چگونگی نابودی موجودات در قیامت

چگونگی نابودی موجودات در قیامت


چگونگی نابودی موجودات در قیامت

 

حجت­ الاسلام مهدوی­ نژاد: قیامت نابودی همه موجودات از خورشید، آسمان، زمین، ماه و ستارگان گرفته تا آنچه که روی و درون آنهاست را شامل می‌شود، اما دو تعبیر درباره کیفیت نابودی موجودات از روایات برداشت شده است: ... // آنگاه که در صور دمیده شود؛ صور اماته که همه چیز را می‌میراند و صور احیاء که همه موجودات را برمیانگیزاند. // فاصله بین صور إماته و صور إحیاء چقدر است؟ // آیا فنای موجودات قبل از قیامت، فنای مطلق است؟ پس تکلیف روح چه میشود؟ // تفاوت نگاه وجه­ الخلق و وجه ­الرب موجودات

 

شناسنامه:

عنوان: بفرمایید مهمانی خدا

موضوع: ابد در پیش داریم(2)

زمان: 6/1/ 1404، شب 26 از مراسم ماه رمضان

مکان: مدینة­ العلم کاظمیه

 

تعبیر فنای مطلق در قیامت

بحث امشب ما درباره مسئله «فنا در قیامت» است. یکی از موضوعات قابل بحث در رابطه با قیامت، کیفیت فنای موجودات و تمام مخلوقات است؛ موجودات چطور نابود می‌شوند؟ می‌دانیم که قیامت نابودی همه موجودات از خورشید، آسمان، زمین، ماه و ستارگان گرفته تا آنچه که روی و درون آنهاست را شامل می‌شود، اما دو تعبیر درباره کیفیت نابودی موجودات از روایات برداشت شده است: اولی تعبیر فنای مطلق (فناء فقد، فناء مفقود یا فناء محو) است که در آن همه چیز به صورت مطلق نابود می‌شود؛ یعنی هیچ اثری از چیزی باقی نمی‌ماند؛ نه جسم باقی می‌ماند و نه روح، تمام مخلوقات از صفحه عالم هستی محو می‌شوند. امیرالمؤمنین(علیه‌السلام) می‌فرمایند: «هُوَ الْمُفْنِی لَهَا بَعْدَ وُجُودِهَا حَتَّی یَصِیرَ مَوْجُودُهَا کَمَفْقُودِهَا وَ لَیْسَ فَنَاءُ الدُّنْیَا بَعْدَ ابْتِدَاعِهَا بِأَعْجَبَ مِنْ إِنْشَائِهَا وَ اخْتِرَاعِهَا»[1]. خداوند متعال به گونه‌ای همه چیز را ناموجود می‌کند که گویی اصلاً نبوده است. حضرت می‌فرمایند: این چیز عجیبی نیست که خداوند متعال دنیایی را که خود شروع و ابداع کرده‌ از بین ببرد «کَمَفقودِها»؛ گویا از ابتدا چیزی نبوده است. خلاصه ادامه این روایت و این دسته از روایات همین است که خداوند متعال در قیامت کاری می‌کند که اثری از آثار هیچ موجودی نماند، نه روح و نه جسم!

 

پادشاه کیست؟

در دسته دیگری از روایات گفته می‌شود خیر، مخلوقات هستند ولی مرده‌اند؛ یعنی اثری از آنها باقی می‌ماند ولو اینکه جسد در خاک تجزیه شده و جزئی از طبیعت شده باشد، به معنای مطلق در این عالم محو نشده است. بخشی از این دست روایات در آخر جلد ششم «بحارالانوار» علامه مجلسی نیز موجود است که در یکی از آنها امام سجاد(علیه‌السلام) فرمودند: خداوند متعال جان تمام موجودات را به این طریق می‌گیرد که اسرافیل در صور می‌دمد و همه موجودات و ملائک می‌میرند. همه ملائک مقرب از جمله جبرائیل، میکائیل و عزرائیل می‌میرند مگر اسرافیل که دستور دارد در صور بدمد. او تنها کسی است که باقی می‌ماند و پس از آن خداوند متعال در یک کلمه «مُت» (بمیر) او را مورد خطاب قرار می‌دهد و او نیز می‌میرد و دیگر هیچ چیز جز خداوند متعال در عالم نمی‌ماند. البته این تعبیر هم در برخی روایات است که آخرین ملک حضرت عزرائیل است که جان همه را می‌گیرد و بعد مستقیماً خداوند متعال جانش را می‌گیرد.

