سؤالات شب اول قبر

سؤالات شب اول قبر


سؤالات شب اول قبر

 

حجتالاسلام مهدوی‌نژاد: سؤالاتی که در عالم قبر از انسان می‌پرسند سؤالات کلی و کلیدی و مهم است، سؤالات ریز و جزئی در قیامت پرسیده میشود. // از بررسی مجموعه روایات برداشت می‌شود در عالم قبر از انسان سیزده سؤال می‌پرسند. // پاسخ پرسش‌های شب اول قبر، حال فرد را در عالم برزخ مشخص می‌کند. // سؤالات در عالم برزخ از جنس قال و مقالی نیست؛ یعنی نیاز به صوت و صدا و پرسش شفاهی ندارد، اینطور نیست که مَلَکی بیاید حرف بزند و میت جواب دهد. // پرسش‌های شب اول قبر از نوع سؤالات حفظی و ذهنی نیستند، بلکه مبتنی بر آن چیزی است که انسان در دنیا باور کرده یعنی اعتقادات، نه آنچه که می‌داند. هر اندازه که انسان در دنیا از عقاید دینی باور داشته و به آن عمل کرده باشد به همان اندازه می‌تواند پاسخ دهد. // گروهی که در برزخ بلاتکلیفند... // آیا بعد از مرگ هم میتوان با توسل به اهل بیت(علیهمالسلام) از مهالک برزخ عبور کرد؟

 

شناسنامه:

عنوان: بفرمایید مهمانی خدا

موضوع: ابد در پیش داریم2

زمان: 1403/12/18 شب هشتم ماه رمضان

مکان: مدینه العلم کاظمیه

 

نقل، تنها راه فهم سؤالات عالم قبر

سؤال در قبر و عالم برزخ از آن دسته مسائلی است که از لحاظ عقلی راهی به فهم آن وجود ندارد و باید به نقل مراجعه کنیم؛. انسان با تفکر نمی‌تواند راهی پیدا کند که این سؤال چیست و چگونه محقق می‌شود، باید به نقل یعنی آیات قرآن و روایات مراجعه کند.

 عقل به وجود خدای متعال، حقانیت انبیا و اولیای الهی شهادت می‌دهد. آنچه که آنها می‌گویند ما «صَدَقَ‏ اللَّهُ و رَسُولُهُ و الائِمَه المَعصومین» می‌گوییم، کلامشان نور و تفسیر و تحلیل قرآن است. عقل ما همین‌قدر می‌فهمد، عقل ما به بعضی از چیزها دست پیدا نمی‌کند، به این معنا نیست که اینها مسئله عقلی نیست، بلکه به این معناست که فراتر از عقل و فهم انسان است.

 

سؤالات قبر از روح و نفس انسان پرسیده می‌شود نه از جسم/ توصیفی از قبر

وقتی به بحث سؤال در قبر می‌رسیم با سه مسئله مواجه می‌شویم: خود این سؤال چیست؟ سؤال‌کنندگان و سؤال‌شوندگان چه ‌کسانی هستند؟ اولاً که این سؤالات از این بدن میت که زیر خاک رفته پرسیده نمی‌شود، سؤال از نفس و روح انسان که باقی است پرسیده میشود. این سؤالات از نفس انسان، از آن بدن مثالی که در برزخ ایجاد شده و در یک قبر مثالی، نه در این حفره مستطیل‌شکلی که به معنای قبر است، بلکه در یک قبر مثالی و برزخی که آن محیطی است که نفس انسان در عالم برزخ درآن قرار می‌گیرد انجام می‌شود. ممکن است تنگ‌تر یا خیلی بزرگتر و وسیعتر از این قبر باشد و تنگی و فراخی قبر هم تنگ و فراخی مادی نیست. متوفی چشمش در عالم برزخ باز می‌شود، حقایق عالم برزخ را حس می‌کند، نفسش ادراک دارد. اینکه قبرش تنگ می‌شود و بر او تنگ می‌گیرد را درک می‌کند، یا قبرش آنقدر وسیع میشود که تا آنجا که چشم کار می‌کند محیط پیرامون او وسیع شده است. اینها حالاتی است که متوفی ادراک می‌کند والّا این قبر هیچ تغییری نمی‌کند، این قبر همان اندازه است نه بزرگتر می‌شود و نه کوچکتر. بر همین اساس سؤالات هم در برزخ همین حال را دارد.

 

اعمال انسان در قبر همدم اوست/ سگی در قبر یک عالم!

در روایات ما ذکر شده که اعمال انسان به صورت چهره‌های نورانی یا به اشکال ظلمانی و وحشتناک ظاهر و مجسم می‌شود؛ یعنی برای متوفی قابل رؤیت می‌شود.

 شهید مطهری(اعلی‌الله‌مقامه) از قول یکی از علما داستانی را نقل می‌کند که آن عالم بزرگوار به من فرمود: من زمانی خواب دیدم که از دنیا رفته‌ام و طبق روایات همان حالت برای من اتفاق افتاد. من را سر دست گرفتند و برای غسل و کفن و تشییع و دفن بردند و من را داخل قبر گذاشتند. وقتی می‌خواستند مرا داخل قبر بگذارند یک‌دفعه دیدم سگ سفیدی پیدا شد، این سگ درون قبر آمد و کسی هم ندید. من هم دائم می‌گفتم آقا این سگ وارد قبر شد ولی آنها راحت کارشان را می‌کردند، متوجه نمی‌شدند. قبر را پوشاندند و من با این سگ تنها شدم. می‌گوید در همان عالم قبر به من فهماندند که این سگ تندخویی من در دنیاست. تندخویی من به شکل سگ مجسم و همدم من در قبر شد. می‌گوید: مضطرب شدم کاری هم نمی‌توانستم بکنم، یک‌دفعه دیدم وجود مبارک سیدالشهدا(علیه‌السلام) بر من ظاهر شدند، فرمودند: غصه نخور، من این را از تو دور می‌کنم و می‌گوید: اینطور شد، من آسوده شدم.

