انقلابی که نباید می‌شد... / ظن جاهلیت 2

انقلابی که نباید می‌شد... / ظن جاهلیت 2


انقلابی که نباید می‌شد... / ظن جاهلیت 2

 

سنت خداوند این است که با امتحان و تمحیص انسان‌های خوب و بد را جداسازی می‌کند. با این کار، مؤمنین هم خودشان را می‌شناسند و هم منافقین را // آدمی که موحد و خداپرست باشد؛ خودخواه و خودپرست نیست // خدا بدون تلاش به کسی نعمت موفقیت را نمی‌دهد // جامعه‌ای که با ظن جاهلیت به خدا، دین و مقدسات نگاه می‌کند و گمان می‌کند قرار است خداوند بدون تلاش او را پیروز میدان‌ها کند، اشتباه می‌کند.

 

شناسنامه:

عنوان: انقلابی که نباید می‌شد...

بررسی روایتی تطبیقی از مهمترین دلیل نگرانی‌های دختر پیامبر(صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌)، برگرفته از خطبه فدکیه

موضوع: سلسله مباحث جاهلیت و عقلانیت

زمان: 28 آذرماه ـ فاطمیه 1400

مکان: حسینیه حضرت صاحب‌الزمان(عجل‌الله‌تعالی‌فرجه) محمودآباد یزد

جلسه سوم: ظن جاهلیت 2

 

حجت‌الاسلام مهدوی‌نژاد در سومین جلسه از سلسله مباحث جاهلیت و عقلانیت، در ادامه مبحث «ظن جاهلیت» به ایراد سخنرانی پرداخت که مشروح سخنان وی را می‌خوانید:

 

ظّن جاهلیت

نگرانی حضرت زهرا(سلام‌الله‌علیها) درباره بازگشت جامعه اسلامی از دوران عقلانیت(حاکمیتِ حجت خدا) به دوران جاهلیت و عدول از عقلانیت است. یکی از مراتب جاهلیت، ظّن جاهلیت است که  به معنای گمان‌ها و باورهای غلطی که از دوران جاهلیت در اذهان مردم مانده بود، می‌باشد.

 

دو دسته از مسلمانان در جنگ احد

در جلسه گذشته ماجرای جنگ اُحد را در آیات 149 تا 155 سوره آل‌عمران عرض کردیم که خداوند متعال مؤمنینِ پای رکاب پیامبر اسلام(صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌) را به دو دسته تقسیم می‌کند: دسته اول: «مِنْکُمْ مَنْ یُرِیدُ الدُّنْیَا»؛ عدّه‌ای که ظاهراً همراه با پیامبر اسلام(صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌) برای جنگ با دشمنان خدا حاضر شده بودند، امّا اراده‌شان دنیا بود و برای رسیدن به غنیمت، به جنگ آمده بودند. دسته دوّم: «وَمِنْکُمْ مَنْ یُرِیدُ الْآخِرَةَ»؛ دسته‌ای که خالصانه پای رکاب پیامبر(صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌) آمده بودند و نیت‌شان رضای خدا و آخرت بود.

سنت خداوند این است که با امتحان و تمحیص انسان‌های خوب و بد را جداسازی می‌کند. با این کار، مؤمنین هم خودشان را می‌شناسند و هم منافقین را. عدّه‌ای در لشکر پیامبر(صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌) و میان مؤمنین حضور داشتند امّا «مَنْ یُرِیدُ الدُّنْیَا» بودند. «وَطَائِفَةٌ قَدْ أَهَمَّتْهُمْ أَنْفُسُهُمْ یَظُنُّونَ بِاللَّهِ غَیْرَ الْحَقِّ ظَنَّ الْجَاهِلِیَّةِ»[1]؛ این گروه همّ و غمّ‌شان خودشان بود. به خدا گمان غیر حق داشتند که به عبارتی همان ظّن جاهلیت بود.

 

عقاید جاهلی درباره خدا

بت‌پرستان خدا را به عنوان «رب‌الارباب» قبول داشتند، ولی مشرک بودند. مشرک یعنی کسی که برای خدا شریک قائل است، نه کسی که کافر به خدا باشد. مشرکان معتقد بودند که بت‌ها، فرشته‌ها، جنیان و...، نیروهای قدرتمندی در عالم‌اند که فرزندان خدا یا جزئی از حقیقت خدا به حساب می‌آیند. به عقیده آنها خدا برای هر امری در دنیا یک آلهه‌ و خدا قرار داده و کارها را به طور کامل به این خدایان واگذار کرده و خودش به استراحت بعد از آفرینش رفته است!

بت‌پرستان معتقد بودند خدایانی که الله همه تدبیر امور را به آنها واگذار کرده، شکست‌ناپذیرند. هرکسی هم که آنها را بپرستد، همه بلاها و شرارت‌ها از او دور می‌شود. آ‌نها به خدای روز و خدای شب، خدای آسمان و خدای زمین، خدای عشق و محبت و... معتقد بودند. به طور مثال اگر می‌خواستند عشق و محبت را از دل یک نفر بیرون کنند، برای اِلهه عشق و محبت قربانی می‌دادند. عقیده بت‌پرستان این بود که شأن خدا اجلِّ از این است که انسان‌ها او را بپرستند، پس انسان‌ها باید واسطه‌ها را بپرستند. نقطه ثقل این اعتقاد این بود که بر این باور بودند قدرت این واسطه‌ها مطلق است، پس شکست‌ناپذیرند و می‌توانند بلاها را دفع کنند.

