ایستادن در طرف درست تاریخ به شعار نیست!

ایستادن در طرف درست تاریخ به شعار نیست!


ایستادن در طرف درست تاریخ به شعار نیست!

 

حجت‌الاسلام مهدوی‌نژاد: در شناخت دوگانه حق و باطل شعار و ادعا کافی نیست؛ خداوند با سنت تمحیص (خالصسازی) مؤمنین را آزمایش میکند. // باید قدم به قدم، لحظه به لحظه در حوادث، انسان طرف درست بایستد. کافی نیست که در یک صحنه‌ کلی طرف درست قرار گرفته باشیم و گمان کنیم دیگر هر رفتاری که می‌کنیم رفتار درستی است. // کسانی به لحاظ کنشگری در طرف درست تاریخ ایستاده‌اند و با جبهه حق همسو هستند، شیعه اعتقادی نیستند ولی شیعه سیاسی هستند. // روح تشیع حق‌پرستی است، نه شخص‌پرستی! روح تشیع عقلانیت، استدلال، برهان عقلی و شرعی است.‌// بعضی از شیعه‌ها، انقلابی‌ها، مؤمنین، مذهبی‌ها بینش و گرایش خوبی دارند، یعنی به اصل حق و حکومت اسلامی، حتی اصل ولایت فقیه و سایر ارزشها اعتقاد دارند و به آنها گرایش هم دارد، اما در حوزه کنش و در عمل اشتباه می‌کند؛ شعارشان خوب است ولی روح حاکم بر رفتارشان اشکال دارد. // امام خمینی(رحمت‌الله‌علیه) با نام و یاد امام حسین(علیه‌السلام) طاغوت را سرنگون کردند، مواظب باشیم ما به اسم عزاداری امام حسین(علیه‌السلام) طاغوت را سر کار نیاوریم. گاهی بعضی با روضه، مداحی و سخنرانی‌شان انقلاب را می‌کوبند!

 

شناسنامه:

عنوان مراسم: اینجا خمیه‌ای برپاست

موضوع سخنرانی: به طرف درست تاریخ

تاریخ: شنبه 23/4/1403، شب هشتم از مراسم ویژه دهه اول محرم

مکان: مدینه‌ العلم کاظمیه

 

ایستادن در طرف درست تاریخ به شعار نیست

در شناخت دوگانه حق و باطل شعار و ادعا کافی نیست؛ خداوند با سنت ابتلاء، امتحان و تمحیص (جداسازی ادعا از واقعیت) به سراغ مؤمنین آمده و فرموده: «أَحَسِبَ النَّاسُ أَنْ یُتْرَکُوا أَنْ یَقُولُوا آمَنَّا وَ هُمْ لَا یُفْتَنُونَ»[1]؛ آیا مردم گمان کرده‌اند، همین که بگویند: ایمان آوردیم، رها می‌شوند و آنان [به وسیله جان، مال، اولاد و حوادث] مورد آزمایش قرار نمی‌گیرند؟

آیا گمان کرده‌اید همین‌که گفتید شیعه هستم، انقلابی هستم، امام حسینی هستم، امام زمانی هستم، من غدیری‌ام، همین که شعار دادید و پرچم آن ‌را بلند کردید، نذری دادید و... ما ادعای شما را قبول می‌کنیم؟ خیر! ما شما را امتحان می‌کنیم.

آیا اینکه ما در صف عظیم امت اسلام هستیم، یا در ایران هستیم که ام‌القرای جهان اسلام است، کافی است؟ یعنی به لحاظ جغرافیایی ما در یک نقطه درست و متعالی و وعده داده شده الهی در دوران آخرالزمان قرار داریم که در روایت‌ می‌فرماید: «اگر علم در ثریا باشد مردانی از سرزمین فارس به آن دست پیدا خواهند کرد»[2]. همچنین طبق روایات بیشترین یاران حضرت مهدی(عجلاللهتعالیفرجه) ایرانی هستند و ما هم در ‌ایران هستیم. آیا همه این مسائل برای اینکه طرف درست تاریخ ایستاده باشیم و بر حق باشیم کافی است؟ یعنی چون در ایران هستیم و شیعه هستیم، ما در طرف درست تاریخ قرار گرفته‌ایم؟ همه چیز حل شده و کار تمام است؟!

اینکه در طرف درست جبهه حق ایستاده‌ایم، به این معناست که آیا در لحظه و در مورد به مورد حوادث که مرتب اتفاق می‌افتد هم در طرف درست تاریخ قرار می‌گیریم و درست عمل می‌کنیم؟ آیا بر حق عمل می‌کنیم یا خیر؟ در هر مورد باید طرف درست ماجرا را بگیریم؛ اینها را دقت کنید.

تاریخ را بررسی کنید؛ گاهی شخص زیر بیرق پیامبر(صلی‌الله‌علیه‌وآله) بوده‌، طرف درست عالم ایستاده، ولی فاصله او فرسنگ‌ها و میلیون‌ها کیلومتر با پیامبر(صلی‌اللهعلیهوآله) بوده است! دقت می‌کنید؟ یعنی باید قدم به قدم، لحظه به لحظه در حوادث، انسان طرف درست بایستد. کافی نیست که در یک صحنه‌ کلی طرف درست قرار گرفته باشیم و گمان کنیم دیگر هر رفتاری که می‌کنیم رفتار درستی است.

