تأثیر وابستگی‌های انسان در چگونگی مرگ

تأثیر وابستگی‌های انسان در چگونگی مرگ


تأثیر وابستگی‌های انسان در چگونگی مرگ

 

حجت‌الاسلام مهدوی‌نژاد: دلیل سختی جان‌دادن و سکرات موت عمدتاً تعلقات انسان است و تعلقات یعنی وابستگی‌های انسان به این عالم و اعمالی که انجام می‌دهد // عشق و محبت‌های حرام هم باعث تعلق خاطر شدید و بد انسان به دنیا می‌شود و در جان‌ دادن انسان بسیار تأثیرگذار است. گاهی در ارتباط دو جنس موافق هم دوستی شدیدی وجود دارد که طبیعی و حلال نیست، در این دوستی گناه وجود دارد، اصل این دوستی و محبت حرام است. در واقع هر نوع تعلقی که خلاف شرع و عقل باشد، وابستگی‌ حرام است // بعضی‌ تعلقات‌شان مثل آب است، رقیق شده‌اند و وابستگی‌ آنها به دنیا شدید نیست. بنابراین لحظه جان دادن سریع و بدون درد به عالم دیگر منتقل می‌شوند // امتحاناتی برای انسان پیش می‌آید تا تعلقات انسان کاهش پیدا کند، تا ‌جایی که به صفر برسد. هرقدر بیشتر به خدا و اهل‌بیت(علیهم‌السلام) متوسل و مؤمن باشید، در یک سیر تربیتی قرار میگیرید که از تعلقات شما کم می‌شود // تا از خود و تعلّقات خود رها نشوید، عبد خدا نمی‌شوید

 

شناسنامه:

عنوان مراسم: بفرمایید مهمانی خدا

موضوع سخنرانی: ابد در پیش داریم 19

تاریخ: دو‌شنبه سیزدهم فروردین‌ماه ۱۴۰3، بیست‌ویکمین شب از مراسم ماه رمضان

مکان: امامزاده سیدجعفرمحمد(علیه‌السلام)

 

وابستگی‌های انسان در هنگام مرگ

دلیل سختی جان‌دادن عمدتاً تعلقات انسان است و تعلقات، یعنی وابستگی‌های انسان به این عالم و اعمالی که انجام می‌دهد. اینها عمدتاً، ریشه سکرات موت و سخت جان ‌دادن انسان است.

وابستگی‌های انسان دو نوع‌اند: وابستگی‌های طبیعی، معمولی و حلال؛ وابستگی‌های غیرطبیعی و حرام. در مورد وابستگی‌های حرام که تکلیف روشن است و قاعدتاً اسباب سختی جان ‌دادن انسان را فراهم می‌کند. تعلقات حرام مثل مال حرام یا پُست و جایگاه حرام که با زد و بند به‌دست آمده و فرد شایستگی آن‌ را نداشته ‌است. در اینگونه موارد اتفاقاً فرد به مال حرام دلبستگی زیادی دارد؛ حرام خوردن برایش عادی و لذت‌بخش شده است، تعلقش به این است که سر دیگران کلاه بگذارد و منفعتی به‌‌دست آورد، اینها تعلقات حرام است.

عشق و محبت‌های حرام هم باعث تعلق خاطر شدید و بد انسان به دنیا می‌شود و در جان‌ دادن انسان بسیار تأثیرگذار است. کسانی که در وادی همجنس‌بازی هستند، علاقه و محبتی به جنس موافق دارند که حرام است. گاهی در ارتباط دو جنس موافق دوستی شدیدی وجود دارد که طبیعی و حلال نیست، در این دوستی گناه وجود دارد، اصل این دوستی و محبت حرام است. هر نوع تعلقی که خلاف شرع و عقل باشد، وابستگی‌ حرام است.

اگر حیوان حلال‌گوشت مدتی نجاست‌خوار شود، تا زمانی که از مواد طیب و طاهر استفاده نکند و مدتی از آن نگذرد، گوشت آن حیوان قابل خوردن نیست. همچنین انسانی که از حرام ارتزاق می‌کند یا به حرام تعلق دارد به عالم ملکوت وصل نمی‌شود و او را نمی‌پذیرند. پس در این شکی نیست که باید تعلقات حرام را کنار گذاشت.

 

وقتی تعلقات حلال موجب سختی جان دادن می‌شود!

تعلقات حلال، مانند محبت پدر و مادر به فرزندان‌شان، محبت فرزندان به والدین، محبت خواهر و برادر، محبت دوستان و مؤمنین به همدیگر، علاقه شدید به شغل، کسب حلال و موقعیت حلال که فرد به‌دست آورده‌ اشکالی ندارد و همه اینها حلال‌اند، ولی به هر حال تعلق‌اند و انسان به آنها وابستگی دارد؛ این وابستگی و تعلق فی نفسه اشکالی ندارد، اما زمانی مسئله‌دار می‌شود که بین این تعلقات حلال و امر ‌و ‌نهی الهی و تکلیف انسان تعارض یا تزاحم ایجاد شود. ‌مثلاً بین محبت فرزند و خداوند مجبور شوید یکی را انتخاب کنید. در حالت طبیعی محبت به فرزند امر خداست، خداوند فرموده فرزند، همسر و زندگی‌تان را دوست بدارید و حب‌الوطن داشته باشید، اینها خوب است ولی گاهی تزاحم ایجاد می‌شود و باید یکی را انتخاب کنید. خداوند در آیه‌ای امر به هجرت می‌کند، در این حالت محبت و وابستگی حلال به خانواده و وطن با امر و نهی الهی تزاحم پیدا می‌کند. اگر فرد به‌ خاطر تعلق حلال که فی‌نفسه خوب است، امر ‌و ‌نهی خداوند را زیر پا گذاشت، آنوقت همین تعلق حلال، می‌شود تعلق حلالِ بد و دیگر حلال نیست!