 

عقاید جاهلی درباره پیامبر(صلی‌الله‌علیه‌وآله)

خدای متعال می‌فرماید منافقین، همان کسانی هستند که ظاهراً مؤمن‌اند ولی در دلشان کفر است. چنین منافقینی در امت اسلامی و در لشکر پیامبر(صلی‌الله‌علیه‌وآله) بودند و در جنگ احد هم شرکت کردند. خداوند می‌فرماید به حرف کفّار توجه نکنید. بعضی از کفّار و مشرکین مانند ابوسفیان به طور علنی در مقابل مسلمانان هستند و آ‌نها را می‌شناسید. امّا عدّه‌ای در میان شما هستند که در دلشان کفر و نفاق جریان دارد. خداوند می‌خواهد این منافقین را رسوا کند. در جریان جنگ احد‌ منافقین تخطی کرده، شکست خوردند و پا به فرار گذاشتند. منافقین با همان اعتقاد دوران جاهلیت و همان اعتقادی که به بت‌ها داشتند؛ به دین اسلام روی آوردند و همین اعتقاد را به اسلام، خدا و پیامبر(صلی‌الله‌علیه‌و‌آله) داشتند. آنها معتقد بودند که خدوند، پیامبر(صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌) را همه‌کاره‌ عالم قرار داده و در کار او دخالتی نمی‌کند. هم دنیا و هم آخرت، به اختیار پیامبر می‌باشد و او شکست‌ناپذیر است. به عبارتی همان عقاید بت‌پرستی را وارد اسلام کردند.

 با گذشت زمان دیدند که پیامبر(صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌) هم مریض می‌شوند و پیش طبیب می‌روند. دیدند پیامبر(صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌) با دیگران مشورت می‌کنند، می‌گفتند مگر ایشان علم غیب ندارند؟! شتر پیامبر(صلی‌الله‌علیه‌و‌آله) گم می‌شود، مسلمانان را صدا می‌زنند تا آن را پیدا کنند. با خود می‌گفتند این چه پیامبری است؟!... خداوند متعال ‌فرمود: «قُلْ اِنَما اَنَ بَشَرٌ مِثْلُکُم یوحی إِلَی»[2]؛ ای پیامبر به مردم بگو من هم انسانی هستم همانند شما ولی به من وحی می‌شود.

 

منافقین، خداپرستی یا خودپرستی؟

خداوند در موقعیت‌های مختلف انسان‌ها را امتحان می‌کند به گونه‌ای تا آنها به باورها و ظّن جاهلیت خود شک ‌کنند. منافقین براساس همین اعتقاد که خدا پیامبرش را رها نمی‌کند و ما شکست نمی‌خوریم، تنگه را رها کردند و قاعده را به هم زدند. زمانی که پایین آمدند، دشمن آنها را محاصره کرد و شکست خوردند. با این اتفاق به عقاید و باورهای خود شک کردند. خداوند متعال در جنگ اُحُد بُتی را که جماعتِ «یُرید الدنیا» از اسلام، خدا و پیامبر بر اساس باقیمانده تفکرات دوران جاهلیت در ذهن خود، ساخته بودند، شکست. خداوند در قرآن می‌فرماید: «قَد اَهَمَتهُم اَنفُسَهُم». علامه طباطبایی(رضوان‌الله‌علیه) در توضیح این آیه می‌فرمایند دو دلیل برای منافق بودن آن گروه وجود دارد: 1. خودشان برای خودشان مهم بودند. در حالی که آدمی که موحد و خداپرست باشد؛ خودخواه و خودپرست نیست، اما آدمی که خداپرست نباشد، خود‌پرست است. 2. دید جاهلی قبل از اسلام را به اسلام و پیامبر(صلی‌الله‌و‌علیه)‌ داشتند. این افراد هیچ هَمّی به غیر از حفظ حیات مادی خودشان نداشتند. به طور کلی کمال و موفقیت در نظر آنها امور دنیوی بود. این انسان‌ها با ظّن جاهلیت وارد دین اسلام شدند، امّا درون‌شان مسلمان نبود.

 

سنت اسباب و مسببات

خداوند متعال با سنت‌ها و قواعد خودش عالَم را اداره می‌کند. علامه طباطبایی(رضوان‌الله‌علیه) می‌فرمایند خداوند سنتِ اسباب و مُسببات را وضع کرده، هر چیزی باید در اسباب خودش اتفاق بیفتد. می‌فرمایند بدان اگر در این دنیا چیزی اتفاق افتاد، به این دلیل است که سبب آن قوی‌تر از سایر اسباب آن بوده. خداوند با برنامه و حساب وکتاب دنیا را اداره می‌کند. هر کاری از راه خودش جلو می‌رود.

