تعریف معارف ما از حضرت فاطمه(علیهاالسلام) چیست؟
تعریف معارف ما از حضرت فاطمه(علیهاالسلام) چیست؟
تعریف معارف ما از حضرت فاطمه(علیهاالسلام) چیست؟
حجتالاسلام مهدوینژاد: اگر انسان بینش درست، کامل و جامع نداشته باشد، در جنگ شناختی، فرهنگی و فکری مغلوب خواهد شد// سرخطِ ولایت خدا از خدا شروع میشود و ولایتش به رسولالله، اهلبیت(علیهالسلام) و امام زمان(عجلاللهتعالیفرجه) و از ایشان در دوران غبیت به ولایت فقیه میرسد. دقت کنید از چه کسی خط سیاسی، فرهنگی و اجتماعی میگیرید و بر اساس گفتمان چه کسی در جامعه حرکت میکنید// اشکالات و انحرافات کتاب «فاطمه، فاطمه است»
شناسنامه:
عنوان: مراسم ویژه فاطمیه دوم؛ شام غریبان حضرت زهرا(علیهالسلام)
موضوع: نقدی بر کتاب «فاطمه، فاطمه است» دکتر شریعتی
زمان: 6 دیماه 1401
مکان: منزل یکی از خدام هیئت
دو نوع هجوم به حریم آلالله/ نکتهای مهم در یک جنگ شناختی
هجوم به حریم آلالله و حق و حقیقت، در دنیا فقط به صورت هجوم سخت یعنی درگیری فیزیکی اتفاق نیفتاده؛ بلکه هجوم دیگری هم هست که هجوم نرم و خاموش نام دارد و اتفاقاً خطرناکتر از هجوم سخت است. دوستان اهلبیت(علیهمالسلام) بایستی به این مسئله دقت داشته باشند که اگر انسان بینش درست، کامل و جامع نداشته باشد، در این جنگ شناختی، فرهنگی و فکری مغلوب خواهد شد.
ترور نرم و سخت در زیارتنامه امام رضا(علیهالسلام)/ قتل با دست و با زبان!
از زیارتنامه امامرضا(سلاماللهعلیه) این جمله را میخوانیم: «قتلَ اللهُ من قتلکَ بِالاَیدِی وَ الاَلسُن»[1]؛ خدا بکشد آنهایی را که شما را کشتند با دست و زبان. قتل با دست، همان ترور فیزیکی شخص و قتل با زبان همان ترور نرم، ترور شخصیت یا هجوم خاموش به یک فرد یا فرهنگ است. این مسئله بسیار مهمی است.
«ولیجه» چه کسانیاند؟/ رفتار و اقدام «ولیجه» در جامعه
فرازهای بعدی زیارتنامه میفرماید: «و أبرَأُ من کلِّ ولیجۀٍ دونَهم»[2]؛ و من بیزارم از هر همرازی غیر از آنها (اهلبیت). «ولیجه» کسانیاند که «اَللَّهُمَّ اِلْعَنِ اَلَّذِینَ بَدَّلُوا نِعْمَتَکَ»؛ نعمت تو را تبدیل میکنند. خداوند نعمتها، نقمت و گرفتاریهایی به انسان داده است. آنها(ولیجهها) آن چیزی که در دید مردم بد است را خوب جلوه میدهند و آنها را نعمت میدانند و چیزهایی که نعمت است را نقمت و گرفتاری میدانند. ولیجهها فرهنگ و دید مردم را جابجا میکنند، جای خوب و بد، جای جلاد و شهید را عوض میکنند.
اینکه میگوییم نعمت را به نقمت تبدیل میکنند؛ یعنی تلاش و زمینهسازی میکنند تا اینها را در جامعه جابجا کنند. در روایات هم داریم که مردم در آخرالزمان معروف را منکر و منکر را معروف میدانند.
آثار و نتایج جولان «ولیجه» در جامعه
مورد دوم: «و اتَّهَمُوا نَبیَّک»؛ به پیامبر(صلیاللهعلیهوآله) تهمت میزند و دین را متهم میکنند. دوگانه دین یا پیشرفت میسازند. میگویند: اگر دین داشته باشید، نمیتوانید پیشرفت کنید! اگر حجاب داشته باشید، نمیتوانید رشد کنید! مردم را اسیر دوگانههایی میکنند تا مجبور شوند یکی را انتخاب کنند.
