تاریخ در بستر سنن الهی

تاریخ در بستر سنن الهی


تاریخ در بستر سنن الهی

 

حجت‌الاسلام مهدوی‌نژاد: شما اگر قواعد خدا را یاد بگیرید و به قواعد خدا عمل کنید، موفق می‌شوید. اگر به قواعد خداوند عمل نکنید، حتی اگر وجود مبارک پیامبر(صلی‌الله‌علیهوآله) هم در کنار شما باشد یا فرمانده شما باشد، شکست می‌خورید. // تاریخ در بستر سنن الهی در حال شکل‌گیری است، «وَالْعَاقِبَةُ لِلْمُتَّقِینَ»[1]؛ آخر تاریخ هم به دست اهل تقواست. «وَ نُرِیدُ أَنْ نَمُنَّ عَلَی الَّذِینَ اسْتُضْعِفُوا فِی الْأَرْضِ وَ نَجْعَلَهُمْ الأَئِمَّةً وَ نَجْعَلَهُمُ الْوَارِثِینَ»[2]. آخر کار هم، کار به نفع اهل تقوا تمام می‌شود و خدا دنیا و کلید این دنیا را دست مستضعفین عالم و اهل تقوا می‌دهد. اراده خدا این است. اگر می‌خواهیم موفق بشویم در مسیر سنت‌های الهی حرکت کنیم. // خداوند ابا دارد که امور این دنیا بدون علل و اسباب باشد. باید وقت بگذارید، تلاش کنید، طراحی کنید، کار کنید و با علل و اسباب، با ساز ‌و کار‌های دنیایی جلو بروید و برنامه‌ریزی کنید؛ اما به علل و اسباب وابسته‌ نشوید.

 

شناسنامه:

عنوان مراسم: اینجا خمیه‌ای برپاست

موضوع سخنرانی: به طرف درست تاریخ

تاریخ: سه‌شنبه 19/4/1403، شب چهارم از مراسم ویژه دهه اول محرم

مکان: مدینه‌ العلم کاظمیه

 

شهید «ادواردو آنیلی» در طرف درست تاریخ

مراسم امشب به نام و یاد شهید ادوارد آنیلی است. او فرزند یکی از بزرگترین سرمایه‌دارهای ایتالیا و صاحب بزرگترین کارخانه خودروسازی فیات در ایتالیا بود. او غرق در نعمت و مادیات بود، اما به واسطه آشنایی با قرآن و انقلاب اسلامی مسیر زندگی‌اش تغییر کرد. این فرد بزرگ و مؤمن در تاریخ نقطه عطفی است برای کسانی که شاید غرق در نعمت‌‌ها و شهو‌‌‌ت‌ها باشند و گمان کنند که امکان هدایت و تغییر مسیر وجود ندارد. این شخصیت در تاریخ نقطه عطفی ایجاد کرده و در طرف درست تاریخ ایستاده است.

 

قرآن کتاب هدایت

برای پیدا کردن طرف درست تاریخ و هدایت شدن به وسیله تاریخ، باید تاریخ را از نگاه قرآن که کتاب هدایت است دید. قرآن کتاب زیستشناسی نیست، اما وقتی از خلقت حیوانات حرف می‌زند و از آفرینش آسمان‌ها، زمین و موجودات صحبت می‌کند، برای هدایت بشر صحبت می‌کند. قرآن کتاب تاریخ نیست، اگر داستان‌هایی را از تاریخ گذشتگان نقل می‌کند، برای این‌ است که به وسیله داستان‌ها و اسرار نهفته در این داستان‌ها بشریت را هدایت کند. می‌بینید که قرآن به فلسفه‌، فکر کردن و اندیشیدن تشویق می‌کند. قرآن کتاب فلسفه نیست، اما به وسیله اندیشیدن و غور کردن در پدیده‌ها، می‌خواهد انسان را به آن نقطه اصلی هدایت کند. قرآن معرفت و عرفان به خواننده خود می‌دهد، اما کتاب عرفان نیست. کتاب هدایت است از این باب مردم را هدایت می‌کند.

«هُدی وَ رَحمَة لِّلمُحسِنِین»[3]؛ «،ذَلِکَ ٱلکِتَابُ لَا رَیبَ فِیهِ هُدی لِّلمُتَّقِینَ»[4]؛ کتاب هدایت است. «وَ هُدًی وَ رَحْمَةٌ لِلْمُؤْمِنِینَ»[5]، «و هدی لِلْعالَمِینَ»[6]، «لِقَوْمٍ یُوقِنُون»[7].

