کرد چون بسیاری از امتحانات الهی و صحنه‌های خودسازی در جمع شکل می‌گیرد، نه در انزوا و گوشهگیری. در همان جمع باید شروع به خودسازی کنید و از خودسازی خود مراقبت کنید، یعنی مواظب اخلاصتان هم باشید. شما در داخل خانه نماز بخوان، جلوی در و دیوار که قرار نیست ریا کنی. یا مثلاً قرار است به مسجد بروید و معتکف شوید، بعد از سه روز که از مسجد بیرون می‌روید یا حتی قبل رفتن به اعتکاف، همه اطرافیان می‌آیند و التماس دعا می‌گویند. اگر کسی آن موقع به شما بگوید خوشا به حالتان و شما هم بگویید آره، خوشا به حالم یا اگر وقتی که بیرون می‌روید در دل بگویید حالا همه قرار است تحویلم بگیرند، چه بگویم؟! ببین! دیگر داری خرابش می‌کنی. پس اخلاصت کجاست؟! کنترل کنید. بله، شما باید در این صحنه با نفس، با شیطان و با ریاکاری مبارزه کنید، چون اگر نکنید یعنی این اسلام فردی شما مشکل دارد. یعنی فرداً شما یک مسلمان تسلیم‌شده امر الهی نیستید‌.

 

فرصت‌های خودسازی در جامعه شکل می‌گیرد

اتفاقاً وقتی در جامعه فرصت خطا پیش می‌آید و انسان ضربه می‌خورد، آنجاست که آدم باید مبارزه و توانمندی‌هایش را نشان دهد. در مقابل حب به نفس و شیطان، حب به خدا و توکلش به خدا را نمایان کند. یکی آنجا چیزی به شما گفت و خوشتان آمد، باید از خودتان سؤال کنید که چرا اینقدر دلتان ضعف رفت؟ چرا خوشحال شدید؟ خوشحالی ندارد که، دهنت را ببند! اینجاست که باید نفس خودتان را کنترل کنید، باید بزنید بر سر نفس اماره و خفه‌اش کنید. پس جامعه صحنه مبارزه با نفس انسان و تقویت ایمان فردی است. مثل باشگاه که گاهی یک فشار شدیدی باید به تو وارد شود تا اصول کار دستت بیاید.

حضرت امام(رحمتاللهعلیه) این مطلب را خطاب به طلاب می‌فرمایند، ولی الان دیگر خطاب به همه است و روحانیون و مسئولین در رأس این خطابه هستند که می‌فرمایند: «بکوشید قبل از آنکه وارد جامعه گردید، خود را اصلاح کنید، مهذب سازید. اگر الان فارغ‌البال می‌باشید، در مقام اصلاح و تهذیب نفس برآیید. آن روز که اجتماع به شما روی آورد، دیگر نمی‌توانید خودتان را اصلاح کنید».

 

