تأثیر حس مالکیت بر اخلاق و روحیات انسان

تأثیر حس مالکیت بر اخلاق و روحیات انسان


تأثیر حس مالکیت بر اخلاق و روحیات انسان

 

حجت‌الاسلام مهدوی‌نژاد: خداوند به انسان مسئولیت داده، چراکه انسان است که میفهمد مالک نیست، بلکه مسئول است. حال اگر انسانی احساس مسئولیت نداشته باشد، می‌شود «کَالْأَنْعَامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ» / توقعات، نتیجه احساس مالکیت ما نسبت به چیزهایی است که داریم. اگر ما خودمان را قانع کنیم که مسئولیم نه مالک، آرام می‌شویم./ فرهنگ احساس مسئولیت مردم را به سوی دین جذب می‌کند.

 

مراسم هفتگی هیئت انصار ولایت همزمان با ایام اربعین حسینی، شنبه چهارم مهرماه در جوار تربت مقدس همسر استاد اشرف آهنگر برگزار شد. سخنران این مراسم، حجت‌الاسلام مهدوی‌نژاد در ادامه موضوع «انسان و مالکیت»، مطالبی را بیان کرد که در ادامه می‌خوانید:

 

مروری بر مبحث گذشته

هفتۀ گذشته دربارۀ انسان و مالکیت نکاتی را بیان کردیم. انسان حقیتاً در دنیا مالک چیزی نیست و آنچه در اختیارش قرار گرفته، امانتی است که خدای متعال به او داده و هر کس نسبت به هرچه دارد مسئول است نه مالک. مالک حقیقی خداست که همه چیز مطلقاً در اختیار اوست و هرطور اراده کند می‌تواند با ملک خودش رفتار کند. ما چنین اراده‌ای نداریم. چراکه ما پاسخگو هستیم. ما باید نسبت به داشته‌هایمان جوابگو باشیم، اگر نباید جواب می‌دادیم، یعنی مالک بودیم. پس انسان در حقیقت امانتدار چیزهایی است که در اختیار دارد.

مسئولیت یعنی متعهد و پاسخگوبودن، یعنی اینکه انسان مورد بازخواست قرار می‌گیرد. این‌ها یعنی مسئولیت داشتن. باید نسبت به یکدیگر حس مسئولیت داشته باشیم و مسئولیت‌ پذیری را القا کنیم، نه حس مالکیت را.

هم خودمان حس مسئولیت داشته باشیم و هم به فرزندانمان، دوستان‌مان، خانواده‌مان، تشکیلات‌مان، مردم جامعۀمان حس مسئولیت بدهیم. قدیمی‌ها، مادربزرگ‌ها و پدربزرگ‌ها خیلی به این مسئله اهمیت می‌دادند. به بچه‌ها و نوه‌هایشان می‌گفتند این برای مردم است، مواظب باش. اما متأسفانه این چیزها امروزه کم‌رنگ شده. والدین به بچه‌هایشان حس مسئولیت داشتن، مراقب و پاسخگو بودن را منتقل نمی‌کنند. احیاناً مراقب رفتارهای همدیگر هم نیستند که مثلاً چطور می‌پوشی، می‌خوری، می‌روی و  می‌آیی. معمولاً افراد هم از اینکه مزاحمی در امورات خودشان داشته باشند، خیلی خوششان نمی‌آید. ولی در حقیقت این همان حس مسئولیت است که ما رها نیستیم تا هرطور خواستیم باشیم.

 این یعنی همان حس مسئولیت‌داشتن. البته مسئولیت داشتن، حتماً با دخالت کردن بی‌جا و بهانه‌گیری متفاوت است ولی اینکه ما احساس مسئولیت کنیم نسبت به خودمان، دیگران و درست این حس مسئولیت را به آنها منتقل کنیم از ضروریات رفتاری انسان مؤمن است، وگرنه زندگی مؤمن می‌شود باری به هر جهت، هرچه پیش آید خوش آید.

 

بار خودت را به دوش بگیر

 قرآن کریم می‌فرماید: «وَلَا تَزِرُ وَازِرَةٌ وِزْرَ أُخْرَی»؛[1] (وزر) به معنی بار است. هرکس مسئول بار خودش است. بار شما را کس دیگری نمی‌تواند بردارد. این کار، کار تو بود چرا احساس مسئولیت نکردی؟ این بار را خدا برای تو قرار داده، کس دیگری نباید این بار را بردارد. بار خودت را به گردن کس دیگری نیانداز. شما هم در زندگی خانوادگی‌ات وهم در زندگی اجتماعی‌ات مسئولیت‌هایی داری، شانه خالی نکن که دیگران انجام دهند. نگو دیگران هستند، انجام می دهند. نه؛ این بار توست. این بار را خدا فردا از تو می‌خواهد. هرکسی اگر بار خودش را برمی‌داشت، این همه بارها در جامعه روی زمین نمی‌ماند.