 بعد در روایت می‌فرماید صدایی در تمام عالم می‌پیچد: «لِمَن المُلک الیَومِ» حال پادشاه کیست؟ حال مالک کیست؟ سکوت مطلق، احدی نیست که جواب دهد. خداوند متعال خود جواب این سؤال را می‌دهد: «اللَّهِ الْوَاحِدِ الْقَهَّار» خداوند متعال مالک بر همه چیز است.

 

یکی بود یکی نبود، غیر از خدا هیچ­کس نبود

از این دست روایات چنین برمی‌آید که همه می‌میرند اما در ادامه روایاتی که مرحوم مجلسی آورده‌اند، امام صادق(علیه­السلام) می‌فرمایند: «إِذَا أَرَادَ عَزَّ وَ جلَّ أَنْ یَبْعَثَ اَلْخَلْقَ أَمْطَرَ اَلسَّمَاءَ عَلَی اَلْأَرْضِ أَرْبَعِینَ صَبَاحاً فَاجْتَمَعَتْ [فَتَجْتَمِعُ] اَلْأَوْصَالُ وَ نَبَتَتْ [وَ تَنْبُتُ] اَللُّحُومُ»[2]؛ وقتی خداوند اراده می‌کند موجودات را بعد از مرگ برای حساب و کتاب برانگیخته کند، آسمان چهل روز شروع به باریدن می‌کند و گوشت‌ها روییده می‌شود و تمام موجودات مجدد زنده می‌شوند.

از این روایت چه برداشت می‌شود؟ اگر طبق فنای مطلق، عالم ماده نابود شده باشد، دیگر ابر و بارانی وجود ندارد. اصلاً زمان در قیامت معنا ندارد، زمان برای عالم دنیاست، پس چطور چهل روز باران می‌بارد در حالی که تمام جلوه‌‌های عالم مادی از بین رفته، عالم قیامت مختصات عالم دنیا را ندارد؟ عده‌ای از مفسرین نتوانستند توجیه شوند که برای این مسئله توضیح و تفسیری بیاورند، مثلاً زندیقی (پیرو دین ناباوری) از امام صادق(علیه­السلام) سؤال کرد: آیا بعد از نابودی جسم، روح نیز از بین می‌رود؟ حضرت اینطور جواب دادند: «بَل هُو باقٍ إلی وقتٍ یُنفخُ فی الصّورِ، وَ عِندَ ذلک تَبطُلُ الاشیاء و تَفنَی فلا حِسَ وَ لا مَحسوس»[3]. بدن­ها متلاشی می‌شوند اما روح تا وقتی که در صور دمیده شود باقی است. پس وقتی در صور دمیده شد، همه چیز حتی ارواح نابود می‌شوند و تنها الله در عالم است و لاغیر؛ قبل از خلقت هم اینگونه بود. این عبارت «یکی بود یکی نبود، غیر از خدا هیچ­کس نبود» که ابتدای قصه‌ها می‌گفتند واقعاً درست است. این واقعاً خیلی فلسفی و عرفانی است که این همه داستان و ماجرا گفتیم و شنیدیم، همه بود و سپس نبود، همه آنها از اراده خداوند متعال بودند که به خودی خود وجود نداشتند و نمی‌توانستند بود شوند.

 

آنگاه که در صور دمیده شود...

پس اینطور همه چیز نابود می‌شود فقط ذات اقدس الهی باقی می‌ماند. سپس طبق آن روایتی که قبلاً بیان شد دوباره خدای متعال برای حساب و کتاب همه را زنده می‌کند. پس یک مرتبه در صور دمیده می‌شود که به آن صور إماته می‌گویند؛ یعنی صور میراندن، صوری که همه می‌میرند. حتی هیچ حسی دیگر موجود نیست هیچ چیزی که حس داشته باشد، دیگر در عالم موجود نیست. «تَبطُلُ الاشیاء و تَفنَی فلا حِسَ وَ لا مَحسوس»؛ هیچ چیز دیگر باقی نمی‌ماند. بعد از آن خداوند متعال اراده می‌کند که همه را احیا کند تا به حساب و کتاب­شان رسیدگی شود. یک صور دیگر دمیده می‌شود. که به آن صور إحیاء می‌گویند؛ با آن صدای صور، همه چیز زنده می‌شود. روایت می‌فرماید: فاصله بین صور اماته و صور احیا (صوری که باعث می‌شود همه موجودات بمیرند و صدای دوم که باعث می‌شود همه چیز زنده شوند) چهارصد سال است. چهارصد سال این میان فاصله است. این دسته ازروایات می­فرماید: کیفیت این فناها اینطوری است که فنای مطلق نیست.

