در مواجهه با حوادث و جنگ‌های ترکیبی چه ‌کنیم؟

در مواجهه با حوادث و جنگ‌های ترکیبی چه ‌کنیم؟


در مواجهه با حوادث و جنگ‌های ترکیبی چه ‌کنیم؟

 

حجت‌الاسلام مهدوی‌نژاد: نمونۀ بارز عمل صالح، عمل کسانی است که بر‌ا‌ی نجات دیگران از گمراهی، تلاش می‌کنند // کسی که جان خود‌ را در هر عرصه‌ای تقدیم کرده، آیا به دنبال منافع شخصی خود‌ش است، یا به دنبال منافع مردم؟! // شهدا در صراط مستقیم هستند. در پیچیدگی‌ها و سختی‌های آخرالزمان باید ببینیم شهدا چه کار می‌کردند و چه پیامهایی دادند. وصیتنامه‌های شهدا تابلوهای صراط مستقیم است تا جاده را گم نکنیم // نکات مهم در وصیتنامه سردار سلیمانی... // مواضع شهید سلیمانی در امور سیاسی چه بود؟

 

 

شناسنامه:

عنوان: مراسم ویژه وفات بانو ام‌البنین(علیها‌السلام)

موضوع: ارزش و اهمیت پیروی از راه و سیرت شهدا

زمان: 17 دی‌ماه ۱۴۰۱

مکان: امامزاده سیدجعفرمحمد(علیه‌السلام)

 

لزوم عقلی مراجعه به متخصص در امور مختلف

امروزه فتنه‌ها، حوادث گوناگون و وقایع مختلفی به سمت ما هجوم آورده است که به تعبیر مقام معظم رهبری«شاهد یک جنگ ترکیبی از مسائل سیاسی، اقتصادی، فرهنگی، اجتماعی، دینی و مذهبی هستیم». در چنین جنگ بسیار پیچیده‌، همه معضلات با هم به سمت جامعه هجوم آورده و مردم ما در یک آزمون بزرگ و امتحانی سخت قرار گرفته‌اند.

در مواجهه با حوادث و جنگ‌های ترکیبی انسان باید یا خودش صاحب بصیرت عمیق و صاحب فرقان باشد، تا در صراط مستقیم باقی بماند که این مستلزم داشتن علم و تقوای والایی است که خیلی‌ها شرایطش را ندارند، یا اینکه باید از سالکان و راهیان صراط مستقیم تبعیت کند و به تبعیت از آنها حرکت کند. همانگونه که در احکام دینی‌ و شرعی‌ یا باید مجتهد باشید که تکلیف دینی خودتان را متوجه شوید، یا مقلد باشید و از یک فقیه اعلم در مسائل شرعی تقلید کنید. در حوادث سخت و پیچیده جامعه هم، انسان یا خودش صاحب بصیرت و فهم عمیق است و علم فوق‌العاده و کافی برای فهم مسائل دارد، چراکه یک بخش از فهم حوادث و پیچیدگی‌های اجتماعی با علم و دانش محقق می‌شود. یا اینکه از کسانی که اهل بصیرت و فهم دقیق مسائل هستند، پیروی می‌کند. این قانون عقلی در همه امور صدق می‌کند؛ یا خودتان متخصص هستید یا به متخصص مراجعه می‌کنید.

 

راه نجات، بالا بردن علم و تقواست

بخش دیگر هم که اصل ماجرا است، تقوا می‌باشد. خدا در قرآن می‌فرماید: «إِن تَتَّقُوا اللَّهَ یَجعَل لَکُم فُرقانًا»[1]؛ آنان که حقیقتاً بنده خوب خدا هستند و تقوا را رعایت می‌کنند، خدا به آنها نور(فرقان) می‌دهد. فرقان یعنی قدرت تشخیص، لذا گاهی می‌بینیم در مسائل دینی و اجتماعی یک فرد باسواد، دکتر، پروفسور، حتی آیت‌الله، در مسائل اجتماعی، در مسائل فرهنگی، به راه خطا می‌رود. گاهی یک بنده خدا را می‌بینیم بی‌آلایش، باصفا، خیلی هم سوادی ندارد، ولی فهم درستی دارد. این به تقوا برمی‌گردد چراکه خداوند انسان با تقوا را هدایت می‌کند.

در حوادث گوناگونی که پیش می‌آید باید تلاش کنیم تقوای خودمان را بالا ببریم. علم و دانش خودمان را بالا ببریم، تحلیل خودمان را از مسائل افزایش دهیم تا بتوانیم حقایق را بفهمیم.

 