 

سؤالاتی که می‌تواند مرزهای اعتقادی را جابهجا کند

اگر ما به عنوان شیعه ایرانی، انقلابی، در یک مسئله‌ای طرف غلط تاریخ بایستیم و دانشجوی آمریکایی، طرف درست تاریخ ایستاده باشد، حق با چه کسی است؟ آیا کماکان حق با ماست؟! ما شیعه هستیم، ایرانی هستیم، حتی ممکن است انقلابی هم باشیم، ولی در این مسئله طرف درست تاریخ نایستاده‌ایم. ولی آن دانشجوی آمریکایی طرف مقاومت ایستاده است. منِ شیعه ایرانی، با مقاومت میانه‌ای ندارم، آیا باز هم حق با من است؟ اگر او در این زمان که در طرف درست تاریخ ایستاده، کشته شود به بهشت می‌رود، یا جهنم؟ ما چطور؟ اینها سؤال‌های مهمی است.

خانمی که خواننده است، برای جبهه مقاومت می‌خواند؛ حجاب هم ندارد، ولی عاشق جبهه مقاومت است. برای سیدحسن نصرالله می‌خواند، طرف درست تاریخ ایستاده است. آیا او با آن خواننده سلبریتیِ شیعه ایرانی که حاضر نیست برای مقاومت هنر خود را هزینه کند، برابر است؟ آیا چون آن خواننده زن، طرفدار جبهه مقاومت است، ما اجازه داریم او را ترویج کنیم؟ باید به این سؤالات پاسخ بدهیم.

کسانی به لحاظ کنشگری در طرف درست تاریخ ایستاده‌اند و با جبهه حق همسو هستند، شیعه اعتقادی نیستند ولی شیعه سیاسی هستند، آیا جزء جبهه ما هستند و باید آنها را بپذیریم، یا اینکه آنها را نپذیریم؟ بالآخره آنها در بعضی مسائل با ما زاویه دارند و اصلاً مسلمان نیستند. شما در جبهه مقاومت که نگاه می‌کنید، از نظر اعتقادی مسیحی و یهودی هستند، ولی طرفدار حق و مظلوم‌اند. ممکن است بودایی هم باشند؛ در جبهه حق هستند و طرف درست تاریخ ایستاده‌اند، با آنها چگونه رفتار کنیم؟ اینها سؤالات خیلی مهمی است. گاهی جواب به این سؤالات مرزهای اعتقادی را جابهجا می‌کند.

البته جواب بعضی از سؤالات گوشه ذهن شما وجود دارد. در نامه امام‌خامنه‌ای(مدظله‌العالی) به دانشجویان آمریکایی، عبارات ایشان خیلی عجیب است. می‌فرمایند: «شما اکنون در طرف درست تاریخ که در حال ورق خوردن است ایستاده‌اید».

 

شیعیانی که روح خوارج دارند!

شهید مطهری(رحمت‌الله‌علیه) در کتاب «جاذبه و دافعه علی(علیهالسلام)» مسئله‌ای را مطرح می‌کنند تحت عنوان «روح یا شعار». ایشان می‌فرماید: چقدر فراوانند افرادی که شعارشان شعار تشیع است، اما روحشان روح تشیع نیست.

مسئله از همین ‌جا شروع می‌شود.‌ در توضیح این بحث می‌فرماید: خوارج چه اعتقادی داشتند؟ یک فرقه قشری که منقرض شدند. یعنی شعارهای آنها مرده است و کسی شعارهای خوراج را سر نمی‌دهد. شهید مطهری می‌گوید: ولی خیلی از شیعیان روح خوارج دارند. تفکر خوارج، یعنی دُگم[3] بودن، قشری‌نگری و قشری‌گرایی، عمیق نبودن؛ که این تفکر در بعضی افراد وجود دارد.

در ادامه می‌فرماید اهل سنت با شیعه یک اختلافاتی دارند و به بعضی از این اختلافات اشاره می‌کند. یکی از اختلافات ما با اهل سنت این است که نگاه اهل سنت به صحابه پیامبر(صلی‌الله‌علیه‌وآله) یک نگاه به شدت افراطی و مثبت است. می‌گویند: چون اینها صحابه پیامبر(صلی‌الله‌علیه‌وآله) هستند، هر کاری کردند و هر راهی رفتند اشتباه نیست. خیلی افراطی به حجیت ظواهر معتقد هستند. شخصپرستی دارند. می‌گویند کسی که صحابه پیامبر(صلی‌الله‌علیه‌وآله) بوده، پس کارش درست است.