قرآن کتاب هدایت است، اگر بخواهیم هدایت شویم و تشخیص درست بدهیم و به سعادت دنیا و آخرت برسیم، باید به قرآن نگاه کنیم. همه‌ پدیده‌های عالم را باید از زاویه دید قرآن ببینیم، از این باب است که ما وارد نگاه قرآن به تاریخ شده‌ایم، لذا قرآن هادیانه قصه می‌گوید. یعنی وقتی داستان یوسف و زلیخا و یا داستان نوح و موسی را می‌‌گوید نمی‌خواهد قصه‌پردازی کند، دنبال این است که به مؤمنین راه را نشان دهد.

 

تاریخ در بستر سنن‌الهی/ نوع نگاه قرآن به تاریخ

قرآن در قصه‌گویی‌ها و تاریخ‌نگاری‌ها دو هدف دارد. ما به‌ وسیله قرآن به سراغ تاریخ می‌رویم تا فهم درستی از تاریخ پیدا کنیم. به واسطه تاریخ، قوه تشخیص خود را در حوادث مشابه که در زمان ما به وقوع می‌پیوندد افزایش می‌دهیم. از قرآن که معلم بشریت است، استفاده می‌کنیم. قرآن در نگاه به تاریخ دو کار کرده است.

اول: تاریخ را در بستر سنن الهی تحلیل کرده است. مثلاً نمی‌فرماید که اینها اگر شکست خوردند، چون عده‌شان کم بود. اگر یک کارشناس منهای سنن الهی بخواهد تحلیل کند، می‌گوید اینها تعداد، تجهیزات و تسلیحاتشان کم بود، طرف مقابل چند برابر آنها عِده و عُده داشتند، طبیعی است که اینها شکست بخورند. تحلیل طبیعی و ریاضی این ماجرا این می‌شود، ولی قرآن می‌گوید: اگر اینها شکست خوردند، چون ایمان‌شان ضعیف و صبرشان کم بود، وگرنه با عِده و عُده کم هم می‌شود بر دشمنِ تا دندان مسلح پیروز شد. وقتی پیروزی حاصل شده یعنی قاعده کلی به هم خورده است. خداوند متعال چرا اینگونه تحلیل می‌‌کند؟!

خداوند متعال می‌فرماید: «...إِنْ یَکُنْ مِنْکُمْ عِشْرُونَ صَابِرُونَ یَغْلِبُوا مِائَتَیْنِ...»[8]؛ بیست نفر آدم صبور و مقاوم بر دویست نفر غلبه ‌می‌کند. یعنی هر کدام باید با ده نفر بجنگند. یعنی هر انسان مؤمنِ مقاوم می‌تواند با ده نفر دشمن مسلح مبارزه کند و پیروز شود؛ «یَغلِبوا» این معادله قرآن است.

«....وَإِن یَکُن مِّنکُم مِّاْئَة یَغلِبُواْ أَلفاً مِّنَ ٱلَّذِینَ کَفَرُواْ بِأَنَّهُم قَوم لَّا یَفقَهُونَ»[9]؛ و از شما مؤمنین صد نفر که صبور، قوی، مقاوم و شکست‌ناپذیر باشید و روحیه‌ محکم و ایمان مستحکم داشته باشید، بر هزار نفر از آنهایی که کفر می‌ورزند غلبه خواهید کرد. چون آنها قومی هستند که درک و فهم درستی از عالم ندارند.

 

هدف خداوند تربیت انسان‌هاست/تفاوت محاسبات مادی با محاسبات الهی

کسانی که خداوند متعال را در معادلات نمی‌بینند، تجهیزات خیلی عالی دارند، گنبد آهنین دارند، وسایل حساب شده و دقیق، دوربین‌های حساس به گرما و... دارند، ولی ناگهان می‌بینید که جوانان حزب‌الله و مقاومت فلسطین از این استحکامات رد می‌شوند. موشک‌های وعده ‌صادق رد شده و به هدف می‌خورد. تعجب دارد! آنها که همه چیزشان درست بود، همه چیز تنظیم بود، چرا این‌طور شد؟ نظام غلبه حق بر باطل در سنت‌های الهی با نظام اهل باطل متفاوت است، محاسبات آنها طور دیگری است.