سفارش پیامبر در مواجهه با سختی‌ها

پیامبر اکرم(صلی‌الله‌‌علیه‌وآله) می‌فرمایند: «إذا التَبَسَتِ الاُمورُ کَقِطَعِ اللَّیلِ المُظلِمِ فعلَیکُم بالقرآنِ فإنّهُ شافِعٌ مُشَفَّعٌ»[2]؛ اگر روزگاری رسید که امور(حق و باطل) مثل پاره‌های شب تاریک بر شما پوشیده ‌ماند، «فعلَیکُم بالقرآنِ»؛ به قرآن پناه ببرید، «فإنّهُ شافِعٌ مُشَفَّعٌ»؛ چراکه همانا قرآن شفیعی است که شفاعتش‌ پذیرفته شده است. شاهد مصدق و روشن‌ کننده‌ای است که شهادتش تصدیق شده و حرفش مورد تأیید است، چراکه قرآن از روز نزول تا الآن تحریف نشده و تحریف نخواهد شد. خودِ قرآن بر این امر شهادت می‌دهد. خدا در قرآن فرموده: «إِنَّا نَحْنُ نَزَّلْنَا الذِّکْرَ وَإِنَّا لَهُ لَحَافِظُونَ»[3]؛ ما قرآن را نازل کردیم، خودمان هم محافظتش‌ می‌کنیم. هیچ‌ کس هم نمی‌تواند یک آیه، حتی یک کلمه مثل آن بیاورد. این قرآن شاهد، مصدق و کلام وحی است، به قرآن پناه ببرید، «ومَن جَعَلَهُ أمامَهُ»؛ هرکس قرآن را جلوی خودش قرار دهد، «قادَهُ إلَی الجَنَّةِ»؛ او را به سمت بهشت می‌برد «ومَن جَعَلَهُ خَلفَهُ»؛ و هرکس قرآن را پشت سر خود قرار دهد و به آن مراجعه نکند، با فکر و عقل و صرفاً با فهم خودش بخواهد مسائل را حل کند، «قادَهُ إلَی النارِ»؛ به سمت جهنم می‌رود.

 

پناهندگی به قرآن یعنی چه؟/شناخت صراط مستقیم

قرآن نور است، جلوی راه انسان را روشن می‌کند. حال منظور از پناه بردن به قرآن چیست؟ آیا به این معنی است که استخاره بگیریم که به چه کسی رأی دهیم؟! یا مثلاً استخاره بگیریم که از جمهوری اسلامی دفاع کنیم یا نکنیم؟! نه! پناه بردن به قرآن به معنی استخاره گرفتن در امور نیست. اینکه انسان قرآن تلاوت کند و بعد کاری را انجام دهد، هم نیست. در قرآن همه دستورالعمل‌ها برای زندگی درست آمده است. ویژگی قرآن همین است، قواعد کلی هر امری در قرآن آمده، هیچ تر و خشکی نیست مگر آنکه در قرآن و روایات آمده باشد. منتها «فَاسْأَلُوا أَهْلَ الذِّکْرِ»[4]؛ باید سراغ اهلش بروید تا بفهمید مسأله چیست.

ما سوره مبارکه حمد را در نماز‌های هر روز می‌خوانیم. این سوره مبارکه آیه‌ای دارد که خیلی مشهور است. «اِهْدِنَا الصِّراطَ الْمُسْتَقِیمَ»[5]؛ خدایا ما را به راه راست هدایت کن. بعد می‌فرماید: «صِراطَ الَّذینَ أَنعَمتَ عَلَیهِم...»؛ راه راست همان راهی است که اهل نعمت در آن حرکت می‌کنند. صراط مستقیم راه کسانی است که به آنها نعمت دادی و در این مسیر قرار دارند، «... غَیرِ المَغضوبِ عَلَیهِم وَلَا الضّالّینَ»[6]؛ نه کسانی که بر آنها غضب کردی «وَلَا الضّالّینَ»؛ و نه گمراهان! حال پیامبر(صلی‌الله‌علیه‌وآله) درباره «اهْدِنَا الصِّراطَ الْمُسْتَقِیمَ، صِراطَ الَّذینَ أَنعَمتَ عَلَیهِم» فرمودند به قرآن پناه ببرید. اگر می‌خواهید از تاریکی‌ و ظلمت‌ و پیچیدگی‌ شرایطی که نمی‌توانید تشخیص بدهید خارج شوید، بروید سراغ قرآن تا ببینید چگونه راه را به شما نشان می‌دهد.

 

چهار گروه اهل نعمت هستند...

خداوند متعال می‌فرماید که صراط مستقیم، صراط اهل نعمت است. اما اهل نعمت چه کسانی هستند؟! علامۀ طبا‌طبایی(رحمت‌الله‌علیه) با آیات قرآن، آیات دیگر‌ را تفسیر می‌کنند. علامه می‌فرمایند: بر اساس قرآن کریم آنان که خدا به آنها نعمت داده است، چه کسانی هستند؟ « الَّذِینَ أَنْعَمَ اللَّهُ عَلَیْهِمْ مِنَ النَّبِیِّینَ وَالصِّدِّیقِینَ وَالشُّهَدَاءِ وَالصَّالِحِینَ وَحَسُنَ أُولَئِکَ رَفِیقًا»[7]؛ این چهار دسته کسانی هستند که خدا به آنها نعمت داده و در صراط مستقیم هستند: 1ـ نبیین یعنی پیامبران، 2ـ صدیقین که ائمۀ معصومین(علیهم‌السلام) هستند، 3ـ شهداء یعنی کسانی که در طول تاریخ در راه خدا به شهادت رسیدند و 4ـ صالحین؛ انسان‌ها‌ی با تقوایی هستند که عمل صالح انجام می‌دهند.

 نمونۀ بارز عمل صالح را فرمو‌دند: کسانی که بر‌ا‌ی نجات دیگران از گمراهی، تلاش می‌کنند. اینها انسان‌ها‌ی صالح هستند. عمل صالح یعنی عملی که دیگرا‌ن را هم نجات دهد. گاهی انسان عملی انجام می‌دهد که فقط خود‌ش را نجات می‌دهد، ولی عمل صالح، عملی است که خیر آن به دیگران هم برسد و دیگران را هم نجات دهد.

