دستورالعمل‌های قرآنی در مواجهه با دوگانه‌های حق و باطل

دستورالعمل‌های قرآنی در مواجهه با دوگانه‌های حق و باطل


دستورالعمل‌های قرآنی در مواجهه با دوگانه‌های حق و باطل

 

حجت‌الاسلام مهدوی‌نژاد: صف‌بندی‌ها، این دوگانه یا چندگانه‌هایی که خداوند متعال در قرآن فرموده، براساس ارزش‌های الهی و سنن ربوبی است. // «نه شرقی، نه غربی، جمهوری اسلامی» شعار، گفتمان و مبنای انقلاب اسلامی است. // کسانی که می‌خواهند در رینگ جامعه جهانی اسیر و متعهد به قوانین و سنن بین‌الملل شوند (که البته فقط چند کشور هستند که در عالم زور می‌گویند) می‌خواهند تا آخر عمرشان وِتو شوند و هیچ‌وقت نتوانند تبدیل به قدرت شوند. این مسئله غرب‌گرایی فاجعه‌ بزرگی است! // دوگانه‌ها در جامعه ایمانی، صف‌بندی مؤمنین در مقابل هم نیست، بلکه رتبه‌بندی مؤمنین است. // روش برخورد با دوگانه‌های رفتاری در جامعه ایمانی طبق قرآن و روایات، برخورد با مداراست. // مؤمنین واقعی طبق آیه قرآن «أَشِدّاءُ عَلَی الکُفّارِ رُحَماءُ بَینَهُم» هستند. // امام حسین(علیه‌السلام) صف‌بندی‌های تاریخ را عوض کردند.

 

شناسنامه:

عنوان مراسم: اینجا خمیه‌ای برپاست

موضوع سخنرانی: به طرف درست تاریخ

تاریخ: چهار‌شنبه 20/4/1403، شب پنجم از مراسم ویژه دهه اول محرم

مکان: مدینه‌ العلم کاظمیه

 

شهیدی تاریخساز

شهید ویژه امشب، شهید بزرگوار آیت‌الله شیخ ‌باقر‌النمر(رحمت‌الله‌علیه) از شهدای تاریخ‌ساز و جهت‌ساز در تاریخ  بود که به دست اشقیای وهابی در عربستان به شهادت رسید. عالِم مجاهد و مبارزی که خط مبارزه علیه وهابیت را در این سرزمین شکست و توانست با روشنگری و سخنرانی‌های آتشین در دل دیکتاتوری که در آن سرزمین حاکم بود، شوری به پا کند. ایشان مصداق بارز مبارزه علیه سلطان جائر بود، راه سید‌الشهدا(علیه‌السلام) را ادامه داد و در این راه هم به درجه رفیع شهادت نائل شد. خداوند متعال روح این شهید بزگوار را با مولی الکونین، ابا‌عبدالله الحسین(علیه‌السلام) محشور بفرماید.

 

تحلیل تاریخ مبتنی بر سنن الهی

بحث ما در بیان طرف درست تاریخ بود. دیشب در پایان عرایضم عرض کردم که قرآن دو ویژگی را در طرح مسائل تاریخی مد نظر دارد؛ یکی از آنها این است که تاریخ را در بستر سنن الهی، تحلیل و نقل می‌کند و وقتی شما داستان‌های قرآنی را می‌خوانید، چیزی که خیلی در آن برجسته است، خداوند متعال و نقش اوست، خداوند متعال چنین و چنان کرد. تحلیل حوادث و علت اتفاقات هم مبتنی بر سنن‌ الهی است؛ اگر قومی عبادت کردند، تخلف، ظلم و گناه کردند، به مبانی توحیدی می‌پردازد و تحلیل واقعی و حقیقی از اتفاقات عالم می‌کند. ما در تحلیل حوادث تاریخی ظاهر را می‌بینیم، ما مو می‌بینیم و خداوند متعال پیچش مو، خداوند متعال پشت پرده و حقیقت تغییر، تحولات، علت‌ها و اتفاقات را در قرآن برای ما نقل می‌کند، چون همه چیز دست خداوند متعال است، لذا قواعد الهی حاکم است.

 

مبنای صفبندیها در قرآن

 نکته دوم اینکه خداوند متعال برای اینکه قواعد را به خوبی به انسان‌ها و به مؤمنین یاد دهد، دسته‌بندی‌هایی می‌کند و از ما به عنوان مؤمنین انتظار دارد بر اساس این دسته‌بندی‌ها که در قرآن ارائه می‌دهد، فکر کنیم و بیندیشیم؛ زیرا دقیق‌ترین تحلیل‌ها، تحلیل‌های قرآنی است که هیچ صغیر و کبیر و ذره‌ای را نیست که محاسبه نکند. باید با این دوگانه‌ها یا چندگانه‌ها و صف‌بندی‌هایی که خداوند متعال در تاریخ محاسبه و در قرآن ذکر کرده آشنا شویم. البته این صف‌بندی‌ها، دوگانه یا چندگانه‌هایی که خداوند متعال در قرآن فرموده، براساس ارزش‌های الهی و سنن ربوبی است. خداوند متعال رب و مربی انسان‌ها و به دنبال تربیت انسان‌هاست. براساس این ویژگی ربوبی خداوند متعال، سنت‌ها و قوانین الهی و ارزش‌‌هایی که وجود دارد ربوبی ‌است، برای تربیت انسان است. حوادثی که اتفاق می‌افتد، ابتلا‌هایی که بر ما عارض می‌شود، حتی گاهی جریمه‌هایی که خداوند متعال بر بنده‌ها می‌کند، همه اینها برای تربیت انسان است. اگر جایی سخت می‌گیرد یا جایی راحتی است، اینها همه برای تربیت است. عُسر و یُسر زندگی ما که بازتاب و نتیجه اعمال و رفتار ماست، بر اساس سنت‌های ربوبی و برای تربیت ماست.

