حضرت ابالفضل العباس(علیهالسلام)، الگوی اطاعت و ولایتمداری
حضرت ابالفضل العباس(علیهالسلام)، الگوی اطاعت و ولایتمداری
حضرت ابالفضل العباس(علیهالسلام)، الگوی اطاعت و ولایتمداری
حجتالاسلام مهدوینژاد: اگر امت اسلامی مسئله اطاعت از خدا، رسول و اولیالامر، به واقع برایش حل شده بود وضع جامعه بهتر بود// اگر مام. اع عن اشما وقتیارتا در مورد امام حسین و قمربنیهاشم(علیهماالسلام) و سایر اولیای الهی مدح و مرثیه میشنویم و میخوانیم، ثمره اینها باید مطیع شدن ما و فهم ولایت و اطاعت باشد و اِلا ثمر ندارد // ولایت ولیفقیه، در امور اجتماعی و حکومت، عین ولایت امام معصوم است؛ یعنی واجب الاطاعه است// همانطور که ولایت مطلقه است، اطاعت هم مطلقه است
شناسنامه:
عنوان: جشن انوارکربلا (شب دوم، ولادت حضرت عباس(علیهالسلام))
موضوع: اطاعت از اولیالامر و ولایت فقیه
زمان: پانزدهم اسفند 1400
مکان: حسینیه حضرت صاحبالزمان(عجلاللهتعالیفرجه) شهدای محمودآباد
مسئله ولایت و اطاعت از اولیالامر در قرآن
«یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا أَطِیعُوا اللَّهَ وَأَطِیعُوا الرَّسُولَ وَأُولِی الْأَمْرِ مِنْکُمْ»[1]؛ ای کسانی که ایمان آوردهاید، اطاعت کنید خدا را و اطاعت کنید رسول را و صاحبان امر (اولیالامر) را. اولیالامر به معنای ائمه معصومین(علیهمالسلام) بعد از رسول خدا(صلیاللهعلیهوآله) هستند. منظور از اولیالامر، دوازده امام معصوم(علیهمالسلام) هستند. ما به اطاعت از خدا، اطاعت از رسول و اطاعت از دوازده معصوم(علیهمالسلام) امر شدهایم.
بعد در ادامه میفرماید: «فَإِنْ تَنَازَعْتُمْ فِی شَیْءٍ فَرُدُّوهُ إِلَی اللَّهِ وَالرَّسُولِ»؛ اگر در امری از امور دین و دنیا اختلاف پیدا کردید، اختلاف و نزاعتان را به خدا و رسول ارجاع دهید. طیبعتاً در اینجا منظور همان خدا و رسول و اولیالامر است؛ یعنی تا وقتی پیامبر(صلیاللهعلیهوآله) در قید حیاتند به پیغمبر(صلیاللهعلیهوآله) و بعد از ایشان چون امر به اطاعت از اولیالامر فرموده منظور اولیالامر است؛ بعد از پیامبر(صلیاللهعلیهوآله) هم به اولیالامر مراجعه کنید. پس در نزاعها، اختلافها و برداشتهای مختلفی که موجب اختلاف در دین میشود، باید به صاحب امر رجوع کنید. «إِنْ کُنْتُمْ تُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَالْیَوْمِ الْآخِرِ ذَٰلِکَ خَیْرٌ وَأَحْسَنُ تَأْوِیلًا»؛ اگر واقعاً به خدا و روز قیامت اعتقاد و ایمان دارید. این بهترین امر برای شماست. بهترین نتیجه از این روش به دست میآید که اختلافها هم رفع شود.
آیۀ بعد میفرماید: «أَلَمْ تَرَ إِلَی الَّذِینَ یَزْعُمُونَ أَنَّهُمْ آمَنُوا بِمَا أُنْزِلَ إِلَیْکَ وَمَا أُنْزِلَ مِنْ قَبْلِکَ یُرِیدُونَ أَنْ یَتَحَاکَمُوا إِلَی الطَّاغُوتِ وَقَدْ أُمِرُوا أَنْ یَکْفُرُوا بِهِ»[2]؛ آیا ندیدید کسانی که به زعم و گمان خودشان به آنچه بر تو نازل شده ایمان دارند، میگویند ما مؤمییم، ما اسلام را قبول داریم، خدا را قبول داریم، پیغمبر(صلیاللهعلیهوآله) را قبول داریم، انبیای گذشته را هم قبول داریم؟؛ یعنی ایمانشان ظاهراً ایمان جامعی است. هم گذشتگان را قبول دارند، هم اسلام و پیغمبر(صلیاللهعلیهوآله) را قبول دارند. اما خدا در این آیه میفرماید این افراد خیال میکنند مؤمناند! علت اینکه خدا ایمان این افراد را ایمان ظنی، خیالی و غیرحقیقی تعبیر میکند این است: «یُرِیدُونَ أَنْ یَتَحَاکَمُوا إِلَی الطَّاغُوتِ وَقَدْ أُمِرُوا أَنْ یَکْفُرُوا بِهِ »؛ اختلاف که درست میشود، میخواهند اختلافاتشان را نزد طاغوت ببرند، تا اختلافشان را طاغوت حل کند؛ درحالیکه به کفر به طاغوت امر شدهاند. قرآن در آیات متعدد امر به کفر به طاغوت کرده است؛ «فَمَن یَکفُر بِالطّاغوتِ و یُؤمِن بِالله»[3]، اول کفر به طاغوت بعد ایمان به خدا. اینها کسانیاند که میگویند مسلمانیم، مؤمنیم، نماز میخوانند، اعتقاداتشان هم درست است، ولی وقتی اختلاف درست میشود، به جای اینکه نزد پیغمبر(صلیاللهعلیهوآله) و اولیلامر بروند، اختلافاتشان را نزد طاغوت میبرند.
