تنها راهِ دینداری....
تنها راهِ دینداری....
تنها راهِ دینداری....
حجتالاسلام مهدوینژاد: با کنار گذاشتن ظواهر و دستورات نمیتوانیم به سرچشمه حقیقت برسیم. آنهایی که میگویند این ظواهر مهم نیست و اصل باطن است و ما از راهی دیگر میخواهیم به آن برسیم، باید بدانند صراط مستقیم یکی بیشتر نیست./ اگر جامعه از را رعایت ظواهر دینی خارج شد، کم کم از روح دین و باطن دین هم جدا میشود.
مراسم هفتگی هیئت انصار ولایت یزد، همزمان با ایام شهادت دردانه سیدالشهداء(ع)، حضرت رقیه(س) با رعایت دستورالعملهای بهداشتی، در فضایی باز در جوار امامزاده سید مراد(سیدصحرا) برگزار شد. سخنران این مراسم حجتالاسلام مهدوینژاد در رابطه با موضوع «ظواهر دین و تأثیرات مستقیم آن بر دینداری» به ایراد سخنرانی پرداخت که در ادامه میخوانید:
تعریف ظاهر و باطن دین
دین یک شکل و ظاهری دارد و یک باطن و محتوایی. بعضی فقط به ظواهر دین توجه میکنند و به روح آن خیلی کار ندارند. عدهای هم عکس این، میگویند دل و باطن انسان باید درست باشد و ظاهر خیلی مهم نیست. کدامیک از این دو مورد درست است و راه صحیح کدام است؟
اولاً ظواهر دینی در این پنج قسمت خلاصه میشود: واجبات، محرمات، مستحبات، مکروهات و مباحات. اینها همه احکام و دستورات دینی است که به آن ظواهر میگویند. یعنی دیدنی و شنیدنی هست، حس کردنی هست، قلبی و پنهانی نیست. به عبارتی بروز و ظهور بیرونی دارد، فعلی است که شما باید انجام دهید یا ترک کنید.
نکته دوم اینکه انسانِ مؤمن، متعارَف، متعادل و میانهروست. افراط و تفریط در هر کاری غلط است. انسان باید حدّ اعتدال را رعایت کند و این حدّ در مسئله ظاهر و باطن این است که هم به ظاهر دین توجه کند و به هم باطن آن. افراط و تفریط این است که انسان فقط به ظاهر دین توجه کند و به باطن دین بیتوجه باشد، یا تنها به باطن دین توجه کند و به ظاهر آن اهمیت ندهد. مثلاً نماز، اول وقت خواندن آن، با مستحبات به جا آوردن و... اینها را ظواهر دین یا ظواهر یک عبادت میگویند. نماز تکبیره الاحرام دارد، رکوع، سجود، تشهد و... دو رکعت بودن یا سه رکعت بودن... دارد، اینها یک شکل است. قانون دارد و برای چگونه خواندن آن به ما دستور دادهاند. اصل نماز یک ظاهری از شریعت است و جزء واجبات است که باید رعایت شود. اول وقت خواندن آن نیز، نوع خاصی از ادای این فریضه است، مستحب است. اول وقت خواندن واجب نیست، ولی خیلی تأکید شده، از بس اهمیت و آثار دارد. با لباس مرتب، با عطر خواندن، اینها همه اهمیت دارد و تقید داشتن به این مسائل، خیلی خوب است. همه اینها شکل و ظاهری از عبادت است. باز روزه، خود ظاهری دارد. حجاب برای بانوان، یک واجب و یک شکل ضروری از عبادتی مهم است. صدقه دادن، انفاق کردن، اینها همه ظاهری از عبادت است. اینکه قریب به اتفاق مراجع میفرمایند برای مردان حرام است که محاسن خود را از ته بتراشند، این هم ظاهری از دین است که واجب است. مقید بودن به هر کدام از این ظواهر، بر ما واجب یا مستحب است. باید شکل ظاهریِ دینداری خود را درست کنیم.
با باطن عبادات آشنا شویم...
باطن هر کدام از این عبادتهای ظاهری معنا و مفهومی دارد. مثلاً این نماز که اول وقت و با شکل خاص باید خوانده شود یک باطنی هم دارد. باطن نماز چیست؟ «إِنَّ الصَّلَاةَ تَنْهَىٰ عَنِ الْفَحْشَاءِ وَالْمُنكَرِ»[1]؛ نماز شما را از فحشاء و منکرات باز میدارد. خیلی آثار و برکات دیگری هم دارد، مثلاً توحید انسان را قوی میکند، نظم انسان را بالا میبرد، توکل انسان را قوی میکند... ریشه تمام صفات خیر در نماز است. پس اینها باطن نماز است.