ما یک فنای مطلق داریم؛ از همان اول در صور اول که دمیده می‌شود همه چیز فانی و محو می‌شود. عدهای از یک دسته از روایات اینگونه فهمیدند. یک دسته از روایات دیگر می‌فرماید: در صور اول که دمیده می‌شود اینها هم می‌میرند ولی نابود نمی‌شوند. موجودی که هست ولی مرده است. آن موقع اینجا برای مفسرین شبهه و سؤال شده که بالاخره فنای مطلق است که نه روحی نه جسمی و نه اثری باشد یا فنای موقت که اینها هستند ولی مرده­اند. علامه طباطبایی(رحمت­الله­علیه) این را جواب دادند.

 

تفاوت نگاه وجه­الخلق و وجه­الرب موجودات

مطلبی را عرض کردیم تحت عنوان وجه‌الخلق و وجه‌الرب؛ یعنی موجودات در این عالم یک جنبه وجه‌الخلقی دارند، یک جنبه وجه‌الربی. وجه‌الخلقی این است که خلق شدند، صورت، ظاهر، شکل و رنگ دارند وجودشان محسوس است، ولی یک وجود نامحسوس هم دارند که وجه‌الرب آنهاست. وجه‌الرب‌ یعنی چه؟ یعنی شما در وجود این آدم یا این برگ گل باید بتوانید خداوند متعال را ببینید، ولی چون محسوس نیست جزء حواس پنج‌گانه نیست (اینکه بتوانید لمسش کنید ببینید، بچشید و ببویید) خداوند متعال را در آن نمی‌بینید. با عقل خود باید از این حجاب­های حسی عبور کنید که بتوانید در هر چیزی حقیقت توحیدی، وجه‌الربی آن را ببینید که اشاره­ای کردیم ثمرات نگاه وجه‌الربی به عالم چیست.

بعد هم گفتیم در حقیقت این وجه‌الخلق با وجه‌الرب دو چیز نیست که بگوییم انسان یک وجه‌الخلق دارد یک وجه‌الرب. نه، این یک نگاه و معرفت است. معرفتش این است که شما وقتی به یک پدیده‌ نگاه می­کنید که خداوند متعال آفریده با نگاه به همان پدیده خداوند متعال را می‌بینید؛ یعنی این پدیده یک چیز نیست و وجه‌الربی آن یک چیز دیگر باشد. نه، اصلاً خود همین وجه‌الخلق، وجه­الرب است، منتها آدم­های ضعیف و اسیر محسوسات که در این عالم روی خودشان کار نکرده‌اند، معقولات و ایمان­شان را قوی نکرده‌اند، در وجه‌الخلق گرفتار می­شوند. هر جا می‌روند، اسیر این وجه‌الخلق، امکانات و رفاهیات می‌شوند و فکر می‌کنند ماجرا این است. در قیافه‌شان دچار مشکل می­شوند. در قیافه­ها، زیبایی‌ها و زشتی­ها اسیر می‌شوند. کسانی که یک نگاه وجه‌الربی به عالم دارند، از سوسک بدشان نمی‌آید می‌گویند این سوسک را کنار آن طاووس بگذار، اصلاً زیبایی‌های این عالم بخاطر زشتی‌هایش شناخته می‌شود. اصلاً در واقع زشتی‌ها هم زشتی نیست، اینها در نگاه وجه‌الربی خیلی زیباست.

 

عدو شود سبب خیر اگر خدا خواهد/ تبدیل تهدید به فرصت در نگاه وجه­الربی

‌ در نگاه وجه­الربی آدم به عالم نگاه می‌‌کند، مثلاً نگاهش به یک موجود خبیث پلیدی، مثل ابلیس می‌افتد، اینکه دیگر خبیث و پلید است. این زشت است یا زیبا؟ همان زشت است ولی زشت به چه معناست؟ در نظام ربوبی الهی یعنی چه؟ این شیطان چه کار می‌کند؟ مردم را گمراه می‌کند. مگر کار خوبی می‌کند؟ نه، کار خوبی نمی‌کند ولی ما را امتحان می‌کند اسبابی برای امتحان شده است. شما وقتی می‌خواهید از یک گردنه خیلی سخت عبور کنید این گردنه سخت خوب است؟ گردنه سخت، سخت است و اذیت می‌شوید. شما وقتی تمرین‌های سخت، مشکلات، گرفتاری‌ها و موانع سراغ­تان می‌آید، چه حسی نسبت به این موانع دارید؟ از آن متنفرید؟ شیطان در این دستگاه الهی چه کار می‌کند؟ انسان­ها را فریب می‌دهد و گمراه می‌کند. یعنی سر راه توحید انسان را گرفته است، نفس انسان را تقویت می‌کند. نفس امّاره انسان، رذائل انسان را که در درون انسان هست از بیرون تقویت می‌کند، کار مجاهدت انسان را سخت‌تر می‌کند، انسان را مجاهد‌تر می‌کند. الآن ما نمی‌گوییم شیطان موجود خوبی است، نه، موجود خبیثی است ولی شما از سنگ‌هایی که سر راه­تان ریخته پله درست می‌کنید و بالا می‌روید. به وسیله مبارزه با شیطان انسان می‌تواند به خداوند متعال برسد. می‌دانید این همان نگاهی است که انسان از تهدیدها فرصت می‌سازد. بزرگترین تهدید انسان، نفس امّاره‌اش و بعد شیطان است.