 

چه کسانی در صراط مستقیم حرکت می‌کنند؟

 شهدا، انسان‌ها‌ی صالح و انبیاء دارای مراتب هستند، تنها ائمۀ معصومین(علیهم‌السلام) «کلُّهُم نورٌ واحدٌ» هستند. شأن و مرتبه‌ آنها یکسان است و از یک منبع به وجود آمده‌اند و مراتبشان، مراتب نور‌ی است. خلقت اول مربوط به حضرت محمد مصطفی(صلی‌الله‌علیه‌و‌آله)، سپس از نور مبارک ایشان، امیر‌المؤمنین(علیه‌السلام) مشتق شدند و بعد پنج تن و بقیه ائمه(علیهم‌السلام) آفرید‌ه ‌شدند. پس صراط مستقیم، راه اینها است.

رفتیم سراغ قرآن و به اینجا رسیدیم. صالحین و شهداء در حقیقت دنباله‌رو صدیقین و انبیاء هستند، این هم روشن است. انسان‌ها‌ی صالح و شهدا از ائمۀ معصومین و انبیا‌ی الهی پیرو‌ی کردند، این هم مشخص است. ما به انبیا‌ی الهی و به ائمه معصومین(علیهم‌السلام) دستر‌سی نداریم، امام عصر(عجل‌الله‌تعالی‌فرجه) در پردۀ غیبت هستند و ما از طریق نائب ایشان راه‌ حضرت را دنبال می‌کنیم. انسان‌ها‌ی صالح هم که در جامعه پراکنده هستند، شاید به سادگی برای همه قابل تشخیص نباشند. ولی یک دسته از آنها که قابل شنا‌سایی‌اند، شهداء هستند.

 

شهید کیست؟

عموماً از هر قشر‌ی به شهدا ارادت دارند. الان هم جسم شهید میان ما نیست، شهید به خاطر خدا، به خاطر انسان‌ها، به خاطر سعادت انسان‌ها، به خاطر دین خدا، به میدان جهاد رفته و جان خود‌ را تقدیم کرده. کسی که جان خود‌ را در هر عرصه‌ای تقدیم کرده، آیا به دنبال منافع شخصی خود‌ش است یا به دنبال منافع مردم؟! کسی که دنبال منافع شخصی خو‌د‌ باشد، اولین کار‌ی که می‌کند، جان خودش را حفظ می‌کند. اما شهید! جان عزیزش را برای اسلام، برای قرآن، برای نا‌مو‌س، برای هر فضیلتی که شما بدانید، داده است. اینطور هم نیست که بگوییم برای منفعت خود‌ش حرفی می‌زند یا اگر در وصیت‌نامه‌اش حرفی زده برای منفعت خود‌ش گفته است. او منفعت خود‌ش را منفعت خدا‌ی متعال می‌داند، منفعت دین خدا می‌داند، این را هم همه قبول داریم که شهدا برای خدا جهاد کردند و حرف‌ها‌یشان برای خدا بود. پس شهدا کسانی هستند که در مسیر هدایت الهی و در صراط مستقیم قرار دارند.

 

شهدا زنده‌اند/ خوشحال‌ترین انسانها

قرآن هم درباره شهدا آیات مهمی دارد: «ولا تَحْسَبَنَّ الَّذِینَ قُتِلُوا فِی سَبِیلِ اللّهِ أَمْوَاتاً بل احیاٌ عِنْدَ رَبِّهِمْ یُرْزَقُونَ»[8]؛ گمان نکنید کسانی که در راه خدا کشته شده‌اند، مرد‌ه‌اند! بلکه اینها همه زنده هستند و نزد خدای‌ خود روز‌ی می‌خورند. ما گاهی اوقات یک قدم آن طرف‌تر از خود‌مان را هم نمی‌توانیم تغییر دهیم، ولی شهدا دل‌ها را تغییر می‌دهند. می‌بینید یک شهید انسان‌ها‌ی متعدد‌ی را تغییر داده است؛ کتابی برای یک شهید نوشته‌اند و صد‌ها یا هزاران نفر این کتاب را خوانده‌اند و متحول شده‌ و زند‌گی‌شان تغییر کرده است. کتاب و داستان آن شهید آدم‌ساز بوده، ولی من یک نفر را هم نمی‌توانم تغییر دهم. حالا او زنده است یا من؟! پس شهید یک چنین وجود‌ی دارد.

ادامه آیه می‌فرماید: «َفرِحِینَ بِمَا آتَاهُمُ اللَّهُ مِنْ فَضْلِهِ وَیَسْتَبْشِرُونَ بِالَّذِینَ لَمْ یَلْحَقُوا بِهِمْ مِنْ خَلْفِهِمْ»[9]؛ از آن چیز‌ی که خدا به آنها داده، شاد هستند. خوشحال‌ترین موجودا‌ت عالم هستند. خوشحالی اصلی برای شهداء است. به آنها‌یی که پشت سر‌شان هستند بشارت می‌دهند. به آنها‌یی که پشت سر شهداء جا مانده‌اند، یعنی کسانی که در راه شهداء دارند می‌آیند و در راه هستند.

