امامِ علم و امید

امامِ علم و امید


امامِ علم و امید

 

حجتالاسلام مهدوی‌نژاد: شکافتن علوم قرآنی و معارف دین، شکافنده علم می‌خواهد. کسی که قدرت چنین استنباط‌ها و فهم‌هایی از علم را داشته باشد، که در رأسش امام معصوم(علیه‌السلام) است و ذیل آن در مکتب امام معصوم(علیه‌السلام)، فقها و حکمایی که در هر عصر با فهم و درک درست از آن شرایط زمان خودشان از این داروخانه شفا و از این معدن علم، داروهای دردهای عصر خودشان را استخراج می‌کنند// علمی خوب است که منجر به تولید معرفت شود، نه اینکه قیل و قالی در کتاب‌ها باشد و سرِ درس دانشگاه‌ها و حوزه‌ها مباحثاتی شود، ولی خروجی‌اش معرفت نشود. خروجی‌ علم باید ثروت، قدرت و معرفت باشد // علم باید عملی باشد. هرقدر هم دانشگاه، حوزه علمیه و مراکز علمی و تحقیقاتی باشد، اما علوم و تئوری‌ها در جامعه عملی نشود، به تعبیری نخبگان و دانشمندان در مسندهای خودشان قرار نگیرند و این علوم را در محیط اجرایی جامعه، محیط قانونی و تقنینی جامعه سرازیر نکنند، علوم مختلف نتیجه‌ای نخواهد داشت // چرا گاهی خروجی مراکز علمی ما خوب نیست؟

 

شناسنامه:

عنوان: قرار هفتگی / جشن میلاد امام محمدباقر(علیه‌السلام)

موضوع: فضائل پنجمین امام شیعیان

زمان: 23 دی 1402

مکان: امامزاده سیدجعفرمحمد(علیه‌السلام)

 

چرا باقرالعلوم؟

حضرت امام محمدباقر(علیهالسلام) را با القاب مختلف، علی‌الخصوص باقرالعلوم نامیده‌اند و در تعابیر دیگری «باقرالعلم» یا «باقرالعلم بعد نبیین» ذکر کرده‌اند. این‌ القاب صرفاً ترجمه تحت‌اللفظی نیستند، مثلاً لقب امام باقر(علیه‌السلام) که باقرالعلوم، به معنای شکافنده علم و دانش است، تنها در این معنا خلاصه نمی‌شود که امام علم را می‌شکافتند و ابعاد مختلفی از علوم که دیگران به آن توجه نداشتند را بیان می‌کردند. این یک توصیف از مسئله‌‌ باقریت حضرت است. بعضی گفته‌اند که باقر به معنای توسعه‌دهنده علم است؛ یعنی یک بُعد از علمی مشخص است و ایشان بعد دیگری از آن را روشن می‌کنند؛ به این کار بقر العلم گفته می‌شود که به معنای توسعه دادن علم است. «بقر» در لفظ به معنای شکافتن زمین است؛ «بقرالارض»؛ شکافتن زمین به منظور هویدا کردن مکنونات آن را بقر می‌گویند و اینکه زمین را بشکافند تا آن گنج‌ها و مکنوناتی که داخل زمین است را بیرون بیاورند بقرالارض می‌گویند. این به معنای شکافتن بی‌هدف نیست که همین‌طور زمین را شخم بزنید، این یعنی شما به دنبال اکتشاف و به دنبال یافتن ناشناخته‌های درون علم هستید. امام این چنین علم را می‌شکافتند.