اگر فرعون با تفرعنش نبود، آسیه(علیها­السلام)، آسیه جلوه نمی‌کرد.‌ می‌دانید این به برکت فرعون نیست، چون این وجودش برکت ندارد. «عدو شود سبب خیر اگر خدا خواهد»؛ یعنی نقطه مقابل شما، یک نیروی مقاومت وجود دارد. مقاومت منفی وجود دارد که باعث می‌شود شما مقاومت مثبت کنید. این فشار دارد شما را به حرکت وا می‌دارد، رشد می‌دهد. بله، خودش هم منفی است. شیطان یک عنصر منفی در این عالم است.

 

فنای جنبه وجه خلقی در قیامت

وجه­ خلق در عالم قیامت نابود می‌شود. وجه خلق مربوط به عالم خلق و ظاهر است. ما یک عالم خلق و یک عالم امر داریم؛ عالم خلق که فهم ساده آن همین عالم محسوسات است. حالا امر هم یک چیزی است که ما متوجه آن نمی‌شویم، امر الهی است. روح، برای عالم امر است. «یَسئَلُونَکَ عَنِ ‌الرّوحِ قُلِ الروحُ مِن اَمرِ رَبّی»[4] برای عالم امر است. این بدن، ظاهر و عالم مُلک، برای عالم خلق است. آنچه که مربوط به عالم خلق می‌شود نابود می‌شود از بین می رود. جسم‌ها، عنصرها، مولکول‌ها، اتم‌ها همه فانی می‌شود. «یَومَ لا تَملِکُ نَفسٌ لِنَفسٍ شَیئاً وَ الاَمرُ یَومَئذٍ لِلّه»[5]. هیچ مالکیتی، هیچ چیزی باقی نمی‌ماند، جز امر الهی. امر الهی چیست؟ روح است، نفس است. وجه‌الربی انسان باقی می‌ماند، وجه‌الخلقی انسان از بین می‌رود.

وجه الربی انسان، روح است. آخر آیه می­فرماید: «وَ الاَمرُ یَومَئذٍ لِلّه». امر باقی می‌ماند. آن روز امر از آنِ خداوند متعال است. پس وجه‌الخلق عالم از بین می‌رود، ولی وجه‌الرب باقی می‌ماند.

وجه‌الرب انسان، روح است. یک عین ربطی بین خلق و امر وجود دارد. یک حرف ربطی با خدای متعال که وصل خدای متعال است و دیگر ظواهر خلقی در آن نیست. آن ظواهر خلقی می‌شکند و از بین می‌رود، آن چیزهایی که به انسان این حس را می‌داد که موجود مستقلی است، مثلاً این تن باعث می‌شود، من فکر کنم که هستم. این تن وجه الخلق است و از بین میرود.

 

وجه‌الرب و وجه‌الخلق

در آن عالم، زمانی که همه وجه‌الخلق از بین رفته و فقط یک عنصر باقی مانده که آن عنصر توحیدی است، می‌فرماید: «...کُلُّ شَیْءٍ هَالِکٌ إِلَّا وَجْهَهُ...»[6]؛ همه اشیاء از بین می‌رود، هر چیزی که شیئیت دارد. شئ یک ماده و ظاهر خلق است. اینها از بین می‌رود. وقتی به عرصه قیامت نگاه می‌کنی الا الله چیزی نمی‌بینی؛ همه چیز از بین رفته «و َیَبْقَی وَجْهُ رَبِّکَ ذُو الْجَلَالِ وَالْإِکْرَامِ»[7].