صف‌بندی‌ها و دسته‌بندی‌ها مهم است. تکلیف آدم‌ها روشن می‌شود که در کدام قسمت قرار دارند، راحت‌تر می‌توانند خودشان و جامعه‌شان را ارزیابی کنند. دسته‌بندی کردن کار را راحت و وضعیت و شرایط را روشن می‌کند. این دسته‌بندی در دنیای امروز ما هم هست؛ یعنی ما هم در دنیایی قرار داریم که مستکبران عالم دسته‌بندی‌ها و تقسیم‌بندی‌هایی کردند و بشریت را ذیل آن دسته‌بندی‌ها و تقسیم‌بندی‌ها مدیریت می‌کنند.

 

نمونهای از تقسیمبندی جهان غرب/ چرا نگوییم خاورمیانه؟

حال در مقدمه به بعضی اشاره کنم. به طور مثال شما می‌بینید که این تعبیر زیاد به کار می‌رود؛ خاور ‌دور، خاور‌میانه، خاور نزدیک یا شرق‌ دور، شرق‌ میانه، شرق‌ نزدیک، این خاور دور، نزدیک و میانه، تقسیم‌بندی دنیا است. چه کسی اینگونه تقسیم‌بندی کرده است؟ غرب! اروپایی‌ها بر اساس اینکه بعضی از این کشورها و بخش‌های دنیا به آنها نزدیکند، بعضی‌ها وسط و بعضی دورند، دنیا را تقسیم‌بندی می‌کنند. خودشان را شاخص، معیار، محور و مرکز تحولات در عالم گذاشته‌اند؛ همه دنیا را بر اساس نسبت جغرافیایی یا سایر ویژگی‌ها با خودشان تقسیم‌بندی کرده‌اند. حالا اگر ما این تقسیم‌بندی را بپذیریم چه اتفاقی می‌افتد؟ ممکن است بگویید حالا ما خاور‌میانه باشیم چه اتفاقی می‌افتد؟

مقام معظم رهبری(حفظه‌الله) خیلی اصرار دارند که نگویید: خاور میانه! بگویید: غرب آسیا! ما در غرب آسیا هستیم؛ آسیا برای خودش قاره‌ای است، غرب، شمال، شرق و جنوب دارد، ما در غرب آسیا قرار داریم. ولی غربی‌ها آن طرف، ما را تقسیم‌بندی کردند و می‌گویند ما خاور میانه‌ایم! رهبری می‌فرمایند: به گفتن خاورمیانه عادت نکنید. البته کارشناسان منصف خودمان، آنها که غرب‌زده نیستند و عِرق وطن و ملیت دارند هم نظرشان این است که نگویید خاورمیانه! ما برای غرب آسیاییم؛ یعنی کشوری در غرب قاره آسیا هستیم. حالا وقتی که می‌گویی خاورمیانه‌ایم چه اتفاقی می‌افتد؟ سلطه آنها را بر خود پذیرفتیم! تقسیم‌بندی آنها را پذیرفتیم! مگر آنها چه کسی هستند که برای ما برنامه‌ریزی کنند؟! دسته‌بندی کنند و ما را در دسته‌بندی قرار دهند؟! اگر سلطه آنها را پذیرفتیم، تقسیم‌بندی جهان را که بر اساس ائدئولوژی مستکبرانه آنهاست پذیرفتیم؛ ذیل این تقسیم‌بندی ظلم‌های زیادی اتفاق می‌افتد؛ آن را هم پذیرفتیم! همین‌طوری تقسیم‌بندی روی دیوار که نیست، ما وقتی می‌پذیریم، زیر بیرق و سیاست اینها می‌رویم!

 

وجه تسمیه جهان سوم/  نه شرقی، نه غربی، جمهوری اسلامی!