 

پیشرفت در گرو تلاش است

یک عدّه دانشجوی مذهبی و یک عدّه دانشجوی غیرمذهبی در یک دانشگاه مشغول به تحصیل‌اند، به نظر شما کدام گروه موفق‌تر هستند؟

اگر تلاش کنید و درس بخوانید موفق و اگر تلاش نکنید مردود می‌شوید. گاهی مذهبی‌ها با خودشان گمان می‌کنند باید فرقی بین آنها و غیر مذهبی‌ها باشد، می‌پرسند ما دعا کردیم، نماز خواندیم، به راهیان نور و زیارت امام رضا(علیه‌السلام) رفتیم؛ هیچ تفاوتی نباید بین ما و آنها وجود داشته باشد؟! خیر، موفقیت نیاز به تلاش دارد. نماز خواندن مسئله‌ جدایی است. کسی که نماز نمی‌‌خواند در جای دیگر، این نماز نخواندن برای او حساب می‌شود. ولی اینجا عالَم اَسباب است، سبب اینکه مدرک بگیرید، درس خواندن است. هرکس تلاش کند، ثمره آن را می‌بیند و هرکسی که تلاش نکند پیشرفتی نخواهد داشت. خدا بدون تلاش به کسی نعمت موفقیت را نمی‌دهد؛ باید از عقل، امکانات و توانایی که خدا به ما داده، استفاده کنیم. دیگران استفاده می‌کنند و موفق می‌شوند، ما استفاده نمی‌کنیم و چون موفق نمی‌شویم، اعتقادمان نسبت به خدا کمتر می‌شود.

 

ظن جاهلیت نداشته باشیم!

ما انسان‌ها معمولاً سختی کار را تحمل نمی‌کنیم و همیشه سعی داریم کارهای آسان‌تر را انجام دهیم. زمانی هم که شکست می‌خوریم، به خدا شکایت می‌کنیم. در حالی که هر کاری را باید از راه خودش انجام داد.

 «هر سخن جایی و هر نکته مقامی دارد»، هر حرف را باید در جای خودش بزنیم. «هرکسی را بهر کاری ساختند»، اگر نمی‌توانیم کاری را انجام دهیم، نباید وارد آن کار شویم. کاری را باید انجام دهیم که در آن استعداد و توانایی داریم. در غیر این صورت شکست می‌خوریم و به خدا شکایت می‌کنیم. خدا به انسان‌ها عقل داده تا قبل از انجام کار مشورت کنند و از عاقبت کار دیگران عبرت بگیرند.

مؤمنین در مملکت امام زمان(عجل‌الله‌تعالی‌فرجه) باید عاقل باشند و خوب و بد را تشخیص دهند. اینکه ما گمان کنیم چون مؤمن و متصل به اهل‌بیتیم، اهل‌بیت(علیهم‌السلام) قرار است اشتباهات ما را جبران کنند، گمانی اشتباه است! همان ظن جاهلیت است!

 

مؤمن هر کاری را درست و کامل انجام می‌دهد

در زمان پیامبر(صلی‌الله علیه و آله) فردی از دنیا رفت، او را دفن کردند. حضرت داشتتند منافذ قبر را می‌بستند، اصحاب گفتند: یارسول‌الله! این که دیگر مُرد و رفت زیر خاک، دیگر چرا سوارخ قبر را اینقدر محکم می‌بندید؟ پیغمبر(صلی‌الله علیه و آله)  فرمودند: «مؤمن هر کاری می‌کند، درست و محکم انجام می‌دهد، ولو بستن منفذ قبر باشد.» شما کار و وظیفه‌تان را درست انجام دهید. ما گاهی همین‌طور هستیم، «الله» را قبول داریم ولی خدایان دیگری را هم در ‌ردیف خدا قبول داریم. می‌گوییم امضای آقای رئیس یا وکیل اگر نباشد، نمی‌شود. خب ما هم اینطور شرک می‌ورزیم. باید بگوییم همه‌کاره خداست، خدا اگر اراده کند، انجام می‌شود. اگر باور داشته باشیم که کار به دست فلان آقای رئیس است و به‌خاطر این باور در مقابل او کُرنش ‌کنیم و پا روی حق بگذ‌اریم، ما مُشرکیم و ظن جاهلیت داریم.

مثلاً در بعضی امور نظم نداریم، کار را در وقت خودش انجام نمی‌دهیم، برنامه‌ریزی نداریم، تلاش متناسب با آن برنامه نداریم، بعد می‌خواهیم با زیارت عاشورا مسئله را حل کنیم. به جای اینکه از راهش وارد شویم، انتظار داریم با پارتی‌بازی خدا و پیغمبر مسئله حل شود، نمی‌شود! همه ما به نوعی رانت‌خوار و ویژه‌خواهیم. دانه‌ای نکاشتیم و تلاشی نکردیم، ولی انتظار داریم خدا برایمان یک درخت پربار برویاند.

 

تفاوت ما با فراریان اُحد در چیست اگر...

باید زحمت بکشید، تخصصی و حرفه‌ای کار کنید، به خدا هم توکل کنید، تا نتیجه بگیرید. ولی بعضی می‌گویند اگر ما همه کارها را انجام دهیم، پس خدا می‌خواهد چکار کند! با این حرف معلوم شد در دلتان شرک است. اگر این‌طور فکر کنید، شما با آن فراریان اُحد فرقی ندارید. آنها هم می‌گفتند ما با خداییم، بنابراین دیگر نباید شکست بخوریم، لذا تنگه را رها کردند و پایین آمدند، می‌گفتند خدا که پیغمبر خودش را رها نمی‌کند. ما می‌رویم غنمیت‌مان را جمع می‌کنیم ما که قرار نیست شکست بخوریم. ولی شکست خوردند. هیچ‌کس باور نمی‌کرد، مخصوصاً که در جنگ‌های قبلی هم اصلاً شکستی در کار نبود. بعضی‌ها در این ماجرا داشتند از اسلام برمی‌گشتند، چون با یک ظن جاهلیت به خدا و پیغمبر و اعتقاد غلط اسلام را پذیرفته بودند. عقایدی که بعضی از ما نسبت به خدا و پیغمبر و اهل‌بیت داریم، نشان می‌دهد که یا قاعده را بلد نیستیم و رعایت نمی‌کنیم، یا بلدیم ولی رعایت نمی‌کنیم، بعد که شکست می‌خوریم، از اهل‌بیت(علیهم‌السلام)، خدا و دین شاکی می‌شویم.