در حالی که شیعه می‌گوید: شخصیت‌ها به تبع حق مورد احترام هستند و حجت دارند‌. مادامی که این شخصیت به حق احترام‌ می‌گذارد و رفتارش مطابق با حق است، مورد احترام است. ولی اگر حقیقت توسط همین شخص ولو صحابه پیامبر(صلیالله‌علیه‌وآله) باشد، پایمال شود، این شخص دیگر احترام و حجتی ندارد‌. این نگاه شیعه با استدلال، منطق و عقلانیت است‌. یعنی چون صحابه پیامبر(صلی‌الله‌علیه‌وآله) است، هر چه گفت و هر کاری کرد، درست است؟ با چه حجتی و مبنای عقلی و شرعی؟ مگر معصوم است؟ معصوم نیست و ممکن است خطا کند. اگر خطا کرد شما تعارضات آن فرد را چکار می‌کنید؟ یک صحابه یک حرفی می‌زند، صحابه دیگری حرف ضد او را می‌زند، آیا هر دو درست می‌گویند؟ اهل سنت یک نگاه دارد، شیعه یک نگاه متفات دیگری دارد.

 

روح تشیع حق‌پرستی است، نه شخص‌پرستی!

روح تشیع عقلانیت، استدلال، برهان عقلی و شرعی است.‌ حتی در مسئله‌ای مثل ولایت فقیه که ما ولایت فقیه را ولایت مطلقه فقیه می‌دانیم. به طور طبیعی اطاعت از اوامر ولایت فقیه اطاعت مطلقه است. همین ولی فقیه که ولایتش مطلقه است، وقتی می‌خواهد بر مسند حکومت بنشیند و ولایتش اعمال شود، شروطی دارد.‌ یکی از آن شروط عدالت است. اگر این شروط احراز شود، ایشان در این مسند قرار می‌گیرد. اگر به هر دلیلی یکی از این شرایط ساقط شود، ایشان خود‌به‌خود از ولایت ساقط می‌شود. توجه کنید! حتی ولایت فقیه را با این جایگاه که اطاعت از او را واجب می‌دانیم، ایشان را جای امام معصوم می‌بینیم، او را هم این‌ قدر مطلق نمی‌بینیم. مگر برای او این احتمال نیست! پس جای این احتمال را باقی بگذارید.

شیعه با استدلال است. این قانون و حکم شرعی است. این شخصیت و جایگاه، بودن و بقای او تابع حق و حقیقت و یک سری شرایط عقلایی و شرعی است. این خیلی مهم است. این همان روح شیعه است. حال اگر کسی شعار شیعه را سر داد باید حق‌پرست و حق‌جو باشد، یا دنبال حجت و فهم حق باشد، نه اینکه شخص‌‌پرست باشد. از طرف می‌پرسیم دلیل شما برای انجام این کار چیست؟ می‌گوید پدرم گفته است! از پدرش میپرسیم دلیل شما چیست؟ میگوید: حاج آقا گفت. دلیل حاج آقا چه بود؟ نپرسیدی؟ نمی‌خواهی بفهمی؟ این خیلی مهم است.

 

شخص را با حق باید شناخت

در جنگ جمل، شخصی از سپاه امیرالمؤمنین(علیه‌السلام) محضر حضرت آمد و گفت: من حیران شد‌ه‌ام این طرف شمایید با آن سوابق درخشان و آن همه فضائل؛ اول مسلمان، داماد پیغمبر(صلی‌الله‌علیه‌وآله) و...؛ آن طرف همسر پیامبر(صلی‌الله‌علیه‌وآله)، که قرآن در مورد او می‌فرماید ام‌المؤمنین. طلحه با آن همه سوابق و مجاهدت‌ها؛ از طلحه خوش‌سابقه‌تر زبیر است که برای اعتراض به سقیفه در تحصن در منزل شما نشست. کدام طرف حق است؟ یعنی می‌شود، همسر پیامبر(صلی‌الله‌علیه‌وآله)، طلحه و زبیر بر سر یک مسئله غلط اجماع کرده باشند و بر باطل باشند؟!

 وقتی شما به جای اینکه حق‌پرست و حق‌جو باشید، شخص‌‌پرست باشید، حیران می‌شوید. حضرت فرمودند: «إِنَّ الحَقَّ لا یعرَفُ بِالرِّجَالِ؛ اِعرِفِ الحَقَّ، تَعرِف أهلَهُ»[4]؛ شما اگر می‌خواهید دین خدا را بشناسید، حق را می‌خواهید بشناسید، باید با خود حق، حق را بشناسید. شاخص‌های حق و حقانیت را باید یاد بگیرید و بر اساس آن اشخاص را بشناسید. «اِعرِفِ الحَقَّ، تَعرِف أهلَهُ»؛ حق را بشناسید، تا اهلش را بشناسید. حق را بشناسید تا ببینید منطبق بر حق عمل می‌کنند یا اینکه باطل هستند.

امیرالمؤمنین(علیه‌السلام) می‌فرمایند: «اِنَّ الْحَقَّ وَ الْباطِلَ لا یُعْرَفانِ بِالنّاسِ، وَ لکِنِ اعْرِفِ الْحَقَّ بِاتِّباعِ مَنِاتَّبَعَهُ وَ الْباطِلَ بِاجْتِنابِ مَنِ اجْتَنَبَهُ»[5]؛ حق و باطل را بشناسید، بعد می‌بینید چه ‌کسانی بر حق‌اند و چه‌ کسانی بر باطل‌اند. تابعین حق و کسانی که اجتناب از باطل می‌کنند را می‌شناسید. اگر سراغ آدم‌ها بروید گیج و حیران می‌شوید.

