توسعه در نظام غربی یا پیشرفت در نظام توحیدی؟!

توسعه در نظام غربی یا پیشرفت در نظام توحیدی؟!


توسعه در نظام غربی یا پیشرفت در نظام توحیدی؟!

 

حجت‌الاسلام مهدوی‌نژاد: راهبرد، راهبر و راهکار حیات طیبه چیست؟ // جامعه بعد از پیامبر(صلی‌الله‌علیه‌وآله) دچار تغییراتی شد و بدعت‌هایی بوجود آمد، از جمله بدعت‌های اقتصادی که زیرساخت جامعه توحیدی را فاسد کرد // در تفکر لیبرالیستی که از سوی نظام سرمایه‌داری حمایت می‌شود، ابا‌هه‌‌گری اصل است. در چنین تفکری برای اینکه جامعه‌ای به مرزهای توسعه برسد، هیچ قید و بندی نباید مانع باشد‌. پس چیزهایی به اسم ارزش که دست و پاگیر است و جلوی سود و سرمایه را می‌گیرد باید حذف شود! // در نظام توحیدی، کمیت مهم نیست بلکه پیشرفت کیفیت اهمیت دارد. رشد باید همه‌ جانبه باشد‌، نه فقط رشد اقتصادی؛ در جامعه همزمان با اقتصاد، سیاست، فرهنگ و سایر عرصه‌های اجتماعی نیز باید رشد کند‌؛ یک رشد متوازن و همه‌جانبه... // بعضی‌ با هدف توجیه تفکر توسعه‌محور، اعتقاد دارند مذهبی‌ها باید بهترین‌ها را داشته باشند، در حالی‌که در سیره پیامبر(صلی‌الله‌علیه‌وآله) متدینین و کسانی‌که الگو هستند، باید به طبقه ضعیف جامعه نگاه کنند.‌ تفکر مقابل معتقد است حزب‌اللهی‌ها در زمینه اقتصادی باید در جامعه ممتاز باشند. اشکال این تفکر، فاسد کردن اخلاق در جامعه به واسطه امتیازهای اقتصادی‌ است

 

شناسنامه:

عنوان: مراسم ویژه دهه اول محرم، شب سوم

موضوع: حسین(علیه‌السلام) در مقتل دنیای یزید؛ بررسی نقش نظام توسعه اموی در فاجعه عاشورا // مروری بر آرمان‌های انقلاب اسلامی

زمان: پنج‌شنبه 29 تیرماه 1402

مکان: آستان مقدس امامزاده سیدجعفرمحمد(علیه‌السلام)

 

راه رسیدن به حیات طیبه چیست؟

اسلام قصد دارد همه انسان‌ها را به حیات طیبه برساند. حیات طیبه یعنی زندگی توأم با اعتقاد به آخرت، زندگیِ بندگی ‌محور، زندگی که بر اساس سعادت فرد و سعادت جامعه تنظیم شده‌ است. زندگی که دنیا و آخرت را با هم می‌بیند. حیات طیبه یعنی زندگی پاک که مستلزم فرهنگ، سیاست و اقتصاد پاک است و اسلام در همه این زمینه‌ها نسخه دارد.

اقتصاد پاک و اسلامی با چه راهبردی قابل تحقق است؟ تحقق اقتصاد اسلامی با عدالت امکان دارد و راهبرد آن عدالت است.

راهبر حیات طیبه کیست؟ چه کسی متولی تحقق‌ آن در نظام توحیدی است؟ یک مفهومی را به ما یاد داده‌اند به‌ نام ولایت. چگونه این راهبر و ولی می‌تواند اقتصاد را بر اساس عدالت محقق کند؟ با اطاعت و تبعیت مردم از ولایت. بنابراین راهکار آن موالات است. موالات یعنی پیوند و پیمان قلبی و عملی مؤمنین با امام و پیوند و پیمان قلبی و عملی مؤمنین با یکدیگر. اگر مؤمنین با امام مشکلی نداشته باشند ولی با همدیگر خوب نباشند، این موالات محقق نشده است و امام کاری نمی‌تواند انجام دهد. می‌گویند امام را قبول داریم، ولی همدیگر را قبول نداریم! مؤمنینی که نمی‌توانند با هم کار کنند، با هم نمی‌توانند کنار بیایند، این مؤمنین نمی‌توانند جامعه توحیدی را هم اقامه کنند. نمی‌توانند حول محور امام، تمدن برپا کنند.

 

زیرساخت اصلی جامعه

پیامبر(صلی‌الله‌علیه‌‌وآله) به دنبال پیاده کردن نقشه موفق حیات طیبه در جامعه‌ اسلامی در همه‌ عرصه‌های سیاسی، اجتماعی، فرهنگی و اقتصادی بودند و اقتصاد، از مهم‌ترین ارکان حیات طیبه است.

پیامبر(صلی‌الله‌علیه‌وآله) می‌فرماید: «اَلْعِبادَةُ عَشْرَةُ اَجْزاءٍ»؛ عبادت ده جزء است. حال چرا حرف از عبادت می‌زنیم؟! برای اینکه هدف از خلقت همین است. «وَ ما خَلَقْتُ الْجِنَّ وَ الْإِنْسَ إِلّا لِیَعْبُدُون»[1]؛ هدف از آفرینش عبادت است. در حدیث می‌فرمایند: «اَلْعِبادَةُ عَشْرَةُ اَجْزاءٍ تِسْعَةُ اَجْزاءٍ فی طَلَبِ الْحَلال»[2]؛ نه جزء از این ده جزء در طلب حلال است. اگر می‌خواهید عبادت محقق شود باید سیاست، فرهنگ و اقتصاد حلال شود. مخصوصاً مال که خیلی تأثیر دارد. در روایاتی فرمودند: اگر مال و اقتصاد جامعه‌ حرام باشد، هر چقدر هم عبادت انجام دهید، این عبادت ثمر‌ه‌ای ندارد. مثل این است که شما روی آب یا روی رمل خانه‌ ساخته‌اید. یعنی ساختمان شما زیرساخت و استحکام ندارد، فرو می‌ریزد. اقتصاد اینقدر مهم است. شما بهترین بذرها و نهال‌ها را در یک زمین شوره‌زار، بی‌کیفیت و سنگلاخ قرار دهید، آیا رشد می‌کند؟! خیر. پس زمینه مهم است.