خودسازی قبل از مسئولیت

خیلی از شما خودتان در آینده ان‌شاءالله مسئول، مدیرکل، استاد دانشگاه یا مسئول یک بخشی می‌شوید، هیچ کدام! اصلاً پدر یا یک مردی برای یک خانواده می‌شوید و چند نفری زیردست شما هستند. خودتان را ساخته‌اید؟ به فکر خودسازی این مسئله هستید؟ مسئولیت هم فرقی نمیکند؛ مسئولیتی که انسان، نسبت به دیگران پیدا میکند. هر چه مسئولیت بالاتر باشد، سختتر می‌شود. دیگر نمی‌شود خودسازی کرد. جلوی پای شما بلند می‌شوند، می‌خواهند به شما رشوه دهند، به شما احترام میگذارند، برایتان کارهایی میکنند که تا به حال کسی برای شما انجام نداده است. اگر خودسازی نکرده باشید، آب شما را می‌برد، نابود می‌شوید. امیرالمؤمنین(علیه‌السلام) می‌فرمایند: «مَن نَصَبَ نَفسِهِ إماماً فلیَبدأ بِتَعلیمِ نَفسِهِ قَبلَ تَعلیمِ غَیرِهِ»؛ هرکس میخواهد پیشوایی کند، رئیس، امام و رهبر یک جمعی شود، قبل از اینکه بخواهد به دیگران دستور دهد اول باید به آموزش و تعلیم نفس خودش بپردازد. «وَ لیَکُن تأدیبُهُ بِسیرَتِهِ قبلَ تأدیبِهِ بلِسانِهِ»؛ قبل از اینکه با زبانش بخواهد دیگران را تربیت نماید، با عملش باید تربیت را نشان دهد. برای تربیت فرزند هم فقط امر و نهی کردن مسئله را حل نمیکند، خودتان باید عامل باشید؛ خودتان که باشید احتمالاً میشود! میفرماید: «وَ مُعَلِّمُ نَفسِهِ و مُؤدِّبُها أحَقُّ بالإجلالِ من مُعَلِّمِ النّاسِ و مُؤدِّبِهِم»[5]؛ کسی ارزش دارد و قابل اجلال و تکریم و تحسین است که معلم نفس است (کسی که خودش را تربیت میکند). اساساً تا کسی خودش را تربیت نکرده باشد نمیتواند دیگران را تربیت کند! هر چه مسئولیت، مهم‌تر و بالاتر باشد، بیشتر به مراقبت نیاز دارد، انسان باید خودش را بسازد.

 

الگو بودن حاج قاسم سلیمانی در مسئولیت

امیرالمؤمنین(علیه‌السلام) می‌فرمایند: مسئولیتی که من به شما می‌دهم طعمه نیست (که برای ریاست یقه پاره میکنید، برای نمایندگی مجلس خودتان را می‌کُشید) امانت است! کسی که تلاش میکند برای اینکه به موقعیت و پستی برسد خودسازی نکرده؛ یک مقدار فهم این مسئله لطیف، ظریف و دقیق است؛ هر کس در صحنه اجتماع آمده، نمیشود گفت که دنبال پست و مقام آمده است! شاید خالصانه آمده باشد، انسان باید از یک سری علائم متوجه شود.

الگوی این مسئله حاج قاسم سلیمانی است! شخصیتش اینطوری بوده؛ در طول سالیان عمرش، در اطاعت خداوند متعال و رسولش و اولیا بوده است، مسؤلیت هم میپذیرفته و در مسئولیت‌پذیری چقدر خودسازی میکرده، در دل همین مسئولیتها که دل بعضیها را با خودش میبرده! حقوق، محاسبه حقاالناس و مراقبت نفسش اینطوری بودهاست! از همه این تهدیدها و مراقبهها و شهرتها که دل بعضیها را با خودش میبرده و نابود میکرد، برای تعالی خودش فرصت آفریده. این الگوست. دوستان عزیز! خاطرات زندگی امثال سردار سلیمانی و آیت‌الله مصباح(رحمت‌اللهعلیهما)، و اخلاقیات آنها الگوست؛ مطالعه کنیم.

 

کنترل هوای نفس در مسئولیت

مسئولیت‌پذیری و له‌له زدن برای ریاست یا یک موقعیت، حتماً لازم نیست برای پول باشد. شاید شما بگویید مگر در این کاری که ما انجام میدهیم پول هست؟ پول در آن نیست، نان هم نیست، ولی هوای نفس در آن است؛ مثلاً من می‌خواهم منبر بروم چون عشق حرف زدن دارم، هوای نفس است. شهرت‌طلب هستم، هوای نفس است. فایده ندارد. از همان بالای منبر، من را به جهنم می‌اندازند. اگر مسئولیتی، موقعیتی همان اندازه که از روی هوای نفس یا به غیرصلاحیت باشد و انسان به سمت آن برود خطرناک است و آسیب می‌زند، مسئولیت‌گریزی هم خطرناک است و آسیب میزند، پیامبر(صلی‌الله‌علیه‌وآله) فرمودند: همه مسئول هستید، «إنَّهُم مَّسئولُون». روز قیامت جلوی مسئولین را میگیرند. میفرمایند: «وَقِفوهُم اِنَّهُم مَّسئولُون»[6].

