نسبت اراده انسان و سنن الهی در حوادث عالم

نسبت اراده انسان و سنن الهی در حوادث عالم


نسبت اراده انسان و سنن الهی در حوادث عالم

 

حجت‌الاسلام مهدوینژاد: باید بتوانیم الگوهای خودمان را در تاریخ پیدا کنیم. باید بتوانیم هم‌سنگرها و هم‌جبههای‌های خودمان را در عقبه تاریخ شناسایی کنیم، همان‌هایی که اگر به‌جای آنها بودیم همان کاری را می‌کردیم که آنها می‌کردند و امروز آرزو هم می‌کنیم که کاش ما جای آنها بودیم و آن کاری که آنها در آن موقع حساس تاریخ کردند، آن ‌طرفی که قرارگرفته بودند و کاری کردند کارستان، کاش ما جای آنها بودیم. // تاریخ یک قواعد کلی و عموماتی دارد که در هر دوره از تاریخ در قالب‌های متفاوت قابل تکرار است. قواعد کلی و جهان‌شمولی دارد، قوانینی که در همه اعصار و در قالب‌های متفاوت قابل تکرار است؛ لذا تاریخ قابل نقشه‌برداری است. // خداوند متعال در عین حال که قواعد را می‌گذارد و با سننش عالم را اداره می‌کند، به انسان آزادی و اختیار نیز داده که با اختیار خودش در این قوانین الهی حرکت کند.

 

شناسنامه:

عنوان مراسم: اینجا خمیه‌ای برپاست

موضوع سخنرانی: به طرف درست تاریخ

تاریخ: دوشنبه 18/4/1403، شب سوم از مراسم ویژه دهه اول محرم

مکان: مدینه‌ العلم کاظمیه

 

اهمیت تحلیل درست از تاریخ

بحث ما درباره تشخیص طرف درست تاریخ است. اهمیت تاریخ، فهم تاریخ، فایده فهم آن؛ اینکه ما باید روایت درست از تاریخ و همه حوادث تاریخ که با آن مواجه می‌شویم را پیدا کنیم، هر روایت و نقلی از تاریخ را نپذیریم. به منابع اصلی مراجعه کنیم و نقل صحیحی از تاریخ را پیدا کنیم؛ برای اینکه ‌که فهم درستی از تاریخ پیدا کنیم باید نقل درستی از تاریخ را پیدا کنیم و بعد برای اینکه این فهم را بتوانیم به کار بگیریم باید تحلیل درستی از تاریخ پیدا کنیم. تحلیل تاریخ هم خودش یک کار مهم است، نباید تحلیل غلط از تاریخ  داشته باشیم.

به بعضی از این گزاره‌ها اشاره کردیم. که بعضی‌ تحلیل‌های غلط از تاریخ می‌کنند و بر اساس آن بر اساس شرایط زمان طراحی می‌کنند و این چه خطراتی دارد! وقتی‌ تحلیل درستی پیدا کردیم برای اینکه بتوانیم از این تاریخ به‌عنوان معلم خودمان استفاده کنیم باید بتوانیم به شرایط زمانی خودمان تطبیق دهیم و برای تطبیق هم کار مهم این است که شرایط زمانی خودمان را به‌درستی بشناسیم تا بتوانیم تاریخ را درست تطبیق دهیم. بعد رسیدیم به اینجا که حال چه باید کرد تا این سه مرحله محقق شود و به آن برسد.

 

بررسی عقبه تاریخ/ در کدام صف ایستاده‌ایم؟

ببینید ما یک عقبه‌ در تاریخ داریم، صفی که ما در آن ایستاده‌ایم بالاخره به جایی برمی‌گردد و یک مبدأ دارد؛ مبدأ آن صفی که در تاریخ وجود دارد که ما اینجا در آن قرارگرفته‌ایم را باید پیدا کنیم؛ این صف به کجا می‌رسد و چه کسانی در آن صف قرار دارند؟ صف موحدین عالم است، صف مجاهدین یا صف قاعدین است؟ کدام صف است؟ یک عده‌اند که مجاهدند یک عده هم قاعدند؛ زمین‌نشین، ساکت و راکدند. در صف کدام‌ها ایستاده‌ایم؟ اینها را باید بشناسیم، باید همزاده‌های خودمان را در تاریخ پیدا کنیم. مشابه ما در تاریخ چه کسانی بودند؟ الگوهای ما در تاریخ چه کسانی هستند؟ باید بتوانیم الگوهای خودمان را پیدا کنیم. باید بتوانیم هم‌سنگرها و هم‌جبهه‌های خودمان را در عقبه تاریخ پیدا کنیم، همان‌هایی که اگر به‌جای آنها بودیم همان کاری را می‌کردیم که آنها می‌کردند و آرزو هم می‌کنیم که کاش ما جای آنها بودیم و آن کاری که آنها در آن موقع حساس تاریخ کردند، آن ‌طرفی که قرارگرفته بودند و کاری کردند کارستان، کاش ما جای آنها بودیم. «یا لیتنی کنت معکم» نمی‌گویید؟ آرزو نمی‌کنید «لیتنی کنت معکم و افوزا فوزا عظیما»؟ داریم آرزو می‌کنیم کاش از عقبه‌ای از تاریخ با عده‌ای که تشخیص درست دادند و کاری کارستان کردند ما با آنها بودیم. اینقدر نقش‌آفرینی درست در تاریخ مهم است!