«وَ جَحَدُوا بِآیَاتِکَ وَ سَخِرُوا بِإِمَامِکَ وَ حَمَلُوا اَلنَّاسَ عَلَی أَکْتَافِ آلِ مُحَمَّدٍ»[3]؛ آیاتت را انکار میکنند و امام جامعه را مسخره و استهزاء میکنند. سطح امام را پایین میآوردند و مردم را روی شانه اهلبیت سوار میکنند؛ یعنی میشورانند؛ همان که امیرالمؤمنین(علیهالسلام) در کوفه به مردم فرمودند: «من امیر بودم و شما مأمور بودید (الآن من مأمورم و شما امیرید)؛ یعنی شما فشار میآورید و من مجبورم به حرف شما گوش دهم. گاهی به خاطر اینکه ولیجهها میتوانند در جامعه جولان دهند و مردم فریب آنها را میخورند، امام جامعه مجبور میشود از بعضی مواضع کوتاه بیاید.
گوش به فرمان «ولی» یا «ولیجه»
قرآن به مؤمنین میفرماید: «أَمْ حَسِبْتُمْ أَنْ تُتْرَکُوا وَلَمَّا یَعْلَمِ اللَّهُ الَّذِینَ جَاهَدُوا مِنْکُمْ وَلَمْ یَتَّخِذُوا مِنْ دُونِ اللَّهِ وَلَا رَسُولِهِ وَلَا الْمُؤْمِنِینَ وَلِیجَةً وَاللَّهُ خَبِیرٌ بِمَا تَعْمَلُونَ»[4]؛ آیا گمان میکنید خدا آنهایی که فرار کردند را از آنها که ماندند و واقعاً پای کار ایستادند، نمیشناسد؟! یک عده مجاهدت کردید و عدهای غیر از خدا و رسول و مؤمنین همراز گرفتید(ولیجه را همراز معنی کردهاند). آنها به شما خطی میدهند که در مقابل خط خداست.
سرخطِ ولایت خدا از خدا شروع میشود و ولایتش به رسولالله، اهلبیت(علیهالسلام) و امام زمان(عجلاللهتعالیفرجه) و از ایشان در دوران غبیت به ولایت فقیه میرسد. دقت کنید از چه کسی خط سیاسی، فرهنگی و اجتماعی میگیرید و بر اساس گفتمان چه کسی در جامعه حرکت میکنید، ولی یا ولیجه؟ ولی کسی است که خدا او را مشخص کرده و معلوم است خطش به کجا وصل است. ولیجه کسی است که شاخهای درست کرده و ممکن است خودش را هم طرفدار ولایت نشان دهد، اما باعث انحراف میشود. لذا باید گفتمان ولی جامعه را بلد باشید. اگر به این گفتمان مسلط نباشید، در جنگ نرم و شناختی حتماً زمین میخورید و منحرف میشوید.
در مورد هنر، ورزش، موسیقی، خانواده، زن، هیئت و... گفتمان وجود دارد که آن را امام جامعه ارائه میدهد و در واقع یک کلان بحث است. امام جامعه راهکارهایی ارائه میدهد تا جامعه روی آن ریل حرکت کند و باید این گفتمان را بلد باشید. اگر بلد نباشید، هر کس دیگری گفتمان ارائه میدهد گمان میکنید حرف او، حرف امام جامعه است و به آن عمل میکنید و منحرف میشوید.