خداوند متعال می‌فرمایند: «لقَد نَصَرَکُمُ ٱللَّهُ فِی مَوَاطِنَ کَثِیرَة وَ یَومَ حُنَینٍ إِذ أَعجَبَتکُم کَثرَتُکُم فَلَم تُغنِ عَنکُم شَیاً وَضَاقَت عَلَیکُمُ ٱلأَرضُ بِمَا رَحُبَت ثُمَّ وَلَّیتُم مُّدبِرِینَ»[10]؛ خداوند شما را در جاهای مختلف کمک کرد و در جنگ حُنین چه اتفاقی افتاد؟ جمعیت سپاه اسلام به دوازده هزار نفر رسید، تا آن ‌موقع مسلمان‌ها اصلاً چنین جمعیتی نداشتند. این جمعیت با تجهیزات، اسب و شتر و...، در مرحله اول جنگ حنین از مشرکان شکست خوردند.

چند قبیله با هم جمع شده‌ بودند که علیه مسلمان‌ها بجنگند. مسلمان‌ها در مرحله اول جنگ شکست خوردند، ولی در مرحله دوم جنگ غلبه کردند. چرا شکست خوردند؟ چون به جمعیت خود، تعداد و امکاناتشان مغرور شدند پس شکست خوردند. خداوند متعال می‌فرماید: اگر مغرور شوید، زمین می‌خورید. چرا؟ چون برنامه خداوند این است، کسی که از خدا غافل شود و توکلش را از خدا به تجهیزات و قدرت‌های مادی معطوف کند، خداوند گوشمالی میدهد و برنامه‌اش را به هم می‌زند، چون کلاً برنامه خداوند تربیت انسان‌ها است. خداوند متعال کاری به جنگ شما با طرف مقابل ندارد.

پیامبر(صلی‌الله‌علیه‌و‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌آله) در میان این سپاه و لشکر بود و مسلمان‌ها شکست خوردند. خدایا آبروی پیغمبرت می‌رود، آبروی مسلمان‌ها می‌رود! خب برود! باید حواس‌شان جمع باشد تا خدا را از معادلات‌ خود حذف نکنند.

 

توان ما به اندازه اتصال ما به خداست

خدا رحمت کند و درجاتش را متعالی کند، شهید عبدالله‌ میثمی، یک جمله‌ تاریخی دارد، می‌فرماید: توان ما به اندازه امکانات ما نیست، توان ما به انداره اتصال ما با خداست. مؤمنین این را باید به ‌عنوان یک قاعده و سنت از خداوند متعال بپذیرند. برنامه خدا این است، حوادث تاریخی را در بستر سنن الهی جلو می‌برد‌ و قواعد خودش را پیاده می‌کند.

شما اگر قواعد خدا را یاد بگیرید و به قواعد خدا عمل کنید، موفق می‌شوید. اگر به قواعد خداوند عمل نکنید، حتی اگر وجود مبارک پیامبر(صلی‌الله‌علیهوآله) هم در کنار شما باشد یا فرمانده شما باشد، شکست می‌خورید.

در سوره مبارک بقره، داستان حضرت طالوت که به جنگ جالوت می‌رفت، آمده است. طالوت با سپاهش آمدند و خدا خواست آنها را امتحان کند، آنها خسته و تشنه بودند. به نهر آبی رسیدند و همه می‌خواستند آب بخورند. دستور آمد، کسی حق ندارد از آب این نهر بیاشامد، «...إِلَّا مَنِ اغْتَرَفَ غُرْفَةً بِیَدِهِ...»[11]؛ مگر به اندازه یک مشت. خیلی‌ها گوش ندادند، «...فَشَرِبُوا مِنْهُ إِلَّا قَلِیلًا مِنْهُمْ...»؛ جز تعداد اندکی که آب نخوردند (یا یک مشت خوردند)، بقیه زیاد آب خوردند.