آیا آیندگان هم وقتی داستان ما را می‌خوانند چنین حسرت و طلب و آرزویی خواهند داشت که: ‌ای کاش ما جای این مردم بودیم؟ آیا نقش برجسته‌ای ایفا کردیم که نام ما در تاریخ زمانمان به ‌نوعی بدرخشد؟ سلمان‌ها، مقدادها، ابوذرها و عمارها را ببینید! در تاریخ، اصحاب سیدالشهداء(علیه‌السلام) را ببینید، اینها اسم‌هایشان رشک‌برانگیز است. پس باید ببینیم صفی که در آن ایستاده‌ایم، ابتدا این صف کجاست و چه کسانی در این صف ایستاده‌اند.

 

هشدار تشخیص نادرست!/ اشتباهی داخل صف نایستیم!

 خیلی هم مراقب باشیم، گاهی بعضی از افراد داخل صف می‌ایستند برای گرفتن کارت پرواز! به‌عنوان‌مثال در اربعین در عراق دیده ‌شده بعضی از افراد حواسشان نیست، دفعه اولشان است یا سواد ندارند دو ساعت داخل صف می‌ایستند تا نوبتشان شود به جایگاه که می‌رسند به آنها می‌گویند: آقا صف را اشتباه ایستاده‌اید باید بروید داخل آن صف! عمر و زندگی و پرواز رفت، ده دقیقه دیگر بیشتر زمان نیست، داخل آن صف که دیگر نوبت ما نمی‌شود! می‌گوید دیگر پرواز رفت. خدا نکند آدم یک‌ عمر داخل صف اشتباه ایستاده باشد و در انتهای عمرش متوجه شود که تصمیماتی که گرفته اکثراً اشتباه بوده. خیلی از رأی‌هایی که داده اشتباه بوده، خیلی از جاها حضور پیداکرده که نباید حضور پیدا می‌کرد و خیلی از جاها باید حضور پیدا می‌کرد که حضور پیدا نکرده، کسانی را تقویت کرد که خودش نمی‌خواسته آنها را تقویت کند و کسانی را تضعیف کرده که خودش نمی‌خواسته آنها را تضعیف کند. یک‌دفعه چشمش باز می‌شود و حسرت عجیبی وجودش را فرامی‌گیرد، ولی دیگر وقت تمام است. خیلی مهم است که ما تشخیص درست دهیم.

 

شناخت جبهه حق و جبهه باطل

باید خط تاریخی خود را پیدا کنیم، باید الگوهای خود را در طول تاریخ بشناسیم؛ باید ویژگی‌ها و اوصاف اهل جبهه حق را در آن تاریخ بشناسیم و آنها را نصب‌العین خود قرار دهیم، مشی آنها را مشی خودمان قرار دهیم که خیلی مهم است. اتفاقاتی در تاریخ افتاده، دوباره این اتفاقات بد تکرار نشود، یک عده تجربه کردند که از تجربه آنها استفاده کنیم. هم جبهه‌ای‌های خود را بشناسیم، خودی‌ها و غیرخودی‌ها را بشناسم.

 این چه زمانی محقق می‌شود؟ یکی از روش‌های آن شناخت درست تاریخ و جبهه حق و جبهه باطل در طول تاریخ است. اگر بخواهیم اینها را خوب بشناسیم فی‌ زماننا هذا می‌توانیم جبهه حق را از باطل تشخیص دهیم. شناخت وظیفه خودمان؛ وظیفه خود را می‌توانیم بشناسیم‌‌‌. معیارهای فهم در چنین شرایطی ایجاد می‌شود.

 

نتیجه تشخیص و تحلیل نادرست تاریخ

 اگر ما تاریخ را خوب خوانده باشیم، تحلیل درست کرده باشیم و بتوانیم تطبیق درستی دهیم، آن موقع اشتباه نمی‌کنیم و هم‌جبهه‌ای‌های خودمان را نمی‌زنیم نابود کنیم. دوست را دشمن و دشمن را احیاناً دوست ببینیم. این، آن مسئله خطر‌ناک است، اختلافی که در امت اسلام می‌افتد بر سر همین است. مسلمانان چرا به جان هم می‌افتند؟ شیعه و سنی چرا به جان هم می‌افتند؟ در بین شیعیان چرا شیعه‌ها به جان هم می‌افتند؟ در شیعه‌ها انقلابی‌ها، حزب‌اللهی‌ها و ولایتی‌ها چرا به جان هم می‌افتند؟ طوری هم به جان هم می‌افتند که انگاری باهم دشمن‌اند؛ چراکه تشخیص درست نیست. هم‌سنگران خود را دشمن فرض می‌کنند.