اگر تعلق حلال به این مرحله برسد، اسباب سختی جان ‌دادن می‌شود. کسی که الان نمی‌تواند از تعلقات حلال دل بکَند، حتماً آخرین لحظه عمرش نمی‌تواند از مهم‌ترین تعلقش که جان و پیوند به این عالم باشد، دل بکَند؛ لذا جان دادن هم سخت می‌شود.

 

تمرین دل کندن از تعلقات

ماه رمضان تمرینی است که خداوند برای دل‌کندن و فاصله گرفتن از تعلقات حلال به ما داده ‌است، خوردن و آشامیدن و کارهای روزمره که حلال بود، در این ماه حرام می‌شود. این چنین خداوند آزمونی برای ما مقرر کرده، بیاید امتحان کنید و طعم امساک را بچشید. همیشه طعم خوردن را چشیده‌اید، اما طعمی هم در نخوردن وجود دارد که خوب است آن ‌را هم بچشید. همیشه طعم تعلقات خود را چشیده‌اید، مدتی هم طعم ترک تعلقات و لذت‌ها را بچشید. برای روز امتحان دیگر فرصتی ندارید و اگر تمرین نکرده و آماده نباشید، نمی‌توانید دل بکنید؛ لذا باید ذره‌ذره روی خودتان کار کنید. در احوالات موت در روایات فرمودند: سخت‌ترین دردها و بلاها که باعث می‌شود همه دردهای انسان از یاد برود، موت است، مثلاً اگر شما سردردید، ناگهان دندان‌‌درد شدیدی هم بر شما عارض می‌شود، آنقدر دندان‌درد شدید است که سردرد از یادتان می‌رود. اگر مریضی دیگر پیدا ‌کنید هر دو را فراموش می‌کنید. می‌فرمایند: همه دردهایی که در دنیا وجود دارد را با هم جمع کن، لحظه مرگ همه آن دردها از یادت می‌رود. آن ‌قدر درد جان دادن شدید است که تمام دردهایی که تجربه کردید را فراموش می‌کنید.

 

مثل آب رقیق باشید

پس رقیق باشید و خود را ملایم کنید، مانند آب باشید، مولکول‌های آب پیوند سستی باهم دارند و به ‌راحتی می‌توان آنها را از ظرفی به ظرف دیگر منتقل کرد. تخته‌ای را به شما می‌دهند، اگر بخواهید آن را بشکنید، ممکن است مجبور شوید چند دفعه به آن فشار وارد کنید، ولی در نهایت می‌توانید آن را بشکنید، ولی اگر تکه‌ای از آهن به شما بدهند نمی‌توانید آن را از هم جدا کنید. باید از وسیله برش فلز استفاده کنید که آن هم صدا و جرقه زیادی تولید می‌کند تا بالاخره موفق شوید آن را از هم جدا کنید.

تعلقات انسان‌ها هم همینطور است؛ بعضی‌ تعلقات‌شان مثل آب است، رقیق شده‌اند و وابستگی‌ آنها به دنیا شدید نیست، بنابراین لحظه جان دادن سریع و بدون درد به عالم دیگر منتقل می‌شوند. اما برخی تعلقات‌شان بیشتر است و مثل شکستن تخته چوب با کمی فشار شکسته می‌شوند. بعضی هم‌ تعلقات‌شان مثل آهن است، مولکول‌ها به شدت به هم چسبیده‌اند و بافت در هم ‌تنیده‌ای دارد که با اره جدا می‌شود و سر و صدا، درد و آتش دارد. بنابراین باید روی خودمان و تعلقاتمان کار کنیم.

 

امتحان خداوند متناسب با ظرفیت افراد/ امتحان برای رفع تعلق

گاهی خداوند بعضی مؤمنین را دوست دارد و امتحان می‌کند. مثلاً ساعتی دارید که بسیار به آن علاقمندید، ناگهان آن را برای چند روز گم می‌کنید، ناراحت می‌شوید و مدام گله دارید و ناراضی هستید. ولی بعد از چند روز راضی می‌شوید‌ که دیگر کاری است که شده و نمی‌توان کاری کرد، کمی تمرین می‌کنید، آزمون بعدی سر راه‌تان قرار می‌گیرد، یک چیز خیلی مهمتری مثل اتومبیل تان را دزد می‌برد، چقدر دوندگی می‌کنید و به پلیس زنگ می‌زنید، مدتی ذهن و تمام زندگی‌تان را درگیر می‌کند، از خواب و خوراک می‌افتید و با همه بداخلاقی می‌کنید. بعد به خواست خداوند پیدا می‌شود. هرقدر بیشتر به خدا و اهل‌بیت(علیهم‌السلام) متوسل و مؤمن باشید سیر تربیتی برای شما اتفاق می‌افتد و از تعلقات شما کم می‌شود. خداوند می‌داند شما ظرفیت دارید که کلاً این مال را از دست بدهید یا اینکه ظرفیت ندارید. الآن ماشین پیدا می‌شود دفعه بعد در آزمون بعدی یک اتفاق دیگر می‌افتد. خداوند فرزند بعضی را از آنها می‌گیرد. البته این آزمون برای کسانی است که در کلاس توحید خداوند ثبت‌‌‌نام کرده‌اند، افرادی که مدرسه نمی‌روند امتحان هم نمی‌شوند. این امتحانات برای انسان پیش می‌آید تا انسان تعلقاتش کاهش پیدا کند، تا ‌جایی که به صفر برسد.

