اثر ضمیر ناخودآگاه بر رفتار انسان

اثر ضمیر ناخودآگاه بر رفتار انسان


اثر ضمیر ناخودآگاه بر رفتار انسان

 

حجت‌لاسلام مروستی‌زاده: سه لایه شناخت در وجود انسان قرار دارد که معمولاً ما به دو لایه آن واقف و از لایه دیگر غافلیم و اتفاقاً لایه‌ای که از آن غافلیم مهمتر‌ین عامل در تشخیص و تفکیک حق و باطل است// یکی از جا‌هایی که انسان متوجه می‌شود یک قدرت یا دستگاه ثالثی وجود دارد و بر تصمیماتش اثر می‌گذارد، در شرایط بحرانی است // هر کسی برای خودش یک کربلا دارد و آن جایی است که باید سریع تصمیماتتان را بگیرید باید سریع جواب بدهید، یا سریع اقدام کنید، همان لحظه، کربلای شماست‌ // نقش و تأثیر‌ روان نا‌خود‌آ‌گاه انسان در تشخیص حق و باطل چیست؟ // چگونه اطمینان حاصل کنیم که راهمان درست است و آیا ضمیر و روان ناخودآگاه که بُعد اخفای روح ماست و خودمان از آن خبر نداریم، سالم است یا خیر؟

 

شناسنامه:

عنوان: قرار هفتگی

موضوع: ضمیر ناخودآگاه

زمان: شنبه 23 اردیبهشت 1402

مکان: امامزاده سیدجعفرمحمد(علیه‌السلام)

 

آیا حواس پنج‌گانه برای شناخت کافی است؟

یکی از بحران‌ها‌ی آخر‌الزمان، نداشتن ابزار‌ها‌ی لازم برای تشخیص حق و باطل است. انسان با حواس‌ پنج‌گانه‌ای که خدا‌ی تبارک و تعالی به او داده است به راحتی می‌تواند جهان مادی را حس کند. مثلاً بفهمد که این شئ، سرد، گرم، نرم یا سخت است، این دیوار قطور، ضخیم یا نازک است، این فرش خشن یا ملایم است، این گل زیبا است و... اینها را انسان با حواس پنج‌گانه می‌تواند تشخیص دهد.

البته خیلی از اوقات در حواس پنج‌گانه انسان‌ هم اختلال ایجاد می‌شود. مثلاً شما وقتی دست‌تان را از آب یخ داخل آب ولرم می‌گذارید، احساس می‌کنید این آب ولرم داغ است و... اما شناخت حق و باطل به این سادگی‌ها نیست. اینطور نیست که اگر ما چیز‌ی را دیدیم مطمئن باشیم که حق است یا باطل. این مرحله از شناخت به ابزار‌ها‌ی دیگر‌ی نیاز دارد که معمولاً ما از ضرورت آن ابزار‌ها غافلیم.

 

لایه‌های شناختی وجود انسان

سه لایه شناخت در وجود انسان قرار دارد که معمولاً ما به دو لایه آن واقف و از لایه دیگر غافلیم و اتفاقاً لایه‌ای که از آن غافلیم، مهمتر‌ین عامل در تشخیص و تفکیک حق و باطل و مهمتر‌ین عامل برای شناسایی میدان و وظیفه است.

لایه اول برای ادراکات مادی است و مربوط به حواس ظاهر‌ی می‌شود. لایه دوم به باطن انسان مربوط می‌شود که در ظاهر او آشکار نشده اما درون اوست و خود‌ش آن را درک و احساس می‌کند. گاهی شما حرفی را به زبان می‌آورید، مثلاً به همسر مکرم یا مکرمه می‌فرمایید: همسر عزیزم، من به شما علاقه‌مندم؛ شما علنی این مطلب را ابراز کردید او هم دلش ذوق زد و این شناخت را پیدا کرد که شما به ایشان علاقه دارید. خب اینکه واضح است. گاهی شما در درون خود گرایشات، تمایلات، تنفرات، اغراض و نیت‌هایی دارید که خود‌تان به آنها واقفید، اما دیگران از آن بی‌خبرند، مثلاً من به فلانی علاقه دارم ولی به زبان نیاوردم، از فلانی متنفرم، در دلم نسبت به او تنفر دارم هرچند در ظاهر او را تحویل می‌گیرم، از فلان چیز ترس دارم ولی بیان نمی‌کنم، خودم را شجاع می‌گیرم، اما در واقع ترس دارم و... مسائل مختلفی که درون خود‌مان آنها را نگه داشته‌ایم و قرآن کریم از آنها تعبیر به «سرّ» می‌کند.