 

هدف از نقل تاریخ در قرآن

یکی از مباحثی که می‌خواهیم به آن برسیم ملاک و معیار تشخیص است؛ اینکه اصلاً چه می‌شود که این خبط و خطاها اتفاق می‌افتد؟

حال چگونه به آن برسیم؟ باید به قرآن مراجعه کنیم. قرآن وقتی داستان‌های تاریخی را می‌گوید فلسفه تاریخ را این‌چنین بیان می‌کند که اگر تاریخ می‌خوانید برای این چهار مورد است؛ عبرت‌ها، درس‌ها، هدایت و رحمت؛ «لَقَدْ کَانَ فِی قَصَصِهِمْ عِبْرَةٌ لِأُولِی الْأَلْبَابِ ۗ مَا کَانَ حَدِیثًا یُفْتَرَی وَلَکِنْ تَصْدِیقَ الَّذِی بَیْنَ یَدَیْهِ وَتَفْصِیلَ کُلِّ شَیْءٍ وَهُدًی وَرَحْمَةً لِقَوْمٍ یُؤْمِنُونَ»[1]. وقتی خداوند متعال در قرآن تاریخ را نقل می‌کند می‌فرماید: هدف این است که عبرت، درس، هدایت و رحمت باشد.

 

 تاریخ قابل تغییر است!

خداوند متعال وقتی داستان حضرت یوسف، نوح، موسی و عیسی(علیهم‌السلام) و اقوام مختلف را نقل می‌کند، سه مطلب از نوع مواجهه خداوند متعال با داستان‌ها در قرآن فهمیده می‌شود:

نکته اول: تاریخ یک قواعد کلی و عموماتی دارد که در هر دوره از تاریخ در قالب‌های متفاوت قابل تکرار است. قواعد کلی و جهان‌شمولی دارد، قوانینی که همه اعصار در قالب‌های متفاوت قابل تکرار است؛ لذا تاریخ قابل نقشه‌برداری است. می‌توانیم با مطالعه تاریخ ببینیم در شرایط زمان قابل مقایسه و تطبیق هست یا نه؛ چراکه چیزهایی در حال تکرار است که قبل هم اتفاق افتاده است. و چون تاریخ قابل تکرار، نقشه‌برداری و پیش‌بینی است به همین دلیل قابل تغییر هم هست. از تاریخی که شما الآن در آن قرار دارید عبرت بگیرید و کارهایی که قبلی‌ها کردند، انجام ندهید و تاریخ را تغییر دهید. اگر تغییر ندهید، تکرار می‌شود. پس جبری در کار نیست شما می‌توانید تاریخ را تغییر دهید. اینجا اراده‌ انسان مؤثر است.

 

حوادث عالم تحت سنن الهی است!

نکته دوم: خداوند متعال وقتی داستان‌ها، تاریخ وحوادث را نقل می‌کند، مکرراً نقش خود را در آیات قرآن برجسته می‌کند؛ فلان قوم چه کردند که ما نابودشان کردیم. فلان قوم چه کردند که ما آنها را به عالم برتری دادیم. عزت همه دست من است، ذلت هم دست من است. «وَمَنْ أَعْرَضَ عَنْ ذِکْرِی فَإِنَّ لَهُ مَعِیشَةً ضَنْکًا»[2]؛ هرکس یاد مرا فراموش کند، معیشتش پیچیده می‌شود، زندگی‌اش به هم می‌پیچد. کار دست من است. خداوند متعال اینطور می‌گوید، نقش خودش را در همه‌جا دارد پررنگ می‌کند. این تصریح به سنن الهی است. خداوند متعال می‌فرماید حوادث و اتفاقات تحت سنن من اتفاق می‌افتد.

 

نقش اراده انسان در قوانین الهی

نکته سوم: پس اراده‌ انسان چه می‌شود؟ همه اتفاقات که دست خداوند متعال است، قواعد و قوانین را نیز  خداوند متعال می‌گذارد پس اراده‌ انسان کجاست؟ خداوند متعال در عین حال که قواعد را می‌گذارد و با سننش عالم را اداره می‌کند، به انسان آزادی و اختیار نیز داده تا با اختیار خودش در این قوانین الهی حرکت کند. خداوند متعال قوانینی گذاشته و فرموده اگر تخلف کنی‌ اینطور می‌شود، اگر عمل کنی اینطور می‌شود، تخلف کنی جریمه می‌شوی، رعایت کنی تشویق می‌شوی. این قانون را خداوند متعال گذاشته است.

شما هم اختیار دارید. در چه اختیار دارید؟ اختیار دارید که عمل کنید یا نکنید. کسی  شما را مجبور نکرده. الآن ما این‌همه گناه می‌کنیم خداوند متعال نیز نهی کرده، اینکه ما گناه می‌کنیم دلیل بر این است که ما مختاریم اختیار داریم، آزادیم، خداوند متعال ما را آزاد آفریده، وگرنه تا می‌آمدیم کاری انجام دهیم اتفاقی می‌افتاد. خیر، می‌بینید که خیلی از گناهان را نیز داریم انجام می‌دهیم، اصلاً می‌توانیم انجام دهیم، چون آزادیم. بعد از اینکه انجام دادیم یا انجام ندادیم تبعاتی یا برکاتی دارد، گرفتار آثار آن کاری که انجام داده‌ایم می‌شویم یا از برکات کاری که کرده‌ایم برخوردار می‌شویم. این نشانه‌ آن است که خداوند متعال انسان را آزاد آفریده و در سرنوشت خودش تأثیر دارد.