لزوم توجه به نظر رهبر
گفتیم در فرازی از زیارت امام رضا(علیهالسلام) «قَتَلَ بِالألسُن» (قتل به زبان) آمده که در واقع قلم و نوشتن را هم شامل میشود؛ این ترور فرهنگی است که گاهی خودیها حواسشان نیست و مطالعه کافی ندارند و آن را انجام میدهند؛ مسئله و رویه غلطی را جا میاندازند. به عنوان نمونه، دأب مقام معظم رهبری روی دستهجات خیابانی فاطمیه و تشییع نمادین حضرت فاطمه زهرا(علیهاالسلام) نیست. فردی که با گفتمان ایشان درباره وحدت شیعه و سنی آشنا باشد، میداند که با این مسائل موافق نیستند و چون ایشان نائب امام زماناند، باید به نظرشان توجه کنیم. یک عده میگویند: فلان عالِم تأیید کرده است! خب قرار نیست ما گفتمان بقیه را عمل کنیم. آن عالِم بزرگوار هم شاید حرفهای مقام معظم رهبری(حفظهالله) را نخوانده یا مثلا ًفلان سازمان و یا نهاد تبلیغ آن را گذاشته، بگذارد. شاید حواسشان نبوده، باید تذکر داد. میگویند: میخواهید عزاداری حضرت زهرا(علیهاالسلام) را تعطیل کنید؟! در حالی که عزاداری حضرت زهرا(علیهاالسلام) با اینها تعطیل نمیشود. مقام معظم رهبری(حفظهالله) در حسینیه خود مجلس روضه برپا میکنند. یک مدل وجود دارد و آن مدلی که ایشان میگویند را باید عمل کنید.
فاطمیه خط مقدم ما نیست!
عدهای میگویید: فاطمیه خط مقدم ماست؛ فاطمیه خط مقدم ما نیست! وقتی شما گفتمان مقام معظم رهبری را در مسئله شیعه و سنی ببینید، میفهمید نظر ایشان این است که فاطمیه خط مقدم ما نیست. خط مقدم یعنی مهمات بریزید و حمله کنید، جبهه مقابل چه کسانیاند؟ سنیها. بزنید، بکوبید، لعن کنید، به خیابان بیایید، به اختلاف دامن بزنید. اینها یعنی خط مقدم...
خط مقدم کجاست؟ جایی که دشمن روبروی توست، دشمن روبروی تو سنیها هستند؟ سنیهایی که پای حاج قاسم شهید میشدند! امامخمینی(رحمهاللهعلیه) سنیها را به جبهه آورد و شهید شدند. آنوقت میخواهید یک عده سنی که در خط امام و انقلاباند را سَلَفی کنید؟!
حرفهای زیبا ولی سمّی و خطرناک
تلویزیون به مناسبت ایام فاطمیه کتاب معرفی میکرد. کار قشنگی که شبکه سه سیما انجام داده بود، میز فرهنگی هفته داشت، محصولات و اقدامات فرهنگی را معرفی میکرد. یکی از کتابهایی که معرفی کردند، کتاب «فاطمه، فاطمه است» دکتر شریعتی بود. من خیلی ناراحت شدم، تعصبی علیه دکتر شریعتی ندارم، کتاب ایشان را هم خواندهام.
کتاب «فاطمه، فاطمه است» را معرفی کرد و مجری هم کتاب را با آب و تاب دست گرفت که خیلی کتاب عالی است، آن فراز معروف کتاب را هم خواند. بعضی از حرفها را ترویج میکنند، بدون اینکه کارشناسی کرده باشند. حرف مثل قارچ سمی است، قارچ سمی، کشنده است اما فوقالعاده زیباست؛ بعضی از حرفها هم اینطورند: فوقالعاده زیبا، ولی سمی، منتهی چون زیباست شما سم آن را نمیبینید. زیباییاش شما را جذب میکند، سمی بودن آن را نمیفهمید.
اشکالات و انحرافات کتاب «فاطمه، فاطمه است»
بعضی ترورها اینطور اتفاق میافتد. عبارتهای فوقالعاده زیبا در مورد حضرتزهرا(علیهاالسلام) در کتاب «فاطمه، فاطمه است» آمده، ولی این کتاب ایرادات و اشکالاتی هم دارد. مثلاً در این کتاب در مورد خالدبنولید(لعنتاللهعلیه) میگوید: سیفالاسلام! در حالی که این آدم از مهاجمین به بیت حضرت زهرا(علیهاالسلام) است، ولی به او میگوید: سیفالاسلام! خالدبنولید خیلی جنایت کرده، یکی از جنایتها این است که در جنگ ذات العیون، در زمان خلیفه دوم فرماندهی جنگ را به عهده داشت؛ حمله میکند و دستور میدهد هزار نفر را کور میکنند؛ این آدم را میگوید سیف الاسلام! به خلیفه دوم میگوید: «همه عمر خود را وقف اسلام کرده است»! این مطالب همه در کتاب آورده، میگوید: «خلیفه سوم با اکراه و به خاطر مصلحت اسلام، خلافت را قبول کرد»!