پس اعمال مجسم می‌شود و در قبر همدم انسان است.

 

چگونگی تجسم اعمال انسان در قبر

 امام صادق(علیه‌السلام) فرمودند: «إذا دَخَلَ المؤمنُ فی قَبرِه کانَتِ الصلاةُ عن یَمینِهِ و الزکاةُ عن یَسارِهِ و البِرُّ مُظِلٌّ علَیهِ یَتَنَحَّی الصَّبرُ ناحِیَةً فإذا دَخَلَ علَیهِ المَلَکانِ اللَّذانِ یَلِیانِ مُساءَلَتَهُ قالَ الصَّبرُ للصلاةِ و الزکاةِ و البِرِّ دُونَکُم صاحِبَکُم فَإن عَجَزتُم عَنهُ فَأنا دُونَهُا»[1]؛ وقتی مؤمن را در قبر می‌گذارند، نماز او سمت راستش و زکات سمت چپ قرار می‌گیرد و کارهای خوبش بر سرش سایه می‌اندازد، صبرش هم یک گوشه‌ دورتر از بقیه می‌ایستد. وقتی مأموران سؤال (آن دو مَلَک) وارد قبر می‌شوند، صبر به نماز و زکات و کارهای خیر خطاب می‌کند این میت رفیق شماست مواظبش باشید، اگر شما عاجز شدید و نتوانستید جواب بدهید، من هستم. شاید کنایه از این است که صبر انسان خیلی در زندگی به کمک او می‌آید، صبر در زندگی باعث می‌شود انسان بتواند مصیبتهای بزرگ را تحمل کند، خطرات بزرگ از انسان دفع شود. شاید ملکوتش اینگونه است که حضرت در این روایت می‌فرمایند: صبر یک گوشه و بقیه اعمال گوشه دیگرند، می‌گوید: شما اگر کم آوردید من هستم. در روایت هم آمده که اگر فرصت گناهی پیش آمد صبر کنید و گناه نکنید، اگر موقعیت طاعتی پیش آمد بر این طاعت صبر کنید و انجام دهید. اگر مصیبتی پیش آمد باز بر این مصیبت صبر کنید.

 

در قبر از چه چیزهایی سؤال می‌شود؟

سؤالات در قبر و برزخ چیست و چه شرایطی دارد؟ اولین منزل بعد از دنیا، منزل قبر است، «أوَّلُ مَنازِلِ الآخِرَةِ»[2] اولین صحنه از صحنه برزخ، قبر است. سؤالاتی که در عالم قبر از انسان می‌پرسند سؤالات کلی و کلیدی و مهم است، سؤالات ریز و جزئی برای قیامت است. در مرحله اول یک‌سری سؤالات اساسی که اعتقادی و عملی است، می‌پرسند. از بررسی مجموعه روایات برداشت می‌شود در عالم قبر از انسان سیزده سؤال می‌پرسند. در مورد خداوند تبارک و تعالی، پیامبر(صلی‌الله‌علیه‌وآله)، امام، دین، کتاب و قبله. اینها عقیدتی است؛ یک بخش هم در مورد اعمال در مورد عمر، اموال، دوستان، نماز، زکات، حج و روزه سؤال می‌کنند. اینها شاه سؤالات و شاه‌کلیدهاست، اگر کسی اینها را بتواند جواب دهد وضعیت عالم برزخ او روشن می‌شود، اگر هم نتواند معلوم می‌شود چه کاره است.

 

اولین سؤال: مَن رَّبُّک

می‌فرماید: «مَنْ رَبُّک»؟ این سؤال از رَب است؛ سؤال از رازق و اِله نیست. می‌گوید چه کسی رَب توست؟ می‌توانست بگوید: «مَن اِلهُک»، «مَن خالِقُک»؟ اگر از سنگ هم بپرسند می‌گوید: خالق من الله است. رَب یعنی تحت تربیت چه کسی بوده‌ای؟ لذا اینجا همه نمی‌توانند بگویند: «الله رَبّی»، خیلی‌ها نفس‌شان، بعضی زیبایی، مال و مقام دنیا یا بعضیها شیطان رب‌شان بوده است.

 

از قرآن سؤال می‌شود/ سؤالات سرنوشت‌ساز

برخی روایات دارد که در مورد ائمه(علیهم‌السلام) کامل می‌پرسند. انسان باید درست جواب بدهد. حفظی هم نیست.

کتابت چیست؟ انسان می‌گوید؛ کتاب من قرآن است. طبق نقل اینجا انسان که جواب می‌دهد کتاب من قرآن است. در قیامت قرآن گریبانش را می‌گیرد و شکایت می‌کند، پیامبراکرم(صلی‌الله‌علیه‌وآله) شکایت می‌کند «إِنَّ قَوْمِی اتَّخَذُوا هَذَا الْقُرْآنَ مَهْجُورًا»[3]؛ امت من قرآن را مهجور گذاشتند. می‌گویند شما که قرآن را قبول داشتید آن را خواندید و عمل هم کردید؟ یا فقط قبول داشتید؟

 پاسخ این پرسش‌ها حال فرد را در عالم برزخ مشخص می‌کند؛ اگر کسی بتواند به این سؤالات پاسخ دهد از اصحاب یمین و سعادتمند خواهد بود و اگر نتواند پاسخ دهد در زمرۀ اصحاب شمال قرار می‌گیرد. این دسته‌بندی در عالم برزخ اتفاق می‌افتد؛ عده‌ای با چهره‌های خندان و عده‌ای با چهره‌های عبوس و گرفته. قرآن کریم می‌فرماید این صف‌ها در عالم برزخ از هم جدا می‌شود.