 

سه رویکرد قرآنی

یکی اینکه اصل اوامر و نواهی الهی را ما می‌توانیم عمل کنیم یا زیر پا بگذاریم؛ یکی دیگر اینکه خودمان می‌توانیم تصمیم بگیریم که آینده خودمان را بسازیم و نقش‌آفرینی کنیم. خداوند متعال قوانینش را گذاشته است. مثل بازیکنان فوتبال که توپ، تور و میدان در دست‌شان هست اما قوانین بازی را یک‌جای دیگر تعیین کرده‌اند، اینها در قواعد بازی هنرنمایی و نقش‌آفرینی کنند. اگر تخلف کنند کارت می‌گیرند، حرفه‌ای باشند و درست رفتار کنند مثلاً جام اخلاق به آنها می‌دهند و می‌گویند ایشان بازیکن اخلاقی بوده یا مثلاً حرفه‌ای بوده و آقای گل شده است. در دنیا نیز همین است، خداوند متعال نیز همین است.

پس وقتی آیات قرآن را می‌خوانید می‌بینید که سه رویکرد در آن وجود دارد؛ اول، قواعد کلی که در همه‌ اعصار در قالب‌های متفاوت قابل تکرار است، در هر دوره‌ به یک شکل که قاعده‌ کلی‌اش همان است. دوم: خداوند متعال نقش خودش را در امور پررنگ کرده است؛ یعنی شما می‌بینید که خداوند متعال نمی‌گذارد هرکس هرکار دلش بخواهد انجام دهد، می‌فرماید من قانون‌گذاری کردم و سنت‌های من حاکم است. من عزیز می‌کنم، من ذلیل می‌کنم، من برتری می‌دهم، من نابود می‌کنم!

سوم: اراده‌ انسان است. بله، انسان نیز اراده دارد و اراده‌اش را از او نگرفته‌ام. می‌تواند تخلف کند، منتها اگر تخلف کرد گرفتار جرائمی که من گذاشتم می‌شود، اگر رعایت کرد پاداش‌ نصیبش می‌شود و رشد می‌کند.

 

سنن تکوینی و تشریعی عامل سعادت انسان

سنن یعنی چه؟ در ادبیات روایی و قرآنی ما به قانون و قاعده سنن می‌گویند. خداوند متعال این عالم را آفریده، ابر و باد و مه و خورشید و فلک را آفریده، برای حیات این عالم مادی قوانینی وضع کرده است. «وَالشَّمْسُ تَجْرِی لِمُسْتَقَرٍّ لَهَا ذَلِکَ تَقْدِیرُ الْعَزِیزِ الْعَلِیمِ»[3]. خورشید اینطور می‌چرخد، منظومه شمسی و آب و خاک و آسمان اینطوری است. خداوند متعال برای اداره این عالم خاکی و مادی قواعدی قرار داده که به آن، قوانین و سنن تکوینی می‌گویند. اینکه می‌بینید صبح‌ها شب و شب‌ها صبح می‌شوند و فصل‌ها می‌آیند و می‌روند و همه‌چیز منظم اتفاق می‌افتد، همه قوانین الهی در عالم ماده هست. اینکه انسان ازدواج و ازدیاد نسل می‌کند و نسل بشر زیاد می‌شود قوانین طبیعی عالم است. یک‌سری قوانین و قواعد تشریعی هم داریم که برای سعادت و زندگی بهتر انسان در دنیا و آرامش و آخرت او قوانینی را گذاشته که اگر انسان رعایت کند، باعث سعادت، آرامش، موفقیت و رشد انسان می‌شود‌. اینها قوانین تشریعی است‌. خداوند متعال دین فرستاده و فرموده به دین عمل کنید تا سعادت دنیا و آخرت را ببرید؛ این قوانین برای سعادت انسان است. اینها حرفهای ساده‌ای است، اما ما به این حرف‌های ساده عمل نمی‌کنیم! تمام حوادث عالم تحت این ضوابط و قوانین است.

 

سنت نصرت الهی

 رهبر معظم انقلاب، امام خامنه‌ای(حفظه‌الله)، می‌فرمایند: «قانون یک موضوع دارد. یک حکم دارد و یک نتیجه دارد‌. شما خودتان را با موضوع منطبق کنید نتیجه قطعاً مترتب خواهد شد.» بعد توضیح می‌دهند که یکی از قوانین و سنن الهی این است: «إِن تَنصُرُوا اللَّهَ یَنصُرکم»[4]؛ اگر خدا را یاری کنید، خدا هم شما را یاری خواهد کرد. «تَنصُرُوا اللَّهَ» موضوع آیه است، دین را به معنای واقعی یاری کنید، یاور دین خدا باشید‌. اگر شما «تَنصُرُوا اللَّهَ» درستی داشته باشید، شک نکنید که «ینصرکم». خداوند متعال می‌فرماید: اگر مرا یاری کنید، من هم شما را یاری می‌کنم. قطعاً نتیجه حاصل می‌شود. خداوند متعال هم مبالغه نکرده و خلاف نمی‌گوید.