 

شرط ماندن بر صراط مستقیم

چه موقع انسان میتواند در صراط مستقیم، پشت سر ولایت فقیه و امام معصوم حرکت نماید؟ وقتی در این صراط مستقیم حرکت میکند که خودش را ساخته باشد و در حال خودسازی باشد. در اجتماع قرار گرفته، مواظب اخلاص و صِدق است، مواظب است دروغ نگوید؛ مواظب است هوای نفس وارد حرف و کارش نشود و مراقبت میکند. اگر هم هوای نفس وارد شد، استغفرالله میگوید، خودش را جریمه میکند. کارش به جایی میرسد که در نگاههای خودش هم حساب باز میکند، این نگاه من درست یا غلط بود؟ این کلمه حرف را درست زدم یا غلط؟ این چنین در کارهای خودش دقیق می‌شود.

 

مذمت مسئولیت‌گریزی

مسئولیت‌گریزی هم بد است. یک دفعه امامت تنهاست، امام حسین(علیه‌السلام) در گودال قتلگاه افتاده، شما می‌گویید: من خودسازی نکرده‌ام، پس الان نمیتوانم از امام دفاع کنم! اتفاقاً همه خودسازی شما، این است که در لحظه­ای‌ که امام شما دارد أینَ عمار میگوید، به صحنه بیایید! در این صورت یکدفعه حر میشوید، یک لحظه ورق برمیگردد، یک‌دفعه 60 سال خطاهایتان بخشیده می­شود. «یُبَدِّلُ اللهُ سَیِّئاتِهِم حَسَناتٍ»[7]. یک دفعه عوض می­کند.

مسئولیت‌گریزی هم ترک مسئولیت و ترک فعل و ترک تکلیف است؛ ما بی‌جهت از خودمان سلب مسئولیت می‌نماییم! شما بر چه اساسی گفتید ما مسئولیت‌مان این است و این نیست؟ سلب مسئولیت از خود میکنید؛ شما تفقه در دین دارید؟! مگر سلب مسئولیت به همین سادگی هست که به راحتی سلب مسئولیت از خود می‌نمایید، مگر فهم دین به این سادگی‌هاست؟! شما برای تعمیر لوازم خانگی تماس میگیرید از یکی میپرسید! ماشین‌تان خراب شود، بلد نیستید، خودتان دست نمیزنید! ولی سر دین که میشود همه صاحب نظرند، همه مجتهد هستند، همه تشخیص میدهند. هم برای خودشان و هم برای دیگران تعیین تکلیف می­کنند!

 

مراتب ایمان

درونی کردن ایمان، مهم است؛ ایمان باید در قلب انسان برود و باورهای انسان قلبی شود. اگر درونی نشود آدم خسته می‌شود، می‌بُرَّد و کم می‌آورد. ایمان باید قلبی باشد و در قلب برود. «اَلایمانُ مَعرِفَةٌ بِالقَلبِ»؛ معرفت قلبی، باور عقیدتی. «و اِقرارٌ بِاللِّسانِ»؛ با زبان هم باید به ایمان اقرار کنید.

ایمان با زبان چیست؟ همین ایمان به خداوند متعال، رسول، کتاب، احکام و دستورات است. شما وقتی نماز می‌خوانید یک اقرار زبانی به ایمان است. شما وقتی امر به معروف و نهی از منکر می‌کنید یک اقرار به زبان است و... .

«و عَملٌ بِاالاَرکانِ»[8]؛ و ایمان یدی، می‌آید در اعضا و جوارح. این ایمان از قلب جاری می‌شود به زبان، دست و به چشم می‌آید. چشم، دست، پا و گوش مؤمن؛ اینها را باید کار کنیم. بعد از اینکه این ایمان به این مرحله رسید و در قلب ما رفت، باور کردیم. می‌فرماید: «یا اَیُّهَا الَّذینَ آمَنوا آمِنوا»[9]؛ ای کسانی که ایمان آورده‌اید حالا تازه ایمان بیاورید. الآن‌ دیگر چه ایمانی بیاوریم؟ الآن‌ دیگر ایمان اجتماعی بیاورید. الآن‌ تازه ایمان به احکام اجتماعی اسلام بیاورید.