 

توانایی‌های انسان، مسئولیت‌آور است

خداوند متعال در قرآن کریم می‌فرماید: «إِنَّا عَرَضْنَا الْأَمَانَةَ عَلَی السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَالْجِبَالِ فَأَبَیْنَ أَن یَحْمِلْنَهَا وَأَشْفَقْنَ مِنْهَا وَحَمَلَهَا الْإِنسَانُ إِنَّهُ کَانَ ظَلُومًا جَهُولًا»[2]؛ ما امانت را  به آسمان‌ها و زمین عرضه کردیم. قبول نکردند و ترسیدند. انسان این بار امانت را به دوش گرفت. این امانت چیست؟ ولایت، خلیفة الله بودن‌، مسئول عالم بودن و مسئولیت به شانه گرفتن. خداوند انسان را آفریده و مسئولیت عالم را به او داده است. انسان به دلیل قابلیت‌ها و توانایی‌هایی که دارد، وقتی گفت من بار این امانت را قبول می‌کنم، خداوند پذیرفت و امانتش را به او سپرد. حافظ می‌گوید:

آسمان بار امانت نتوانست کشید          قرعۀ فال به نام من دیوانه زدند

اشاره به همین آیۀ قرآن است. همۀ این‌ها دلیل بر این است که انسان مسئول است.

 

عبادت، همان مسئولیت پذیری است

خداوند متعال می‌فرماید: «وَمَا خَلَقْتُ الْجِنَّ وَالْإِنسَ إِلَّا لِیَعْبُدُونِ»[3]؛ من جن و انس را نیافریدم مگر برای اینکه عبادت کنند. عبادت یعنی نشانی از مالکیت در آن نیست، نشانه  مملوکیت است. عبودیت، یعنی مسئولیت و تکلیف. بله خدا همه را آفریده برای اینکه بندگی خدا کنند. حال بندگی خدا چیست؟ یک بحث دیگر است که همه چیز در بندگی خداست و ما نمی‌فهمیم و اصلاً شاید نمی‌خواهیم که بفهمیم.

 خداوند می‌فرماید: تو بندۀ من باش من همۀ عالم را به پای تو می‌ریزم. همۀ چیزهایی که تو دنبالش هستی و به آن نمی‌رسی و نخواهی رسید و همۀ وقتت را برایش گذاشتی که به آن‌ها برسی، در بندگی من است. بندۀ من باشی، من خودم آنها را به تو می‌دهم.

سالها دل طلب جام جم از ما می‌کرد             آنچه خود داشت ز بیگانه تمنا می‌کرد

شما تکبرت را کنار بگذار، اخلاص و تقوا داشته باش، بندگی خدا را انجام بده، به وظیفه‌ات عمل کن، مسئولیت شناس باش، برای دلت کار نکن، آن وقت خدا هم زمانی که ببیند تو قابل اعتماد هستی؛ بارش (کارش) به تو می‌دهد. اگر می‌بینی خدا به تو بعضی مسئولیتها را نمی‌دهد، چون به بنده بودن اعتماد ندارد.

 

وجه تمایز انسان و حیوان چیست؟

اصلاً وجه تمایز انسان و حیوان در همین مسئولیت‌پذیری است. کسی از حیوان انتظار ندارد که مسئولیت قبول کند، پاسخگو و متعهد باشد، چراکه عقل ندارد. اصلاً حیوان استعداد مسئولیت‌پذیری ندارد. حیوان می‌درّد، می‌چرّد، می‌دزدد، می‌خورد... هیچ کس هم او را بازخواست نمی‌کند. حیوان همه چیز را مال خودش می‌داند، فقط حس مالکیت دارد. انسان است که با استفاده از عقل خودش متوجه می‌شود، که تملّک ندارد. خداوند به انسان مسئولیت داده، چراکه انسان فهمیده است مالک نیست، بلکه مسئول است. حال اگر انسانی احساس مسئولیت نداشته باشد، می‌شود «کَالْأَنْعَامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ»[4]؛ مثل حیوانات، یا بدتر از حیوات. چراکه حیوانات هم برای خودشان قلمرو دارند، از قلمرو خود مراقبت می‌کنند. البته با قانون جنگل، قانون زور، نه با قانون عقل. انسان اگر با عقلی که خدا به او داده است، باز هم مسئولیت‌پذیر نبود، از حیوانات پست‌تر می‌شود.

امیرالمؤمنین(ع) می‌فرمایند: «إِنَّ الْبَهَائِمَ هَمُّهَا بُطُونُهَا وَ إِنَّ السِّبَاعَ هَمُّهَا الْعُدْوَانُ عَلَی غَیْرِهَا»[5]؛ حیوان‌ها همه همتشان شکمشان است و درنده‌ها همه همت و تلاششان تجاوز به قلمرو سایر حیوانات است. انسان نباید این گونه باشد. انسان، مخصوصا انسان مؤمن، به حقوق دیگرات تعدی نمیکند بلکه نسبت به دیگران احساس مسئولیت می‌کند.

