راهکار عملی برون‌رفت از تیه و سرگردانی

راهکار عملی برون‌رفت از تیه و سرگردانی


راهکار عملی برون‌رفت از تیه و سرگردانی

 

حجت‌الاسلام مهدوی‌نژاد: برای برون‌رفت از یک مجهولی که وارد ذهن شما شده، دو راه وجود دارد: یکی اینکه با تقوا و حُسن‌ظن با مسئله مواجه شوید و دوم اینکه ... // آدم‌هایی که مجهولات‌شان را تبدیل به معلومات نمی‌کنند، به بیماری «رِیْب» مبتلا می‌شوند. این «ریب»  بیماری است که کم‌کم انسان را دچار سرگردانی می‌کند // چرا آدم‌های تیزهوش و نخبه،‌ بیشتر در معرض خطر تیه و حیرت هستند؟ راهکار چیست؟ // شما معلوماتی دارید، اگر به معلوماتتان عمل کنید، فاصله و تعارض بین ادراک و عملتان را کم کرده و علمتان را تبدیل به عمل کرده اید، در این صورت برای دانستن‌های بعدی صلاحیت پیدا می‌کنید // در اطلاعات خوب و بدی که به شما می‌رسد، باید خوب و بد را از هم تفکیک کنید و  بعد به آن عمل کنید، وگرنه سرگشته و افسرده و گرفتار می‌شوید. دچار نفاق ناخواسته می‌شوید. کارهایی که خلاف اعتقاداتتان هست را انجام می‌دهید، کم‌کم اعتقاداتتان را هم از دست می‌دهید. ابتدا آرام‌آرام دچار یک نفاق خفیف می‌شوید، وحتی ممکن است از نفاق خفیف، به کفر عقیدتی و عملی هم برسید...

 

شناسنامه

 عنوان: حکایت همچنان باقیست/ مراسم ویژه فاطمیه اول

موضوع: عقوبت «تیه»

زمان: دوشنبه 6 آذر 1402 / شب سوم فاطمیه

مکان: امامزاده سید جعفر محمد(علیه‌السلام)

 

جلوگیری از اختلال بین علم و عمل

تیه، اختلال بین ادراک و تحریک انسان است. دو قوه در وجود انسان، یکی قدرت فهم و یکی قدرت عمل می‌باشد که وقتی بین این دو، اختلال به وجود بیاید انسان سرگردان و دچار حیرت می‌شود؛ اصطلاح قرآنی آن «تیه» است. به زبان ساده، وقتی بین علم و عمل انسان اختلال به وجود ‌آید، انسان دچار سرگردانی می‌شود.

گاهی این اختلال در حوزه فهم و ادراک انسان اتفاق می‌افتد. یعنی هنگامی‌ که حجم زیادی از اطلاعات وارد ذهن شود و فکر انسان را مختل می‌کند. مثلاً شما داخل ماشین نشسته‌اید و بدون هدف به اطراف، مغازهها، آدم‌ها و... نگاه می‌کنید، اطلاعات گوناگونی وارد ذهن شما میشود و گمان می‌کنید اهمیتی ندارد. بعضی از حتی در همین حین حرف هم می‌زنید، یعنی روی چیز‌هایی که وارد ذهنتان می‌شود خیلی هم جدی هستید. می‌گویید: این آقا را نگاه کن، این بچه را نگاه کن... دیدن و شنیدن اینها هیچ ضرورتی ندارد. می‌بینید و واکنش هم نشان می‌دهید. این اطلاعات به ذهن شما وارد می‌شود و متوجه نیستید.

 

نتایج ورود اطلاعات زیاد و بی‌فایده به ذهن

همینطور در ماشین یا یک جایی نشسته‌اید و حرف می‌زنید، رادیو هم روشن است. این صداهای اضافه، مدام اطلاعاتی وارد ذهن می‌کند. در خانه، همه افراد مشغول کارهای خود هستند درحالی‌که تلویزیون هم روشن است. (اسراف برق بحث جداگانهای است، ولی) این صداها و اطلاعات را بدون هیچ ضرورتی وارد ذهن خود می‌کنید.

شما دارید لحظه به لحظه یک سری اطلاعات را از طریق گوش و چشم وارد ذهن می‌کنید و گمان می‌کنید، هیچ اهمیتی ندارد، درحالی‌که حافظه خود را پر می‌کنید. همین حجم بالای اطلاعات بی‌خود و بی‌جهت و بی‌حساب و کتاب وقتی وارد ذهن انسان می‌شود چه اتفاقی می‌افتد؟ انسان دچار اختلال در فکر می‌شود. یکی از عوامل گیجی و به هم ریختگی و از هم گسیختگی انسجام فکر انسان، اطلاعات زیاد و بالایی است که وارد ذهن انسان می‌شود.