 

سومین لایه شناختی انسان

 اما شناخت یک مرحله بعد‌ی هم دارد که حدوداً 200 سال است روان‌شنا‌سان آن را کشف کرده‌اند. خیلی هم به کشف خود بالیده‌اند، غافل از اینکه قرآن و روایات ما 1400 سال پیش از سومین لایه شناختی انسان پرده برداشته بوده است.

 ما یک علم پزشکی داریم که به شناخت حواس‌ پنج‌گانه می‌پردازد، چشم‌تان کم بینا شده، شامه‌تان را از دست داده‌اید، عصب‌ها‌ی لامسه شما از کار افتاده که دیگر چیز‌ی را لمس نمی‌کند و... تشخیص و درمان اینها با علم پزشکی است. یک علم هم به روان انسان می‌پردازد که به آن «روان‌شناسی» می‌گویند. همان بطنی که در وجود انسان قرار دارد. عواطف، رذائل و فضائلش را بررسی می‌کند، خود انسان هم اینها را می‌داند. یعنی خود انسان اگر از او بپرسند تو انسان خسیسی هستی یا بخشنده‌، جواب را می‌داند. حالا ممکن است به شما راستش را نگوید ولی به خود‌ش که نمی‌تواند دروغ بگوید؛ می‌نشیند محاسبه می‌کند می‌گوید بله من واقعاً آدم بخیلی هستم! ده نفر نیازمند آمدند از من درخواست کردند ۹ نفر از آنها را رد کردم، به یکی هم با اکراه صدقه دادم، پس من انسان بخیلی هستم.

 بالاخره غربی‌ها به این نتیجه رسیدند که یک علم عمیق‌تر‌ی با عنوان «روان‌کاو‌ی» وجود دارد، که به لایۀ سوم می‌پردازد. لایه سوم همان روان نا‌خودآگاه یا همان ضمیر نا‌خودا‌گاه انسان است. ان‌شا‌ءلله در این جلسه می‌خواهیم به این موضوع بپردازیم که نقش و تأثیر‌ روان نا‌خود‌آ‌گاه انسان در تشخیص حق و باطل چیست.

 

معنای أخفی در زبان مفسرین قرآن

رئیس مکتب روان‌کاو‌ی، شخصی به نام «فروید» است که یک روان‌شناس اتریشی است. فروید مطالب و نظریاتی مطرح کرده که این نظریات، هم توسط دانشمندان ما و هم توسط شاگردان خود‌ش نقض شده است.

 وقتی به قرآن کریم مراجعه می‌کنیم، می‌فرماید: «وَإِن تَجْهَرْ بِالْقَوْلِ فَإِنَّهُ یَعْلَمُ السِّرَّ وَأخفی»[1]؛ خدا‌ی تبارک و تعالی سرّ و أخفی را می‌داند. بعضی از مفسرین گفته‌اند «سرّ»؛ یعنی درون انسان، همان نیات و گرایشات. أخفی را فعل ماضی گرفته‌اند و آیه را اینگونه معنا کرده‌اند: صدایت را بلند نکن، خدا درون تو را می‌داند و آن را می‌پوشاند (أخفی) و مستور نگه می‌دارد، اجازه نمی‌دهد که دیگران نسبت به آن علم پیدا کنند. علامه طباطبایی(رحمت‌الله‌علیه) و محققین از مفسرین قرآن کریم، «أخفی» را فعل ماضی نگرفته‌اند فرموده‌اند: أخفی یعنی یک لایه عمیق‌تر نسبت به سرّ.