 

همه در برابر هم مسئولیم

می‌دانید چرا ما را در قیامت معطل می‌کنند؟ برای حساب و کتاب. قرآن کریم می‌فرماید: «وَقِفُوهُمْ إِنَّهُم مَّسْئُولُونَ»[6]؛ خداوند در قیامت می‌فرماید این‌ها را نگه دارید، اینها مسئول بودند، حالا به هر دلیلی. مسئول خودمان هستیم یا خانواده مان، مسئول مردم اطرافمان، روایت می‌فرماید: «کلکمْ راعٍ، وَ کلکمْ مَسْؤُولٌ عَنْ رَعِیتِهِ»؛[7] همه مسئول هستیم، عبارت «به من چه؟» نداریم.

هر چقدر کنار ما علف‌های هرز گناه و آلودگی رشد می‌کند، به خاطر این است که ما مسئولیت‌پذیر نیستیم و مسئولیتمان را به معنای واقعی انجام نمی‌دهیم. همه، گردن هم می‌اندازیم. مسئولین می‌اندازند گردن مردم، مردم می‌اندازند گردن مسئولین، در حالی که هرکدام مسئولیت جداگانه خودمان را داریم.

(وقفوهم انهم مسئول) رسول خدا می‌فرمایند: «إنی مسئولٌ و إنکم مسئولون»[8]؛ من مسئول هستم، شما هم مسئول هستید. مسئول در برابر همه چیز.

یک مسئولیت اختصاصی داریم و یک مسئولیت عمومی. مسئولیت اختصاصی این است که مثلاً کاری را به شما واگذار کردند، گفتند شما در این مسئولیت کار کن و باید جواب پس بدهی. مسئولیت عمومی یعنی اینکه براساس تکلیف دینی نسبت به همه چیز مسئول هستی.

شما در اداره یک مسئولیت داری، آن را باید به نحو احسن انجام بدهی، اگر انجام ندهی، پیش خدا و مسئولان و مردم مسئول هستی.

قرآن کریم می‌فرماید: «وَالْمُؤْمِنُونَ وَالْمُؤْمِنَاتُ بَعْضُهُمْ أَوْلِیَاءُ بَعْضٍ یَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَیَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنکَرِ»[9]؛ از در اداره که بیرون آمدی، می‌بینی یک مؤمنی مشکلی دارد، حقی دارد ضایع می‌شود، جایی باید ورود کنی، وظیفه‌ات هست ورود کنی. یک مسئولیت عمومی هم داری.

مثلاً چیزی در مسیر مردم افتاده است، می‌گوید شهرداری بیاید جمع کند. درست است که  وظیفه اختصاصی شهرداری هست، ولی فعلاً تو هم وظیفه داری، این را بگذار کنار تا کسی زمین نخورد، به مسئولین هم مراجعه کن.

 

دامنه مسئولیت مؤمن

 امیرالمؤمنین(ع) می‌فرمایند: «و إنّی اوصیکم بتقوی الله فیما أنتم عنه مسؤولون، و عمّا أنتم الیه صائرون، فانّ الله قال فی کتابه: (کلّ نفس بما کسبت رهینة)(مدّثر/38) و قال (یحذّرکم الله نفسه و إلی الله المصیر) (آل عمران/28) و قال: (فوربّک لنسألنّهم أجمعین. عمّا کانوا یعملون)(حجر/93ـ92) فعلیکم بتقوی الله، فانّها تجمع من الخیر مالایجمع غیرها، و یدرک بها من الخیر مالایدرک بغیرها من خیر الدنیا و خیر الآخرة، قال الله: (و قیل للذین اتقوا ماذا أنزل ربّکم قالوا خیراً للذین أحسنوا فی هذه الدنیا حسنة و لدار الآخرة خیر و لنعم دار المتقین)(نحل/30) »[10]؛ من به شما تقوای الهی را در مورد آنچه به آن مسئول هستید  و به سوی آن برمی‌گردید و از آن سوال می‌شود، توصیه می‌کنم. خدا در قرآن فرمود: همه شما گروگان اعمالتان هستید...

امیرالمؤمنین(ع) فرمودند: «اتقو الله فی عباده و بلاده»[11]؛ شما در مورد بندگان خدا و سرزمین‌ها مسئول هستید. حضرت دامنه مسئولیت را بالا می‌برد. یک جایی آدم مسئول سرزمین و کشور خودش هم هست. شرکت در انتخابات یک مسئولیت است. انسان در شهر خود، کشور خود و در کره زمین تاثیر دارد. یک بخشی از مسئولیت این گونه است. بخش دیگری از مسئولیت هم این است که ممکن است شخص قدرت‌هایی داشته باشد که تاثیر گذار باشد در استان، در کشور. هر کسی مسئولیتی دارد که خاص خودش است و یک مسئولیت‌های عمومی هم دارد. به هر حال همه مسئول هستند. برو مسئولیتهای خودت را پیدا کن.

