نمک‌نشناس‌ نباشیم...

نمک‌نشناس‌ نباشیم...


نمک‌نشناس‌ نباشیم...

 

حجت‌الاسلام مهدوی‌نژاد: همه چیزهایی که در اختیار ماست اعتباراً برای ما، ولی اصالتاً برای خداست.// در چه مواردی قانون از حق مالکیت معنوی افراد دفاع می‌کند؟ // هر حقّ‌الناسی که ضایع شود حق الله هم هست، چون مالک همه چیز خداست. // اگر یک بچه یا نوجوان کار مهمی کرد، صدایش بزن و بگو ایشان بود که این کار را کرد. چرا کار را به نام خود تمام می‌کنی و اکرامش نمی‌کنی؟ حق مالکیت دیگران را محترم بشمار.

 

قرار هفتگی هیئت انصار ولایت دارالعباده شنبه هفدهم مهرماه در فضایی متفاوت در میدان تاریخی خان و با حضور جمعی از مردم دارالعباده برگزار شد. حجت‌الاسلام مهدوی‌نژاد در این مراسم در ادامه سلسله مباحث مالکیت، ذیل موضوع «مالکیت انسان و حقوق متقابل» سخن گفت و به برخی از حقوق مهم اشاره کرد. مشروح سخنرانی حجت‌الاسلام مهدوی‌نژاد در زیر آمده است:

 

فنداسیون بندگی

در مورد مالکیت و انسان و موضوعات پیرامونش، در جلسات گذشته نکاتی بیان شد. فایده این بحث این بود که حقیقتاً یکی از عوامل تربیت‌کننده انسان، نوع نگاه او به دنیا و نعمت‌های دنیاست. اینکه نگاهش به نعمت‌هایی که در اختیار اوست یا از دست می‌دهد، چگونه باشد، چقدر از دست دادن نعمت برایش سخت می‌گذرد و چقدر به دست آوردن نعمت او را خوشحال می‌کند، این نوع نگاه در زندگی آدم، در تعالی و در روح و روان او، در تصمیم‌گیری‌ها و در زندگی و بندگی‌اش تأثیر دارد. فنداسیون و زمینه اصلی که انسان می‌خواهد با توجه به آن بندگی کند و بنای بندگی‌اش را بسازد، همین نگاه است. اگر نگاهش را درست نکند، دچار سوء‌تفاهم، خستگی، ضعف و شکست می‌شود، ولی اگر این نگاه‌ها را درست کند، یک زندگی متعارف و متعادل خواهد داشت.

 

مروری بر بحث انسان و مالکیت

در نسبت انسان و مالکیت آیا واقعاً انسان مالک است یا خیر؟ عرض کردیم انسان حقیقتاً مالک هیچ‌چیز نیست، مالک اصلی خداست. درباره اینکه انسان باید حواسش به این باشد که مالک نیست و نقش آن در تربیت و آرامش انسان صبحت کردیم، بعد گفتیم انسان مسئول است نه مالک.

حال نقش این حس مسئولیت در خودسازی و تربیت انسان چقدر است و نسبت به چه چیزهایی مسئول است؟ انسان باید احساس مسئولیت کند. این احساس مسئولیت، اخلاق او را عوض می‌کند. ولی اگر احساس مالکیت داشت، یک اخلاق دیگری پیدا خواهد کرد. آدمی که احساس مسئولیت می‌کند، بسیار دقیق است و در عین حال ارتباط او با محیط پیرامونش خیلی منطقی می‌شود، با هوس رفتار نمی‌کند، بلکه با تکلیف جلو می‌رود و طبق وظیفه، زندگی می‌کند.

 بعد در رابطه با اینکه ما باید به همه عالم نگاه ربانی داشته باشیم و سختی‌ها و خوشی‌ها را چگونه ببینیم؛ نکاتی بیان شد. در پایان بحث هم حضرت زینب(س) را به عنوان نمونه‌ای بسیار برجسته عرض کردیم که آن جمله «ما رَأیتُ إلا جَمیلاً» حضرت، نشأت گرفته از نگاه ربانی ایشان است. به همه چیز نگاه تربیتی، الهی و مسئولانه دارد. آدمی که مسئول است، همیشه خودش را بدهکار می‌‌داند نه طلبکار.. آدم‌هایی که مالک‌اند، طلبکارند، ولی کسانی که مسئول هستند، طلبکار نیستند، بلکه خودشان را بدهکار می‌دانند. لذا حضرت زینب(س) در گودال قتلگاه مثل یک بدهکار با خدا حرف می‌زنند؛ می‌فرمایند خدایا! این قربانی را از ما قبول کن...