در اسلام چقدر تأکید می‌کنند که حرف به اندازه بزنید، سکوت خیلی خوب است. «غَضّوا اَبصارَکٌم»؛ چشمانتان را کنترل کنید. شما باید انتخاب شده ببینید، انتخاب شده باید گوش بدهید، باید با هدف و با برنامه باشید...

 

تصمیمات اشتباه حاصل مجهولات ذهن

حجمِ زیادِ اطلاعاتِ ضد و نقیض، متضاد و یا اطلاعات مشابهی که نمی‌توانید فرق آنها را تشخیص دهید، و وارد ذهن شما می‌شوند. اینها را به معلومات تبدیل نمی‌کنید. این همه دیدید و شنیدید، یکسری مجهولات وارد ذهن شده، کدام خوب است، کدام بد، کدام راست است، کدام دروغ، کدام مفید است، کدام مضر؟ از این اطلاعات چیزی فهمیدید؟ نه! همینطور مدام در ذهن بایگانی کردید. قدرت تشخیص ندارید، وقت هم ندارید که تحلیل کنید، اطلاعات کافی برای تبدیل کردن این مجهولات به معلومات را در ذهن ندارید. شما گمان می‌کنید هیچ اتفاقی نمی‌افتد. در حالی که این مجموعه در ذهنتان باقی می‌ماند و بعد به مرور زمان در حوادث و پدیده‌های مختلف، این اطلاعات بایگانی شده در قلب و ذهن شما یک جاهایی ضربدر هم می‌شوند یا به اضافه هم می‌شوند و برای شما تصمیم می‌سازند، آن هم تصمیم اشتباه. چون مجهولاتی که قبلاً در ذهن بوده، به معلومات و به آگاهی تبدیل نکردید.

چقدر خدا و اهل‌بیت(علیهم‌السلام) تأکید دارند: انسان باید اهل فهم شود. کسانی که می‌فهمند با کسانی که نمی‌فهمند یکسان نیستند. «هَلْ یَسْتَوِی الَّذِینَ یَعْلَمُونَ وَالَّذِینَ لَا یَعْلَمُونَ»[1].

 

تقوا و حسن ظن راه نجات از سرگردانی

 شبهه‌ها و شک‌ و تردیدها، از این همه اطلاعات وارد ذهن انسان می‌شود، وقتی زیاد شد انسان دچار سرگشتگی و گم‌گشتگی در خود می‌شود، دچار حیرت می‌شود. انسان مردد بین داده‌ها و اطلاعات مختلفی است که در ذهن وارد شده. نمی‌داند کدام درست و کدام غلط است. چه کاری را انجام بدهد و چه کاری را انجام ندهد. حجم زیادی از مجهولاتی که به معلومات تبدیل نشده است.

شما در ارتباط با اطرافیان چیزهای ضد و نقیض در مورد یک نفر می شنوید و نمی‌دانید کدام راست و کدام غلط است. حتی یکسری چیزهای متضاد و متناقض می‌بینید، از یک نفر که آدم خوبی هم هست یک حرف یا یک عمل می‌بینید که به نظر بد می‌آید، ولی علتش را نمی‌فهمید. واقعاً آن بد بود یا بد نبود؟! نمی‌روید این مجهول را به معلوم تبدیل کنید. وقتی چیزی شنیدید، بروید روشن کنید و ذهن را اسیر مجهولات نکنید.

 

راهکار برون‌رفت از مجهولات ذهنی

برای برون‌رفت از یک مجهولی که وارد ذهن شما شده، دو راه وجود دارد: یکی اینکه با تقوا و اخلاق عمل کنید. می‌فرماید: تقوا و حُسن‌ظن داشته باشید. وقتی چیزی در مورد یک نفر شنیدید که به نظر شما چیز خوبی نیست، با تقوا عمل کنید و بگویید: ان‌شاءلله من اشتباه می‌کنم و اینطور نیست. با حسن‌ظن با مردم برخورد کنید، ذهن و قلب را با سوءظن خراب و درگیر نکنید. به خانواده و همسر و دوستانتان حُسن‌ظن داشته باشید. سوءظن یعنی اینکه شما خود را درگیر اطلاعات منفی کرده‌اید. آگاهی هم در موردش ندارید و روشن هم نیست و ذهن را درگیر کردید. در تصمیمات و در آینده‌ شما تأثیر می‌گذارد. تقوا داشته باشید و با حسن‌ظن عمل کنید.