باز هم این لفظ‌ها را شنیده‌اید؛ جهان اول، جهان دوم، جهان سوم؛ جهان سوم را بیشتر شنیده‌اید درست است؟ چون ما به گفته آنها جهان سومی هستیم، ما فقط جهان سومی آنها را می‌دانیم چون به ما جهان سومی گفتند ما هم فقط جهان سومی را شنیده‌ایم. بعد از جنگ جهانی دوم اینها آمدند جهان را به دو بلوک شرق و غرب تقسیم کردند؛ شرق به سردمداری شوروی سابق و غرب هم به سردمداری آمریکا. در این تقسیم‌بندی‌ها ما تقسیم‌بندی سوم هستیم؛ الگوسازی شرق و غرب این تقسیم‌بندی را انجام داده‌اند. بعضی کشورها جهان اول، بعضی جهان دوم و بعضی جهان سوم‌اند؛ جهان اول توسعه یافته‌اند، جهان دومی‌ها در حال توسعه و جهان سومی‌ها بیچاره و مستعمره‌اند .آنها تعیین کردند که ما بدبخت و بیچاره‌ایم! آنها تقسیم‌بندی کردند. حالا این تعبیری که من به کار بردم دوستانی که اهل مطالعه‌اند شاید نکته‌ای در موردش داشته باشند، کلیت را عرض کردم. کشورهای پیشرفته (توسعه‌یافته)، در حال توسعه، جهان سومی‌ها کشورهای مستعمره وابسته‌اند. به پولدار بودن یا پولدار نبودنشان هم نیست؛ عربستان که خیلی هم سرمایه و نفت دارد، جهان سومی است، به آن گاو شیرده می‌گویند. بعضی از اینها هواپیمای طلا دارند، بعضی‌ امکانات عجیبی دارند، شما ریاض را بروید ببینید حیرت می‌کنید، جزایری که هزینه کرده‌اند و... کاری نداریم ولی فقر در این کشور بیداد می‌کند. فاصله طبقاتی زیادی هست! عربستان نسبت به کشورهای اسلامی دیگر جزء کشورهای پولدار منطقه است ولی کشور جهان سومی است! اگر ما کشور جهان سومی شویم آخرش نوکریم، نمی‌توانیم سرمان را تا حدی بالاتر بیاوریم. آخرش مستعمره‌ایم.

این تقسیم‌بندی‌ها در دنیا هست. اینکه جمهوری اسلامی می‌گوید: نه شرقی، نه غربی، جمهوری اسلامی! شعار، گفتمان و مبنای انقلاب اسلامی است و این همان اصلی است که ما باید به آن تقسیم‌بندی و دوگانه که جمهوری اسلامی درست می‌کند و می‌گوید: نه شرقی، نه غربی، فقط جمهوری اسلامی [پایبند باشیم]؛ چراکه وقتی بپذیریم زیر این تقسیم‌بندی‌های دشمنان باشیم، در روابط بین‌الملل با ما جهان سومی رفتار می‌کنند. در معاملات بین‌الملل، جهان سومی رفتار می‌کنند، ما باید نسبت به سیاست‌های آنان غیرمتعهد باشیم تا بتوانیم مستقل از سیاست‌های آنان باشیم.

 

آیات قرآن تاریخ مصرف ندارد!/ پذیرفتن دوگانهها براساس معیار و ضوابط قرآن

 اینها بحث‌های اساسی است و اینجا هم منبر است، همایش نیست که من بخواهم نشانی مفصل بدهم که چه اتفاقی می‌افتد. کسانی که می‌خواهند در رینگ جامعه جهانی اسیر و متعهد به قوانین و سنن بین‌الملل شوند (که البته فقط چند کشور هستند که در عالم زور می‌گویند) می‌خواهند تا آخر عمرشان وِتو شوند و هیچ‌وقت نتوانند تبدیل به قدرت شوند. این مسئله غرب‌گرایی فاجعه‌ بزرگی است!

لذا اگر شما این تقسیم‌بندی را بپذیرید، به این آیه قرآن عمل نکرده‌اید که می‌فرماید: «لَن یَجعَلَ الله لِلکافِرینَ عَلَی المومِنینَ سَبیلاً»[1]؛ خداوند نمی‌پسندد که کافرین بر مؤمنین مسلط شوند. این آیه قرآن است، این از آن مبانی است، از آن چیزهایی است که به شدت، طرف‌ساز در تاریخ است؛ اگر بپذیری یا نپذیری، کلاً سیاست‌های خارجی تغییر می‌کند، برنامه‌ریزی‌ها و تعاملات تغییر می‌کند. نه اینکه تعامل نداشته باشی! نه، بلکه تعاملات تغییر می‌کند.

این از همان آیاتی است که عرض‌کردیم از سنن الهی است. «لَن یَجعَلَ الله لِلکافِرینَ عَلَی المومِنینَ سَبیلاً» بر اساس این آیه و این دست آیات و سنن الهی که در قرآن هست، شما باید با جامعه جهانی تعامل کنید. اگر اینها را کنار گذاشتید و خواستید با قانون بین‌الملل در تقسیم‌بندی‌های بین‌الملل بروید همیشه مستعمره‌اید. برعکس اینکه می‌گویند: شما اگر می‌خواهید رشد کنید، اگر می‌خواهید مشکلاتتان حل شود شما باید زیر بیرق اینها بروید. شما کشورهایی که زیر بیرق اینها هستند ببینید! آنچه عیان است چه حاجت به بیان است؟!

 ما داریم از محضر قرآن می‌گوییم، قرآن هم تاریخ مصرف ندارد که مثلاً ۱۴۰۰ سال پیش این آیات نازل شده و دیگر ۵۰۰ سال پیش تاریخش تمام شده، تاریخ مصرفش گذشته و فاسد شده باشد -نستجیر بالله-! نه آقا «اِلی یَومِ القیامَه» این آیات حیّ است! مثل اینکه خداوند متعال حیّ است. تا زمانی که خداوند متعال دارد خدایی می‌کند آیات قرآن هم حیّ و اثرگذار است، اصلاً برای هدایت ما آمده است. ببینید خداوند متعال چطوری ما را با آیات قرآنش هدایت می‌کند. پس پذیرفتن دوگانه یا چند‌گانه‌ها باید براساس این معیار و ضوابط باشد.