سجده از نشانههای عبودیت و خاکساری است. وقتی سجده میکنید، تواضع خودتان را نشان میدهید. سجده روح تواضع و خاکساری را در انسان افزایش میدهد برای همین در دستورات دینی توصیه میکنند به سجدههای طولانی کردن که آثار و برکات عجیبی هم دارد. بت درون انسان را میشکند. این از خواص سجده و نماز است. همینطور روزه، وجود انسان را از تکبر تطهیر میکند و خیلی برکات دیگر که در روایات برای روزه، ذکر شده است. حجاب، باعث افزایش عفاف در وجود انسان میشود. عفت زن مستقیماً به حجاب و پوشش او گره خورده است.
معنای شریعت و اهمیت آن
همه عباداتی که میدانید و انجام میدهید یک باطنی دارد. باطنی که ما را به شریعت میرساند؛ شریعت همان احکام و دستورات ظاهری دین است. شریعت در لغت به معنای کناره رودخانهای است که انسان را به آسانی به آب میرساند، تا انسان بتواند آب بردارد. راهی که انسان را به آب میرساند تا آب بردارد، را «شریعه» میگویند. شریعه فرات که شنیدهاید یعنی آن کنارهای از رود فرات که میشد به آسانی رفت و آب برداشت. شریعت یعنی همین دستورات و ظواهر دین، این اعمال و احکام که انسان را به سرچشمه حقیقی بندگی و کمال میرساند. همین نماز، روزه و... با همین دستوراتی که برای هر کدام وارد شده، به اینها ظواهر دین میگویند.
راههای من درآوردی برای رسیدن به آرامش!!
ظواهر دین، دستورالعمل است، نمیتوان سلیقهای کم و زیاد کرد. مثلاً بعضی میگویند ما با این نماز یا رکوع قرار است به تواضع برسیم، یا با روزه به اخلاص برسیم. بنابراین خودِ اخلاص مهم است و این ظاهر مهم نیست که حتماً دربند این قالبِ نماز یا روزه باشیم! میگویند شما روح مطلب را بگیرید و با هر راهی میتوانید به آن برسید! آرامش که فقط در نماز نیست، نماز و دعا یک راهی برای آرامش است. حتماً که نباید آن قالب را انجام دهید، میتوانید یک حرکات خاص ورزشی انجام دهید تا تمرکز شما بالا رود و به آرامش برسید. یک دستورالعملهای دیگر هم هست که با آنها میتوانید اخلاص پیدا کنید، یا کینه را از درون خود بیرون بریزید و قلبتان را بیآلایش کنید. شریعت یعنی پوسته و ظاهر دین، لزومی ندارد حتماً ظاهرتان دینی باشد... بعضی اینگونه میگویند که انحراف وحشتناکی است. راههای من درآوردی برای اصلاح نفس، معیار قرار دادن تجربههای بشری برای بندگی است. این تفکر را در شکلهای دیگر آن هم میتوانید بررسی کنید.
نقطه انحرافی!
بعضی میگویند این آقایان ریشدار که یقه لباسشان هم بسته است و صف اول نماز جماعت هم ایستادهاند... اینها چقدر اخلاق بدی دارند، اهل ربا و رشوه هستند و... ما از این رفتارها منزجر هستیم، حال بیائیم ادای آدمهای خوب را درآوریم و بعد باطنمان خراب باشد؟!
مثلاً یک خانمی از رفتار بعضی از خانمهای چادری و مذهبی منزجر میشود، یا از رفتار شوهرش که مذهبی هم هست، منزجر میشود، این خانم دیگر چادر و تقیدات خود را کنار میگذارد. آیا این درست است؟! آیا این راه، انسان را نجات میدهد؟! بگوییم چون یک عده خانمهای چادری اخلاق خوبی ندارند، یا یک عده آقایان که ریش دارند و ظواهر دینی را رعایت میکنند، خوب نیستند، ظواهر دینی بد میشود؟! یا آنها بد میشوند؟!
اینجا یک نقطه انحرافی است که شیطان سراغ انسانها میآید و میگوید همه مذهبیها بازیگر و حقهباز هستند و اصلاً من نمیخواهم اینگونه باشم. بعد شما را از شریعه و شریعت بیرون میآورد، از مسیری که شما را به آب میرساند، بیرون میآورد و میگوید مگر امام حسین(ع) فقط اینگونه است؟! آرامش مگر فقط در نماز است؟! مگر بندگی خدا فقط در این چیزهاست؟! خدمت به خلق کن و اخلاقت خوب باشد، به فقرا رسیدگی کن، بقیهاش اشکالی ندارد. خدا مگر محتاج دو رکعت نماز ماست؟! سریع تو را از شریعت و آن معبر و مسیری که خدا تعیین کرده بیرون میآورد. از آن شریعه که بیرون آمدی، از هر راه دیگری که بروی دیگر صراط مستقیم نیست. صراط مستقیم یک راه است و آن شریعت است. نماز را نمیشود جابجا کرد، همینی که هست. اگر نماز مستحبی ایستاده را میشود نشسته خواند، آن هم با دستور خودش است. اگر نماز مستحبی را در حال راه رفتن میشود خواند، آن هم دستور خودش است. و الاّ از جیب خودمان نمیتوانیم چیزی بیرون بیاوریم. شریعت همان راه و دستوری است که گفته شده و باید عمل شود.