 

نقش حاکم و حکومت در رشد و شکوفایی اقتصاد

 اسلام به دنبال شکوفایی اقتصاد در جامعه با نظارت حاکم است و حاکم ولی خداست. نقش حکومت در شکوفایی و رشد اقتصادی، فرهنگی و اجتماعی این است. ولی این با چیزی که بعضی خیال می‌کنند متفاوت است. آنها می‌گویند همه ‌چیز به عهده حکومت است. در حالی که نقش حکومت در نگاه اسلامی و توحیدی، هدایت، حمایت، نظارت، تسهیل‌گری و اداره کلان جامعه است و کار، تلاش و برنامه‌ها به دست مردم است. حکومت باید تسهیل‌گری‌ کند تا اقتصاد بوسیله مردم شکوفا شود. مردم هم بایستی با هم‌افزایی مؤمنانه با همدیگر(که همان موالات است)، به دست خود اقتصاد جامعه‌ را با محوریت کار و اشتغال شکوفا کنند.

کار باید اصالت داشته باشد نه مصرف! در این صورت بسیاری از مدل‌های مشاغل، حذف می‌شود. کار اصالت دارد، وقتی در جامعه مردم هم کارگر باشند و هم کارفرما، باعث می‌شود اقتصاد در جامعه به دست مردم شکوفا شود. به اصطلاح باید مردم پایه و تولید پایه باشند. شاخص و شاغول نیز عدالت است‌. حکومت ناظر و تسهیل‌گر است، باید حمایت، هدایت و کمک کند و اداره کلان امور را بدست بگیرد. حکومت در امور اقتصادی تصدی‌گری نمی‌کند‌. این نظریه اسلام است که امور باید به دست مردم اداره شود. این راهبرد (عدالت)، راهبر (ولایت) و راهکارِ حیات طیبه (موالات و هم‌افزایی مؤمنین)، بعد از پیامبر(صلی‌الله‌علیه‌وآله) دچار تغییراتی شد و بدعت‌هایی بوجود آمد، از جمله بدعت‌های اقتصادی که زیرساخت جامعه توحیدی را فاسد کرد. وقتی به بیانات امیرالمؤمنین و حضرت صدیقه(علیهماالسلام) مراجعه کنید می‌بینید می‌فرمایند: مردم به جاهلیت رجوع کردند.

 

توسعه یا پیشرفت؟

اینجا ما باید با دو واژه آشنا شویم، «توسعه» و «پیشرفت». توسعه در ادبیات اقتصادی واژه‌ای غربی است، ولی پیشرفت واژه‌ای ایرانی ‌اسلامی است. مقام‌ معظم ‌رهبری(حفظه‌الله) می‌فرمایند: «من تعمد دارم که از کلمه توسعه استفاده نکنم و از کلمه پیشرفت استفاده کنم». برای اینکه این دو واژه بار معنایی خاصی دارند. وقتی می‌گویید توسعه با آن نگرش غربی و نظام غربی تعریف می‌شود، یک الزاماتی پیدا می‌کند. پیشرفت در نظام توحیدی یک الزامات دیگری پیدا می‌کند.

 تفکر و ایدئو‌لوژی غرب، اومانیستی است، یعنی انسان محور است و خدا کاره‌ای نیست، اصلاً خدایی در کار نیست! اصالت با سود، لذت و قدرتِ بیشتر و بهتر است، حالا هر طور که شد. جامعه و نظامی که سردمداران این تفکر نمایندگی می‌کنند، لیبرالیسم است. آخرین نسخه بشر غربی برای اداره امورات زندگی انسان‌‌. در تفکر لیبرالیستی که از سوی نظام سرمایه‌داری حمایت می‌شود، ابا‌هه‌‌گری اصل است. در چنین تفکری برای اینکه جامعه‌ای به مرزهای توسعه برسد، هیچ قید و بندی نباید مانع باشد‌. پس چیزهایی به اسم ارزش که دست و پاگیر است و جلوی سود و سرمایه را می‌گیرد باید حذف شود! پیش از این در کشور ما هم بعضی از مسئولین همین شعار را سر می‌دادند. یک عده که به دنبال جریان توسعه سیاسی بودند، در فرهنگ، سیاست و اقتصاد به تساهل و تسامح قائل بودند. خودشان اظهار داشتند که هر چیز که به سود و سرمایه بیشتر کمک کند، خوب است!

 

«رشد» و «غی» در نظام توحیدی

در نظام توسعه کمیت حرف اول را می‌زند و به کیفیت خیلی کار ندارند. منظور از کیفیت، کیفیت کالا نیست. کمیت یعنی زیاد شدن پول و سرمایه، چیزهای دیگر اصلاً مهم نیست. اما پیشرفت یک واژه ایرانی اسلامی مبتنی بر ایدئولوژی توحیدی است، می‌گوییم که خدا هست.