 

درس‌هایی از  قرآن

اگر مشکل دارید، باید مشورت کنید. اگر مریض هستید، بابد به پزشک مراجعه کنید، هر مسئله‌ای راه حلی دارد. اینکه توقع داشته باشید خدا و اهل‌بیت(علیهم‌السلام) باید پارتی شما شوند، چراکه مؤمن هستید، خودخواهی است. شما خدا را برای خود می‌خواهید، «قد اهمتهم انفسهم». خداوند متعال می‌فرماید: «أَمْ حَسِبْتُمْ أَنْ تَدْخُلُوا الْجَنَّةَ وَلَمَّا یَأْتِکُمْ مَثَلُ الَّذِینَ خَلَوْا مِنْ قَبْلِکُمْ مَسَّتْهُمُ الْبَأْسَاءُ وَالضَّرَّاءُ وَزُلْزِلُوا»[3]؛ آیا گمان می‌کنید که شما را به بهشت می‌برم بدون اینکه(فشار و سختی ببینید) مثل گذشتگان که پریشان شدند؟! گذشتگانی که انبیای الهی و اُمت‌هایی مؤمن بودند، در گیر و دار فشار و سختی، پریشان‌احوال شدند و در ایمانشان متزلزل شدند. «حَتَّیٰ یَقُولَ الرَّسُولُ وَالَّذِینَ آمَنُوا مَعَهُ مَتَیٰ نَصْرُ اللَّهِ»[4]؛ تا آنجایی که پیغمبرشان، با همه آنهایی که به او ایمان آورده بودند، گفتند: خدایا، پس کمک تو کجاست؟! اینقدر کار سخت می‌شد، که پیغمبر خدا همراه با مؤمنین می‌گفتند خدایا، پس چرا کمک نمی‌کنی؟!

خداوند شما را به سختی و فشار می‌اندازد تا مبادا گمان کنید پیغمبر، خداست. مبادا گمان کنید همین‌که اسم دین را روی خود بگذارید، اهل نجات هستید. خدا نمی‌خواهد فقط دنیای شما را آباد کند، بلکه می‌خواهد شما را رشد دهد و تربیت کند. هدف از آفرینش بندگی است. «وَمَا خَلَقْتُ الْجِنَّ وَالْإِنْسَ إِلَّا لِیَعْبُدُونِ»[5]. خدا عقده پرستیده شدن ندارد، خدا می‌خواهد انسانی را که آفریده، شکوفا شود تا برسد به مقام مَثلی خدا. یعنی موجودی که مَثَل خدا روی زمین است. خدا می‌خواهد همه قدرت‌ها را به ما بدهد، ولی ما دنبال این هستیم که همه قدرت‌ها را از راه غلط به دست آوریم. خدا مدام ما را نوازش می‌کند، نعمت می‌دهد، بلا می‌دهد تا بگوید راه درست این است، ولی باز بعضی از ما اصرار داریم از راه دیگری برویم.

 

قاعده‌ را رعایت کن، مابقی با خدا...

اصلاً خدا کجا قرار است به داد ما برسد؟ فرمود: «وَأَوْفُوا بِعَهْدِی أُوفِ بِعَهْدِکُمْ»[6]؛ به عهد‌ی که با من بستید عمل کنید، تا من هم به عهدم وفا ‌کنم. این آیه قاعده هست. ما مدام زیر قول‌مان می‌زنیم بعد می‌گوییم خدا چرا درست نکرد!

 قرآن کریم می‌فرماید: «أَطِیعُوا اللَّهَ وَأَطِیعُوا الرَّسُولَ وَأُولِی الْأَمْرِ مِنْکُمْ»[7]. یا می‌فرماید: «إِنْ تَنْصُرُوا اللَّهَ یَنْصُرْکُمْ»[8]؛ خدا را یاری کنید تا خدا شما را یاری ‌کند. اینها آیات شاخص و قاعده است. اگر هزار کار مثبت دیگر هم انجام دهید، وقتی این قاعده‌ها را رعایت نکنید، یاری خدا را نخواهید داشت. ما هرجا در زندگی فردی و اجتماعی‌مان به حرف خدا گوش دادیم، موفق شدیم و هرجا در زندگی اجتماعی و فردی گوش به حرف خدا ندادیم، شکست خوردیم. شما با‌تقوا باشید، برنامه‌ریزی کنید، سعی و تلاش هم داشته باشید، بقیه‌اش با خدا...