تنها راهی که راه خداست...
با کنار گذاشتن ظواهر و دستورات نمیتوانیم به سرچشمه حقیقت برسیم. آنهایی که میگویند این ظواهر مهم نیست و اصل باطن است و ما از یک راه دیگر میخواهیم به آن برسیم، آن یک راه دیگر، راه خدا نیست. کمال انسان در تقرب انسان به خداست و تقرب انسان به خدا از راه شریعت و عمل به دستورات خدا اتفاق میافتد. اصلاً خدا میگوید من میخواهم تو از این راه به سمت من بیایی؛ اگر قرار باشد یک راهی برای خودت انتخاب کنی و از آن راه بیایی، داری نفس خودت را بندگی میکنی نه من را! بنابراین ظاهر دین خیلی اهمیت دارد، چون راهی است به باطن دین.
دومین نکته این است که غیر از رسیدن به باطن عبادات از راه ظواهر عبادات، رعایت ظاهر دین و چون و چرا نداشتن برای دستورات خدا، نشانه تسلیم در مقابل خداست. تسلیم بودن خیلی مهم است و این انسان را رشد میدهد. لذا عبادت اولاً باید طبق دستور باشد، ثانیاً از سر اطاعت باشد؛ نه از سر اجبار و ریاکاری و...
فریب بعضی جلساتِ به ظاهر معنوی را نخورید!
گاهی وقتها جلساتی تشکیل میشود تحت عنوان «تزکیه» یا... کارهایی در این جلسات انجام میشود که اگر دقت کنید، بعضی از آنها با دستورات اسلامی تطبیق میکند، ولی بعضی از آنها هم مخالف دستورات اسلام، مخالف اعتقادات، مخالف احکام عملی اسلام، یا مخالف اخلاق است. اتفاقاً میگویند شما با این جلسات رشد میکنید! استادی پیدا میشود که میگوید استاد اخلاق هستم و ذکر و .. آموزش میدهند. بعد خیلیها هم که به دنبال رفع مشکلاتشان، یا به دنبال معنویات هستند؛ (مخصوصاً خانمها) در این جلسات شرکت میکنند، ولی چون آگاهی ندارند که دین و شریعت چیست، نقش شریعت در هدایت انسان و در رسیدن انسان به مقصود چیست، سریع فریب این جلسات را میخورند. گاهی دیده میشود استادی هست که اصلاً ظاهر متشرّع هم ندارد یک تیپ درویشی دارد، سبیلهایش تا لب پایین آمده است که هیچ مرجع تقلیدی اینطور نیست. چرا؟ چون کمی که دقت کنید میبینید خلاف ظواهر دارد عمل میکند. در دستورات اسلامی فرمودهاند مستحب است شارب را کوتاه کنید که به اصطلاح آب خورههای سبیل وارد دهان نشود. آدمهای مؤمن و اولیا خدا به این چیزها مقید هستند. بعد یک فردی اصلاً به این نوع ظواهر عمل نمیکند، ولی ذکر میدهد و شاگرد تربیت میکند. یا فردی که کت شلواری است و صورتش را هم تیغ زده، و ظاهر متشرعی هم ندارد، دارد درس اخلاق، عرفان و معنویات میدهد.
در بعضی از این کلاسها دیده میشود که به خانمها دستور میدهند حجابت را بردار یا نسبت به حجاب بیاعتنایی و کم اعتنایی میکنند. میگویند مهمّ نیست حجابت چطور باشد، اصل همینهایی است که ما میگوییم. گاهی حریمها را کمرنگ میکنند. مثلاً لمس بدن نامحرم حرام است، ولی فرد بعنوان استاد اخلاق یا عرفان حریم خودش را با زن نامحرم کم میکند و نزدیک میشود تا جایی که حتی بدن او را لمس میکند، یا میگوید دست او را به عنوان استاد ببوسند. کارهای عجیب و غریب میکنند و ورد میدهند، همه هم حالشان عوض میشود. یک حالات معنوی هم در ابتدا پیدا میکنند، ولی بعد انحرافات خودش را نشان میدهد و خیلیها به دام میافتند.