ما دو واژه در نظام توحیدی داریم، یکی «رشد» است که برای آن مختصات و ویژگی‌هایی تعریف شده است، یکی هم «غی» به معنای سقوط و نابودی است که آن هم یکسری ویژگی‌ها دارد. برای رشد براساس ویژگی‌های توحیدی یک الزاماتی وجود دارد که باید آنها را بدانیم و به آن عمل کنیم. از جمله رشد اقتصادی در این نظام توحیدی که خدا محور است. دستگاه محاسباتی وجود دارد، آخرتی وجود دارد، این دستگاه می‌گوید که دنیا باید آباد شود ولی با عدالت، نه با ظلم. چراکه اساساً دنیا با ظلم آباد نمی‌شود. همه باید از امکانات بهره‌مند شوند، نه اینکه یک عده‌ کاخ‌نشین شوند و یک عده‌ کوخ‌نشین. در این نظام پیشرفت هدف، وسیله را توجیه نمی‌کند، که بخواهیم به هر وسیله‌ای به سود و امکانات برسیم، ضابطه وجود دارد.

 

تصویری از نظام غرب

در این نظام توحیدی، کمیت مهم نیست بلکه پیشرفت کیفیت اهمیت دارد. کیفیت پول مهم است، نه کمیت آن. رشد باید همه‌ جانبه باشد‌، نه فقط رشد اقتصادی؛ در جامعه همزمان با اقتصاد، باید سیاست، فرهنگ و سایر عرصه‌های اجتماعی رشد کند‌. یک رشد متوازن و همه‌جانبه باید اتفاق بیفتد. این پیشرفت در نظام است.

یک آدم را، با یک سر خیلی بزرگ و دست و پای کوچک تصور کنید، این یک آدم کاریکاتوری است. یا دستهای خیلی بزرگی دارد و پاهای کوچک یا پاهای خیلی درازی دارد و کله خیلی کوچک، این اندام کاریکاتوری است و رشد متوازن ندارد. در جامعه توحیدی رشد باید متوازن و همه‌ جانبه باشد. بعضی‌ها می‌گویند که اگر شما در اقتصاد رشد کنید، همه ‌چیز درست می‌شود. تجربه تاریخی و عقل انسان نمی‌تواند این را بپذیرد. شما بروید ببینید آیا در کشورهایی که رشد اقتصادی داشتند، همه مشکلات حل شده است؟! آن جوامع مشکلات عجیب، پیچیده و کُشنده‌ای دارند‌. در حالی که تبلیغات به ما می‌گوید که آنجا بهشت است و همه چیز حل شده است.

 

تفکر توسعه محور در زمان خلفا

بعد از پیامبر(صلی‌الله‌علیه‌‌وآله) چه اتفاقی افتاد؟ در دوره خلیفه اول که حدوداً دو سال طول کشید و پس از بدعت مهم سیاسی که در مسئله خلافت اتفاق افتاد، بدعت‌های اقتصادی و مالی زیادی انجام شد (که البته تعدادشان بعد از خلیفه اول خیلی بیشتر شد). یکی از مهم‌ترین بدعت‌ها «مصادره فدک» بود. فدک چه بود؟ فدک فِئ بود؛ یعنی با جنگ به دست نیامده بود و توسط یهودیان به شخص پیامبر(صلی‌الله‌علیه‌‌وآله) اهدا شده بود. پیامبر(صلی‌الله‌علیه‌‌وآله) طبق دستور خدا، وحی و قرآن، آن را به حضرت زهرا(علیها‌السلام) اهدا کرده بودند و شاهد هم بر این امر وجود داشت. پیامبر(صلی‌الله‌علیه‌‌وآله) که کاری بر اساس هوای نفس نمی‌کنند، «وَمَا یَنطِقُ عَنِ ٱلهَوَی ‌إِن هُوَ إِلَّا وَحی یُوحَی»[3]؛ هر چه می‌گویند و هر کاری می‌کنند طبق وحی است.

حضرت زهرا(علیها‌السلام) از فدک استفاده شخصی نمی‌کردند، کسانی را در آنجا گماشته بودند که کار می‌کردند، درآمد خوبی هم داشت و سالیانه هم درآمد آن بین فقرای مدینه و بنی‌هاشم تقسیم می‌شد. در همان ایام که فدک در اختیار حضرت زهرا(علیها‌السلام)بود، روزگاری بود که این خانواده خودشان غذای کافی و ابتدایی‌ترین امکانات را نداشتند. در تاریخ ذکر شده که آنها از فدک برای خودشان هزینه نمی‌کردند، با این حال، غاصبین خلافت، فدک را هم به اسم اینکه بیت‌المال است، مصادره کردند.‌ هر چه هم امیرالمؤمنین و حضرت زهرا(سلام‌الله‌علیهما) استدلال آوردند که عقلاً، شرعاً، عرف و شهادت شاهدان می‌گوید که فدک برای ما است و همه مردم این را می‌دانند...، اما حاکمیت قبول نکرد.

ظلم در مسائل اقتصادی و مالی اتفاق می‌افتاد، چون این استدلال وجود داشت که هر چه از هر راه و روشی به سرمایه بیت‌المال بیفزاید، خوب است. این تفکر توسعه ‌محور است و این توسعه‌ با حیات طیبه منافات دارد. این از ابتدایی‌ترین رفتارهایی بود که در آن زمان رخ داد.‌ از نظر آنها قدرت اقتصادی باید در اختیار حکومت مرکزی باشد، نه در اختیار کسانی که احیاناً ممکن است با ما مخالف باشند. این قدرت، اهرم فشار اقتصادی علیه کسانی است که احیاناً با ما سازگاری ندارند.