 

شرایط زمانی امام باقر(علیه‌السلام)

زمان امام سجاد(علیه‌السلام)، بهخاطر خفقانی که وجود داشت، ایشان نمی‌توانستند کرسی علم داشته باشند و تدریس کنند و علم را توسعه دهند. هر گردهمایی و تجمعی توسط بنی‌امیه سرکوب می‌شد و با کوچکترین حرکتی که بیم تجمع میداد و قصد و منظوری از آن برداشت میشد برخورد می‌کردند. سیاست‌ امام این بود که علوم را در قالب دعا یاد می‌دادند! امام در صحیفه سجادیه، روش‌ها و سبک زندگی را در قالب دعا یاد داده‌اند. در قالب دعا روش‌های کشورداری و مملکت‌داری، نحوه معاشرت مؤمنین و اخلاق را یاد داده‌اند. حتی به مسائل پزشکی و طبی هم در قالب دعا اشاره کرده‌اند. یعنی صحیفه سجادیه مملو از معارفی است که در پوشش دعا بیان شده است. شرایط طوری بود که امکان برگزاری علنی کرسی درس نبود؛ لذا حضرت این علوم را در صدف دعا تحویل مردم دادند.

شرایط امام باقر(علیه‌السلام) کمی متفاوت‌تر از امام سجاد(علیه‌السلام) بود، آن علوم مکنون در صحیفه سجادیه و قرآن را باز کردند. با وجود اینکه بنی‌امیه و بنی‌مروان معارف و آیات قرآن را برای مردم خیلی سطحی معنا می‌کردند و یا حتی تحریف می‌کردند تا به اسم قرآن و پیامبر بتوانند بر مردم حکومت کنند، امام باقر(علیه‌السلام) این معارف را باز و معانی‌اش را تحلیل و تفسیر می‌کردند، می‌شکافتند و روشن می‌کردند، مردم را از سطح به عمق آن دانش و معرفت می‌رساندند و این خود ثمراتی داشت که اشاره خواهیم کرد.

 

شکافتن علم یعنی ...

پس «یَبْقرُ عِلْمَ الدِّینِ بَقْرا»[1]؛ علم دین را شکافت، شکافتنی که حقیقت را برملا می‌کرد، «أی شُقّه شقّا» آن را چنان تشریح و باز می‌کرد که دیگران به صورت مبسوط یک مسئله مبهم را متوجه می‌شدند. «وَ أظهره إظهاراً» حقیقت مطلب را اظهار می‌کرد. اینها عباراتی است که مرحوم شیخ مفید در «الارشاد» ذکر کرده است.

این بدین معناست که علمی به نفع و کمک جامعه بیاید، علمی که وقتی شما آن علم را باز می‌کنید، ذهن مردم را روشن کند، راه را به مردم نشان دهد، حقیقت را نشان دهد؛ علم نافع، علمی که به نفع دنیا و دین مردم باشد.

گاهی با بعضی از علوم مواجه می‌شوید که میبینید یک مشت الفاظی است که تکرار شده، در کتاب‌ها گفته شده، دانشمندان هم می‌گویند ولی فقط خودشان می‌فهمند چه می‌گویند. در حالی که از دل یک دانش راهکارهایی باید بیرون بیاید که مشکل مردم و جامعه را حل کند، این یعنی شکافتن دانش.

 

قرآن؛ حلّل مشکلات در همه اعصار

قطعاً راه‌حل مسائل و مشکلات فرهنگی و اقتصادی و راه‌حل برون‌رفت از بحران‌های سیاسی در قرآن و متون اسلامی است؛ چراکه قرآن آخرین کتاب و معجزه است، تا قیامت معجزه است، همه مسائل در همه قرون و اعصار در قرآن است و کهنه نمی‌شود. قواعدش هست، حتی راهکارهایش هم هست، فقط باید استخراج و شکوفا شود. گاهی بعضی از آیات را می‌خوانیم، ترجمه می‌کنیم، عبور می‌کنیم، چیزی از آن می‌فهمیم گاهی یک مفسر می‌آید این را تفسیر و باز می‌کند چیز دیگری از آن می‌فهمیم. یک مفسر در یک قرن قرآن را تفسیر می‌کند چیزهایی از آن تفسیر به‌دست می‌آید که راه‌حل مسائل امت اسلام در آن عصر است و در عصر دیگری باز تفسیر دیگری از همان آیات، متناسب با همان عصر و مسائل همان آن به‌دست می‌آید و مشکلات آن عصر را حل می‌کند.

