موجسواری شیطان بر جذابیتها
موجسواری شیطان بر جذابیتها
موجسواری شیطان بر جذابیتها
حجتالاسلام مروستیزاده: بسیاری از سنتها و رفتارهای درست در دنیای خارج تغییری نمیکند ولی شیطان با ذهن شما کاری میکند که نگاه شما نسبت به آن رفتار تغییر پیدا کند. زوایه نگاه شما را به یک مسئله از درون تغییر میدهد تا باطل را حق و زشت را زیبا جلوه دهد و این ماجرای هر روز ما با شیطان رجیم است. محور تمدن شیطان بر اساس تزیین و تسویل است // یک عده میگویند: دین و دینداری در جامعه کمرنگ شده چراکه دین به صورت جذاب ارائه نشده است! جواب ناقص، ولی درست است. بخشی از آن برای این است که دین به صورت جذاب یا کامل و درست ارائه نشده و بخشی از آن به این دلیل است که اصلاً اسلام، جذابیت کاذب ندارد// خداوند همه جذابیتها را در جبهه حق قرار نداده است، اتفاقاً جذابیتهایی را در جبهه باطل قرار داده و شیطان هم روی این جذابیتها موجسواری میکند و آنها را به رخ ما میکشد
شناسنامه
عنوان: بفرمایید مهمانی خدا
موضوع: آخرین فراخوان شیطان
زمان: شنبه 19 فروردین 1402، هفدهمین شب از مراسم ویژه ماه رمضان
مکان: امامزاده سیدجعفرمحمد(علیهالسلام)
تزیین و تسویل؛ محور تمدن شیطان
یکی از حیلههای شیطان در دوران اولیه حیات بشر که همچنان تا زمان ما ادامه پیدا کرده و اتفاقاً شدت و حدت پیدا کرده، حیله تزیین و تسویل است که توسط شیطان انجام میشود. تزیین؛ آرایش کردن و زینت دادن یک امر در خارج است، مثل صورتی که زیبایی چندانی ندارد و به کمک لوازم آرایشی و مشاطهگرهای ماهر به یک صورت زیبا تبدیل میشود. این امری است که در خارج اتفاق میافتد. ولی تسویل در دنیای خارج اتفاق نمیافتد، شیطان فقط کاری میکند که زاویه نگاه شما به قضیه عوض شود، مثل خودکشی که یک امر قبیح است، شیطان خودکشی را تزیین نمیکند چراکه خودکشی زشت و قبیح است، بلکه میگوید: این خودکشی نبود، مرگ خودخواسته بود! زوایه نگاه شما را به یک مسئله از درون تغییر میدهد تا باطل را حق و زشت را زیبا جلوه دهد و این ماجرای هر روز ما با شیطان رجیم است. محور تمدن شیطان بر اساس تزیین و تسویل است.
یک نمونه تاریخی تسویل در غرب
به یک نمونه تاریخی از تسویل اشاره میکنم. سال ۱۹۲۱میلادی، کمپانیهای سیگار آمریکا به این نتیجه میرسند که سوددهی آنها به اندازه کافی نیست چراکه همه آحاد جامعه از سیگار استفاده نمیکنند، نیمی از مشتریهای آنها عملاً از کارافتادهاند، نیمی از مشتریهای آنها زناناند. سیگار کشیدن برای زن حتی در غرب در سال 1921-1920 یک امر قبیح بود. سیگار به خودی خود زشت و قبیح است، گلو را میسوزاند، دود و مضرراتی دارد... لذا این افراد سیگار را تزیین نکردند، بلکه سیگار کشیدن زنها را تسویل کردند. فردی به نام «اِدوارد بِرنیز» که به پدر علم روابط عمومی یا دست نامرئی افکار عمومی معروف است، در زمینه تبلیغات و پروپاگاندا درجه یک است، خیلی از ریاست جمهوریهای آمریکا برای اینکه رئیس جمهور شوند قبلش با او هماهنگ کردند که او با افکار عمومی و ذهنهای مردم کاری انجام دهد که خودشان رئیس جمهور شوند و اتفاقاً موفق هم بودند.