مراجعه به طاغوت ممنوع!
طاغوت هم در هر عصری وجود دارد. در زمان اهلبیت(علیهمالسلام) که قدرت در دست بنیامیه یا بنیعباس و... بود، اینها طاغوت محسوب میشدند. وقتی در میان امت اسلامی اختلاف میشود، باید اختلاف را در دل جامعه اسلامی با مراجعه به اولیالامر حل کرد، نه با مراجعه به طاغوت! کسانی که در باب این مسائل به طاغوت مراجعه میکنند، ایمانشان ایمانِ زعمی است؛ «یَزْعُمُونَ أَنَّهُمْ آمَنُوا بِمَا أُنْزِلَ إِلَیْکَ»، هرچند ظاهرشان مؤمن باشد و اهل کار خیر و زیارت و عبادت باشند. اختلاف که در مسئله دین و دنیا به وجود میآید، به طاغوت مراجعه میکنند، ازاینرو خدا ایمانشان را قبول ندارد. «وَیُرِیدُ الشَّیْطَانُ أَنْ یُضِلَّهُمْ ضَلَالًا بَعِیدًا»[4]؛ شیطان طوری آنها را فریب داده و از خدا و حقیقت دور کرده که یک گمراهی دور و دراز است!
این دو آیه میخواهد یک مطلب خاص، مسئلۀ اطاعت و مسئلۀ ولایت، را بفرماید. اگر امت اسلامی مسئله اطاعت از خدا و رسول و اولیالامر به واقع برایش حل شده بود، وضع جامعه بهتر بود.
معنای اولیالامر در بین مسلمانان/ خدشه در امر ولایت
دسته عظیمی از مسلمانها که در اطاعت از خدا و رسول و اولیالامرشان خدشه وارد کردند. آنها از ابتدا مسئله امامت و ولایت را طور دیگری تعبیر و تفسیر کرده و از مسیر خودش خارج کردند. اطاعت حقیقی از خدا و رسول(صلیاللهعلیهوآله) نکردند که مایه اختلاف بینالمذاهبی شد. بعد اولیالامر را تا آنجا تفسیر کرده و پذیرفتند که همین حاکمان طاغوت در زمان ما هم اولیالامرند، هرکس قدرت را در جامعه اسلامی به دست گرفت، ولیامر میشود. لذا در کشورهای اسلامی تا قبل از بیداری اسلامی، قیام نمیکردند. اصلاً ألأزهر مصر و برخی از علمای اهل سنت فتوایشان این است: حق ندارید علیه حاکمان خودتان قیام کنید ولو با کودتا سر کار آمده باشند؛ هرکس قدرت را در دست گرفت، امر را در دست گرفت ولیامر میشود! لذا در کشورهای اسلامی حاکمان دستنشانده سالیان سال جنایت میکردند، کسی هم کاری به کارشان نداشت. این دسته اطاعت و ولایتشان مخدوش است.
حقیقت ماجرا
شیعیان اعتقاداتشان در مسئله ولایت درست است، ولی بعضاً به درستی به مسئله ولایت عمل نمیکنند. ولایت از ولایت الله، ولایت رسولالله و ولایت ائمه معصومین(علیهمالسلام) میرسد و نائبان امام معصوم در دوران غیبت، اطاعتی یکسان و واجب است. عدم ولایتمداری، عدم شناخت ولایت و امامت و عدم اطاعت باعث تفرق میشود. همان اندازهای که در ایران مسئله ولایت محقق شد و مردم از امام خمینی(رحمتاللهعلیه) تبعیت کردند، انسجام ایجاد شد و حکومت اسلامی شکل گرفت.
