فرجامی به نام «تیه»
فرجامی به نام «تیه»
فرجامی به نام «تیه»
حجتالاسلام مهدوینژاد: چرا ما موضوع «عقوبت تیه» را در ایام فاطمیه انتخاب کردیم؟ // ماجرای تیه بنیاسرائیل چه بود؟ // در دوران تیه و سرگردانی، بلاها، جادههای انحرافی و درههای عمیقی وجود دارد که اگر کسی گرفتار تیه شود و خود را از این ماجرا بیرون نکشد، سرگردانی عمیقی به سراغ او خواهد آمد // از همان دورانی که امیرالمؤمنین(علیهالسلام) در مسند قدرت نبودند، سرگردانیهای امت اسلام شروع شد و ادامه پیدا کرد. آنقدر ادامه پیدا کرد تا وقتی هم که امیرالمؤمنین(علیهالسلام) به قدرت رسیدند، با آنهمه تلاشی که کردند، اما امت از این سرگردانی خارج نشد. این سرگردانی کارِ امت را به واقعه کربلا کشاند // آیا میدانید تیه دوران آخرالزمان چیست؟ // نمونههایی از سرگردانی ما در عهد انقلاب اسلامی...
شناسنامه
عنوان: حکایت همچنان باقیست/ مراسم ویژه فاطمیه اول
موضوع: عقوبت «تیه»
زمان: شنبه 4 آذر 1402 / شب اول فاطمیه
مکان: امامزاده سید جعفر محمد(علیهالسلام)
عَقَبه عقوبت تیه
خداوند متعال در قرآن کریم میفرماید: «قَالَ فَإِنَّهَا مُحَرَّمَةٌ عَلَیْهِمْ أَرْبَعِینَ سَنَةً یَتِیهُونَ فِی الْأَرْضِ فَلَا تَأْسَ عَلَی الْقَوْمِ الْفَاسِقِینَ»[1]. این آیه شریفه به یکی از آزمونها و امتحانات قوم بنیاسرائیل مربوط میشود. البته در این امتحان هم مثل خیلی از آزمونهای دیگری که خداوند متعال از آنها گرفت، مردود و دچار ارتداد شدند و به عقب برگشتند. فلذا خداوند متعال آنها را به عقوبتی به نام عقوبت «تیه» مبتلا کرد. مسئله تیه، هم ریشههای فردی، هم جلوههای خانوادگی و هم نمونههای اجتماعی فراوانی دارد.
چرا تیه؟!
از آنجهت این بحث مهم است که مسئلۀ روز ما و از ابتلائات زمان ماست. امروز افراد زیادی دچار بیماری تیه هستند و آن را نمیشناسند. خانوادههایی گرفتار تیه هستند و متوجه آن نیستند. جامعۀ ایران اسلامی ما هم که یک کشور شیعی است و ممتازترین حکومت و مردم را در کل عالم دارد و این را به اثبات رسانده، در مسیر توحید، ولایت و استقامتی که سالیان سال از خود نشان داده با همۀ برجستگیهایی که این امت دارد، ولی در مقاطعی دچار عقوبت تیه شده است و همچنان ادامه دارد. همینطور جامعۀ جهانی و مخصوصاً ملتهای اسلامی دچار این بیماری هستند.
حال چرا این بحث را برای ایام فاطمیه انتخاب کردیم؟ چند جهت دارد: اول اینکه این بحث یک بحث قرآنی است. خود واژۀ "تیه" یک واژۀ قرآنی است. مصدر فعل "یتیهون" از آیۀ 26 سورۀ مائده است. این شبها از این واژه استفاده میکنیم، تکرار میکنیم تا با یکی از واژگان قرآنی مأنوستر شویم و با این ادبیات قرآنی حرف بزنیم. از جهتی بحث، بحث تاریخی است. ریشههای تاریخی دارد و اسناد و مدارکی در تاریخ بهویژه بنیاسرائیل که مورد بحث ما هست، در آن وجود دارد؛ مسئله شناسی یکی از مهمترین دلایلی است که ما این بحث را از دل تاریخ انتخاب کردیم.