سال ۱۹۲۱-۱۹۲۰ اوج نهضت فمنیست در آمریکاست، زنها به دنبال یک سمبل برای مبارزات و تجمعات خودشان و نهضت اجتماعیای که آغاز کردند، میگردند، در روز عید وقتی مشعل آزادی معروف را به حرکت درمیآوردند، آقای برنیز به چند خانم خیلی خوشتیپ پول میدهد که در بین جمعیت بروند و همزمان با روشن کردن مشعل آزادی، سیگار را بیرون بیاورند و فندک و سیگارها را روشن کنند و در بین جمعیت شروع به سیگار کشیدن کنند. این اتفاق میافتد. بعد با نشریات، مطبوعات، رسانهها و مجلات هماهنگ میکند که تیتر کنند: «همزمان با روشن شدن مشعل آزادی، زنان مشعل آزادی خود را افروختند...» سیگاری که تا دیروز قبیح بود، مضر و منشأ سرطان بود، برای وقار و منزلت زن یک قبح و یک خط قرمز محسوب میشد، دیگر به سمبل آزادی تبدیل شد و زنانی که گرایشات فمنیستی داشتند؛ دنبال آزادی و رهایی از بند ستم مردان سرمایهدار غربی بودند، ناچار شدند به سیگار روبیاورند؛ برای اینکه بگویند ما جزء این دسته فمنیست و دنبال آزادی زن هستیم، ما هم به ظلمی که مردان به ما روا داشتند، اعتراض داریم؛ غافل از اینکه این خود ظلم است، این ظلمی بود که به زن روا شد. برای اینکه مثلاً ظلمهای دیگرش فریاد زده شود، تسویل میکند، زاویه دیدها را نسبت به سیگار تغییر میدهد و این کار شیطان و تمدن شیطانی است.
تغییر سنتها و رفتارها با تسویل// تسویل غیرت! // غیرت، امری فطری است
بسیاری از سنتها و رفتارها در دنیای خارج تغییری نمیکند، ولی شیطان با ذهن شما کاری میکند که نگاه شما نسبت به آن رفتار تغییر پیدا کند. غیرت؛ یک امر فطری است، حیوانات هم نسبت به ناموسشان غیرت دارند، مردهای این طرف دنیا هم غیرت دارند، آن طرف دنیا هم غیرت دارند، شما اگر بعضی از دوربین مخفیها و مصاحبههای خیابانی دنیای غرب را نگاه کنید که موضوع آن همین است، میبینید مردم غرب هم غیرت دارند. خداوند متعال، غیرت را در وجود انسان قرار داده است. ولی شیطان زاویه دید را نسبت به غیرت عوض میکند، میگوید: این تعصب، خشکمغزی و خلاف روشنفکری است. تزیین نمیکند، بلکه از راه تسویل وارد میشود!
دین فاقد جذابیتهای کاذب است// دلایل کاهش تأثیر تعلیمات دین
شیطان بر سر تزیین و تسویلها و جذابیتهای کاذبی که خودش به وجود آورده، سوار میشود و بر گُرده نوع بشر پا میزند و آنها را به سمت اهداف خودش میتازاند. جذابیتهایی را به وجود میآورد، بشر را به این جذابیتها عادت میدهد. ولی خداوند متعال اهل این جذابیتهای دروغین نیست.
یک عده میگویند: دین و دینداری در جامعه کمرنگ شده چراکه دین به صورت جذاب ارائه نشده است! جواب ناقص، ولی درست است. بخشی از آن برای این است که دین به صورت جذاب یا کامل و درست ارائه نشده. یک بخش آن هم تقصیر امثال بنده است؛ زبان و علممان ناقص بوده، نتوانستهایم دین را خوب معرفی کنیم. اما آیا انبیاء و اولیاء(علیهمالسلام) هم علمشان ناقص و زبانشان قاصر بوده است؟! آنها که مظهر جذابیت و نورانیتاند، آنها که امیران بلاغت و فصاحت و معادن علماند، آنها چرا دافعه داشتند، چرا نتوانستند جذب کنند؟
شهید مطهری(رحمتاللهعلیه) در اواخر جلد اول کتاب «حکمتها و اندرزها» بحث خیلی خوبی دارند؛ در دو جلسه این بحث را مطرح میکنند. [به نظرم چنین عنوانی دارد: دلایل کاهش تأثیرات تعلیمات دین]. شهید مطهری نمیگوید چون فقط جذابیتها بیان نشده بلکه میگوید اتفاقاً چون مردم به دنبال جذابیتهای کاذب، تزیین و تسویلاند و دین فاقد این جذابیتهای ناقص و کاذب است، مردم به سراغ دین، انبیا و امامان(علیهمالسلام) نمیروند، مردم دنبال هدایتگران خود راه نمیافتند. در آیات متعددی از قرآنکریم به این موضوع اشاره شده است.