 

هدف خداوند از طرح سؤالات در قبر چیست؟

هدف از این پرسش‌ها آن است که متوفی کاملاً مستحضر شود که چه کرده است. خداوند که آگاه است و فرشتگان نیز می‌دانند، پس به این منظور سؤال مطرح می‌شود که خود متوفی متوجه شود، اتهامات برایش تفهیم گردد یا برائت او از گناهان مشخص گردد و وضعیت واقعی خود را مشاهده کند.  

 

چگونگی سؤالات عالم برزخ

سؤالات در عالم برزخ از جنس قال و مقالی نیست؛ یعنی نیاز به صوت و صدا و پرسش شفاهی ندارد، اینطور نیست که مَلَکی بیاید حرف بزند و شما بشنوید. می‌فرماید آنجا در نظام حقیقت و ملکوت سؤالات قالی و مقالی نیست که صوت رد و بدل شود، در آنجا همه‌ چیز حاضر و آشکار است. خداوند عزوجل در قرآن توضیح می‌دهد که حساب و کتاب قیامت «یُعْرَفُ الْمُجْرِمُونَ بِسِیمَاهُمْ»[4] است. در آنجا حتی نیازی به حرف زدن نیست، پرونده هرکس، همان وجود اوست. سفره وجود انسان در عالم برزخ باز می‌شود نیاز به حرف زدن نیست، اعمال انسان مانند صفحه نمایشگر از وجود او نمایان می‌شود و نمایش داده می‌شود. بنابراین، سؤال و پرسش به معنای متداول آن وجود ندارد. سؤالات معلوم و در همین فضا منتشر است و پاسخ‌ها نیز معلوم است. 

این پرسش‌ها از نوع سؤالات حفظی و ذهنی نیستند، بلکه مبتنی بر آن چیزی است که انسان در دنیا باور کرده یعنی اعتقادات، نه آنچه که می‌داند. آنچه که باور کرده‌ و بر اساس آن عمل نموده جواب می‌دهد. هر اندازه که انسان در دنیا از عقاید دینی باور داشته و به آن عمل کرده باشد به همان اندازه می‌تواند پاسخ دهد بیشتر از آن نمی‌تواند. تعبیری عالمانه‌ای هست که می‌فرماید: این سؤال و جواب و هول و هراس قبر و سکرات موت برای این است که هر چیزی بر وجود، بر نفس انسان عرضی باشد، در این حال و احوال قبر و سکرات موت و عالم قبر از یاد فرد می‌رود، تنها ذاتیات باقی می‌ماند؛ ذاتیات همان که باور کرده و فرد در طول زندگی با آنها زیسته و با آن باور زندگی کرده ‌است. در عمق وجودش نهادینه شده و می‌ماند وگرنه آن هول و هراس، همه آنها را از وجود می‌ریزاند، تکان‌هایی که در برزخ به او می‌دهند، حافظه برای انسان باقی نمی‌گذارد.

حتماً دیدهاید برخی سالمندان آلزایمر می‌گیرند. همه چیز یادشان می‌رود اما صلوات، نام و ذکر امام حسین(علیه‌السلام) یادشان نمی‌رود! ممکن است حتی نام فرزند خود را فراموش کنند؛ چراکه این امور به ذات آنها تبدیل شده است. باید سعی کنیم در دنیا این‌چنین با خدا و اهل بیت(علیهم‌السلام) مأنوس شویم که در وجودمان نهادینه شود. «قَالَتِ الْأَعْرَابُ آمَنَّا لَمْ تُؤْمِنُوا»[5]؛ اعراب گفتند ما ایمان آوردیم خداوند فرمود به آنها بگو شما ایمان نیاوردید! شما به زبان ایمان آورده‌اید، وارد ایمان شده‌اید ولی ایمان وارد قلب شما نشده‌، تنها بر زبان جاری شده‌ است.

 

اثر تلقین به میت 

تلقین به میت در لحظه‌ای که او را در قبر سؤال و جواب می‌کنند اثر دارد. وقتی دو ملک آمدند همان موقع شانه‌هایش را تکان می‌دهند بگو: «اللّهُ رَبّی»، این چه اثری دارد؟ تلقین است یعنی میت متوجه‌ می‌شود. این کمک به متوفی است. یعنی میت در حالاتی می‌تواند از این تلقین استفاده کند برای اینکه جواب بدهد. اما گاهی باطن میت و متوفی آنقدر کور است که حتی این تلقینها نیز کمک نخواهد کرد. با این حال، خدا با رحمت الهی خواسته است که القائاتی از بیرون به او برسد تا متوفی بتواند جواب دهد، مانند آن کسی که درس خوانده و واقعا بلد شده، یاد گرفته است، در امتحان به راحتی سؤالات را جواب می‌دهد، ولی آنکه حفظ کرده و نفهمیده، استرس دارد و با یک استرس یادش می‌رود. آنهایی که حفظ کرده بود نصفش از یادش می‌رود آنهایی باقی می‌ماند که فهمیده است.

 

دسته‌بندی انسان‌ها در عالم قبر و برزخ/ بهشت نعیم

کسانی که بلدند درست جواب می‌دهند و در زمرۀ اصحاب یمین قرار می‌گیرند. نکیر و منکر آنها را به فرشتگانی به نام «نعیم» تحویل می‌دهند. خداوند در قرآن می‌فرمایند: «فَرَوْحٌ وَ رَیْحَانٌ وَ جَنَّتُ نَعِیمٍ»[6]، آنها که سؤالات برزخ را جواب داده و رتبه آورده‌‌اند را تحویل ملک نعیم می‌دهند و ملک نعیم آنان را به فضای نعمت می‌برد، «فَرَوْحٌ وَرَیْحَانٌ» در عالم برزخ و «جَنَّتُ نَعِیمٍ» برای روز قیامت است. به آنها جنت نعیم را نشان می‌دهند که جای آنها کجاست. «فَرَوْحٌ وَرَیْحَانٌ» از آن «جَنَّتُ نَعِیمٍ» قیامت، در عالم برزخ می‌وزد و در آن حال زندگی می‌کند تا قیامت برسد، اما آنان که نتوانند پاسخ دهند، اصحاب شمال می‌شوند و به ملک عذاب سپرده می‌شوند که ملک عذاب، جهنم را به آنها نشان می‌دهد و نفیر و زفیز حرارت آتش جهنم در قبر او خواهد بود. 