 

درجات ایمان مورد امتحان و ابتلاء قرار می‌گیرد

خداوند امتحان می‌کند، ابتلاء ایجاد می‌کند. یکی از سنت‌های خداوند، سنت امتحان و ابتلاء است. شما را در شرایط سخت قرار می‌دهد و درباره بعضی موضوعات شما را امتحان می‌کند. کسانی که با حضرت طالوت بودند دو دسته شدند، یک دسته ادامه ندادند و گفتند ما نمی‌توانیم بجنگیم، دشمن خیلی قوی است. در دل آنها ترس افتاد و گفتند ما قدرت مبارزه با جالوت را نداریم، چون آنها خیلی قدرتمند هستند. آنها یک دکمه را فشار می‌دهند همه ما منفجر می‌شویم. اینها چه کسانی بودند؟ کسانی که آب زیاد خورده بودند. «...قَالُوا لَا طَاقَةَ لَنَا الْیَوْمَ بِجَالُوتَ وَ جُنُودِهِ...»[12]؛ گفتند: امروز، ما توانایی مقابله با (جالوت) و سپاهیان او را نداریم. چون گوش ندادند و آب خوردند یعنی درجات ایمان آنها تنزّل کرد. ترس وجودشان را گرفت و از دشمن ترسیدند.

دسته دوم آنهایی بودند که آب نخوردند و مقاومت کردند. فرمان خداوند را اطاعت کردند. «...قَالَ الَّذِینَ یَظُنُّونَ أَنَّهُمْ مُلَاقُو اللَّهِ کَمْ مِنْ فِئَةٍ قَلِیلَةٍ غَلَبَتْ فِئَةً کَثِیرَةً بِإِذْنِ اللَّهِ...» [13]؛ آنها که مشتاق شهادت و مشتاق لقاء الهی بودند گفتند: تعداد ما کم است، عِده‌ و عُده ما کم است، ولی باذن الله بر دشمن غلبه می‌کنیم. روحیه و حال دارد، اما امکانات ندارد، عده‌اش کم است، ولی انگیزه و شجاعت دارد، اینها از ایمان می‌آید.

 

خطری که تهدیدکننده است

گاهی‌ همه چیز فراهم ‌است، ولی حال و انگیزه نداریم. گاهی می‌گوییم: وقتی امکانات نبود، مردم بیشتر تلاش می‌کردند. آن موقع این ‌قدر تجهیزات و تکنولوژی کشاورزی نبود، میوه‌ها مزه میوه می‌داد. من نمی‌خواهم تکنولوژی و کشاورزی را زیر سؤال ببرم. می‌گوییم هر ‌چه امکانات بشر بیشتر می‌شود، زندگی را وا‌ می‌دهد، کیفیت کارها پایین می‌آید، چون تکیه‌اش روی امکانات، صنعت و تجهیزات است. این خطری است که زندگی بشر را تهدید می‌کند. امکانات و تجهیزات بد نیست. انسان وقتی موقعیتی پیدا می‌کند از این موقعیت و اتفاق، برای تنبلی استفاده می‌کند، برای از زیر کار در رفتن استفاده می‌کند. مثلاً تصور کنید، یک گنج پیدا کنید، میلیاردها پول به شما برسد، آیا از فردا سر کار می‌روید؟ اگر کل زندگی اطرافیان را بتوانید بخرید و بفروشید، ثروت به اندازه زندگی خود و نسل خود داشته‌ باشید که خرج کنید، آیا سر کار می‌روید؟ آیا برای کار کردن و زحمت کشیدن ارزش قائل هستید؟ نگاه شما به دیگران عوض می‌شود یا نه؟ آدم متکبر و مغروری می‌شوید یا نه؟ از این نمونه‌ها در تاریخ زیاد داریم.

 

ایمان بر کفر همواره پیروز است

در جنگ بدر مسلمانان 300 تا 317 نفر بودند؛ در مقابل‌، مشرکین مکه ۹۵۰ نفر بودند. مشرکین تا دندان مسلح با تجهیزات، صد نفر سوار بر اسب و تعداد زیادی سوار بر شتر بودند. مسلمانان 2 نفر سوار بر اسب و تعدادی سوار بر شتر داشتند. می‌خواستند به جنگ مشرکین بروند. در ظاهر نا‌متعادل و جنگ نابرابر است. در جنگ نابرابر انسان باید روی نقاط قوت خود تمرکز و برنامه‌ریزی کند نه نقاط ضعف.