 

شواهد قرآنی بر مالکیت مطلق خداوند

آیاتی در قرآن کریم داریم که بر مالکیت مطلق خدا بر همه چیز دلالت می‌کند. مالکیت خدا به خالقیت خدا برمی‌گردد؛ یعنی چون خدا خالق همه چیز هست، مالک همه چیز هم هست. خداوند تبارک و تعالی در قرآن کریم می‌فرماید: «اللَّهُ خَالِقُ کُلِّ شَیْءٍ وَهُوَ عَلَیٰ کُلِّ شَیْءٍ وَکِیلٌ»[1]؛ خدا همه چیز را خلق کرده، خودش هم وکیل همه امور است. «قُلِ اللَّهُمَّ مَالِکَ الْمُلْکِ تُؤْتِی الْمُلْکَ مَنْ تَشَاءُ وَتَنْزِعُ الْمُلْکَ مِمَّنْ تَشَاءُ وَتُعِزُّ مَنْ تَشَاءُ وَتُذِلُّ مَنْ تَشَاءُ بِیَدِکَ الْخَیْرُ إِنَّکَ عَلَیٰ کُلِّ شَیْءٍ قَدِیرٌ»[2]؛ خدا مالک مُلک است؛ به هرکس بخواهد این مالکیت و مِلکش را می‌دهد و از هرکس بخواهد، هر تملکی را می‌گیرد و هرکس را بخواهد عزیز می‌‌کند و هرکس را بخواهد ذلیل می‌کند. همه خیرها دست خداست.

یعنی مالک مطلق خداست. مثلاً شما هرچه مراقبت کنید و بهداشت را صددرصد رعایت کنید، خداوند متعال اگر اراده کند نمی‌تواند در عین سلامت محض، یک بیماری به شما بدهد؟! می‌تواند. خداوند نمی‌تواند در عین مریضی ویران‌کننده و نابود‌کننده به شما سلامتی بدهد؟! می‌تواند و به خیلی‌ها هم داده است. مثلاً فردی سرطان داشته، شفا گرفته. این به این معنا نیست که چون خداوند جل و علی می‌تواند، ما دیگر وظایف خودمان را انجام ندهیم، اتفاقاً خداوند می‌فرماید وظایفتان را انجام بدهید. شما بهداشت، نظم و... را رعایت کنید، همه کارها انجام بدهید، ولی بدانید همه این کارها را که انجام دادید گمان نکنید، چون پول و نظم و دقت شما بود، درست شد، نهایت دست من است. امیرالمؤمنین(ع) فرمودند: «عَرَفْتُ اللَّهَ سُبْحَانَهُ بِفَسْخِ الْعَزَائِمِ»[3]، خدا را شناختم به اینکه عزم و برنامه‌ریزی کردیم، خدا همه چیز را به هم‌ زد؛ بله خدا مالک مطلق همه چیز هست و ما مالک هیچ‌چیز نیستیم.

 آیه دیگری از قرآن کریم می‌فرماید: «تَبَارَکَ الَّذِی بِیَدِهِ الْمُلْکُ وَهُوَ عَلَی کُلِّ شَیْءٍ قَدِیرٌ»، «الَّذِی خَلَقَ الْمَوْتَ وَالْحَیَاةَ لِیَبْلُوَکُمْ أَیُّکُمْ أَحْسَنُ عَمَلا»؛ همه چیز دست خداست. خدایی که مرگ و زندگی را خلق کرد برای اینکه ببیند شما کدامتان بهتر عمل می‌کنید. مرگ و زندگی دست خداست. پس چه نیازی به آفریدن ما داشته؟ آفریده است تا ببیند کدام‌یک از ما بهتر عمل می‌کنیم.

آیات دیگری هم هست که وقتی می‌خوانید گویا خداوند متعال می‌فرماید شما مالک هستید، شما صاحب چیزهایی هستید. مثلاً می‌فرماید: «لَیْسَ عَلَی الْأَعْمَیٰ حَرَجٌ وَلَا عَلَی الْأَعْرَجِ حَرَجٌ وَلَا عَلَی الْمَرِیضِ حَرَجٌ وَلَا عَلَیٰ أَنْفُسِکُمْ أَنْ تَأْکُلُوا مِنْ بُیُوتِکُمْ أَوْ بُیُوتِ آبَائِکُمْ أَوْ بُیُوتِ أُمَّهَاتِکُمْ أَوْ بُیُوتِ إِخْوَانِکُمْ أَوْ بُیُوتِ أَخَوَاتِکُمْ أَوْ بُیُوتِ أَعْمَامِکُمْ أَوْ بُیُوتِ عَمَّاتِکُمْ أَوْ بُیُوتِ أَخْوَالِکُمْ أَوْ بُیُوتِ خَالَاتِکُمْ أَوْ مَا مَلَکْتُمْ مَفَاتِحَهُ»[4]، خداوند می‌فرماید: خانه شما یا جاهایی که کلیدش در اختیار شماست... یعنی برای جایی که کلیدش را داشته باشید،  هم تملک قائل شده است. خدا تملکی برای ما قائل شده، با اینکه خودش مالک همه چیز است.