 

رفع تعارض روایات

تعارض اینجا از بین می‌رود. تعارض چه بود؟ اینکه یک دسته از روایات می‌گویند همه چیز نابود می‌شود، یک دسته روایات می‌گویند همه چیز می‌میرد ولی نابود نمی‌شود چطور اینها را جمع می‌کنیم؟ می‌گوییم جمعش وجه‌الرب و وجه‌الخلق است؛ وجه‌الخلق نابود می‌شود اما وجه‌الرب نابود نمی‌شود. گفتی زمان از بین رفته ولی الان گفتی چهل صبح باران می‌آید، چهارصد سال فاصله است. باران کجا؟ ابر کجا؟ مگر اینها نابود نشده بود؟! گفتیم وجه‌الخلق نابود شده ولی وجه‌الرب باقی است. حقیقت وجودی موجودات که تجلی خدای متعال است -حقیقت وجودشان نه ظاهر خلقی آنها- اینها باقی است.

 

نفس چیست؟

یک مثال فلسفی سخت می‌خواهم بزنم که در عین راحتی کمی پیچیده است. خیلی خوب است که این حرف‌ها زده شود. توجه بفرمایید. ببینید، فلاسفه وقتی می‌خواهند نفس را تفسیر کنند می‌گویند نفس واقعیت بسیط واحدی است که واجد همه کمالات و قوای قائم به خودش است. شما فقط همین جمله را نگاه کنید می‌فرماید: نفس و قوای نفس؛ این کلمات را در ذهنتان داشته باشید، نفس و قوای نفس از یک سنخ‌اند. یک مطلب دیگر اینکه وجود نفس، وجود برتر جمعی همه قوا برای خودش است. قوای نفس یک چیز نیستند و نفس هم یک چیز دیگر، نه. نسبت به هم مغایرت‌هایی دارند ولی مباین نیستند دو تا نیستند، بلکه یکی هستند.

 

مُدرِک جمیع ادراکات

نفس مدرک جمیع ادراکات و مُحَرِک جمیع حرکات است. ساده‌اش این است که حواس پنجگانه (انسان پنج حس دارد: بینایی، چشایی، شنوایی، بویایی و لامسه) اینها ناشی از کجاست؟ ناشی از نفس است. ناشی از جسم نیست که شما فکر کنید متعلق جسم است. اگر متعلق به جسم است چرا وقتی خواب می‌بینید در خواب بو می‌فهمید در خواب درد حس می‌کنید؟ خواب می‌بینید وقتی از خواب بیدار می‌شوید می‌بینید بر بدنتان هم تأثیر گذاشته است. پس چیزی به نام نفس است که مدرک ادراکات و محرک حرکات است؛ یعنی درک می‌کند و خودش هم تولید حرکت و واکنش می‌کند معنای این جمله این است که نفس منشأ این قواست.

این نفس با این قوا دو تا هستند یا یک چیز؟ جمله اول این بود: نفس، واقعیت بسیط واحدی است که واجد همه کمالات و قوای قائم به خود است، برای اصل سؤال در جلسات گذشته توضیحی دادیم همه کمالات را واجد است، همه این قوا هم قائم به خودش است. این پنج حسی که گفتیم در همین نفس است، از نفس جدا نیست نه اینکه یک چیز دیگری باشد که آن را به نفس پیچ کرده باشند. متعلق به خود نفس است. مراتب و مقاماتی از نفس است.

 

بدن، ابزار انتقال حس

با این توضیحات، پس عضو بدن چه کاره است؟ این بدن ابزاری است که آن حس را منتقل می‌کند. نفس مدرک ادراکات و محرک حرکات است و به وسیله حواس و به وسیله بدن محقق می‌شود. لامسه و بینایی، قوه باصره؛ شنوایی، سامعه. خب حالا دقت کنید خواستیم بگوییم که اینها دو چیز نیست. داشتیم وجه‌الرب و وجه‌الخلق را توضیح می‌دادیم. گفتیم اینها دوتا نیست اینها همه‌اش یکی است. اینها وقتی می‌میرند، وجه‌الخلقشان می‌میرد و وجها‌لربشان باقی می‌ماند. داریم مثال می‌زنیم. اگر زمانی قوه باصره انسان اعلام مخالفت و استقلال کند که من قوه باصره‌ام من خودم برای خودم کسی‌ هستم، یکدفعه مغز بلند می‌شود می‌گوید: بنشین سرجایت غر نزن، اگر من نباشم اصلاً ادراکات تو ادراک نیست این حواسی که هست به من بند است. اگر مغز از کار بیفتد حواس هم از کار می‌افتد. دیگر فرمان نمی‌دهد بعد یک‌دفعه نفس بلند می‌شود می‌گوید مغز بنشین سر جایت اگر من نباشم تو هم نیستی! یک واحد بسیطی است که بقیه همه مراتب آن است، قوای اوست دو تا نیست.