نقطه قوت سپاه اسلام در جنگ بدر، عزم، اراده و ایمان فوق‌العاده مسلمانان بود. روی این ایمان باید سرمایه‌گذاری کرد نه روی تجهیزات. لذا مسلمانان در جنگ بدر پیروز شدند، اما در جنگ حنین با سپاه دوازده هزار نفری با عده و عُده زیاد در مرحله اول جنگ شکست خوردند، در هر دو جنگ هم پیغمبر(صلی‌الله‌علیه‌و‌آله) فرمانده بودند! سنت‌های الهی اینگونه است.

پس آیا به این معنی است که تجهیزات و امکانات نمی‌خواهیم، باید برویم با خدا ببندیم همه چیز درست می‌شود؟ خیر، قواعد دیگری وجود دارد. خداوند متعال می‌فرماید: «وَأَنْ لَیْسَ لِلْإِنْسَانِ إِلَّا مَا سَعَی»[14]؛ باید تلاش و برنامه‌ریزی‌ کنید، کار را محکم طراحی کنید و به خدا توکل کنید، آنوقت حل می‌شود.

 

دنیا با علل و اسباب دنیایی/دشمنان همواره باید بترسند

«أبَی اللّهُ أن یُجرِیَ الأشیاءَ إلاّ بِأسبابٍ»[15]؛ خداوند ابا دارد که امور این دنیا بدون علل و اسباب باشد. این دنیا باید با علل و اسباب خود باشد. باید وقت بگذارید، تلاش کنید، طراحی کنید، کار کنید و با علل و اسباب، با ساز ‌و کار‌های دنیایی جلو بروید و برنامه‌ریزی کنید؛ اما بعد می‌فرماید: وابسته‌ نشوید. چرا وقتی‌ دچار کمی امکانات می‌شوید، اعتقاد شما به خداوند کم می‌شود؟ در فیلم اخراجی‌ها قسمتی از فیلم گلوله و ترکش می‌آمد، فردی گفت: خدایا کمکم کن، یک جایی پناه بگیرم. ناگهان یک جایی پیدا کرد. گفت: خدایا ممنون، خودم پیدا کردم! بعضی‌ها اینگونه هستند. تا مشکل حل می‌شود، خدا را فراموش می‌کنند.

انسان گرفتار می‌شود، زیرا همه چیز روی حساب و کتاب و برنامه است. یک عده‌ می‌گفتند: ما باید مانند آلمان و ژاپن هزینه‌های نظامی‌ را کم و تعطیل کنیم و در علم و تکنولوژی خرج کنیم تا کشور پیشرفت کند. کشورهایی ارتش‌شان را بستند و هزینه‌های نظامی‌ را کاهش دادند و پول آن را در علم و تکنولوژی‌ هزینه کردند. عقل انسان چه می‌گوید؟ ببینیم قرآن چه می‌گوید. سنت‌های خدا در این قضیه چیست؟ میفرماید: «وَأَعِدُّوا لَهُمْ مَا اسْتَطَعْتُمْ مِنْ قُوَّةٍ وَ مِنْ رِبَاطِ الْخَیْلِ تُرْهِبُونَ بِهِ عَدُوَّ اللَّهِ وَعَدُوَّکُمْ وَآخَرِینَ مِنْ دُونِهِمْ لَا تَعْلَمُونَهُمُ اللَّهُ یَعْلَمُهُمْ...» [16]؛ و در برابر آنان آنچه در قدرت و توان دارید از نیرو [و نفرات و ساز و برگ جنگی] و اسبان ورزیده [برای جنگ] آماده کنید تا به وسیله آنها دشمن خدا و دشمن خودتان و دشمنانی غیر ایشان را که نمیشناسید، ولی خدا آنان را میشناسد بترسانید. شما باید قدرت نظامی‌ را زیاد کنید، دشمن خدا و دشمن شما باید بترسد.

 

دشمن ظاهری و دشمن باطنی/هزینه‌هایی که جبران میشود

دشمنان دیگری هم شما دارید که برای شما آشکار نیستند «...وَآخَرینَ مِن دونِهِم لا تَعلَمونَهُم...»[17]. دشمنان پنهانی دارید که برنامه‌ریزی می‌کنند تا نابودتان کنند. شما آنها را ندیده ‌بودید و محاسبه نکرده ‌بودید. وقتی قوی شوید آنها هم می‌ترسند. شما آنها را نمی‌شناسید، «...اللَّهُ یَعْلَمُهُمْ...»؛ خداوند آنها را می‌شناسد.