 

امام معصوم، شکافنده قرآن است

پس شکافتن قرآن و معارف آن، شکافتن روایات و علم، شکافنده علم می‌خواهد، کسی که قدرت چنین استنباط‌ها و فهم‌هایی از علم را داشته باشد، که در رأسش امام معصوم(علیه‌السلام) است و ذیل آن در مکتب امام معصوم(علیه‌السلام)، فقها و حکمایی که در هر عصر با فهم و درک درست از آن شرایط زمان خودشان از این داروخانه شفا و از این معدن علم، داروهای دردهای عصر خودشان را استخراج می‌کنند.

 

نتایج علم حقیقی

علمی خوب است که منجر به تولید معرفت شود، نه اینکه قیل و قالی در کتاب‌ها باشد و سرِ درس دانشگاه‌ها و حوزه‌ها مباحثاتی شود، ولی خروجی‌اش معرفت نشود. خروجی‌ علم باید ثروت، قدرت و معرفت باشد. اگر عالمیم ولی قدرتمند نیستیم، معلوم میشود این علم را به درستی دریافت نکرده‌ایم، نشکافته‌ایم، فهم نکرده‌ایم. اگر علم داریم اما سلطه و قدرت نداریم، معلوم می‌شود هنوز به معنای واقعی عالم و دانشمند نشده‌ایم یا دانش را به اقتضای زمان خودمان دریافت و عمل نکرده‌ایم. علم باید باطل را تضعیف و حق را تقویت کند، اینها نتایج علم حقیقی است که اگر به درستی شکافته شود باید فهمیده شود.

 

کدام علم؟

نکته بعد اینکه علم باید عملی باشد. هرقدر هم دانشگاه، حوزه علمیه و مراکز علمی و تحقیقاتی باشد، اما این علوم و تئوری‌ها در دل جامعه عملی نشود، به تعبیری نخبگان و دانشمندان در مسندهای خودشان قرار نگیرند و این علوم را در محیط اجرایی جامعه، محیط قانونی و تقنینی جامعه سرازیر نکنند و این علوم عمل نشود، فایده‌ای ندارد، باز این علوم نتیجه‌ای نخواهد داشت. رسول خدا(صلی‌الله‌علیه‌وآله) می‌فرمایند: «مَنِ ازدادَ عِلماً و لَم یَزدَدْ هُدیً لَمْ یَزْدَدْ مِنَ اَللَّهِ إِلاَّ بُعْداً»[2] اگر علم زیاد شود، اما راه‌‌ها باز نشود، مشکلات حل نشود، هدایت اتفاق نیفتد، نه تنها این علم راهگشا نیست، بلکه این علمی که به هدایت مردم جامعه نیفزاید، باعث دوری مردم از خداوند و مقصد می‌شود.

علمی که انباشته شود، ولی ناظر به حل مسائل جامعه نباشد، ما را به مقصد نمی‌رساند. شخص کوهی از علم است، ولی کوهی است که کسی برای رفتن به طی این طریق رغبت نمی‌کند، کوهی از علم که این علم مشکلی از جامعه حل نکند. شما هرقدر هم در دانشگاه روان‌شناسی بخوانید، اما مردم جامعه‌ روان‌پریش باشند، مشکلات روانی و روحی مردم حل نشود، این علم نه تنها ما را به مقصد نمی‌رساند بلکه از مقصد دور هم می‌کند. «لم یَزدَد مِنَ ‌الله إلا بُعدا» وقتی ریشه علم در غرب و در علوم غیرتوحیدی باشد، همان علم به جای اینکه جامعه را آرام کند، بی‌قرار می‌کند. اگر ریشه‌ اقتصاد در عدالت و عدل نباشد و ریشه علم‌ در ایدئولوژی توحیدی نباشد جامعه را همان تئوری‌های اقتصادی دچار فقر بیشتر می‌کند، طبقات اجتماعی درست می‌کند، عده کمی را ثروتمند و اکثریت را فقیر می‌کند؛ چراکه اولاً آن علم به درستی شناخته نشده و به درستی فهم نشده است، علم حقیقی نیست. ثانیاً به درستی عمل نشده است. اگر علم درستی هم باشد ولی به درستی عمل نشود همین سرنوشت را به دنبال دارد. پس باید به علم، عمل شود، علم باید نتیجه و ثمره داشته باشد.