باز اگر روح نباشد که اصلاً بقیه‌اش معنا ندارد. اگر شما سوزن به بدن مرده‌ای بزنید چه اتفاقی می‌افتد؟ اگر انسان در عالم هستی این حقیقت را بفهمد که عزیزم، مثال تو مثال این قوا نسبت به نفس توست، تو در این عالم چیزی از خودت نداری که اینقدر قیافه می‌گیری، اعلام استقلال می‌کنی برای خودت شخصیتی قائل هستی. نمیشود بگویند بالای چشمت ابرو است اگر چیزی به تو بگویند خوابت نمی‌برد، اینقدر باد کردی اینقدر قلدری یک لحظه نسبت و ربط خودت با عالم هستی را پیدا کنی ربط خودت را که متوجه شوی که خدا یک روح به ما داده که این هم از خودش است، دیگر احساس غرور نمی‌کنی.

حالا در این عالم این نفس ماست که مُدرِک همه ادراکات و محرک همه این حرکات است این هم دست خداست این اگر کار نکند که اصلاً من نیستم. اگر ناگهان مثلاً مغز از کار بیفتد، طرف دیوانه می‌شود، دیگر چه ارزشی دارد؟

 

اثر شناخت جنبه وجه‌الربی

اگر انسان نسبت و ربط خودش را با خدای متعال پیدا کند، جنبه وجه‌الربی خودش را پیدا کرده است. اگر من وجه‌الربی خودم را پیدا کردم و فهمیدم همه چیز به این روح الهی بستگی دارد، رفتارم عوض می‌شود. وقتی فهمیدم دیگر مغرور و متکبر نیستم، وقتی فهمیدم در مقابل خدای متعال خاشع و خاضع‌ام. در قیامت چه اتفاقی می‌افتد؟ این فهمیده می‌شود.

ما انسان‌ها وجودمان جلوه خدای متعال است این را باید بفهمیم. پس در قیامت کیفیت فنای موجودات اینگونه است؛ وجه‌الخلق متلاشی و محو می‌شود هر چیز که در عالم ظاهری بوده از بین می‌رود. آن گوهر وجودی موجودات که خلقت الهی روی آن بنا شده باقی می‌ماند، حقیقت وجودی موجودات که اگر برگ درخت باشد در آن هست و اگر انبیای الهی هم باشند در آنها هم هست و فقط مراتبش متفاوت است آن جلوه خدای متعال، آن عین ربط ما با خداست، عین ربط موجودات با خداست.

 

توصیف امام سجاد(علیه‌السلام) از وجه الخلقی خویش

زین‌العابدین(سلام‌الله‌علیه) در دعای بیست‌ودوم صحیفه سجادیه مطالبی را می‌فرمایند، من چند خطش را بخوانم، توسل ما به ذیل عنایت حضرت باشد. آنجا حضرت دعایی می‌فرمایند که در هنگام شدائد و زمانی که کارهایتان گره بخورد اگر بخوانید گشایش به وجود می‌آید. «اللَّهُمَّ إِنَّکَ کَلَّفْتَنِی مِنْ نَفْسِی مَا أَنْتَ أَمْلَکُ بِهِ مِنِّی، وَ قُدْرَتُکَ عَلَیْهِ وَ عَلَیَّ أَغْلَبُ مِنْ قُدْرَتِی، فَأَعْطِنِی مِنْ نَفْسِی مَا یُرْضِیکَ عَنِّی، وَ خُذْ لِنَفْسِکَ رِضَاهَا مِنْ نَفْسِی فِی عَافِیَةٍ»؛ من را مکلف کرده‌ای به اینکه نفس خودم را تربیت کنم درحالی‌که من نسبت به تو قادرتر نیستم. من نسبت به نفس خودم قادر نیستم، تو نسبت به نفس من مالک‌تری. تو مالک هستی. اصلاً مالک‌تر هم معنا ندارد، تو مالک من هستی، خود من اصلا مالک نیستم. حالا تو گفته‌ای من این را تربیت کنم.