دسته سوم: کسانی هستند که در دنیا دچار شک و تردید بودند که دسته مفصل و زیادی از انسان‌ها و حتی مؤمنین هستند که شک داشتند؛ از نظر اعتقادی شک داشتند، از نظر عملی با تردید انجام می‌دادند، اعتقاداتشان را درست نکردند، اعمالشان را روشن و شفاف نکردند. اینکه اعمال عبادی را انحام بدهیم و تا جایی به مشکل خورد شک کنیم که باید انجام بدهیم یا خیر، به این دلیل است که اعتقادات درست نیست. مردم پای حق نمی‌مانند چون باورهایشان درست نیست.

این افراد نمی‌توانند پاسخ دهند و حقیقت تردیدشان در صفحه وجود آنان به نمایش گذاشته می‌شود. خود آنان نیز می‌فهمند که در این عالم چطور بودند. به باور عقیدتی نرسیده‌اند، اما یک‌سری اعمال انجام داده‌اند که از روی تردید بوده نه باور قلبی. به رسالت پیامبر(صلی‌الله‌علیه‌وآله) ایمان قلبی نداشتند.

 اگر دو تا شبهه در مورد پیامبر اکرم(صلی‌الله‌علیه‌وآله) ببیند به شک می‌افتد. نماز هم می‌خواند و می‌گوید: «أَشْهَدُ أَنَّ مُحَمَّدًا رَسُولُ ٱللَّهِ» سال‌هاست شبهه دارد ولی رفع نکرده‌ است. در برزخ حقیقت وجودی او آشکار می‌شود که همه آن شک و تردید بوده است. اعمالی که با شک و تردید انجام شده‌ است، پذیرفته نیست.

جواب سؤالات را نمی‌تواند بدهد. به کتاب الله؛ «ما أنزل الله» ایمان درست نداشته، به مرحله باور جدی نرسیده ‌است، مانند گیاهی که سبز می‌شود، ساقه‌ای دارد، اما ریشه ندارد که با اندک نسیمی از بین می‌رود. اعمال آنان نیز به این صورت است، کاری هم اگر انجام داده باشد ریشه ندارد. اگر انسان اعتقاداتش درست باشد به سادگی متزلزل نمی‌شود. هر کاری می‌خواهید انجام دهید باور خودتان نسبت به آن کار را عمیق قرار دهید. در زمان اهل بیت(علیهمالسلام) بعضیها با امام معصوم زندگی می‌کردند معجزه از ایشان می‌دیدند ولی باور نمی‌کردند! امام را تنها می‌گذاشتند. باور مهم است.

 

فیلتر عالم برزخ!

قَال الصادق(علیه‌السلام): «إِنَّما یُسْأَلُ فِی قَبْرِهِ»؛ در عالم قبر سؤال نمی‌شود مگر «مَنْ مَحَضَ اَلْإِیمَانَ مَحْضاً وَ اَلْکُفْرَ مَحْضاً»؛ مگر کسانی که محض ایمان‌ یا محض کفرند (مؤمن واقعی یا کافر واقعی هستند.) «و اَلْآخَرُونَ یُلْهَوْنَ عَنْهُمْ»؛ دیگران رها شده‌اند. عالم برزخ به مثابۀ فیلتر عمل می‌کند؛ فیلتر اول سؤالاتی که عرض کردیم می‌پرسند، کسانی که محض ایمان‌اند، مؤمن واقعی‌ هستند، جواب این سؤالات را راحت می‌دهند. این افراد فهم و قبول کرده‌اند، عمل هم کرده‌اند، این افراد مؤمنین محض می‌شوند، در این دنیا اعمال نورانی، خوب و اثرگذار داشته‌‌اند که این اعمال در برزخ برایشان بهشت خلق می‌کند. اینها مؤمنان محض­اند.

 آنهایی که حق به آنها رسیده، فهم کردند ولی قبول نکردند، عمل هم نکردند، اینها می‌شوند کافران محض؛ محض کفر! با علم با آگاهی، حق را فهمیده ولی روی حق پا گذاشته است، از اینها سؤال می‌شود. این دو دسته؛
«وَ الآخرون یُلهَونَ عَنهُم»[7]؛ دسته‌ دیگری هستند، اینها رها می‌شوند. اینها چه کسانی­اند و چرا رها می‌شوند؟ کسانی که یا حق به درستی به آنها نرسیده یا رسیده ولی درست نفهمیده­اند، عمل روشن و نورانی ندارند اما تاریک و ظلمانی هم نیستند، کافر محض و منافق نبوده­اند اما مؤمن هم به معنای درست نبوده­اند، اهل شرارت و خباثت نبوده­اند، اما نور ایمان هم نداشتند. بعضی مسلمانان و مؤمنین هم جزء این تیپ هستند، مذبذب­اند! می‌فرماید: «یُلهَونَ عَنهم»؛ اینها در برزخ رها می‌شوند.

 

گروهی که به قیامت ارجاع می­شوند

تکلیف اینها چطور‌ می­شود؟ در روایات دارد که اینها تکلیف­شان در بزرخ روشن نمی‌شود، پرونده‌‌شان به آخرت و قیامت ارجاع داده می‌شود، مرحله بعدی برزخ؛ یعنی از عالم قبر حواله می‌شوند تا قیامت روشن شود تکلیف اینها چگونه است؟ اینها که نه ایمان محض­اند و نه کفر محض، بینا­بین­اند. شاید آن دسته از انسان‌های شک‌دار هم جزء این دسته باشند، چراکه اهل شک بودند، نه عملِ ایمانی خاصی داشته‌اند، نه شرارت و جنایت کردند، اعمال روشنی ندارند، اینها پرونده‌شان برای بررسی دقیق به قیامت می‌رود. چرا اینگونه رها می‌شوند؟ اینکه رها می‌شوند به این معنا نیست که از سؤال و جواب آزاد می­شوند و در برزخ خوش­اند تا قیامت برسد! در این صورت در حق بقیه ظلم می‌شود! آنهایی که در دنیا سر به هوا بوده‌اند [اهل تکلیف نبودند] در برزخ هم به آنها کاری ندارند! اینطوری نیست. می‌فرمایند: پرونده به قیامت ارجاع می‌شود.