 

«لَتُسئَلُنَّ یَومَئِذٍ عَنِ النَّعیم»

امام(رحمت‌الله‌علیه) به ما طلبه‌ها می‌فرمودند: اگر شمای طلبه خودت را نساخته باشی، در جامعه می­روی و یک کاری می‌کنی، مردم را از اسلام و انقلاب متنفر می­کنی. یک شخص حزب‌اللهی و کسی که ظاهرش انقلابی است و دم از اسلام، ولایت و شهدا می‌زند، اگر خودش را از نظر اخلاقی، ایمانی و رفتاری نساخته باشد وقتی در جامعه می‌رود، مردم را نسبت به دین  بدبین می‌کند.

اگر ما ایمان قلبی خود را درست نکردیم و در صدد تزکیه نفس و خودسازی نیستیم، برای چه مسئولیت قبول کردیم؟ ما یا باید به یک مرحله‌ای از خودسازی رسیده باشیم یا اینکه حواس­مان باشد اگر تکلیف­مان شد، امری به ما شد که مسئولیتی را باید بپذیریم، مثلاً خداوند متعال یک قدرتی مثل قدرت مدیریت به ما داده، باید چه ‌کار کنیم؟ «لَتُسئَلُنَّ یَومَئِذٍ عَنِ النَّعیم»[10]. این نعمت مدیریت و قدرت و توان را خداوند متعال به ما داده است. می‌خواهیم چه کار کنیم؟ از ما سؤال می‌کند. نمی‌توانیم که نعمت را ترک و ضایع کنیم؟ چه کار کنیم؟ اگر به ما امر کردند و تکلیف و مأموریتی دادند، همین مأموریت‌ و مسئولیت را اسباب تزکیه نفس خودمان قرار دهیم. مواظب باشیم. حق مردم را بدهیم. حالا یک حرفی زدیم بد شد، آن را درست کنیم، برگردیم و عذرخواهی کنیم.

 

نمونه خودسازی حاج قاسم حین مسئولیت

دختر حاج قاسم می‌گوید: در اتاق پدر آمدم. یک کمی نخود و کشمش خوردم، بعدش آمد دید که من اینها را خوردم. گفت بابا جان چقدر خوردی؟ گفتم مثلاً اینقدر خوردم. گفت یادت باشد این را باید حساب کنم چون این برای محل کار بود، شخصی نبود! ببینید نمی‌گذارد قضا شود. او دارد خودسازی می‌کند. در سوریه مجبور می‌شوند در یکی از خانه‌هایی که مردم ترک کردند و فرار کردند، استراحت کنند و مخفی شوند، وقتی می‌خواهند بروند حاج قاسم یک کاغذ می‌نویسد که برادر یا خواهر، ما در خانه شما بودیم این شماره تلفن ما در ایران است، یا رضایت دهید یا با این شماره تماس بگیرید ما به شما مبلغی می‌دهیم. می‌نویسد و می‌رود. حالا شما از کنار یک ماشینی رد می‌شوید و روی ماشین مردم خط می‌اندازید. آیا برمی‌گردید بنویسید که من رد می‌شدم یک خطی روی ماشین شما انداختم، این شماره تلفن من است. خواهش می‌کنم یا ببخشید یا زنگ بزنید من خسارت را بدهم؟! این کار را می‌کنید؟! یا میگویید آقا این چه حرفی است. ما داشتیم برای امام حسین(علیه­السلام) کار می‌کردیم حالا باید جریمه هم بدهیم؟! معلوم میشود خودتان را نساختید!

 

عیار و خلوص کارها را بسنجید

اصلاً برای چه مسجد می‌روید؟ شما خادم مسجد هستید بعد فکر می‌کنید خیلی آدم خوبی هستید که مرتب در مسجد هستید. اگر خادم مسجد نبودید معلوم نبود چه موقع به مسجد می‌رفتید. الآن‌ شما هیئت می‌آیید،‌ می‌روید. چرا هیئت می‌آیید؟ چرایی، عیار و خلوصش را بسنجید.