مثال بزنیم: کسی دیوار را روی متر نمی‌گذارد تا اندازه بگیرد، بلکه متر را روی دیوار می‌گذارند درست است! ترازو را با جنس نمی‌کشند، جنس را با ترازو می‌کشند. شما آن ترازو، آن معیار، آن شاخص، را پیدا کنید. آدم‌ها را با این بسنجید. حضرت فرمودند: «مَن دَخَلَ فی هذا الدِّینِ بالرِّجالِ أخرَجَهُ مِنهُ الرِّجالُ»[6]؛ اگر کسی با اشخاص، دینش را گرفته باشد، آنها اگر کج بروند، آنها اگر سقوط کنند، او هم سقوط می‌کند.‌ بعد می‌فرمایند: «مَن دَخَلَ فیهِ بِالکِتابِ و السُّنَّةِ زالَتِ الجبالُ قَبلَ أن یَزولَ»؛ اگر کسی با کتاب و سنت (قرآن و سیره پیامر و اهل بیت(علیهم‌السلام)) حق را فهمیده باشد، کوه‌ها اگر جابجا شوند او جابه‌جا نمی‌شود. همه مردم به یک سمت غلطی بروند او راه درست را می‌رود.

 

دنبال معیار حق باشیم

امیرالمؤمنین(علیه‌السلام) خودش حق است. قران کریم در مورد پیامبر میفرماید: «وَمَا یَنْطِقُ عَنِ الْهَوَی. إِن هُوَ إِلَّا وَحی یُوحَی»[7]؛ پیغمبر(صلی‌الله‌علیه‌و‌آله) هیچ حرفی از سوی خودش نمی‌زند، هر حرفی می‌زند وحی است. پیغمبر(صلی‌الله‌علیه‌و‌آله) می‌فرماید: «عَلِیٌّ مَعَ الْحَقِّ وَالْحَقُّ مَعَ عَلِیٍّ»[8]؛ «یَا عَلِیُّ حُبُّکَ إِیمَانٌ وَ بُغْضُکَ نِفَاقٌ وَ کُفْرٌ»[9].

اگر همه مردم به جهتی رفتند و علی‌بن‌ابی‌طالب(علیه‌السلام) در جهت دیگری حرکت کرد، پشت سر او بروید. این همه حرف به استدلال آیات قرآن از پیغمبر(صلی‌الله‌علیه‌و‌آله) که حرفش وحی است، اینها سند، معیار و قاعده است. این حجت است. وسط میدان جنگ جمل بین داماد پیغمبر و همسر پیامبر حیران شده‌ای؟ مگر اینها معیار حق و باطل است؟! می‌گوید: مال فلان محله است، مال فلان قوم و قبیله است پس او حق و بهتر است!! باید معیارها را درست بشناسیم.

 

دفاع از ولایت فقیه با سند قرآن و روایات

ولایت فقیه چیست؟ ما به مقام معظم رهبری عشق می‌ورزیم. برای بعضی از ماها و همچنین کسانی که ولایت فقیه برایشان خیلی اهمیت ندارد، این مسئله ولایت فقیه روشن نیست؛ مبنا را نمی‌دانند، حق و حقیقت را از مصدر آن یاد نگرفته‌اند. گمان می‌کنند ولی‌فقیه هم مثل ریاست‌جمهوری است. اگر ما نتوانیم در مورد اثبات ولایت‌فقیه و جایگاه ولایت‌فقیه صحبت کنیم پس با چه مبنایی ابراز علاقه می‌کنیم؟! با چه مبنایی شعار می‌دهیم؟! امام خمینی(رحمت‌الله‌علیه) فرمودند: ولایت‌فقیه استمرار ولایت رسول‌الله(صلی‌الله‌علیه‌و‌آله) است. ما چند سخن از امام درباره ولایت فقیه بلد هستیم؟ ولی‌فقیه جای امام معصوم در دوران غیبت نشسته است، پس اطاعت از او واجب است. امام صادق(علیهالسلام) فرمودند: تخلف از او حرام است.

می‌گویند: رهبر ایران پول‌هایش در بانک‌های فلان کشور است یا پسرش رفته خارج از کشور تا فرزندش به دنیا بیاید!! این همه شبه انداختند و تخریب کردند البته که کار دشمن هم همین است. ولی شمای شیعه وقتی ولایت‌فقیه را نمی‌شناسید معلوم است این حرف‌ها را می‌زنید. مانند مردم در صدر اسلام که ولایت علی‌ابن‌ابی‌طالب(علیه‌السلام) را نمی‌شناختند. می‌گفتند: مگر علی نماز می‌خواند!

اگر ما شعار بدهیم و بگوییم شیعه ‌هستیم. اما روح تشیع که تحقیق و تفحص و بررسی و استدلال و عقلانیت است را نداشته باشیم، با دو جلسه صحبت یا دو شبهه یا چند کلیپ و یک جلسه دانشگاه می‌توانند ما را دچار شبهه کنند و نمیتوانیم جواب بدهیم.