 

دستورالعمل قرآنی در رفتار مسلمانان با کفار

در میان صف‌بندی‌هایی که قرآن می‌فرماید، یک صف‌بندی کلی وجود دارد: صف اسلام، صف کفر. در این تقسیم‌بندی‌ که خداوند متعال در قرآن دارد، می‌فرماید: رفتار مسلمان‌ها با کفار باید چگونه باشد. یک‌سری آیات دارد که البته روایاتی هم هست که مبین اینهاست؛ شما که مسلمانید باید چگونه با کفار رفتار کنید. اینجا هم یک بحث مفصلی است، الآن آن بحث مفصل را اصلاً ما نمی‌خواهیم بگوییم. اینجا کلاس که نیست منبر است ولی کلیتش را می‌گویم، چون بحث مهمی است.

در این تقسیم‌بندی رفتار مسلمین با کفار، رفتار ما با کفاری که دشمنی می‌کنند و با کفاری که دشمنی نمی‌کنند فرق می‌کند. اسلام نسخه داده، قرآن نسخه داده. این یک تقسیم‌بندی است. پس یک تقسیم‌بندی، تقسیم‌بندی اسلام و کفر، جبهه ما با جبهه کفر کاملاً جدا می‌شود. رفتار ما با کفار هم اگر حربی باشند و دشمنی کنند یک جور است. اگر دشمنی نکنند ‌طور دیگر است. این یک تقسیم‌بندی را کنار بگذارید.

 

حقیقت دوگانه شیعه و سنی/ ملاک تشخیص شیعه واقعی

یک تقسیم‌بندی دیگر درون امت اسلام هست. در درون امت اسلام هم تقسیم‌بندی‌های متعددی اتفاق افتاده است. تقسیم‌بندی‌های مذهبی: شیعه و سنی؛ سنی و فرقه‌های مختلف، شیعه و فرقه‌های مختلف. ما می‌گوییم شیعه برحق است، منتها نه همه فرق شیعه! اصل فرقه در مذهب، شیعه برحق است، برایش دلیل داریم. در شیعیان هم که گروه‌ها و نحله‌های مختلفی در آنها هستند، انحرافی هم هستند، باز یک دسته‌شان هستند که سعادتمند هستند و رستگار می‌شوند و.... این تقسیم‌بندی شیعه و سنی که کار پیامبر(صلی‌الله‌علیه‌‌و‌آله) نیست، اینها که کار خداوند متعال نیست کار شیطان است! شیطان می‌آید تفرقه می‌اندازد و در تفرقه، فرقه درست می‌کند. البته یک گروه برحق‌اند.

 دوگانه شیعه و سنی این هست که اگر کسی سنی واقعی باشد، یعنی پیرو سنت واقعی پیامبر(صلی‌الله‌علیه‌ و‌آله) باشد شیعه است و اگر کسی شیعه واقعی باشد، یعنی مقید به سنت پیامبر(صلی‌الله‌علیه‌‌و‌آله) باشد، سنی است! آنجا دعوا و اختلاف می‌شود که ما حقیقتاً سنت پیامبر(صلی‌الله‌علیه‌‌و‌آله) را رعایت نکنیم، حقیقتاً تشیع را پیاده نکنیم، آنوقت فرقه‌های شیعه درست می‌شود، فرقه‌های سنی هم درست می‌شود. من نگفتم شیعه سنی است، سنی شیعه است! نگفتم شیعه و سنی یا سنی و شیعه با هم هیچ فرقی نمی‌کنند. گفتم شیعه حقیقی، همان پیرو سنت حقیقی پیامبر(صلی‌الله‌علیه‌وآله) است، سنّی حقیقی هم اگر پیرو ایشان باشد، شیعه است. این اختلافات را شیاطین جن و انس درست کرده‌اند.

این تقسیم‌بندی هم هست. در این دوگانه، چه باید کرد؟ این تقسیم‌بندی در دل امت اسلامی اتفاق افتاد. ما الآن چگونه تشخیص دهیم که کدام حق و کدام باطل است؟ چه کنیم؟ معیار اینها چیست؟

 

رتبهبندی مؤمنین در جامعه ایمانی

باز هم دقت کنید! در جامعه اسلامی، در میان مؤمنین دسته‌بندی داریم. دوگانه‌هایی در دل جامعه اسلامی و حتی در دل جامعه شیعی وجود دارد. بدحجاب و باحجاب، بداخلاق و خوش‌اخلاق، دروغگو و راست‌گو، مسرف‌ و مقتصد، فقیر و غنی و... در جامعه، ما هم چنین مسائلی زیاد داریم. در جامعه ایمانی مؤمنین دروغگو یا مؤمنین اسراف‌کار داریم، خداوند هم فرموده که اینها برادران شیطا‌نند. مؤمنین بداخلاق و خیلی چیزهای منفی و مثبت داریم. اینجا باید با این دوگانه‌ها چه‌ کنیم؟ چگونه حساب کنیم؟

این دوگانه‌ها در جامعه مؤمنین، صف‌بندی مؤمنین در مقابل هم نیست، رتبه‌بندی مؤمنین است. ایمان درجاتی دارد. مؤمنین ضعیف، مؤمنین متوسط و مؤمنین قوی داریم؛ در روایت آمده ایمان ده درجه است. روایتی از امام صادق(علیه‌السلام) فرمودند: ایمان، مثل یک نردبان ده پله‌ای است. هرکس در پله‌ای قرار دارد. همه مؤمن‌اند. درجات ایمانشان، صف‌بندی نیست که مقابل هم باشیم. این نکته خیلی مهمی است.