وای به حال من اگر وقتی من به هیئت می‌آیم و می‌خواهم سخنرانی کنم، برای این باشد که بخواهم سخنرانی کنم. چون امیرالمؤمنین(علیه‌السلام) فرمودند: «اِعقِلُوا الخَبَر إذا سَمِعتُمُوهُ عَقلَ رِعایَةٍ لَا عَقلَ رِوایَةٍ»[11]؛ می‌خواهید حرف بزنید، می‌خواهید روایت بخوانید، اینها را بیایید عِقالش کنید و ببندید. «عَقلَ رِعایَةٍ لَا عَقلَ رِوایَةٍ»؛ نه برای اینکه یک چیزی بشنوید بعد بیایید برای این و آن بگویید. حرف را بندش کنید برای اینکه رعایت کنید، نه اینکه بگویید. چقدر کار سخت می‌شود!

 

اهمیت و جایگاه ایمان درونی

اگر مشوق‌های بیرونی ما را برای انجام یک کار خوب تشویق می‌کنند خیلی خطرناک است. مثلاً تا پول و نیروی کار هست کار می‌کنیم. پول و نیروی کار که نباشد دیگر ما هم نیستیم. شرایط که به هم می‌ریزد بعضی‌ها هم کنار می‌روند. ما گرما و انرژی خود را باید از ایمان درونی­مان بگیریم نه از عوامل بیرونی. اگر با عوامل بیرونی تنظیم کنیم یک روز سرد و یک روز گرم هستیم. نمی‌توانیم پای حق بمانیم. این گرما و انرژی از قلب انسانی ناشی می‌شود که در آن ایمان رسوخ کرده است. اگر می‌خواهیم وقتی همه خسته می‌شوند ما تازه بانشاط شویم، وقتی همه کم می‌آورند، تازه نفس باشیم، وقتی همه دلسرد شدند دلگرم باشیم، باید وصل به ایمان درونی­مان باشیم و اگر ایمان درونی نداشته باشیم در حوادث آخرالزمان ریزش می‌کنیم. خیلی‌ها طرفدار ولایت فقیه بودند کم آوردند. کم‌کم به سمت دشمن رفتند. بعضی نمونه‌های بزرگش هم که در مملکت ما هست. مثلاً طرف گفت: اصلاً من در صحنه می‌آیم برای اینکه ترکش‌هایی که می‌خواهد به حضرت امام خامنه­ای(حفظه‌الله) بخورد به من بخورد، واقعاً هم درست می‌گفت. ولی خودِ همان شخص الآن‌ رگبار را روی نایب امام زمان(عجل‌الله‌تعالی‌فرجه) گرفته است!

وقتی خودسازی و ایمان عمیق و قلبی نباشد، هر چه اوج می‌گیریم به همان مقدار باید ایمان­مان هم اوج بگیرد. حوادث سخت و پیچیده است. این همه امتحان، سختی و گرفتاری وجود دارد. اگر ایمان­مان قوی نباشد به اعضا و جوارح نمی‌رسد، انرژی و نفس کم می‌آوریم. گناه یکی از چیزهایی است که به مرور زمان باعث می‌شود انسان از صراط مستقیم خارج شود. دفع نکردن رذایل از وجود خود و تلاش نکردن برای از بین بردن رذایل در وجود خود، کم‌کم انسان را از صراط مستقیم خارج می‌کند.

 