 

بدعت‌های اقتصادی در زمان خلیفه دوم

بیشترین تغییرها و شاید بدعت‌ها در حوزه اقتصادی در ایام خلیفه دوم اتفاق افتاد. فتوحات زیادی که شروع آن در دوران ابوبکر بود، در دوران خلیفه دوم، عمر هم ادامه پیدا کرد و بسیار بیشتر شد. بعداً چه اتفاقی افتاد و برای چه این فتوحات انجام شد؟

نگاه اسلام به رشد اقتصادی، یک رشد منطقی، متوازن، مردم پایه و اشتغال محور است که مردم با زحمت، کار و تلاش خودشان به رزق حلال برسند. در آن زمان یکی از مهم‌ترین نگاه‌ها، نگاه حکومت مرکزی به جنگ و کشورگشایی و فتوحات تحت نگاه اقتصادی بود. وقتی فتوحات در ایران یا در مصر حاصل می‌شد، سیل غنایم وارد حکومت اسلامی می‌شد، یعنی شما فتح کن تا پول بیشتری بیاید. خراج، مالیات و جزیه‌های سنگینی که از بلاد فتح شده، از مردم غیرمسلمان گرفته‌ می‌شد و به خزانه حکومت اسلامی منتقل می‌گردید. زکات‌هایی که از مسلمین گرفته می‌شد، مالیات گمرکی، مواریث (اموال افراد بی‌وارث) و درآمدهای تأسیساتی مثل ساخت خانه و اجاره‌ بهای بازارها، همه اینها درآمد سرشاری بود که وارد دستگاه حکومتی و جامعه مسلمین می‌شد.

 

انباشت ثروت مشکلات را حل نمی‌کند

آن حجم از پول باید وضعیت را دگرگون می‌کرد و قاعدتاً باید مشکلات اقتصادی جامعه اسلامی آن زمان را حل می‌کرد ولی اگر کمی تاریخ را بررسی کنید، می‌بینید که این اتفاق نیفتاد و همه مردم از این ثروت برخوردار نشدند. آنقدر این وضعیت اسفناک اقتصادی سیاسی و به تبع آن فرهنگی ادامه پیدا کرد که در دوران خلیفه سوم، کار مردم به شورش ‌کشید. پس اینگونه نیست که با انباشت ثروت حتماً مشکلات جامعه حل شود.

نکته دیگر اینکه راه نامطمئنی برای انباشت ثروت و درآمدزایی بوجود آمد، آن هم فتوحات و جنگ بود. دستگاه حکومت اعتقاد داشتت باید با جنگ درآمدزایی کنیم. این یکی از کارهایی است که نظام سلطه امروز دارد در دنیا انجام می‌دهد. آمریکا و امثال آن چه می‌کنند؟ جنگ درست می‌کنند، بین دو کشور اختلاف می‌اندازند، بعد به مستعمره آنها اسلحه می‌فروشند، با جنگ، درآمدزایی می‌کنند. اهداف سیاسی، اهداف فرهنگی و دیگر اهداف را در این  مسیر ارتزاق شیطانی، پیش می‌برند.

حال این درآمدها به هر نحوی به خزانه حکومت اسلامی وارد شد؛ اولاً باید یک سیستم و سامانه توزیع براساس عدالت وجود داشته باشد که طراحی آن مبتنی بر ایدئولوژی توحیدی و سیاست‌های گفته شده توسط پیامبر(صلی‌الله‌علیه‌‌وآله) باشد. این کار نیازمند کارشناس در این زمینه است، کسی را می‌خواهد که دقیقاً عین پیامبر(صلی‌الله‌علیه‌‌وآله) باشد و بتواند از قرآن استنباط کرده و اتفاقات جدید را از سرچشمه وحی مدیریت کند، بطوری که جامعه غنی شود، ولی آلوده نشود. ولی این اتفاق بخاطر آن بدعت سیاسی مسئله خلافت نیفتاد و نرم‌افزار آن هم الان وجود ندارد. سیل ثروت به سمت کشورهای اسلامی می‌آید اما چه اتفاقی می‌افتد؟ بدون شک مفسده درست می‌شود‌. وقتی راهبرد وجود ندارد، نظام موالات و هم‌افزایی مؤمنان هم وجود ندارد، حتماً جایی مفسده درست می‌شود.

 

نحوه اجرای «لَا إِکرَاهَ فِی الدِّینِ»

پیامبر(صلی‌الله‌علیه‌‌وآله) هر جا را فتح می‌کردند یا می‌خواستند مردم بلاد را به اسلام دعوت کنند، اجباری در اسلام آوردن آنها نبود، یا مسلمان می‌شدند یا جزیه می‌دادند. پیامبر(صلی‌الله‌علیه‌‌وآله) برای آنکه مسلمان شوند چه کار می‌کردند؟ ایشان مُبلغ می‌فرستادند تا اسلام را معرفی کند و بگوید اگر می‌خواهید مسلمان شوید، اسلام این است، اگر هم نمی‌خواهید مسلمان شوید باید جزیه دهید «لَا إِکرَاهَ فِی الدِّینِ»[4]. اما اگر مسلمان نمی‌شوید و جزیه هم نمی‌دهید، با شما می‌جنگیم. این کار در زمان خلفا انجام نمی‌شد، مخصوصاً در زمان خلیفه دوم. یعنی مورخین در هیچ کجای اسناد تاریخی ذکر نکرده‌اند که خلفا در فتوحات و کشورگشایی مُبلغ فرستاده باشند تا اسلام را معرفی کند. در حالی که اگر قصد داشتند کشور گشایی کنند، لااقل باید مُبلغ می‌فرستادند تا همزمان با رشد اقتصادی، رشد فرهنگی نیز اتفاق بیفتد.

 

چرا مُبلغ نمی‌فرستادند؟

چرا مُبلغ نمی‌فرستادند؟ در فتح ایران، اصفهان، مناطق خوزستان و حتی در مصر، منابع تاریخی نوشته‌اند که مُبلغی ارسال و اعزام نمی‌شد و حتی بعضاً می‌نویسند که گویا اصلاً حکومت مرکزی ابا داشت که مردم کشورها و جاهایی که فتح می‌شود، با تبلیغ به اسلام روی بیاورند. اگر اسلام نیاورند بهتر است چرا که وقتی اسلام نیاورند و با اسلام آشنا نشوند، باید جزیه دهند و پول به دستگاه حکومت وارد می شود! ولی اگر مبلغین بروند اسلام را معرفی کنند و اینها شیفته اسلام شوند، مسلمان می‌شوند و از مسلمان که نمی‌توانند جزیه بگیرند، تازه باید بیت‌المال هم به او بدهند! وقتی سود و درآمد، اصل می‌شود، وقتی تفکر، تفکر توسعه است این‌ها دستاوردهای آن است.