 

مالکیت‌های اعتباری

 در جای دیگر می‌فرماید: «وَلَا تُؤْتُوا السُّفَهَاءَ أَمْوَالَکُمُ الَّتِی جَعَلَ اللَّهُ لَکُمْ قِیَامًا»[5]؛ اموال اصلی‌تان که قوام زندگی به آن وابسته است را به دست سفیهان[6] ندهید؛ دست سفیهان یا بچه‌ای که هنوز به سن بلوغ نرسیده و بلد نیست؛ مالتان را نسپارید. خداوند می‌خواهد مالکیت مال را به ما بدهد. «یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا لا تَأْکُلُوا أَمْوالَکُمْ بَیْنَکُمْ بِالْباطِلِ »[7] اموالتان را بین خودتان به باطل مصرف نکنید.

 نمونه این آیات نسبت برخی اموال و دارایی‌ها را به انسان می‌دهد. پس تکلیف چیست؟ وقتی مالک اصلی خداست، آیا انسان هم مالک است؟ این دو چگونه باهم جمع می‌شود؟ همه چیزهایی که در اختیار ماست اعتباراً برای ما و اصالتاً برای خداست. اعتبار یعنی اینکه شما شغل دارید و حق و حقوقی پیدا می‌کنید، این حقوق برای شماست. به اعتبار اینکه این شغل مال شماست حقوق می‌گیرید، به اعتبار همسایگی حقوقی ایجاد می‌شود، به اعتبار والدین و فرزندی یا دوستی و... حق و حقوقی ایجاد می‌شود، این مالکیت اعتباری است. شما به اعتبار، مالک چیزها، شرایط یا توانایی‌هایی هستید.

 

حقوق و مسئولیت در مالکیت‌های اعتباری

 مالکیت‌های اعتباری برای این است که حقوق آدم‌ها ضایع نشود. چارچوب‌ها و حصارهایی باید باشد، مثلاً اطراف زمینتان را سنگ بچینید و برای خود خانه بسازید. می‌توانید زمین‌های موات(زمین‌هایی که صاحب ندارد) را با شرایط خاص تحجیر کنید، این زمین‌ها مال شما می‌شود. البته منظور زمین‌خواری نیست که زمین‌خوارها دیوار می‌کشند و زمین مردم را تصاحب می‌کنند! قوانینی در این زمینه وجود دارد. می‌توانید اعتباراً یک سری حقوق پیدا کنید. حساب و کتاب و حدود و مرز هم باید به وجود بیاید تا حقوق افراد ضایع نشود.

 لذا خداوند مالکیتی به همه ما داده و اعتبار برای ما قائل شده است. احکامی هم صادر فرموده و امر فرموده به حقوق همدیگر احترام بگذاریم و آدابی هم گذاشته و فرموده این آداب را در مورد حقوق دیگران رعایت کنیم تا هرج و مرج به وجود نیاید.

 

انواع مالکیت

چه چیزهایی مالیت و مالکیت دارد و ما نسبت به اینکه مالک هستیم، چه کاری باید انجام دهیم؟ مال یا مادی است یا معنوی و فکری. اموال مادی فیزیکی هست، مثل موبایل، خانه، وسایل و دارایی‌هایی که با چشم دیده می‌شود و ظاهری است که شخص مالک آن می‌شود. مال معنوی و فکری یعنی چیزی که بر اثر کار و تلاش فکری به دست آمده. مثلاً شما صاحب یک طرح و ایده‌اید یا سبکی در موسیقی و آواز اختراع کرده‌اید، یا شعری سروده‌اید، اینها اثر معنوی محسوب می‌شود و مالکیت معنوی برای شما دارد.

 اموال معنوی و فکری ذاتاً انحصاری نیست، مثلاً بنده ذاتاً نمی‌توانم مالک ایده و طرحی شوم که خودم به وجود آوردم. اموال مادی وقتی برای من است، برای شخص دیگری نیست و نمی‌تواند از آن استفاده کند. ولی اموال معنوی و فکری چنین نیست، خیلی‌ها می‌توانند از یک ایده، فیلم، عکس، موسیقی و...(که من صاحب آن هستم) استفاده کنند و چیزی از من کم نشود. با استفاده دیگران از ملک من کم نمی‌شود.