 

تحقق وعده خدا به قوم موسی(علیه‌السلام)

وقتی قوم حضرت موسی(علیه‌السلام) با ایشان از شهر بیرون آمدند، خداوند خطاب کرد که بروید وارد نیل شوید. ایشان پیغمبر خدا و اینها هم قومشان هستند، به سمت نیل حرکت کردند و فرعونیان پشت سر آنها رفتند. آنها به لب دریا رسیدند. این نصرت خداست که اگر تو از خدا و رسول او اطاعت کنی، تو را یاری می‌کند. وقتی به لب دریا رسیدند، شک داشتند که چه کنند و چه می‌شود‌. خطاب شد: عصا را به آب بزن، عصا را زد، دریا شکافت و آنها وارد دریا شدند. می‌گفتند: الآن نریزد و نمیریم؟ دریا شکافت شما الآن از چه می‌ترسید؟ به وعده خدا شک دارید؟ وسط عمل، به قول خدا شک کردید؟

 

یاری خدا در گرو اطاعت از ولیّ خدا

وسط دریا رفتند، پشت سر آنها فرعونیان می‌آمدند. «...إنّا لَمُدرِکون»[5]؛ گفتند: دیگر تمام شد و فرعونیان رسیدند. فرعونیان اگر قرار بود برسند که خدا این کار را نمی‌کرد. «إِن تَنصُرُوا اللَّهَ یَنصُرکُم»[6]؛ شما خدا را یاری کنید. شک نکنید. این وعده و سنت الهی است. اگر به حرف ولی و نبی خدا گوش کنید، حالا ولیّ خدا یا پیامبر یا امام یا جانشین امام است، تو به حرف ایشان گوش دادی و اطاعت کردی، یعنی خدا را نصرت کردی. «ینصرکم»؛ خدا تو را یاری خواهد کرد. اگر شک کردید و گوش ندادید، این تردیدی ندارد.

 

اثر وضعی شکر یا کفر نعمت

یکی از سنت‌های الهی این آیه شریفه است: «لَئِن شَکَرتُم لَأَزیدَنَّکُم وَلَئِن کَفَرتُم إِنَّ عَذابی لَشَدید»[7]؛ این قانون خداست که اگر شکر کنید خدا شما را زیاد می‌کند، نه اینکه فقط نعمت شما را زیاد می‌کند، خداوند این طرفش را باز گذاشته است، و اگر کفر بورزید، آن طرفش را هم باز گذاشته است، عذاب من شدید است. فرمود «لَأَزیدَنَّکُم» جمعیت و نعمت را زیاد می‌کنم، سعه وجودی شما را زیاد می‌کنم؛ همه اینها ممکن است باشد‌.

نعمتی را در زندگی داری که کم است، می‌خواهی زیاد شود، شکر آن را بجا بیاور. چند درصد از ما به این باور قلبی داریم؟

 

راهبرد عجیب شکرگزاری در زندگی

بزرگواری می‌فرمود: در یک مجموعه اداری که بودیم، نیروی متعهد کم داشتیم، یک نفر در این اداره بود، ولی ما به تعداد زیادی از اینگونه افراد متعهد که با کمکشان کارمان را جلو ببریم نیاز داشتیم اما پیدا نمی‌شد. دستمان هم در تغییر و تحول بسته بود، به استادی گفتیم که آقا چکار کنیم؟ ایشان هم فرمودند که به این آیه عمل کنید. یک نفر آدم در تشکیلات تو هست که آدم خوبی باشد؟ گفتم: بله، ایشان فرمودند: بعد از هر نمازی سجده برو و به‌خاطر وجود این آدم، خدا را شکر کن. می‌گفت: من هر روز کارم این بود، بعد از هر نماز بهخاطر این نعمتی که خدا به من داده سجده شکر می‌کردم، بعد از مدتی بسیار بسیار معجزه‌آسا خدا آدم‌هایش را فرستاد. چکار کنیم که ما باور نمی‌کنیم؟!

خدا یک همسر یا فرزند خوب به تو داده، اصلا یک همسر به تو داده ده تا بدی دارد ولی دو تا خوبی دارد، برو خدا را به‌خاطر آن خوبی‌هایش شکر کن «لَاَزیدَنَّکُم» ببین زیاد می‌شود. این یک راهبرد عجیب شکرگزاری در زندگی است. ما بلد نیستیم، بلدیم ولی عمل نمی‌کنیم. «و لَاِن کَفَرتُم اِنَّ عذابی لشدید» این همه نعمت خدا به ما داده کفر نعمت می‌کنیم یا از نعمت استفاده نمی‌کنیم یا بد استفاده می‌کنیم، سوء‌استفاده می‌کنیم.