البته کتاب «فاطمه، فاطمه است» در مورد حضرتزهرا(علیهاالسلام) تمجید هم میکند. نویسنده قلم و بیانی فوقالعاده قوی دارد، اما این حرفهای سمی هم در این کتاب هست. معمولاً کسانی که این کتاب را میخوانند؛ زیبایی قلم نویسنده کتاب آنها را میگیرد و متوجه نمیشوند، ولی سم درون ذهنشان میرود.
حالا این تاریخ، تاریخ عامه یعنی اهل سنت، شیعه که اینطور نمیگوید. در کتاب از فاطمه زهرا(علیهاالسلام) تمجید میکند، پس چرا قاتلین حضرت زهرا(علیهاالسلام) را تقدیس وتمجید میکند؟ چگونه ممکن است حق و باطل با هم جمع شود؟!!
یک جمله دیگر از این کتاب در مورد زندگی فاطمه زهرا(علیهاالسلام) با حضرت امیرالمؤمنین(علیهالسلام) است، میگوید: «به عقیده من، محظور علی روشن است؛ فاطمه خود را وقف پیغمبر(صلیاللهعلیهوآله) کرده، خود را مادر پدرش میداند و همهکاره خانه اوست، دختری را که اینچنین به دامان پدر آویخته که گویی نمیتوان از او جدایش کرد؛ چگونه علی میتواند او را از این خانه ببرد، او را از محمد بخواهد؟ علی خود در این احساس زهرا با او شریک است. ناگهان وضع تغییر کرد، عایشه به خانه پیغمبر آمد، پیغمبر برای نخستین بار در عمرش و برای آخرین بار همسری جوان و سرشار شوق و شور، زندگی تازهای یافته است. فاطمه کمکم احساس میکند که زن جوان پدرش جانشین خدیجه و جانشین خود او میشود. هر چند نه در قلب پدر در خانه پدر بی شک و علی نیز احساس میکند که لحظهای که تقدیر مقدر کرده است، فرا میرسد.»
میگوید: یک زن جوان تازه پرشور در زندگی پیامبر(صلیاللهعلیهوآله) آمده، پیغمبر(صلیاللهعلیهوآله) هم کمکم مشغول این زن جوان است و جای خدیجه و فاطمه را کمکم پر میکند، علی هم یک نفس راحتی میکشد که الآن میتواند خانمش را از خانه پدر بیرون بیاورد و زندگی کنند! آیا این مدل حرف زدن است؟! چقدر ایراد به این حرف وارد است؛ اولاً آن همسری که پیامبر(صلیاللهعلیهوآله) گرفتند، ازدواج سیاسی بود. ثانیاً آن زن خیلی پیامبر(صلیاللهعلیهوآله) را اذیت کرده، نمونههای آن اذیتها در تاریخ هست. حتی اهل سنت هم بعضی از آنها را نقل کردهاند. ثالثاً مگر خود پیامبر(صلیاللهعلیهوآله) بارها نفرمودند: «خَدیجَةُ وَ أیْنَ مِثْلُ خَدیجَةَ»[5]؛ هیچکس جای خدیجه را پر نمیکند. در مورد دخترشان هم فرمودند: «فداها ابوها»[6]. حال چهکسی جای او را میتواند بگیرد؟
فاطمه کیست؟ تعریف معارف ما از حضرت فاطمه(علیهاالسلام)
حرفهای سمی ظریف که در ذهن مخاطب میرود که این اتفاقات افتاده و پیغمبر(صلیاللهعلیهوآله) را در حد یک آدم که مشغول یک زن جوان میشود از حرفهای قبلش برمیگردد؟ اینها همان «قَتَلَ بِالألسُن» است؛ تروری که شما اصلاً متوجه نمیشوید. جمله معروف کتاب این است که میگوید: «خواستم بگویم فاطمه دختر خدیجه بزرگ است، دیدم فاطمه نیست، خواستم بگویم که فاطمه دختر محمد است، دیدم که فاطمه نیست، خواستم بگویم که فاطمه همسر علی است، دیدم که فاطمه نیست، خواستم بگویم که فاطمه مادر حسنین است، دیدم که فاطمه نیست، خواستم بگویم که فاطمه مادر زینب است، باز هم دیدم که فاطمه نیست؛ نه، اینها همه هست و این همه فاطمه نیست. فاطمه فاطمه است».