 

جابربن‌عبدالله ‌انصاری درباره امام باقر چه می‌گوید؟

 بیش از ششصد شاگرد برای امام(علیه‌السلام) ذکر کرده‌اند؛ جابربن‌عبدالله ‌انصاری، محمد‌بن‌مسلم و زراره‌بن‌اعین از جمله شاگردان ویژه ایشان بودند. محمد‌بن‌مسلم به تنهایی سی‌هزار حدیث از امام شنیده و حفظ کرده است! حدیث یعنی حرف تازه، حدیث یعنی علم تازه؛ شنیده و حفظ و نقل کرده است.

جابربن‌عبدالله‌ انصاری که از زمان رسول خدا(صلی‌الله‌علیه‌وآله) که وعده دیدن امام باقر(علیه‌السلام) را به او داده بودند در زمان امام سجاد(علیه‌السلام) در مسجد النبی امام باقر(علیه‌السلام) که کودک بودند می‌نشستند و فریاد می‌زدند: یا باقرالعلوم! یا باقرالعلوم! همه می‌گفتند که ایشان چه می‌گوید! بعد ایشان توصیف می‌کردند که باقرالعلوم چه‌کسی است، دوران روشنایی علم را نوید می‌دادند؛ دورانی که قرار است کسی بیاید که ظلمات این جامعه‌ پر از جهل و نفاق و کفر را روشن کند.. نوید باقرالعلوم نوید آمدن دوران تلألو خورشید علم امام باقر(علیه‌السلام) بود. فریاد می‌زد یا باقرالعلوم، بعد اینجا در مقابل او صف‌آرایی‌هایی می‌شد، یک عده می‌آمدند مسخره می‌کردند و او را متهم به هذیان‌گویی می‌کردند. ایشان توصیف می‌کرد ‌که من چه دارم می‌گویم. وقتی این حرف‌ها را می‌زد، در اواخر بنی‌امیه و بنی‌مروان که آن‌موقع حاکم بودند از آمدن امام باقر(علیه‌السلام) می‌ترسیدند. این دورانی بود که مژده‌ تلألو آن دوران علم به مردم داده می‌شد و امام باقر(علیه‌السلام)، کارشان کشف آن گنجینه‌های پنهان در معارف و علوم ‌اسلامی بود، تبیین و تفسیر می‌کردند، به چشم مردم می‌آوردند که مردم، علم را بفهمند‌.

 

علم امام حال مردم را خوب می‌کرد/ امام، مرجع تمام مشکلات مردم

می‌گویند: علم امام به این شکل بود که حال مردم را خوب می‌کرد. وقتی کسی محضر امام(علیه‌السلام) می‌رفت و‌ حال روحی‌اش خوب نبود، فکرش خراب بود، مثلاً مأیوس و ناامید بود، لحظه‌ای با امام(علیه‌السلام) معاشرت می‌کرد، امیدوار از محضر امام(علیه‌السلام) بیرون می‌رفت. حضرت راه‌هایی پیش پای او می‌گذاشتند، از سرچشمه‌های زلال امام(علیه‌السلام) دریافت می‌کرد،‌ طوری که روشن می‌شد و روحش تازه می‌شد. امام برای حل مسائل، مشکلات فکری‌ و روحی‌ و افسردگی‌های مردم راهکار می‌دادند، حال مردم در نشست و برخاست با امام خوب می‌شد.

یکی از نشانه‌های علم‌کاوی و عالم بودن همین است که اگر کنار عالمی نشستید، وقتی از کنار او بلند می‌شوید احساس دگرگونی در خودتان بکنید، احساس تغییر در فکر و اندیشه و روح و روان خودتان ببینید.

 

احساس خطر هشام از حضور امام باقر(علیه‌السلام)

می‌گویند حتی در حالت دعا نیز امام(علیه‌السلام) را رها نمی‌کردند، وقتی که امام(علیه‌السلام) مکه مشرف می‌شدند در کنار کعبه، نمی‌گذاشتند ایشان دعا کنند. اطراف امام(علیه‌السلام)را می‌گرفتند و ایشان نیز دعایشان را قطع می‌کردند و به سؤالات مردم پاسخ می‌دادند.