سومین جهت هم اینکه این موضوع یک بحث مرتبط با مفاهیم مهدویت و آخرالزمان است. مسئله تیه، مهمتر از علائم ظهور و حوادثی است که در دوران آخرالزمان اتفاق میافتد و برای خیلیها که دنبال آن هستند تا زمان ظهور را رصد کنند، مسئله بسیار مهمی است که تعجیل یا تأخیر ظهور میتواند وابسته به آن باشد. بنابراین با بحث در مورد این مسئله، ما یک بینش تازهای در باب رسالت خودمان و مسئله مهدویت پیدا خواهیم کرد.
ارتباط عقوبت تیه با ایام فاطمیه
اما این بحث چه ارتباطی با ایام فاطمیه دارد؟! بعد از رحلت نبی مکرم اسلام(صلیاللهعلیهوآله) امت اسلامی دچار عقوبت تیه شد و این مقوله همچنان ادامه دارد. دورههای گذشته عزیزانی که منابع هیئت را دنبال میکردند خاطرشان هست که ما حدیثی را از وجود مقدس پیغمبر(صلیاللهعلیهوآله) ذکر کردیم که میفرمایند: شبیهترین امتها به قوم موسی(علیهالسلام) امت من هستند که «تابع نعل بالنعل» پا جای پای قوم بنیاسرائیل میگذارند و هر کاری آنها کردند، عیناً امت من هم انجام میدهند.
یکی از آن کارهایی که بنیاسرائیل به آن مبتلا شد و امت اسلام هم به آن مبتلا شده، همین تیه است. حال تیه امت پیامبر(صلیاللهعلیهوآله) چیست؟ نقش حضرت صدیقه(علیهاالسلام) در این رابطه چیست؟ چون آغاز این دوران تیه و مقدمات آن بعد از رحلت نبی مکرم هست و حضرت صدیقه(علیهاالسلام) برای نجات این امت از این عقوبت، اقدامات مهمی انجام دادند، این شبها نکاتی را بیان میکنیم.
امشب بهعنوان مقدمه بحث به ماجرای تیه بنیاسرائیل و تیه امت اسلام یک اشارهای میکنیم. آیات مورد بحث ما آیه 20 تا 27 سورۀ مائده است. [این آیات را عزیزان مطالعه کنند و ترجمه آن را ببینند، به بحثمان کمک میکند.]
معنای تیه
«تیه» در لغت به معنای سرگردانی و گمراهی است. پس بنیاسرائیل دچار عقوبت سردرگمی و سرگردانی شدند. یک بیابانی است که نه علامتی نه نشانی، هیچچیزی ندارد و هر کس وارد این بیابان شود گم میشود. این بیابان را تیه میگویند. همین الآن هم یک بیابانی در شبهجزیرۀ سینا(مصر) وجود دارد که چهل فرسنگ در چهل فرسنگ هست، پوشش گیاهی ندارد و تماماً شن است. این را بیابان تیه میگویند که قوم بنیاسرائیل در آن قسمت گرفتار شدند.
اصل ماجرای تیه
بعد از اینکه فرعون و فرعونیان در عبور از دریای سرخ توسط خدای متعال غرق شدند و بنیاسرائیل این معجزۀ الهی را با چشم خودشان مشاهده کردند که خداوند متعال چگونه دریا را شکافت و اینها رد شدند و وارد خشکی شدند و فرعونیان وقتی وارد دریا شدند، آبها رویهم ریخت و غرق شدند، بنیاسرائیل که از دست فرعون و فرعونیان که سالیان سال تحت ظلم بودند فرار کردند و از مصر بیرون رفتند، حالا خداوند متعال میخواهد به اینها سرزمینی بدهد. سرزمین موعودی که نجات و تعالی آنها، رسیدن به قلههای موفقیت و رشدشان در آن سرزمین است. آن ارض مقدس، بیتالمقدس در فلسطین است. باید بروند و به آن سرزمین برسند. از طرف خدای متعال مأمور شدند که وارد ارض موعود شوند.