حرف یاد خدا نمی‌دهد دارد خودش را توصیف می‌کند، دقت کنید دارد وجه‌الربی خودش را نسبت به وجه‌الخلقی خودش مشخص می‌کند. خدایا من که بر خودم تسلطی ندارم. «وَ قُدْرَتُکَ عَلَیْهِ وَ عَلَیَّ أَغْلَبُ مِنْ قُدْرَتِی»؛ خدایا قدرت تو بر نفس من و بر من، غالب‌تر از قدرت من است. من که قدرتی ندارم. «فَأَعْطِنِی مِنْ نَفْسِی مَا یُرْضِیکَ عَنِّی»؛ خدایا بیا آن چیزی را که خودت راضی هستی در مورد من به من اعطا کن؛ چراکه من یا خوب نمی‌خواهم یا کم می‌خواهم یا بد می‌خواهم ولی تو وقتی بخواهی کامل می‌خواهی، درست می‌خواهی. آن چیزی که خودت برای من می‌خواهی را به من عطا کن. «وَ خُذْ لِنَفْسِکَ رِضَاهَا مِنْ نَفْسِی فِی عَافِیَةٍ وَ انْظُرْ إِلَی وَ انْظُرْ لِی فِی جَمِیعِ أُمُورِی فَإِنَّک إِنْ وَکلْتَنِی إِلَی نَفْسِی عَجَزْتُ عَنْهَا»؛ در همه امورم به من نگاه کن. من عجز مطلقم، من از خودم چیزی ندارم و اگر من را به خودم واگذار کردی (این من را به خودم واگذار کردی می‌دانی یعنی چه؟ یعنی یک لحظه حس استقلال من را به رسمیت شناخته‌ای و من فکر می‌کنم که از خودم استقلالی دارم؛ گفتی تو فکر می‌کنی آدم مستقلی هستی؟! خیلی خب من حالا تو را به خودت واگذار می‌کنم، حالا یک مدت برو ببین چه بلایی سرت می‌آید.

اگر پدر و مادر نوزاد را به خودش واگذار کنند چه اتفاقی می‌افتد؟! اگر شهرداری، شهر را به خودش واگذار کند، آشغال‌ها را جمع نکند چه اتفاقی می‌افتد؟ اگر پلیس، شهر را به خودش واگذار کند چه اتفاقی می‌افتد؟ خدا اگر بنده‌هایش را به خودشان واگذار کند چه اتفاقی می‌ا‌فتد؟) خدایا من عاجزم، اگر من را به خودم واگذار کنی «وَ لَمْ أُقِمْ مَا فِیهِ مَصْلَحَتُهَا»؛ نمی‌توانم مصلحت خودم را عمل کنم. «وَ إِنْ وَکلْتَنِی إِلَی خَلْقِک تَجَهَّمُونِی»؛ اگر من را به خلقت واگذار کنی که بیچاره‌ام. «وَ إِنْ أَلْجَأْتَنِی إِلَی قَرَابَتِی حَرَمُونِ»؛ و اگر من را به نزدیکان و اقربایم واگذار بکنی، محروم می‌مانم. «وَ إِنْ أَعْطَوْا أَعْطَوْا قَلِیلًا نَکداً وَ مَنُّوا عَلَی طَوِیلً»؛ و اگر بخواهند چیزی به من بدهند چیز کم و پستی به من می‌دهند و منت طولانی بر من می‌گذارند.

این نگاه امام سجاد(علیه‌السلام) به وجه الخلقی خودش است؛ یعنی شما وقتی می‌خواهید با خدا مناجات کنید اگر از منظر وجه‌الخلقی می‌روید با خدا مناجات می‌کنید سرتاسر ضعف و عجز را می‌فهمید، زبانتان باز می‌شود، با خدا شروع به حرف زدن می‌کنید، ولی وجه‌الرب قدرت انسان است، حقیقت وجودی انسان، روح متصل به «الله» است. آن‌وقت این به آدم قدرت می‌دهد. کسانی که خیلی وجه‌الخلق‌زده‌اند، آدم‌های ضعیف، ترسو و ازخودراضی و بازنده‌ای هستند. آدم‌هایی که وجه‌ الربشان قوی است اینگونه نیستند.

 

قدرت امام سجاد(علیه‌السلام) در مجلس یزید/ عظمت وجودی امام سجاد(علیه‌السلام)

وقتی امام سجاد(علیه‌السلام) در مجلس یزید(لعنت‌الله‌علیه) قرار گرفتند. یزید گفت: خدای را ستایش که پدرت را کشت! حضرت هم اسیرند هم همه عزیزانشان را کشته‌اند، در بند در مقابل امپراطور بی‌رحم زمان خویش ایستاده و او می‌گوید: خدا را شکر که پدرت را کشت! حضرت فرمودند: خدا لعنت کند کسی را که پدرم را کشت. با چه قدرتی می‌تواند این حرف را بزند؟! خَلقش در زنجیر است ولی ربش که در زنجیر نیست. یزید سریع دستور به قتل حضرت داد، گفت سرش را بزنید. حضرت با متانت تمام از فرصت عرفی در آن محضر استفاده کردند فرمودند: اینها خانواده پیغمبرند، جز من محرمی ندارند، اگر مرا بکشی کسی نمی‌تواند اینها را برساند مگر اینکه بخواهی اینها را هم بکشی. می‌خواهی زن و بچه را بکشی؟! وقتی حضرت این حرف را زدند یزید دستور داد زنجیر دست و گردن حضرت را باز کردند.