 

چرا مردم با امیرالمؤمنین(علیه‌السلام) نماندند؟

چنان جمعیتی آمده بودند با امیرالمؤمنین(علیه‌السلام) بیعت کنند که حضرت فرمودند؛ نزدیک بود حسن و حسین(علیهماالسلام) زیر دست و پا بروند. اینگونه هجوم آورده بودند و می‌خواستند با این هیجان بیعت کنند! پس چرا پای امیرالمؤمنین(علیه‌السلام) نماندند؟ چون برای معیشتشان آمده بودند یا نهایتاً برای عدالت‌خواهی آمده بودند. گفتند در جامعه طبقات درست شده است، شما بیایید کار را درست کنید. تازه آنطور هم که آنها فکر و خیال می‌کردند نبود، خیال می‌کردند که اینطور است. معنای واقعی عدالت را هم نمی‌فهمیدند.

آنها از سر معرفت به امام عادل، ولی خدا، حجت خدا که حکومت حق اوست نیامده بودند، چون اگر به این نیت می‌آمدند، همان اول نباید آن را رد می‌کردند. معلوم است که اینطور بیعت کردن دوام نمی‌آورد، چون از سر معرفت و شناخت نیست.

مثلاً مقام معظم رهبری(حفظه‌الله) به عنوان نایب امام زمان(عجل‌الله‌تعالی‌فرجه) که آیت‌الله علامه حسن‌زاده آملی(اعلی‌الله‌مقامه‌الشریف) - عارف بزرگی هستند و مسئولیت حکومتی هم ندارند-در مورد ایشان می‌فرمودند: گوشتان به دهان رهبر باشد که ایشان گوششان به دهان حجت‌بن‌الحسن(علیه‌السلام)‌ است. شخصیت‌های بزرگ دیگر هم سخنانی در این باره داشته‌اند.

 

رهبری حرف خصوصی با کسی ندارند...

مقام معظم رهبری(حفظه‌الله) می‌فرمایند من حرف خصوصی ندارم، هر حرفی داشته باشم به صورت علنی به مردم می‌گویم. آن‌وقت بعضی‌ها هر اتفاقی می‌افتد، می‌گویند: آقا به فلانی گفته‌اند و فلان پیغام را هم به ما دادهاند. در صورتی که خود رهبری علناً فرمودند: من حرف خصوصی با کسی ندارم. پس هر کسی هر حرفی درباره انتخابات، فرهنگ، سیاست، از طرف ایشان گفت کنار بگذارید. استدلال و قاعده این است که خود رهبری می‌فرمایند: من هیچ حرف خصوصی با کسی ندارم، من در این انتخابات، رأیم مخفی است، حتی خانواده من هم رأی من را نمی‌دانند. بعد عده‌ای می‌گویند که روی کاغذشان فلانی نوشته بود. حالا اسم هر کس می‌خواهد روی آن کاغذ باشد، اصلاً به آن فرد کاری ندارم.

یا مثلاً می‌گویند: پرچم‌ها را شمردی؟ آنجا اینطور بود، پس آنجا این منظور بوده است، آقای فلانی هم رفته بوده آنجا بعد هم گفته است که مثلاً نظر آقای خامنه‌ای آقای فلان بوده است. خود حضرت آقا فرمودند؛ حتی خانواده‌ام هم خبر ندارند که رأی من چه کسی بوده است، بحثش تمام شد، بعد شما چطور می‌گویید فلان؟ شما اگر آقای خامنه‌ای(حفظه‌الله) را عادل و صادق می‌دانید، پس دیگر شبهه و شک برای چیست؟ این روح تشیع است. باید خود حق، معیارها، شاخص‌ها، مبانی را بشناسید و بعد افراد و جریانات را با این قواعد تطبیق بدهید، تکلیف مشخص می‌شود.

از طرف دیگر بعضی هستند شعار حق را ندارند، یعنی اصلاً مسلمان و شیعه نیستند. اما کنش‌های حق‌طلبانه دارند و دنبال حق هم می‌گردند. در حوزه بینش و گرایش مثل ما نیستند، یعنی اعتقادات ما را ندارند، شاید تمایلات ما را هم نداشته باشند؛ یعنی تمایل و گرایشی به اهل بیت(علیهم‌السلام) ندارند. بینش آنها هم، آنها را به این چیزها نمی‌رساند، شاید اصلاً مسیحی باشند. اما کنش‌هایشان مانند کنش‌های ماست. تکلیف اینها چیست؟

 

شیعه‌ باید در حوزه بینش، گرایش و کنش هماهنگ باشد

در جمع‌بندی بحث، بعضی از خودی‌ها، شیعه‌ها، انقلابی‌ها، مؤمنین، مذهبی‌ها، حزب‌اللهی‌ها بینش و گرایش خوبی دارند، یعنی به اصل حق و حکومت اسلامی، اصل ولایت فقیه و سایر ارزشها اعتقاد دارند؛ هم امام خمینی(رحمت‌الله) و هم مقام معظم رهبری(حفظه‌الله) را دوست دارند‌، حتی به آنها گرایش هم دارد (مثلاً عکس امام خامنه‌ای را در خانه‌ زده یا در پروفایلشان هست)، اما در حوزه کنش و در عمل اشتباه می‌کنند؛ شعارشان خوب است ولی روح حاکم بر رفتارشان اشکال دارد.