طوری شده بود که در ایام حج که مردم حجاز و عراق به مکه می‌آمدند، هشام‌بن‌عبدالملک که خلیفه‌ مروانی وقت بود، احساس می‌کرد تمایلات مردم به سمت امام(علیه‌السلام) می‌رود؛ یعنی مردم شکوه و عظمتی در امام(علیه‌السلام) می‌بینند و یک حل مسئله‌ در کلام امام(علیه‌السلام) مشاهده می‌کنند و به طرف ایشان می‌روند؛ کسی طرف هشام نمی‌آید. هشام حاکم است، سلطنت، قصر، خدم و حشمی دارد که به چشم می‌آید، زور دارد و ظلم می‌کند، باید از او بترسند، ولی در تاریخ هست که مردم جلوی هشام‌بن‌عبدالملک امام باقر(علیه‌السلام) را رها نمی‌کردند، همینطور اطراف امام می‌چرخیدند، دست به ایشان می‌کشیدند، تبرک می‌گرفتند؛ یعنی با جان و دل از امام(علیه‌السلام) استفاده می‌کردند.

 

راه حل مسائل جامعه از قرآن

چه اتفاقی داشت رقم می‌خورد؟ یک طرف پول و ثروت است و قدرت دنیایی که جاذبه دارد و خیلی‌ها را به سمت خودش می‌کشاند و آن‌هایی که دنبال این بودند که حکومت را تصاحب بکنند برای هم0ین بود. برای اینکه مردم را جذب کنند و از مردم برای خودشان استفاده کنند و از ثروت و قدرت برای خودشان دکانی دست و پا کنند. یک دفعه بعد از دوران سرکوب شیعیان، احساس کردند که دورانی رسیده که زر و زور رنگ خودش را باخته و چیزی به ‌نام علم و دانش بالا آمده است!

مردم برای فهمیدن اشتیاق زیادی دارند، به سمت دانشمندی به ‌نام امام باقر(علیه‌السلام) می‌روند که هر سؤالی از او می‌پرسند از ساده‌ترین تا پیچیده‌ترین مسائل، جوابش را دریافت می‌کنند. بدون اینکه بخواهند هویت و استقلال خودشان را زیر پا بگذارند، با عزت‌نفس و با احترام می‌روند و پر ارزش‌تر از گوهرهای مادی دنیا به دست می‌آورند و یک اطمینان خاطر پیدا می‌کنند. جامعه به آرامشی حول امام(علیه‌السلام) می‌رسد و به واسطه علم ایشان، جامعه و امت شکل می‌گیرد. امام(علیه‌السلام) به گونه‌ای دانش را می‌شکافتند و برای مردم حل مسئله می‌کردند که آیات قرآن را راه حل مسئله زندگی مردم قرار می‌دادند. مردم آیات قرآن را همیشه خوانده بودند، ولی از آیه قرآن راه حل مسئله را نمی‌فهمیدند.

 

توطئه‌های هشامبنعبدالملک برای محدود کردن امام

تصور کنید که چه اتفاقی در جامعه افتاد؟ جامعه در حال متمایل شدن به سمت امام(علیه‌السلام) بود، بعد هشام‌بن‌عبدالملک مجبور شد که به امام تهمت بزند؛ می‌گفت این شخص، پیامبر کوفه است. می‌خواست به طریقی امام را محدود کند، مثل دشمنان اسلام ناب در زمانه ما که برای محدود کردن گفتمان امام خمینی(رحمهالله‌علیه) و رهبر معظم انقلاب(حفظه‌الله) و جلوگیری از گسترش این گفتمان، آنها را رهبر ایران معرفی می‌کنند، مرتب می‌گویند آنها رهبران ایران‌اند، برای اینکه آنها را در ایران محدود کنند، می‌گویند آنها فارس و عجم‌اند و به درد عرب نمی‌خورند. همیشه این سیاست بوده است.