 

بررسی اعمال بلاتکلیفان در قیامت

حال اینکه قیامت چگونه است و چه اتفاقی برایشان می‌افتد؛ قیامت مو را از ماست می‌کشند! این سؤالات کلی را که عرض کردیم، ذره­بین را می‌گذارند، مثلاً می‌گویند: گفتی: «الله ربی» حالا اینها را جواب بده ببینیم. اخلاص نداشتی! مگر نگفتی «الله ربی»، چرا اخلاص نداشتی؟ اصلاً هر کاری که کرده‌ای برای دیگران بود. مگر نگفتی که خداوند متعال رازق توست؟ پس چرا فکر کردی که دیگران رازق تو هستند؟ سؤالات را آنجا ریز و دقیق می‌کنند. آنوقت انسان باید جواب دهد. قیامت اینگونه است که می‌فرماید: «فَمَنْ یَعْمَلْ مِثْقَالَ ذَرَّةٍ خَیْرًا یَرَهُ»، «وَمَنْ یَعْمَلْ مِثْقَالَ ذَرَّةٍ شَرًّا یَرَهُ»[8] مثقالی می‌کشند، ذره­ای حساب می‌کنند. درباره ذره علامه طباطبایی(رحمت­الله­علیه) می‌فرماید: یک شعاع از نور که بیاید، به غبارهایی که در این شعاع نور می‌بینی ذره می‌گویند!
ذره را می‌کَشند. قیامت اینگونه است. می‌فرماید: «وَ نُخْرِجُ لَهُ یَوْمَ الْقِیَامَةِ کِتَابًا یَلْقَاهُ مَنْشُوراً»[9]؛ روز قیامت پرونده‌اش را به دستش می‌دهند، می‌گویند: «اِقرأ کِتابَکَ کَفی بنَفسِکَ»[10]؛ حالا بخوان. خودت حساب کن، ببین حساب کتاب‌هایت دقیق اینجا نوشته شده است. ‌قرآن می‌فرماید: نامه عمل­شان را نگاه می‌کنند «وَوُضِعَ الْکِتَابُ فَتَرَی الْمُجْرِمِینَ مُشْفِقِینَ مِمّا فِیهِ وَ یَقُولُونَ یَا وَیْلَتَنَا مَالِ هَذَا الْکِتَابِ لَا یُغَادِرُ صَغِیرَةً وَلَا کَبِیرَةً إِلَّا أَحْصَاهَا وَ وَجَدُوا مَا عَمِلُوا حَاضِرًا؛ وَلَا یَظْلِمُ رَبُّکَ أَحَدًا»[11]؛ عمل ایشان را به دست­شان می‌دهیم، این مجرمین از ترس نگاه می‌کنند که چه در آن نوشته شده. این چه کتابی است که هیچ صغیر و کبیر را فروگذار نکرده و همه را نوشته و همه اعمال­شان را حاضر می‌بینند، خداوند متعال به احدی ظلم نمی‌کند. قیامت اینگونه است. پرونده اینها کامل آنجا می‌رود. اینجا (برزخ) دیگر بررسی نمی‌شود.

 

بلاتکلیفی در برزخ، مزد و عقوبت بلاتکلیفی در دنیا!

آنهایی که مردد بودند، نه مؤمن محض بودند نه کافر محض، در برزخ در حال سرگردانی‌ قرار می‌گیرند. چگونه است که در دنیا تکلیف­شان مشخص نبوده؟ نه بنده خداوند متعال بودند و نه بنده شیطان، عمل قابل فهم درستی از خودش نشان نداده، تکلیفش روشن نبوده، در دنیا تکلیف خودشان را با خودشان و خدای خودشان و با نفس­ و شیطان روشن نکردند، آنجا هم خداوند متعال بلاتکلیف­شان می‌گذارد. فکر نکنید اینها رها هستند، این رهاشدگی به معنای این باشد که اینها از نظر تشریعی رها شده‌اند، یعنی حساب کتابی دیگر رها شده‌اند، نه، اتفاقاً این بلاتکلیفی مزد بلاتکلیفی دنیای­شان است، در دنیا بلاتکلیف بودند، اینجا عقوبت­شان بلاتکلیفی در عالم برزخ است.

 

بلاتکلیفی در عالم برزخ یعنی چه؟

در کشورهای اروپایی و... بررسی زیادی کرده‌اند، اخیراً در این سال­ها مخصوصاً در تجربه‌های نزدیک به مرگ که حرف­های زیادی زده می‌شود، در بررسی‌های انجام شده یا احضار ارواح بوده یا برگشتن افراد بوده یا به اصطلاح خواب دیده‌اند یا هر نوع ارتباط حقیقی دیگری که با آن عالم داشته‌اند، می‌گفتند: ما از وقتی که مردیم، ما را در یک تونلی که تاریک‌روشن یا تاریک بود بردند، مدت‌ها آنجا بودیم، نه کسی می‌آمد نه کسی می‌رفت، نه کسی کاری به ما داشت. فقط به ما گفتند که شما اینجا باید منتظر بمانید.