ما این موارد را در صحنه کربلا هم داشتیم که امام حسین(علیه‌السلام) وقتی که می‌خواستند به طرف کوفه بروند، از مردی که از آنجا می‌آمد سؤال کردند که مردم کوفه چطور هستند؟ آن مرد گفت: «قُلوبُهم مَعک، سُیوفُهم علیک»؛ دل‌هایشان با شماست، اما شمشیرهایشان علیه شماست. اینها گرایش‌ها و بینش‌هایشان با شماست، اما کنش‌ها و عمل‌هایشان بر علیه شماست؛ شیعه‌های شعاری و مسلمان‌های شعاری هستند. می‌گویند: شما پسر پیامبر(صلی‌الله‌علیه‌وآله) هستید و دوستتان هم دارند، برایتان نامه هم نوشتند که به کوفه بیاید، ولی اینها در کنش (عمل) کم می‌آورند، اشتباه می‌کنند و به خطا می‌روند. نامه نوشته‌اند و شما را دعوت کرده‌اند، شما هم می‌روید، ولی اگر فردی مثل عبیدالله بن‌زیاد بر سر راهشان بیاید، آنها برمی‌گردند. شاید خیلی وقت‌ها ما هم همینطوری هستیم. از تلویزیون، بچه‌های مظلوم غزه را نشان می‌دهد که دارند به طرز فجیعی به شهادت می‌رسند، مادرهای مظلومی که دارند ضجه می‌زنند، از آن طرف بچه‌های یتیمی که از ترس دارند به این طرف و آن طرف می‌دوند. از طرف دیگر می‌بینیم این صهیونیست‌ها سگ انداخته‌اند به جان آن پیرزنی که در خانه نیمه شب خوابیده است و سگ او را تکه پاره می‌کند و آنها از این فیلم گرفته‌اند، دلمان می‌سوزد، گریه و زاری هم می‌کنیم، سیدحسن نصرالله را هم دوست داریم ولی در انتخابات می‌رویم و به گفتمان سازش رأی می‌دهیم! چرا کنش و عمل شما اشتباه است؟ چرا اخبار را دنبال نمی‌کنید؟ چرا تحلیل را نمی‌فهمید؟ وقتی شما این شخصی را انتخاب می‌کنید که گفتمانش، گفتمان سازش است، این سازش کردن سر این بچه‌های غزه خراب می‌شود.

خداوند در قرآن گاهی به بعضی مسلمانان و مؤمنان تشر زده‌ و فرموده است (خطاب به مؤمنین است!!): «إنَّ الذینَ یُؤذونَ‌ اللهَ وَ رَسولَه...»[10]؛ ای مؤمنین، کسانی که خدا و رسولش را اذیت می‌کنند، «...لَعَنَهُم‌الله فِی‌الدّنیا وَ الاخِره..»[11] خدا در دنیا و آخرت لعنتشان می‌کند. «یُؤذونَ‌ اللهَ وَ رَسولَه» یعنی کنش، اقدام، اذیت کردن. یک اقدامی کرده، خدا و رسول را اذیت کرده؛ خدا لعنتشان کند؛ خطاب آیه «یا أیها الذین امنوا» یعنی به مؤمنین است.

 

عزاداری برای امام حسین(علیهالسلام) باید به بصیرت ختم شود

به الزامات ایمانمان باید توجه نماییم. الحمدلله شهر ما شهر امام حسین، روضه و عزاداری است؛ مخصوصاً که در محرم واقعاً بهشت میشود؛ شهر ما جنت‌الحسین می‌شود. حواسمان در این عزاداری‌ها باشد که شعار «حسین، حسین» سر ندهیم اما اسم امام حسین(علیه‌السلام) در اطرافیان ما و در عزاداری‌ها نباشد.

امام خمینی(رحمت‌الله‌علیه) با امام حسین(علیه‌السلام) طاغوت را سرنگون کردند، مواظب باشیم ما با امام حسین(علیه‌السلام) طاغوت را سر کار نیاوریم.

گاهی بعضی با روضه، مداحی و سخنرانی‌شان انقلاب را می‌کوبند! گاهی مداحان نوحه‌های دوپهلو می‌خوانند؛ به این نوحه‌ها، نوحه اعتراضی می‌گویند؛ یک طرف از امام حسین(علیه‌السلام) می‌گوید و از این طرف هم یزید را لعنت می‌کند؛ اما دو پهلوست. شبکه‌های معاند اینها را منتشر می‌کنند؛ تیم مخصوص صیهونیست‌ها که زبان فارسی را آموزش می‌دهد؛ این نوحهها متأسفانه مال شهر ماست، نوحه‌ها را پخش می‌کنند و روی نوحه‌ها و مفاهیم آن کار می‌کنند. دفعه اول که این نوحه را خواندید، از شما قبول میکنیم که شعری که ساخته شد و دو پهلو بود حواستان نبوده است؛ چرا سال بعد دوباره ادامه میدهید؟

این نظامی که هزاران شهید داده و هنوز هم دارد شهید میدهد؛ خون این همه شهید پشت خط است. جوان‌های این مملکت هنوز هم به خاطر این نظام دارند جانشان را فدا میکنند و شهید می‌شوند؛ شما این نظام را میزنید؟ مگر در طول تاریخ چند حکومت تشیع داشتیم؟ حکومت نبوی ده سال، حکومت علوی چهار سال و چند ماه؛ حکومت امام حسن(علیهالسلام) شش ماه و سه روز.