مهمترین صفت حضرت ابالفضل(علیهالسلام)
مسئله بر سر ولایت و اطاعت از ولایت و اولیالامر است. مهمترین صفت برجسته وجود مبارک قمربنیهاشم(علیهالسلام) چیست؟ میفرماید: «أَشْهَدُ لَکَ بِالتَّسْلِیمِ وَالتَّصْدِیقِ وَالْوَفاءِ وَالنَّصِیحَةِ لِخَلَفِ النَّبِیِّ صَلَّی اللّٰهُ عَلَیْهِ وَآلِهِ الْمُرْسَلِ، وَالسِّبْطِ الْمُنْتَجَبِ»[5]، امام معصوم شهادت میدهد که قمربنیهاشم این چند ویژگی را نسبت به امام حسین(علیهالسلام) که اولیالامر او، جانشین پیغمبر(صلیاللهعلیهوآله) بوده داشته است: تسلیم محض نسبت به امام و تصدیق؛ تأیید و حمایت کامل از حرف و کلام و رفتار امام معصوم(علیهالسلام) بی چون و چرا. چراکه وقتی حرف از تسلیم و تصدیق میشود، بعضی از روشنفکرها که اطلاعات خوبی در مورد دین ندارند، میگویند یعنی باید کورکورانه تقلید کنیم، هرچه گفتند بگوییم چشم، یعنی فکر و عقل تعطیل؟ در حالی که اصلاً هم اینطور نیست. اتفاقاً انسان اگر عقل داشته باشد، از عقل کل و عقل برتر تبعیت میکند. شما در هر مسئلهای تابع و تسلیم کارشناس هستید؛ پزشک جراح میگوید باید تورا جراحی کنم احتمال هم دارد از جراحی بیرون نیایی. اگر رضایت بدهی جراحی میکنم، اگر هم رضایت ندهی جراحی نمیکنم، جان خودت است. بالأخره متخصص و فوقتخصص است، از اینرو خودتان را در اختیارش میگذارید و اعتماد میکنید.
(پزشک)آدمی که نه معصوم است و نه میشود اعتماد صددرصد به او کرد، عقلتان به شما میگوید خودتان را دست کارشناس هر مسئلهای بدهید، آنوقت امام معصومی که هیچ گناهی نمیکند، نه فقط گناه نمیکند، بلکه هیچ اشتباهی هم نمیکند، هیچ خطایی هم در کلام و رفتارش وجود ندارد. نه هیچ گناه و خطایی ندارد، بلکه فکر گناه و خطا هم به ذهنش نمیآید، اینقدر معصوم و محفوظ است، انسان عقلش را دست چنین کسی نسپارد، آیا عاقل است؟! خدا چهارده تا چنین وجودی برای ما آفریده، فرموده دین و دنیایتان را بدهید به دستشان، اینها خطا نمیکنند؛ تسلیم محض در مقابل امام معصوم(علیهالسلام) باشید؛ ولی این فهم در بین بشریت نبود.
«وَالْوَفاءِ وَالنَّصِیحَةِ لِخَلَفِ النَّبِیِّ»، وفا و نصیحت یعنی سَر پُر و حداکثری رفتارکردن نسبت به ولی در اطاعت، دلسوزی، و همراهی، نه حداقلی رفتارکردن.
راه عبد صالح شدن// الگوی عبد صالح
ادامه میفرماید: «السَّلامُ عَلَیْکَ أَیُّهَا الْعَبْدُ الصَّالِحُ الْمُطِیعُ لِلّهِ وَ لِرَسُولِهِ وَلِأَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ وَالْحَسَنِ وَالْحُسَیْنِ صَلَّی اللّهُ عَلَیْهِمْ وَ سَلَّمَ»؛ سلام بر تو ای عبد صالح خدا. عبد صالح اوج مقام و عبودیت است که همه اولیای خدا دنبال این مقام بودند. در ادامه عبد صالح فرمود: فقط در سایۀ «الْمُطِیعُ لِلّهِ وَ لِرَسُولِهِ وَلِأَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ وَالْحَسَنِ وَالْحُسَیْنِ صَلَّی اللّهُ عَلَیْهِمْ وَ سَلَّمَ» به دست میآید. راه عبد صالح شدن فقط همین است: «المطیعُ لله». حضرت هم مطیع خدا بودند، هم مطیع رسول، هم مطیع اولیالامر؛ همه مراحل اطاعت را طی کرده بودند. بعضیها با پیغمبر(صلیاللهعلیهوآله) بودند، ولی بعد از پیغمبر(صلیاللهعلیهوآله) با امیرالمؤمنین(علیهالسلام) نبودند. بعضیها از امیرالمؤمنین(علیهالسلام) به بعد لنگیدند: «وَالْحَسَنِ وَالْحُسَیْنِ»، حضرت عباس(علیهالسلام) در همه مراحل با اولیالاَمر زمان خودش همراه بود و مطیع بود. این مهم است.
ثمره روضهها/ الگوی مجاهدت
«أَشْهَدُ أَنَّکَ قَدْ بالَغْتَ فِی النَّصِیحَةِ، وَأَعْطَیْتَ غایَةَ الْمَجْهُودِ»، نصیحت و وفا را سَر پُر و حداکثری رفتار کردند. در ادامه زیارت میفرماید: «قَدْ بالَغْتَ فِی النَّصِیحَةِ»، از حداکثری هم فراتر، قمربنیهاشم(علیهالسلام) مطیع بود؛ «قَدْ بالَغْتَ فِی النَّصِیحَةِ، وَأَعْطَیْتَ غایَةَ الْمَجْهُودِ»، نهایت تلاش را به کار میبُرد.