اگر دیدید یک حرکت عرفانی و اخلاقی با ظواهر دینی جور در نمیآید، با شریعت و ظاهر احکام جور درنمیآید شک کنید. مخصوصاً وقتی کسی مرزهای حرام و واجب را کمرنگ میکند، به این فرد شک کنید، این آدم شیاد است. اهمیت ظواهر دین و شریعت خیلی بیشتر از اینهاست. لذا از آن راهی باید عبادت کرد که خدای متعال میفرماید و دستور دین است.
یک ساعت تفکر و هفتاد سال عبادت
امام خمینی(ره) در کتاب«سرّالصلاه» مطلبی دارند، میفرمایند: این ثنا و بندگی خدا در ابعاد مختلف وجود انسان باید ساری و جاری شود. این را به نقل از استادشان مرحوم آیتالله شاهآبادی(ره) میگویند. میفرمایند انسان در وجودش یک بُعد و وجهی دارد به نام «عقل». حظّ و بهره عقل از عبادت چیست؟ عبادت عقلی چیست؟ تفکر در خیر، تفکر در برهانهای توحیدی، تفکر درباره شناخت خدا این عبادت عقلی است. پیامبر اکرم(ص) میفرمایند: «تفکرُ ساعَهٍ أفضل مِن عبادت سبعین سَنَه»؛[2] یک ساعت تفکر از هفتاد سال عبادت عملی و احکامی برتر است. چرا؟ چون شما با تفکر یک راهی را پیدا میکنید که ممکن بود هفتاد سال بیراهه بروید. تفکر در امور خیر هم، عبادت عقلی محسوب میشود.
انواع عبادات
یکی دیگر از انواع عبادات، عبادت قلبی هست. اینکه قلب انسان به یاد خدا باشد. اینکه شوق به عبادت داشته باشد. شوق و حال قلبی، خودش عبادت است. مثلاً نیت و برنامهریزی ذهنی میکنید برای عبادت؛ این میشود عبادت عقلی. اینکه شما علم یاد میگیرید تا مسیر هدایت خود یا دیگران را هموارتر کنید؛ این آموزش، عبادت عقلی است. عبادات قلبی و عقلی، عبادات جوانحی هستند که در دعای کمیل هم آمده است. به همین جهت، برای نیت کردن هم اجر و پاداش قرار داده شده است.
یک عبادت جوارحی هم داریم. امام(ره) میفرمایند عبادت جوارحی یعنی عبادتی که با دست، پا، چشم، گوش، جوارح و اعضاء بدن انجام میدهید. در مُلک بدن شما باید عبادت خدا حلول کند. یعنی بدن شما هم باید خدا را بندگی کند. ظاهر نماز، همان بندگی بدن شماست. رکوع و سجود، روزه و هر عبادتی که با اعضای بدنتان انجام میدهید، دارید عبودیت خدا را در مُلک تنتان به ظهور میرسانید. همینطور آنچه از عبادات عقلی، قلبی و روحی انجام میدهید، دارید در مُلک روح و عقل خودتان بندگی خدا را جاری میکنید.
تأثیر عبادات بر یکدیگر
اینها به هم ارتباط دارد. یعنی شما وقتی عبادتهای جوارحی انجام میدهید، بر عبادات جوانحی، قلبی و فکری شما تأثیر دارد. همچنین وقتی عبادات جوانحی، عقلی و قلبی انجام میدهید، روی عبادات جوارحی شما تأثیر دارد و کیفیت عبادات جوارحی را بالا میبرد. امیرالمؤمنین(ع) در دعای کمیل از خدا میخواهند: «قوّ علی خدمتک جوارحی و اشدُد علی عظیمه جوانحی».
نسبت به این تأثیرات باید توجه کرد، نباید به ظواهر دین بیتوجه شد. هر چه قدر انسان مقیدتر به ظواهر دینی شود و نسبت به اصل عبادات و درست انجام دادن و به هنگام انجام دادن آنها توجه بیشتری کند، اثرات این عبادات بر انسان فوقالعادهتر میشود. شریعت از این طریق ما را به حقیقت و به سرچشمه میرساند. لذا باید هماهنگی بین ظاهر و باطن به وجود آورد.
نفاق و دوگانگی در ظاهر و باطن
یک نکته، در روایات ما هست که میفرمایند اگر خضوع شما یعنی تواضع جوارح شما بیشتر از خشوع شما یعنی تواضع قلبی شما باشد، این نوعی نفاق است؛ نوعی دوگانگی در ظاهر و باطن است. در نماز توصیه شده حالت جسمی شما چطور باشد، مثلاً چطور بایستید، تکیه شما بر کدام پا باشد، گردن چطور باشد، یا در قنوت دست چطور باشد، توصیههایی شده که اینطور نماز بخوانید. ولی بعضیها خیلی مسئله را غلیظ میکنند. جوری گردن کج میکنند و در نماز حالت میگیرند که با خشوع قلبیشان فاصله زیادی دارد، این، همان دوگانگی است. از اینکار نهی شده است.