 

تعلقات خود را کم کنید

آن اتفاقاتی که در زندگی برایتان می‌افتد را گاهی بر همین اساس تحلیل کنید که خدا می‌خواهد تعلقات شما را نسبت به دنیا کم کند؛ خیلی جزع و فزع نکنید و غر نزنید. گاهی واقعاً دردآور است، ولی اگر حواستان باشد خداوند از شما امتحان می‌گیرد و تعلقات شما را مدیریت می‌کند. با کم شدن تعلقات حواس شما جمع می‌شود، آرام می‌شوید. چه خبراست! ماشینت را بردند؟ توکل به خدا ان‌شاالله پیدا می‌شود؛ چرا بقیه زندگی را به‌خاطر ماشین به‌ هم می‌ریزی؟ آنهایی که تعلقاتشان بالاست زندگی آرامی ندارند؛ چراکه دنیا پر از حذف و نصب است. گاهی ناگهان یک چیز از زندگی‌تان حذف می‌شود به هم می‌ریزید، در همه زندگی تأثیر می‌گذارد، همه اوضاع شما را به هم می‌ریزد، اینطور نباشید، بلکه آرام باشید. آن زمان که خداوند چیزی در زندگی شما نصب می‌کند، آن موقع هم آرام باشید، خیلی شادی و شعف نکنید، خدا را شکر کنید، وقتی خداوند چیزی از زندگی شما حذف می‌کند آن زمان هم توکل کنید. آدم مؤمن اینطور است.

 

دستور اعدام پسر توسط پدر!

مرحوم آیت‌الله محمدی گیلانی را خداوند رحمت کند، اوایل انقلاب رئیس دادگاه انقلاب بودند. دو پسر داشتند، هر دو جزء منافقین بودند. ایشان یک مرد مهّذب، انقلابی و مجتهد بود. دو پسر آیت‌الله جذب سازمان منافقین شدند و جزء آنها بودند، علیه انقلاب در آشوب‌ها شرکت می‌کردند و در واقع محارب بودند. اینها دستگیر شدند. آیت‌الله محمدی رئیس دادگاه انقلاب بود، خودش محاکمه پسران را بر عهده می‌گیرد و برای آن دو حکم اعدام صادر می‌کند. کسانی که موظف بودند این اعدام را اعمال کنند، تحت امر بودند بالأخره دلشان نمی‌آمد. می‌گویند: این حکم خیلی تند بود این پدرش بود اینها دو تا بچه‌هایش بودند چگونه ایشان این حکم را برید؟! بالأخره اهمال می‌کردند. ایشان دید اینها گوش نمی‌دهند خودش رأساً خواست برای اعدام بچه‌هایش اقدام کند، آ‌نها دیگر بلند شدند دیدند، نه این بازی جدی است پدر است بخواهد خودش برود اعدام کند! رفتند بالأخره حکم اعدام اجرا کردند.

 

غلبه محبت خدا بر محبت فرزند

شما این داستان را می‌شنوید چه حسی به شما دست می‌دهد؟ عجب پدر بی عاطفه‌ای! چطور یک پدر می‌تواند از فرزندان دل بکند؟ این مسئله خیلی مهم است، با خداوند شوخی ندارد. در مورد امیرالمؤمنین(علیه‌السلام) می‌فرماید: «خشن فی ذات الله»[1]؛ در مورد خدا و حکم خدا با کسی شوخی نداشت؛ یعنی غلبه بر تعلقات. اتفاقاً چون پدر است و انسان مهذب، مجتهد، عالم، دین‌دار و دین‌شناس است، عمل ایشان نسبت به فرزندان از باب فهم مسئله خیلی نسبت درست و کاملی است؛ حقوق را رعایت می‌کند، حقوق و جایگاه فرزندان را می‌فهمد، از آن طرف چون خداشناس و دین‌شناس است، محبت خداوند را بر محبت فرزندان غالب می‌کند.

آیت‌الله جنتی برای دستگیر شدن پسرش نذر می‌کند. آیت‌الله جنتی یک پسر داشت به نام محمدحسین جنتی، همان اوایل انقلاب جذب منافقین شده بود، متواری بود بعد هم در جریان یک درگیری کشته شد. آقای جنتی نذر کرده بود، اگر فرزندش دستگیر شد چهل روز روزه شکر بگیرد. اینها خیلی مهم است. در این حالت نسبت و محبت فرد به خداوند به قدری عمیق است که محبت و تعلق به فرزند، تحت تأثیر تعلق به خداوند قرار می‌گیرد.

 

اعلام برائت آیت‌الله خزعلی از فرزند خود!

آیت‌الله خزعلی یک پسر دارند به نام مهدی خزعلی که از نظر عقیدتی و فکری نسبت به انقلاب انحراف داشت؛ مخصوصاً در فتنه ۸۸ فعال بود. جستجو کنید و نامه برائت آیت‌الله خزعلی از پسرشان را بخوانید. ایشان در نامه اعلام می‌کند، طبق آیه 64 سوره تغابن که می‌فرماید: «یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا إِنَّ مِنْ أَزْوَاجِکُمْ وَأَوْلَادِکُمْ عَدُوًّا لَکُمْ فَاحْذَرُوهُمْ »؛ بعضی از همسران و فرزندان دشمن شما هستند از ایشان حذر کنید، من دیگر نسبتی با این فرزندم ندارم و اعلام برائت می‌کند. دشمن از نسبت‌های اینها با هم‌ علیه انقلاب سوءاستفاده می‌کند. ایشان در این نامه می‌گوید: من هیچ ربطی به این فرزندم ندارد، خداوند هدایتش کند و اگر هدایت نمی‌شود، انقلاب، امام، رهبری و نظام را از شرّش حفظ کند.