 

جامانده در راه شهدا

تصور کنید چند ماشین با هم هستند و راه می‌افتند و می‌روند. یک ماشین خراب می‌شود و در راه می‌ماند. می‌گویند فلانی در راه بود، داشته می‌آمده، اتومبیلش خراب شده و در راه مانده. آنها که پشت سر شهدا می‌رفتند، عاشق شهدا بودند، عاشق ولایت بودند، عاشق امام بودند، عاشق قرآن بودند، عاشق اهل‌بیت بودند، مسیر‌شان مسیر شهدا بود، راه افتادند ولی به واسطه یک سر‌ی اتفا‌قات زمین‌گیر شدند، شهید نشد‌ند. دوست دار‌ند شهید شوند و دارند راه شهدا را ادامه می‌دهند، آدم‌ها‌ی خوبی هم هستند، ولی گناهانی می‌کنند که ماشین‌شان در مسیر پنچر می‌شود، معطل می‌شوند تا پنچر‌ی بگیرند. یا نه، آدم‌ها‌ی بسیار خوبی هم هستند، شهیدگونه دارند زندگی می‌کنند، ولی هنوز شهید نشده‌اند. مثل بعضی‌ انسان‌ها که الآن در میان ما هستند، اما وقتی شهید می‌شوند، می‌فهمیم که آنها شهیدگونه زندگی می‌کردند.

 

وقتی شهدا بشارت می‌دهند

بالاخره به آنها‌یی که در مسیر هستند و به دلایلی جا مانده‌اند، شهدا بشارت می‌دهند: ای امت شهید پرور! ای بچه‌ها‌ی مؤمن! ای مردمی که دغدغه ولایت، قرآن و شهدا را دارید! «لَا خَوْفٌ عَلَیْهِمْ وَلَا هُمْ یَحْزَنُونَ»[10]؛ از این حوادث نترسید، از طوفانهای در مسیر به خودتان خوف راه ندهید، از اینکه می‌بینید بعضی چیزها در مسیر خودش نیست محزون نشوید، افسرده نشوید. «أَلّا تَخافوا وَلا تَحزَنوا»[11]؛ نترسید، غمگین نشوید.

در این مسیر سختی و امتحان‌های سخت هست، در این مسیر دزدان قافله هستند. دزد در مسیری می‌ایستد که متاعی باشد. شما اگر چیزی نداشتید، دزد سراغ شما نمی‌آمد. اگر کار کارستانی نکرده بودید؛ دشمن مزاحم‌تان نمی‌شد. سر راه شما این همه فتنه و خطر هست. از این مملکت و نظام شهید تقدیم اسلام می‌شود. شهید، فی سبیل‌الله است. اگر این مملکت و نظام، فی سبیل‌الله حرکت نمی‌کرد، شهید نمی‌داد! امیرالمؤمنین(علیه‌السلام) می‌فرمایند: «راه هدایت خلوت و سخت است؛ ولی راه باطل هموار و شلوغ است»

 

وصیتنامه شهدا علائمی در صراط مستقیم

شهدا در صراط مستقیم هستند. در پیچیدگی‌ها و سختی‌های آخرالزمان باید ببینیم شهدا چه کار می‌کردند و چه پیامهایی دادند. وصیتنامه‌های شهدا تابلوهای صراط مستقیم است تا جاده را گم نکنیم.

امام خمینی(رضوان‌الله‌تعالی‌علیه) فرمودند: «پنجاه سال عبادت کردید خدا قبول کند، یکبار هم وصیت‌نامۀ این شهدا را بخوانید!». برای اینکه راه گم نشود.

به وصیتنامه شهدا نگاه می‌کنیم می‌بینیم چند چیز را همه شهدا بلاء استثناء در وصیتنامه‌شان گفته‌اند. اولین و در رأس آنها پیروی از امام و ولایت فقیه است که در وصیتنامه‌ همه شهدا می‌بینیم. انقلاب اسلامی و حمایت از انقلاب اسلامی، حجاب، نماز در همه وصیتنامه‌ها هست. اینها علائم است.

 شهید رفت و به مقصد رسید. حال کسی که به مقصد رسیده پیام داده و می‌گوید من رسیدم، راه این است. هرکس هر تابلوی دیگری در راه زد، انحرافی است. تابلوهایی که می‌گویم را دنبال کنید و بیایید.

 

مسیر هدایت از قرآن تا وصیت‌نامه شهدا

یکی از شهدای برجسته، شهید سلیمانی است. این شهید بزرگوار که دوست و دشمن، حتی بعضی از ژنرال‌های آمریکایی در مورد عظمت او حرف زدند، یک شخصیت بی‌بدیل، بی‌نظیر یا کم‌نظیر در انقلاب اسلامی است. عظمتی که خلق کرد به خاطر اخلاص، تعبد و به خاطر عمل به آنچه که باید عمل می‌کرد، بود.

پس در این پیچیدگی‌ها، سختی‌‌ها، شبهات اعتقادی، پیامبر(صلی‌الله‌علیه‌وآله) فرمودند؛ به سراغ قرآن بروید. ما سراغ قرآن رفتیم؛ دیدیم از صراط مستقیم سخن می‌گوید، گفتیم می‌خواهیم از صراط مستقیم منحرف نشویم؛ آدرس شهدا را داد...