انسان یک ظاهر دارد «وَإِن تَجْهَرْ بِالْقَوْلِ»؛ صدایت را بلند نکن و یک باطن دارد که می‌شود «سِرّ» که نیات و ترس و فضائل و رذائل اوست، گرایشات و تمایلات اوست. اما یک لایه عمیقتر هم دارد که قرآن از آن به أخفی تعبیر میکند. آن لایه پنهانتر از سرّ یا همان أخفی، افعل تفضیل است. علامه طباطبایی(رحمت‌الله‌علیه) درباره تفاوت أخفی و سرّ میفرمایند: سرّ آن بخش از وجود است که پنهان است و شخص به آن علم دارد، میداند که چنین است اما ظاهر نمیکند. اما أخفی آن بخش از وجود است که حتی خودِ شخص هم نمی‌داند در وجودش چنین خبرهایی هست.

 

اثر ناخودآگاه انسان بر رفتار و کردار

گفتیم انسان اگر بخیل است، می‌نشیند محاسبه میکند، من بخیلم یا سخی، بخشنده‌ام یا نیستم؛ از مجموع رفتارهایش نتیجهگیری می‌کند ولو در ظاهر بروز ندهد، اما یک لایه عمیق‌تری تحت عنوان «أخفی» در وجود انسان هست که حتی اگر محاسبه کند به آن لایه نخواهد رسید و نسبت به آن علم پیدا نخواهد کرد، از قضا آن لایه مخفی که به تعبیر قرآن لایه أخفی و به تعبیر روانشناسان «روان ناخودآگاه» نام دارد، بر روان خودآگاهش، بر فعل، کردار، شناخت و تشخیصش اثر میگذارد و ما معمولاً از آن غافلیم.

خداوند در آیه دیگری می‌فرماید: «...إنْ تَتَّقُوا اللَّهَ یَجْعَلْ لَکُمْ فُرْقَانًا...»[2] ؛ تقوا را رعایت کنید، خدا برای شما فرقان؛ یعنی قدرت تشخیص حق و باطل قرار میدهد. خب، ما رعایت می‌کنیم؛ نماز و قرآنمان را میخوانیم، به نامحرم نگاه نمی‌کنیم، همه‌ این کارهای خوب را انجام می‌دهیم و کارهای بد هم نمی‌کنیم، یعنی خدا به ما هم فرقان می‌دهد؟ ولی ما بعضی را سراغ داریم که خدا به آنها فرقان نداده است! بر حسب ظاهر این موارد را هم کامل و واقعاً رعایت کردهاند، وارسته بودهاند، ولی قدرت تشخیص آنها قدرت تشخیص عمیقی نیست.

 

ثبات‌قدم امام خمینی(رحمت‌الله‌علیه)

من خواهش می‌کنم عزیزان جلد یک صحیفه امام را بخوانند. عمده مطالب جلد یک صحیفه با یک نامه و سند تاریخی آغاز می‌شود. اتفاقاً این سند در یزد موجود است. آیت‌الله وزیری(رحمت‌الله‌علیه) که کتابخانه وزیری را تأسیس کردند، دفتری داشتند که وقتی علما، بزرگان، مراجع و مدرسین حوزه علمیه قم و نجف به یزد تشریف می‌آوردند، این دفتر را می‌آوردند تا یک یادگاری در آن بنویسند، در اولین صفحه صحیفه امام(رحمت‌الله‌علیه) همین یادگاری ایشان که در دفتر آقای وزیری در کتابخانه وزیری هم موجود است، آمده که خواهش می‌کنم این یادداشت را بخوانید و بینید از آن تاریخ یعنی حدوداً دهه بیست شمسی تا سال 68 که امام(رحمت‌الله‌علیه) رحلت می‌فرمایند، هیچ تغییر و تبدیلی در کار ایشان ایجاد نشده و یک خط را دنبال کرده‌اند.