در نماز یک اندازهای از تواضع را در جسمتان نشان دهید که به آن خشوع قلبی نزدیک شوید. مثل حالت بنده فقیری که دستش را بالا گرفته و چیزی میخواهد. گاهی یک بنده حالت التماس قلبی با جسمیاش یکی است، گاهی هم نه! آن قدر احساس نیاز ندارد، ولی طوری در خواست میکند که انگار دارد جان از تنش بیرون میآید. حس نیاز را ندارد، فقط حالت نیاز را نقش بازی میکند؛ این خوب نیست. در نماز و عبادات متعارف باشید. اگر خشوع در قلب شما خلی زیاد نیست، خضوع جسمانیتان را خیلی بیش از خشوع قلب نشان ندهید. نه اینکه متکبرانه نماز بخوانید، همانطور که گفته شده باید رعایت کرد، بیش از آن حد ادا درنیاورید. آن حالتهای حد متعارف را هم به نیت رسیدن به خشوع قلبی انجام دهید. اگر گردن کمی کج میکنید و دست را یک حالتی میگیرید، به این نیت باشد که خدایا من را به آن خشوع برسان.
از ظاهر باید به باطن رسید
انسان باید با رعایت ظواهر دینی خودش را به حقیقت و باطن دین نزدیک کند. حالت نمازش باید او را به روح نماز نزدیک کند. دو راه دارد: یکی توجه به عبادت؛ اینکه توجه داشته باشد برای چه دارد این عبادت را انجام میدهد. بیهوا و سرسری نباشد، حواسش به کاری که دارد انجام میدهد باشد. دوم از سر اطاعت، عبادت کند؛ این انسان را رشد میدهد. تقید به ظواهر، با توجه و از سر اطاعت.
آیتالله بهجت(ره) فرمودند استاد ما مرحوم آقای قاضی(ره) میگفتند شما نماز را اول وقت بخوانید، به آن مقامات میرسید. پرسیدند آقا منظور نماز با حضور قلب است؟ گفتند نه، همین نماز را اول وقت بخوانید، خودبهخود به آن مقامات میرسید. حالا اگر در نماز توجّه هم داشته باشید و از سر اطاعت انجام دهید، ببینید شما را به کجا میرساند! راه رسیدن به حضور قلب و باطن نماز، به جا آوردن در اوّل وقت است و مقید بودن به همین ظواهر.
اما باید متوجه باشیم که هیئت، روضه، حج، نماز، روزه و... ظواهری هستند که باید ما را به باطن دین برسانند. دقیقاً از همین راه باید برویم. همانطور هم که گفتهاند باید برویم، کاری هم از خودمان نباید به آن اضافه کنیم، ولی حواسمان باشد این برای رسیدن به حقیقت است. اگر یک عمر داریم سجده میکنیم و نماز میخوانیم، ولی متواضع نمیشویم و اخلاقمان تغییر نمیکند، به این دلیل است که در پوسته این عبادات ماندهایم. چون به آن توجه نداریم و احتمالاً از سر اطاعت هم انجام نمیدهیم. این نکته بسیار مهمی است.
اهمیت تظاهرات دینی در جامعه اسلامی
جامعه اسلامی و دینی دقیقاً همین فرمول را نیاز دارد: توجه به ظواهر دین در جامعه دینی. اگر جامعه از را رعایت ظواهر دینی خارج شد، کم کم از روح دین و باطن دین هم جدا میشود. چون گفتیم ظاهر، راه رسیدن به باطن است. اگر جامعه از ظواهر دین تهی شد، کم کم از اخلاق و باطن هم تهی میشود. اگر تهی هم نشود، منحرف میشود. ما به تواضع نیاز داریم، اما به چه تواضعی؟ به اخلاق نیاز داریم، اما به چه اخلاقی؟ اگر ما از راهی که دقیقاً خدای متعال گفته و شریعت برای ما مشخص کرده نرویم، به بیراهه میرسیم. مثلاً بعضیها تواضع دارند، یا خیلی خیّر هستند، ولی یک بخشهایی از واجبات را انجام نمیدهند، بلکه محرمات را هم رسماً و عادی انجام میدهند. بعضی از مردم هم میگویند این فرد با اینکه اصلاً حجاب درستی ندارد، یا نماز نمیخواند ببین چقدر آدم خوبی است! آدم خوب را اینطور تعریف میکنند. البته ما خوبی او را انکار نمیکنیم، ولی این خوبی نیست که خدای متعال بپذیرد. این چه خوبی است که مردم را نسبت به سایر خوبیها دلزده و بیعقیده میکند؟! خوبی مجموعهای از دستوراتی است که خدای متعال فرموده همه اینها را انجام دهید به سعادت برسید، وگرنه نمیرسید. قرآن کریم میفرماید: «إِنَّمَا يَتَقَبَّلُ اللَّهُ مِنَ الْمُتَّقِينَ»[3]؛ خداوند فقط عمل کسانی که اهل تقوا هستند را میپذیرد.