لزوم خودسازی در هیئتی­ها و مذهبیها

آیا نماز اول وقت می‌خوانید؟ آیا هیچ تلاشی می‌کنید برای نماز اول وقت خواندن یا نه؟ دین، فقط در هیئت کار کردن نیست. فقط به مسجد رفتن و آمدن و ذکر گفتن نیست. فکر نکنید این شما را نجات می‌دهد. روی صدق و گفتارتان، کار می‌کنید یا نه؟ در ترک قول به غیرعلم، (یعنی چیزی که نمی‌دانید را نگویید) کار می‌کنید؟ اگر سوءظن دارید، چرا روی سوءظن‌تان کار نمی‌کنید و آن را رفع نمی‌کنید؟! اگر شما با همین سوءظن ادامه ‌دهید، از صراط مستقیم خارج می‌شوید. یک جایی از همین جاده بیرون می‌روید. فکر کردید تا آخر می‌مانید؟! شما بی­ادبی در وجودتان هست، آن را درمان نمی‌کنید؟ احترام به پدر و مادر، استاد و بزرگان نمی‌گذارید، راحت تهمت می‌زنید. به اسم اینکه سیاسی هستم یا انتخابات فلان شد، مردم را زیر تیغ اتهام و توهین و فحش می‌برید و آنها را تفسیق می‌کنید و ضد ولایت می‌خوانید و بعد هر چه از دهن­تان بیرون آمد می‌گویید. همین شما را تباه می‌کند! اصلاً راهش این نیست. اگر که این ویژگی‌های اخلاقی را در خودمان پیاده نکردیم، بعد از مدتی، سر هر کدام از این توفیقاتی که خداوند متعال به ما می‌دهد، مدعی می‌شویم. بعد خسته می‌شویم و کنار می‌رویم. اگر درون­تان مایه نداشته باشید، در امتحانات آخرالزمان کم می‌آورید.

اگر بچه هیئتی هستید که ماه می‌آید و می‌رود؛ یک شب جمعه، دو رکعت نماز شب نمی‌خوانید. ماه رجب شده و فکر روزه بودن این ماه هم نیستید. مفاتیح باز نمی‌کنید دو خط مناجات ماه رجب بخوانید. چند روز از ماه رجب گذشته شما هنوز «یا مَن اَرجُوه» سر نماز نخواندید. چه کار می‌کنید که اینکارها را نمی‌کنید؟ روی خودتان کار نمی‌کنید.

 

نتیجه عدم خودسازی در واقعه کربلا

ضحاک بن‌عبدالله در کربلا روز عاشورا، پیش امام حسین(علیه‌السلام) آمد. رذایلش را دفع نکرده بود. خالص نشده بود. به امام گفت اجازه دهید بروم، دیگر فایده ندارد چون دیگر هیچ کسی نمانده قطعاً جنگ مغلوب است. من هم کشته می‌شوم. اجازه گرفت و رفت. ظهر عاشورا رفت! این آدم جزو آدم­هایی نبود که شب عاشورا که ابالفضل عباس(علیه­السلام)، زهیر و بریر بلند شدند گفتند: ما یک دفعه که هیچ، صد دفعه اگر بمیریم و زنده شویم باز هم جانمان را فدایت می‌کنیم. این فرد جزو آنها نبود. وقتی دید امکانات، پول و آدم نیست کنار رفت. ولی باید می‌آمد، می‌گفت: آقا من یک نفری، ببینید برایتان چه کار می‌کنم.

«جان چه باشد که نثار قدم دوست کنم    این متاعی است که هر بی سرو پایی دارد»

آقا شما یک لشکر سی هزار نفر می‌خواهید برای اینکه این جنگ را ببرید. حالا من باشم یا نباشم در معادله شما چه فرقی می‌کند؟ گفتند: بنده خدایی لب دریا ایستاده بود صدف­ها را در دریا می‌انداخت. چند صد هزار صدف. یک نفر به او گفت آقا مگر چند صدف می‌توانی بیندازی؟ چه فرقی می‌کند الآن شما اینها را بیندازی یا نیندازی؟ گفت برای یک صدف فرق می‌کند و در آب انداخت.

 

توصیه اهل­بیت(علیهم­السلام) در رفع رذایل

خودسازی مهم است وگرنه آدم کم می‌آورد. امام هادی(علیه‌السلام) فرمودند: ظالمی که اهل حلم و صبر باشد امید است که به خاطر حلمش نجات پیدا کند. اما آدمی که با حق است و ظلم نمی‌کند اما اهل حلم و صبر نیست، سفیه و نادان است، این فرد نور حق را به خاطر سفاهتش از دست می‌دهد. اخلاق چقدر مهم است. خودسازی چقدر مهم است. فضائل اخلاقی چقدر مهم است. می فرماید: «اَلحَسَدُ ماحِقُ الحَسَناتِ»[12]؛ حسد، حسنات­تان را از بین می‌برد. فخرفروشی دشمنی می‌آورد. خودبزرگ‌بینی باعث می‌شود که راه علم و دانش به روی شما بسته شود و به جهالت بیفتید. حضرت رذایل را برمی‌شمارند و می‌فرمایند: دوست ما نباید اینطوری باشد.