خداوند متعال دستور میدهد که شما باید با یک گروهی به نام عمالقه که در این سرزمین سر راه شما قرار دارند بجنگید. عمالقه یکی از فرزندان حضرت نوح(علیهالسلام) به نام سام بود. اینها کافر و بتپرست بودند. بنیاسرائیل باید میرفتند و با آنها میجنگیدند تا به ارض موعود برسند. حرکت کردند، به رود اردن که رسیدند، زمزمههایی در بنیاسرائیل پیچید که اصلاً چرا باید بجنگیم؟ ما نمیتوانیم بجنگیم. اینها چه کسی هستند؟ ما که اینها را نمیشناسیم و... بهانههای بنیاسرائیلی شروع شد... حضرت موسی(علیهالسلام) از دوازده سبط (طایفه) بنیاسرائیل، دوازده نفر را انتخاب کردند تا وضعیت دشمن را رصد کنند و اطلاعاتی بیاورند. اینها با انسانهای تنومند و امکاناتی روبهرو شدند و با دیدن آنها ترسیدند. محضر حضرت موسی(علیهالسلام) آمدند؛ توصیف کردند و گفتند اوضاع خیلی خراب است، اینها قدرت بدنیشان خیلی زیاد است، هر یک نفرشان جمعی از ما را حریف هستند. امکانات و قدرت هم دارند.
دشمن را بزرگنمایی نکنید!
حضرت موسی(علیهالسلام) دیدند نمایندگان اسباط بنیاسرائیل خودشان ترسیدهاند. فرمودند این موضوع را حق ندارید به طوایفتان بگویید و به اصطلاح دلشان را خالی کنید. خداوند متعال دستور به جهاد داده. خداوند حکیم است، وقتی امر میکند، محاسبه همه جوانب آن را کرده است. دستور داده بروید و با آنها بجنگید. شما اگر این حرفها را به قومتان بزنید میترسند، اتفاق و فرجی که باید بیفتد، به تأخیر میافتد. ده نفر از این دوازده نفر به حرفهای حضرت موسی(علیهالسلام) گوش ندادند و در قومشان شروع به جوسازی کردند؛ گفتند: اینها خیلی قدرت و زور دارند همه شما را از بین میبرند، مردم ترسیدند. فقط دو نفر از سبط بنیاسرائیل انسانهای مؤمنی بودند و به حرف حضرت موسی(علیهالسلام)گوش دادند. یکی یوشعبننون و یکی کالببنیوفنا(از اقوام حضرت موسی) که اینها سراغ قومشان رفتند و گفتند: اینها یک جمعیت به ظاهر تنومند هستند، اما ترسو و بزدلند. اینطور نیست که چون تجهیزات و نیرو دارند بر شما غالب شوند، ما با قدرت ایمان و امداد الهی، همانطور که خداوند متعال ما را بر فرعونیان پیروز کرد، می توانیم بر آنها هم غلبه کنیم، قومشان را تشییع کردند که به سمت اینها بروند، گفتند: شما حرکت کنید، خدا با ماست. اما شایعات زیاد شده بود و حرفها پیچیده بود، باعث شد همه آنها جا زدند.
نتیجه سرپیچی از فرمان الهی
گفتوگویی بین حضرت موسی(علیهالسلام) و خداوند متعال و این قوم اتفاق افتاده که به عنوان مقدمه برای ورود به این بحث خیلی لازم است. «یَا قَومِ ٱدخُلُواْ ٱلأَرضَ ٱلمُقَدَّسَةَ ٱلَّتِی کَتَبَ ٱللَّهُ لَکُم»[2]؛ ای قوم وارد شوید به این زمین مقدسی که «کَتَبَ اللهُ لَکُم» یعنی خداوند متعال بر شما فرض و مقدر کرده که وارد شوید. «وَلَا تَرتَدُّواْ عَلَی أَدبَارِکُم فَتَنقَلِبُواْ خَاسِرِینَ»؛ برنگردید به دوران جاهلیت، مرتد نشوید، یعنی به دوران گذشته برنگردید و سرپیچی نکنید. به دوران قبل از انقلاب حضرت موسی(علیهالسلام) برنگردید، «فَتَنقَلِبُواْ خَاسِرِینَ» در آن صورت خسارت میکنید، اصل را از دست میدهید.