 

بیشتر بلاهای ما به‌خاطر عدم شکرگزاری است/ نعمتهایت را بشمار، حالت خوب می‌شود

این همه گرفتاری‌هایی که در زندگی‌مان هست برای این نیست که ما آدم بسیار بدی هستیم، برای این است که ما آدم شکرگزاری نیستیم.

اولاً نعمت‌هایی که خدا به تو داده را در زندگی بشمار، اصلاً حواسمان نیست خدا چقدر نعمت به ما داده است. داشتههایت را بشمار حالت خوب می‌شود. تو فقط بدی‌ها را می‌شماری، حالت همیشه بد است. بدی‌ها زیاد دیده و شنیده و حس می شوند. ماهی در آب نمی‌فهمد آب چیست فقط کوسه‌ها را می‌بیند. نعمت‌هایت را بشمار.

خواهش می‌کنم دوستان عزیز یک لیست از نعمت‌هایی که خدا به شما داده بنویسید؛ سلامتی به تو داده و... اصلاً چیزهایی که داری را بنویس، چیزهای که نداری را نمی‌خواهد، ببین که چه لیستی می‌شود؛ بعد برای آنها شکرگزاری کن. ببین چه اتفاقی در زندگی خودت می‌افتد. «لَاِن شَکَرتُم لَاِزیدَنَّکُم و لَاِن کَفرتُم اِنَّ عذابی لشدید». شکر خانواده خوب، شکر نعمت یک حاکم خوب و... شکرش را به جا آوردی خداوند آن را بیشتر می‌کند. اگر آن را کفر کردی خدا آن را بدتر می‌کند. این یکی از آن قوانین الهی است.

 

انواع سنت‌های الهی

سنت‌های خدا چند نوع است؛ خدا یک‌سری سنت‌های مطلق دارد که در هر شرایطی تغییر نمی‌کند، به آن سنت‌های حاکم می‌گویند. یک‌سری سنت‌ها در هر شرایطی حاکم است و هیچ سنتی اینها را تغییر نمی‌دهد، مثل سنت مرگ «کلُّ نَفسٍ ذائقةُ الموت»[8]؛ این دیگر سنت لایتغر الهی و برای همه است.

خدا ظلم نمی‌کند «...وَمَا اللَّهُ یُرِیدُ ظُلْمًا لِلْعَالَمِینَ»[9]؛ خدا به هیچ‌کس در عالم ظلم نمیکند. اگر شما این قاعده را بپذیرید و بفهمید نمی‌گویید خدا در حق من ظلم کرد. خدا ظالم است؟!! نستجیرُ بالله. آقا پس چرا ما اینقدر بدبختیم؟

یک قاعده دیگر: «مَّا أَصَابَکَ مِن حَسَنَة فَمِنَ ٱللَّهِ وَمَا أَصَابَکَ مِن سَیِّئَة فَمِن نَّفسِکَ...»[10]؛ هر خوبی به تو می‌رسد از خداست، این قانون است. هر بدبختی می‌رسد از خودت یا جامعه‌ات است که خودت هم یکی از جامعه‌ هستی.

این را باور کنید که خدا به کسی ظلم نمی‌کند، هر بدی می‌رسد از خودمان است و خودمان کردیم. فیلم زندگی را برگردان ببین از کجا شروع کردی و به کجا می‌رسد. این‌ها قوانین الهی است و همه چیز ذیل این قوانین و قوانین زیاد دیگر اتفاق می‌افتد که در این شب‌ها ان‌شاءلله به آنها خواهیم پرداخت.

 

سنت‌های الهی مقید است

بحث قوانین و سنت‌های الهی مقید است. مقید است یعنی چه؟ یعنی در شرایطی محقق می‌شود و در شرایطی محقق نمی‌شود، مثلاً «وَالَّذِینَ جَاهَدُوا فِینَا لَنَهْدِیَنَّهُمْ سُبُلَنَا...»[11]؛ خدا می‌فرماید کسانی که در راه ما و برای ما مجاهدت کنند، ما راه‌ها را به آنها نشان می‌دهیم. اگر گیج هستید چون مجاهدت در راه خدا نمی‌کنید.

«وَلَوْ أَنَّ أَهْلَ الْقُرَی آمَنُوا وَاتَّقَوْا لَفَتَحْنَا عَلَیْهِمْ بَرَکَاتٍ مِنَ السَّمَاءِ وَالْأَرْضِ وَ لَکِنْ کَذَّبُوا فَأَخَذْنَاهُمْ بِمَا کَانُوا یَکْسِبُونَ»[12]؛ اگر مردمی ایمان بیاورند و تقوا پیشه کنند، ما برکاتمان را از آسمان و زمین به اینها می‌دهیم. پس معلوم می‌شود اگر جایی برکات محدود و نعمت‌ها مسدود شد، شخص اهل ایمان و تقوا نیست یا ضعیف است. به همان مقدار که ایمان و تقوای آنها ضعیف است این برکات مسدود شده است. در قول خدا که نمی‌شود حرف درآورد. می‌فرماید: «...وَلَکِنْ کَذَّبُوا فَأَخَذْنَاهُمْ بِمَا کَانُوا یَکْسِبُونَ»؛ تکذیب کردند و خدا هم آنان را در بنبست گرفتار کرد. این قانون خداست.