 تفاوت اموال معنوی با اموال مادی این است که اموال مادی با استفاده شدن، مستهلک شده و از بین می‌رود، ولی مالکیت‌های فکری و معنوی از بین نمی‌رود و ممکن است زیاد هم بشود. شما اختراعی داشته‌اید، می‌توانید ایده، اختراع، دانش و فن خود را به دیگران یاد بدهید یا ندهید. اگر یاد دادید، دیگران هم از ایده شما استفاده می‌کنند و بهره می‌برند، در این‌ حالت حقوق مالکیت فکری یا معنوی ایجاد می‌شود.

 

در چه مواردی قانون از حق مالکیت معنوی افراد دفاع می‌کند؟

اولاً حقوقی که قانون صادر کرده نمی‌تواند از آنچه در ذهن شماست، حمایت کند. در مواردی که هرکس هرچیز در ذهنش هست را حمایت کند. مثلاً شخص ایده‌اش را مطرح کرد، فرد دیگری نظر و ایده او را به تولید رساند و به نام خودش ثبت کرد، اینجا قانون مالکیت معنوی نمی‌تواند از صاحب ایده حمایت کند. پس در چه مواردی قانون از حق مالکیت معنوی افراد دفاع می‌کند؟ در مواردی که مثلاً بنده شعری را بگویم یا کتابی را بنویسم و چاپ شود، در اینجا من رسماً مالک این اثر معنوی هستم. البته دو دسته آثار داریم، آثار تولید شده یا جنبه فکری دارد یا جنبه صنعتی، مثلاً کتاب و سرود و فیلم و... که اگر ثبت شود و سند داشته باشد، حق مالکیت ابدی آن، برای شخص پدیدآورنده است.

حقوق معنوی و مالکیت فکری شما اگر ثبت شد، قانون از شما حمایت می‌کند. مثلاً شما یک شعری را سروده‌اید، دیگران شعر شما را برداشته‌ و آن را به نام خود منتشر کرده‌اند، البته آنها کار اشتباهی انجام داده‌اند، ولی اگر قانون بخواهد حقوق را اعمال کند، می‌گوید: شما شعرتان را ثبت نکرده‌اید، باید ثبت می‌کردید. در مالکیت صنعتی هم شما اگر وسیله خاصی را اختراع کردید، باید ثبت کنید، وگرنه در صورتی که کسی آن را ‌دزدید و به نام خودش ثبت ‌کرد، قانون نمی‌تواند از شما حمایت کند.

گاهی هم شرایطی هست که افراد ایده‌ها، اموال فکری و معنوی خود را جایی ثبت نکرده‌اند. معمولاً اموال معنوی که ثبت نمی‌شود، بیشتر از اموال معنوی است که ثبت می‌شود. مثلاً شخص به خاطر رضای خدا شعری برای اهل‌بیت(ع) سروده یا کتابی نوشته، اما دنبال حق تألیف نرفته و به فکر درآمد نبوده است. (مؤمنین گاهی از این کارها انجام می‌دهند که دنبال اسم و شهرت نیستند، مخلصانه کارهایی را انجام می‌دهند و ممکن است کارهای بزرگی هم باشد.) اینجا تکلیف چیست؟ مالکیت و حقوق معنوی چه می‌شود؟ اگر شخص یک اثر هنری یا معنوی تولید کرد و جایی ثبت نکرد، چون به دنبال اسم و شهرت نبوده، آیا کسی می‌تواند به اسم خودش ثبت کند؟ این‌ها از نکات مهمی هست که باید به آن توجه شود. برای مثال، آبرو، وجهه و اعتبار یک فرد معتبر و معتمدی که خرج شخصی شده، این هم حقوق معنوی اوست. یا شاگرد نکاتی را از استادکارش یاد گرفته‌، بعد از این می‌خواهد کسب و کار مستقلی برای خود راه بیندازد، اینجا حقوقی بین او و استاد ایجاد می‌شود. ممکن است استاد نتواند از او شکایت کند، چون این حق در جایی ثبت نشده، ولی شاگرد هم نباید طوری مستقل شود که به استاد‌ ضرر بزند و حق او را ضایع کند.