صفات دیگر «فَنِعْمَ الصَّابِرُ الْمُجاهِدُ الْمُحَامِی النَّاصِرُ وَالْأَخُ الدَّافِعُ عَنْ أَخِیهِ الْمُجِیبُ إِلی طاعَةِ رَبِّهِ»، ویژگیهای حضرت، صابر، مجاهد، حامی، ناصر، مدافع امام، جوابدهنده در دستورات الهی بود.
اگر مام. اع عن اشما وقتیارتا در محرم و غیرمحرم در مورد امام حسین و قمربنیهاشم(علیهماالسلام) و سایر اولیای الهی گریه میکنیم و اشک میریزیم و مدح و مرثیه میشنویم و میخوانیم، ثمره اینها باید مطیع شدن ما و فهم ولایت و اطاعت باشد و اِلا ثمر ندارد.
سرّ دلبران در حدیث دیگران// چرا اباالفضل، اباالفضل شد؟
به تعابیر مرحوم آیتالله حسنزاده آملی(رحمتاللهعلیه)، علامه بیبدیل دهر، در مورد حضرت آقا دقت کنید. ایشان میفرمایند شما باید گوشتان به دهان ایشان باشد، چراکه گوش ایشان به دهان امام عصر(عجلاللهتعالیفرجه) است! اینها حرفهای کمی نیست و این آدمها، آدمهای کمی نبودند که این حرفها را زدند؛ آنوقت هر کس از راه میرسد به اسم اظهار نظر و فضل درباره مقام ولایت فقیه حرف میزند. حضرت اباالفضل(علیهالسلام)، اگر اباالفضل شد به خاطر این مسئله بود: «المطیع». ما اگر به مقام مطیع بودن نرسیم، به هیچ چیز نرسیدهایم. باید در این مسیر حرکت کنیم. اگر ما ولایتیهای در صحنه، مجهز به این مباحث و مطالب نباشیم، از این همه محفل و مجلس طَرفی نخواهیم بست.
سِمَتهای حضرت ابالفضل العباس(علیهالسلام)
حضرت ابالفضلالعباس(علیهالسلام) در دوران حیات خود، مخصوصاً در کربلا سِمتهایی داشتند. چهار سمت را رسماً در ادبیات ادعیه و روایات ما ذکر کردند: 1. صاحب لواء؛ پرچمدار بودند. پرچمداری هم خیلی مهم است. 2. سقا؛ البته ایشان قبل از کربلا هم سقایت میکردند. چون سقایی در اسلام شأنی است که درباره آن روایات داریم. نه فقط در کربلا سقای اهل حرم بودهاند، بلکه قبل از کربلا هم برای مردم سقایی میکردند. به ایشان ابوالقربه(پدر مشک) میگفتند، همیشه یک مشک آب همراه ایشان بود. 3. نگهبان خیمهها؛ یکی دیگر از مناصب ایشان در کربلا این بود. امام(علیهالسلام) میفرمودند: «اَلیَومَ نَامَتْ اَعْیُنٌ بِکَ لَمْ تَنَمْ»[6]؛ ابالفضل(علیهالسلام) خواب را از چشم یک عده دشمن ربوده است. با وجود ایشان اهل خیمه آرام بودند. وقتی ایشان به شهادت رسیدند، چشمهایی که راحت میخوابید، بیخواب شدند و چشمهایی که از ترس خواب به چشمش نمیآمد، آرام میخوابید. 4. یکی دیگر از مناصب ایشان، سخنگوی کربلا بود؛ یعنی از طرف اباعبدالله الحسین(علیهالسلام) برای صحبت با لشکریان دشمن میرفت.
جنگاوری حضرت ابالفضلالعباس(علیهالسلام)
عباسی که از دوازده سالگی در میادین جنگ میجنگیده، مشق جنگش را از پدرش امیرالمؤمنین(علیهالسلام) گرفته، جنگاور بوده، در نوجوانی در مصاف با دشمن، در مقابل ابوشعثاء که در تاریخ نوشتهاند با دههزار نفر برابری میکرده، قرار میگیرد. ابوشعثا ابتدا چهار پسرش را میفرستد، میگوید من نمیروم با این بچه بجنگم! ابالفضل(علیهالسلام) در نوجوانی چهار پسر ابوشعثا را زمین میاندازد، بعد خود ابوشعثا جلو میآید که او را هم میکُشد. این آدم با این قدرت، در کربلا این سمتها را دارد: صاحب لواء، سقا، نگهبان، سخنگوی اباعبدالله الحسین(علیهالسلام).