 

شرط موفقیت در راه خدا

خدا در قرآن فرموده است: «وَأَنْ لَیْسَ لِلْإِنْسَانِ إِلَّا مَا سَعَی»[9]؛ برای انسان چیزی نیست مگر از طریق سعی و تلاش خودش. آیه دیگری می‌فرماید: «کُلُّ نَفْسٍ بِمَا کَسَبَتْ رَهِینَةٌ»[10]؛ هرکس در گرو کارهایی است که خودش انجام داده است. این آیات شاخص و قاعده‌اند. «مَا أَصَابَکَ مِنْ حَسَنَةٍ فَمِنَ اللَّهِ وَمَا أَصَابَکَ مِنْ سَیِّئَةٍ فَمِنْ نَفْسِکَ»[11]؛ هر بدی به شما می‌رسد از خود شما و هر خوبی به شما می‌رسد از خداست. با این شاخص فکر کنید! اگر بدی به شما رسید، ببینید، کجای کارتان اشتباه بوده است؛ چراکه دلیل شکست، به خود شما برمی‌گردد. «وَالَّذِینَ جَاهَدُوا فِینَا لَنَهْدِیَنَّهُمْ سُبُلَنَا»[12]؛ اگر کسی در راه خدا مجاهدت(سعی و تلاش) کند ما راه‌ها را برایش باز می‌کنیم. منتهی شرط این است که «جاهدوا فینا» در راه خدا، نه اینکه «اهمتهم انفسهم»، برای همّ و غمّ خودش باشد.

گاهی شخص می‌پرسد من که برای خدا کار کردم، پس چرا شکست خوردم؟!  اگر دقت کند، درونی‌اش خدا نبوده، ظاهرش برای خدا بوده. گمان می‌کرده برای خدا انجام می‌داده. دو سه تا لایه دارد، وقتی خوب دقت کند، می‌بیند آخرش می‌رسد به خودش، نه به خدا.

 

خدا را یاری کنیم تا یاری شویم

حضرت آیتالله حائری شیرازی(رضوان‌الله‌تعالی‌علیه) نکته‌ای در تفسیر آیه «إِنْ تَنْصُرُوا اللَّهَ یَنْصُرْکُمْ»؛ (اگر شما خدا را یاری کنید خدا شما را یاری می‌کند) دارند، می‌فرمایند: «إن‌ تنصروالله»؛ اگر خدا را به قدری که می‌توانید یاری کنید،  یعنی همه آنچه که از دست‌تان برمی‌آید را برای خدا آوردید، «ینصرکم»؛ خدا هم شما را یاری می‌کند. جاهایی که دیگر توان شما نمی‌رسد، خدا به شما کمک خواهد کرد، ولی این‌کار را خدا برای کافران و منافقین نمی‌کند. از اینجا به بعد مؤمنین یاری خدا را خواهند داشت. به خاطر همین می‌فرماید: «وَالْعَاقِبَةُ لِلْمُتَّقِینَ»[13]. دشمنان همه کارهایشان را می‌کنند، اما عاقبت برای شماست. شما اگر تلاش و سعی کنید و کارتان را درست انجام دهید جاهایی که توانایی ندارید، خدا به کمک‌تان می‌آید ولی به کمک کفار و منافقین نمی‌آید. ما گاهی کم می‌گذاریم، همه تلاشمان را نمی‌کنیم. قرآن کریم می‌فرماید: «کَمْ مِنْ فِئَةٍ قَلِیلَةٍ غَلَبَتْ فِئَةً کَثِیرَةً بِإِذْنِ اللَّهِ»[14]؛ شما اگر صد نفر باشید ولی همه محکم پای کار باشید، بر هزار نفر غلبه می‌کنید. پس اگر غلبه نمی‌کنید و کارتان روی زمین مانده، نشان می‌دهد شما همه توانتان را استفاده نکردید.

 

رمز پیروزی انقلاب // ارزش‌ها چطور به دست ما رسید؟!

انقلاب اسلامی چطور پیروز شد؟ امام خمینی(رضوان‌الله‌تعالی) به میدان آمدند و رهبری کردند، مردم هم به میدان آمدند، کشته دادند، پای حرف امام ایستادند، همه‌ توان خود را گذاشتند و شکنجه‌ها و سختی‌ها را تحمل کردند تا پیروز شدند.

بانوی شهیده »طیبه واعظی» با همسرش علیه رژیم طاغوت می‌جنگیدند. چند سال مخفی زندگی می‌کردند، سال ۱۳۵۶ ساواک آنها را دستگیر می‌کند و به زندان می‌برد. این خانم و همسرش زیر شکنجه شهید می‌شوند، بچه شیرخواره آنها را هم بعدها در شیرخوارگاه پیدا می‌کنند. در زندان که نمی‌گذاشتند خانمی چادر داشته باشد. هم‌سلولی‌های این خانم تعریف می‌کنند که او ملحفه‌ها و پتوهای کثیف زندان را که پر از شپش بود روی سرش می‌کشید تا حجابش را رعایت کند. وقتی او را به بازجویی می‌بُردند چقدر آنجا کتک می‌خورد و فریاد می‌زد: «مرا بکُشید ولی چادرم را برندارید!». اینطور انقلاب به دست ما رسیده است. مردم محکم پای انقلاب ایستادند تا انقلاب پیروز شد.