امام رضا(علیه‌السلام) به عبدالعظیم حسنی می‌فرمایند: به شیعیان و دوستان ما بگو، (در آخر نامه) زیراب هم را نزنید. مگر شما نمی‌گویید که ما را دوست دارید. بدخواه همدیگر نباشید. می‌فرماید: حتی اگر در دلتان سوء­نیتی به هم داشته باشید. اگر از فکری که دارید نسبت به آن برادر مؤمن یا خواهر مؤمن که می‌خواهید خرابش کنید، برنگردید، «فَاِنَّ اللهَ لا یَغفرُ له حتی یَرجعُ عنه، فإن رَجع انه و الا نُزعَ روح الایمان عن قلبِه، و خرجَ عَن ولایتی، و لَم یَکن لَه نَصیب ولایتِنا»[13]؛ خداوند متعال شما را نمی‌بخشد، روح ایمان از قلب شما کنده می‌شود و از ولایت من امام رضا(علیه­السلام)، خارج می‌شوید و هیچ نصیب و بهر­ه­ای، قیامت از ولایت ما ندارید. می‌نشینید و آبروی این و آن را می‌برید. زیرآب این و آن را می زنید. حضرت می‌فرمایند: ولایت من را از دست می‌دهید اگر در قلب­تان یک نیت سویی برای مؤمنی داشته باشید. البته به استثنا یک سری مواردی که تکلیف انسان­ هست که باید گاهی یک­سری مسائل را به اهلش بگوید، آن فرق می‌کند. یعنی رذیله اخلاقی دارد؛ تا از کسی حرفی می‌شنود، به این و آن می‌گوید. از ولایت خارج می‌شود.

 

خودسازی، راز ماندن در صراط مستقیم

اگر می‌خواهیم در این دوران آخرالزمان در صراط مستقیم ولایت اهل بیت(علیهم‌السلام) و ولایت فقیه بمانیم، باید خودمان را بسازیم. یک هفته با یک نفر همراه می‌شویم و می‌رویم مسافرت، چقدر حاج آقاست و آدم خوبی است! دو رکعت نماز شب ندیدیم بخواند. با او معاشرت می‌کنیم هیچ نشانهای از نشانههای مؤمن را در این آدم نمی‌بینیم! فقط همین ظاهرش است. لهو و لعب دارد، دروغ می‌گوید، توهین می‌کند و... خودش را نساخته و می‌خواهید نفَسش در دیگران اثر بگذارد! می­خواهد کاری که می‌کند نتیجه دهد که نمی‌دهد.

ذات نایافته از هستی، بخش    کی تواند که شود هستیبخش

خودمان را بسازیم تا بتوانیم در صراط مستقیم دوام بیاوریم. با این رذایلی که در وجودمان هست، با این بی‌توجهی­هایی که به نماز، عبادات، معنویات، اخلاق اسلامی و ... در وجود ما هست و فقط به یک­سری ظواهر دین، آن هم به یک بخشی از آن چسبیدیم، خوف این هست که عاقبت بخیر نشویم. ان‌شاءالله که امام زمان(عجل‌الله‌تعالی‌فرجه) دست همه ما را بگیرند و این نشست و برخاست­ها ان‌شاءالله باعث تنبه همه ما شود. خوب­ها خوب­تر شوند مثل شما و بدهایی مثل من هم ان‌شاءالله خوب شوند.


[1]. سوره حجرات، آیه 14.

[2]. سوره حجرات، آیه 15.

[3]. الکافی/6/25/2.

[4]. تحف‌العقول، ص297.

[5]. نهج­البلاغه، حکمت 73.

[6]. سوره صافات، آیه 24.

[7]. سوره فرقان، آیه 70.

[8]. نهج‌البلاغه، حکمت 227.

[9]. سوره نساء، آیه 136.

[10]. سوره ماعون، آیه 8.

[11]. نهج­البلاغه، حکمت 98.

[12]. بحار­الانوار، ج 72، ص 199.

[13]. اختصاص، شیخ مفید، ص 241.