آخرین بخش آیه بسیار جالب است. می‌فرماید: «...وَ مَا تُنْفِقُوا مِنْ شَیْءٍ فِی سَبِیلِ اللَّهِ یُوَفَّ إِلَیْکُمْ وَأَنْتُمْ لَا تُظْلَمُونَ»[18]؛ آن چیزی که هزینه می‌کنید، یا در راه خدا انفاق می‌کنید، برای قدرت و تقویت نظامی خودتان است. «یُوَفَّ إِلَیْکُمْ»، به صورت کامل خدا به شما برمی‌گرداند. پولی که برای امور نظامی هزینه می‌کنید، آن را خدا دارد در قرآن می‌گوید، ما به شما برمی‌گردانیم، به طور کامل بر‌می‌گردانیم. این وعده صادق خداست.

هر کشوری از نظر نظامی قوی باشد، از نظر امنیت سیاسی و سرمایه‌گذاری خارجی و اقتصادی و فرهنگی قوی می‌شود. ضمن اینکه خداوند وعده می‌دهد و سنت خودش را به ما نشان می‌دهد؛ یعنی وقتی پول و امکانات نیست، کار را تعطیل نکنید، روزی‌رسان خداست. با دست خالی، با برنامه‌ریزی دقیق و برای خدا شروع به‌کار کنید، خدا هم می‌رساند. معنویت و اعتقاد به سنت‌های الهی را بالا ببرید. خداوند آدم دارد، پول دارد، همه چیز دارد. در عوض شما خدا را داشته ‌باشید، خدا همه چیز را به‌ شما می‌دهد، باید به این موضوع باور داشته باشید. اگر امتی این را باور کنند، پای معامله‌ای که خسارت محض هست نمی‌روند.

 

چند نمونه از باور به آیات و سنن الهی

آیات قرآن و سنن الهی را باور نکردیم که تاریخ را تکرار می‌کنیم. وقتی انقلاب کردیم و حکومت اسلامی برپا شد، وضعیت کشور چگونه بود؟ چطور کشور به اینجا رسید؟ سیلوهای گندم خالی بود. شهید رجایی، رئیس‌جمهور به جمکران رفت، متوسل شد، نماز خواند و تضرع کرد. مدتی بعد کشتی گندمی از خلیج فارس گذر می‌کرد، به مشکلی برخورد و خراب شد، چند ماه طول می‌کشید تا این کشتی را تعمیر کنند. گفتند بار کشتی گندم است و نمی‌شود معطل کرد، بار را در ایران خالی کنید.

شهید انتظاری، از شهدای شهر خودمان، معروف بود به سه صلواتی. آقای فرهنگ‌دوست می‌فرمودند؛ لودر اصلاً حرکت نمی‌کرد؛ چرخ‌ها کامل در گل فرورفته بود. هر چه استارت می‌زدند حتی روشن هم نمی‌شد، در حالی که محور باید برای شب عملیات ساخته و آماده شود. شهید گفت من روشنش می‌کنم. پشت ماشین نشست، سه صلوات فرستاد و استارت زد. ماشین روشن شد و توانست آن را بیرون بکشد. این همان سنت‌ الهی‌ و توکل بر خداست. اگر علل و اسباب کار را می‌توان درست کرد با علل و اسباب جلو بروید، گاهی که کار، علل و اسبابی ندارد و عادی حل نمی‌شود، غیرعادی آن را حل کنید.

آیت‌الله حائری شیرازی تفسیر آیه «إِن تَنصُرُوا اللَّهَ یَنصُرکُم»[19] را این‌گونه می‌گفتند: «إن تنصروالله فی ما تَستَطیعون یَنصُرکُم فی ما لاتَستَطیعون»؛ اگر شما در چیزی که می‌توانید خدا را یاری کنید، خدا جایی که نمی‌توانید شما را یاری می‌کند.

همه مردم کشور در خواب بودند، آمریکایی‌ها آمدند و در صحرای طبس نشستند، هلی‌کوپترهایشان آمد که تا صبح، در جمهوری اسلامی یا کودتا کنند یا آن را ساقط کنند. ولی چون مردم خدا را نصرت کردند و در میدان جنگ مقاومت کردند، خدا آنها را نصرت کرد و دست دشمن را کوتاه کرد. خداوند تجربیاتی را به ما نشان داده تا بدانیم چگونه غیرممکن، ممکن می‌شود.