 

عاقبتِ دنیا برای متقین است

در هشت سال دفاع مقدس چطور به پیروزی رسیدیم؟ آیا به نظر شما ما فقط با عراق می‌جنگیدیم؟ ما از ۳۶ کشور دنیا در جنگ اسیر گرفتیم! همه دنیا با ما می‌جنگید، همه کشورهای منطقه به جز سوریه، با ما می‌جنگیدند. در دوران دفاع مقدس حتی سیم خاردار به ما نمی‌فروختند، تا این حد تحریم بودیم. در فتح خرمشهر ۱۹۰۰۰ اسیر گرفتیم. وقتی امام(رحمت‌الله علیه) فرمودند: «خرمشهر باید آزاد شود»، رزمندگان با همه توان به میدان ‌آمدند، در‌حالی‌که امکانات کم بود، ولی خدا کمک کرد و خرمشهر فتح ‌شد.

در زمان جنگ، پیرزنی یک‌ کاسه که چند عدد تخم‌مرغ داخل آن بود را برای کمک به جبهه آورد، به او ‌گفتند: مادر، شما خودت به آن نیاز داری، ‌گفت: نه این همه دارایی من است، می‌خواهم آن را به جبهه بدهم. همه چیزش را آورده بود. کسانی بودند که در خانه‌های مردم کلفتی می‌کردند، بعد با دستمزدشان نان خشک می‌خریدند و به جبهه می‌فرستادند. وقتی پای کار آمدیم، بر همه دنیا غلبه کردیم. امروز هم اگر پای کار باشیم، درست می‌شود. اگر کمتر از این عقیده داشته باشیم، ما گرفتار ظن جاهلیت شده‌ا‌یم.

 

تلاشمان را بیشتر کنیم!

کشور آلمان در دو جنگ جهانی دو بار با خاک یکسان شد، ولی هر بار کشورش را ساخت و پیشرفت کرد. کشور ژاپن که پرکارترین کشور دنیاست در سال هر نفر ۲۴۲۰ ساعت کار می‌کند. در کشور کره جنوبی هر نفر در سال ۱۹۰۰ ساعت کار می‌کند. در افغانستان هر نفر در سال ۹۵۰ ساعت و در ایران هر نفر حداکثر 800 ساعت در سال کار می‌کند. یعنی ساعت کاری مفید ما از افغانستان پائین‌تری است. مرکز پژوهش‌های مجلس اعلام کرده بود که در خوش‌بینانه‌‌ترین حالت، ایرانی‌ها دو ساعت در روز، ساعت کاری مفید دارند. بعضی نهادهای دیگر آمار ۲۲ دقیقه کار مفید توسط ما ایرانی‌ها داده‌اند.

البته انسان متعهد همه‌جا هست، ولی واقعاً شما وقتی وارد ادارات می‌شوید، می‌بینید بعضی سرشان در موبایل است یا در سیستم وب گردی می‌کنند. مشاغل آزاد همینطور؛ شما وقتی وارد مغازه می‌شوید، می‌بینید مغازه‌دار جوان که پشت دخل نشسته، از او سؤال دارید درحالی‌که چشمش روی گوشی است، پاسخ شما را می‌دهد. نه کاسب هستیم، نه درس‌خوان و... آن‌وقت توقع داریم، به جایی برسیم. ظن جاهلیت ما را به کجا رسانده است.

 

صعود چهل ساله ایران

قبل از انقلاب که وضع‌مان خیلی بدتر بود، انقلاب اسلامی ما را نجات داد. کتاب «صعود چهل ساله» را مطالعه کنید، آمارهای خیلی خوبی دارد. بنده خواهش می‌کنم که پدران و مادران این کتاب را با بچه‌ها بخوانند. لااقل اگر خودتان نمی‌خوانید، هدیه بدهید که دیگران این کتاب را بخوانند. ما از سال ۱۹۹۶ تا ۲۰۱۷ از رتبه ۵ به رتبه ۱ در منطقه رسیده‌ایم، ما در کل دنیا از نظر علم و فن‌آوری در رتبه ۱۶ هستیم، در حالی که در اواخر جدول بودیم. امروز در بعضی از فن‌آوری‌ها با کشورهای رتبه یک دنیا برابری می‌کنیم.

شهید فخری‌زاده، شهید حاج قاسم سلیمانی، شهید شهریاری و شهید تهرانی مقدم، و دیگر شهدایی که عکس‌های آن زینت‌‌بخش مجالس گوناگون است، به زندگی آنها نگاهی بیاندازیم. آن شهدای عزیز صبح که زیارت عاشورا را می‌خواندند، کارشان را شروع می‌کردند. شهید فخری‌‌زاده در تهیه واکسن فخرا نقش داشت و شهید شد. بعضی از بچه‌های گروه ایشان دو ماه به خانه نرفته بودند. بی‌وقفه کار می‌کردند تا واکسن ایرانی به نتیجه رسید. چون مقام معظم رهبری فرموده بودند، باید تولید داخلی داشته باشیم. در زمینه هسته‌ای، نانو‌تکنولوژی، سلول‌های بنیادی، صنعت هوافضا و... همه این موفقیت‌ها را بچه‌هایی که کار کردند و زیارت عاشورا خواندند، به دست آوردند. نه اینکه بخواهند بدون تلاش همه‌جانبه، زیارت عاشورا بخوانند و توقع پیروزی داشته باشند.