 

پدری که به‌خاطر محبت پسر بیچاره شد!

این مسئله مهم است. گاهی بعضی از مسئولین فرزندانشان از رانت‌های خاص استفاده می‌کنند، می‌بینیم فرزند فلان مسئول به دلیل حضور در آشوب علیه انقلاب، فتنه‌گری و داشتن ارتباط با سرویس‌های جاسوسی بازداشت می‌شود. پدر می‌آید برای فرزند خطاکار دعا می‌خواند، از او دفاع کرده و برای رفتن به زندان بدرقه‌اش می‌کند. این یعنی تعلق، تعلق یکی را بیچاره می‌کند، تعلق، زبیر را بیچاره کرد. زبیر کسی بود که حضرت صدیقه(علیهاالسلام) به امیرالمؤمنین(علیه‌السلام) عرض کردند: علی جان، اگر معذوریت دارید و نمی‌توانید به وصایای من عمل کنید، زبیر را وصی خود قرار دهم. امیرالمؤمنین(علیه‌السلام) فرمودند: این زبیر با ما بود تا پسرش به دنیا آمد! پسرش بزرگ شد، محبت و تعلق پدر و فرزند زبیر را بیچاره‌ کرد.

 

تعلّقات نفسانی را قیچی کنید، تعلّق فقط به خدا

نمونه‌هایی از تعلق در زندگی ما هم هست، گمان نکنیم تعلقات فقط برای مسئولین و... است. گاهی به‌خاطر همسر، فرزند و دوست روی حق پا می‌گذاریم یا جایی که نباید سکوت کنیم سکوت می‌کنیم. به‌خاطر فرزند سکوت می‌کنیم و حقی ضایع می‌شود، به‌خاطر آشنایی با یکی، روی حق دیگری پا می‌گذاریم. تخم مرغ ‌دزد است که بعداً شتردزد می‌شود. انسان باید در همان موارد کوچک حواسش را جمع کند.

پس انسان باید حواسش به تعلّقاتش باشد. حتی گاهی انسان به‌خاطر تعلّقات معنوی خود و تعصب نسبت به هیئت، مسجد و زیارت تکلیف الهی را زیر پا می‌گذارد. وقتی مسئله معنوی با تکالیف خداوند تزاحم پیدا می‌کند نمی‌تواند تعلق خود را مدیریت کند، مثلاً عاشق زیارت است، ولی پدر راضی نیست و تحت تکفل پدر هستید، بدون رضایت پدر زیارت می‌روید، می‌گویید: به خدا، دلم برای حرم امام رضا(علیه‌السلام) پر می‌زند، این یک تعلق معنوی است. ولی در این شرایط تعلق  و محبت حرام است. می‌خواهید بندگی خدا کنید یا بندگی خود را؟ تعلّقاتی که مربوط به نفس است را قیچی کنید، تعلّق فقط به خدا.

 

اولویت تکلیف و مسؤلیت بر تعلقات معنوی

مثلاً شما جایی مسئولیتی قبول کرده‌اید، قولی داده‌ یا عهدی بسته‌اید. در بحبوحه کار پیام می‌دهید من زیر گنبد سیدالشهدا دعا‌گوی شما هستم! شما اینحا مسئولیتی داشتید، چه فایده که زیر گنبد سیدالشهدا دعاگو هستید؟! خیلی مهم است که انسان، تعلّقات خودش را درست مدیریت کند، گاهی می‌بینیم شخص تکلیف شرعی و تعهد خود را رها کرده و به دنبال یک تعلّق معنوی خود رفته است.

شهید آوینی چقدر قشنگ می‌گوید: بعضی‌ها دنبال یک عمل عبادی هستند و از تکلیف خود فاصله می‌گیرند، مثل اینکه یک عده در حال طواف خانه خدا بودند، در حالی که امام حسین(علیه‌السلام) در کربلا بود. آنها کار بدی نمی‌کردند، در حال نماز و طواف بودند.

باید دید به چه چیز و چه کسی وابسته‌اید؟ شاید هنوز به خودتان وابسته‌اید؛ تا از خود و تعلّقاتتان رها نشوید، عبد خدا نمی‌شوید. اینها را خدا از ما خواسته که درست کنیم. در لحظه مرگ می‌بینید که چقدر از کارهای ثواب شما، گناه بوده است. در آن لحظه دیگر کاری نمی‌شود کرد.

 

آیت‌الله بهجت و دستور پدر

مرحوم آیتالله فاطمی‌نیا نقل کردند که وقتی مرحوم آیتالله بهجت، جوان بودند و در نجف که تحصیل می‌کردند و از شاگردان آقای قاضی بودند. آقای قاضی هم اهل معرفت و عرفان بودند، ذکر می‌دادند و چلّه‌نشینی به شاگردان خود می‌دادند. یک عده به پدر ایشان گفته بودند که فرزندتان در وادی ورد افتاده و ممکن است کمتر درس بخواند و به گمراهی کشیده شود. ایشان هم نامه‌ای به آقای بهجت نوشته بودند و گفته بودند که راضی نیستم غیر از اذکار واجب، چیز دیگری بگویید. ایشان حتی در نماز، اذکار واجب را می‌گفتند، و مستحبات را هم انجام نمی‌دادند. چرا ایشان آیت‌الله بهجت می‌شود؟ چون بنده خداست. نمی‌گوید پدرم چه می‌داند، هر چه آقای قاضی بگوید! او می‌گوید امر پدر مطاع است.