 ۴۶ سال است با اینکه این مردم یک معصوم بینشان نبوده است؛ صدر اسلام مردم چهار الی پنج معصوم دیدهاند! دو ماه هم نشد ولایت را انکار کردند و صحنه را هم خالی کردند؛ این مردم ۴۶ سال است که از آسمان و زمین دارند میخورند، پای ولایت فقیه، امام و رهبر و انقلاب و شهدا ایستاده‌اند؛ بعد شما نوحه دوپهلو می‌خوانید؟! چه کسی را با چه کسی مقایسه میکنید؟ چرا نوحهای میخوانید که کنار شمر زمانه است؟ چرا دشمن را شاد می‌کنید؟ شمر زمانهاتان را بشناسید!

اگر ما بصیرت داشته باشیم؛ مبنا را بشناسیم، حق و باطل را بشناسیم، اصلاً پای یک همچنین نوحهای سینه نمیزنیم! دستهایمان را غلاف میکنیم.

امام حسین(علیهالسلام) در روز عاشورا با استدلال با مردم حرف زدند؛ فرمودند: چرا میخواهید من را بکشید؟ چه جرمی مرتکب شده‌ام؟ مگر حلالی را حرام، یا حرامی را حلال کردهام؟! این استدلال است؛ قاعده این هست. اما یک حرف عوامانه زدند که خیلی راحت میتوان رد کرد. گفتند: «بُغضاً لأبیک»؛ به خاطر بغض پدرت علی. دشمنی قبیلهای داریم؛ باباهای ما را کشته است، حکومت به ما نداده است! عدل علی... بُغضاً لابیک...

 

استدلال بنی‌امیه برای کشتن امام حسین(علیهالسلام) چه بود؟

بنی‌امیه برای اینکه این انحراف درست شود، یک شعار دینی هم درست کردند و اگر کسی که مبنا نداشته باشد، آن را می‌پذیرد. گفتند: امام حسین(علیه‌السلام) علیه حاکم و جانشین پیامبر خروج کرده است؛ این(حسین) از دین خارج شده و فتوا هم از شریح قاضی گرفتند که خون امام حسین(علیه‌السلام) هدر است؛ یک استدلالی کردند. بنی‌امیه می‌گویند که هر کس حاکم شد، جانشین پیامبر است. اراده و خواست خدا بوده که حاکم شود و اگر خواست خدا نبود، نمی‌شد، هر اتفاقی می‌افتد خدا اراده کرده است.

بنی‌امیه ایمان را به مردم یاد دادند، ولی شرک را یاد ندادند. حلال را یاد دادند، ولی حرام را یاد ندادند، از اینرو مردم نمی‌توانستند حق را از باطل تشخیص دهند.

 

هیئت، صاحب بصیرت تربیت می‌کند

اگر می‌خواهید پای انقلاب و دینتان بایستید، پای همین هیئت بایستید تا هیئت را سکولار نکنند، تا هیئت را ضد امام حسین نکنند. باید مبنا را بلد باشید. پای هر روضه‌ و هر مجلس امام حسینی نمی‌شود گریه کرد. شهید بزرگوار صدر می‌فرمود: حسینیه یک پادگانی است که باید دشمن صهیونیست را فارغ‌التحصیل کند.

هیئت، صاحب بصیرت فارغ‌التحصیل می‌کند، نه یک آدمی که آمده پای مجلس امام حسین(علیه‌السلام) نشسته است بعد می‌رود یک حرفی می‌زند که نتانیاهو از آن تعریف می‌کند! فیلم‌هایش را شبکه معاند پخش می‌کنند! بعد این آدم بیدار هم نمی‌شود. نمی‌گوید ببخشید اشتباه کردم.

در شناخت حق و باطل دقت کنیم، و الّا کاری می‌کنند که مجالس روضه امام حسین(علیهالسلام) از اثر بیافتد. محمدرضا شاه هم تاسوعا عاشورا در کاخش روضه می‌خواند می‌گفت روضه ابالفضل بخوانید. ولی از آن روضه هیچ‌وقت هیچ حرکتی علیه باطل درنمی‌آمد. خیلی مراقب باشید!