در جلد یک صحیفه، نامه‌نگاری‌های امام خمینی(رحمت‌الله‌علیه) با مراجع و علماء بزرگ از بلاد مختلف آمده است. در بعضی از جاهای کتاب پاسخ‌های امام(رحمت‌الله‌علیه) ثبت شده، اما نامه‌هایی که ایشان دریافت کرده‌اند ثبت نشده یا بالعکس؛ نامه‌هایی که امام(رحمت‌الله‌علیه) برای علما فرستاده‌اند ثبت شده، اما پاسخ‌های آن ثبت نشده است. اگر به دنبال آن نامه‌ها و پاسخ‌ها بروید؛ خواهید دید که خیلی از علماء بزرگ که ما به زیارت آنها می‌رویم، از آنها حاجت می‌گیریم، به بزرگی از آنها یاد می‌کنیم و آخر اسم مبارکشان «رضوان‌الله‌تعالی‌علیه» می‌گوییم، در ابتدای مبارزه با امام(رحمت‌الله‌علیه) در یک خط نبودند، بعداً به امام پیوستند و ایشان را تأیید کردند. البته باید به زیارت آنها برویم، از آنها حاجت بخواهیم، آنها را بزرگ بداریم و احترامشان را حفظ کنیم، اما این علما اوایل نهضت مخالفت می‌کردند، حتی حرف‌هایی پشت سر امام زدند که امام(رحمت‌الله‌علیه) می‌فرمایند: آقایان حرف دیگری ندارند که نام ما نقل محافلشان است؟! بعضی اوقات خانواده امام(رحمت‌الله‌علیه) که در این محافل رفت‌وآمد می‌کردند، از خانواده آن بزرگان مطالبی می‌شنیدند و خدمت امام(رحمت‌الله‌علیه) می‌گفتند: آقا پشت سر شما این صحبت‌هاست.

 

تفاوت أخفی در امام خمینی(رحمت‌الله‌علیه) و علماء

آیا آن عالم وارسته؛ اهل تقوا، ترک محرمات، انجام واجبات و اهل علم نیست؟ البته که هست. آیا فقه نمی‌داند، دین‌شناس و زمان‌شناس نیست؟ چه بسا باشد ولی آن درک عمیق، زمان‌شناسی و فرقان بی‌نظیر امام(رحمت‌الله‌علیه) را ندارد، به آن مرتبه نرسیده است. خیلی اوقات علما در مرحله ظاهری فرقی با امام(رحمت‌الله علیه) ندارند، بالاخره امام نماز شبی می‌خوانند که یازده رکعت است، آنها هم همین‌طور؛ کمتر که نمی‌خواندند، امام که بیست رکعت نماز شب نمی‌خواندند. حتی در مرحله میانی می‌بینیم تفاوت‌ها آنقدر نیست، اما تفاوت در مرحله سوم یعنی «أخفی» است؛ وقتی به سراغ روایات می‌آییم، این مطلب تأیید می‌شود و روایات بر آنچه که امروزه روانشناسان به آن روان ناخودآگاه می‌گویند، صحه می‌گذارد.

در دعای بی‌نظیر کمیل این عبارات از امیرالمؤمنین علی(علیه‌السلام) نقل شده است: «الَّذینَ وَکَّلْتَهُمْ بِحِفْظِ ما یَکُونُ مِنّی وَ جَعَلْتَهُمْ شُهُوداً عَلَیَّ مَعَ جَوارِحی وَ کُنْتَ اَنْتَ الرَّقیبَ عَلَیَّ مِنْ وَراَّئِهِمْ»، امیرالمؤمنین(علیه‌السلام) در مورد کرام‌الکاتبین این اوصاف را بیان می‌کنند، می‌فرمایند: کرام‌الکاتبین کسانی‌اند که خداوندا، تو خودت آنها را وکیل کردی تا اعمال مرا بنویسند و آنها را شاهد بر من قرار دادی و بعد می‌فرمایند: خودت هم از ورای اینها مراقب منی. بعضی می‌گویند: خدا -نعوذ بالله- خودش ناتوان است که کسانی را مأمور کرده تا مراقب باشند؟ امام(علیه‌السلام) می‌فرمایند نه، تو فرشته‌ها را گذاشتی و خودت هم ورای این ملائکه مراقب منی.