واقعاً این جمله قشنگ است، ولی کسی که حواسش به ظرایف، عقاید و معارف نباشد، این را ترویج میکند، اتفاقاً روز ولادت یا شهادت حضرتزهرا(علیهاالسلام) هم این مطلب را از تلویزیون پخش میکنند.
نویسنده کتاب برای اینکه از حضرت زهرا(علیهاالسلام) تمجید کند، حضرت را منفک از پدر، همسر و فرزندانش تمجید میکند. میخواهد بگوید اینها هیچکدام برای حضرتزهرا(علیهاالسلام) فضیلت نیست. فاطمه خودش فاطمه است! برای او فضیلتی نیست که پدرش رسول خدا، همسرش امیرالمؤمنین(علیهالسلام) و بچههایش حسنین(علیهماالسلام)، و همه است ولی اینها برای فاطمه فضیلت نیست!
در حالی که حدیث شریف کسا یک تعریف از حضرت زهرا(علیهاالسلام) بیان میکند که میفرماید: «هُمْ فاطِمَةُ وَ اَبُوها وَ بَعْلُها وَ بَنُوها»[7]. این تعریف معارف ما از حضرت زهرا(علیهاالسلام) است .
حضرت فاطمه(علیهاالسلام)، محور اهلبیت(علیهمالسلام)
آیا اینکه فاطمه زهرا(علیهاالسلام) از پیرامون و متعلقات خودش؛ از پدر، همسر و فرزندانش منفک شود، برای حضرت فاطمه(علیهاالسلام) فضیلت است؟! معصومین میگویند محور اهلبیت(علیهمالسلام)، فاطمه زهرا(علیهاالسلام) است. خدا میخواهد اهل بیت را با حضرت فاطمه(علیهاالسلام) معرفی کند (جا بیندازد). کلمه اهل بیت(علیهمالسلام)؛ بدون پیامبر(صلیاللهعلیهوآله)، حسنین و امیرالمؤمنین(علیهمالسلام) محقق نمیشود، این جمله دارد اهلبیت(علیهمالسلام) را میزند، خیلی هم ظریف و دقیق میزند. فاطمه(علیهاالسلام)، فاطمه است، پدر فاطمه(علیهاالسلام) اشرف مخلوقات است، شوهر فاطمه(علیهاالسلام) دومین شخصیت عالم هستی است. اول پیامبر(صلیاللهعلیهوآله)، بعد امیرالمؤمنین(علیهاالسلام)، بعد پنج تن و بعد همه یازده امام، محور تمام اینها، فاطمه(علیهاالسلام) هستند.
معنای صحیح «فاطمه(علیهاالسلام)، فاطمه است»
میفرماید: حجت خدا بر اهلبیت، فاطمه(علیهاالسلام) است. این تعریف قشنگتر است یا آن، این کاملتر است یا آن؟ کدام خطرناک است؟ ممکن است بگویید در حدیث قدسی خدای متعال فرمود: «لَولاک لَما خَلَقتُ الاَفلاک، لَولا علی لَما خَلقتُک و لا فاطمه لَما خلقتُکُما»[8]؛ ای رسول، اگر تو نبودی، افلاک را نمیآفریدم، اگر علی(علیهالسلام) نبود، تو را خلق نمیکردم و اگر فاطمه(علیهاالسلام) نبود، شما دو نفر را خلق نمیکردم؛ یعنی همه هستی را خلق نمیکردم، این پس چه میشود؟ پس این یعنی وجود استقلال فاطمه(علیهاالسلام).