شما مثلاً ثروتی دارید که با آن کار میکنید، اگر به سود رسیدید، میگویند، سود کرده و اگر سود نداشت میگویند، ضرر کرده است. اما اگر اصل سرمایه شما از دست برود، خسارت کردهاید. میفرماید: اگر به اوامر الهی پشت کنید «فَتَنقَلِبُواْ خَسِرِینَ»، هر چه بهدست آورده بودید، از دست میدهید. خداوند متعال شما را از دریا عبور داد، بر فرعون غلبه داد، فرعونِ مدعی را از سر راه شما حذف کرد. حالا هم به شما وعده ارض موعود را داده است... اگر پشت کنید، سرمایههای که به دست آورده بودید را از دست میدهید. موسی(علیهالسلام)، (ولی خدا)، دین، عزت و دنیایتان را از دست میدهید. «قَالُوا یَا مُوسَی إِنَّ فِیهَا قَوْمًا جَبَّارِینَ» گفتند: یا موسی(علیهالسلام) ساکنان ارض موعودی که تو میگویی، جبار و زورگو هستند، به ادبیات امروز قدرت جهانی هستند. «إِنَّا لَنْ نَدْخُلَهَا حَتَّی یَخْرُجُوا مِنْهَا»؛ «لن» نفی ابد است. یعنی هرگز ما وارد این سرزمین نخواهیم شد، صبر میکنیم تا اینها بروند. ای موسی(علیهالسلام) فکرش را هم نکن که ما با اینها بجنگیم! «فَإِنْ یَخْرُجُوا مِنْهَا فَإِنَّا دَاخِلُونَ»[3]؛ اگر اینها رفتند، ما به سرزمین موعود میرویم و حکومت به پا میکنیم. «قالَ رَجُلانِ مِنَ الَّذِینَ یَخافُونَ أَنْعَمَ اللَّهُ عَلَیْهِمَا»[4]. فقط دو نفر بودند که اسامیشان را گفتیم، اینها کسانی بودند که از خداوند متعال میترسیدند و خدای متعال به آنها نعمت بصیرت، فهم، معرفت و شجاعت داده بود.
راحتطلبی قوم بنیاسرائیل
همه گفتند: ما وارد جنگ نمیشویم، «مادامو فیها...» تا اینها سر کار هستند و قدرت دارند، ما قرار نیست وارد درگیری با اینها شویم. «قَالُوا یَا مُوسَی إِنَّا لَن نَّدْخُلَهَا أَبَدًا مَّا دَامُوا فِیهَا فَاذْهَبْ أَنتَ وَرَبُّکَ فَقَاتِلَا إِنَّا هَاهُنَا قَاعِدُونَ»[5]؛ تو و خدایت! بروید با اینها بجنگید، ما هم به عنوان مؤمنین به شما در خدمت هستیم و وقتی کارشان را ساختید یک خبری بدهید باهم برویم در آن سرزمین ساکن شویم! «هاهنا قاعدون». ما مجاهدین نیستیم، ما همینجا نشستهایم.
مفسرین و اهل ذوق میفرمایند: بنیاسرائیل [و بعضی از آدمها] اینگونه بودند که وقتی خداوند متعال به آنها لطف کرد و موسی(علیهالسلام) را به آنها داد و آنها را از ذلت به سمت قله عزت حرکت داد، طاغوت زمانشان را از سر راهشان برداشت، با معجزه آنها را از رود رد کرد و فرعون غرق شد، میگفتند: خداوند متعال که میتواند این کار را انجام دهد پس چرا به ما زحمت میدهد؟! موسی(علیهالسلام) و خدایش با اینها بجنگند و موسی(علیهالسلام) وِردی بخواند و عصایش را بر زمین بزند تا شهر بر سر اینها خراب شود. برای چه ما به جنگ و دعوا و کُشت و کشتار برویم!