رزمندگان ما چطور از اروند وحشی رد شدند که همه کارشناس‌های نظامی دنیا تعجب کردند؟ با ایمان! چطور در خرمشهر بدون امکانات و تجهیزات قابل توجه ۱۹ هزار اسیر گرفتیم و چند لشکر و تیپ را زمین‌گیر کردیم؟ چطور مرحمت بالازاده ۱۱ ساله، نیمه شب دو عراقی مسلح را تنها با یک لوله اگزوز در خط خودمان اسیر کرد؟ اینها اتفاقی نبوده است. ولی اکنون ما کم‌اعتقاد و بی‌اعتقاد شده‌ایم. زمانی از عراقی اسیر می‌گرفتیم که ۳۶ کشور دنیا از آن حمایت کرده بود؛ یعنی همه دنیا داشت با ما می‌جنگید.

 

موفقیت در گرو حرکت در مسیر سنتهای الهی است

نکته مهم و اساسی این است که باید در این محرم تکلیفمان را با خود، قلب، ایمان و با تصمیماتمان در زندگی روشن کنیم. سنت‌های الهی حاکم است، طبق سنت‌های الهی حرکت کنیم. تاریخ در بستر سنن الهی در حال شکل‌گیری است، «وَالْعَاقِبَةُ لِلْمُتَّقِینَ»[20]؛ آخر تاریخ هم به دست اهل تقواست. «وَ نُرِیدُ أَنْ نَمُنَّ عَلَی الَّذِینَ اسْتُضْعِفُوا فِی الْأَرْضِ وَ نَجْعَلَهُمْ الأَئِمَّةً وَ نَجْعَلَهُمُ الْوَارِثِینَ»[21]. آخر کار هم، کار به نفع اهل تقوا تمام می‌شود و خدا دنیا و کلید این دنیا را دست مستضعفین عالم و اهل تقوا می‌دهد. اراده خدا این است. اگر می‌خواهیم موفق بشویم در سنت‌های الهی حرکت کنیم.

 

دوگانه حق و باطل در قرآن

دومین کاری که قرآن می‌کند، تاریخ را صف‌بندی می‌کند. خدا در قرآن دوگانه‌هایی معرفی می‌کند، آدم‌ها و جریانات را در این دوگانه‌ها قرار می‌دهد تا شناسایی شوند، طرف حق و طرف باطل تاریخ. خدا یک دوگانه‌ای بین جبهه حق و باطل، بین اسلام و کفر قرار داده است. بعد در دل اهل کفر و اهل اسلام صف‌بندی‌هایی معرفی می‌کند.

 

عبدالله همسرش، زینب را نشناخت

بعد از اسارت، کاروان به مدینه رسید. عبدالله بن‌جعفر همسر حضرت زینب(علیهالسلام) آمد برای پیدا کردن و ملاقات همسرش. یک نقل هم این‌طور هست که حرکت می‌کرد و از کنار خیمه یا محملی که بی‌بی در آن بودند عبور کرد، ولی نشناخت. یک مرتبه بی‌بی صدا زد: عبدالله من زینبم، عبدالله برگشت گفت به خدا نشناختم. چقدر شکسته شدی خانم! چقدر پیر شدی! به اندازه چند سال حضرت زینب(علیهاالسلام) پیر شدند و تغییر کردند! عبدالله بن‌جعفر گفت؛ بی‌بی جان شنیدم که هر کشته‌ای را اباعبدالله می‌آوردند شما می‌دویدید جلو استقبال می‌کردید، پیشواز می‌رفتید، همدردی می‌کردید، اما وقتی عون و محمد ما را آوردند از خیمه بیرون نیامدید، چرا بی‌بی جان؟ صدا‌ی گریۀ بی‌بی بلند شد و فرمودند هر چه شنیده‌ا‌ی درست شنیده‌ای، از خیمه بیرون نیامدم، چون ترسیدم منت حساب شود.