راهکار دوم برای نجات از مجهولات ذهن این است که بروید روشن و شفاف کنید. بروید بگویید: من یک چیزی در مورد شما شنیده‌ام، این قضیه چیست؟ یا با تقوا از آن عبور کنید یا روشنش کنید. وقتی روشن نمی‌کنید این مجهولات در ذهن شما باقی می‌ماند و شما را به بیماری شک مبتلا می‌کند.

 

راه نجات از سردرگمی / از شک به تیه می‌رسیم

امیرالمؤمنین(علیه‌السلام) می‌فرمایند: «المُرِیبُ أبدا عَلِیلٌ»[2]؛ شکاک همیشه بیمار است. آدم‌هایی که مجهولات‌شان را تبدیل به معلومات نمی‌کنند، به بیماری «ریب» مبتلا می‌شوند. این ریب کم‌کم انسان را مبتلا به تیه می‌کند. انسان سرگردان می‌شود. می‌فرماید: «مَنْ عَمِیَ عَمَّا بَیْنَ یَدَیْهِ غَرَسَ اَلشَّکَّ بَیْنَ جَنْبَیْه»[3]؛ هر کس با پدیده‌های مختلف به صورت «عَمِیَ» کورکورانه و چشم‌بسته مواجه ‌شود و پدیده‌ها را نفهمد، و تحلیل درستی از آنها نداشته باشد، «غَرَسَ اَلشَّکَّ بَیْنَ جَنْبَیْه»؛ بذر شک را در وجود خود میکارد. چکار باید کرد؟ می‌فرماید: «اَلْعِلْمُ یُنْجِی مِنَ اَلاِرْتِبَاکِ فاَلْحَیْرَة»[4]؛ «ارتباک» یعنی گرفتار شدن انسان در یک وضعیتی که نتواند از آن نجات پیدا کند. چه چیز انسان را از این وضعیت سردرگمی، سرگشتگی و حیرت نجات می‌دهد؟ «اَلْعِلْمُ» علم، یعنی داده‌ها، آگاهی‌ها و اطلاعاتِ روشن، نه هر اطلاعات مبهمی.

 

خطر تیه در کمین افراد تیزهوش!

اینکه شما یک موضع درست درباره‌ دانسته‌های خود ایجاد کنید و بین همه‌ اطلاعاتی که به شما رسیده،‌ بدانید کدام درست و کدام غلط است، یک فهم روشنی از آنها پیدا کنید، دریافت‌های ذهنی‌ را شفاف و درست کنید، شما را از سرگردانی نجات می‌دهد. اما یک قشر از افراد هستند بیماری تیه، سرگردانی و حیرت بیشتر تهدیدشان می‌کند.

آنها چه کسانی هستند؟ آدم‌های برجسته‌، تیزهوش و نخبه،‌ بیشتر در معرض خطر تیه و حیرت هستند. چراکه حجم اطلاعاتی که به آنها می‌رسد خیلی زیادتر از بقیه مردم است. در معرض اطلاعات و دانسته‌های زیاد هستند. اگر فهم روشنی نسبت به اطلاعاتی که به آنها می‌رسد پیدا نکنند، در مرحله درک و فهم دچار حیرت می‌شوند. مفاهیم را خوب نمی‌فهمند. خیلی مفهوم در ذهنشان است ولی خوب درک‌ نمی‌کنند در نتیجه دچار حیرت و سرگردانی می‌شوند. بعضی‌ هم خیلی از مفاهیم و معانی را درک می‌کنند و برایشان روشن می‌شود، اما چون به کار نمی‌برند و عمل نمی‌کنند باز دچار بیماری تیه، سرگردانی و حیرت می‌شوند.

 

علت بیماری حیرت در نخبگان و تیزهوشان

انسان چه زمانی به سرگردانی و حیرت مبتلا می‌شود؟ 1- زمانی که حجم اطلاعات زیاد در ذهنش می‌آید و نمی‌تواند این اطلاعات را از هم تفکیک کرده و درست و نادرست را از هم تشخیص دهد. 2-زمانی که تشخیص می‌دهد، ولی عمل نمی‌کند. این دو حالت در حوزه ادراک و فهم، انسان را دچار حیرت می‌کند. حیرت، بیماری خطرناکی است. جامعه اگر مبتلا به حیرت شود، سقوط می‌کند. جامعه صدر اسلام مبتلا به حیرت شد که سقوط کرد.