حضرت ابالفضل العباس(علیهالسلام)، الگوی ولایتمداری/ سنگ محک اطاعت محض
اباعبداللهالحسین(علیهالسلام) این مسئولیتها را به حضرت ابالفضلالعباس(علیهالسلام) میدهند تا الگوی ولایتمداری و ولایتپذیری و اطاعت را به ما نشان دهند. هر چقدر استعداد و توانایی و قدرت دارید، خوب است، اما آیا نسبت به امامت، مطیع هم هستید یا نه؟ در وجود اباالفضل(علیهالسلام) تمام استعدادها جمع است؛ فقیه، شاعر، نافذالبصیره، پهلوان، به او میگویند: «کبش الکتیبه»، در مقابل صف دشمن قدرتمند است، کسی یارای مقابله با او را ندارد، مفسر است. همه صفات و ویژگیها در او جمع است، ولی وقتی امام به او میگوید باید بروی آب بیاوری، میگوید: چشم. فرمود: آقا! بروم بجنگم؟ «قَدْ ضَاقَ صَدْرِی وَ سَئِمْتُ مِنَ الْحَیَاةِ وَ أُرِیدُ أَنْ أَطْلُبَ ثَأْرِی مِنْ هَؤُلَاءِ الْمُنَافِقِینَ.»[7]؛ سینهام از این همه نفاق تنگ شده، اجازه بده بروم دشمن را قتل عام کنم! فرمود برو آب بیاور. گفت: «سمعاً و طاعةً سیدی و مولای»، در مقابل امامش مطیع محض است. آیا ما اینگونه در مقابل مولایمان مطیع هستیم!؟
اطاعت همراه با بصیرت/ علمداری به سبک علمدار کربلا
اطاعت از ولایت در حضرت ابالفضلالعباس(علیهالسلام) بی چون و چرا بود، البته با فهم و بصیرت. بیچون و چرا به معنای کور و کر رفتارکردن نیست، اتفاقاً به معنی با فهم رفتارکردن است. حضرت ابالفضلالعباس(علیهالسلام) نگهبان خیمهها بودند، تا وقتی ایشان نگهبان بودند، آرامش بود. امام حسین(علیهالسلام) عَلَم را به دست حضرت عباس(علیهالسلام) دادند، ایشان عَلَم را جوری گرفتند که وقتی آن را پیش یزید ملعون بردند، گفت: این عَلَم دست هر کس بوده، آدم بسیار باوفا و مقاومی بوده است؛ چرا که همه جای این دسته عَلَم زخم شده، نیزه و تیر خورده به جز جای دست عَلَم. گفتند علم دست عباس(علیهالسلام) بوده است. تا آخرین لحظه عَلَم را رها نکرده است. اگر عَلَم دست میگیری، اینطور دست بگیر. نه اینکه شب، هنگام خواب عاشق باشی و صبح فارغ، صبح پای کار باشی، شب نباشی... اگر نگهبانی، باعث آرامش باش. اگر سخنگو هستی، کار را جلو ببر. امام خیالش از اباالفضل(علیهالسلام) راحت بود، که اگر قرار است او حرف بزند، هیچ اماننامهای در او تأثیر ندارد. او بلد است حرف بزند و کار را جلو ببرد. آدم مطیع به این مقام میرسد. اینکه وقتی ما پای کار انقلاب و اسلام و دین خداییم، دل امام زمان(عجلاللهتعالیفرجه) بلرزد که ما قرار است چه کار کنیم، یعنی خیلی ضعیف هستیم. باید محکم و مطیع باشیم.
اباالفضلالعباس(علیهالسلام)، پناه امام حسین(علیهالسلام)// میخواهی پناه امام زمانت باشی؟
امام ما باید بتواند به ما تکیه کند. بین اهل منبر معروف است، میگویند امام حسین(علیهالسلام) در روز عاشورا به اباالفضلالعباس(علیهالسلام) پناه برد. امام که خود پناه عالم است، به اباالفضل پناه برد! شاعری به نام شیخ عذری، یک مصرع شعر درباره روز عاشورا گفت: «یوم اباالفضل استجار به الهدی»؛ عاشورا روزی بود که امام حسین(علیهالسلام)، امام هدی به اباالفضل(علیهالسلام) پناه برد. بعد خودش ناراحت شد، گفت: این چه حرفی بود که من زدم؟! اباالفضل(علیهالسلام) باید به امام پناه ببرد، امام که به غیرامام و غیرمعصوم پناه نمیبرد! شب در عالم رؤیا حضرت را دید، حضرت فرمودند درست گفتی، بقیه شعر را هم اینگونه بگو: «و الشمن من کدر لجاج لسانها». گفتند شعر تو درست است، خورشید کربلا وقتی در آن غبار قرار گرفت، به حضرت عباس(علیهالسلام) پناه برد.
آدم باید جوری باشد که امام زمانش بتواند به او پناه بیاورد. بتواند به خانهاش بیاید، بتواند موبایل او را بگیرد و چک کند. الآن امام زمان(عجلاللهتعالیفرجه) ما را ببیند، بگوید موبایلت را بده میخواهم یک زنگ بزنم، میدهیم؟ نتیجه این است که بر اساس همین نکات اطاعتپذیر باشیم.