 

فرازی از وصیتنامه سردار دلها

سردار سلیمانی در مورد ولایت فقیه می‌فرماید: «برادران و خواهرانم! جهان اسلام پیوسته نیازمند رهبری است؛ رهبری متصل به و منصوب شرعی و فقهی معصوم. خوب می‌دانید منزّه‌ترین عالِم دین که جهان را تکان داد و اسلام را احیا کرد، یعنی خمینی بزرگ و پاک ما، ولایت فقیه را تنها نسخه نجات‌بخش این امت قرار داد؛ لذا چه شما که به‌عنوان شیعه به آن اعتقاد دینی دارید و چه شما به‌عنوان سنّی اعتقاد عقلی دارید، بدانید [باید] به‌دور از هرگونه اختلاف، برای نجات اسلام خیمه ولایت را رها نکنید. خیمه، خیمه رسول‌الله است. اساس دشمنی جهان با جمهوری اسلامی، آتش زدن و ویران کردن این خیمه است، دور آن بچرخید. والله والله والله این خیمه اگر آسیب دید، بیت الله الحرام و مدینه حرم رسول‌الله، نجف، کربلا، کاظمین، سامرا و مشهد باقی نمی‌ماند؛ قرآن آسیب می‌بیند».

ایشان خطاب به مردم ایران؛ می‌فرماید: «برادران و خواهران عزیز ایرانی من، مردم پرافتخار و سربلند که جان من و امثال من، هزاران بار فدای شما باد، کما اینکه شما صدها هزار جان را فدای اسلام و ایران کردید؛ از اصول مراقبت کنید، اصول یعنی ولیّ فقیه، خصوصاً این حکیم، مظلوم، وارسته در دین، فقه، عرفان، معرفت؛ خامنه‌ای عزیز را جان خود بدانید، حرمت او را مقدسات بدانید».

در یک سخنرانی، ایشان شش مرتبه قسم می‌خورد و می‌گوید:«والله والله والله والله والله والله مهم‌ترین محور محاسبه در قیامت و از مهم‌ترین شئون عاقبت به خیری، ارتباط دلی و قلبی با سکان‌دار این انقلاب هست».

 

گوش به فرمان ولی! // جایگاه ولایت فقیه در جامعه

شهید کسی است که اگر راهش غلط باشد، بی‌حساب حرف بزند، مسیر اصلی و کلی‌ او  اشتباه باشد، عاقبتش به شهادت ختم نمیشود! او به فرمان ولی خدا رفته و به شهادت رسیده است.

حرفهای وصیتنامه او را هم ببینیم، خطاب به مسئولین و سیاسیون میگوید: ولایتمداری یا تنوری هست یا ولایت قانونی. ولایت‌مداری تنوری مثل داستان سهل بن حسن خراسانی که خدمت امام‌صادق(علیه‌السلام) رفت و گفت: آقا در خراسان این همه یار دارید؛ آقا فرمودند: در تنور برو؟ نرفت. بعد هارون مکی آمد، فرمودند: در تنور برو، فوراً در تنور نشست. آقا فرمودند : چند نفر یار اینچنینی داریم؟ گفت: هیچ کس!

ولایت قانونی هم این است که طبق قانون اساسی، شیعه، سنی و اقلیتهای مذهبی همه باید بپذیرند. چون قانون مملکت هست. ایشان میگوید: من میگویم نه آن شیعه تنوری باشید، نه این شیعه مرید قانونی! قانون مال همه هست، شما باید التزام عملی داشته باشید. ایشان به عنوان رهبر این جامعه و کارشناس در امور وقتی یک حرفی میزند، خودتان ملزم به عمل به آن باشید. اگر مسئولین در اقتصاد مقاومتی، سیاست خارجی و امور فرهنگی در دورههای گذشته اگر به راهنماییهایی که ایشان میفرمودند عمل میکردند، قطعاً به این بحرانها برخورد نمی‌کردیم. امروز هم راه برون رفت از مشکلات همین است.

منتها الآن رسانههای خارجی و فضاهای مجازی طوری نشان میدهند که هرچه مشکل هست، برای رهبر جامعه است. در حالیکه حتی حاج قاسمی که همه ارادت به او دارند، چه حرفهایی در مورد ولایت فقیه میزند! این جایگاه ولایت فقیه است.

 

مواضع شهید سلیمانی در امور سیاسی چه بود؟

حجتالاسلام والمسلمین شیرازی نماینده محترم ولی‌فقیه در سپاه قدس که سال‌ها با حاج قاسم بودند، یکی از خاطراتشان این است که میگوید: ‌‌با ایشان به دیدن مراجع عظام(حفظهمالله) در قم رفته بودیم. ایشان دو زانو در محضر مراجع عظام مینشست و دست‌شان را میبوسید و میگفت: بنده را سرباز خود بدانید.

 به عنوان کسی که از بالای دکل دیدهبانی می‌کند. [فرمانده در میدان هست، دیده‌بان بی‌سیم میزند میگوید دشمن فلان نقطه است، فرمانده هم میگوید اینجا را بزن، آنجا را بزن، او هم میزند.] میگوید: حرف من را به عنوان دیدهبان بپذیرید. «اگر میخواهید اسلام بماند؛ باید جمهوری اسلامی بماند، اگر می‌خواهید جمهوری اسلامی بماند؛ باید ولایت فقیه و ولی‌فقیه بماند، و اگر میخواهید ولایت فقیه بماند، باید پشت سر رهبری حمایت کنید.» این در حوزههای مربوط به ولایت فقیه و امور سیاسی بود.