 

حق استاد و شاگردی

یک‌سری حقوق متقابل بین مؤمنین ایجاد می‌شود که باید نسبت به هم رعایت کنند؛ در مورد حق استاد و شاگرد در روایات بسیار تأکید شده. امروزه متأسفانه این حق خیلی کم رنگ شده؛ یعنی در دانشگاه، مدارس مختلف، آموزش‌های عمومی و اجتماعی، جلسات و کلاس‌هایی برگزار می‌شود گاهی دیگر شأن استادی رعایت نمی‌شود. در رساله حقوق امام سجاد(ع) نیز در این مورد مطالبی هست. ارزش رابطه استاد و شاگرد به رعایت حقوق دو طرف است. این درست نیست که گاهی شاگردها استاد را شأن استاد را رعایت نمی‌کنند و در مقابل می‌بینیم گاهی استاد هم به شاگرد توهین می‌کند. در صورتی که برای هر دو طرف حقوقی وجود دارد. امیرالمؤمنین(ع) می‌فرمایند «مَنْ عَلَمَنی حَرفا فَقَدْ صَیَّرَنی عَبْدا»[8]؛ اگر کسی یک حرف به من یاد دهد، مرا بنده خود کرده است. به این اندازه حق استاد و شاگردی مهم است؛ اما گاهی رعایت نمی‌شود.

مثلاً نباید در برابر استاد بلند صحبت کرد، نباید اصرار کرد، نباید با نظر استاد لجاجت کرد، نباید طوری مقابل استاد بنشیند که استاد مجبور شود گردن خود را کج کند، اگر استاد در تدریس ضعف داشت، برای مچ‌گیری سؤال نکند. امیرالمؤمنین(ع) کلامی با این مضمون دارند که برای مچ‌گیری از استادت سوال نکن.[9] آداب و اخلاق  در این رابطه زیاد است ولی رعایت نمی‌شود و این رعایت نکردن باعث می‌شود که شاگرد و استاد برکت آن را در زندگی نبینند.

 

حق همسری

حق همسر هم خیلی مهم است؛ چه مرد و چه زن، یک حقوق واجب مادی دارد که به جای خود، ولی بخش‌هایی هم حقوق معنوی است که در  هیچ دادگاهی نمی‌‌توان پیگیری کرد. مثلاً نمی‌آید سر سفره غذا بخورد، با او احوال‌پرسی می‌کند، سرد جواب می‌دهد، لطیفه تعریف می‌کند نمی‌خندد و... این موارد حقوق معنوی است که حال شخص را عوض می‌کند، اما نمی‌شود شکایت کرد. امام حسین(ع) در روز عاشورا زمانی که می‌خواستند به میدان بروند برای بار آخر داخل خیمه آمدند و به امام زین‌العابدین(ع) وصیتی کردند، از جمله اینکه فرمودند: «پسرم از ظلم کردن به کسی که جز خدا پناهی ندارد پرهیز کن.» چون نه هیچ دادگاهی می‌تواند به او حق بدهد و نه هیچ پشت و پناهی دارد که به کمک او بیاید.

مثلاً آقا یا خانم منزل اقوام همسرش نمی‌آید، می‌گوید: اینها که رحم من نیستند که من صله ارحام را به جا بیاورم، پس بر من واجب نیست. درست هم می‌گوید، واجب نیست اما با نصیحت، صحبت و لطافت باید این حقوق را ایفا کرد وگرنه این حقوق استیفا نمی‌شود. این موارد یک دسته از حقوقی است که در زندگی باید رعایت شود.

 

حق مستمع و سخنران

بعضی‌ها وقتی در مجلس سخنرانی حضور دارند، حق کسی که سخنرانی می‌‌کند را رعایت نمی‌کنند. حق مستمعین بر استاد یا سخنران چیست؟ این است که استماع کنند. رعایت حق استماع در سخنرانی افاده و استفاده را بالا می‌برد. مثلاً اینکه ما سؤال نمی‌کنیم، بهره ما از محافل و مجالس کم می‌شود. منظور سؤال هنگام سخنرانی نیست، چون سخنرانی با کلاس متفاوت است.

بسیاری از مشکلات، جهالت‌ها و بلا‌ها برای این است که ما آداب، احکام وحقوق همدیگر را رعایت نمی‌کنیم. بعد می‌گوییم خدایا کمک کن! می‌فرماید: من دستوراتش را دادم، عمل کن، گره باز می‌شود. این حقوق را رعایت کنید، گره باز می‌شود.