امروز هم بعضیها اینگونه هستند...
حضرت موسی(علیهالسلام) فرمود: «قال رب انی لا املک الا نفسی و اخی»[6]. موسی(علیهالسلام) این قوم را نجات داده و آنها را از بدبختی بیرون کشانده است. ولی کار را به جایی رساندند که موسی(علیهالسلام) عرض میکند: خدایا من به غیر از خودم و برادرم هارون به هیچکس تسلط ندارم. این قوم به حرف من گوش نمیدهند.
سرزمین تیه
آن بیابان و سرزمین تیه نامیده شد، یعنی سرزمین سرگردانی. بنیاسرائیل از مصر که بیرون آمدند قرار بود به ارض موعود برسند. البته باید مجاهدتی انجام میدادند و دشمنان را از سر راه برمیداشتند تا به ارض موعود برسند، اما این کار را نکردند. چهل سال در یک محیط چهل فرسنگ در چهل فرسنگ دچار تیه و سرگردانی شدند. هر چه میرفتند نمیرسیدند. چهل سال طول کشید تا در این محیط کوچک به سرزمین موعود برسند. اتفاقات عجیبی در دوران تیه امت موسی(علیهالسلام) افتاد.
سرگردانی بدتر از سرگردانی بنیاسرائیل!
اما تیه امت پیامبر اسلام(صلیاللهعلیهوآله) چه بود؟ امیرالمؤمنین(علیهالسلام) در خطبه 166 نهجالبلاغه با مردم صحبت کردند. این خطبه سند تیه امت پیامبر(صلیاللهعلیهوآله) است. ایشان میفرمایند: «أَیُّهَا النَّاسُ! لَوْ لَمْ تَتَخَاذَلُوا عَنْ نَصْرِ الْحَقِّ وَ لَمْ تَهِنُوا عَنْ تَوْهِینِ الْبَاطِلِ، لَمْ یَطْمَعْ فِیکُمْ مَنْ لَیْسَ مِثْلَکُمْ وَ لَمْ یَقْوَ مَنْ قَوِیَ عَلَیْکُمْ»؛ اگر شما از یاری حق کوتاه نمیآمدید و جلوی باطل سستی نمیکردید، معاویه و امثال او بر شما غالب نمیشدند. ایشان میفرمایند: «لَکِنَّکُمْ تِهْتُمْ مَتَاهَ بَنِی إِسْرَائِیلَ»؛ شما گرفتار همان تیه بنیاسرائیل شدهاید. چقدر جالب حضرت علی(علیهالسلام) از بنیاسرائیل اسم میبرند.
علت سرگردانی امت اسلام چه بود؟
سپس میفرمایند: «وَ لَعَمْرِی لَیُضَعَّفَنَّ لَکُمُ التِّیهُ مِنْ بَعْدی أَضْعَافاً»؛ به جان علی قسم! بعد از علی دچار تیه میشوید، تیه بدتر از تیه بنیاسرائیل و سرگردانی بدتر از سرگردانی بنی اسرائیل. «بمَا خَلَّفْتُمُ الْحَقَّ وَرَاءَ ظُهُورِکُمْ وَ قَطَعْتُمُ الْأَدْنَی وَ وَصَلْتُمُ الْأَبْعَدَ»؛ برای اینکه حق را پشت سر میاندازید، نزدیک را رها میکنید و به دور میچسبید.