عدم جذابیت کاذب حضرت نوح(علیهالسلام) در بین قومشان// دلایل انکار نبوت حضرت نوح(علیهالسلام) میان قومشان
قرآن کریم درباره اولین منجی بشر و اولین منجی مؤمنین عالم یعنی حضرت نوح(علیهالسلام) میفرماید: «فَقَالَ الْمَلَأُ الَّذِینَ کَفَرُوا مِنْ قَوْمِهِ مَا نَرَاکَ إِلَّا بَشَرًا مِثْلَنَا وَمَا نَرَاکَ اتَّبَعَکَ إِلَّا الَّذِینَ هُمْ أَرَاذِلُنَا بَادِیَ الرَّأْیِ وَمَا نَرَیٰ لَکُمْ عَلَیْنَا مِنْ فَضْلٍ بَلْ نَظُنُّکُمْ کَاذِبِینَ»[1]؛ کسانی که در قوم نوح(علیهالسلام) جزء ملأ، بزرگان قوم، سلبریتیهای جامعه و رهبران افکار عمومی بودند و مردم عادی دنبالهروی آنها محسوب میشدند، به حضرت نوح(علیهالسلام) گفتند: ما تو را نمیبینیم بشری، اِلا مثل خودمان؛ جذابیت عجیب و غریبی نداری، عادی و معمولی مثل خودمان هستی. چطور توقع داری از یکی مثل خودمان تبعیت کنیم؟! کسانی که از تو پیروی میکنند چند آدم پابرهنه به اصطلاح جنوب شهریاند که نه مالی دارند و نه جایگاه اجتماعی و آدمهای معمولیاند، در حالی که ما ثروتمندان، نخبگان و بزرگان جامعهایم، کرسیهای دانشگاه و کرسیهای ثروت و قدرت در اختیار ماست؛ چگونه توقع داری ما همراه چند آدم پابرهنه از تو پیروی کنیم؟! یک جذابیت ظاهری در ذهن آنها عَلَم شده که فرستاده خداوند متعال باید ثروتمند و قدرتمند باشد، باید قدرتهای ماورایی داشته باشد.
تسویل جبهه شیطان علیه انبیاء(علیهمالسلام)
در قرآن کریم درباره زمان حضرت موسی(علیهالسلام) آمده است: «وَنَادَیٰ فِرْعَوْنُ فِی قَوْمِهِ قَالَ یَا قَوْمِ أَلَیْسَ لِی مُلْکُ مِصْرَ وَ هَذِهِ الْأَنْهَارُ تَجْرِی مِنْ تَحْتِی أَفَلَا تُبْصِرُونَ»[2]. فرعون قوم خود را صدا زد و گفت: ای ملت من! آیا پادشاهی مصر و این رودهایی که از زیر بارگاه و تخت و دربار من رد میشود برای من نیست؟! به عبارتی عظمت، شکوه، جلال و جبروت را ببینید! بعد مقایسه میکند: «أَمْ أَنَا خَیْرٌ مِنْ هَذَا الَّذِی هُوَ مَهِینٌ وَلَا یَکَادُ یُبِینُ»، «فَلَوْلَا أُلْقِیَ عَلَیْهِ أَسْوِرَةٌ مِنْ ذَهَبٍ أَوْ جَاءَ مَعَهُ الْمَلَائِکَةُ مُقْتَرِنِینَ»[3]. من بهترم یا کسی که آدم پست، فقیر و بیکسوکاری است؟ حضرت موسی(علیهالسلام) پدر نداشتند، پدرشان در همان دوران بارداری مادرشان از دنیا رفته بودند. فرعون بر جذابیت سوار شده و میتازاند و اجازه نمیدهد جلوه حق عرض اندام کند. در ادامه آمده: اگر راست میگوید که فرستاده خداست پس چرا دستبندهایی از طلا ندارد؟ چرا فرشتگان با او به زمین نیامدند و همراه و همشانه او نیستند؟! اینها استدلالهای جبهه و تمدن شیطان در طول تاریخ، علیه انبیا(علیهمالسلام) و جبهه توحید است. به همینجا هم ختم نمیشود.