 

اهمیت حق مالکیت دیگران از منظر امیرالمؤمنین(ع)

مالک اشتر وقتی می‌خواست به مصر برود امیرالمؤمنین(ع) در نامه‌ای که به «عهدنامه مالک اشتر» معروف است توصیه‌هایی به مالک کردند، ‌فرمودند: «وَلاَ یَدْعُوَنَّکَ شَرَفُ امْرِئ إِلَی أَنْ تُعْظِمَ مِنْ بَلاَئِهِ مَا کَانَ صَغِیراً، وَلاَ ضَعَةُ امْرِئ إِلَی أَنْ تَسْتَصْغِرَ مِنْ بَلاَئِهِ مَا کَانَ عَظِیماً:»[10]؛ ارزش زحمات زیردستانت را بشناس، اگر کسی کار مهمی را انجام داد به حساب او بنویس. مبادا یکی به خاطر اینکه شخصیتش مهم است و موقعیت و جایگاهش بالاست و روابط اجتماعی او خوب است، وقتی کار کوچکی می‌کند بزرگ‌نمایی کنی. بعد ‌فرمودند: مبادا به خاطر اینکه جایگاه شخصی پایین است یک کار مهمی کرده آن کار را کوچک بشماری. این حق مالکیت است. او مالکیت معنوی دارد، زحمت کشیده و این کار را به اینجا رسانده است؛ درست است که خودش نباید داد ‌و ‌قال کند، ولی شما باید حقّ او را به او بدهید.

اگر یک بچّه یا یک نوجوان کار مهمی ‌کرد، صدایش بزن و بگو ایشان بود که این کار را کرد. چرا کار را به نام خود تمام می‌کنی و اکرامش نمی‌کنی؟! بگو این کار من نبود؛ کار ایشان بود. حقّ مالکیت دیگران را محترم بشمار. ایده دیگران را این‌طرف و آن‌طرف می‌‌بری و آبروی مردم را خرج می‌کنی؟ بگو استادم گفتند یا نهایتاً اگر نمی‌خواهی اسم ببری، بگو: این را از عزیز بزرگواری شنیدم. طوری نگو که همه فکر کنند این حرف یا ایده مال توست. این مسائل خیلی مهم است.

 

گربه‌صفت نباشیم

نمک‌نشناسی بد دردی است که امروزه در جامعه ما متأسفانه زیاد هم هست. قدیمی‌ها می‌گفتند: «مثل گربه نباش» گربه ‌وقتی بوی گوشت می‌آید، چنان به دنبال شما راه می‌افتد و سر و صدا می‌کند... همین که غذایش را دادید، می‌خورد و می‌رود. یک دُم هم برای شما تکان نمی‌دهد‌. اصلاً انگار‌نه‌انگار که شما بودید که به او غذا دادید، نمک‌نشناسی کار گربه است.

خداوند متعال در قرآن می‌فرماید: «فَإِذَا رَکِبُوا فِی الْفُلْکِ دَعَوُا اللَّهَ مُخْلِصِینَ لَهُ الدِّینَ فَلَمَّا نَجَّاهُمْ إِلَی الْبَرِّ إِذَا هُمْ یُشْرِکُونَ»[11] وقتی سوار کشتی می‌شوند، یک گرفتاری که پیش می‌آید، ذکر می‌گویند، مخلص برای خدا تضرع می‌کنند، همین‌ که نجاتشان می‌دهیم و به خشکی می‌رسند به ناگاه شرک می‌ورزند. همچنین می‌فرماید: «وَلَئِنْ أَذَقْنَا الْإِنْسَانَ مِنَّا رَحْمَةً ثُمَّ نَزَعْنَاهَا مِنْهُ إِنَّهُ لَیَئُوسٌ کَفُورٌ»[12]، وقتی ما به انسان رحمت و نعمتی می‌چشانیم، بعد خلاف میکند، نعمت را برای امتحان، از او می‌گیریم، آنوقت ناامید(افسرده) می‌شود. تا موقعیتش را از دست می‌دهد، تا یک تلنگر یا تلاطم می‌بیند، ناامید و افسرده می‌شود. می‌گوید: هرچه سنگ است، مال پای لنگ است، چرا من؟! من که امام حسینی هستم...

 چرا آدم باید این‌طوری باشد؟ اگر خدا به تو نعمت داد شاکر باش، چون از تو نیست، از خداست. اگر نعمت را از تو گرفت، باز هم شاکر باش، چون مال تو نبود، مال خدا بود.