دانشگاه میشیگان در آمریکا، یکی از معتبرترین دانشگاه‌های جهان است. دانشمندان این دانشگاه برای اولین بار روی اعضای جامعه جهانی تیزهوشان یک تحقیق کردند. معلوم شد یک چهارم اعضای جامعه جهانی تیزهوش، تحت درمان بیماری‌های روانی هستند. اختلالات روانی پیدا کردند. البته نه اینکه دیوانه شده‌ باشند، بلکه دچار اختلالات سطحی شده‌اند. در تحقیق‌شان می‌گویند: درصد کمی از مردم عادی درگیر اختلالات می‌شوند ولی نخبگان بیشتر درگیر اختلالات روحی و روانی می‌شوند.

 

دو راه نجات از سرگردانی

شما هم ممکن است درگیر شوید به خاطر اینکه خیلی مطلب می‌شنوید، خیلی جلسه شرکت می‌کنید. خیلی کتاب می‌خوانید. خیلی حرف گوش می‌دهید، خیلی می‌بینید. این را در یک سطحی باید توجه کنیم. آنهایی که بیشتر می‌فهمند و می‌دانند در معرض خطر بیشتری هستند. برترها و برگزیدگان، نخبه‌ها و تیزهوش‌ها نه تنها مصون از تیه و خطر حیرت نیستند، بلکه بیشتر در معرض هستند. نه اینکه حالا بگویید پس تیزهوشی و نخبگی خوب نیست و نادانی خوب است، ‌نه! چنین برداشتی نکنید. این از آن باب است که هر که بامش بیش، برفش بیشتر.

در طول تاریخ هم نخبگان بیشتر در معرض خطر بودند و سقوط کردند. خانواد‌ه‌های نخبه مثل پسر نوح(علیه‌السلام). مثل قارون «إِنَّ قَارُونَ کَانَ مِنْ قَوْمِ مُوسَی»[5]؛ سامری... اینها آدم‌های نخبه‌ای بودند که اطلاعاتشان هم زیاد بود. این را می‌گوییم برای اینکه متوجه باشیم، در این فضا هر چه انسان بیشتر اطلاعات پیدا می‌کند و درگیر مباحث و مسائل مختلف می‌شود، باید مراقب آفاتش هم باشد. اولاً باید مجهولات ما تبدیل به معلومات شود، ثانیاً معلومات ما باید تبدیل به عملیات شود، وگرنه خطرناک است.

 

نخبگانی که منحرف شدند / علت انحراف بعضی از نخبگان چیست؟

به گذشته و حال شخصیت‌های نخبه در کشور خودمان توجه کنید. مثلاً آقای سروش از نخبه‌های دانشگاهی و باسواد بود. ببینید اول انقلاب چه می‌گفت و الآن چه می‌گوید. آقای زیباکلام از اساتید دانشگاه و در قشر نخبگان تعریف می‌شد، ببینید اول انقلاب چه می‌گفت، چه حرف‌های تندی می‌زد. از انقلابیون، تندتر بود.

بعضی از این آقایان الآن جزء کسانی هستند که مدافع کشف حجاب و موافق تسلیم شدن و دست از مقاومت و تلاش برداشتن در انقلاب و اسلام هستند! در حالی که اینها کسانی بودند که اوایل انقلاب و در دهه شصت، در دانشگاه‌ها، در کلاس‌ برای جداسازی دختر و پسرها تخته می‌گذاشتند!

همین مسئله جداسازی را وقتی عروس امام‌ خمینی(رحمت‌الله‌علیه) به امام اطلاع می‌دهد، امام ناراحت می‌شوند، به مقام‌معظم‌رهبری(حفظه‌الله) می‌گویند، و ایشان در خطبه‌های نماز جمعه اعلام می‌کنند که این نوع رفتارها سیاست جمهوری اسلامی نیست.

این افراد و نخبگانی که منحرف شدند، مطالب یا مجهولاتی در ذهن‌شان بود که تبدیل به معلومات نکردند یا معلوماتی داشتند که به آن عمل نکردند یا اطلاعاتی در آینده به ذهن اینها وارد شد که این اطلاعات به مجهولاتی که تصور می‌شد معلومات است غلبه کرد. به هر حال انسان هوای نفس هم دارد و دچار تغییر می‌شود، از اینرو می‌بینید یک انسان ناگهان صدوهشتاد درجه تغییر می‌کند و در حوزه ادراکات و در حوزه ادراک و عمل دچار مشکل می‌شود.