ظواهر مهم است. البته ما نباید دیگران را بخاطر ظاهرشان که از روی جهالت است، ملامت، تحقیر و توهین کنیم، باید کمکشان کنیم. ولی این را هم باید بدانیم این افراد که ظاهر دینیشان خوب نیست، ولی در بخشهایی خوبیهایی دارند، نباید از رفتارشان الگو برداری کنیم. گاهی در جوامع غیر توحیدی، تواضع نشان میدهند برای اینکه منافعی به دست آورند. اخلاق حرفهای پیدا کردهاند؛ افرادی را از جناح مخالف بالا میبرند و تعریف و تمجید میکنند، بعد پا میگذارند روی سر اینها و خودشان را بالاتر نشان میدهند. این را بالا برد تا بالاتر بودن خودش را نشان دهد. از سر تواضع نبود. این اخلاق خیلی کثیف است، چون باطن ندارد، فقط ظاهر دارد.
یک احساس دوگانه
یک آدم مرتب، آراسته و منظم که چهره زیبایی دارد را در نظر بگیرید، مجذوبش میشوید و به سمتش میروید. همین که میخندد، میبینید دندانهایش سیاه و کرم خورده است و قیافه خیلی زشتی پیدا میکند. کنار او که مینشنید، بوی تعفنی میدهد که فراری میشوید. با همه زیباییهایی که در ابتدا داشت، احساس دوگانهای به شما دست میدهد. با خودتان میگویید نکند میخواهد شما را فریب دهد! این شخص چرا فقط ظاهر را درست کرده و به فکر درون خودش نبوده است؟!
کسانی که ظاهر را فقط درست میکنند و توجهی ندارند که این ظاهر برای اصلاح باطن و حقیقت است و به باطن حقیقت خود برای کشف آن اخلاق نمیرسند، مثل همین انسانی هستند که وقتی نزدیکش میشوید، از او دلزده میشوید. چراکه اخلاق و باطن ندارد.
زهد فروشی ممنوع!
از طرفی هم فرمودهاند اگر باطن شما خیلی خوب است، به ظواهر بی اعتنایی نکنید. این هم نوعی زهد فروشی است. مثلاً بعضی میگویند ما کار را برای خدا میکنیم، به ظاهر چه کار دارید؟! لباس مرتب نمیپوشند، اصلاً به ظاهرشان توجه ندارند... این هم خوب نیست.
در خاطرات یکی از نزدیکان امام خمینی(ره)(عروسشان یا دخترشان) هست که میگوید وقتی بیرون میرفتم کفشی میپوشیدم که مقداری پاره و کهنه بود. امام(ره) از اینکار نهی کردند... به امام گفتم مگر این چیزها اهمیت دارد؟! امام فرمودند شما که اینطور کفش پاره میپوشید، زهد فروشی است. مردم میگویند حتماً میخواهد بگوید ما بیاعتنا به دنیا هستیم و ما بیت امام هستیم و... باید متعارف و عادی مثل بقیه باشید، لباس مندرس نباید بپوشید. حدیث داریم مؤمن باید تجمل داشته باشد یعنی زیبا لباس بپوشد. یک فرد مؤمن در جمع مؤمنین باید زیبا حضور پیدا کند و متعارَف رفتار کند، البته با رعایت حدود شرعی. اینها همه ظواهر است و ظواهر هم مهم است.
پس مؤمن باید هم به ظاهر خود برسد، هم به باطن و باید سعی کند این دو را به یکدیگر نزدیک کند. باید سعی کند از راه رعایت ظواهر دینی به روح، عمق و هدف اصلی برسد، نه به ظواهر معطوف شود و به باطن بی توجهی کند، نه اینکه فقط به سمت باطن برود و ظاهر را کنار بگذارد.
کمرنگ شدن ظواهر دینی در شهرسازیهای امروز
جامعه هم به همین گونه است. متأسفانه شکل خانههایمان عوض شده و معماریهای اسلامی حذف شده است. در خانههای قدیمی آرامش بوده، سبک ساختمان سازی و هدسه ساختمان به انسان آرامش میداده. هندسه ساختمان به ساکنین حیا میداده. امروزه خانهها کوچک شده، آن هم به سبک غربی که همه چیز آن در برابر چشم است. هر کس وارد خانه شما شود، حتی به آشپزخانه هم اِشراف دارند. دیگر هیچ حریمی برای خود نمیتوانید داشته باشید، مگر اینکه خودتان مقید باشید و رعایت کنید.