نمک‌نشناس! چگونه داد می‌زدی که خدا نعمتی را به تو بدهد؟ خدا به تو داد. وقتی نعمت را به تو داد، چکار کردی؟ این آیه را ببین، می‌فرماید: «وَلَئِنْ أَذَقْنَاهُ نَعْمَاءَ بَعْدَ ضَرَّاءَ مَسَّتْهُ لَیَقُولَنَّ ذَهَبَ السَّیِّئَاتُ عَنِّی إِنَّهُ لَفَرِحٌ فَخُورٌ»،[13] و اگر نعمتی را بعد از محنتی به او بدهیم، می‌گوید: الحمدلله مشکلات حل شد و روزگارِ سخت گذشت، دوباره غافل می‌شود، سرمستی می‌کند، دوباره همان گناهان، همان خطاها... دائم هم برایش تکرار می‌کنیم، دائم از او می‌گیریم، شرایط بد می‌شود، می‌گوید: «یاالله». نماز، دعا، استخاره، ختم و... دوباره اوضاعش که خوب می‌شود، انگار‌نه‌انگار، یادش می‌رود. چرا؟ «لَفَرِحٌ فَخُورٌ» انسان اهل بازی است، غافل است.

 

عظمت حق والدین

رفیق! آدم اگر حقوق والدین را رعایت نکند، چه اتفاقی می‌افتد؟ یکی از آثارش کوتاهی عمر است. یک نفر به امام معصوم توهین کرد. ظاهراً توهینی کرده بود که مستحق قتل شده بود. پسرش محضر امام آمد و عرض کرد: آقا، من بروم پدرم را بکشم؟ حضرت فرمودند می‌توانی بروی پدرت را بکشی، ولی عمرت کوتاه می‌شود. گفت: آقا من دارم به خاطر شما می‌کُشم، فرمودند در این صورت هم عمرت کوتاه می‌شود؛ چرا که پدر است. ریشه درخت را که بزنی، برگ‌هایش هم می‌ریزد.

 

حق بزرگ اولیای الهی و علما برگردن ما  

در حدیث قدسی خداوند می‌فرماید: «مَنْ‏ أَهَانَ‏ لِی‏ وَلِیّاً فَقَدْ بَارَزَنِی بِالْمُحَارَبَةِ وَ أَنَا أَسْرَعُ شَیْ‏ءٍ إِلَی نُصْرَةِ أَوْلِیَائِی»[14]؛ اگر کسی به دوستان من اهانت کند، اعلام جنگ با من کرده است. دوستان خدا یعنی علما، بزرگان، امام(ره)، شهدا و.. خیلی از علمایی که شما اصلاً آنها را نمی‌شناسید، همین علامه حسن‌زاده آملی(ره) که مرحوم شدند و... حقّ حیات معنوی گردن شما، فرزندانتان و زندگی شما و همه مردم دارند.

 بعضی‌ها می‌پرسند چرا فلانی به علما و بزرگان توهین می‌کند و اتفاقی هم برایش نمی‌افتد؟ صبر کنید، خدا خیلی چیزها را در این دنیا و بقیه‌اش را هم در قیامت صاف می‌کند. حق را ضایع کرد، از اعتبار و آبرویش که از اهل‌بیت(ع) و دین بود، سوء‌استفاده کرد؟ جزای کارش را خواهد دید. تضییع حقوقی که جز خدا کسی حامی‌اش نیست، بدتر از حقوق اجتماعی است؛ که پشتوانه قانونی دارد. او حقّی را دارد ضایع می‌کند که هیچ ‌جا نمی‌شود شکایت کرد، ولی خدا آن بالاست، «فَإِنَّ الشَّاهِدَ هُوَ الْحَاکِمُ»[15]؛ شاهد، همان حاکم و دادرس است.

 

غارت حق مردم به نام اهل‌بیت(ع)

امام باقرُ(ع) فرمودند: «شِیعَتُنا ثلاثةُ أصنافٍ صِنفٌ یَأکُلُونَ الناسَ بنا»[16]؛ شیعیان ما چند دسته‌اند: یک دسته از آنها مردم را به اسم ما غارت می‌کنند؛ مثلاً صندوق خیریه اباالفضل‌العباس(ع) درست می‌کنند و پول‌های مردم را جمع می‌کنند یا فلان مؤسسه مالی؛ اسم اهل‌بیت(ع) را روی آن می‌گذارند و مردم را می‌چاپند. مردم هم اعتماد می‌کنند و می‌روند پول می‌دهند.