در امور سیاسی حاج قاسم، آدمی بود که وقتی آقای روحانی آن مواضع نادرست را درباره مسئله مذاکرات می‌گرفت و به آمریکا چراغ سبز می‌داد، در جلسهای محکم با ایشان صحبت کرده بود و طبق گفته کسانی که در آن جلسات بودند تا مدت‌‌ها مراعات میکردند. یکبار هم که آقای روحانی موضع خیلی خوب علیه آمریکا گرفت، ایشان یک نامه به آقای روحانی نوشت: «من دست شما را به خاطر این موضعی که گرفتید، میبوسم!». بعضی از حزباللهیها هم ناراحت شدند. شهید، حقمدار است. در جایی که لازم بود، محکم علیه برجام صحبت کرد. ما با کسی خصومت شخصی نداریم.

 

تقید، دینداری و پیروی از اسیره ائمه(علیهم‌السلام) در مکتب حاج قاسم

درباره معنویت، تقیُد، تدین، اخلاق؛ بنده از یکی از مدافعان حرم شنیدم که میگفتند: ایشان با بچهها ظاهراً در بوکمال بود‌ند، چند روزی در خانهای که برای اهل سنت بود، زندگی کردند؛ آنها متواری شده بودند و شهرمخروبه شده بود و خانهها خالی از سکنه بود. بچهها به عنوان سنگر، پناه و.... گاهی  در بعضی از این خانهها میماندند. وقتی ایشان از آن خانه میخواست برود، یک نامهای نوشت: ما چند روزی از خانه شما استفاده کردیم، یا رضایت بدهید یا با این شماره تلفن تماس بگیرید. شما در کشور دیگر هستید، اینها داعشیاند! این همان سیره مکتب حضرت امام(رحمه‌الله‌علیه) است. این همان سیره امام زینالعابدین(علیه‌السلام) است که فرمودند: اگر خنجری که با آن سر بابای من را بریدند به من امانت دهند، در امانت خیانت نمیکنم.

خانم زینب سلیمانی میگوید: یک بار با پدر به محل کارشان در تهران رفتیم؛ یک مقدار خوراکی در آنجا بود من خوردم. پدر در اتاق‌شان استراحت میکردند از اتاق که بیرون آمدند دیدند من خوراکیها را خوردم. گفتند: از اینها خوردی؟ گفتم: بله! گفتند: از اینها چقدرخوردی؟ اینها مال بیت‌المال و دفتر کار من است و من باید حساب کنم. مسئول یعنی این! و صدها خاطره از این مرد! غیرت یک مرد!

 

غیرت و مسئولیت‌پذیری در زندگی سردار سلیمانی عزیز

حاجآقای شیرازی میگوید: از کرمان میخواستیم به تهران برویم که در فرودگاه خانمها و خانوادههای ‌ما همراه‌مان بودند. ایشان گفتند: «آقای شیرازی به خانمها بگو اول خانم‌ها بروند بعد ما پشت سرشان برویم‌». برای اینکه کسی قد و بالای این خانمها را نبیند! ما پشت سرشان برویم که حائل باشیم، اینقدر غیرت! این آدم هست که حاضر نمیشود نوامیس شیعه، نوامیس مسلمان، حتی سنی، حتی غیر مسلم، ناموس، لگدمال داعشیها شود. او حاضر است جانش را فدا کند نه آدمهای مدعی! او جانش را فدای اسلام و ایران و ناموس میکند! نه کسانی  که سرود ایران را میخوانند، ولی اگر پول کارشان را به آنها ندهند، سرود جمهوری اسلامی را نمی‌خوانند! اگر بلیطهای‌شان فروش نرود، حاضر نیستند برای ایران بخوانند.

 تقیُدش، نماز شبش، عبادتش، مستحباتش، تعهدش؛ تعهدش که اشک مقام‌معظم‌رهبری(حفظه‌الله) را درآورد. ایشان با گریه داستانش را تعریف کردند که فرزند یکی از مدافعان حرم که شهید شده بود، در بیمارستان بستری بود و به ایشان خبر رسید که قرار است فرزند شهید را جراحی کنند. حاج قاسم بیمارستان رفته و مادر یا مادربزرگ این بچه به حاج قاسم گفتند که شما بروید، ما هستیم. حاج قاسم می‌گوید نه! پدر ایشان به جای من شهید شده و الآن من باید به جای او اینجا باشم. این نگاه مسئولیت‌پذیری و تعهد در کدام یک از ما هست.

 

حاج قاسم و تبدیل تهدیدها به فرصت!

در مناطق دور‌دست کرمان منطقه‌ای به نام قاسم‌آباد است. اشرار، آن منطقه را نا‌امن کرده بودند و حاج قاسم یک طرحی به آنها می‌دهد، طرح این بود؛ هر کدام از شما‌ که اسلحه‌تان را تحویل دهید، یک قطعه زمین با آب به شما می‌دهیم! قریب به اتفاق‌شان اسلحه‌های‌شان را تحویل می‌دهند و زمین‌ها را می‌گیرند و در آن زمین‌ها ساخت و ساز و کشاورزی می‌کنند. اسم آن منطقه را به نام حاج قاسم، قاسم‌آباد می‌گذارند. وقتی حاج قاسم شهید می‌شود همه بچه‌های آنها عکس حاج قاسم را دست گرفتند. حاج قاسم خدای تبدیل کردن تهدید‌ها به فرصت‌ها بود. «و من یتق الله یجعل به مخرجا و یرزق...»[12]؛ هرکس اهل تقوا باشد خداوند راه‌های برون رفت از مشکلات را به او نشان می‌دهد و روزی او را از جایی که تصور نمی‌کند، به او می‌رساند.