 

معرفت اصحاب سیدالشهداء(علیهالسلام)

روز عاشورا اصحاب رفتند و به شهادت رسیدند. اصحاب اجازه ندادند که تا زنده هستند بنی‌هاشم به میدان بروند. این معرفت است. گفتند تا ما زنده‌ایم خاندان بنی‌هاشم نباید بروند. یکی یکی رفتند و جان دادند، دیگر نوبت بنی‌هاشم شد. حالا در بنی‌هاشم چه کسی‌ اول برود‌؟ همه‌چیز روی قاعده هست، سنت را رعایت می‌کنند. «وَالسَّابِقُونَ السَّابِقُونَ * أُولَئِکَ الْمُقَرَّبُونَ»[12]؛ سعی کنید سبقت بگیرید. «وَ سَارِعُوا إِلَی مَغْفِرَةٍ مِنْ رَبِّکُمْ...»[13]؛ شتاب کنید برای رسیدن به آمرزش پروردگارتان. «...فَاسْتَبِقُوا الْخَیْرَاتِ...»[14]؛ پس بشتابید به خیرات. چه کسی مستحق‌تر است که اینها را عمل کند؟ همین خانواده.

علی‌اکبر(علیه‌السلام) اینها را می‌دانست. تربیت شده در این مکتب بود. وقتی نوبت بنی‌هاشم شد نگذاشت کسی دیگر جلو برود. آبروی امام حسین(علیهالسلام) را خرید. اول جلو آمد. اولین کسی‌که باید قرآن را عمل‌کند، فرزند امام حسین(علیه‌السلام) علی اکبر جلو آمد. آقا اجازه بدهید من بروم. در مقاتل آمده فقط یک نفر بود که امام حسین او را معطل نکرده و آن هم علی‌اکبر بود. «فَاستَأذَنَ لی اَبی»؛ آمد طلب اجازه کرد، «فَاَذِن لَه»؛ فرمود برو.

وقتی امام حسین(علیه‌السلام) علی‌اکبر(علیه‌السلام) را فرستاد تا به میدان برود، همین‌طوری استدلال می‌آورد تا همه بفهمند چه خبر است. «قد بَرَز اِلَیهِ غلام اَشبه‌ الناس خَلقاً و خُلقاً و مَنطِقاً برسول الله»؛ اینقدر شبیه پیغمبر بود، هم صورت هم کلام که بعضی از آنهایی که در لشکر عمرسعد پیغمبر را دیده بودند عقب رفتند، گفتند ما با پیغمبر نمی‌جنگیم!

امان‌نامه برای علی‌اکبر(علیهالسلام) آوردند. حضرت کنار زد. فرمود امان‌نامه برای من می‌آورید! بعد محاسنش را زیر دست گرفت حضرت آیات قرآن را می‌خواند. «إنّ الله اصطَفی آدم وَ نوحاً وَ ابراهیمَ وَ آل عِمران عَلَی العالمین. ذریه بَعضُها مِن بَعض إنّ الله سَمیعَ علیم»[15] آیات درباره انبیاء و ذریه انبیاء را می‌خواند. همه دلایل را تمام کرد.

مرحوم شیخ جعفر مجتهدی می‌گوید کربلا را به من نشان دادند. ولی تا کجای کربلا را؟ این عارف بالله هم طاقت نداشته همه جا را ببیند. می‌گوید تا آنجایی که صدای علی‌اکبر بلند شد (علیک مِنِّی السّلام)، بابا خداحافظ! سخت‌ترین لحظه‌ای که به من نشان دادند!

 

روضه علی اکبر(علیه‌السلام) روضه پدران شهداست

این روضه، روضه پدران شهداست. تا صدای علی‌اکبر(علیه‌السلام) آمد امام حسین(علیه‌السلام) مثل باز شکاری حرکت کرد. ایشان می‌گوید من دیدم امام حسین(علیه‌السلام) آمد؛ تا یک مقدار مانده بود به بدن علی‌اکبر(علیه‌السلام) اسب ایستاد. می‌گوید دیدم حضرت از روی اسب پیاده نشد، افتاد. پدران شهدا می‌فهمند. وقتی خبر بچه‌شان را بیاورند اول رمق از زانوانشان می‌رود. باید زیر بغل‌هایشان را بگیرند. کسی‌که نبود زیر بغل امام حسین(علیه‌السلام) را بگیرد. زانو زانو آمد طرفش. شیخ جعفر می‌فرماید تا کجا را به من نشان دادند؟ تا آنجایی که امام حسین(علیه‌السلام) خم شد روی بدن علی‌اکبر(علیه‌السلام)! دیگر نشانم ندادند.


[1]. سوره عنکبوت، آیه 2.

[2]. حمیری، عبدالله‌بن‌جعفر، قرب‌الإسناد، ص 109.

[3]. در سیاست در مورد کسانی به کار می‌رود که بدون دلیل و پایه و اساسی روی عقاید خود پافشاری می‌کنند.

[4]. مجمع البیان، 1/211؛ روضة الواعظین، 39.

[5]. امالی طوسی، ص 134، ح 216

[6]. بحارالأنوار، 2/105/67.

[7]. سوره نجم، آیات 3 و 4.

[8]. تاریخ مدینة دمشق، ج 42، ص 449

[9]. معانی الأخبار، ج ۱، ص ۲۰۶.

[10]. سوره احزاب، آیه 57.

[11]. همان.

[12]. سوره واقعه، آیات 10 و 11.

[13]. سوره آل عمران، آیه 133.

[14]. سوره بقره، آیه 148.

[15]. سوره آل عمران، آیه 33 و 34.