شرط قبولی دعا و عبادت/ وقتی دعای چهل روزه و نماز و روزه بیاثر میشود
در زمان حضرت عیسی(علیهالسلام) در بنیاسرائیل هر کس حاجتی داشت اگر چهل شبانه روز مستمراً در مورد آن حاجتش دعا میکرد، خدا حاجتش را به او میداد. این دیگر برو برگشت نداشت. یکی از اصحاب حضرت عیسی(علیهالسلام) رفت چهل شب دعا کرد، حاجتش برآورده نشد. رفت خدمت حضرت عیسی(علیهالسلام) و گفت: آقا، من نماز خواندم، دعا کردم چهل شب، چه شد؟ قرار به هم خورد؟ حاجت ما برآورده نشد! حضرت عیسی(علیهالسلام) نماز خواندند، دعا کردند، به حضرت خطاب شد: «یَا عِیسَی إِنَّ عَبْدِی أَتَانِی مِنْ غَیْرِ الْبَابِ الَّذِی أُوتَی مِنْهُ إِنَّهُ دَعَانِی وَ فِی قَلْبِهِ شَکٌّ مِنْکَ فَلَوْ دَعَانِی حَتَّی یَنْقَطِعَ عُنُقُهُ وَ تَنْتَثِرَ أَنَامِلُهُ مَا اسْتَجَبْتُ لَهُ»[8]؛ این بنده از غیر باب خودش آمده درِ خانۀ من، از راه خودش نیامده درِ خانۀ من دعا کند؛ چرا که در قلب این بندۀ من در مورد تو که الآن ولی امر او هستی شک است؛ نسبت به تو اعتقاد راسخ ندارد. اگر آنقدر دعا کند و مرا صدا بزند تا گردنش بشکند، بندبند انگشتانش از هم جدا شود من دعایش را مستجاب نمیکنم.
مسئلۀ ولایت اینقدر مسئلۀ مهمّی است. در مورد ولایت امیرالمؤمنین(علیهالسلام) هم میفرماید: «وَلَایَةُ عَلِیِّ بْنِ أَبِی طَالِبٍ حِصْنِی فَمَنْ دَخَلَ حِصْنِی أَمِنَ مِنْ عَذَابِی»[9] اینها را بلدید. و اینکه روایت میفرماید اگر کسی ولایت امیرالمؤمنین(علیهالسلام) را نداشته باشد، هرچند همۀ روزها را روزه بگیرد و همۀ شبها را تا صبح عبادت کند، بین رکن و مقام هم به شهادت برسد؛ یعنی دشمنان خدا او را بکشند، باز با صورت در آتش جهنم میافتد. به خاطر نداشتن ولایت است. ولایت اینقدر برای خدا مهم است.
در زمان غیبت از چه کسی اطاعت کنیم؟// ویژگیهای ولی فقیه
در درجه اول اطاعت از خدا، بعد خدا میفرماید از رسول اطاعت کنید، و بعد از رسول باید از اولیالاَمر اطاعت کنید. در مورد اولیالاَمر میفرمایند در دوران غیبت باید از ولیفقیه اطاعت کنید. ما باید بفهمیم و بشناسیم اطاعت چیست، ولیفقیه کیست، حدّ و مرز اطاعت تا کجاست، مصادیقش را پیدا کنیم، تا اشتباه نکنیم. وگرنه این همه به هیئتها میآییم، اگر این چیزها را نفهمیم و اگر فقط بشنویم و نتوانیم در زندگی شخصی و اجتماعیمان پیاده کنیم، چه کار کردهایم؟ ما الآن در دوران غیبت به سر میبریم میگوییم از پیغمبر(صلیاللهعلیهوآله) اطاعت کن، از امام معصوم اطاعت کن، خب الآن در دوران غیبت از چه کسی اطاعت کنیم؟ فرمودند: «و اما من کان من الفقهاء، صائنا لنفسه، حافظه لدینه، مخالفا لهواه، مطیعا لامر مولاه»[10] آن فقیهی که صیانت نفس دارد؛ یعنی دائماً در حال صیانت نفس است، ملکه صیانت نفس و کنترل و حفظ در اختیارش است، آدم ساده معمولی نیست! مثل ما که تصمیم میگیریم که اشتباه نکنیم، بعد فردا اشتباه میکنیم، دوباره توبه میکنیم! نمیگوییم که ولی فقیه معصوم است. کسی نگفته، ولی چون خدا او را در جایگاه امام معصوم قرارداده، خدای متعال قدرت صیانت نفس به او داده، وگرنه امت، تباه میشوند، نقض غرض میشود. خودکنترلی شدید و مراقبتی شدید دارد. «مخالفاً لِهواء» با هوای نفسش، دائماً در مخالفت است. حرفی، کلامی و کاری که از هوای نفس باشد، انجام نمیدهد. «مطیعاً لِاَمْرِ مولاه»، به مقام فهم دین و درک دین رسیده و مطیع محض امر مولاست. دینشناس، به معنای واقعی.