 

روش برخورد با دوگانهها در جامعه

 خدا می‌فرماید: در جامعه ایمانی، باید رفتارتان با یکدیگر اینطور باشد: «إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ إِخْوَةٌ...»[2]؛ همه با هم برادرند. برادرانه و سلیم با هم رفتار کنید. «یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا ادْخُلُوا فِی السِّلْمِ کَافَّةً وَ لا تَتَّبِعُوا خُطُواتِ الشَّیْطانِ إِنَّهُ لَکُمْ عَدُوٌّ مُبِینٌ»[3]؛ سلیمانه، با سلم، با مدارا با هم رفتار کنید، گام‌های شیطان را پیروی نکنید. شیطان گام به گام شما را به جان هم می‌اندازد.

وقتی می‌خواهیم با یکدیگر حرف بزنیم. چگونه باید حرف بزنیم؟ «قُولُوا لِلنَّاسِ حُسْناً...»[4]؛ با مردم خوب حرف بزنیم. «قَوْلًا لَیِّنًا»[5]؛ با قول لین و ملایم با هم حرف بزنیم. چرا با یکدیگر دچار تنش می‌شویم؟ قول سدید داشته باشیم. قول سدید یعنی قول حق، قول مطمئن؛ یعنی مطمئنیم که این حرف را می‌زنیم.

قول سدید داشته باشیم نه قول شدید. اصل بر این است که مؤمن در جامعه، با بقیه مؤمنین مهربانانه رفتار کند؛ چراکه همه با هم برادرند. مؤمنین اگر با هم تند و تنش‌زا و با بداخلاقی رفتار کنند خلاف آیه قرآن و سنت خدا عمل کرده‌اند، خدا نمی‌پسندد.

 

روش برخورد با مؤمنین ضعیف الایمان/ با گناهِ گناهکار برخورد کنید

پس ما باید با مؤمنین ضعیف‌الایمان، بدحجاب، با آدم مؤمنی که فاسق و فاسد است چکار کنیم؟ مؤمن است یعنی فردی است که به خدا اعتقاد دارد، پیامبر(صلی‌الله‌علیه‌وآله) و نماز را قبول دارد، اما ایمان عملی او ضعیف است؛ ما هم در خیلی از مسائل همین‌طوریم، باید چکار کنیم؟ فسق‌ و ‌فجور را بپذیریم؟ شخصی در تلویزیون می‌خواست بگوید که ما مهربانیم، گفت: متخلفین عزیز، توجه بفرمائید! نه دیگر اینقدر مهربان که بگوییم متخلفین عزیز!!

با متخلف چگونه باید رفتار کنید؟ در روایات و آیات قرآن آمده که اولاً که با گناه گناهکار کنار نیایید ولی او را له نکنید؛ آدم مؤمنی است، در همین جبهه است، با او مدارا کنید، نماز می‌خواند، روزه می‌گیرد، ولایت را قبول دارد. پای اصول است اما ضعف دارد، به فرموده مقام معظم رهبری(حفظه‌الله) یک ایراد و نقصی دارد، نقص او را به عنوان اینکه گناه اوست نپذیرید. یعنی بگویید: بدحجاب عزیز؟! نه، طرف بدحجاب است، به دلیلی بدحجاب است خود او عزیز است اما بدحجابی او عزیز نیست.

آن مؤمنی که فسق می‌کند و گناه علنی مرتکب می‌شود، گناهش را نپذیرید. حتی ممکن است که شما در مواجهه با گناه او، رفتار مهربانانه‌ای نشان ندهید ولی باید طوری رفتار کنید که بفهمد که برای خود او ارزش قائلید ولی کار او را نمی‌پسندید. این تفاوت خیلی مهم است. خداوند فرموده است: «إنَّ اللّهَ یُحِبُّ العَبدَ و یُبغِضُ عَمَلَهُ»[6]؛ گاهی بنده‌ای را دوست دارم، ولی عمل او را دوست ندارم. چه شخصی را می‌فرماید؟ آن بنده مؤمنی که خدا به‌خاطر ایمانش او را دوست دارد ولی کارهای غیرمؤمنانه و مجرمانه او را دوست ندارد. چون خود او را به‌خاطر ایمان عقیدتی که دارد دوست دارد، مراعات او را می‌کند و احترامش را حفظ می‌کند. اگر هم جریمه می‌کند‌؛ محدوده جریمه‌اش معلوم است. آش را با جا نمی‌زند! «یُحِبُّ العَمَلَ و یُبغِضُ بَدَنَهُ»[7]؛ گاهی خدا بنده‌ای را دشمن دارد اما عمل او را دوست دارد. کسی که ایمانش درست نیست اما کارهای او را دوست دارد، خود او را دوست ندارد مؤمن نیست ولی کارهای او را دوست دارد. وقتی کارهای او را دوست دارد همین دنیا کیف او را کوک می‌کند چون ایمان ندارد‌ و به آخرت نمی‌رسد. این را سرمایه کنید. برای اینکه ما در جامعه با مؤمنین روبه‌رو هستیم. وقتی می‌خواهید با مؤمن متخلف برخورد کنید، او را له نکنید و برخورد زننده با او نداشته باشید. قول‌تان سدید باشد، قول شدید نباشد. چون خیلی‌ها جاهل‌اتد و مغرض نیستند. وقتی در جامعه مؤمنین می‌خواهید رفتار کنید، برادرانه، خواهرانه، مؤمنانه رفتار کنید. قول لیّن داشته باشید.