سنت رزق: چطور خدا رزق می‌دهد و رزق را زیاد و کم می‌کند؟ سنت امتحان و ابتلاء، سنت هدایت. اینها چیزهایی است که ما باید به آ‌نها توجه کنیم و مؤمنانه زندگی کنیم.

اینکه صف‌بندی‌های تاریخ در قرآن چطوری است و سنت‌های الهی چطور عمل می‌کند و ما چطور متوجه شویم را ان‌شاءلله خواهیم گفت.

 

تأکید دین اسلام بر یتیم‌نوازی/ یتیم‌نوازی، اخلاق خداست

امشب ما باید روضه حضرت رقیه(سلام‌الله‌علیها) بخوانیم. من از همین آیات قرآن ورود میکنم که به روضه برویم. ببینیم خدا در قرآن چه می‌گوید. می‌دانید اول یتیم‌نواز در عالم، خداست. به پیغمبر خود می‌فرماید: «أَلَم یَجِدکَ یَتِیمًا فَـاوَی»[13]؛ یادت هست که یتیم و بی‌سرپرست بودی‌، ما تو را پناه دادیم؟ در کودکی پدر و مادر ایشان از دنیا رفتند. خدا اینجا در این آیه می‌فرماید که ما یتیم‌نوازی کردیم. اصلاً از یتیم‌نوازی بالاتر، یتیم‌داری کردیم. این اخلاق خداست. آیات دیگری هم در قرآن هست؛ «فَأَمَّا ٱلیَتِیمَ فَلَا تَقهَر»[14]؛ اگر که با یتیمی برخورد کردید، قهرآمیز با او رفتار نکنید. حالا تفاسیر را ببینید. به او زور نگو‌. چون در جاهلیت اینطور بود که یکی یتیم می‌شد، اموال‌ او را می‌بردند. همه‌ حق‌ او را می‌گرفتند. آیه نازل شد با یتیم مهربان رفتار کنید، به یتیم دستور نده. تحکم نکن، تحقیرش نکن. همین‌طور برایش اسباب ضعف فراهم است، شما تضعیفش نکنید. از آن طرف روایات متعدد است که وجود مبارک پیامبر(صلوات‌الله‌علیه) می‌فرمایند که وقتی یتیمی گریه می‌کند، عرش خدا به لرزه در می‌آید. خدای متعال خطاب می‌کند که چه کسی بنده مرا که در خردسالی پدر و مادرش او را ترک گفتند به گریه درآورد؟ سپس می‌فرماید که اگر کسی این یتیم را آرام کند، من بهشت را بر او واجب می‌کنم.

 

آثار یتیم‌نوازی/ برای یتیم‌نوازی برنامه داشته‌ باشیم

برای یتیم‌نوازی برنامه داشته‌ باشیم. روایات می‌گویند که اگر زمانی احساس کردی قسی‌القلب شدی، دلت سنگ شده و مدتی است که نمی‌توانی یک قطره اشک بریزی، کمی بی‌رحم یا بی‌تفاوت شدی، می‌فرماید یتیمی پیدا کن و نوازشش کن. این محبت کردن، قساوت قلب مؤمن را آب می‌کند. سیره ائمه در برخورد با ایتام اینگونه بوده‌ است. امیرالمؤمنین(علیه‌السلام) صدای گریه دختر یا پسر بچه‌ای را از کوچه‌ای می‌شنیدند می‌رفتند درباره پدر و مادرش سؤل می‌کردند، به محض اینکه امیرالمؤمنین(علیه‌السلام) می‌فهمیدند این کودک یتیم است، دو زانو روی زمین می‌نشستند و نوازشش می‌کردند. تا مشکل حل نمی‌شد رهایش نمی‌کردند. دوستان امیرالمومنین(علیه‌السلام) باید اینگونه باشند. یکی از اثرات روضه همین است، گریه‌کنِ‌ امام حسین(علیه‌السلام) باید یتیم‌نوازی کند. امام حسین(علیه‌السلام) هزینه‌ سنگینی داده‌اند. فرمودند که اگر بر سر یتیم دست بکشی، به تعداد هر مویی که از زیر دستت رد می‌شود، خداوند در روز قیامت به تو نوری هدیه می‌کند. پس روی سر یتیم دست بکشید.

چقدر امیرالمؤمنین(علیه‌السلام) در کوفه یتیم‌نوازی کرد! روایت است که حضرت چهار دست و پا می‌نشست و به بچه‌ها می‌گفت که بیایید سوار من شوید. این بچه‌های یتیم‌ می‌آمدند بر پشت امیرالمؤمنین(علیه‌السلام) سوار می‌شدند، حضرت صدای شتر و گوسفند درمی‌آوردند و بچه‌ها را می‌خنداندند!