 

اختلال بین علم و عمل

با این وضع آیا راحت‌تر نیستیم اگر به سمت علم و اطلاعات نرویم؟! آیا اگر کمتر بدانیم، بهتر نیست؟! به قول بابا طاهر:

خوشا آنان که «هر» از «بر» ندانند                خوشا آنان که اشتر می‌چرانند

این حرف مانند این است که بگوییم: ما هر چقدر کمتر اطلاعات بهداشتی داشته باشیم، کمتر مریض می‌شویم! اینطور نیست. اتفاقاً وقتی شما اطلاعات ندارید، بیشتر در معرض مریضی هستید، باید بروید اطلاعات خود را بیشتر کنید ولی بعد برای اینکه به بیماری مبتلا نشوید، باید به آن اطلاعات عمل کنید.

 

عامل دیگر تیه، اختلال در ادراک و تحریک است

وقتی از حوزه ادراکات و اختلال در حوزه فهم خارج شویم، مرحله بعدی که انسان را دچار تیه و سرگردانی می‌کند، (کما اینکه بنی‌اسرائیل «یَتِیهُونَ فِی الْأَرْضِ»[6]؛ دچار این سرگردانی شدند) اختلال در حوزه تحریک است. به عبارت ساده‌تر اختلال بین علم و عمل وجود دارد. یعنی وقتی که انسان در مورد یک مسئله، علم دارد، ولی به علمش عمل نمی‌کند.

این یک بحث خیلی مهم برای مؤمنین، متدینین، حزب‌اللهی‌ها و همه کسانی است که دنبال مطلب فهمیدن هستند ولی خطرات این وادی را متوجه نیستند. خیلی چیزها را فهمیدید. نوش جان! اما آیا عمل هم می‌کنید؟ اگر عمل نمی‌کنید بدانید که در آینده نه چندان دوری به بیماری تیه، یعنی سرگردانی مبتلا می‌شوید. ممکن است انسان ابهامی هم نداشته باشد، خیلی از چیزها برایش روشن است. اختلال ادراکی ندارد، ولی اختلال تحریکی دارد، یعنی عمل نمی‌کند، یا درست عمل نمی‌کند، این خطرناک است.

 

علم، التزام قلبی، التزام عملی

این سه مورد را دقت کنید: ما یک علم و آگاهی داریم که به آن در فارسی به آن «بینش» می‌گوییم و یک تصمیم داریم که شما وقتی یک چیزی را فهمیدی تصمیم بگیر که به آن «عزم» می‌گویند، معنای دیگرش التزام قلبی است، به چیزی علم و بینش پیدا کردی، حالا تصمیم بگیر، التزام قلبی پیدا کن، خیلی از جلسات ما اینگونه است. عدهای بزرگواران می‌آیند می‌شنوند و می‌روند، تمام شد. همین؛ یک علمی آمد. آیا تصمیم گرفتی اینهایی که شنیدی را عمل کنی؟

1-علم، 2- التزام قلبی، عزم، تصمیم، 3- التزام عملی؛ آیا تصمیم داری به حرف‌هایی که داری می‌شنوی عمل کنی؟ اگر تصمیم نداری، چرا داری می‌شنوی؟ چرا ذهن و حافظه‌ات را پر می‌کنی؟ انتخاب نکرده بودی آمدی؟ اصلاً تصمیمی هم نداشتی؟ پس برای چه آمدی؟ آگاهی، تصمیم، عمل. بینش، گرایش، کنش. این عبارات در ذهنتان باشد. پس  وقتی انسان یک داده روشنی، اطلاعاتی پیدا کرد، مسئله‌ای را فهمید و تبدیل به علم شد، بعد برای اینکه آن علم تبدیل به عمل شود، باید آن را در تصمیم بیاورد، باید عزم و اراده قلبی‌اش را وارد کند، تصمیم بگیرد این کار را انجام بدهد و بعد انجامش بدهد. این سه مورد است.

 

توصیه بزرگان: عمل به دانسته‌ها...

 آیت‌الله بهجت(رضوان‌الله‌تعالی‌علیه) وقتی سراغ ایشان می‌رفتند که ذکری بگویید، یک چیزی به ما یاد بدهید. فرموده بودند: که آن چیزی را که می‌دانید، همان را عمل کنید. این یعنی چه؟ یعنی برای چه اضافه کنی وقتی عمل نمی‌کنی؟

علم چندان که بیشتر دانی                         چون عمل در تو نیست، نادانی

تعارض از اینجا شروع می‌شود: دانای نادان! ضد هم است، یعنی ببین تضادهای درونی شروع می‌شود. ای دانای نادان! این تضاد تو را اذیت نمی‌کند؟ بله اذیت می‌کند، چون وقتی انسان به دانسته‌های خودش عمل نمی‌کند، دچار حیرت و سردرگمی می‌شود. وقتی مدام اطلاعات روی هم انباشته می‌کنی و آنها را روشن نمی‌کنی یا روشن می‌کنی ولی عمل نمی‌کنی، دچار سرگردانی می‌شوی. در درونت دچار یک تضاد می‌شوی، یک پارادوکس به وجود می‌آید. من آن‌ چیزی هستم که می‌دانم یا آن‌ چیزی هستم که عمل می‌کنم! کدام یک هستم؟! همین‌جا نقطه‌ آغاز سرگردانی است.