تشخیص خداوند متعال در تعیین جایگاه رسالتش
به پیامبر اسلام(صلیاللهعلیهوآله) هم این حرفها را زدند. در سوره زخرف آمده است: «وَقَالُوا لَوْلَا نُزِّلَ هَذَا الْقُرْآنُ عَلَی رَجُلٍ مِنَ الْقَرْیَتَیْنِ عَظِیمٍ»، «أَهُمْ یَقْسِمُونَ رَحْمَتَ رَبِّکَ نَحْنُ قَسَمْنَا بَیْنَهُمْ مَعِیشَتَهُمْ فِی الْحَیَاةِ الدُّنْیَا وَرَفَعْنَا بَعْضَهُمْ فَوْقَ بَعْضٍ دَرَجَاتٍ لِیَتَّخِذَ بَعْضُهُمْ بَعْضًا سُخْرِیًّا وَرَحْمَتُ رَبِّکَ خَیْرٌ مِمَّا یَجْمَعُونَ»، «وَلَوْلَا أَنْ یَکُونَ النَّاسُ أُمَّةً وَاحِدَةً لَجَعَلْنَا لِمَنْ یَکْفُرُ بِالرَّحْمَنِ لِبُیُوتِهِمْ سُقُفًا مِنْ فِضَّةٍ وَمَعَارِجَ عَلَیْهَا یَظْهَرُونَ»[4]. یک عده گفتند: اگر این قرآن حق است، چرا بر مردی از طائف و مکه که بزرگ، پولدار و رئیس قبیله باشد نازل نشده و بر یک جوان فقیر و یتیم نازل شده که مردم از او حرفشنوی ندارند؟! میگوید: اگر این نبود که همه مردم یک امت واحدهاند، منِ خدا قرار میدادم برای کسانی که کافر شدهاند، خانههایی که سقفهایش از نقره باشد و چندین طبقه، پله و معارج داشته باشد که بالا بروند و برای خودشان خوش باشند. منِ خدا برای اینها قرار میدادم تا شما گمان نکنید خداوند متعال هر جا که پول، ثروت و قدرت هست، رسالت خود را قرار میدهد. خداوند متعال میفرماید: «أَهُمْ یَقْسِمُونَ رَحْمَتَ رَبِّکَ». علامة طباطبایی(رحمتاللهعلیه) میفرمایند: منظور از «رَحْمَتَ رَبِّکَ»، رسالت الهی است. منظور این است که آیا کسانی که این حرف را میزنند، رسالت را تقسیم میکنند و تشخیص میدهند چه کسی رحمةً للعالمین باشد؟! خیر، اینگونه نیست. ما تشخیص میدهیم که گنج را باید در خرابه مخفی کنیم و رسالت را در آدمی که یتیم و فقیر است، بگذاریم تا ببینیم چه کسی اهل حق است.
موجسواری شیطان بر جذابیتها// مکه، سنگ محک
خداوند متعال میفرماید: دوست داشتیم خانه خود که مردم باید به حج بیایند و دور آن طواف کنند را در سرزمینی که سنگلاخ است و بدترین شرایط آب و هوایی را دارد، قرار دهیم تا ببینیم چه کسی میآید. امیرالمؤمنین(علیهالسلام) در خطبه قاصعه (خطبه ۱۹۲ نهجالبلاغه) میفرمایند: خداوند متعال حج را در جایی بدآبوهوا گذاشت تا بداند چه کسانی بهخاطر خود خداوند متعال میروند؛ و الا خدای متعال خانه کعبه را در سواحل مدیترانه قرار میداد، هر سال عید نوروز به عمره میرفتیم، اول به ساحل میرفتیم، بعد هم میرفتیم خانه خدا را طواف میکردیم. بهتر نبود؟! شلوغتر نمیشد؟! فرض کنید کربلا و حرم اباعبداللهالحسین(علیهالسلام) در منطقه مدیترانهای یا در جنگلهای شمال کشور بود، دیگر جمعیت اربعین بیست یا سی میلیون نبود بلکه دویست یا سیصد میلیون بود.
ولی خدا میخواهد مشخص کند چه کسانی به خاطر خدا میآیند؟ شیطان بر روی جذابیتها سوار میشود، لذا شما میبینید که اولیای الهی مظهر جذابیت هستند اما در همه تاریخ اطرافشان خالی است.