حق نزدیک شما بود. ولیِ خدا در کنارتان بود. حضرت علی(علیهالسلام) میان شما زندگی میکرد. نشانههای حق آشکار بود و میشد فهمید. پیامبر(صلیاللهعلیهوآله) تکلیف همه چیز را مشخص کرده بودند. علی(علیهالسلام) در آغوش شما بود. اهل بیت عصمت و طهارت در متن جامعه شما زندگی میکردند. در حالی که دشمن از شما دورتر بود. شما نزدیک را رها کردید و به سراغ دور رفتید. «وَ اعْلَمُوا أَنَّکُمْ إِنِ اتَّبَعْتُمُ الدَّاعِیَ لَکُمْ، سَلَکَ بکُمْ مِنْهَاجَ الرَّسُولِ»؛ اگر به حرفهای من گوش میکردید، من شما را در مسیر پیامبر(صلیاللهعلیهوآله) میبردم. من همان راه را ادامه میدادم و شما را به مقصد میرساندم. حضرت میفرمایند: شما به این راه و مسیر پشت کردید، پس بعد از علی گرفتار سرگردانیهای بزرگ خواهید شد.
نقطه آغاز سرگردانی امت اسلام
دورانی که امیرالمؤمنین(علیهالسلام) در مسند قدرت نبودند، سرگردانیهای امت اسلام شروع شد و ادامه پیدا کرد. آنقدر ادامه پیدا کرد تا وقتی هم که امیرالمؤمنین(علیهالسلام) به قدرت رسیدند، با آنهمه تلاشی که کردند، اما امت از این سرگردانی خارج نشد. با وجود امیرالمؤمنین(علیهالسلام) هم دچار تیه بودند. این سرگردانی به واقعه کربلا رسید و تا امروز نیز ادامه پیدا کرده است.
هزینه سرگردانی امت پیامبر(صلیاللهعلیهوآله)
در جایی دیگر امیرالمؤمنین(علیهالسلام) به عبارات دیگری اشاره کردهاند. به نقل از علامه مجلسی(رضواناللهعلیه) در بِحارالانوار با چند جمله متفاوت همین عبارات را فرمودند: «بِحَقٍّ أقولُ»؛ من حق و حقیقت را میگویم. «لَیُضَعَّفَنَّ لَکُمُ التِّیهُ مِنْ بَعْدِی أَضْعَافاً»[7]؛ شما بعد از من گرفتار سرگردانی بزرگتری خواهید شد. در آن سرگردانی «لیضعفن علیکم التیه من بعدی باضطهادکم ولدی اضعاف ما تاهت بنو اسرائیل»[8]. بنیاسرائیل چقدر سرگردان شدند؟ شما به «اضعاف» یعنی دو برابر سرگردان خواهید شد. منتهی هزینه سرگردانی شما را من باید بدهم. «باضطهادکم ولدی»؛ هزینه سرگردانی امت این است که فرزندان و خاندان من را خواهید کُشت، آنها را لگد مال خواهید کرد. «باضطهادکم»؛ یعنی شما فرزندان من را لگدکوب خواهید کرد. این همان اتفاقی بود که در دوران تیه افتاد، یعنی شاید خود تیه یک عقوبت است. در دوران تیه و سرگردانی، بلاها، جادههای انحرافی، چاهها و درههای عمیقی وجود دارد که اگر امتی گرفتار تیه شوند و خود را از این ماجرا بیرون نکشند، سرگردانی عمیقی به سراغ امت خواهد آمد. چه سرگردانی بالاتر از این که این امت با اهل بیت پیغمبر(صلیاللهعلیهوآله) آن برخوردها را کردند؟!
چگونگی بازگشت امت به جاهلیت
در شب اول فاطمیه تکلیف خود را با خط تاهیان و سرگردانان در مدار توحید که از این مسیر خارج میشوند، روشن کنیم. قرآن کریم میفرماید: «تَرْتَدُّوا عَلی أَدْبارِکُمْ»[9]؛ به آن جاهلیت قبل باز میگردید. امیرالمؤمنین(علیهالسلام) میفرمایند: شما در این تیه که به آن گرفتار میشوید فرزندان من را لگدمال میکنید. امت اسلام در دوران تیه کارهایی کردند که در دوران جاهلیت هم نمیکردند. «فَقُتِلَ مَنْ قُتِلَ»[10]؛ یعنی کُشتند. «وَ سُبِیَ مَنْ سُبِیَ»؛ یک عده را به اسارت گرفتند و «وَ أُقْصِیَ مَنْ أُقْصِیَ»؛ یک عده را آواره و تبعید کردند... اینطور به دوران جاهلیت برگشتند.