 

عمل به دانسته‌ها، ایجاد زمینه برای علم بیشتر

امام محمدباقر(علیه‌السلام) می‌فرمایند: «مَن عَمِلَ بِمَا یَعلَم عَلِمَ اللهُ مَا لَم یَعلَم»[7]‌؛ هرکس به آنچه که می‌داند عمل کند، خدا آنچه را که نمی‌داند به او یاد می‌دهد. شما معلوماتی دارید، اگر به معلوماتتان عمل کنید، فاصله و تعارض بین ادراک و عملتان را کم کردید و علمتان را تبدیل به عمل کردید، در این صورت برای دانستن‌های بعدی صلاحیت پیدا می‌کنید و آنوقت خدا به شما می‌دهد. ولی وقتی شما عمل نمی‌کنید، صلاحیت برای دانش‌های بعدی را ندارید. وقتی مدام دانش روی دانش، علم روی علم، انباشته می‌کنید و عمل نمی‌کنید، دچار تیه و سرگردانی می‌شوید! اگر می‌خواهید سرگردان نشوید، آنچه را که می‌دانید عمل کنید. بسیاری از حیرت‌ها، گیجی‌ها و سرگردانی‌های ما در زندگی‌ مربوط می‌شود به اینکه به دانسته‌هایمان عمل نمی‌کنیم. همین! بعضی‌ نمی‌دانند چرا کلافه‌ و گیج‌ هستند! شما اگر به دانسته‌هایتان عمل می‌کردید آدم بانشاطی بودید. چون نتایج آن را نیز تماشا می‌دیدید. مثل کسی‌ که مدام پول به حسابش می‌ریزد، پول روی پول می‌گذارد، اما هیچ خرجی نمی‌کند! هیچ لذتی از پولش نمی‌برد! کشاورزی که گندم‌ها را انبار کرده، ولی استفاده نمیبرد. این انبارها آخر فاسد میشود.

 

راهکار عملی برون‌رفت از تیه و سرگردانی

حالا چه کنیم تا بتوانیم به علم و آگاهی‌هایمان عمل کنیم؟ وقتی یک حقیقتی را فهمیدید و برایتان روشن شد، شروع کنید به عمل کردن. از همان ساده‌هایش شروع کنید‌. خودتان را مقید کنید. مثلاً فهمیدید که اذان و اقامه برای نماز خوب است، سفارش شده است، چرا هیچ موقع اذان و اقامه نمی‌گویید! مگر نمی‌دانید که باید گفته شود! مستحب است. تأکید شده است. چرا نمی‌گویید؟! شنیده‌اید در هنگام قنوت نماز مستحب است دست‌ها به هم چسبیده باشد، این روشن است. پس چرا در نماز موقع قنوت دست‌ها را باز می‌گذارید؟ حالا اگر عذری دارید اشکالی ندارد ولی وقتی مشکلی ندارید چرا رعایت نمیکنید؟! مانعی برای عمل کردن به این مطلب دارید؟ چرا عمل نمی‌کنید؟ درست است که واجب نیست ولی الآن مانع شما چیست که به آن عمل نمی‌کنید؟

 

صلوات بلند نفاق را از بین می‌برد

شنیده‌اید صلوات با صدای بلند خوب است. چرا صلوات را بلند نمی‌فرستید؟ قبول دارید که باید صلوات را بلند بفرستند؟ قبول دارید پیامبر(صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌) فرمودند: «ارْفَعُوا أَصْوَاتَکُمْ بِالصَّلَاةِ عَلَیَّ، فَإِنَّهَا تَذْهَبُ بِالنِّفَاقِ»[8]؛ صداهایتان را به صلوات بر من بلند کنید. همه این را می‌دانید درست است؟! باز هم یک جایی که نام پیامبر(صلی‌الله‌علیه‌و‌آله) برده می‌شود صلوات را آرام می‌فرستید! چرا به این علم، عمل نمی‌کنید؟ لابد مهم نیست! بالأخره این یک علم است، ما این علم را داریم ولی به آن عمل نمی‌کنیم. از همین جاها شروع می‌شود.