 

آثار ظن جاهلیت

جامعه‌ای که با ظن جاهلیت به خدا، دین و مقدسات نگاه می‌کند و گمان می‌کند قرار است خداوند بدون تلاش او را پیروز میدان‌ها کند، اشتباه می‌کند. خدا چنین کاری نمی‌کند. خداوند با هیچ‌کس قوم و خویشی ندارد. چنین جامعه‌ای در اصطلاح پارادوکس ایدئولوژیکی پیدا می‌کند و دچار دوگانگی و تناقض در باورها می‌شود. چراکه می‌بیند به چه چیزهایی فکر می‌کرد و چه شد. بعد باعث می‌شود از دین خسته ‌شود. حوصله ندارد قواعد را رعایت کند، مثلاً خانمی محجبه هست، به خاطر حجابش از خدا توقع کمک دارد، وقتی به نتیجه نمی‌رسد دوست دارد کم‌کم بی‌حجاب شود. از عبادت‌ها، از این مدل زندگی دیگر خسته می‌شود. دین را رها می‌کند.

ظن جاهلیت؛ درست نشناختن خدا، دین، قواعد انقلاب اسلامی، ولی‌فقیه و امام معصوم، نشناختن حقایق و واقعیت‌ها، باعث می‌شود ما طبق آیه قرآن یک ظن غلط و به غیرحق پیدا کنیم. طبق همین گمان‌ها دین‌داری می‌کنیم، انقلابی‌گری و بندگی می‌کنیم بعد وقتی به در بسته می‌خوریم، نسبت به خدا شاکی می‌شویم. در حالی که خدا به کسی کمک می‌کند که تمام آورد‌ه‌اش را به میان می‌آورد.

 

مقایسه کشور ایران با دوران صدر اسلام

مملکت ما مهم‌ترین تفاوتش با دوران صدر اسلام این است که امیرالمؤمنین(علیه‌السلام) را مردم کنار زدند، ولی ما بعد از چهل سال ۲ ولی‌فقیه داریم که هر دو فرزند امیرالمؤمنین(علیه‌السلام) هستند. سلسله‌ ولایت‌شان به امام معصوم، می‌رسد. مردم در این مملکت هنوز دارند برایشان جان می‌دهند و هنوز در رأس قدرت‌اند. خیلی فرق می‌کند، اصلاً شما نمی‌توانید مقایسه کنید. اصول کشورمان بر حق و چارچوبش‌ درست است، داخل مملکت را خودمان خراب کردیم.

 در دوران سازندگی عده‌ای تنگه‌ عدالت را به هوای غنیمت توسعه رها کردند. خواستند کشور را توسعه دهند، عدالت را زیر پا له کردند. در دوران اصلاحات تنگه‌ خط امام و ولایت را به هوای غنیمت آزادی و دموکراسی رها کردند. عده‌ای گفتند: «اگر حتی دین هم با آزادی برخورد کند محکوم به شکست است»، بقیه هم برای‌ آنها کف زدند. بعد وقتی دیدیم همه چیز دارد خراب می‌شود، به شعارهای انقلاب برگشتیم. بعد عده‌ای شعارهای انقلابی دادند، همه آمدیم با آنها همراه شدیم. چند سالی هم خیلی خوب بود و کشور پیشرفت کرد. بعد دوباره آنها هم تنگه‌ عدالت و خدمت را رها کردند به هوای شعار ملت. از مسیر خارج شدند و رفتند. دوره بعد، کسانی روی کار آمدند که تنگه مقاومت را رها کردند به هوای غنیمت مذاکره. پیغمبر(صلی‌الله ‌علیه و آله) در جنگ احد فرمودند تنگه را رها نکنید!

امروز اگر به مسیر اصلی انقلاب برگشتیم و دنبال دغدغه‌های انقلابیم، باید از مسئولین آرمان‌های انقلابی را مطالبه‌ کنیم. چراکه آرمان‌های انقلاب کار دنیا و آخرت ما را حل می‌کند.

 

بعد از پیامبر(صلی‌الله‌‌علیه و آله) مردم دچار ظن جاهلیت شدند

 جامعه‌ بعد از پیغمبر(صلی‌الله‌‌علیه و آله) دچار جاهلیت شد. مردم دوباره دنبال سهم‌خواهی‌های خودشان و برگشت به دوران جاهلیت رفتند. بی‌بی آمدند فرمودند: «أَفَحُکْمَ الْجاهِلِیَّةِ تَبْغُونَ»[15]، آیا می‌خواهید برگردید به دوران جاهلیت و با آن قاعده رفتار کنید؟ کسانی که آمدند کنار پیغمبر(صلی‌الله‌‌علیه و آله) می‌خواستند به مطامع دنیا برسند، پیغمبر(صلی‌الله‌‌علیه و آله) نمی‌گذاشتند، امیرالمؤمنین(علیه‌السلام) را بالا آوردند. عده‌ای با آن ظنی که از دوران جاهلیت داشتند، دیدند از کیسه خلافت و حکومت چیزی به اینها نمی‌رسد، ازاینرو قاعده را کلاً به هم زدند. دیدند اگر علی بیاید مثل پیغمبر است، قرار نیست دنیای آنها(همانطور که خودشان می‌خواهند) تأمین شود؛ لذا امیرالمؤمنین(علیه‌السلام) را کنار زدند.