 

پدرم راضی نیست/ اطاعت یا تأمین تعلقات خود؟

اوایل که ما قم مشرف بودیم، یک مراسم دعای ندبه بود که ما در آنجا شرکت می‌کردیم و آنقدر این دعای ندبه عالی بود که من فکر نمی‌کنم کسی چنین دعای ندبه‌ای را تجربه کرده باشد. صبح‌های جمعه حتی گاهی هم که برف می‌آمد ما با پای پیاده، حدود هفت کیلومتر راه را می‌آمدیم تا به آن دعای ندبه برسیم. حتی از بعضی از شهرستان‌های همجوار هم بعضی از مردم مینی‌بوس می‌گرفتند و می‌آمدند. دعای ندبه‌ای بود که بعضی‌ها بعد از این دعا، با پای پیاده به جمکران می‌رفتند و در راه هم گریه می‌کردند.

 یک روز آقایی که دعای ندبه می‌خواند دیگر نیامد. گفتیم: ما یک روزی معنوی داشتیم و کل هفته را به‌خاطر صبح جمعه زنده بودیم چرا نمی‌آیید؟ گفت: پدرم راضی نیست. پدر ایشان از علما بودند و به وی گفته بودند که من راضی نیستم که بروی و دعا بخوانی. عجب فضایی بود، همه ناراحت بودیم! احساس می‌کردیم از هفته بعد، همه در جهنّم هستیم. گفت: پدرم راضی نیست؛ خدا چنین سوزی را به کسانی می‌دهد که اینطور هستند.

یک وقت خداوند تعلقات معنوی را از تو می‌گیرد به‌خاطر اطاعت از خودش. این همه حال تعطیل شد به‌خاطر اینکه پدرش راضی نیست! دینداری اینطور است. اینکه چیزی دست ما را نمی‌گیرد به‌خاطر این است که ما خیلی وقت‌ها دینداری نمی‌کنیم، فقط تعلّقات خودمان را تأمین می‌کنیم. این مسئله بسیار مهمی است.

 

مراتب تعلقات و جان دادن‌ها

یکسری آدم‌های خوب هستند که در روایت داریم که مؤمن‌اند و راحت جان می‌دهند. حال چگونه راحت جان می‌دهند؟ امیرالمؤمنین(علیه‌السلام) می‌فرمایند، آنها دم مرگ چیزهایی می‌بینند که عاشق مرگ می‌شوند و جان می‌دهند؛ دیگر جان کندن ندارند. ولی یک دسته خوبان و مؤمنینی هم هستند که سخت جان می‌دهند. چرا؟ چون تعلّقات دارند و به خاطر این تعلّقاتشان گناه کرده‌اند. می‌فرماید: «المَوتُ کفّارةٌ لِذُنوبِ المؤمنینَ»[2]؛ مرگ کفاره گناهان مؤمن است. همان جا خدا تمام حساب و کتاب را صاف می‌کند که آن طرف مشکلی نداشته باشد. البته در روایت داریم که بعضی از مؤمنین وضعشان خراب است و در سکرات موت حسابشان صاف نمی‌شود در برزخ در عذابند، باز هم بعضی‌ها حسابشان صاف نمی‌شود و به قیامت کشیده می‌شود و در آنجا بخشیده می‌شوند؛ بعضی هم آنقدر وضعشان خراب است که باید به جهنم بروند، در آتش می‌سوزند و تطهیر می‌شوند و بعد به بهشت می‌روند؛ کما اینکه در روایت می‌فرماید: هیچ‌کدام از دوستان و شیعیان اهل‌بیت مخلّد در آتش نخواهند شد.

در روایت است که آدم‌های بدی هستند که راحت جان می‌دهند؛ می‌بینید در دنیا زندگی‌اش در رفاه و آسایش بوده، موقع مرگ هم خیلی راحت، جان داد، نه سکرات موتی، نه بیماری و سختی...، این چگونه می‌شود؟! امام کاظم(علیه‌السلام) فرمودند: «...و یُصَفّی الکافِرینَ مِن حَسَناتِهِم فیکونُ آخِرَ لَذّةٍ أو راحَةٍ تَلحَقُهُم...»[3]؛ این آسانی به ازای ثواب آخرین حسنه و کار خیری است که آن کافر و گناهکار انجام داده است. خوبی‌ها و حسناتی داشت که خدا در لحظه مرگ آنها را صاف کرد، او دیگر آن طرف گیر است! در روایت هست آدم‌های بدی هستند که سخت جان می‌دهند که اینها اول عذابشان از دم مرگ است و الی یوم القیامه و فی جهنم هم ادامه دارد.

 انسان‌هایی که در این دنیا تمرین می‌کنند تا تعلقاتشان را کنار بگذارند در لحظه جان دادن راحت‌اند؛ تمرین جدا شدن از تعلقات را خودمان در برنامه زندگی‌مان قرار دهیم. نگذاریم که خدا به سراغمان بیاید و یکی‌یکی تعلقاتمان را از ما بگیرد. البته اینها نسخه دارد، آدم مؤمن باید مطالعه کند، سؤال بپرسد و... اینها مهم است.

اعمالی هم که فرد در دنیا به‌خاطر تعلقاتش خراب کرده، در لحظه جان دادن گیر دارد و به‌خاطر آن اعمال، دچار سختی جان دادن می‌شود.

 

اصلی‌ترین راه آسان شدن غمرات و سکرات موت

نسخه اصلی و متنی و درمان اصلی در آسان شدن جان دادن همین کم کردن تعلقات است. سعی کنید که هر حلالی را که دوست دارید اولاً به‌خاطر خدا دوست داشته باشید؛ ثانیاً اگر با امر و نهی الهی تزاحم کرد، امر و نهی الهی را بر آن ترجیح دهید. این کار را تمرین کنید و تعلقات را مدیریت کنید. تعلقات حرام هم که مشخص است، باید کنار بگذارید. این اصل مسئله است، بقیه موارد را که عرض می‌کنیم فرع‌اند؛ یعنی اگر این نباشد، بقیه موارد مثل مسکن‌اند.