می‌خواهم نکتهای بگویم، اینکه فرمودند: «صداهایتان را به صلوات بر من بلند کنید چراکه نفاق را از قلب انسان بیرون می‌برد.» خیال نکنید وقتی با صدای بلند صلوات بفرستید، معجزه و خارق عادتی اتفاق می‌افتد و نفاق از قلب شما بیرون می‌رود اینطور نیست. اتفاقا خیلی عینیت دارد. شما پیامبر(صلی‌الله‌علیه‌وآله) و عظمت او را قبول داری! فریاد بزن! چرا فریاد نمی‌زنی؟ عمل کن. شما اطلاعاتی داری، فهم جوانحی پیدا کردی این را باید تبدیل به عمل کنی. اگر نکنی بین آنچه که میدانی و آنچه که انجام می‌دهی یک تضاد به وجود میآید. این تضاد یعنی چه؟! خداوند متعال هم می‌فرماید: «لِمَ تَقُولُونَ مَا لَا تَفْعَلُونَ»[9]؛ چرا چیزی را می‌گویید که خودتان عمل نمی‌کنید؟!

 

  نفاق ناخواسته

پیامبر اکرم(صلی‌الله‌علیه‌وآله) می‌فرمایند که هر وقت اسم مرا شنیدید، بلند صلوات بفرستید. در همه‌جا. این خیلی‌ مهم است. اگر شما این کار را نکنید، یعنی به حق ایمان دارید ولی عمل نمی‌کنید، پس دچار نفاق ناخواسته شده‌اید!

وجود مبارک پیامبر(صلی‌الله‌علیه‌وآله) فرمودند: «مَن خالَفَتْ سَریرَتَهُ علانِیَتُهُ فَهُوَ مُنافقٌ»[10]؛ هرکس که باطنش با ظاهرش ناسازگار باشد، منافق است، هرکس که می‌خواهد باشد.

فرمودند: «مَا زَادَ خُشُوعُ الْجَسَدِ عَلَی مَا فِی الْقَلْبِ فَهُوَ عِنْدَنَا نِفَاقٌ»[11]؛ اگر شما تواضع جسمت، بیشتر از روحت باشد یعنی مثلاً خیلی تواضع نشان می‌دهی، هرچند که خیلی آدم متواضعی هم نیستی. می‌فرماید این تعارض و تضاد بین ظاهر و باطن نفاق است. البته منظورش این نیست که کسی بگوید خب ما که باطن‌مان خوب نیست پس در ظاهر نیز می‌زنیم زیر همه ‌چیز و این‌چنین با باطن‌مان یکدست می‌شویم! نه، خدا اصلاً چنین یکدستی را قبول ندارد.

می‌فرماید، ظاهرت اگر خوب است، باطنت را هم مثل ظاهرت خوب کن؛ نه اینکه ظاهرت را هم خراب کنی! می‌گوید آقا، من از دورنگی بدم می‌آید، من همینی هستم که هستم، من دوست دارم بی‌حجاب باشم! عجب! اینکه فضیلتی نیست!

زبالهای هم که در سطل زباله است یک واقعیت است. حال آیا درب سطل زباله را برمی‌داری تا همه از بوی متعفن آن اذیت شوند؟!

در اطلاعات خوب و بدی که به شما می‌رسد، باید خوب و بد را از هم تفکیک کنید و  بعد به آن عمل کنید، وگرنه سرگشته و افسرده و گرفتار می‌شوید. دچار نفاق ناخواسته می‌شوید. کارهایی که خلاف اعتقاداتتان هست را انجام می‌دهید، کم‌کم اعتقاداتتان را هم از دست می‌دهید. ابتدا آرام‌آرام دچار یک نفاق خفیف می‌شوید، ولی بعد حتی ممکن است از نفاق خفیف، به کفر عقیدتی و عملی هم برسید...

 

بها دادن به لذت گناه موجب حیرت و سرگردانی می‌شود

گناه یک عمل کثیف است. این را می‌دانیم ولی به آن توجه نمی‌کنیم. بعد یک تعارض بین فطرت و روح ما که برای خداست و عملمان به وجود می‌آید. عقل و فطرت ما و خدا می‌گویند انجام نده، ولی ما انجام می‌دهیم. بین لذت گناه و تلخی تضاد بین پاکی و ناپاکی و تضاد بین علم و عملمان گیر می‌افتیم. اینجا حیرت و سرگردانی است. بین لذت گناه و ضررهای گناه سرگردان می‌شویم. اگر به لذت‌ها بها دهیم و گناه کنیم، حیرت ما بیشتر می‌شود‌. ولی اگر به حرف نفس لوامه که ما را ملامت می‌کند، گوش کنیم و گناه را ترک کنیم، حیرتمان کمتر می‌شود و انسان محکم‌تری می‌شویم.