 

الگوی سخت‌کوشی در راه امام

در این میان تنها یک نفر فوق‌العاده تلاش ‌کرد و توان گذاشت تا ماجرا تغییر کند و حوادثی که داشت اتفاق می‌افتاد، اتفاق نیفتد. او فاطمه زهرا(سلام‌الله‌علیها) بود. کسی مثل فاطمه زهرا(سلام‌‌الله‌علیها) کار نکرده است. آنهایی که کنار پیغمبر(صلی‌الله‌علیه و آله) و امیرالمؤمنین(علیه‌السلام) ماندند همه کارشان درست بود، ولی هیچ‌کس مثل فاطمه(سلام‌الله‌علیها) کار نکرد و زحمت نکشید. اینقدر پیش خدا عزیز بود که اگر یک نفرین می‌کرد همه نابود می‌شدند.

 

برای ولایت و دین خدا تا کجا باید مایه بگذاریم؟

بی‌بی همه توان و سلامتی‌اش را برای امیرالمؤمنین(علیه‌السلام) گذاشت؛ سلامتی‌اش را داد، مجروح شد، بچه‌اش را داد، مهم‌تر از همه اینها آبرویش را داد؛ آبرویش را کف دست گذاشت و خانه‌‌به‌خانه رفت و فرمود: من دختر بهترینِ انسان‌های روی زمین هستم. با این ادبیات با اینها حرف زد و روی او را زمین انداختند. باز هم همسایه‌ها را جمع کرد و شروع به حرف‌زدن کرد. فاطمه(سلام‌الله‌علیها) دارد به ما می‌گوید که برای ولایت و دین خدا تا اینجا باید مایه بگذاریم و توقع هم نداشته باشیم. اصلاً اینکه می‌توانیم مایه بگذاریم، یعنی خدا ما را خریده وگرنه اگر خدا ما را نخریده باشد که اصلاً نمی‌گذارد که بیاییم مایه بگذاریم.

 

گریه‌های واجب!

فاطمه(سلام‌الله‌علیها) در روزهای آخر عمر شریف، خیلی گریه می‌کرد. گریه‌های حضرت واجب بود، چراکه دفاع از علی(علیه‌السلام) واجب بود؛ مقدمه واجب هم واجب است. اینقدر در خانه گریه کرد تا صدای گریه داشت برای غاصبان رسوایی به بار می‌آورد. یک‌عده را تحریک کردند که نزد امیرالمؤمنین(علیه‌السلام) بیایند و ‌بگویند همسایه‌ها شاکی‌اند، به زهرا بگو یا روز گریه کند، یا شب...

بی‌بی فرمودند: اگر همسایه‌ها اذیت می‌شوند، از خانه بیرون می‌روم و گریه می‌کنم، اینقدر حضرت همسایه‌دار است! دست حسنین(علیهما‌السلام) را می‌گرفت که تنها نباشد و به بیابان بیرون مدینه می‌رفت. آنجا درختی بود، زیر درخت می‌نشست و تا غروب گریه می‌کرد. مدام مردم رد می‌شدند و می‌دیدند که دختر پیغمبر(صلی‌الله‌‌علیه و آله) همینطور دارد گریه می‌کند.

یک روز که بی‌بی به آنجا رفت دید درخت را بریده‌اند. در آفتاب ‌نشست و گریه می‌کرد. بچه‌ها به بابا گفتند: بابا‌جان، درخت را بریدند، مادر زیر آفتاب می‌نشیند و گریه می‌کند. امیر‌المؤمنین(علیه‌السلام) نفرمودند نمی‌خواهد بروید، چون گریه فاطمه(سلام‌الله‌علیها) واجب است. حضرت سایبانی در آن بیابان درست کردند که بی‌بی برود زیر آن سایبان و در آفتاب گریه نکند. معروف شد به «بیت‌الاحزان»؛ که آن‌ را هم خراب کردند. باز بی‌بی دست بچه‌هایش را می‌گرفت و به اُحد می‌رفت. آن مسیر طولانی را با آن وضعیت جسمی می‌رفت، کنار قبر و محل شهادت حمزه سیدالشهدا می‌نشست و  گریه می‌کرد.

 فاطمه(سلام‌الله‌علیها) برای علی همه‌ کار کرد، خدا هم همه عالم را به فاطمه(سلام‌الله‌علیها) داده است. میلیون‌ها نفر برای فاطمه(سلام‌الله‌علیها) گریه می‌کنند. فاطمه پیروز شد. اما دل‌هایمان می‌سوزد برای آن مادری که خستگی به تنش ماند و از دنیا رفت. جلوی چشمانش در آخرین روزهای عمرش، به گردن علی(علیه‌السلام) طناب انداختند.

 


[1] . سوره آل‌عمران، آیه 154.

[2] . سوره فصلت، آیه 6.  

[3] . سوره بقره، آیه ۲۱۴.

[4] . همان.

[5] . سوره ذاریات، ایه 56.

[6] . سوره بقره، آیه 40.

[7] . سوره نساء، آیه 59.

[8] . سوره محمد، آیه 7.

[9] . سوره نجم آیه 39.

[10] . سوره مدثر، آیه 38..

[11] . سوره نساء، آیه 79.

[12] . سوره عنکبوت، آیه 69.

[13] . سوره قصص، ایه 83.

[14] . سوره بقره، آیه 249..

[15] . سوره مائده، ایه 50.