 

راه‌های برای آسان شدن سکرات موت

1. انس با قرآن؛ یکی از برکات انس با قرآن این است که جان دادن انسان آسان می‌شود. در روایاتی فرموده‌اند هر کس سوره «یوسف» را تلاوت کند و به خاندان و بستگانش یاد دهد، جان کندن او آسان می‌شود. فرموده‌اند: یکی از فواید سوره «ق» این است که سکرات موت را آسان می‌کند. سوره‌های «یس» و «صافات» هم در این خصوص توصیه شده‌اند. مهم است که انس بیشتری با قرآن داشته باشید.

2. روزه گرفتن روز ماه رمضان؛ گرفتن روزه به اضافه حفظ حرمت ماه رمضان سبب راحتی مرگ می‌شود. ممکن است کسی روزه باشد ولی فحش هم بدهد و بدحجاب هم باشد؛ این روزه سکرات موت او را کم نمی‌کند! حفظ حرمت ماه رمضان هم خیلی مهم است.

3. صله‌ رحم؛ فرموده‌اند که صله‌ رحم غیر از اینکه عمر را طولانی می‌کند، مرگ را هم آسان می‌کند.

4. پوشاندن برهنه؛ امام صادق(علیه‌السلام) فرمودند: به کسانی که لباس خوب برای پوشیدن ندارند لباس خوب بدهید که این باعث آسان شدن لحظه مرگ می‌شود.

5. محبت اهل بیت(علیهم‌السلام)؛ این امر خیلی مهم است. در روایات متعددی از رسول اکرم(صلی‌الله‌علیه‌وآله) آمده که فرمودند: محبت علی(علیه‌السلام) باعث آسان شدن جان دادن می‌شود و قبر متوفی باغی از باغ‌های بهشت می‌شود. رسول خدا(صلی‌الله‌علیه‌وآله) در مورد محبت حضرت زهرا(علیها‌السلام) به سلمان فرمودند: «یَا سَلْمَانُ حُبُّ فَاطِمَةَ یَنْفَعُ فِی مِائَةٍ مِنَ اَلْمَوَاطِنِ أَیْسَرُ تِلْکَ اَلْمَوَاطِنِ اَلْمَوْتُ وَ اَلْقَبْرُ وَ اَلْمِیزَانُ وَ اَلْحَشْرُ وَ اَلصِّرَاطُ وَ اَلْمُحَاسَبَةُ»[4]؛ سلمان! محبت به فاطمه(علیها‌السلام) در یکصد جا به درد می‌خورد از جمله آنها هنگام مرگ، عالم برزخ، دریای میزان، عرصات محشر، پل صراط و محاسبه اعمال.

محبت حضرت زهرا(علیهاالسلام) را کسب کنید و با خواندن فضائل، اشک در مصائب ایشان و اهدای سور قرآنی به ایشان، با خدمات و اطاعت از اوامر حضرت، محبت ایشان را در دل‌هایتان زیاد کنید.

 

نشانه محبت به اهل بیت(علیهم‌السلام)

یکی از چیزهایی که نشانه محبت به اهل بیت(علیهم‌السلام) است، همین تقید به حضور در روضه‌های امام حسین(علیه‌السلام) است. این موضوع خیلی مهمی است؛ اینکه انسان با احترام و معرفت در روضه‌ها شرکت کند، از کنار اسم امام حسین(علیه‌السلام) ساده رد نشود. حتی اگر جایی پرچم امام حسین(علیه‌السلام) هم ببیند بر ایشان سلام بدهد و... اینها چیزهای مهمی است.

 

مدیریت تعلقات با اشک بر امام حسین(علیه‌السلام)

یکی از راه‌هایی که ما می‌توانیم از طریق آن تعلقاتمان را مدیریت کنیم، محبت امام حسین(علیه‌السلام) است؛ چراکه شما در هر عبادتی که مشغول به آن باشید ممکن است که با تعلقات نفسانی خودتان آن عبادت را انجام دهید، حتی حج و جهاد. ولی در یک مسئله است که انسان وقتی غرق در آن مسئله می‌شود، عمدتاً تعلقات شخصی‌اش کنار می‌رود و آن اشک بر امام حسین(علیه‌السلام) در مصیبت امام حسین(علیه‌السلام) است؛ چراکه آن لحظه‌ای که روضه امام حسین را می‌خوانند و دارید برای آقا گریه می‌کنید دیگر پای خودتان وسط نیست. مگر اینکه خودتان را وسط بکشید و حاجت طلب کنید که این موضوع دیگری ا‌ست، و الّا خدا برای مؤمن اینگونه قرار داده که وقتی اسم امام حسین(علیه‌السلام) می‌آید آتشی در دل او شعله می‌کشد و این آتش منیت‌ها را می‌سوزاند.

 

گریز از مصائب خود به مصائب امام حسین(علیه‌السلام)

آن لحظه‌ای که برای امام حسین(علیه‌السلام) گریه می‌کنید دیگر خودتان نیستید و خود را نمی‌بینید. محبت امام حسین(علیه‌السلام) عجیب است! فرموده‌اند: «وقتی می‌خواهید بر چیزی گریه کنید، بر امام حسین(علیه‌السلام) گریه کنید«. مبادا برعکس شود! دارید برای امام حسین‌(علیه السلام) گریه می‌کنید، یک لحظه به یاد مصائب خودتان بیفتید و به مصائب خودتان گریز بزنید؛ ابداً این کار را نکنید، بلکه از مصائب خودتان به مصائب امام حسین(علیه‌السلام) گریز بزنید. بگویید هیچ مصیبتی، مصیبت امام حسین(علیه‌السلام) نمی‌شود. این کار، منیت و تعلقات را از بین می‌برد.