 

سیره علما در محبت به کودکان

خدا حضرت آیت‌الله حائری شیرازی را رحمت کند، خاطرم است که یکبار ایشان به یکی از همین مراسمات تشریف آوردند ما ایشان را به اتاق کودک هیئت بردیم، این مرد خدا دقیقا همین کار را کرد، عبایش را کنار گذاشت، چهار دست و پا شد و گفت که دوتا از بچه‌ها را روی کولم بگذارید. گفتیم نه آقا چه حرفی است؟! گفتند بگذارید این بچه‌ها طعم شیرین محبت را بیشتر بچشند. ما به اصرار ایشان دوتا از بچه‌ها را پشت ایشان گذاشتیم.

 

پاسخ یتیم‌نوازی امیرالمؤمنین(علیه‌السلام)

سنت پیامبر(صلوات‌الله‌علیه) است! سنت امیرالمؤمنین(علیه‌السلام) است! برای بچه‌های کوفه شتر شد، آن‌وقت همین مردم بچه‌هایش را از بالای شتر انداختند. گریه بچه‌های یتیم کوفه را تبدیل به خنده کرد اما آنها با فرزندان علی چه کردند؟ رقیه(‌علیهاالسلام) روی آن شتر برهنه و بی‌زین بود، ناله‌ می‌کرد. ساکتش کردند. چطور بچه را ساکت کرد؟ آمد جلو با تازیانه به رقیه(‌علیهاالسلام) زد!!

من از همه سادات، از امام زمان(عجل‌الله‌تعالی‌فرجه‌الشریف) عذر می‌خواهم. به بی‌بی سه‌ ساله جمله‌ای گفت؛ «اسکتی یا جاریه»؛ ای کنیزک ساکت شو، «فقد آذیتنی ببکائک»؛ صدای گریه‌ات مرا اذیت می‌کند.

 

بی‌معرفتی گروهی از شامیان

امشب در خرابه شامیم. امشب گره‌های کور باز می‌شود. از یکی از علما پرسیدند که مگر در شام قبرستان نبود؟ چرا رقیه‌(‌علیهاالسلام) را در خرابه دفن کردند؟ بالاخره هر کسی بمیرد، در قبرستان دفنش می‌کنند، چگونه شد که این بچه در خرابه دفن شد؟ فرمودند که وقتی مردم خبر شهادت بی‌بی را شنیدند، جلوی قبرستان شام جمع شده بودند، گفتند که ما اجازه نمی‌دهیم دختر یک خارجی در قبرستان ما دفن بشود.

با همان پیراهن اسیری، با آن بدن... گریه‌ شما معجزه می‌کند، ان‌شاءلله بلاها را می‌گرداند. آن را از همین سه‌ساله بخواهید.

 

بابا  با سر آمد!

این جمله‌ای که می‌گویم نوجوانان بیشتر گوش بدهند، دختران و پسران ببینند که چه شد. سر بریده را در خرابه آوردند، جلوی بی‌بی گذاشتند، ایشان سر را برداشت و نگاه کرد. بعد گفت: بابایم آمد. اینها همه‌ بابا دارند، عصرها با پدرهایشان کنار خرابه می‌آیند. بالأخره بابای من هم آمد. حالا که نمی‌شود این سر بریده و شکسته را برد به اینها نشان داد. کاش چیزی داشتیم تا این سر را با آن می‌بستم، تمیزش می‌کردم، غبار از آن می‌گرفتم.

همان‌گونه که به زور سر را به داخل خرابه آوردند، آمدند تا ببرند اما دیگر رقیه(سلام‌الله‌علیها) بی‌تابی نمی‌کرد، دنبال سر نمی‌دوید، خوابیده بود. جلو آمدند، چرا ساکت شدید؟ دیگر کسی حرفی نمی‌زند، کاری نمی‌کند. این‌گونه یتیم را ساکت کردند. اینگونه به سنت پیامبر(صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم) عمل کردند.

روضه آخرم. قبلش خیلی صدا زد. به بی‌بی می‌گفت که عمه جان، حداقل سر بابایم را برایم بیاورند. سر بابا که دست ما نیست. آن راهب در راه شام سر بابا را گرفت، شنیدم که پول داد و سر را گرفت. عمه، ما پول نداریم سر بابا را بگیریم؟ عمه دیدی که همه چیز ما را غارت کردند و بردند. آخ! عمه، اگر گوشواره‌هایم بود، آنها را می‌دادم تا سر بابایم را بگیرم. گفت:

فریاد واحسیناه پر شد در این حوالی                                      طفلان به گریه گفتند، جای رقیه خالی


[1]. سوره یوسف، آیه ۱۱۱.

[2]. سوره طه، آیه 124. 

[3]. سوره یس، آیه 38.

[4]. سوره محمد، آیه 7.

[5]. سوره شعراء، آیه 61.

[6]. سوره محمد، آیه 7.

[7]. سوره ابراهیم، آیه 7.

[8]. سوره عنکبوت، آیه 57.

[9]. سوره آل‌عمران، آیه 8.

[10]. سوره نساء، آیه 79.

[11]. سوره عنکبوت، آیه 69.

[12]. سوره اعراف، آیه 96.

[13]. سوره ضحی، آیه 6.

[14]. سوره ضحی، آیه 9.