این برای شما سؤال برانگیز نیست؟ امیرالمؤمنین(علیهالسلام) که وصفشان را میشنویم، پای فضائل ایشان لذت میبریم و تکبیر میگوییم، اما عدهای در آن زمان، امیرالمؤمنین(علیهالسلام) را میدیدند به ایشان دشنام میدادند، با ایشان دشمنی میکردند. چون شیطان آن طرف جذابیتهایی تعبیه کرده، خداوند این طرف دافعههایی گذاشته که همه نیایند.
جذابیت و فضیلت حقیقی، متجلی در امیرالمؤمنین(علیهالسلام)
همه ما تصویری از امیرالمؤمنین(علیهالسلام) داریم؛ همین تصاویری که نقاشی میکنند، چهرهای زیبا و قدبلند و چهارشانه؛ معمولاً اوصافی است که ما از امیرالمؤمنین(علیهالسلام) در ذهن داریم، درحالیکه امیرالمؤمنین(علیهالسلام) طبق بسیاری از روایات تاریخی قدی متوسط رو به پایین داشتند. نقل است که خلیفه اول و دوم راه میرفتند و بین آنها امیرالمؤمنین(علیهالسلام) در حال حرکت بودند، آن دو نگاهی به حضرت کردند و گفتند: یا علی شما قدت کوتاه است. قد حضرت علی(علیهالسلام) متوسط رو به پایین بود، برای یک مرد جنگی شاید قد و بالای بلندتری تصور شود. ایشان گفتند: شما دو نفر که قدتان بلند است مثل الف و لام میمانید، کشیدهاید و من که متوسطم، مثل نون هستم اگر بین شما باشم میشوید «لَنا» یعنی برای ما، جمعتان جمع است اما اگر من نباشم «لا» میشوید، هیچ چیز نیستید.
بعضی از مداحها میخوانند زلف پریشان نکن یا علی... در حالی که حضرت علی(علیهالسلام) موهای جلوی سرشان خلوت بوده، زلف نداشتند که پریشان کنند. میگوید: شما دارید کفر میگویید. مگر فضیلت امیرالمؤمنین(علیهالسلام) به این است که زلف داشته باشند و پریشان کنند یا قد و بالای بلندی داشته باشند؟ از امیرالمؤمنین(علیهالسلام) پرسیدند: شما قدتان متوسط است در جنگها برای شما سخت نیست؟ فرمودند: نه در میدان اگر طرف قدش بلند است از کمر دو نیمش میکنم، اگر قدش مثل خود من است از فرق سر دو نیمش میکنم، به عبارتی فرمودند کارم را بلد هستم...
جذابیتهای جبهه کفر و ظلم
بعضی میگویند: خدایا، همه فضائل را در امیرالمؤمنین(علیهالسلام) گذاشتهای، قد آقا را هم درجه یک میآفریدی، دیگر همه دهانها بسته میشد، یا نبی مکرم(صلیاللهعلیهوآله) وقتی از دنیا میرفتند اگر امیرالمؤمنین(علیهالسلام) چهل یا پنجاه ساله بودند قابل پذیرشتر بود؛ خدا میفرماید من این کارها را نمیکنم، چون قرار نیست همه وارد حوزه حق و حقانیت شوند، من افتخار نمیدهم که همه در دایره توحید وارد شوند، لذا همه جذابیتها را یکجا جمع نکردم، بعضی از جذابیتها را در جبهه کفر قرار دادم.
در تعزیه و شبیهخوانی تصاویری از دشمنان اهلبیت(علیهمالسلام) برای ما ساختهاند؛ چشمهای آنچنانی، ابروهایی که در چشمشان آمده، ریشهایشان کم حجم و آشفته، سیاهچرده... ولی همه آنها که اینطور نبودند، اتفاقاً بعضی از آنها زیبا بودند، خیلی از آنها دانا بودند. نمیخواهیم فضیلت دشمنان اهلبیت(علیهمالسلام) را بگوییم. مأمون(لعنتاللهعلیه) چه تأثیراتی در تاریخ علم گذاشت، یعنی فردی عالم بوده است. بسیاری از بنیامیه زیبا بودند.