هشام می‌گفت: محمدبن‌علی، پیامبر کوفه است! دانشمند کوفی است. دوگانه کوفه، حجاز و چندگانه بلاد و سرزمین و این تعصب‌ها و عصبیت‌ها را درست می‌کردند تا امام را محدود کنند.

ولی علم امام(علیه‌السلام) چنان شکافنده بود که حتی این فتنه‌ها را هم می‌شکافت. وقتی امام(علیه‌السلام) به مکه می‌آمدند، چنان شیفته پیدا می‌کردند که از بلاد اسلامی در مدینه یا در کوفه به سراغ امام(علیه‌السلام) می‌رفتند. اینها مسائل مهمی بود که در آن عصر می‌گذشت. یا به امام(علیه‌السلام) تهمت می‌‌زدند که ایشان مردم را فریب می‌دهد، کذاب است. بالاخره این شایعات کمی در جامعه پخش می‌شد، گاهی هم اثر می‌کرد. امام(علیه‌السلام) چه می‌کردند؟ علم ایشان چه علمی بود؟ این نکته مهم بحث ماست.

 

علم امام(علیه‌السلام) برملاکننده جهل و نفاق مخالفان

علم امام(علیه‌السلام) علمی نبود که در ذهن، محدود باشد‌. علم ایشان بیرون از ذهن و زبان و در عمل اتفاق رقم می‌زد و صحنه و آرایش اجتماعی را تغییر می‌‌داد. امام(علیه‌السلام) طوری علم و دانش دین و دنیا را مطرح می‌کردند که جاهل یا منافق بودن کسانی که با نام قرآن و دین بر مردم حکومت می‌کردند، برملا می‌شد؛ یعنی نفاق بنی‌امیه و بنی‌مروان را برملا می‌کردند. این کار امام(علیه‌السلام) بود؛ یعنی معارف را تبیین می‌کرد.

 

ترشّف امام

در آخر به‌خاطر روشنگریِ امام(علیه‌السلام) مجبور شدند ایشان را به زندان بیندازند. امام یک عبارت هم به نام ترشّف در زندان دارند. می‌گفتند امام(علیه‌السلام) در زندان ترشف می‌کردند. زندانیان در زندان ترشف نسبت به امام داشتند. ترشّف یعنی مکیدن شدید، مثل بچه گرسنه که سینه مادر را شدیداً می‌مکد. مثل وقتی که بچه گرسنه است و شیشه شیر را رها نمی‌کند، این‌طور در زندان امام(علیه‌السلام) را رها نمی‌کردند؛ یعنی ایشان کاری کرده بودند که زندانیان در زندان مکتب فکری پیدا کرده بودند و برای خودشان دانشمندی شده بودند و بعد از خروج از زندان مبلّغ اسلام شده بودند‌. حتی بعد از زندان امام(علیه‌السلام) را رها نمی‌کردند، طوری شد که به هشام خبر دادند که اگر ایشان بیش از این در زندان بمانند همه زندانی‌ها را خواهند شوراند.

 

معارف علمی امام باقر(علیه‌السلام) ثمره عملی داشت

امام(علیه‌السلام) کسی را تحریک نمی‌کردند. فقط بیان معارف می‌کردند، اما معارفی که ثمره عملی داشت، نفاق را با علم برملا می‌کرد. عالمانه، فتنه‌ها و خیانتها را با اسناد قرآن و روایات و تعقل برملا می‌کردند.‌ تصمیم گرفتند امام(علیه‌السلام) را از زندان بیرون بیاورند و به مدینه ببرند. از ترس اینکه امام(علیه‌السلام) به اصطلاح آنها سوءاستفاده نکنند و مردم را تحریک نکنند، از بازارهای بین راه که محل اجتماع مردم بود یعنی هر مسیری که سر راه امام(علیه‌السلام) تا مدینه بازار بود را از قبل تعطیل می‌کردند. به کتاب شریف اصول کافی مراجعه بفرمایید، در باب مولود ابی‌جعفر این مباحث آمده که فرمودند شخصیت امام(علیه‌السلام) به گونه‌ای بود که بازارها دوباره رونق می‌گرفت. امام(علیه‌السلام) در جمع مؤمنین و مردم قرار می‌گرفتند و آنجا مسائل و مباحث را تشریح می‌کردند تا به شهر خودشان می‌رسیدند.