 

اگر می‌خواهید گمراه نشوید، راه شهدا را ادامه دهید

۳۶۰ درجه منطقه اربیل عراق را محاصره کردند. مسعود بارزانی می‌گوید: زنگ زدم به آمریکا، انگلیس، دولت مرکزی عراق و هر چه هم پیمان داشتیم، ولی هیچ‌کدام جواب ندادند. آخر مجبور شدم به ایران زنگ بزنم، گفتند: فقط حاج قاسم! به حاج قاسم زنگ زدم، حاج قاسم گفت: «منطقه را شب تا صبح نگه دار، ما صبح می‌آییم». گفتم نمی‌شود. حاج قاسم جواب داد که توکل کن و نگه دار. هرچند که آنها نمی‌دانستند توکل چیست! صبح ۷۰ نفر از بچه‌ها با حاج قاسم می‌آیند. مسعود بارزانی می‌گوید هم خوشحال شدم که این مرد بود و خیانت نکرد و چه جوری در ۳۶۰ درجه محاصره آمد، از آن طرف هم گفتم با ۷۰ نفر مگر می‌توان اربیل را نجات داد؟! حاج قاسم زرنگ است. پیش‌مرگ‌های کُرد را سازماندهی می‌کند و محاصره را می‌شکند. بچه‌های خودمان را نمی‌فرستد و از خودشان استفاده می‌کند و رزمنده می‌سازد، محاصره را می‌شکند و شب هم به زیارت امام حسین(علیه السلام) در کربلا می‌رود. صراط مستقیم، تقوا و ولایت مداری یعنی این! شهید در صراط مستقیم است. اگر می‌خواهید گمراه نشوید، راه شهدا را ادامه دهید.

 

منطق امیرالمؤمنین(علیه‌السلام) در مکتب حاج قاسم

می‌گویند به چه کسی رأی دهیم؟ بروید صندوق‌هایی که درسوریه بوده ومدافعان حرم رأی داده‌اند را ببینید به چه کسی رأی داده‌اند. از چهارهزار نفری که در انتخابات رأی دادند سه هزار‌و‌دویست، سیصد نفر آنها به چه کسی رأی داده‌اند. مگر دین از سیاست جدا است؟! چهل سال شهید می‌دهیم تا ثابت کنیم دین از سیاست جدا نیست، راه حق و صراط مستقیم اینهاست.

ترامپ که حاج‌قاسم را شهید کرد، فردی در مقابل حاج قاسم گفته بود: ترامپ سگ است. حاج قاسم گفته بود: چرا می‌گویی سگ؟ او هم آدم و مخلوق خداست. آقا تو که داری با او می‌جنگی!  خب بجنگیم، او یک آدم کثیفی است که با او می‌جنگیم. این همان منطق امیرالمؤمنین(علیه‌السلام) است که در جنگ صفین، اصحاب حضرت به یاران معاویه فحش می‌دادند، حضرت فرمودند: «چرا فحش می‌دهید؟! اشتباهات اینها را تبیین کنید. دعا کنید خدا هدایت‌شان کند».

منطق بندگی، منطق‌ زندگی، منطق جهاد، در وصیت نامه شهدا و حاج قاسم هست. اگر می‌خواهیم بدانیم چه کار کنیم، باید به همین سمت برویم.

 

شهید سلیمانی، شهید معرکه بود

یکی از جنایات داعشی‌ها این بود که یک مادری را گرفته بودند و سه روز به او غذا ندادند و بعد از سه  روز یک غذای لذیذی دادند. وقتی خورد و تمام کرد، گفتند: این گوشت بچه خودت بود! بچه را کشتند و گوشتش را کباب کرده و به مادرش داده بودند. ما نمی‌فهمیم حاج قاسم چه کار کرد که لحظه شهادتش امیرالمؤمنین(علیه‌السلام) او را در آغوش می‌گیرند.

شهید حاج قاسم و ابومهدی و همراهانش که به فرموده مقام‌معظم‌‌رهبری(حفظه‌الله) إرباً إربا شده بودند. من تا حالا ندیده بودم مقام‌معظم‌رهبری(حفظه‌الله) در مورد هیچ شهیدی روضه بخواند. مقام‌معظم‌رهبری(حفظه الله) فرمودند: «حاج قاسم ما را ارباً اربا کردند».

سردار باقرزاده که تفحص شهدا انجام می‌دهد، گفت: «ما نزد مقام‌معظم‌رهبری(حفظه‌الله) رسیدیم به آقا عرض کردم حاج قاسم و ابو مهدی را که غسل نمی‌شد داد، تیمم کردیم و به سختی هم تیمم انجام شد». آقا فرمودند: «خودتان را به زحمت انداختید! اینها شهید معرکه بودند». شهید معرکه یعنی وقتی در مقابل هم تیر بزنند، اینجا که علی الظاهر این نبود. پس فهمیدم فتوای آقا اینگونه نیست. می‌فرمایند: ایشان شهید معرکه هستند و باید با همان وضعیت‌شان دفن می‌شدند.

 

سردار کربلا

اباالفضل‌العباس(علیه‌السلام) نیز شهید معرکه بود. حضرت عباس(علیه‌السلام) وقتی آب برداشت و به خیمه‌ها بر‌می‌گشت، برای جنگ نرفته بود. درست است در میدان بزرگ جنگ بود، اما آن لحظه در پیکار نبود. آب می‌آورد که به شهادت رسید. اما مقامش به گونه‌ای است که همه شهدا به او غبطه می‌خوردند.