اولاً سند معتبری برای این حدیث در کتب دست اول شیعه وجود ندارد. ثانیاً اینکه کمال همه اینها به وجود حضرت زهرا(علیهاالسلام) است. اگر فاطمه(علیهاالسلام) نبود، ولایت و رسالت پیامبر(صلیاللهعلیهوآله) هم از بین میرفت. فرمود: رسالت پیامبر(صلیاللهعلیهوآله) کامل نمیشود مگر با ولایت امیرالمؤمنین(علیهالسلام)، «الْیَوْمَ أَکْمَلْتُ لَکُمْ دِینَکُمْ وَ أَتْمَمْتُ عَلَیْکُمْ نِعْمَتِی وَ رَضِیتُ لَکُمُ الإِسْلاَمَ دِینا...»[9]. امیرالمؤمنین و پیامبر(علیهمالسلام) هر دو به خاطر مجاهدت فاطمه زهرا(علیهاالسلام) اسم و دینشان باقی ماند. پس اگر او در ساحت عمل نبود، این مسیر منهدم میشد. هدف، رسیدن به کمال بود اینها اسباب کمال بودند؛ فاطمه زهرا(علیهاالسلام) اسباب مراقبت و محافظت بود، اگر این اسباب از وسط برداشته میشد، دشمن کار خودش را میکرد.
لزوم درک صحیح فضائل اهلبیت(علیهمالسلام)
میگوییم اگر امام حسین(علیهالسلام) نبود، اسلام از بین رفته بود. نکته ظریف همین جاست؛ وقتی یک تعریف مجزا و تفکیکی از شأنیت فاطمه زهرا(علیهاالسلام) ارائه میشود و مردم هم عموماً متوجه نمیشوند و ترویج میشود، در ذهن عقیده میسازد. در ناخودآگاه آدمها به عنوان یک باور پذیرفته میشود. آنوقت اگر کسی در جایی شعری از فاطمه زهرا(علیهاالسلام) بخواند و او را از پیامبر(صلیاللهعلیهوآله) بالاتر ببرد، همه میگویند درست است! چراکه در ناخودآگاه خود پذیرفتهاند. یا یکی حرفی بزند که امیرالمؤمنین(علیهالسلام) را از پیامبر(صلیاللهعلیهوآله) بالاتر ببرد، همه میگویند درست است. آقا، پس نظام عقیده شیعه کجا میرود؟ خود امیرالمؤمنین(علیهالسلام) میفرمایند: «أنَا عَبد مِن عَبید مُحمد»[10]. بله، ما قائل به فضائل امیرالمؤمنین(علیهالسلام) هستیم، فضائل ایشان خیلی هم بینهایت است. ولی این فضائل بینهایت، ذیل پیامبر اسلام(صلیاللهعلیهوآله) است. فضائل فاطمه زهرا(علیهاالسلام) بینهایت، ولی در ذیل فضائل پیامبر اسلام است. ببینید، اینها مسائلی است که ما گاهی دچار حیرت میشویم و اشتباه میکنیم.
اتفاقاً فاطمه(علیهاالسلام) بدون اینها فاطمه(علیهاالسلام) نیست!
بعد در حدیث کساء خداوند تعالی قسم میخورد و میفرماید: به عزت و جلالم همه این آسمان و زمین و دریاها و کشتیها را به خاطر این پنج نفر آفریدم و محور این پنج نفر فاطمه(علیهاالسلام) است. این فاطمه، فاطمه است، نه آن فاطمهای که مجزا از اهلبیت باشد.
شریعتی، اسلامسَرا یا اسلامشناس؟!
شریعتی در کتابش درباره حضرت زهرا(علیهاالسلام)، از قاتلین بیبی و کسانی که به ایشان هتک حرمت کردند به طور متعدد تعریف و تمجید کرده، حالا میگوید فاطمه، فاطمه است. یا خیلی جاهل بوده که در این صورت کتاب او به درد نمیخورد، یا از روی قصد اینطور نوشته که در این صورت نوشتههای او خطرناک است. شهید مطهری(رحمتاللهعلیه) میفرمود: آقای شریعتی اسلام سَرا است، نه اسلامشناس!
وقتی شریعتی از دنیا رفت، امام(رحمتاللهعلیه) در نجف بودند، یک عده اصرار میکردند که برایش مجلس ختم بگیرید و بیانیه دهید. امام استنکاف میکردند که ایشان تز روحانیت را دارند و.. اما فقط یک کلام نوشتند: «فقد شریعتی» و حتی مرحوم هم ننوشتند. حالا ما کار نداریم که او عمیقاً و قلباً اعتقادش چطور بود، ما داریم آثارش را عرض میکنیم. خودش انشاءالله توبه کرده و نظرش فرق داشته یا... ولی در هرحال این آثار ضررها و خطراتی دارد.