در تشخیص حق و باطل، نمیتوان بر ظواهر تکیه کرد
آقای میرباقری فیلمی ساخته به نام «معصومیت از دست رفته» در آن فیلم آقای داریوش فرهنگ، نقش ابنزیاد را بازی میکند. آقای داریوش فرهنگ خاطرهای نقل میکند که ما برای تست گریم رفتیم، دیدیم آقای عبدالله اسکندری (از گریمورهای معروف کشور) گریم ابنزیاد را چنان وحشتناک انجام داده بود که گفتم: آقای اسکندری! ابنزیاد یک جوان بیست و هفت هشت ساله، سی ساله است که هم زمان دو شهر بزرگ جهان اسلام یعنی بصره و کوفه را اداره میکند و از نظر حاکمیت هم جزء مدیران موفق است، آدمی است که در جامعه پذیرفته شده است، آقازاده و جنگاور بوده و حتماً ویژگیهای جسمانی خوبی هم داشته است. چه اصراری دارید که آدمها را طوری نشان دهید که بعد مردم اگر جایی ظالم خوشگل دیدند، بگویند: این نمیتواند ظالم باشد، چراکه خیلی خوشگل است. اینها جذاب است، لزومی ندارد که ما رنگ چهره و... را تغییر دهیم. گاهی ظاهرشان خوب بوده، بعضی از آنها فضائلی هم داشتند. یزید یکی از بهترین شعرای عرب بوده است. خدا لعنتش کند. اگر یک محفل ادبیات باشد و اشعار یزید را بیاوریم و از نظر بلاغت و فصاحت و نکات ادبی بررسی کنیم، بعضی که خیلی قائل به این قواعد نیستند، شاید بگویند: شعرهایش را ببین، ظاهراً اهل مطالعه هم بوده است!
جاده حق ناهموار و جاده باطل صاف و هموار است
اتفاقاً خدا جذابیتهایی را در جبهه باطل قرار داده و شیطان هم روی این جذابیتها موجسواری میکند و آنها را به رخ ما میکشد. دوست عزیزی میگفت: یک همدانشگاهی داشتم، چند روز قبل او را دیدم، یک گوشی گران قیمت مدل جدید داشت، شروع به حرف زدن کرد، از اعداد و ارقام میلیاردی و خرید پاساژ و زمین فلان صحبت میکرد. در دلم گفتم: خدایا، ما بچه هیئتی، نمازخوان، گوشبهحرف کن، سرمان زیر است شیر حلال خوردیم، این است وضع زندگیمان که آرزو داریم ده میلیون پول در حساب داشته باشیم، یک مهمانی، بیماری، یا اتفاقی پیش میآید دستمان پیش کسی دراز نشود. احتمالاً برخی از ملائکه در جواب فرموده باشند: ما قرارمان این است، میخواهیم ببینیم چه کسانی این طرف میآیند و چه کسانی آن طرفی میرود. خدا به آنها ثروت، برکت و رزق وسیع هم میدهد. خدا به آنها زینت هم میدهد.
فرمودند مسجد هم که میروید زینت کنید؛ نه اینکه لباستان پاره باشد. خیلی از جذابیتها آن طرف است، هر کس از خدا و پیغمبر حرف میزند از جذابیت میافتد، آیه شریفهای از بزرگان کفار، خطاب به حضرت صالح(علیهالسلام) گفتند: «قَالُوا یَا صَالِحُ قَدْ کُنْتَ فِینَا مَرْجُوًّا»[5]؛ ای صالح، ما خیلی امید داشتیم بزرگ میشوی و رهبری ما را به دست میگیری، از بزرگان طایفه و از علما میشوی، به اصطلاح روی شما حساب باز کرده بودیم، امید ما نا امید شد.
دین هالیوودی!