ما معمولاً به حرف نفس اماره گوش می‌کنیم و به سمت لذت می‌رویم، به آن تعارض و تضاد تن می‌دهیم. اوایل وقتی گناه را مرتکب می‌شویم، ناراحت و دل‌گرفته می‌شویم. اوایل ممکن است در خلوت گریه هم بکنیم.

شخص یک نمازش قضا شده است، تا شب ناراحت است. یک گناه مرتکب شده است، تا چند وقت به هم ریخته است. دفعه بعد دوباره لذت گناه پیش می‌آید، دوباره انجام می‌دهد. چند روز ناراحت است. دفعه بعد چند ساعت ناراحت است. کم‌کم دیگر گریه هم نمی‌کند و فقط ناراحت است.‌ بعد هم دیگر ناراحتی او کم می‌شود، بعد برایش عادی می‌شود‌. وقتی در حیرت قرار می‌گیرد، باید خودش را از حیرت نجات بدهد. اگر خودش را نجات ندهد، دچار تیه و سرگردانی می‌شود‌. می‌بیند هر چه جلوتر می‌رود با اینکه انسان مؤمنی است و کافر نشده ولی از کارهای دینی که انجام می‌دهد، جواب نمی‌گیرد. هر چه می‌دود، نمی‌رسد. این، همان ماجرایی است که ان‌شاءلله در جلسه آینده خدمت شما عزیزان تکمیل می‌کنیم.

 

سرگردانی امت اسلام بعد از نبی‌اکرم(صلی‌الله‌علیه‌وآله)

امت اسلام بعد از پیامبر(صلی‌الله‌علیه‌وآله) دچار سرگردانی عجیبی شدند، همان‌طور که بنی‌اسرائیل به مدت چهل سال در آن سرزمین دچار سرگردانی شدند. امیرالمؤمنین(علیه‌السلام) فرمودند: شما هم مثل بنی‌اسرائیل و بدتر از بنی‌اسرائیل دچار سرگردانی می‌شوید. سرگردانی یعنی کسی از خدا و رسول خدا دم بزند، ولی بعد بچه‌های رسول خدا را آزار دهد! سرگردانی یعنی انسان دم از خدا بزند و در عمل خدا را زیر پا بگذارد. این سرگردانی است. یک سرگردانی هم هست که اولیای خدا وقتی در میان امت سرگردان قرار می‌گیرند، نصیبشان می‌شود. امیرالمؤمنین(علیه‌السلام) فرمودند: «تاوان تیه و سرگردانی شما را اولاد من باید پس بدهند.» اهل‌بیت(علیهم‌السلام) باید پس بدهند. و سرگردانی این شد که از خانواده، یک عده را کشتند، یک عده را آواره کردند، یک عده را اسیر کردند و شهر به شهر گرداندند. دختر پیامبر را در کوچه‌های مدینه سرگردان کردند. از این خانه به آن خانه. [به آنها می‌گفت] شما بودید که با علی(علیهالسلام) بیعت کردید و تبریک گفتید!

 نتیجه این شد که مثل امشبی امیرالمؤمنین(علیه‌السلام) با ناباوری تمام مشغول غسل فاطمه‌زهرا(سلام‌الله‌علیها) شد. مگر امیرالمؤمنین(علیه‌السلام) باورش می‌شد‌؟! فرمود: «نفسی علی زفراتها محبوسه، یا لیتها خرجت مع زفرات»

آهِ من با جانِ من در سینهام گره خورده است. کاش وقتی آه می‌کشیدم جان علی هم بیرون می‌ریخت...


[1]. سوره زمر، آیه 90.

[2]. تصنیف غررالحکم و درر الکلم، ص 72 ، ح 1066.

[3]. غررالحکم، ج 1، ص 642.

[4]. غررالحکم، ج 1، ص 91.

[5]. سوره قصص، آیه 76.

.[6] سوره مائده، آیه 26.

[7]. اعلام‌الدین، ص 301.

[8]. الکافی، ج 2، ص 493.

[9]. سوره صف، آیه 2.

[10]. سفینه، ج 2، ص 606.

[11]. کافی، ج 2، ص 397.