 

آگاهی ملائکه از اعمال انسان

 «و الشاهِدَ لِما خَفِیَ عَنهُم»؛ شاهد چیزهایی هستی که از آنها مخفی شده است. باز عده‌ای گفتند: ملائکه کرام‌الکاتبین، اعمال ظاهری انسان را می‌بینند، می‌نویسند و بر آن شاهدند، خود خدا آن بالا ایستاده است. «لِما خَفِیَ عَنهُم» یعنی اینکه بر باطن انسان و نیات او اشراف دارد، درحالی‌که ما در روایات دیگر می‌بینیم ملائکه هم بر باطن، نیات و آن لایه دوم و چیزی که قرآن از آن تعبیر به سرّ می‌کند؛ واقف و مسلط‌اند.

 این روایت در کجا آمده است؟ روایتی در کافی شریف است که فردی از امام کاظم(علیه‌السلام) سؤال کرد: آقا جان، آیا ملائکه علاوه بر اعمال ما؛ نیات و درونیات ما را هم می‌دانند؟ یعنی اگر فکر گناه به ذهن ما برسد آنها متوجه می‌شوند، اگر نیت کار ثوابی در دل ما مرور شود، آنها متوجه می‌شوند؟ فرمودند: بله. پرسید: چگونه متوجه می‌شوند؟ امام کاظم(علیه‌السلام) فرمودند: بوی کنیف و روضه یکسان نیست، چاه و باغ بوی یکسانی ندارد. وقتی از کنار فاضلاب بگذرید، بوی بد شامه شما را اذیت می‌کند، چراکه از کنار چاه فاضلاب رد شده‌اید. هرچقدر هم دور باشد بالاخره باد، این گنداب را به مشام شما می‌رساند. امام کاظم(علیه‌السلام) فرمودند: بوی باغ و چاه که یکسان نیست. از کنار باغ هم که رد می‌شوید، هرچقدر دیوارهای باغ بلند باشد، رایحه‌ طراوت باغ وجود شما را نوازش می‌دهد؛ بوی گلاب و گل می‌آید. ملائکه هم همین هستند؛ شامه ملائکه قوی است، اگر از درون شما رایحه گناه بوزد، متوجه می‌شوند، اگر هم نسیم صواب بوزد متوجه می‌شوند. لذا امام رضا(علیه‌السلام) فرمودند: «تَعَطَّرُوا بِالاِسْتِغْفَارِ لاَتَفْضَحْکُمْ رَوَائِحُ‌اَلذُّنُوبِ»[3]؛ عطر استغفار به خودتان بزنید. مبادا گناهان شما، شما را مفتضح و رسوا کند. فکر گناه این است، بوی بد و بوی متعفن در انسان به‌وجود می‌آورد. گاهی انسان دست خودش نیست. علاج آن چیست؟ استغفار کن، تا ملائکه متوجه نشوند.

 

نقش روان ناخودآگاه در وجود انسان// تفاوت روان خودآگاه و ناخودآگاه

ملائکه علاوه بر اعمال باطنی، اعمال ظاهری، نیات درونی، گرایشات، تعاملات، تنافرات، رذایل و فضایل انسان را هم می‌بینند. پس چرا امیرالمؤمنین(علیه‌السلام) می‌فرمایند: «و الشاهِدَ لِما خَفِیَ عَنهُم»؛ خدا بر آنچه از آنها هم مخفی شده شاهد است؟ اینجا منظور، همان مرحله سوم است؛ منظور از «أخفی» در آیه 7 سوره طه، همان روان ناخودآگاه است. خیلی اهمیت دارد. گاهی روان ناخودآگاه به انسان دستور می‌دهد، گاهی او را هدایت می‌کند و گاهی بر فعل، رفتار و کردار او اثر می‌گذارد بدون اینکه خود فرد متوجه شود.