 

دیپلماسی اسلامی/ سیاست خارجی مؤمنین

یعنی آیا هیچ‌جا نمی‌شود محکم حرف زد؟ البته در مواردی هم لازم است که آدم محکم حرف بزند. ولی اصل در جامعه ایمانی بر قول سدید است، نه قول شدید. در مقابل هم خداوند متعال می‌فرماید: در جامعه خودتان با هم مهربان باشید، بیرون با دشمن محکم باشید. «مُحَمَّدٌ رَسولُ اللَّهِ وَالَّذینَ مَعَهُ أَشِدّاءُ عَلَی الکُفّارِ رُحَماءُ بَینَهُم...»[8]؛ آنهایی که با پیامبر(صلی‌الله‌علیه‌وآله‌) هستند ویژگی‌شان این است: با دشمن (کافر حربی) شدید عمل می‌کنند، محکم حرف می‌زنند، بگو و بخند نمی‌کنند، دست به گردنشان نمی‌اندازند. پس سیاست خارجی‌ مؤمن اینگونه است؛ با دشمن محارب شدید، محکم و استوار برخورد می‌کند. اگر هم حرف یا لبخند تاکتیکی با دشمن می‌زند، می‌فهمد، حواسش جمع است و در واقع رفتار دیپلماسی می‌کند. وگرنه همه می‌دانند که این فرد پشت میز محاکمه، محکم است و دفاع جانانه می‌کند. از اصول کوتاهی نمی‌کند، باج نمی‌دهد. خداوند می‌فرماید اینگونه باشید. خداوند روانشناسی کفار را بهتر می‌داند؛ می‌داند اگر شما محکم مقابل کفار بایستید کوچک‌ترین هستند. تاریخ و تجربه هم همین را ثابت کرده است. هر وقت ما محکم ایستادیم آنها عقب رفتند. هر وقت هم ما عقب رفتیم آنها حسابی جلو آمدند و پرروتر شدند.

 

مثال دشمنان اسلام، مثل سگ است

در اینجا مثال دشمن، مثال سگ است. هر وقت که فرار کنید سگ به دنبالتان می‌دود. اما هر وقت بایستید یا به طرف سگ حرکت کنید، سگ فرار می‌کند. «أَشِدّاءُ عَلَی الکُفّارِ» یعنی با کفار حربی با شدت عمل کنید. خب با کفار غیرحربی چه کنیم؟ در آیات و روایات دیگر هم هست که با کفاری که در ذمه‌اند یا کفاری که در ذمه نیستند ولی با شما دشمنی نمی‌کنند، شما می‌توانید معامله هم انجام دهید، رفت‌وآمد هم بکنید، مشکلی ندارد. مواظب باشید که بر شما مسلط نشوند، ولی می‌توانید با آنها مراوده داشته باشید. باید با دشمن قول شدید ولی با دوست قول سدید داشته باشید. اصل در برخورد با دشمن، قول شدید و رفتار شدید است «أَشِدّاءُ عَلَی الکُفّار».

 

استثناء در برخورد با کافر حربی

یعنی آیا هیچ‌وقت نمی‌شود که ما شدید برخورد نکنیم و رفتار ملایم داشته باشیم؟ چرا می‌شود، استثنائاً مواردی هست که عقلاً می‌شود با دشمن هم با قول سدید رفتار کنیم، مثل جایی که خداوند به حضرت موسی(علیه‌السلام) می‌فرماید: هنگامی که با دشمنان برخورد کردی با زبان نرم با آنها سخن بگو. وقتی پیش فرعون رفتی قول لیّن داشته باش. پس گاهی تاکتیکی لازم است که شما با دشمن ملایم صحبت کنید. اما اصل در مواجهه با کفار و دشمنان «أَشِدّاءُ عَلَی الکُفّار» است و اصل در برخورد و رفتار با دوستان و مؤمنان، حتی مؤمنان خطاکار و گناهکار «رُحَماءُ بَینَهُم» است؛ یعنی باید با ملایمت با آنها رفتار کنیم؛ قول سدید.

 

جامعه ایمانی، جامعه رحماست/ انتخابات تمام شد

خداوند می‌فرماید: «رُحَماءُ بَینَهُم»، جامعه ایمانی باید جامعه رحماء باشد، افراد نباید با هم دعوا کنند، انتخاباتی بود و تمام شد. یک عده در جبهه انقلاب به فردی رأی دادند و یک عده هم در جبهه دیگر به فرد دیگری رأی دادند، این درست است که با یکدیگر دشمنی کنیم؟ آیا این ریشه قرآنی دارد، سنت‌های الهی در آن است؟ شما «خصماء بینهم» شده‌اید به جای اینکه «رُحَماءُ بَینَهُم» باشید! وقتی به بعضی‌ نگاه می‌کنیم می‌بینیم که خصمانه صحبت می‌کنند و این خلاف قرآن است، خداوند چنین اجازه‌ای نداده است. هر مقامی هم که می‌خواهید داشته باشید‌، فرقی نمی‌کند، با این رفتار یک پارچه بودن جامعه ایمانی را به هم می‌زنید. در جامعه ایمانی اصل بر این است که همه با هم رحماء باشند، تذکرات و رفتارشان هم رحماء باشد. البته در مواردی به اقتضای شرایط، ممکن است که محکم‌تر حرف بزنیم، اشکالی ندارد. ما در جامعه باید اخلاق‌مدار و احکام‌مدار رفتار کنیم. حکم حقوقی و رفتارهای این‌چنینی با حکومت است. مهربانانه صحبت کنید، تذکر هم بدهید و گاهی هم که نیاز است محکم صحبت کنید، اما جریمه و‌... وظیفه حکومت است.