شهرسازی ما اسلامی نیست. قدیم وقتی شهری ساخته میشده، محور شهر مسجد و حوزه علمیه بوده است. تمام بازارها در شهرهای قدیم را اگر ببینید، نزدیک بازارها مسجدهای جامع و حوزههای علمیه وجود دارد، یعنی دنیا و آخرت با هم جمع شده است. دین و مسجد آنجا پایگاه داشتهاند. محور همه ساخت و سازهای شهری مساجد، حوزههای علمیه و مراکز دینی بوده است. امروزه شهرک میسازیم یا در حاشیه شهر آپارتمان میسازند، بعد متوجه میشوند که مسجد برای آن نساختهاند. گاهی میگویند حالا این زمین هم باشد مسجد این منطقه، چه کسی حال دارد از طبقه مثلاً دهم آپارتمان بیایید پایین که مسجد برود؟! کنار گذاشتن ظواهر دینی، باطن دینی را هم از انسانها میگیرید. تابلو نوشتهها و شعارهای که بر روی دیوارهای شهر نوشته میشود، اخلاق و روحیه مردم را عوض میکند.
خطر ترویج بیرویه ظواهر دنیوی
خیلی از مسابقات و تبلیغات تلویزیونی اخلاق مردم را عوض میکند و به سمت اسراف، تجمل گرایی و مصرف بیرویه سوق میدهد. حتی نسل بعد را هم به آن طرف سوق میدهد. ناخواسته و خواسته جامعه تغییر میکند. چه کسی میتواند بگوید ظواهر در باطن و اخلاق اجتماعی ما تاثیری ندارد؟!
مثلاً در تبلیغات کاری میکنند که بیمه، جای توکل به خداوند را میگیرد. اینقدر تبلیغات میکنند که طوری تلقی میشود آینده من و شما در گرو بیمه است! اصلاً اگر بیمه نداشته باشیم، نابود میشویم! طوری شده است که اعتقاد ما به بیمه، بیشتر از اعتقاد به خدا و توسل به اهل بیت(ع) شده است. طرف برای اینکه بیمه خود را درست کند، به هر دری میزند. البته باید هم تلاش کند، ولی به شرطی که اعتقادش به خداوند بیشتر از بیمه باشد. اینگونه ترویج بیرویه ظواهر دنیوی، انسان را از باطن و روح دین دور میکند. در جامعه اسلامی باید ظواهر اسلامی لحاظ شود.
حجاب و چادر که حریم بین زن و مرد است، یا عدم اختلاط بین زن و مرد و... قانونی است برای عفاف و عفاف از عقل نشأت میگیرد. کسی که عفاف و حیا نداشته باشد، عقل ندارد. جامعهای که در آن عفاف لطمه ببیند، حتماً در آن جامعه، عقلانیت لطمه دیده و خواهد دید.
ترویج تظاهرات ضد دینی با پول بیتالمال!
حیا و عفاف، روحی است که شکل ظاهری عبادت آن، میشود حجاب. با رعایت حجاب و حدود شرعی، عفاف و عقلانیت فرد و جامعه حفظ میشود. حال اگر این حجاب ظاهری را کنار بگذاریم، کم کم عفاف هم از جامعه رخت برمیبندد.
برپایی ایستگاه ورزش صبحگاهی با حضور زن و مرد در میدان حج، آن هم با موسیقی تندی که از حالت عُرف ورزشی خارج است، از مصادیق ترویج ظواهر ضد دین در جامعه است که توسط مسئولین سابق شهرداری دارالعباده انجام شد. زمانی که ظواهر و حریم بین زن و مرد را کنار میزنید و بیتالمال مسلمین را خرج حذف این ظواهر میکنید، آیا دیگر حیا و عفافی در جامعه باقی میماند؟!
دوچرخه سواری بانوان که بعضی از خانمها و آقایان شورای شهر و شهرداری سابق یزد یقه پاره کردند تا تصویب و اجرا شود و شد، که تا زمانی که این گناه انجام میشود در پرونده اعمال آنها ثبت میشود و باید جواب خداوند و عفاف عمومی مردم را بدهند. این معضل، بازی با عفاف جامعه بود، و طوری جاافتاده که امروز بعضی از به ظاهر متدینین هم اِبایی ندارند که دخترانشان دوچرخه سواری کنند و دارد تبدیل به عُرف میشود.
امیدواریم مسئولان و مدیران جدید شورای اسلامی شهر و شهرداری یزد به تکلیف اسلامی و انقلابی خود در برچیدن ظواهر ضد دینی عمل کنند و شهری اسلامی و پیشرفته بسازند.