 

نقش فرماندهان در پذیرش اسلام

فرماندهانی هم که برای این فتوحات اقدام می‌کردند، فرماندهانی نبودند که مبلغ اسلام باشند و روحیه فرهنگی داشته باشند. حاج قاسم سلیمانی وقتی به سوریه و بلاد اسلامی می‌رود، حتی بین غیرمسلمان‌ها و مسیحی‌ها می‌رود، همه را شیفته اسلام می‌کند. اصلاً رفتار و منش و کردار او معرف اسلام است. به منزل کسانی می‌رود که داعشی بودند یا شیعه نبودند، در آن خانه‌هایی که مجبور بود در آنجا باشد و مخروبه هم بوده، وقتی می‌خواهد از آنجا برود برای صاحب آن خانه نامه می‌نویسد که اگر کسی آمد، با این شماره تلفن تماس بگیرید ما اینجا چند روز استراحت کردیم اگر چیزی باید پرداخت کنیم، بگویید تا بپردازیم. این شخصیت، آدم‌ها را متحول می‌کند.

در آنجا اصحاب امیرالمؤمنین(علیه‌السلام) و صحابه پیامبر(صلی‌اللهعلیه‌وآله) بودند. چه کسانی برای فتوحات می‌رفتند؟ کسانی مثل مثلاً سعدبن‌ابی‌وقاص و خالدبن‌ولید که اینها آدم‌های تند، خشن و دنبال جنگ بودند، یعنی نظامی‌گری صرف... عقیده داشتند کار باید پیش برود، حال ممکن است لابه‌لای چرخ نظام توسعه عده‌ای هم خرد شوند، مهم نیست! اکثریت هم وقتی اینها را می‌دیدند اسلام نمی‌آوردند. ترجیح می‌دادند که جزیه دهند!  

 

نظام دیوان سالاری خلیفه دوم

برای اداره امور مالیاتی در حکومت مرکزی، یک سامانه‌ و سیستمی لازم است تا پول‌ها برای توزیع و مصرف ساماندهی شود. این جمع‌آوری (انباشت) هم اینجا دردی را دوا نمی‌کند. نظام دیوان‌سالاری را حکومت مرکزی، خلیفه دوم به‌وجود آورد؛ اینها وقتی به ایران حمله کردند، چیزهایی را به نام دیبا دیدند؛ دیبا پارچه‌های ابریشمی بوده که حاکمان، مدیران، فرماندهان، نام خودشان و سربازان‌شان را روی آن می‌نوشتند. به صورت دفاتری بوده که سهم‌ و اموال‌شان را آنجا می‌نوشتند. «دیوان» معرب و عربی شده‌ دیباست. آنها را گرفتند و به پایتخت آوردند. مطالعه کردند، دیدند این چیز خوبی است. یک الگوی ایرانی از حکومت ساسانیان و کسرا، برای اداره‌ امور مالیاتی حکومت اسلامی...

این نظام دیوان سالاری حتماً باید کارشناسی می‌شد تا مشخص شود اصلاً درست هست یا نیست؟ بعد هم شیوه‌ اجرای آن باید توسط ولی خدا تأیید شود تا با آن نظام توحیدی اصلی که حکومت اسلامی بر آن پایه هست، تعارض پیدا نکند و جامعه در ادامه‌ حیات طیبه دچار مشکل نشود. ولی این بررسی انجام نشد.

 

نحوه تقسیم بیت‌المال در زمان حکومت خلیفه دوم

بعد نوبت به تقسیم بیت‌المال می‌رسد، کتب تاریخی از اهل سنت مثل کامل ابن‌اثیر و طبری و... می‌نویسند که در زمان خلیفه دوم این مسئله اتفاق افتاد؛ پرداخت‌ها نامتوازن بود و افرادی بنا به دلایلی بیشتر از بقیه از بیت‌المال می‌گرفتند. یک دلیل اصلی و مهم که چرا بعضی‌ها بیشتر می‌گرفتند این بود که حکومت برای اینکه بتواند اهداف خودش را دنبال کند، نیاز به حمایت خواص و چهره‌های متنفذ جامعه داشت. اینها باید کمک و حمایتش کنند. گاهی باید سکوت کنند و مخالفت نکنند. گاهی باید سیاست‌های حکومت مرکزی را تبلیغ کنند. اینها باید خاطرشان جلب شود، وابسته شوند، رضایت پیدا کنند. پس طبیعتاً به اینها بیشتر داده می‌شد.

ببینید، اینجا دوباره عدول از آن عدالتی است که راهبرد اصلی بود که پیامبر(صلی‌الله‌علیه‌و‌آله) و قرآن آن را تأکید می‌کرد. قرآن می‌فرماید: همه از بیت‌المال بالسویه می‌گیرند. کسی نباید سهم بیشتری داشته باشد. بعدها در زمان امیرالمؤمنین(علیه‌السلام)، برادرش عقیل که عیال‌وار است، از ضعف و گرسنگی و فقر به او پناه می‌آورد که آقا از بیت‌المال سهم من را بیشتر کن. حضرت آهن داغ را نزدیک او می‌بَرند که آیا تحملش را داری؟! اینگونه جلوی ویژه‌خواری را به هر نحو می‌گیرد.