انواع کودککشی در دوران جاهلیت
یکی از اخلاقیات بد و وحشتناک دوران جاهلیت، کودککشی بود. کودککشی جزء اخلاق و سنت آنها بود، و انواع و اقسامی داشت. یک نمونه این بود، که فرزندان خود را جلوی بتها قربانی میکردند. علامه میفرمایند: اینها اینقدر محبت بتها را در دل داشتند که بچه خود را جلوی بت و برای تقرب به خدای دروغین سر میبریدند. این یک مدل کودک کُشی بود. یک نمونه دیگر که زیاد شنیدهاید، زنده به گور کردن کودکان دختر بود، اینگونه دختران را میکُشتند. یک نفر نزد پیغمبر(صلیاللهعلیهوآله) آمد تا اسلام بیاورد. به پیغمبر(صلیاللهعلیهوآله) گفت من سالها قبل دخترم را زنده به گور کردم. بعد داستان را برای پیغمبر(صلیاللهعلیهوآله) تعریف کرد و گفت: یک روز به مادرش گفتم میخواهم او را بیرون ببرم. دختر را آماده کرد. دست دختر کوچکم را گرفتم و او را به بیابانی بردم. چالهای را از قبل کنده بود. دخترم را در آن انداختم. باورش نمیشد که من میخواهم زنده به گورش کنم. مدام میگفت: بابا میخواهی چه کار کنی؟ یک دفعه شروع به خاک ریختن کردم. او دست مرا گرفت و گریه میکرد، دست من را گرفته بود و من در همان حالت روی او خاک میریختم. همینطور ادامه دادم تا نفس این بچه زیر خاک برید و دست من را رها کرد. پیغمبر(صلیاللهعلیهوآله) گریه کردند و فرمودند: برو.
مردم در زمان جاهلیت اینگونه بودند. اسلام اینها را آدم و آقا کرد. اسلام به زن، دختر و فرزند عزت داد و جایگاهی برای پدر و مادر ایجاد کرد.
قانون خلیع و طرید در دوران جاهلیت
از دیگر کارهایی که در مورد بچهها میکردند، قوانینی به نام قانون «خلیع» و قانون «طرید» بود. یعنی بچه خود را چه کوچک، چه بزرگ اگر کار خلافی میکرد که آبروی آنها میرفت، او را از فرزندی خلع و طرد میکردند. میرفتند در مکانی شلوغ و اعلام میکردند که او دیگر فرزند من نیست. این فرد بدبخت و گرفتار میشد. کسی به او توجه و کمک نمیکرد، به او پناه نمیداد، بدبخت و بیچاره میشد. بچههایی که خلیع و طرید شده بودند، از شدت گرسنگی و انزوای اجتماعی، گروه و دسته تشکیل میدادند و دزدی میکردند، برای اینکه بتوانند زندگی کنند. در دوران جاهلیت وضعیت آنها این بود.