در نقل تاریخی دارد که حضرت ام‌البنین(سلام‌الله‌علیها) بعد از شنیدن جریان کربلا، چهار صورت قبر درست کرده بود و می‌آمد گریه می‌کرد. نوشته‌اند: مروان حَکَم که دشمن درجه یک اهل‌بیت(علیهم‌السلام) بود، از آنجا رد می‌شد، می‌دید بی‌بی(علیهاالسلام) دارد گریه می‌کند، می‌ایستاد به حال این مادر گریه می‌کرد.

 

ادب و احترام حضرت ام‌البنبن‌(علیها‌‌السلام) به فرزندان فاطمه(علیها‌‌السلام)

خانم ام‌البنین(علیهاالسلام) وقتی به عنوان تازه عروس خواست وارد منزل شود، گفت وارد نمی‌شوم مگر اینکه دختر بزرگ زهرای مرضیه(علیها‌السلام) اذن دهد! زینب(علیها‌‌السلام) را صدا زدند، خانم محجبه بیرون آمدند. محضر بی‌بی عرض کرد: من نیامدم منزل شما تا برای شما مادر باشم، من آمدم تا کنیزی شما را بکنم. اگر اجازه ندهید از همین‌جا برمی‌گردم. بی‌بی(علیها‌السلام) را در آغوش گرفت، فاطمه ام‌البنین(علیها‌السلام) را راهنمایی کرد و بی‌بی داخل خانه آمدند.

 نقل است که همان روز اول دید حسنین(علیهم‌السلام) تب دارند، مریض‌اند. از همان لحظه کنیزی فرزندان حضرت زهرا(سلام‌الله‌علیها) را شروع کرد. پذیرایی و پرستاری کرد تا بچه‌ها خوب شدند. او مرتب به بچه‌ها می‌گفت: «شما بانوی من هستید، آقای من هستید، من مادر شما نیستم» آنها به ایشان می‌گفتند: "مادر"؛ امام حسین(علیه‌السلام) و امام حسن(علیه‌السلام) به ایشان می‌گفتند:"مادر"، زینبین(علیهم‌السلام) به ایشان می‌گفتند:"مادر".

 

وقتی بشیر خبر آورد...!

زمانی که خدا عباس(علیه‌السلام) را به ام‌البنین(علیه‌السلام) داد، آن‌قدر زیبا بود که خبر همه‌جا پیچید. همسایه‌ها گفتند: خدا به ام‌البنین یک پسر زیبا داد، دیگر کاری به بچه‌های زهرا(علیها‌السلام) ندارد. خبر به گوش ام‌البنین(علیها‌السلام) رسید. همسایه‌ها را یک جلسه دعوت کرد،. نوشتند وقتی همه جمع شدند، امام حسن و امام حسین(علیهماالسلام) را صدا زد و قنداقه عباس(علیه‌السلام) را دور سر ایشان می‌گرداند. از همان روز اول اینچنین بود.

بعد کربلا کاروان به مدینه رسید. بشیر آمد و در مسجدالنبی فریاد زد:«یا اهلَ یَثربَ، لا مُقامَ لَکُم بِها، قُتِلَ الحُسین»[13]؛ ای اهل مدینه کسی در مدینه نماند، امام حسین(علیه‌السلام) را کشتند! مردم مدینه بیرون ریختند، نوشتند بانویی عصا زنان می‌آمد. این بانو ام‌البنین(علیها‌السلام) بود. آمد جلو و پرسید: «بشیر از امام حسین(علیه‌السلام) چه خبر؟» گفت: بی‌بی بچه‌هایت را کشتند، عباست را کشتند، محمدت را کشتند، عون‌ات را کشتند، عثمانت را کشتند... هر دفعه اینها را می‌گفت، بی‌بی می‌فرمود: «من از حسین دارم می‌پرسم، بگو حسین(علیه‌السلام) کجاست؟» بعد فرمود: «اَولادِی وَ مَن تَحتَ الخَضراءَ کُلُّهُم فِداءُ لِأبی‌عَبدِاللهِ الحُسین»[14]؛ یعنی همه بچه‌های من و هرکس زیر این آسمان است فدای حسین...

خبر را که داد، بی‌بی ام‌البنین(علیه‌السلام) مفصل برای امام حسین(علیه‌السلام) ضجه و ناله زد، مجلس روضه‌ای بپا شد. بعد هم نوشتند بی‌بی(علیها‌‌السلام) رفت بقیع با یک چیزی چهارتا صورت قبر به نشانه بچه هایش کشیده بود، می‌نشست در آفتاب و گریه می‌کرد چون به او گفته بودند، بدن‌ها سه روز زیرآفتاب مانده است، می‌نشست گریه می‌کرد.

 

 


[1]. سوره انفال، آیه 29.

[2]. اصول کافی، ج 2، ص 459.

[3]. سوره حجر، آیه 9.

[4]. سوره نحل، آیه 43.

[5]. سوره فاتحه، آیه 6.

[6]. همان، آیه 7.

[7]. سوره نساء، آیه 69.

[8]. سوره آل عمران، آیه 169.

[9]. همان، آیه 70.

[10]. سوره یونس، آیه 62.

[11]. سوره فصلت، آیه 30.

[12]. سوره طلاق، آیه 2 و 3.

[13]. اللهوف، ‌ابن‌طاووس، ص 198.

[14]. تذکره‌الشهداء، ص 443.