 

آسیب‌های فاصله گرفتن از پیامبر(صلی‌الله‌علیه‌و‌آله) در مسائل اقتصادی

حکومت وقت به افراد سلحشوری مثل طلحه و زبیر و... از بیت‌المال مبالغ کلان می‌داد. اینها زندگی‌شان اینطور تأمین می‌شود و توسعه پیدا می‌کند. وابسته‌ به این بیت‌المال می‌شوند و دیگر نمی‌توانند اینطوری از بیت‌المال ارتزاق نکنند و حتی سهم و حق خودشان می‌دانند. چراکه حکومت مرکزی و خلیفه دارد به اینها می‌دهد. می‌گوید شما حق‌تان است! چرا که مثلاً قرآن می‌فرماید: «فضل الله المجاهدین علی القائدین اجراً عظیما»[5]؛ آنهایی که مجاهد هستند، بر آنهایی که مجاهد نیستند برتری دارند. جای دیگر می‌فرماید: «دَرَجه» اینها درجه دارند. این آیه دلیل بر این است که شما باید از بیت‌المال سهم بیشتری بگیرید. شما مجاهدت کردید، سال‌ها با پیغمبر(صلی‌الله‌علیه‌و‌آله) بودید، اصحاب حضرت بودید، در چه جنگ‌هایی شرکت کردید و... پس شما سهم‌تان از بیت‌المال خیلی بیشتر از دیگران است.

بعد دوباره آنهایی که در بدر بودند سهمیه‌شان از بیت‌المال بیشتر است. سابقه جنگ و... . آیه دیگر «و السابقون السابقون* اولئک المقربون»[6]. آنهایی که در اسلام بر بقیه سبقت دارند، اینها را بیایید دسته‌بندی کنیم و به آنها از بیت‌المال بیشتر دهیم. یک دسته‌بندی هم اینطور بود. جالب است امیرالمؤمنین(علیه‌السلام) که اولین مسلمان است از این قانون بهره‌ای نمی‌برند و حتی فدک ایشان هم مصادره می‌شود! در حالی که این آیات ناظر بر جایگاه معنوی است، ناظر به سهم‌المال نیست.

ببینید، فاصله گرفتن از مبدئی که پیامبر(صلی‌الله‌علیه‌و‌آله) در حوزه مسائل اقتصادی طراحی کرده بودند، جامعه را به ناکجاآباد می‌برد.

 

نمونه تقسیم‌بندی بیت‌المال در زمان خلیفه دوم

به مهاجرین -کسانی که از مکه مسلمان بودند و همراه پیامبر(صلی‌الله‌علیه‌و‌آله) به مدینه هجرت کردند- هر نفر پنج هزار درهم می‌دادند. به انصار که در مدینه مستقر بودند و خانه داشتند، چهار هزار درهم می‌دادند. به ظاهر این خوب است. کسانی که مهاجر بودند بیشتر به‌ آنها برسد‌. این مسئله صورت‌بندی هم دارد که ظاهراً این صورت‌بندی خیلی غلط‌انداز هم نیست. حجازی‌ها پنج‌هزار درهم، آنهایی که اهل عراق بودند، سیصد درهم به ترتیبی که اسلام آوردند. یمنی‌ها که در ایمان سبقت داشتند چهارصد درهم می‌گرفتند. بعد یکدفعه دوباره همین قانون بر هم می‌خورد. قرار بود طبق سبقه اسلامی و مجاهدت‌ها و... باشد، شامی‌ها دوهزار درهم! خب مگر شام چه ویژگی‌ای دارد؟! در شام چه کسی دارد حکومت می‌کند و چه قشری دارند آنجا زندگی می‌کنند؟!...

همسران پیامبر(صلی‌الله‌علیه‌و‌آله) هر کدام ده‌هزار درهم می‌گرفتند. عایشه همسر پیامبر(صلی‌الله‌علیه‌و‌آله) که از بقیه جوان‌تر است دوازده‌هزار درهم. یعنی جای تحلیل دارد و مفصل می‌شود روی اینها بحث کرد.

بعدها امیرالمؤمنین(علیه‌السلام) می‌آیند این قوانین را به هم می‌زنند، سیره پیامبر(صلی‌الله‌علیه‌و‌آله) هم همین بوده که بیت‌المال مسلمین باید بالسویه(مساوی) تقسیم شود.

 

از عوض شدن سبک زندگی تا عوض شدن سطح فکر

بذل و بخشش‌های سلیقه‌ای و سیاسی باعث ایجاد یک جامعه طبقاتی می‌شود. یک طبقه‌ای در این جامعه برخوردار، مبالغ کلان، زندگی‌های مرفه، سرمایه‌های کلان پیدا می‌کنند؛ سود روی سود و سرمایه روی سرمایه می‌گذارند، ولی به بقیه مردم، آن دهک‌های پایین اصلاً هیچ چیز نمی‌رسد. این‌قدر کم به آن‌ها می‌رسد، کم برخوردار هستند که محتاج دهک‌های بالای جامعه می‌شوند. طبیعتاً این مدل رفتار باعث می‌شود که گروه‌های مجاهد، آدم‌هایی که برای آرمان‌های انقلاب پیامبر(صلی‌الله‌علیه‌و‌آله) خون و جان می‌دادند، وقتی مزه‌ سرمایه‌های بادآورده را زیر دندانشان حس می‌کنند، زندگی‌های مرفه پیدا می‌کنند، آرام‌آرام با اینکه آن وجهه باقی است ولی فکر عوض می‌شود. بعد این جریان مجاهدی که قبلاً مجاهد بود ولی الآن از گذشته خودش عدول کرده، به توجیه رفتارهای خودش و رفتارهای حاکمانی که از سیره پیامبر(صلی‌الله علیه‌و‌آله) عدول کرده‌اند می‌پردازد. یا اگر هم عدول آنها را توجیه نمی‌کند، حرفی نمی‌زند و در مقابل آن سکوت می‌کند.