تاریخ اندلس را بخوانید که چگونه کشور اندلس به دست مسلمانان فتح شد و به یک کشور اسلامی تبدیل شد که در آنجا خداوند عبادت میشد، ولی چطور با کودتای فرهنگی توانستند این کشور را از مسلمین بگیرند و کم کم به مرکز فحشا تبدیل کنند. مواظب باشیم با دست خود بلایی سر خودمان نیاوریم! شریعت تنها راه رسیدن به حقیقت است.
وقتی ظواهر شکسته شد، حرمت بواطن هم شکسته میشود...
بنی امیه کم کم شکل دین را تغییر دادند. در نماز دستکاری کردند، در بقیه عبادات دستکاری کردند. بخشی را حذف و بخشی را نگه داشتند. ظواهر دین را دستکاری کردند. دین شد آن دینی که مردم حج میرفتند یزید هم امامشان بود. نماز میخواندند، رقص و آواز و فحشای اجتماعی هم داشتند. یک دین عجیب و غریب درست شده بود. امام حسین(ع) دیدند ظاهر و باطن دین بهم ریخته است. شده است مانند یک پوستینی که وارونه پوشیدهاند. ترسناک شده است. فرمودند من آمدهام زیر تیغ شمشیر بروم تا سیره جدم احیا شود. امر به معروف و نهی از منکر ناظر به احکام شرعی و ظاهر دین است. در آن زمان ظاهر دین هم از بین رفته بود. لذا امام حسین(ع) فرمودند: فعلی الاسلام السلام... وقتی شخصی مثل یزید حاکم باشد که حتی ظواهر دین را هم مراعات نمیکند، باید فاتحه دین را خواند.
در آن جامعه دیگر رعایت هیچ ظاهری را نمیکردند، کار به جایی رسید که اهل بیت پیامبر(ص) را به اسارت گرفتند و به شام آوردند. امام سجاد(ع) فرمودند در تمام مسیر کوفه تا شام تمام نگهبانهایی که بر ما گماشته بودند، همه رومی بودند. مسلمان نبودند که مبادا دلشان به رحم بیاید و بگویند اینها فرزندان پیامبر(ص) هستند.
غیر از من که زبان آنها را متوجه می شدم چون امام بودم، هیچ کس زبان آنها را متوجه نمیشد. آنها هم زبان ما را متوجه نمیشدند. همین که بچهها حرف میزدند، اینها را کتک میزدند! یک سری آدمهای بیاعتقاد، بی ارادت، زبان نفهم... خیلی مصیبت بزرگی بود. کار به جایی رسید که هیچ ظاهری حرمت نداشت، حتی ظاهر نوه پیامبر(ص) بودن هم، دیگر حرمت نداشت.
یک نفر از مسیحیهای که از سران روم بود و یزید به آن مجلس دعوتش کرده بود، دید که با چوب بر یک سر بریده داخل دشت طلا میزند و اهانت میکند، به زن بچه ها اهانت میکند و... پرسید اینها چه کسانی هستند؟ یزید هم چون میخواست نشان دهد که ما مخالفین خود را قلع و قمع میکنیم؛ با افتخار گفت اینها بچههای دختر پیامبر ما هستند. مسیحی تعجب کرد، گفت ما در بلادمان سینه به سینه رسیده است که حضرت عیسی مسیح(ع) از یکی از شهرهای ما عبور میکرده است، نشسته تا استراحت کند، یک تار مویی از سر او آنجا افتاده، مردم ما در آنجا زیارتگاه درست کردهاند. قرنهاست مردم به زیارت میآیند چون آنجا موی حضرت عیسی(ع) افتاده است. تو بچه های دختر پیامبرت را اسیر گرفتهای و سر نوه او را هم بریدهای؟!! این مسیحی دوید یک نیزهای را از دست سربازان کشید و حمله کرد به طرف یزید؛ که همنجا او را کشتند.
هیچ ظاهری دیگر حرمتی نداشت. وقتی این ظواهر شکسته شد، حرمت بواطن هم شکسته میشود. وقتی حرمت بزرگتر، سید و استاد شکسته شد، اخلاق هم از بین میرود. ظاهر راهی است برای رسیدن به باطن.
زمانی که اهل بیت امام حسین(ع) وارد شام شدند، روزها هوا گرم بوده و شبها از شدت سرما میلرزیدند و لباس مناسبی نداشتند. این زنها و بچهها به خاطر سرما در آغوش یکدیگر میخوابیدند. امام سجاد(ع) میفرمایند روزها گرم میشد، این خرابه سقف و سایه هم داشت، ولی نمیتوانستیم داخل شویم چون سقفها دائما در حال ریزش بود. این زن و بچهها زیر آفتاب مینشستند.
السلام علیک یا اباعبدالله...
[1]. سوره عنکبوت، آیه 45.
[2]. اسرار الشریعة و اطوار الطریقة و انوار الحقیقة، ص 207.
[3]. سوره مائده، آیه 27.