 حضرت فرمودند: می‌دانم چرا این کار را کردی، می‌خواستی منت سر من بگذاری. گفت: بله می‌خواستم منت سرتان بگذارم من شما را آزاد کردم. فرمود: خدا ما را آزاد کرد! این عظمت وجودی است.

 

بکّائون عالم چه کسانی هستند؟

امام زین‌العابدین(علیه‌السلام) جزء بکایین خمسه عالم یعنی جزء پنج نفر گریه‌کن مشهور هستند. در روایات آمده که یکی از آن گریه‌کن‌ها، حضرت آدم(علیه‌السلام) بود، یکی حضرت یعقوب(علیه‌السلام) بود که در فراق یوسف زیاد می‌گریست. یکی خود حضرت یوسف(علیه‌السلام) بود که اینقدر در فراق پدر در زندان گریه کرد که زندانی‌ها آمده بودند به او می‌گفتند که لااقل تقسیم کن نصف شبانه‌روز گریه کن و نصفش را گریه نکن. یکی حضرت صدیقه(سلام‌الله‌علیها) بودند که عمرشان از همه انبیا و اولیا کمتر بود اما جز بکائون شده بودند. شما ببینید چه خبر بوده، چه بر سر ایشان آمد که در کمتر از صد روز جزء بکائون عالم شده‌اند. مسئله چه بوده! عمق مصیبت خیلی بوده است.

 

یک مجاهدت چهل ساله!

و امام سجاد(علیه‌السلام) چهل سال گریه کردند. روایت می‌فرماید که حضرت بعد از حادثه عاشورا دیگر شبانه‌روز گریه می‌کردند. چهل سال خیلی زیاد است! بیست تا چهل سال نوشته‌اند. حضرت هر وقت آب می‌دیدند گریه میکردند. یک مجاهدت چهل ساله برای زنده نگه داشتن یاد عاشورا و امام حسین انجام دادند. آب می‌دیدند گریه می‌کردند، غلامان غذا جلوی حضرت می‌گذاشتند شروع به گریه کردن می‌کردند. آنقدر که به هق‌هق می‌افتادند. غلام حضرت، محضر امام ‌آمد و ‌گفت: آقا خودتان را هلاک کرده‌اید بس است دیگر غلام‌های ما خسته شده‌اند، چرا اینقدر گریه می‌کنید؟ هر چیزی می‌دیدند یاد حادثه عاشورا می‌افتادند و گریه می‌کردند.

حضرت فرمودند: حضرت یعقوب بچه‌هایش زنده بودند، یکی از بچه‌هایش که یوسف بود از دستش رفت آن هم نمرد زنده بود خودش هم می‌دانست که فرزندش زنده است، ولی از فراقش آنقدر گریه کرد که چشمانش نابینا شد. من چه بگویم که در مدت نصف روز هجده نفر از عزیزانم که روی زمین نظیری نداشتند را جلوی چشمم سر بریدند و سرهایشان را به نیزه زدند؟! بارها حضرت با تأثر می‌گفتند که چیزهایی دیدم که شما ندیدید.

 

 ماه مصیبت اهل‌بیت(علیهم‌السلام)

چه مصیبتی به امام وارد شده! یکی از آنها را ابوحمزه‌ثمالی که دعای ابوحمزه از حضرت گرفته و قرائت کرده از امام سؤال کرد که آقا این چیست که شما فرمودید مصیبت شام از مصیبت کربلا بالاتر است؟ حضرت فرمودند: شام به‌خاطر هفت چیز شام شد و ماه صفر ماه مصیبت شد. می‌دانید در روایت دارد که ماه محرم، ماه حزن است و ماه صفر، ماه مصیبت است. با اینکه مصیبت در کربلا اتفاق افتاد.

حضرت فرمودند: هفت چیز بود: یکی این بود که تا قبل از این ناموس اهل بیت به اسارت نرفته بود. من زنده باشم و با چشمم ببینم که عمه‌هایم را می‌گیرند با دستان کثیفشان زنجیر می‌بندند، تازیانه می‌زنند و پرت می‌کنند...!


[1]. نهج­البلاغه، خطبه 186.

[2]. بحارالانوار، ج 7، ص 33.

[3]. حق­الیقین علامه مجلسی، ص 418-419.

[4]. سوره اسراء، آیه 85.

[5]. سوره انفطار، آیه 19.

[6]. سوره قصص، آیه88.

[7] سوره الرحمن، آیه27.