این‌ موارد باعث می‌شود در جامعه اسلامی کم‌کم اشرافیت ‌دینی شکل ‌بگیرد؛ مثلاً عده‌ای از بزرگان جامعه و صحابه پیامبر(صلی‌الله‌علیه‌وآله) وقتی به مقام و موقعیتی رسیدند، گفتند: چرا شما مثل کسراها و ساسانیان ایرانی زندگی مرفهی نداشته باشید! شما هم باید از همه مواهب عالی زندگی بهره ببرید. البته اسلام مخالف استفاده از نعمت‌ها نیست، بلکه استفاده بی‌حد و مرز، اسراف یا حرام‌خواری را نهی می‌کند و برای حاکمان جامعه اسلامی و بزرگان، قاعده و ضابطه گذاشته است. چراکه الگوی مردم‌اند و در جامعه‌ای که مردم در فقر به سر می‌برند، نباید عده‌ای از حاکمان زندگی‌ مرفه داشته باشند و در مقابل مردم مانور تجمل دهند.

 

متدینین در سیره پیامبر(صلی‌الله‌علیه‌و‌آله) // فاسد شدن متدینین در تفکر توسعه محور

بعضی‌ با هدف توجیه تفکر توسعه‌محور، اعتقاد دارند مذهبی‌ها باید بهترین‌ها را داشته باشند، در حالی‌که در سیره پیامبر(صلی‌الله‌علیه‌وآله) متدینین و کسانی‌که الگو هستند، باید به طبقه ضعیف جامعه نگاه کنند.‌ تفکر مقابل معتقد است حزب‌اللهی‌ها نه تنها در زمینه فرهنگی، بلکه در زمینه اقتصادی باید در جامعه ممتاز باشند. اشکال این تفکر، فاسد کردن اخلاق در جامعه به واسطه امتیازهای اقتصادی‌ است. متأسفانه این اتفاق در صدر اسلام افتاد و به‌گونه‌ای پیش رفت که بعداً همین‌ کسانی‌که دوشادوش امیرالمؤمنین(علیه‌السلام) می‌جنگیدند، تاب عدل حضرت را نیاوردند و جلوی ایشان صف‌آرایی کردند.

روضه‌هایی که این شب‌ها می‌خوانند ناظر به اتفاقاتی ا‌ست که در دل طاغوت اقتصادی و فساد نظام توسعه‌ای که آرام‌آرام جامعه را فراگرفته افتاده است؛ همه چیز را در پول و ثروت می‌بیند و برای حفظ آن، دچار اباحه‌گری می‌شود و همه چیز را مباح می‌کند. اینها یقیناً مانع تحقق عدالت است.

جامعه صدر اسلام در تفکر توسعه اقتصادی خود [طبق تعریفی که عرض کردیم] با سیاست‌های اقتصادی اسلام و نبی مکرم اسلام(صلی‌الله‌علیه‌وآله) معارض بود و در اباحه‌گری به جایی رسید که قاضی جامعه که به جای پیامبر(صلی‌الله‌علیه‌وآله) نشسته بود و حکم می‌داد، حکم داد که خون حسین‌بن‌علی(علیه‌السلام) هدر است! چراکه با این نظام مخالفت کرده است؛ با این نظام اقتصادی، سیاسی، فرهنگی!

 

لزوم حذف توسعه از جامعه دینی

حرف‌هایی که بنده می‌زنم تعریض و کنایه برای حکومت جمهوری اسلامی نیست. شب‌های گذشته هم عرض کردم؛ خداوند حکومتی به ما داده که شاکله آن توحید و اسلام است، ما در این جامعه شهید می‌دهیم و مقام معظم رهبری(حفظهالله) سال‌های گذشته بحث‌ عبرت عاشورا را مطرح و تأکید کردند که اگر مراقبت نکنیم و جامعه مبتلا شد، ما هم مبتلا می‌شویم.

 بازخوانی این حرف‌ها برای مردم و مسئولین مایه عبرت‌ است تا در جامعه با چشم باز حرکت کنیم. در جمهوری اسلامی نباید مسئولی از کلمه توسعه استفاده کند، اگر از این کلمه استفاده کند مشخص می‌شود که به مباحث مسلط نیست و در آن صورت محکوم به تکرار تاریخ خواهیم شد. باید به این موضوع دقت کنیم. رهبر معظم انقلاب می‌فرمایند: من عمداً کلمه توسعه را نمی‌گویم و از کلمه پیشرفت استفاده می‌کنم. ما هم باید حتماً تبعیت کنیم. ایشان راهبری این مسیر را به‌عهده دارند تا آن حادثه تکرار نشود. این نظام توسعه در جامعه ما نباید پیاده‌سازی می‌شد که متأسفانه شده است.

 