 

علم واقعی

 چه علمی بود که امپراطوری مروانیان را متزلزل می‌کرد؟ چه علمی بود که زندان‌ها را به مکتب‌خانه تبدیل می‌کرد؟ چه علمی نفاق بنی‌امیه و بنی‌مروان را برملا می‌کرد؟ چه علمی بود که امام(علیه‌السلام) را به زندان می‌انداخت؟ این خیلی مهم است. فقط اشاره کوتاهی به این مسئله داشته باشیم.

از دانشگاه‌های ما دانشمندان زیادی بروز و ظهور پیدا کردند، از حوزه‌های علمیه هم همین‌طور، ما در جامعه وعاظ، فقها و اساتید برجسته داریم که محصول دانشگاه‌های حوزوی و فقهی و علوم جدیدند. با این وجود شاهد ظهور مشکلات فکری، ذهنی و علمی در جامعه هستیم. حرکاتی برای علوم اسلامی انجام شده، روانشناس مسلمان داریم، اما روانشناسی اسلامی به معنای کامل و جامع نداریم. اگر علوم اسلامی که ریشه در وحی دارد تدریس شود، علم واقعی به جامعه سرازیر می‌شود. تئوری‌های دانشمندان مشرک نمی‌تواند مشکلات جامعه موحد را حل کند.

 

علمی که بشر را نابود می‌کند/ ثمره عملی علم

یک اصل علوم این است که ما به خودمان چه چیزهایی یاد می‌دهیم؟ در حوزه‌های علمیه با اینکه علوم مقدسی تدریس می‌شود، اما هنوز علومی مثل تفسیر، نهج‌البلاغه و صحیفه‌سجادیه جایگاه خود را پیدا نکرده است، مثلاً وقتی بنده روی منبر می‌نشینم و سخنرانی می‌کنم، شنوندگان باید مسئله روزشان را بفهمند، بتوانند دین‌شان را در روز تحلیل کنند و دیدگاهی پیدا کنند تا حق و باطل را تشخیص دهند، بتوانند در صحنه‌های اجتماعی راه درست را تشخیص دهند، در اخلاق اجتماعی و معاشرت‌هایشان راه‌ درست را یاد گرفته باشند و پیاده کنند. همچنین وقتی کسی که مشکل فکری و روحی پیدا کرده‌، نزد روانشناس و مشاور می‌رود باید راه‌حل‌هایی به او ارائه شود که از نظر توحیدی، اسلامی و الهی او را به آرامش و به نتیجه برساند، نه اینکه تئوری‌های غربی منتقل شود. اگر کسی افسرده شده باشد، وقتی نزد مشاور می‌رود به او می‌گویند فلان موسیقی‌ها را گوش بده، آزادتر زندگی کن، خودت را از بعضی از قید و بندها رها کن و دوستی از جنس مخالف داشته باش تا بتوانی با او رفت‌وآمد یا صحبت داشته باشی و بتوانی به آرامش برسی! اینها مطالبی بوده که به این دست افراد ارائه شده است. چنین علمی، علم نیست؛ بلکه حتی بشر را نابود می‌کند و مشکل جامعه را حل نمی‌کند و بدتر می‌کند.

 

ریشه حل مشکلات در علم مفید است

پس اگر بخواهیم اساس مشکلاتمان را حل کنیم، ریشه‌اش در علم است و علم هم از حوزه‌ها و دانشگاه‌ها بیرون می‌آید. ما سالی 365 روز در شهر دارالعباده یزد، مجلس و منبر داریم. به مردم عزیزمان چه گفتیم که مسجدها و منبرهایمان خلوت شده است؟ قبول دارم مشکلات معیشتی و سیاسی وجود دارد و تهاجم ‌فرهنگی، ماهواره و فضای مجازی همه تأثیرگذارند، اما اگر کسی حرف حسابی روی منبر بزند مردم مشتاق‌اند. هفته‌ای در سال نیست که مجلس ختم امواتمان برگزار نشود. چنین تریبونی را هیچ مکتبی در دنیا ندارد. چرا حرف‌هایی نمی‌زنیم که مردم بیدار و احیا شوند، تکلیف خودشان را در زمانه بدانند و اخلاق اجتماعی و معاشرت یاد بگیرند؟ حرف‌های خوب هم زده می‌شود ولی با توجه به نتیجه عمومی، جایی که حرف‌های خوب زده می‌شود، مردم هم هستند و خیلی اوقات که حرف‌های خوبی زده نمی‌شود، مردم هم استقبال نمی‌کنند.