تفاوت اطلاعت از ولیفقیه با امام معصوم(علیهالسلام)
در قانون اساسی و در روایات، ویژگیهای ولیفقیه را ببینید. کتاب حکومت اسلامی امام(رحمتاللهعلیه) وکتبی که در مورد ولایت فقیه نوشته شده را مطالعه بفرمایید، متوجه میشوید ولی فقیه کیست. امام در یک کلمه میفرمایند ولایت فقیه! نمیفرمایند ولیفقیه؛ ولایت فقیه، همان ولایت رسول اللّه است. همه اختیاراتی که رسول خدا و امام معصوم داشته، ولی فقیه هم، در امور اجتماعی دارد. فقط امام معصوم در همه امور؛ امور اجتماعی و امور شخصی میتواند دخالت کند. یعنی اگر امام معصوم آمد، به شما گفت آقا خانهات را بفروش و بیرون برو، بر تو واجب است! چون امام، نه حرف بیربط میزند، نه حرف بیحکمت، نه ظلم میکند. معصوم است. در امور شخصی هم میتواند دخالت کند، ولی نوعاً نمیکند، ولی میتواند و اگر کرد، اطاعتش واجب است. در امور اجتماعی که صد درصد واجب است. اما ولایت ولیّ فقیه، در امور اجتماعی و حکومت، عین ولایت امام معصوم است، یعنی واجب الاطاعه است. در هر مسئله اجتماعی امر کرد، عین امر امام معصوم و امام زمان(عجلاللهتعالیفرجه) است. در این عصر اطاعت از او واجب است. امام (رحمةاللّهعلیه) میفرمایند اگر ولی فقیه آمد، در مسئله شخصی دخالت کرد، چون «صائنًاً لنفسه»، «مخالفاً لهواه» و «مُطیعاً لاَمر مولاه» است، آن مسئله فردی را احیاناً فردی تلقی نکنید. ربطی به امت و مسائل اجتماعی داشته که دخالت کرده، وگرنه دخالت در صرف مسائل شخصی نخواهد کرد.
معنای ولایت مطلقه فقیه
ولایت فقیه، ولایت مطلقه است. یعنی اطلاقاً همان ولایتی که امام معصوم(علیهالسلام) در امور اجتماعی دارد ولی فقیه هم دارد. همانطور که بر ما اطاعت از امام معصوم(علیهالسلام) واجب است، اطاعت از ولی فقیه هم بر ما واجب است. اینها دستورات است. «اولیالأمر منکم» میخواهید از اولیالامر اطاعت کنید، اولیالامر فرمودند در دوران غیبت از ولی فقیه اطاعت کنید.
سعادت دنیا و آخرت در گرو اطاعت از اولیالامر// اگر اطاعت نکنیم....
این اطاعت، ما را به اباالفضل(علیهالسلام) و مقام «المطیع» نزدیک میکند. این مسئله ما را کمک میکند، رشد میدهد. نه فقط اشک ریختن یا شادی کردن صرف بدون توجه، بدون اینکه برای رشد برنامه بریزیم و توجهی کنیم، چراکه سعادت دنیا و آخرت در اطاعت است. اگر میخواهید دنیای شما آباد شود، از اولیالامر اطاعت کنید. اگر میخواهید آخرت شما آباد شود، از اولیالامر اطاعت کنید. در طول بیش از چهل سال پیروزی انقلاب هر جایی که اطاعت کردیم، رشد کردیم، جاهاییهم که اطاعت نکردیم، زمین خوردیم. همه مسئله سر همین است. امیرالمؤمنین(علیهالسلام) هم اطاعت نشد و خانهنشین شد. اگر مردم در هر مسئله و هر سطحی اهل اطاعت نباشند، به همان سطح دنیا و آخرتشان لطمه میخورد.
وجوب اطاعت از ولیفقیه درکلام امام صادق(علیهالسلام)
امام صادق(علیهالسلام) میفرمایند: وقتی ما کسی را منصوب میکنیم، «اَلرّادُ عَلَیْهِمْ کَالرّادِّ عَلَیْنا وَ الرّادُّ عَلَیْنا کَالرّادِّ عَلَی اللهِ»[11] اگر شما حکم و حرف فقیهی که منصوب و حاکم ما هست را رد کردی، مثل این است که ما را رد کردهای و کسی هم که ما را رد کند، مثل این است که حکم خدا را رد کرده است. اسلام قاعده دارد، خیلی حساب کتابش محکم است. در این مسئله باید به فهم عمیق برسیم. «المطیع» ویژگی قمر بنیهاشم!
عاقبت کسی که با ولایت دراُفتد!
در دوران غیبت صغری امام زمان(عجلالله تعالیفرجه) که حضرت چهار نایب خاص داشتند، شخصی به نام محمد بن علی شلمغانی که عالم بزرگ علمای شیعه بود، هفده کتاب داشت. در آن دوره در مسائل دینی این هفده کتابش مثل مفاتیح که در خانه همه ما هست، کتابهای او در خانه همه شیعیان بود، همه کتابهای او را میشناختند و دینشان را از این شخص میگرفتند. در دوران غیبت صغری امام عصر(عجلاللهتعالیفرجه)، در زمان سومین نائب حضرت، نائب خاص حسین بن روح که وقتی گاهی حسین نبود، ایشان به جای نایب خاص امام، رتق و فتق امور شیعیان میکرد، این اذن را به او داده بودند؛ چنین آدمی بود! سر یک مسئله، به مقام حسین بن روح حسادت کرد و سر به اعتراض گذاشت. امام عصر(عجلاللهتعالیفرجه)، در نامهای محمّد بن علی شلمغانی را لعن کردند و تمام اعتقاداتش نابود شد! جلوی حسین بن روح ایستاد، اعتراض به امام و تمام شد. اعمال انسان باطل میشود، اگر از دایره ولایت خارج شود. حسین بن روح که امام زمان نبود! ولی از طرف امام زمان(عجلاللهتعالیفرجه) و نایب امام بود.