این یکی از همان نگاه‌های قرآن به تقسیم‌بندی‌هایی است که در جامعه وجود دارد که ان‌شاءلله بقیه‌اش را در شب‌های آینده عرض می‌کنم.

 

مدیریت دوگانگیها توسط امیرالمؤمنین(علیهالسلام) در زمان حکومتشان

ائمه(علیهم‌السلام) همیشه سعی می‌کردند تا این دوگانه‌هایی که در جامعه هست حتی اگر به صف‌بندی تیدیل شد، را مدیریت وکنترل کنند. مثلاً در زمان امیرالمؤمنین‌(علیه‌السلام) خوارجی مثل طلحه و زبیر در جامعه بودند و از آن طرف هم معاویه در جامعه بود و امیرالمؤمنین‌(علیه‌السلام) سعی می‌کردند تا آنجا که امکان دارد این دوگانگی‌ها به صف‌بندی و تقابل تبدیل نشود. اما این اتفاق نیفتاد چون خود مردم نخواستند. و الاّ امیرالمؤمنین‌(علیه‌السلام) چقدر در این زمینه تلاش کردند، خیلی با طلحه و زبیر صحبت کردند. طلحه که به صحبت‌های ایشان گوش نداد. اما زبیر تحت تأثیر حرف‌های امیرالمؤمنین‌(علیه‌السلام) از میدان جنگ فرار کرد تا با امیرالمؤمنین‌(علیه‌السلام) نجنگد. اما بعد دیدیم که لشکر خودشان او را کشتند. امیرالمؤمنین‌(علیه‌السلام) هم بر جنازه زبیر گریه کردند فرمودند: چه غم‌هایی را شمشیر او با کشتن عده‌ای از چهره پیامبر(صلی‌الله‌علیه‌وآله) پاک کرد، اما او خودش را بدبخت کرد.

در جنگ نهروان امیرالمؤمنین(علیه‌السلام) یک نفر را فرستادند تا با آنها صحبت کند، او را تیر‌باران کردند. بعد ابن‌عباس را فرستادند تا برود با آنها صحبت کند. از ۱۲ هزار نفری که آنجا بودند 8 هزار نفر متنبه شدند و برگشتند.

 

تلاش سیدالشهداء(علیهالسلام) برای تغییر صفبندیها

اما امام حسین(علیه‌السلام) به کربلا رفتند، با اینکه این جماعت را می‌شناختند. آنهایی که به جنگ امام حسین(علیه‌السلام) آمده بودند، از کوفه آمده بودند از شام که نیامده بودند! امام حسین(علیه‌السلام) آنجا زندگی کرده بود، امیرالمؤمنین(علیه‌السلام) در کوفه زندگی کرده بود، حاکم کوفه بود، آنها می‌شناختند. حضرت رفتند خودشان را معرفی کردند، فرمودند: من پسر دختر پیامبر(صلی‌الله‌علیه‌وآله) هستم، من پسر داماد پیامبر(صلی‌الله‌علیه‌وآله) هستم؛ با اسم توضیح دادند. چرا؟ برای اینکه آن صف‌بندی‌ها را تغییر دهند. اما چه اتفاقی افتاد؟ آنها هلهله کردند و سر و صدا به راه انداختند «نرود میخ آهنین در سنگ»...

 امام حسین(علیه‌السلام) در این لحظه به آنها فرمودند: «مُلِئَت بُطونُکُم مِن الحَرامِ»[9]؛ آنقدر شکم‌هایتان از حرام پر شده که دیگر حرف حق را نمی‌شنوید. گوش نکردند. بعد هم سخنرانی‌های متعددی انجام دادند. بروید مقتل را بخوانید.

 

چرا امام حسین(علیهالسلام) لحظه آخر استمداد طلبیدند؟

سخنرانی‌هایی که در کربلا اتفاق افتاد: حبیب‌بن‌مظاهر سخنرانی کرد، خود اباعبدالله(علیه‌السلام) سخنرانی کردند، قمر منیر بنی‌هاشم اباالفضل‌العباس(علیه‌السلام) سخنرانی کردند، سایر اصحاب هم با این جماعت حرف می‌زدند تا آنها را هدایت کنند. می‌‌ایستادند و استدلال می‌آوردند، بلکه آنها را به راه راست هدایت کنند و بتوانند این صف را بشکنند، اما آخرش این شد که امام حسین(علیه‌السلام) وقتی متوجه شدند اینها با استدلال آوردن هدایت نمی‌شوند، کار را به سمت استمداد پیش بردند.