 قبول دارید بلاتکلیفی شکنجه است؟ تا چه موقع؟ تا قیامتش به پا شود! در یک جا اینطور مثل یک سلول انفرادی، حال­شان اینگونه است! خداوند متعال این کار را می‌کند؟ نه، اصلاً اینطوری نیست «وَلَا یَظْلِمُ رَبُّکَ أَحَدًا»؛ خدای متعال به کسی ظلم نمی‌کند. الآن حقیقت وجودش باز شده، اصلاً این خود اوست! الآن خداوند متعال باید به داد او برسد، با فضل و رحمتش امتیازی به او بدهد، به او رحمی کند که از این حال بیرون بیاید وگرنه او خودش بوده که این بلا را سر خودش آورده است.

 

مسیر بازگشت به سوی خداوند متعال

سؤال و جواب، خود حس احتضار انسان، قبر و... همه این گردنه‌ها و زلزله‌ها، مراتب رجعت انسان به عالم ملکوت است! مگر نمی‌گوییم: «انا لله و انا الیه راجعون»[12]!

من مَلک بودم و فردوس برین جایم بود      آدم آورد در این دیر خراب آبادم

 من جای دیگری بودم، در ملکوت بودم، من از خداوند متعال بودم دیگر، من از اینجا می‌خواهم برگردم به سوی خدا. خدای متعال روحی در من دمیده، متولد شدم و حالا مثلاً هشتاد سالم شده و دارم می­میرم. بعضی‌ خیلی راحت و بعضی‌ خیلی سخت برمی‌گردند. این مراحل یک مراحل ظاهری دارد که مردن است و می­رود در قبر، قالب مثالی، عالم برزخ و... . می­رود تا قیامت و حساب و کتاب می‌شود و برگردد. در روایات آمده بعضی‌ بی‌حساب و کتاب می‌روند، اینها محشور می‌شوند و به بهشت می‌روند. بعضی‌ هم سخت می‌روند، چراکه خودشان در این دنیا کار را سخت کرده‌اند، همان مسیر را می‌خواهند برگردند، سخت شده است. اگر بندگی کرده باشند، راه­شان هموار است، اما اگر از خداوند متعال دور شده باشند، بنده نفس و شیطان و... شده باشند، راه خودشان را سخت کرده­اند. برزخ­شان سختی‌های زیادی دارد.

 

احوال انسان در عالم برزخ

حالا انسان در عالم برزخ همان کاری را می­کند که در دنیا هنگام اضطرار و شدائد انجام می‌داد. وقتی در دنیا بلا و مصیتی به تو می‌رسد چه میکنی؟ خودت را بررسی کن؛ ببین آیا داد می‌زنی، عصبانی می‌شوی، گریه می­کنی، افسرده می‌شوی، می‌خوابی، به مسافرت می‌روی، سیگار می‌کشی؟ به دنبال هواهای نفست و لهو و ‌لعب و شهوت‌رانی می‌روی تا یادت برود؟ چه می‌کنی؟ یا اینکه نه، می‌روی سجاده‌ات را پهن می‌کنی و به نماز می‌ایستی و توسل میکنی؟ تا مصیبتی پیش می‌آید «یا الله» و «یا أبالفضلالعباس» می‌گویی؟ کدام کار را انجام می‌دهی؟

 واقعاً خودت بررسی عمیقی کن. دقیقاً همان حال را در برزخ، هنگام بلاها خواهی داشت. اگر در دنیا اهل جزع و فزع باشی آنجا هم مرتب جزع و فزع می‌کنی. فریاد می‌کشی که رهایم کنید. با من چه کار دارید؟ «...رَبِّ ارجِعوُنِ»، «لَعلّی أعمَلُ صَالِحاً فیمَا تَرکتُ کَلّا...»[13]؛ مرا برگردانید، دیگر آدم خوبی می‌شوم. ندا می‌آید: دیگر گذشت و تمام شد.

 

نقش توسل در عبور از مهالک برزخ

 اما اگر در دنیا هنگامی که مصیبت و بلایی به تو می‌رسید، به سجده می‌رفتی و اشک می­ریختی، با خدای خودت معامله می‌کردی، اعتقادت به خداوند متعال راسخ بوده، همه مصائب را با خدای متعال پیش می‌بردی، به اهل­بیت(علیهمالسلام) متوسل می‌شدی، تا مشکلی به تو روی می‌آورد روضه‌ای می­خواندی سفره‌ای می‌انداختی، با امام زمان(عجّل‌الله­تعالی­فرجه) خلوت می­کردی، اگر در دنیا اینگونه بودی یعنی پناهت خداوند متعال و اهل­بیت(علیهمالسلام) و نماز بوده، آنجا هم همانگونه‌ هستی. لذا خداوند متعال در قرآن می‌فرماید: «وَاستَعینوُا بِالصَّبرِ و الصَّلَاهِ...»[14] از صبر و نماز کمک بگیرید. آیا تو در دنیا اینگونه بودی؟ در مسیر نظام ولایی حرکت می­کردی؟ به همین شکل، در عالم آخرت هم هنگامی که به مشکلی برخورد کنی سریع همان کاری را که در دنیا انجام می‌دادی، انجام می‌دهی؛ اگر اهل توسل بودی، آنجا هم به یک‌باره می‌گویی: «یا أبالفضل»، «یا فاطمه زهرا». در آنجا دیگر این «یا فاطمه زهرا» گفتن زبانی نیست؛ نفس وجودی توست. اگر آنجا اینگونه گفتی، معلوم می‌شود آنچه که در ذات تو بوده، از تو جدا شدنی نیست و آنجا ذات تو جواب می‌دهد و صدایش درمی‌آید. بله، اینگونه است. اگر در وجودت رفته باشد، به یا زهرا(علیهاالسلام)، توسل داری. در عالم برزخ هم وقتی به شدائد برمی‌خوری، نفست «یا زهرا» می‌گوید. امّا اگر اینجا اینگونه نبودی، آنجا هم نمی‌توانی بگویی. در دنیا هر مرتبه‌ای به این اذکار، به این ذوات مقدسه و این حالات وابسته بودی در عالم برزخ هم در همان مرتبه و حالت هستی. دیدید در دنیا برخی مصیبت که می‌بینند اصلاً به درِ خانه خداوند متعال نمی‌روند، اینقدر نمی‌روند تا جایی که کارد به استخوان­شان که رسید، تازه به مشهد می‌روند. اینجا تازه «یا الله» می‌گویند. این دفعه متوسل می‌شوند. خب، از همان ابتدا باید متوسل می‌شدی، چرا وقتی به این همه، بلا و درد مبتلا شدی، رفتی سراغ دکتر؟