هزینه‌های سنگین امام حسین(علیه‌السلام) در راه اصلاح امت

در نظام توسعه‌ای صدر اسلام، امام حسین(علیه‌السلام) جایی ندارد و باید حذف شود و حکم داده می‌شود به اینکه خون حسین‌بن‌علی(علیه‌السلام) هدر است. برای اصلاح این فساد، امام حسین(علیه‌السلام) هزینه سنگینی کردند؛ یکی شهادت خود حضرت بود که فرمودند: این را به من گفته‌اند: « فَإِنَّ اللَّهَ قَدْ شَاءَ أَنْ یَرَاکَ قَتِیلاً»[7]؛ خدا می‌خواهد تو را کشته ببیند. چرا که راهی جز این برای اصلاح امت نیست و هزینه سنگینی هم دارد. حضرت آیت‌الله جوادی آملی می‌فرمودند: بعضی از نجاست‌ها با آب پاک نمی‌شود، بلکه با خون پاک می‌شود. «بَذَلَ مُهجَتَهُ فیکَ لِیَستَنقِذَ عِبادَکَ مِنَ الجَهالَةِ وحَیرَةِ الضَّلالَة»[8]. خون پاک‌ترین انسان‌ها باید ریخته شود، در این مملکت خون شهدا ریخته شد تا مملکت طیب و طاهر شد. «إِنَّ اللّهَ قَدْ شاءَ اَنْ یَراکَ قَتیلا». این هم کافی نیست حسین جان، اگر بخواهی نظام فاسد بنی‌امیه را ریشه‌کن کنی هزینه دیگری هم دارد که شاید سنگین‌تر باشد؛ «إِنَّ اللّهَ قَدْ شاءَ أَنْ یَریهُنَّ سَبایا»[9]؛ خداوند می‌خواهد زن و فرزندت را اسیر ببیند. برای اینکه بقیه فساد را از جامعه اسلامی جارو کنند زینب(علیهاالسلام) باید پرچم را در دست بگیرد. این رسالت تمام نمی‌شود مگر اینکه دختر سه ‌ساله‌ای گوشه خرابه جان دهد. این جان دادن‌ها بیهوده نبوده؛ شام پایتخت معاویه بود، معاویه و بعد از آن یزید حاکم شام بودند، یعنی اصل طاغوت! یزید در این‌جا دستور داد سر امام حسین(علیه‌السلام) را در صحرای کربلا بالای نیزه ببرند. بدن امام و اصحابش را زیر سم اسب‌ها لگدکوب کنند، دستور داد به گردن زنان و بچه‌ها طناب بستند و آن‌ها را کشان‌کشان بردند و دختر سه‌ساله‌ای را راهی خرابه کرد. آن خرابه کنار قصر بود.

 

یتیم‌نوازی در کربلا و شام!

یکی از بزرگان نقل کرد: فرزند من مریض بود، هرکاری کردیم و هرجا رفتیم شفا نگرفت و ناامید شده بودم. فرزندم را به سوریه آوردم و به حرم حضرت رقیه(علیها‌السلام) آوردم و گفتم: فرزند مرا شفا دهید. روز اول، دوم و سوم گذشت و مدام به حرم رفتم و گریه و ناله کردم ولی هیچ اتفاقی نیفتاد. می‌گفت: ناامید و ناراحت بودم. قهر کردم و گفتم: دیگر به حرم‌تان نمی‌آیم. شب در عالم رؤیا بی‌بی(علیها‌السلام) را دید، دختر سه ساله‌ای با لباس‌های پاره‌ اسارت آمد، به من جمله‌ای گفت که من نتوانستم تا آخر عمر خودم را ببخشم. ایشان به من گفت: من دخترت را شفا دادم ولی یک دختر یتیمِ اسیر قهر کردن ندارد... در قرآن آمده «فَأَمَّا الْیَتِیمَ فَلَا تَقْهَرْ»[10]؛ با یتیم قهر نکنید، با او بد برخورد نکنید. امیرالمؤمنین(علیه‌السلام) لحظات آخر زندگی‌شان فرمودند: «اَللّهَ اللّهَ فـی الأیتام»[11]. حضرت شب‌ها به خانه یتیم‌های کوفه می‌رفتند و خرما در دهان فرزندان یتیم می‌گذاشتند. زن بیوه مادرِ یتیم‌ها می‌گفت: شب‌ها علی چهار دست و پا می‌شد بچه‌های من را پشت خودش سوار می‌کرد و صدای گوسفند و شتر از خودش در می‌آورد تا بچه‌ها بخندند. علی(علیه السلام) این‌گونه یتیم نوازی می‌کرد!

 یا رسول‌الله! یا امیرالمؤمنین!(علیه‌السلام) نبودید در کربلا و شام یتیم نوازی ببینید! بچه‌های شما را سوار شتر کردند، در راه این دختر خیلی زجر می‌کشید و اذیت می‌شد، سر بریده بابا را دیده بود. وقتی روی شتر نشسته بود گفت: «یا ابتاه قَتَلوکَ ظُلماً و عُدواناَ وَ سَمُّوکَ بِالخارِجی»[12]؛ تو را از روی ظلم کشتند، تو را خارجی خواندند. ناگهان مراقب و مأموری که همراه شتر می‌آمد عصبانی شد و با ته نیزه به دختر زد که از بالای شتر پایین افتاد.

حسین جان چه کردند با فرزندانت! کسانی که بچه‌های کوچک و دخترهای سه‌ساله دارید مواظب باشید به‌ احترام حضرت رقیه(علیها‌السلام) هیچ وقت فرزندتان را کتک نزنید، هیچ وقت سرش داد نزنید. طوری رفتار کنید که فرزندان‌تان وقتی روضه حضرت رقیه(علیها‌السلام) را می‌شنوند از شما سؤال کنند که مگر می‌شود بچه سه ساله را کتک بزنند؟!

«اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا اَبا عَبْدِ اللهِ وَعَلَی الْاَرْواحِ الَّتی حَلَّتْ بِفِنائِکَ ، عَلَیْکَ مِنّی سَلامُ اللهِ اَبَداً ما بَقیتُ وَبَقِیَ اللَّیْلُ وَ النَّهارُ ....اَلسَّلامُ عَلَی الْحُسَیْن وَ عَلی عَلَیِ بْن الْحُسَین وَ عَلی اَوْلادِ الْحْسَیْن وَ عَلی اَصحابِ الْحُسَین».

 


[1]. سوره ذاریات، آیه 56.

[2]. جامع الأخبار، ج ۱، ص ۱۳۹.

[3]. سوره نجم آیه 3 و4.

[4]. سوره بقره آیه 256.

[5]. سوره نساء، آیه 95.

[6]. سوره واقعه، آیه 10 و 11.

[7]. لهوف، ص 127-128. ؛ بحارالانوار، ج 44، ص 364.

[8]. بحارالانوار، ج 101، ص 331، ح 2.

[9]. لهوف، ص 127-128.

[10]. سوره ضحی، آیه 9.

[11]. نهج‌البلاغه، نامه 47.

[12]. ناسخ التواریخ، ص 531.