باید اطاعت کرد
امام که بیجهت کسی را جای خودش نمینشاند و برود. یک مدیر کل وقتی بخواد از یک اداره برود، یکی را جای خودش میگذارد و میرود، آنوقت امام معصوم(علیهالسلام) در دوران غیبت، امت اسلامی را به حال خودش رها میکند؟! باید اطاعت کرد. همانطور که از امام معصوم اطاعت میکنی از نایب او هم باید اطاعت کنی! امر و جزئیاتش را بفهم، تحلیل درستی داشته باش، مثلاً در اطاعت امری میبینی، ولیفقیه امر میکند، همه آنها هم که ادعای ولایتمداری میکنند، هرکدام برای خودشان نظر میدهند. مثلاً در مسئله جایگاه زن، از حجاب و عفافش گرفته، تا مسئله شغل، همسرداری، خانهداری، مناصب اجتماعی و... صد تا نظر وجود دارد!
اطاعت از گفتمان ولایت
«فَإِنْ تَنَازَعْتُمْ فِی شَیْءٍ فَرُدُّوهُ إِلَی اللَّهِ وَالرَّسُولِ»[12] قرآن مگر نفرمود: گفتمان او را وسط بگذار. همه حرفها را زده، همانها را عمل کن. در مسائل اجتماعی و دینی، که به هم تنیده است، این گفتمان و اوامر هست، چرا حزب اللهیها، هیئتیها، مسجدیها، انقلابیها، صد جور نظر دارند، معطل هم هستیم، سر مسئله به توافق و نتیجه نمیرسیم؟! گفتمان ولی فقیه که هست.
حضرت آقا میفرمایند: جهاد تبیین! بعد طرف مثلاً میآید، در مورد نماز، کلاس حمد و سوره، تجوید، نماز و ... میگذارد. هشتگ زیرش میزند جهاد تبیین! آخر عزیز من، کار خودت را دیگر نیا به آن بچسبان، بگو این جهاد تببین است! رهبری توضیح دادند که منظورشان از جهاد تبیین چیست. فردا هرکس، هرکار، دارد میکند، بگوید ما داریم، جهاد تبیین میکنیم! امر معلوم است.
ادای احترام و ارادت علمای دین به نایب امام زمان(عجلاللهتعالیفرجه)
مرحوم آیتالله العظمی اراکی(رحمتاللهعلیه)، ایشان تشرّفاتی محضر حضرت ولی عصر(عجلاللهتعالیفرجه) داشتند. امام عصر(عجلاللهتعالیفرجه) در موردشان فرمودند: اویس قرن امت ما؛ شخصیت عجیبی بودند. ایشان وقتی جماران به محضر امام مشرّف میشد، در حیاط جماران، هنوز داخل اتاق نرفته بود، دستش را روی سینهاش میگذاشت میگفت: «السلام علیک یابن رسول اللّه» اذن میگرفت، وارد میشد. وقتی که حضرت آقا به رهبری انتخاب شدند، خیلیها میگفتند آقای گلپایگانی با مقام معظم رهبری(حفظهالله) زاویه دارند. ایشان نامهای خطاب به آقا نوشتند: سلام و درود و تهیت... ما در اموری که شما امر بفرمایید تابعیم و اگر نظری داشته باشیم به خود شما میگوییم و اگر کسی، جایی، چیزی از ما علیه شما نقل کرد، دروغ است. مرحوم آیتالله العظمی بهاءالدینی(رحمةاللهعلیه)، آن عارف کمنظیر، (باید بشناسید بهاءالدینی کیست تا این حرف معنا شود) وقتی حضرت آقا بعد از انتخاب شدن برای رهبری، به قم میروند تا به خدمت آقای بهاءالدینی برسند، آیتالله بهاءالدینی پیرمردی بودند، حضرت آقا از نظر سن، فرزند ارشد ایشان محسوب میشدند، ایشان بلند میشوند و میآیند دم در، در محضر همه میگویند اجازه دهید من دست شما را ببوسم. حضرت آقا اجازه نمیدهند. اصرار میکنند که اجازه دهید من میخواهم قیامت محضر جدم رسول خدا(صلیاللهعلیهوآله) شهادت بدهم که من دست نائب امام زمانم را بوسیدم!
[1] . سوره نساء، آیه 59.
[2] . همان، آیه 60.
[3] . سوره بقره، آیه 256،
[4] . سوره نساء، آیه 60.
[5] . زیارتنامه حضرت اباالفضل(علیهالسلام)
[6] . نفسالمهموم، ص345.
[7]. بحارالانوار، ج45، ص41.
[8] . کلینی، محمد، کافی، ج2، ص400.
[9] . عیون أخبار الرضا علیهالسلام، ج2، ص 136.
[10] . وسائل الشیعه، ج 18، باب 10، ح 20.
[11] . الکافی، ج1، ص67.
[12]. سوره نساء، آیه 59.