فاطمیه بیدارکننده است
مرحوم کاشِفُ الغِطا از علمای بزرگ تشیع که ادعا کرد اگر همه کتب فقهی را در دریا بریزند، از نو مینویسد! یعنی همه را حفظ است، زمانی دست به کار شد برای اینکه تاریخ را بررسی کند تا شهادت بیبی دو عالم را مستند اعلام کند که فاطمیه اول است یا فاطمیه دوم؟ 45 روز است یا 75 روز یا 95 روز؟ تصمیم میگیرد این کار را انجام دهد. مادرش به او میگوید: «دیشب خانم فاطمهزهرا(علیهاالسلام) به خواب من آمدند و فرمودند به پسرت بگو این کار را نکند، بگذارد دوستان ما دو بار برای ما عزاداری کنند». فاطمیه حکمتی دارد. یاد فاطمهزهرا(علیهاالسلام) باید زنده نگه داشته شود. فاطمیه بیدارکننده است. این گریهها وقتی با معرفت همراه شود، جامعهساز و جریانساز میشود.
اشک با معرفت// گریه سازنده
امام(رحمتاللهعلیه) میفرمایند: «ما با این اشکها سیل جاری میکنیم و سدهایی که در مقابل اسلام ایستاده است را خرد میکنیم». گریه ما، گریه ضعف و از بیچارگی و فلاکت نیست، ما وقتی مظلومیت مقتدرترین انسانهای عالم و ظلمی که به آنها شده را میبینیم، گریه میکنیم، بعد در وجود ما غیرت دینی غلیان میکند. آن کسی که بر فاطمهزهرا(علیهاالسلام) گریه میکند و بعد میرود و نسبت به همه چیز بیخیال است، این گریه، گریه از سر معرفت نیست. این مدل روضه، زمان طاغوت هم بود. محمدرضا شاه دید نمیتواند با روضه بجنگد، خودش در کاخش روضه گرفت. میگفت حضرت ابوالفضل(علیهالسلام) سردار بوده، من هم سردارم! میشود طوری روضه خواند، سخنرانی کرد، در حکومت بنیامیه و بنیعباس و در دوران طاغوت بود و به هیچکسی هم برنخورد.
اگر در خانه بنشینید و بیخیال باشید، هیچ حرکت اجتماعی نکنید و دم از ولایت بزنید و هیچ کار اجتماعی انجام ندهید، یعنی گریه شما سازنده نیست. فاطمهزهرا(علیهاالسلام) سفارش به دوبار گریه کردند برای اینکه مؤمنین حواسشان باشد. برای دفعه دوم گرفتار نشوند.
برای وداع، وقت نیست!
حضرت زهرا(علیهاالسلام) وصیت کرده بودند: «غَسِّلْنِی و کَفِّنِّی بِاللَّیلِ وَ صَلِّ عَلَی وَ ادْفِنِّی بِاللَّیلِ وَ لا تُعْلِمْ اَحَداً»[11]، شب زمانش محدود است. انسان وقتی میخواهد از کسی که فوقالعاده به او وابسته است، جدا شود، زمان میبرد. امیرالمؤمنین(علیهالسلام) میخواهد از فاطمه(علیهاالسلام) جدا شود، وقت میخواهد، زمان لازم دارد تا عقده دل را خالی کند، گریه کند. وقت میخواهد تا زار بزند، ولی نمیتواند زار بزند. وقت ندارد کنار فاطمهاش بشیند. حالا بعد از ۹ سال زندگی اینطور بلاهایی بر سر او آوردند یک شب دل سیر گریه کند. امام راحل(رحمتاللهعلیه) رحلت کردند چند روز مردم با جنازه ایشان وداع میکردند. حاج قاسم به شهادت رسیده بود مگر مردم اجازه میدادند؟! مردم عراق تشییع کردند، مردم شهرهای ایران تشییع کردند، مگر دل میکندند، مگر میشد دل کند؟! ولی حضرت علی(علیهالسلام) باید دل بکند.
مدیریت مظلومانه امیرالمؤمنین(علیهالسلام) در شهادت حضرت زهرا(سلاماللهعلیها)
امیرالمؤمنین(علیهالسلام) باید بچهها را آرام کند. زمان لازم است، باید به بچههای کم سن و سال بگویند داخل اتاق بروید، گریه نکنید، صدایتان بیرون نیاید، چراکه اگر صدا بیرون برود مشخص میشود و وصیت حضرت زهرا(علیهاالسلام) ضایع میشود. خیلی سخت است همین ماجرا را تا اگر صبح فکر کنیم روضهخوانی کافی است.