 

چرا گاهی خروجی مراکز علمی ما خوب نیست؟

در دانشگاه‌ها و مدارس چه یاد می‌دهیم که گاهی خروجی این مراکز، در بعضی از صحنه‌ها و مسائل اجتماعی، جوانانی هستند که هویت دینی و ملی ندارند و تاریخ خودشان را بلد نیستند؟ چرا بعد از گذشت چهل و اندی سال، باید به این فکر بیفتیم که طلبه‌ها باید وارد مدارس شوند تا انقلابی ایجاد شود؛ درحالی‌که آموزش و پرورش، اساتید و معلمان باید متدین و مؤمن باشند تا دانش‌آموز را به صحت تربیت کنند. گرچه معلم مؤمن زیاد داریم، ولی به اندازه جمعیتی که وارد محیط‌های آموزشی می‌شوند نیست. همچنین علوم، شکافته نشده است؛ ما به کسی مثل امام باقر(علیه‌السلام) و پیروان ایشان نیاز داریم تا علوم را بشکافند و حقایق علوم را به مردم یاد دهند. ان‌شاءلله به حق امام باقر(علیه‌السلام) خداوند ما را پیرو مکتب حضرت قرار دهد.

 

امامِ امید

در مورد امام باقر(علیه‌السلام) می‌فرمایند: «کانَ لایَمِلُّ مِن صِلَهِ اِخوانِهِ و قاصِدیهِ و مؤَمِّلیهِ وَ راجیهِ»[3]؛ ایشان از بخشیدن به کسانی که قصد او را کرده بودند، خسته نمی‌شدند و امید داشتند که به سمت او بروند و مشکل‌شان حل شود. هیچ‌کس نبود که امید و آرزویی داشته باشد، از حضرت درخواست کند و ناامید برگردد. امام(علیه‌السلام) تا آخرین لحظه جواب می‌دادند و مسئله را حل می‌کردند.

 

عظمت مادر امام باقر(علیه‌السلام)

مادر بزرگوارشان جناب فاطمه، دختر امام مجتبی(علیه‌السلام) بودند؛ یعنی امام باقر(علیه‌السلام) از دو طرف به امام متصل می‌شدند، پدرشان امام سجاد(علیه‌السلام) و مادرشان دختر امام مجتبی(علیه‌السلام) بودند. در احوالات مادرشان آمده که در حال عبور از کوچه‌ای بودند و دیواری در شرف ریختن روی ایشان بود، با دست اشاره کردند که خدا به تو اجازه نداده که فرو بریزی. در تاریخ هست که دیوار در همان حال، وسط هوا و زمین معلق ماند و این بزرگوار رد شدند؛ نقل شده که امام سجاد(علیه‌السلام) 100دینار طلا صدقه برای سلامتی ایشان می‌دادند.

ان‌شاءلله به برکت روح مطهر امام باقر(علیه‌السلام)، امام سجاد(علیه‌السلام) و ارواح مطهر اهل‌بیت(علیهم‌السلام)، باقریت و برکات وجود امام باقر(علیه‌السلام) شامل حال مملکت ما خواهد شد. کما اینکه در روایات مژده دستیابی به قله‌های علم به مردم ایران داده شده است. ان‌شاءلله ما هم جزء آنها باشیم.


[1]. شیخ مفید؛ ارشادالقلوب: ج 2، ص 159.

[2] میزان الحکمه، ج 8.

[3]. بحارالانوار، ج 46، ص 288.