 

آثار عدم رعایت حقوق

روایت می‌فرماید: کسی که از راه اهل‌بیت(ع) و دین، مردم را بچاپد، فقیر و خوار می‌شود. هرکدام از اینها آثاری دارد. اگر اعتبار و آبرو، معنویت‌، حیثیت‌ و سلامت نفس خود را، مدیون جایی یا کسی هستید، حقّ معنوی آنجا را ادا کنید. این مساجد، این هیئتها، این علما، این بزرگان حقوقی دارند که خداوند بر عهده شما قرار داده است. برادران دینی، خانواده‌ و.. یک‌سری حقوق معنوی دارند که جایی هم نمی‌شود شکایت کرد ولی باید رعایت کنید. اگر حقوق دیگران را رعایت نکنید طبق برخی روایات خداوند برکت را از رزق و عمرتان برمی‌دارد؛ حتی برکت را از حافظه‌تان برمی‌دارد توفیقات را از شما می‌گیرد، حقوق دیگران مهم است. رفقا این را در ذهنتان تیتیر کنید: هر حق الناسی که ضایع شود، حق الله هم هست. چون مالک همه چیز خداست. همه چیز برای خداست، پس حق خدا هم در آن است. اگر حق الناس مرتکب شوید دو حق را ضایع کرده‌اید: حق الناس و حق الله. وقتی حق حضرت زهرا(س) را بردند، حق خدا را بردند، این یک اتفاق تلخ بود.

 

نمک‌نشناس‌ها

در زیارت عاشورا ما این جمله را صدها و هزاران بار خوانده‌ایم، ولی شاید از این باب به آن دقت نکرده باشیم. «وَلَعَنَ اللهُ اُمَّهً دَفَعَتکُم عَن مَقامِکُم وَ اَزالَتکُم عَن مَراتِبِکُمُ الَّتی رَتَّبَکُمُ اللهُ فیهَ» لعنت بر امتی که حقّ اهل‌بیت(ع) را زائل کردند؛ حقّ مالکیت مادی و معنوی اهل‌بیت(ع) را زائل کردند. نمک‌نشناس‌ها صف‌شان طولانی است، باید مواظب باشیم سر صف نمک‌نشناس‌ها همانهایی هستند که در زیارت عاشورا می‌خوانیم: «اَللّهُمَ‌ّ الْعَنْ اَوَّلَ ظالِمٍ ظَلَمَ حَقَ‌ّ مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ.)»، نمک‌نشناس‌ها!

مواظب باشیم ما هم ته آن صف نایستیم.

رابطه حق‌الناس و حق‌الله

حضرت زهرا(س) در خطبه فدکیه فرمودند: شما آبی را می‌خوردید که شترها نجس کرده بودند. از پوست درختان می‌خوردید.. چیزی از معنویات و عبودیت نمی‌فهمیدید، پدر من به شما بندگی یاد داد و شما را نجات داد... آن‌وقت شما از پدرهایتان ارث می‌برید و من از پدرم ارث نمی‌برم؟! حقّ مرا می‌خورید؟ حقّ حکومت علی را می‌برید؟ شمشیر چه کسی از بالای سر کفار رد شد؟ سایه شمشیر چه کسی روی سر اسلام بود و اسلام را به اینجا رساند؟

پیغمبر(ص) فرمودند: «قُلْ لَا أَسْأَلُکُمْ عَلَیْهِ أَجْرًا إِلَّا الْمَوَدَّةَ فِی الْقُرْبَی»[17] هیچ مزدی از شما نمی‌خواهم، جز اظهار دوستی و مهربانی با اهل‌بیتم. با اینکه پیامبر(ص) خیلی به گردن مردم حقّ داشتند، همه حقوق را ساقط کردند، «إِلَّا الْمَوَدَّةَ فِی الْقُرْبَی»، آن هم جوری شد که امام سجاد(ع) فرمودند: اگر جّد ما رسول‌الله(ص) سفارش کرده بود به ما ظلم کنند، دیگر بیشتر از این نمی‌توانستند ظلم کنند....

 


[1]. سوره زمر آیه 62.  

[2]. سوره آل‌عمران، آیه 26.  

[3]. نهج‌البلاغه، حمت 250.  

[4]. آیة ۶۱ سوره نور.

[5]. سوره نساء، آیه 5.  

[6]. آدم‌های نادان و افرادی که رشد پیدا نکرده‌اند یا منظور آدم بزرگی است که علی‌الظاهر سنش بالاست ولی نادان است.  

[7] . سوره نساء، آیه 29. 

[8]. جامع السعادات، ج 3، ص 112.

[9]. «سَلْ تَفَقُّهاً وَ لَا تَسْأَلْ تَعَنُّتاً»؛؛ برای یاد گرفتن سؤال کن و برای اذیت کردن و به سختی انداختن سؤال مکن.. (نهج‏البلاغة، ص531).

[10]. نهج‌البلاغه، نامه 53.  س

[11]. سوره عکبوت، آیه 65.  

[12]. سوره هود، آیه 9.  

[13]. سوره هود، آیه 10.  

[14]. الکافی، ج 2، ص 352؛

[15]. نهج‌البلاغه، حمت 324.  

[16]. بحار الأنوار : 78/186/24 .

[17]. سوره شوری، آیه 23.