اسماء و فضه و... هستند، سلمان و مقداد و ابوذر هم به فاطمه(علیهاالسلام) معرفت دارند، اینها میدانند فاطمه(علیهاالسلام) کیست، ما چه میدانیم فاطمه(علیهاالسلام) کیست. اینها هم آستین در دهان کردند تا کسی صدایشان را نفهمد و همه هقهق ناله میزنند؛ در یک فضای خفقان!
دیگر اینکه غیر از صدیق کس دیگری نمیتواند صدیقه را غسل دهد، غیر از معصوم نمیتواند؛ پس این کار هم بر عهده امیرالمؤمنین(علیهالسلام) بود. حضرت نگاه کرد دید زمان دارد میگذرد دیگر باید چه کند؟ غسل را باید زود تمام کند، بچهها را مدیریت کند، فضا را هم مدیریت کند و خودش را جمع کند باید زود برود دفن کند و فرصت داشته باشد چهل صورت قبر هم بسازد که کسی نیاید دست به قبر بزند.
جراحات جانسوز مادر
غسل دادن مجروح سخت است و فاطمه(علیهاالسلام) به این دلیل وصیت کرده از زیر لباس غسل دهند تا چشم حضرتعلی(علیهالسلام) مستقیماً به جراحات نیفتد.
امیرالمؤمنین(علیهالسلام) از سر شروع کرد. «مَازالَت بَعدَ اَبیها مُعَصَّبَةَ الرَّأسِ»[12] بعد از پیامبر(صلیاللهعلیهوآله) نزدیک صد روز سرش را با دستمال بسته بود، دستمال را باز کرد، سر را غسل داد. در این سر، صورت سیلی خورده را دید، گوش پاره را دید. آمد طرف شانه و گردن، دید شانه از غلاف سیاه شده، آمد بازو را دید، دید بازو ورم کرده بالا آمده، آمد سینه را غسل دهد دستش به سوراخ روی سینه خورد، فهمید سینه از میخ در سوراخ شده، آمد غسل دهد، دید پهلو هم شکسته، آمد پشت را غسل دهد، دید جای ضربات تازیانهها روی پشت حضرت، چقدر این غسل طول کشید!
اسماء میگوید یکجا دیگر نتوانست تحمل کند، سر را گذاشت و شروع کرد زار زار گریه کردن. معروف است روضهخوانها میگویند دست رسید روی بازوی ورم کرده، حالا اصل به این نیست دقیقاً کجای غسل بیبی، آقا ناله زده، ولی معروف و مشهور است که میگویند بازو. چرا میگویند بازو؟ رفقا، بقیه قسمتها را که میزدند علی(علیهالسلام) ندیده بود، بیبی اینجا آمد در کوچه کمربند امیرالمؤمنین(علیهالسلام) را گرفت، چهل نفر امیرالمؤمنین(علیهالسلام) را میبردند. علی(علیهالسلام) را نگه داشت، نانجیب گفت: دست فاطمه را کوتاه کن! با غلافی که شمشیر در آن هست! علی(علیهالسلام) را گرفتند و فاطمه(علیهاالسلام) را میزنند، دست حضرت از امیرالمؤمنین(علیهالسلام) جدا شد...
[1] . کتاب «من لا یحضره الفقیه» شیخ صدوق.
[3]. کلیات مفاتیحالجنان، ج 1، ص501، دعاء بعد از زیارت امام رضا(علیهالسلام).
[4] . سورة توبه، آیة ۱۶.
[5] . بحار الأنوار، ج43، ص131.
[6] . روضة الواعظین, جلد 2، صفحه 443.
[7]. اصول الکافی، ۱۴۲۹ق، ج۲، ص۸.
[8]. بحارالانوار، ج 15، ص 28.
[9]. سوره مائده، آیه 3.
[10]. الکافی، ج 1، ص 89.
[11] . بحارالانوار، ج43، ص214؛.
[12]. مناقب ابن شهر آشوب، ج 3، ص 132.