گاهی دنبال کسانی راه میافتیم که در دین از خود جذابیت بروز بدهند. میگویند فلانی چشمش باز است، چیزهای میگوید که هیچکس تا حالا نگفته، بعد میروی پیش آن فرد میگوید: سعی کنید نمازها را اول وقت بخوانید. دیگر چه؟ روزی یک صفحه قرآن بخوانید، چیزهای خاص را بگویید. اینها را خودمان میدانیم. میگوید: ترک محرمات و انجام واجبات. برو بابا اینها را خودمان میدانستیم، چیزی بگو یک شبه ما را به قلههای معنویت برساند. اصلاً اینطور چیزی نداریم و پیغمبر(صلیاللهعلیهوآله) هم یک شبه به قلههای معنویت نرسیدهاند. بعضیها دنبال دین هالیوودی میافتند، دینی که جذابیت زیاد و دروغین دارد؛ آدمهای هالیوودی، آخوندهای هالیوودی. بعضی از آخوندها هالیوودیاند. یعنی راه میرود از پشت سر او دود و نوری از ملکوت ساطع شده و ابری بالای سر او سایه افکنده، یک عمامه بزرگ، ریش بزرگ، فقط با دست اشاره میکند، هر حرفی را به زبان نمیآورد. بعضی از طلبهها در زمان ما گرفتار این مسائل شده بودند. کتاب از قم میگرفتند، روزنامه پیچ میکردند، وقتی در مورد کتاب از آنها میپرسیدیم، میگفتند: در مورد آن نمیتوانیم توضیح بدهیم! اسم کتاب را نمیگفتند، ساعتها گوشهای میرفتند، ذکر میگرفتند. البته از این نمونهها داریم. ولی به این سادگی نیست. قرار نیست به هر کسی بگویند که بیا و ذکر و راه سیر و سلوک را نشان دهیم. به این سادگی نیست. اینقدر امتحان میکنند. بالا پایین میکنند، تا ببیند آیا اهل سِر، اهل سلوک و اهل طریقت هستید، اهل هستید یا نه، آنوقت بعد از سالها تلاش و مجاهدت کردن یک شمّه به شما میدهند. اگر قرار بود همه شب خواب بینند و صبح عارف شوند؛ ملائکه به خدمت آنها برسند؛ که همه نماز شبخوان میشدند و به بهشت میرفتند. شیطان این وسط کارهای نبود. اینها نکات مهمی است.
بنیامیه سوار بر جذابیتهای شیطانی
بنیامیه بر این جذابیت سوار شده بودند؛ یعنی شیطان اینها را در چشم اهل شام زینت داده بود. این روضهها را یکبار نباید بخوانند، هزار بار باید خوانده شود، چون از دل روضه نکاتی بیرون میآیدکه خیلی مهم است.
اینها میخواهند به عالم برسانند که ما فتحالفتوح کردیم، حسین(علیهالسلام) را که بزرگترین مخالف ما بود، زدیم و از گردانه خارج کردیم. سنبل این پیروزی برای آنها، سر بریده اباعبدالله الحسین(علیهالسلام) است. این سر را در یک ظرف معمولی نمیگذارند، در یک تشت طلا میگذارند تا همه ببیند.
زینب(علیهاالسلام) این صحنه را میبیند، فاطمه بنتالحسین و رقیه (علیهاالسلام) هم میبیند.
خرابه غوغا شد
حالا فهمیدید وقتی تشت را به خرابه آوردند چرا غوغا شد، چه خاطرهها و تصاویری زنده شد؟ لازم نبود که پارچه روی تشت را بردارند، خود این تشت روضه است. خود این تشت کافی بود تا سه ساله حسین(علیهالسلام) جان دهد. اما به همین مقدار اکتفا نکردند سر را جلو آوردند و در بغل رقیه گذاشتند. رقیه سر بابا را در آغوش گرفت. بابا، «مَن ذا الذی أیتمنی فی صغر سنّی»؛ بابا چه کسی مرا یتیم کرد؟ شروع کرد به صحبت با سر بریده.
همه نگرانند. عمه نگران است، یک دفعه دیدند گریهها خاموش شد، رقیه حرف نمیزند، فکر کردند رقیه از حال رفته، خسته بوده، بیخوابی کشیده، درد و شکستگی و جراحت دارد، از هوش رفته است. جلو رفتند، صدا کردند: رقیه جان! دخترم، دیدند که از دنیا رفته است.
شما روضه زن غساله را شنیدهاید. خدا را شکر که یک نفر بود تا رقیه را غسل بدهد. سخت بود، اما بود! بمیرم برای پدر رقیه، کربلا، نه غسلی بود، نه کفنی! نه کسی که این جنازهها را به خاک بسپارد. جنازهها را برای وحوش بیابان رها کردند...
[1]. سوره هود، آیه 27.
[2]. سوره زخرف، آیه 51.
[3]. سوره زخرف، آیه 52 و 53.
[4]. سوره زخرف، آیات 31-33.
[5] . سوره هود، آیه 62.