قیامت هم همین‌گونه است. در روایات آمده که اینها چه حالی دارند. مدام شدائد عالم قبر به او می‌رسد، او هم داد و فریاد می‌کند. تا جایی که می‌بیند دیگر آنجا تمام لایه‌های نفسش بر اثر زلزله‌های عالم برزخ تکان می‌خورد و همه غفلت‌هایی که در دنیا داشته، به خانه نودونهم می‌رسد آن‌وقت به دنبال توسل می‌رفته. در برزخ هم در خانه نودونهم و موقع عذاب نودونهم «یا الله» می‌گوید. خوش به حال آنکه در دنیا، روی نفس خودش کار کرده است.

 

شب اول قبر مرحوم آیت‌الله‌العظمی شیخ نخودکی اصفهانی

مرحوم آیت‌الله‌العظمی شیخ نخودکی اصفهانی(رحمت­الله­علیه) صاحب نفس زکیّه، نفس پاک، نَفَسِ پاک، که در حرم آقا علی‌بن‌موسی‌الرضا(علیه‌السلام)، صحن عتیق، دفن‌اند و مردم به آنجا می‌روند و حاجت می‌گیرند، ایشان فردی بودند که شب‌ها به حرم حضرت علی‌بن‌موسی‌الرضا(علیه‌السلام) می‌رفتند و نماز شب می‌خواندند. یک شب یکی از خادمان حرم نقل می‌کند که ایشان به پشت بام رفتند تا نماز بخوانند درحالی‌که برف می‌آمد، موقعی که به پشت بام رفتیم، دیدیم کوهی از برف روی ایشان جمع شده و ایشان در حال رکوع‌اند؛ ساعت‌ها در رکوع بودند اصلاً هم متوجّه نمی‌شدند. در احوالات ایشان نقل کرده‌اند که شبی به سراغ ایشان رفتیم؛ دیدیم مشغول ذکر و دعا و نمازند و اطراف ایشان هم برف آمده درحالی‌که برف‌های اطراف ایشان، از شدّت حرارتِ عشق ذوب شده است. وجودشان مثل یک گلوله آتش در بندگی خداوند متعال می‌شد. در هر زمانی با حالتی ایشان را دیدیم. نقل شده که همین آقا فردی که مریض داشت و از اصفهان به مشهد آمده بود، به آقا گفته بود مریض دارم، آقا روی یک قند دعا خواندند و به او دادند و گفتند بخور، مریضت شفا می‌یابد. گفت مریضم اصفهان است؛ اینجا نیست. آقا گفتند: می‌گویم بخور، خوب می‌شود همین­طور هم شد. او قند را ­خورد و مریضش در اصفهان خوب ‌شد!

بله، این آقا که از دنیا رفت هنگامی که دفنش کردند، یکی از شاگردان ایشان نقل می‌کند که خیلی می‌خواستم احوال استادم را بدانم که در شب اول قبر به این شخصیت چه گذشته است. می‌گوید: توسل می‌کردم و شبی در عالم رؤیا ایشان را دیدم. پرسیدم: آقا شب اول قبر چه خبر است؟ ایشان گفتند: شب اول قبر که از دنیا رفتم و مرا در قبر گذاشتند، دیدم دو ملَک آمدند و شروع به سؤال پرسیدن از من کردند. (این شخصیت دیگر سؤالات را می‌توانسته جواب دهد). پرسیدند خدای تو کیست؟ جواب دادم، دین تو چیست؟ جواب دادم، امام اول تو کیست؟ جواب دادم أمیرالمؤمنین(علیه‌السلام)، امام دومت کیست؟ گفتم وجود مبارک امام مجتبی(علیه­السلام)­. پرسیدند: امام سومت کیست؟ تا خواستم جواب دهم که امام حسین(علیهالسلام)، گریه‌ام گرفت. چون در دنیا هر وقت اسم امام حسین(علیه‌السلام) می‌آمد، گریه‌ام می‌گرفت. (ببینید، برزخ اینگونه است؛ نفس خودتان را پرورش دهید). به هرحال، ایشان گفتند در دنیا اینگونه بودم؛ هر وقت اسم امام حسین(علیهالسلام) می‌آمد، بغض گلویم را می‌فشرد و گریه‌ام می‌گرفت. اینجا بود که دیدم آن دو ملک هم با من گریه افتادند. آنگاه یکی از آن دو ملک رو به دیگری کرد و گفت حساب این فرد با أباعبدالله‌الحسین(علیهمالسلام) است، بیا برویم.

 

دست از امام حسین(علیهالسلام) بر ندارید

رفقا تا امام حسین(علیه‌السلام) وجودتان را فرانگرفته، دست از امام حسین(علیهالسلام) برندارید. بعضی‌ افراد وقتی بیهوش می‌شوند، حرف یاوه و بی‌ربط می‌زنند. آنچه که در نفس­شان حک شده بوده، در زمان بیهوشی‌شان هم به زبان­شان می‌آید. برخی افراد هم وقتی بیهوش می‌شوند زبان­شان به ذکر باز می‌شود؛ «یا زهرا» و «یا أبالفضل» و... می‌گویند. خودم یک نفر را دیدم که در حالت بیهوشی، به مدت یازده ساعت «یا أبالفضل» می‌گفت! گمان نکنید که شما هم اینطور می‌توانید بگویید! اینقدر باید بگویید و بسوزید تا با وجودتان عجین شود.