سفارش پیامبر(صلیاللهعلیهوآله) درباره فرزندانشان
این مردم با فرزندان پیامبر(صلیاللهعلیهوآله) چه کردند! بدتر از کاری که در جاهلیت با فرزندان خودشان کردند. چرا؟ مگر پیامبر(صلیاللهعلیهوآله) فرزندانشان را خلع کرده بودند؟ یا گفته بودند اینها ربطی به من ندارند؟ پیامبر(صلیاللهعلیهوآله) که اتفاقاً سفارش کرده و فرموده بودند: «فَاطِمَةُ بَضْعَةٌ مِنِّی فَمَنْ آذَاهَا فَقَدْ آذَانِی»[11]؛ فاطمه پاره تن من است، هر کس او را اذیت کند من را اذیت کرده است. «فَاطِمَةُ إِنَّ اَللَّهَ لَیَغْضَبُ لِغَضَبِکِ وَ یَرْضَی لِرِضَاکِ»[12]؛ خدا با غضب فاطمه غضب میکند و با رضایت فاطمه راضی میشود. چقدر پیغمبر(صلیاللهعلیهوآله) سفارش خانواده و فرزندان خود را کردند! اما بدتر از آن کاری که بر سر بچههای خلیع و طرید خود میآوردند، بر سر بچههای پیغمبر آوردند. «لَمْ یُمْتَثَلْ أَمْرُ رَسُولِ اللَّهِ(صَلَّیاللَّهُعَلَیْهِوَآلِهِ)، فِی الْهادینَ بَعْدَ الْهادینَ»[13]. با نسل و ذریه پیامبر(صلیاللهعلیهوآله) و با ائمه بعد از ایشان چه کردند...
مانند فرعون قطع رحم کردند...
در دعای ندبه میخوانید: «وَ الأُمَّهُ مُصِرَّهٌ عَلی مَقْتِهِ»؛ اصرار بر دشمنی میکردند، چقدر عجیب است، که در دشمنی اصرار میکردند! وادی سرگردانی گاهی آدم را تا کجا میبرد! «لَمْ یُمْتَثَلْ أَمْرُ رَسُولِ اللَّهِ» امر رسولالله(صلیاللهعلیهوآله) را امتثال نکردند و به عقوبت تیه گرفتار شدند. وقتی ماجرای این جماعت را میشنویم گیج میشویم. درباره بنیاسرائیل میفهمیم که چرا به تیه گرفتار شدند، اما نمیفهمیم چرا و چگونه امت اسلام به تیه گرفتار شدند.
«مُجْتَمِعَهٌ عَلی قَطِیعَهِ رَحِمِهِ»، با هدف و منظور جمع شدند تا علی(علیهالسلام) را قطع رحم کنند. به این جمله «قَطِیعَهِ رَحِمِهِ» دقت کنید. اولین کسی که بعد از پیامبر(صلیاللهعلیهوآله) قربانی شد، حضرت فاطمه(علیهاالسلام) نبود. اولین کسی که شهید شد، محسن(علیهالسلام) بود. این طفل را درون رحم کشتند، إسقاط جنین کردند، یعنی بچه را انداختند. کار فرعونی کردند. فرعون هم هزاران مادر را با کودک درون رحم کُشت. همان کاری که صیهونیستها در غزه و فلسطین انجام میدهند؛ با فاطمه زهرا(علیهاالسلام) هم اینگونه برخورد کردند.
آیا در و دیوار حقیقت دارد؟ برخورد گل و خار حقیقت دارد؟
ای صاحب عزای فاطمیه آقا این روضه مسمار حقیقت دارد؟
بیبی آمدند پشت در که جواب بدهند. نگذاشتند همسرشان بیاید. چراکه علی(علیهالسلام) نباید میآمد، فاطمه دختر پیامبر(صلیاللهعلیهوآله) باید به پشت در میرفت، علی نباید به پشت در میرفت.
دختر رسول خدا گفت: فضه من را بگیر... (والله یا فضه قُتِلَ ما فی احشایی) بچه من را کشتند.
[1]. سوره مائده، آیه 26.
[2]. سوره مائده، آیه 21.
[3]. سوره مائده، آیه 22.
[4]. همان، آیه 23.
[5]. همان، آیه 24.
[6]. سوره مائده، آیه 25.
[7]. نهجالبلاغه، خطبه 166.
[8]. بحارالأنوار 112:51.
[9]. سوره مائده، آیه 21.
[10]. فرازهایی از دعای ندبه.
[11]. شرح الأخبار فی فضائل الأئمة الأطهار، جلد ۳، صفحه۳۰.
[12]. بحارالأنوار، ج ۴۳، ص ۵۳.
[13]. فرازی از دعای ندبه / سید بن طاووس، اقبال الاعمال.