 

معجزه عشق امام حسین(علیه‌السلام) // اگر روضه، روضه باشد!

مردی از اهالی هندوستان برای امام حسین(علیه‌السلام) مجلس و روضه عالی می‌گرفت. فرماندار آن شهر عوض ‌شد و یک شخص ناصبی که دشمن اهل بیت بود حاکم ‌شد. به او گفتند اینجا مردی شیعه است و مجلس مُعظَمی دارد که مردم شیفته آن مجلس‌اند و خرج می‌دهد. می‌گوید: «همه اموالش را مصادره کنید»، همه اموالش را مصادره می‌کنند، یک فرد بی‌چیز و بدبخت و فقیر می‌شود. نزدیک محرم می‌شود، در خانه نشسته و غصه می‌خورد و گریه می‌کند، همسرش به او می‌گوید: برای اینکه بدهکار و فقیری گریه می‌کنی؟ می‌گوید: نه، از آنجا که محرم نزدیک است و ما هر سال سیاهی می‌زدیم و عَلَم امام حسین(علیه‌السلام) را بلند می‌کردیم، خرجی می‌دادیم، ولی الان مردم اول محرم می‌آیند می‌بینند این در بسته، چراغی روشن نیست و عَلَم و روضه‌ای نیست! چکار کنم؟ همسرش می‌گوید: نداریم اشکالی ندارد، امسال اینجوری شده، انشاالله سال‌های بعد می‌توانیم روضه را برپا کنیم. می‌گوید: مگر می‌شود روضه را تعطیل کرد؟ مردم توقع دارند و می‌آیند. بعد هر کسی هم که بیاید، من باید بگویم که وضعمان بد شده و ورشکسته شده‌ایم، اینطوری آبرویمان هم می‌رود. باید راستش را بگویم. آن‌وقت مردم می‌گویند: کسی که روضه امام حسین(علیه‌السلام) می‌خواند بدبخت شد! خیلی بی‌قرار و ناراحت بود. همسرش یک‌دفعه گفت: فکری به ذهنم رسیده است. ما هنوز یک چیز دیگر هم داریم که می‌توانیم بفروشیم و پولش را خرج روضه کنیم؛ پسرمان!

 پرسید: پسرمان؟! گفت: بله، پسرمان. سر او را می‌تراشیم و یکی دو شهر آن ‌طرف‌تر او را به عنوان غلام می‌فروشیم و پولش را خرج روضه امام‌حسین(علیه‌السلام) می‌کنیم. فرزند ما فدای سر امام‌حسین(علیه‌السلام)! گفت: بچه را که نمی‌شود فروخت، چگونه می‌توانیم یک انسان آزاد را بفروشیم؟! گفت: با خودش صحبت می‌کنیم، بچه بالغی است، اگر خودش راضی بود او را بفروش.

پسر که آمد دید پدر و مادرش یک جوری به او نگاه می‌کنند، گفت: چه خبر شده؟ مادر برایش توضیح داد. بچه شروع کرد به گریه کردن، گفت: اگر من اینقدر ارزش دارم که مرا بفروشید و پولش را خرج روضه امام‌حسین(علیه‌السلام) کنید، چه افتخاری بالاتر از این؟! أحسنت به پدر و مادری که فرزندشان را این‌گونه تربیت کرده‌اند!

پدر می‌خواهد فرزند را ببرد، حالا مادر و پسر همدیگر را بغل کرده‌ و وداع می‌کنند. بالاخره وداع سخت است، ولی ببینید محبت امام‌حسین(علیه‌السلام) چقدر قدرت دارد، اگر کسی عاشق امام‌حسین(علیه‌السلام) باشد، چه صحنه‌هایی خلق می‌کند! آیا این صحنه قشنگ‌تر از صحنه شفا پیدا کردن یک کور مادرزاد نیست؟ اینکه یک پدر و مادر به خاطر امام‌حسین‌(علیه‌السلام) از فرزندشان دل می‌کَنند، این یک معجزه است!

بچه را چند شهر آن طرف‌تر برد و دور یک میدان ایستاد و گفت غلام دارم، جوان رعنایی است و زور دارد و...، یک نفر از راه رسید گفت: او را می‌فروشی؟ گفت: بله، آمده‌ام که بفروشم. بعد خود این فرد خریدار یک قیمت خیلی بالایی داد و این پدر دید خیلی خوب است قبول کرد و پول را گرفت. لحظه آخر نمی‌خواست بگوید این پسرم هست. کسی که غلامش را بغل نمی‌کند، وقتی می‌خواهد غلام بفروشد که گریه نمی‌کند، بالاخره به هر سختی که بود این پدر از پسرش دل برید که آن فرد هم متوجه موضوع نشود و راه افتاد. وقتی پدر رفت این پسر شروع کرد به گریه کردن، آقای خریدار نگاهی به او کرد و دید دارد گریه می‌کند.