برای اینکه تفاوت روان خودآگاه و ناخودآگاه، تفاوت «سرّ و أخفی»، تفاوت آنچه برای ملائکه عیان است و آنچه خدا علاوه بر آن از انسان می‌داند، برای شما روشن‌تر شود مثالی می‌زنم. تصور کنید الآن غول چراغ جادو اینجا باشد و به شما بگوید که یک آرزو کن. هر آرزویی که کردید آن را در یک کفه ترازو بگذارید، امام زمان(عجل‌الله‌تعالی‌فرجه) و محبت نسبت به ایشان و تمایل و شوقتان نسبت به ظهور حضرت را در یک کفه ترازو بگذارید، بعد از کمی تأمل کدام سنگینی می‌کند؟ همه‌ می‌گویند: امام‌زمان(عجل‌الله‌تعالی‌فرجه)! ما اصلاً چیزی را با امام زمان(عجل‌الله‌تعالی‌فرجه) مقایسه نمی‌کنیم، خانه‌ و فرزندمان را برای ایشان می‌دهیم، همسرمان را می‌فرستیم فدایش شود. این چیزی که الآن محاسبه کردید و امام‌زمان(عجل‌الله‌تعالی‌فرجه) تماماً در اولویت بود، برای لایه دوم است، برای بعضی‌ها که لایه اول است؛ فقط عشق به امام‌زمان(عجل‌الله‌تعالی‌فرجه) لقلقه زبانشان است؛ حالا بچه هیأتی هستیم، یابن‌الحسن می‌گوییم و اهل دعای ندبه‌ایم برای لایه دوم است، اما حقیقت تمایل ما همان چیزی است که حقیقت عاطفه ناخود‌آگاه ما در پرسش اول مشخص می‌شود.

گاهی به خودتان می‌آیید و خودتان را مقایسه می‌کنید با بازه زمانی مشابه در 10 سال گذشته، مثلاً فرض کنید نسبت به مقام‌ معظم ‌رهبری(حفظه‌الله) یک اراده ثابتی را تجربه کنید یا در لسانتان یعنی سال 78 می‌گفتید: مقام ‌معظم ‌رهبری(حفظه‌الله) و سال 88 ،98، و1402 هم می‌گویید. در لایه ‌دوم ممکن است مقداری حب و بغض جابجا باشد ممکن است این اتفاق نیفتاده باشد؛ یعنی در درون خودتان هم واقعاً و قلبی جانم فدای رهبر می‌گفتید. اما گاهی تغییری در لایه سوم صورت گرفته که شما ممکن است سال 1410 دیگر جانم فدای رهبر را حتی در دلتان هم نگویید، یعنی به خودتان بگویید هر چه می‌خواهد بشود بشود، من دیگر کاری به اینها ندارم. ولو هنوز از مقام معظم رهبری(حفظه‌الله) با احترام یاد می‌کنید. حتی ممکن است کارتان به جایی برسد که در سال 1420دیگر مقام معظم رهبری(حفظه‌الله) هم نگویید. منشأ این تغییرات در لایه سوم است. یعنی شما نه کتاب عجیب و غریبی خوانده‌اید، نه از ناحیه نظام یا حاکمیت یا شخص رهبری(حفظه‌الله) به شما آسیبی رسیده که نگاهتان را تغییر دهد، نه اتفاق خاصی افتاده ولی پیرامون شما اتفاقاتی افتاده، اخباری رد و بدل شده و پیام‌هایی آمد‌و‌شد داشته که آنها به صورت تدریجی، مستمر و عمیق در لایه سوم درونی شما تأثیر خودش را گذاشته و شما متوجه نبودید و اختیاری نداشتید و این از نظر علمی هم کاملاً تأیید شده است.