 

زینب(علیهالسلام) آداب انفاق را رعایت کرد

وقتی انسان انفاقی می‌کند انفاق آدابی دارد. اولاً که خدا در قرآن می‌فرماید: «أنفِقوا مِمّا تُحبّون»؛ اگر می‌خواهید انفاق کنید در راه خدا چیز‌ی را بدهید که دوست دارید و برایتان عزیز است. زینب(‌علیهالسلام) رفت دو ناز‌دانه‌ا‌ش را لباس پوشاند. در مقتل مقرب نوشته که مو‌ها‌ی بچه‌ها را شانه ‌زد، به چشم‌ها‌یشان سرمه کشید، انگار دارند می‌روند خانۀ بخت، بهترین عزیزانش را اینطور در راه خدا داد. در انفاق می‌گویند که اولویت با خویشاوندانت است. اگر خویشاوند‌ی دارید که به این انفاق نیاز دارد به او بدهید. زینب(علیهاالسلام) بچه‌هایش را پیشکش کرد برای حسین(علیه‌السلام). چه کسی از حسین عزیز‌‌تر و نزدیک‌تر؟! سومین نکته می‌فرمایند از آداب انفاق کردن این است که قبل از این که کسی از شما طلبی کند، شما انفاق کنید. قبل از اینکه بگوید، به او بدهید. هنوز صدا‌ی «هَل مِن ناصرٍ» امام حسین(علیه‌السلام) بلند نشده بود، دست بچه‌ها را گرفت آورد محضر ابا‌عبد‌الله. آقا فرمودند؛ بچه‌های تو باشند. من اینطور‌ی عرض کنم. تو اسیر‌ی در پیش داری، عصای دست تو باشند. عرض کرد حسین جان بعد از تو اف بر این دنیا، این عزیزان من فدا‌ی تو، اصرار کردند تا امام حسین(علیه‌السلام) پذیرفتند.

نکتۀ دیگر از آداب انفاق این است؛ اگر خواستید چیز‌ی به کسی بدهید در صورت طرف مقابل نگاه نکنید. سیرۀ اهل‌بیت(علیهم‌السلام) هم همین بوده است. گاهی وقت‌ها سکۀ طلا می‌دادند از پشت درب می‌دادند. می‌گفت آقا چرا این همه طلا می‌دهید از پشت درب می‌دهید؟ می‌فرمودند می‌ترسم یک وقت خجالت بکشد.

گفت بی‌بی جان شما از خیمه بیرون نیامد‌ید؟ فرمود ترسیدم حسینم خجالت بکشد. بچه‌ها میدان رفتند، جنگیدند، شهید شدند. امام حسین(علیه‌السلام) جنازه‌ها را برداشت آورد این خواهر‌ی که وقتی علی اکبر بر زمین افتاد از خیمه‌ها رفت در قلب لشکر کنار این بدن، خطر کرد خو‌د‌ش را انداخت روی بدن پاره‌پارۀ علی اکبر که دیگر امام صدا زد خواهرم برگرد. ابی‌عبد‌الله دارد بر‌می‌گردد سمت خیمۀ دار‌الحرب هر چه نگاه کرد به سمت خیمۀ خواهر پرده کنار نرفت و بیرون نیامد. رفت بچه‌ها را گذاشت داخل خیمۀ دار‌الحرب بر‌گشت. گویا زینب(‌علیهاالسلام) کار‌ی که کرد ابی‌عبد‌الله را منقلب و متأثر کرد خود ابی‌عبد‌الله هم دیگر سراغ زینب نیامد.

السلام علیک یا ابا‌عبد‌الله و علی‌الارواح‌التی حلت بفنائک

علیک منی سلام‌الله عبداً ما بقیتُ و بقی‌الیل و‌النهار، و لا جعله‌الله آخر‌العهد منی‌لزیارتکم

السلام‌علی‌الحسین علی‌ علی‌بن‌الحسین و علی اولاد‌الحسین و علی اصحاب‌الحسین


[1]. سوره قصص، آیه 83.

[2]. سوره قصص، آیه 5.

[3]. سوره لقمان، آیه 3.

[4]. سوره بقره، آیه 2.

[5]. سوره یونس، آیه 57.

[6]. سوره آل‌عمران، آیه 96.

[7]. سوره بقره، آیه 118.

[8]. سوره انفال، آیه 65.

[9]. همان.

[10]. سوره توبه، آیه 25.

[11]. سوره بقره، آیه 249.

[12]. همان.

[13]. همان.

[14]. سوره نجم، آیه 39.

[15]. الکافی، 7/183/1.

[16]. سوره انفال، آیه 60.

[17]. همان.

[18]. همان.

[19]. سوره محمد، آیه 7.

[20]. سوره قصص، آیه 83.

[21]. سوره قصص، آیه 5.