 از آن‌ طرف هم پدر به منزل برگشت و در راه گریه می‌کرد و این زن و شوهر با هم گریه کردند و گفتند: الحمدلله که چراغ روضه امام حسین(علیه‌السلام) روشن است. رفت مقداری قند و چای و لوازم روضه تهیه کرد و آماده شدند که از همان شب روضه را شروع کنند؛ اما گفت شاید از فردا شب روضه را شروع کنیم. یک‌دفعه غروب دیدند کسی در می‌زند. در را باز کرد دید پسرش هست. از او پرسید: فرار کردی؟ دلت تنگ شد طاقت نیاوردی؟ گفت: نه والله! داشت های‌های گریه می‌کرد. گفت: بگو چه شده ‌است؟ گفت: وقتی شما رفتید دلم گرفت و گفتم سال‌ها باید غلامی کسی را بکنم و هیچ چیز هم از پدر و مادرم نگویم که کسی نفهمد، وقتی این آقا گریه مرا دید پرسید چرا گریه می‌کنی؟ گفتم: این مولای من خیلی مولای خوبی بود، چون از او جدا شدم دلم شکسته و دارم گریه می‌کنم، گفت: نه این مولای تو نبود، پدر تو بود. گفت: تو را هم به‌خاطر روضه فروخت. من تعجب کردم گفتم: شما چه کسی هستید؟ گفت: «أنا الغریب، أنا العطشان»‌.

 من همان کسی هستم که پدرت تو را به‌خاطر روضه من فروخت! وقتی چنین معامله‌ای کرد حقّش بود که امام حسین(علیه‌السلام) چنین کاری برای او بکند‌‌!

بعد اینها به ضجه و گریه افتادند و خودشان را می‌زدند و گفتند: یا اباعبدلله، ما را خریدی؟ بله، اگر کسی اینگونه از تعلقاتش دل بکَند، امام حسین(علیه‌السلام) می‌داند چه کاری انجام دهد.

بعد پسر کیسه‌ای بیرون آورد و گفت: این را آقا دادند که به شما بدهم و گفتند خرج بقیه زندگی تو در این است، به خاطر روضه ما اموالت را مصادره کرده‌اند، من به آن فرماندار دستور داده‌ام که همه اموالت را برگرداند. داشتند اینها را به هم می‌گفتند که صدای در خانه بلند شد، رفتند در را باز کردند، دیدند فردی هست که می‌گوید من از طرف حاکمم، بیا اجابت کن. سراسیمه آنجا رفت و دید این حاکم به استقبال آمد و گفت: امام حسین(علیه‌السلام) مرا ادب کرد. گفت: این همه اموالت، برایت به خانه می‌آورند و سندهایش هم برمی‌گردانند، هر سال هم مبلغی برای روضه تو می‌دهیم و من و همه اطرافیان و خانواده‌ام به‌خاطر روضه تو شیعه شدیم. روضه اگر روضه باشد، بی‌تکلف، بی‌ریا، عاشقانه و عارفانه باشد، مریض را که شفا می‌دهد هیچ، کافر را هم مسلمان می‌کند. به امام حسین(علیه‌السلام) نشان دهیم که تعلقاتمان را فدای امام حسین(علیه‌السلام) می‌کنیم. وقتی به امام می‌گویید «بِأبی أَنْتُمْ وَ اُمّی وَ أهْلی وَ مالی وَ اُسْرَتی»، باید به گونه‌ای آن را ثابت کنید.

 

مظلومیت و غربت اهل بیت(علیهم‌السلام)

روضه من هم امشب همین است که امیرالمؤمنین(علیه‌السلام) را می‌خواستند غسل دهند، صحنه غسل اینگونه بود که قمر بنی‌هاشم آب می‌آورد، امام حسین(علیه‌السلام) آب می‌ریختند، امام حسن(علیه‌السلام) غسل می‌دادند. حضرت خودشان وصیت کرده بودند: حسن جان، وقتی غسلم می‌دهید دست به بدنم نزنید، بدنم خودش جابجا می‌شود. اول شخص مظلوم عالم، علی(علیه‌السلام) است.

غسل مرد 63 ساله زیاد سخت نیست، مخصوصاً وقتی که بدن خودش جابجا شود، آن غسلی که سخت بود، فاطمه(سلام‌الله‌علیها) بود که امیرالمؤمنین خودش بدن را بغل کرد و آورد و ایشان را به تنهایی روی مغتسل گذاشت. کسی نبود که بدن را جابه‌جا کند و خود حضرت مجبور بودند بدن را جابه‌جا کنند.

چه کردند با این خانواده، که تشییع جنازه این خانواده اینگونه شد؟ حضرت زهرا(سلام‌الله‌علیها) را شبانه دفن کردند. امیرالمؤمنین‌(علیه‌السلام) را هم شبانه دفن کردند و شبانه غسل دادند، امام حسن‌(علیه‌السلام) را تیرباران کردند، امام‌ حسین(علیه‌السلام) را هم که می‌دانید...

 اما هیچ تشییعی، تشییع امام حسین(علیه‌السلام) نشد. مگر تشییع ایشان چگونه بوده‌است؟ امام زمان(علیه‌السلام) فرمودند: جدّ ما را زیر سم اسبان تشییع کردند.

اما غسل، هیچ غسلی مانند غسل امام‌حسین(علیه‌السلام) نشد، چگونه امام‌حسین(علیه‌السلام) را غسل دادند؟ امام زمان(علیه‌السلام) فرمودند: «السلام علی مُغَسل بِدَمِ الجِراح»[5]؛ سلام بر آن آقایی که با خون بدنش غسل داده ‌شد!

دفن حضرت چگونه بود؟ هیچ دفنی مثل دفن امام حسین(علیه‌السلام) نشد؛‌ باز هم امام زمان(علیه‌السلام) توضیح می‌دهند: «السّلام علی من دَفَنه اهلُ القُری»[6]...


[1]. اعلام الوری ص 138.  

[2]. الأمالی للمفید، 283/8.

[3]. معانی الأخبار، 289/6.

[4]. بحارالانوار، ج 27، ص 16.

[5]. فرازی از زیارت ناحیه مقدسه.

[6]. همان.