 

تلقین// راه محک زدن ضمیر ناخودآگاه

یکی از بحث‌هایی که امروز در روان‌کاوی مفصل  به آن می‌پردازند، بحث تلقین است. شخص را خواب می‌کنند فکری در مغز او می‌کارند؛ این آزمایش شده است. فیلم آن را ساخته‌اند، «اینسپشن»؛ (تلقین) ساخته «کریستوفر نولان» یک فیلسوف آمریکایی که کارگردانی هم می‌کند. در این فیلم شخص را در یک خواب عمیق فرومی‌برند یک فکر و ایده‌ای را در ذهن او می‌کارند وقتی بیدار شد آن را عملیاتی کند. مثلاً اینکه با ثروت پدرش چه کند. فرد از خودش هیچ اختیاری ندارد، بُعد روان خودآگاهش مقاومتی ندارد.

 تشخیص حق و باطل، اینکه ما چطور وظیفه‌مان را بشناسیم و در لحظه، حق و باطل و خوب و بد را تشخیص دهیم، چه ‌کسی راست و چه کسی دروغ می‌گوید، اینها را چگونه بفهمیم سخت است. آخرالزمان کدام رسانه از سر صدق و کدام رسانه از سر کذب با مردم حرف می‌زند؟ سخت است. الآن دولتمردان ما بالأخره دارند کار می‌کنند یا نمی‌کنند این دولت کار‌آمد هست یا نیست، دفاع کنیم یا تخریبش کنیم؟ اینها تردیدهای جدی ماست.

چگونه اطمینان حاصل کنیم که آیا راهمان درست است و ضمیر و روان ناخودآگاه ما و آن بُعد اخفای روحمان که خودمان هم از آن خبر نداریم در وضعیت سلامت به کار خودش ادامه می‌دهد یا خیر؟ مثلاً در مکانی هستیم که گرما را در آن حس می‌کنیم اما این گرما محصول شوفاژخانه‌ای است که در زیر تعبیه شده، از کجا بدانیم موتورخانه درست کار می‌کند یا در آستانه خرابی نباشد یا لوله‌هایش زنگ نزده باشد؟ فرض کنید مستأجر آن خانه‌ایم و دسترسی هم به موتورخانه نداریم.

یکی از جا‌هایی که انسان متوجه می‌شود یک قدرت یا دستگاه ثالثی وجود دارد و بر تصمیماتش اثر می‌گذارد، در شرایط بحرانی است. در شرایطی که انسان خیلی فرصت فکر ندارد؛ آنجا معلوم می‌شود که ضمیر ناخودآگاهش سالم است یا نه.

 

کربلا، محل تصمیم‌گیری در لایه سوم وجود// هر کسی برای خودش یک کربلا دارد

در کربلا می‌بینیم چقدر ضمیر‌های ناخودآگاه سالم، نورانی و دست‌نخورده وجود دارد. به تعبیر شهید مطهری(رحمت‌الله‌علیه) ضمیر ناخودآگاه را که نمی‌توان زیر لابراتور گذاشت، از رفتار‌ها، حرف‌ها، صفات و خصایل می‌بینیم؛ چراکه عرصه کربلا یک عرصه مضیق و تنگ است، سریع باید تصمیم گرفت. هر کسی برای خودش یک کربلا دارد و آن جایی است که باید سریع تصمیماتتان را بگیرید باید سریع جواب بدهید، سریع اقدام کنید و آنجا کربلاست. فردی رشوه را به شما پیشنهاد می‌دهد و شما نیز دختر دم بخت و مشکلات مالی و قسط دارید، در لحظه باید تصمیم بگیرید، همان لحظه، کربلای شماست‌.

خاصیت کربلا این است که ضمایر ناخودآگاه پاک را از ناپاک جدا می‌کند و الّا نمازی که در خیمه امام حسین(علیه‌السلام) می‌خواندند در آن طرف در خیمه یزید هم می‌خواندند. در مرتبه فعل و ظاهر خیلی تغییر رفتار نمی‌بینیم؛ البته ریزه‌کاری‌هایی دارد که عرض می‌کنیم. در لشکر عمر سعد آدم بخشنده و آدم شجاع هست، بعضی از فضائلی که این طرف است آن طرف هم می‌باشد. پس معلوم می‌شود که لایه سومی هم وجود دارد و کربلا برای ما روشن می‌کند که هر جا دیدید تصمیم به لایه سوم رسید، بدانید آنجا کربلاست.