وقتی دیگر همه اصحابشان به شهادت رسیده بودند به جمعیت رو کرده و فرمودند: «هل من ناصر ینصرنی...»؛ آیا کسی هست مرا کمک کند؟ آقا چه می‌گویی؟! همه اصحاب را کشتند، همه فرزندانت را کشتند، دیگر چه کمکی می‌گیری؟! «هل من ذاب یذبنی»؛ آیا کسی هست از حرم پیامبر(صلی‌الله‌علیه‌وآله) دفاع کند؟ مدافع حرم می‌خواست. یابن رسول الله چرا این حرف را می‌زنید؟! خدا رحمت کند حضرت آیه‌الله حائری شیرازی با آن بیان نورانی که ایشان داشت می‌فرمود: چرا امام حسین(علیه‌السلام) اینطور حرف زدند؟ برای اینکه اگر هنوز کسی هست که این‌طرفی است ولی آن‌ طرف (دشمن) است، طرف امام بیاید. آخرش هم یک عده امام حسینی در لشکر یزید بودند، حتی تا لحظه شهادت امام حسین(علیه‌السلام)؛ وقتی در گودال قتلگاه حضرت به شهادت رسیدند، دو برادر از لشکر دشمن جدا شدند و آمدند پای گودال جنگیدند تا به شهادت رسیدند.

 

کربلا صفبندی تاریخ را عوض کرد

امام حسین(علیه‌السلام) کاری کردند که از کربلا به این‌طرف، صف‌بندی تاریخ را عوض کردند. کاری کردند که گاندی عاشق امام حسین(علیه‌السلام) شد و به صف امام حسینی‌ها رفت. کاری کردند که رهبر هندوها در هندوستان که میلیون‌ها نفر طرفدارش هستند و او را می‌پرستند روضه امام حسین(علیه‌السلام) می‌خواند و گریه می‌کند. فیلم آن هست؛ مستند «هندِ دوستان». این مستند را جستجو کنید ببینید. یکی از رفقای روحانی ما این مستند را ساخته، ببینید چگونه اشک می‌ریزد، امام حسین(علیه‌السلام) را می‌خواند! مسلمان و شیعه هم نیست. امام حسین(علیه‌السلام) صف‌بندی در تاریخ درست کرده است.

آن‌وقت اینها می‌گفتند مسلمانیم ولی حرف امام حسین(علیه‌السلام) تکانشان نداد. ما هم که مؤمنیم ما هم امام حسین(علیه‌السلام) را دوست داریم بلکه ان‌شاءلله در صف امام حسینی‌ها باشیم و هدایتمان کنند. امام حسین(علیه‌السلام) با ما کاری کنند که آخرش خوب شویم همه این گناهان و خرابی‌ها و... اصلاح شود. مگر آنکه امام حسین(علیه السلام) دستمان را بگیرند، ما که خودمان عرضه نداریم، خودمان را جمع کنیم.

یا اباعبدالله می‌خواهم با تو حرف بزنم، می‌خواهم بگویم تو که حر را که جلوی شما را گرفت و زن و بچه‌تان را در قتلگاه آورد پذیرفتید، ما را نمی‌پذیرید؟! ما از حر بدتریم؟ یک نگاه به حر کردی! وقتی حر آمد آقا فرمود: تو چرا آن‌طرفی؟! اسمت را در یاران خودم دیده بودم. یا اباعبدالله! آیا اسم ما در یاران توست؟ خودم که پرونده‌ام را نگاه می‌کنم حالم بد است، کاری کن دیگر. ما که پیر شدیم، جوان‌ها را دریاب، دست ما را هم بگیر، ما را به این صف ببر. یا اباعبدالله، ما از این طبیب نصرانی هم بدتریم که لحظه آخر لب گودال آمد، نگاه کرد دید اباعبدالله‌الحسین(علیه‌السلام) افتاده‌اند، بدن غرق خون است لب‌ها دارد حرکت می‌کند. یک دفعه‌  شمشیر را کشید و طرف لشکر عمرسعد رفت، مدتی چند متری گودال قتلگاه جنگید تا او را کشتند، مسلمان هم نشد ولی شهید است؛ شهید راه امام حسین(علیه‌السلام)؛ قبولش کردند.

امام حسین(علیه‌السلام) یک صف‌بندی درست کرده است. اگر به آن صف بروی، عاقبت به خیرت می‌کند. فقط حواست باشد که امام حسین(علیه‌السلام) چه می‌خواهند؟ السلام علیک یا مظلوم یا اباعبدالله.

شهرت ماست محبان اباعبدالله                                ریزه‌خواریم سر خوان اباعبدالله‌

 نظر فاطمه‌ از روز ازل بر ما بود                               نام ما بوده به دیوار اباعبدالله

اشک ما از کرم زینب او تأمین است                         تا که هستیم پریشان اباعبدالله

قلم عفو کشیدند به پرونده ما                                 تا نشستیم به ایوان اباعبدالله

دین ما را نبی آورد و حسین ابقا کرد                        زیر دینیم و مسلمان اباعبدالله

مرگ حق است ولی در دل میدان خوب است             کاش باشم ز شهیدان اباعبدالله

جرعه آب خنکی خوردم و گفتم با اشک                    به فدای لب عطشان اباعبدالله

رفته بودم سر بازار لباسی بخرم                               یادم آمد تن عریان اباعبدالله


[1]. سوره نساء، آیه 141.

[2]. سوره حجرات، آیه 10.

[3]. سوره بقره، آیه 208.

[4]. همان، آیه 83.

[5]. سوره طه، آیه 44.

[6]. نهج البلاغه، خطبه 154.

[7]. همان.

[8]. سوره فتح، آیه 29.

[9]. بحارالأنوار، ج45.