در ادامه می‌گوید: اینها رفتند؛ گفتند حساب این با امام حسین(علیه‌السلام) است. خدا کند برای ما هم اینگونه باشد. روایت داریم که دو ملَک می‌آیند و شروع به بو کشیدن بدن­مان می‌کنند؛ از سر شروع می‌کنند؛ اینطور گناه یا ثواب فرد را می‌نویسند، سؤال و جواب اینگونه است؛ بو می‌کشند.

چون در لَحَدم نکیر و منکر دیدند  یک‌یک همه اعضای مرا بوییدند

نمی‌دانم این سینه‌ها و لطمه‌هایی که در دنیا زدم، آنجا و در آن هنگام بویش بلند می‌شود یا گناهانی که با این دستم انجام دادم؟ نمی‌دانم اشک‌هایی که با این چشمم ریختم، آنجا به دادم می‌رسند یا نگاه‌های حرامی که با این چشمم مرتکب شدم؟ خدا کند امام حسین(علیه­السلام) آبروداری کنند. باید التماس­شان کنیم باید ضجّه بزنیم باید در تنهایی‌های خود با امام حسین(علیه­السلام) حرف بزنیم. به هرحال اجازه دادند که بیاییم و با ایشان حرف بزنیم. زرنگ باشیم و به ایشان وصل شویم.

در اینجا انتصابم با حسین است             در آنجا هم حسابم با حسین است

به بازار عمل با دست خالی                   من و مِهر تو یا مولی‌َالمَوالی

کجا ارباب من فردا گذارد                   غلام در او در آتش پا گذارد؟

 

حال هاجر...

حضرت ابراهیم(علیه‌السلام) دست زن و فرندش را گرفت و کنار خانه خداوند متعال یا در آن زمین «لَم یزرَع» آورد. دعا کرد: «رَبَّنَا إنّی أسکَنتُ مِن ذُرّیَتی بِوَادٍ غَیرَ ذی زَرعٍ عِندَ بَیتِکَ المُحَرَّم... فَاجعَل أفئِدَهً مِنَ النَّاس تَهوِی إلَیهِم...»[15]؛ ببین زن و فرزندم را به امر تو در این بیابان رها کردم. دل‌ها را به سمت آنان بکش. از هاجر خداحافظی کرد درحالی‌که اسماعیل شیرخواره در بغل این مادر، وسط بیابان در ظِلّ آفتاب بودند. خداوند متعال فرموده است که اینها را با من بگذار و برو.

 قهرمان توحید گذاشت رفت. حال، این مادر وسط چنین بیابانی است. عطش غلبه کرد، به فرزند خردسالش نگاه کرد و دید در حال تلظی است، دارد از تشنگی دست و پا می زند. در این بیابان آب نیست. اینجا بود هاجر (مادر است دیگر) نگاهش به آن طرف افتاد. آب دید اما سَراب بود. به آن طرف دوید امّا دید آبی نیست. از آنجا این طرف را نگاه کرد، باز هم دید آبی نیست، برگشت. این مسیر را تا هفت بار رفت و برگشت، شد سعی صفا و مروه.  آب پیدا نکرد اما وقتی برای بار آخر به کنار حضرت اسماعیل(علیه­السلام) رسید، دید آنقدر بچه پاشنه‌های پایش را روی زمین کشیده بود که زیر پایش چشمه آبی جاری شده بود. زمزم جوشید. آب به اسماعیل(علیه­السلام) داد، خودش آب خورد، دور این چشمه را سنگ چید. چشمه هر روز جوشان‌تر می‌شد. کاروان‌ها و مردم آمدند و اینجا کاروانسرایی شد و آباد گردید.

اما بمیرم برای هاجر کربلا؛ بچه‌اش را بغل گرفت و از این خیمه به آن خیمه می‌پرسید آیا آبی هست من به بچه‌ام بدهم؟ جواب می‌شنید: «لَا وَالله» آب نیست. یک لحظه أبی­عبدالله(علیه­السلام) متوجه شدند. «نَاوِلینی وَلَدِیَ الصَّغیر»[16]؛ بچه‌ام را بیاورید به من بدهید تا ببینمش. علی­اصغر(علیه­السلام) را آوردند در آغوش امام حسین(علیه­السلام) گذاشتند؛ نگاه کردند دیدند لب‌ها خشک و کبود شده، در حالی که فقط دهانش باز و بسته می‌شود، انگار در حال جان دادن است.

 بچه را وسط میدان آوردند، صدا زدند: به خدا قسم بچه را بهانه نکردم که آب بگیرم، اگر غیر از این گمان می‌کنید، یکی بیاید او را بگیرد، بچه را ببرد. (لَا إله إلَّا الله. الآن فقط برای دل رباب گریه کن) أبی­عبدالله(علیه­السلام) هنوز داشتند صحبت می‌کردند: «یَا قَوم! إن لَم تَرحَموُنی، فَارحَمهُ هَذا الرَّضیِع»[17]. ناگهان نگاه کردند دیدند تیر سه‌شعبه گلوی نازک این شش ماهه را پاره کرده است. یا حسین(علیه­السلام)!


[1]. اصول کافی، ج 2، ص 90.

[2]. بحار الأنوار، ج 6، ص 242.

[3]. سوره فرقان، آیه 30.  

1. سوره الرحمن، آیه 41.

[5]. سوره حجرات، آیه 14.

[6]. سوره واقعه، آیه 89.

[7]. بحار­الانوار، ج 6، ص 260.

[8]. سوره زلزال، آیه 8.

[9]. سوره اسراء، آیه 13.

[10]. سوره اسراء، آیه 14.

[11]. سوره کهف، آیه 49.

[12]. سوره بقره، آیه 156.

[13]. سوره مؤمنون، آیه 99 و 100.

[14]. سوره بقره، آیه 45.

[15]. سوره ابراهیم، آیه 37.

[16]. اللهوف، ص 68.

[17]. تذکرة الخواص، ص 252.