 

کربلای حضرت ابالفضل العباس(علیه‌السلام)

کربلا یعنی یک روز گرم پر از مصیبت و پرجنب‌و‌جوش، عزیزان شما از دست‌ رفته‌اند، تشنه‌اید، با همه وجود لب شط آب رسیده‌اید، آبی خنک و گوارا! ما هیچ‌وقت به آن درجه تشنگی نرسیده و نمی‌رسیم. دست را زیر آب آورد، «فَذَکَرَ عَطَشَ الحسین». کجا؟ همان لایه سوم. اینقدر آن ضمیر ناخودآگاه مثل آینه است که جز نور و حقیقت در آن متجلی نمی‌شود، ذره‌ای زنگار در آن راه ندارد. آنجاست که تصمیم را می‌گیرد و آب را روی آب می‌ریزد. زبان حال می‌گوید: «چشم من خورد به آبی که نصیب تو نشد» و همین را حضرت عباس(علیه‌السلام) معصیت می‌دانند. «فَذَکَرَ عَطَشَ الحسین» معلوم می‌شود عطش اباعبدالله(علیه‌السلام) جلوه‌ای پررنگ است و ماجرا دارد و قصه‌هایی پشت آن است. اینقدر این عطش اباعبدالله(علیه‌السلام) در ذهن ابالفضل‌العباس(علیه‌السلام) پررنگ است که او را وادار به عمل و اقدام می‌کند. حتی نفرمود: ذکر عطش خیام یا اطفال خیمه؛ نه برای اینکه حسین(علیه‌السلام) عزیزترین است، که هست و نه چون که امام است که هست، بلکه برای اینکه عطش حسین(علیه‌السلام) سنگین‌تر از همه عطش‌هاست.

 

اوج عطش و عشق

چند عامل وجود دارد که عطش انسان را زیاد می‌کند: یکی تقلای زیاد است. هر شهیدی که بر خاک می‌افتاد، اباعبدالله(علیه‌السلام) سریع بر سرش حاضر می‌شدند، بالای سرش جنگ نمایان می‌کردند و این آدم را تشنه می‌کند. بقیه اینگونه نبودند. زینب(علیها‌السلام) بالای سر علی اکبر(علیه‌السلام) آمده، بالای سر حسین(علیه‌السلام) آمده، اما بالای سر همه نرفته است. دوم اینکه داغ آدم را تشنه می‌کند؛ مخصوصاً داغ پسر جوانی چون علی اکبری که ارباً ارباً شده است. سوم اگر خون از آدم برود آدم تشنگی‌اش تشدید می‌شود. گوشه‌ای ایستاد تا خستگی در کند، دشداشه عربی را بالا آورد تا عرق را از جبینش پاک کند، نوشته‌اند: سنگی را به پیشانی آقا زدند و آقا دشداشه را بالا آوردند تا خون را پاک کنند، حرمله نگاهش به سینه آقا افتاد، نشست تیر سه‌شعبه را کشید و سینه اباعبدالله(علیه‌السلام) را هدف گرفت. نوشته‌اند تیر به سینه اباعبدالله(علیه‌السلام) اصابت کرد و آقا نتوانستند تیر را از جلو دربیاورند. حضرت از پشت سر این تیر را بیرون آوردند. همین که تیر را بیرون می‌آوردند یک نانجیبی آمد و نیزه به پهلوی مبارک زد...

السلام علیک یا اباعبدالله

 


1. سوره طه، آیه 7.

[2]. سوره انفال، آیه 29.

[3]. جامع احادیث‌الشیعه، ج ١٤، ص ٣٣٧ .