 

حس مسئولیت‌پذیری باید در مردم و مؤمنین بالا برود

انسان حتی در مورد حیوانات و ساختمان‌ها هم مسئول است. ممکن است جایی یک ساختمانی سد راه مؤمنین کرده، جایی ساختمان سازی غیرقانونی شده است، یک بنای قدیمی و با ارزشی دارد تخریب می‌شود، تلفن را بردار به مسئولین زنگ بزن. تو همین قدر مسئول هستی.

حس مسئولیت‌پذیری باید در مردم و مؤمنین بالا برود. خواهران و برادران حس مسئولیت‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌پذیری داشته باشید! مثلاً عده‌ای سرمایه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌های یک شهر را به تاراج ببرند مردم هم بنشینند فقط نچ‌‌‌‌‌‌نچ کنند. گاهی مسئولی دارد یک جایی تخلف می‌کند، بعضی‌ها استخاره‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌می‌‌‌‌‌‌کنند بروند بگویند یا نگویند... باید اقدام کنی، تو مسئول هستی!

پس ما نسبت به همه چیز مسئولیم. همه ما یک سطح از مسئولیت داریم و خدا قیامت از ما سؤال‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ می‌‌‌‌‌‌کند. تو‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ می‌‌‌‌‌‌توانستی، یک کلمه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ می‌‌‌‌‌‌گفتی شاید اثر‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ می‌‌‌‌‌‌گذاشت و جلوی خسارت بزرگی گرفته‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ می‌‌‌‌‌‌شد.

 

چیزی که امام(ره) به ما یاد دادند

  یکی از دلایل مهمی که باعث شده اینقدر مشکلات اخلاقی و فشارهای عصبی در خانواده‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ها، در محیط‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌های کار، در کوچه و خیابان زیاد شود این است که ما احساسمان به محیط پیرامونمان، مخصوصاً نزدیکانمان حس مالکیت است. ما نسبت به خیلی از چیزها احساس مالکیت داریم. فرد یک یا چند سال جایی مسئول است، بعد از چند سال فکر می‌‌‌‌‌‌کند ملک پدرش است، می‌‌‌‌‌‌خواهد از حقوق خاص استفاده کند. این خیلی خطرناک است، آدم باید تا آخرین لحظه عمرش این حس را درون خودش نگه دارد که مالک هیچ چیز نیست.

این را امام(ره) به ما یاد دادند. امام(ره) قلوب همه مردم را تصرف کرندد. ولایت مطلقه فقیه داشتند، هر توفیقی اتفاق می‌‌‌‌‌‌افتاد اصلاً به خودشان ربط نمی‌‌‌‌‌‌دادند، میفرمودند: خرمشهر را خدا آزاد کرد.

یک کلمه امام(ره) فرمودند: حصر آبادان باید شکسته شود. حرف امام(ره) باعث شد بچه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ها رفتند به خط زدند و حصر آبادان شکسته شد. دعای ایشان، فرمان ایشان، تدبیر ایشان، داشت کار می‌‌‌‌‌‌کرد ولی یک لحظه هم احساس مالکیت نکردند. در وصیت نامه‌شان هم نوشتند من قصور و تقصیر داشتم خدا من را ببخشد، مردم هم من را ببخشند. یک لحظه هم در مدیریت و رفتار، احساس مالکیت به هیچ کس و هیچ چیز نکردند.

 

تمرین غلبه بر حس مالکیت

ولی برخی از مسئولین اگر مثلاً دوسال روی صندلی مسئولیت بنشینند، دیگر نمی‌توانند جدا شوند. کسانی که پست و مقامی دارند و روی صندلی می‌‌‌‌‌‌نشینند، گاهی در هفته یک بخش‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌هایی از کارهایشان را روی زمین انجام بدهند. روی زمین بنشینند، همین اندازه این حس را به خودشان منتقل کنند که این مال من نیست. گاهی به مراجعه کننده بگویند تو بنشین جای من روی آن صندلی، بعد بگویند خب حالا حرفهایت را بگو من بشنوم.

این حس مالکیت را قلع و قمع کنیم. چرا پدر مادرها، زن و شوهر‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ها درگیری دارند؟ بگوییم دنیا سرای باقی نیست، سرای فانی است. همه چیز این دنیا از دست دادنی و از دست رفتنی است! هیچ چیز در این دنیا باقی‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ نمی‌‌‌‌‌‌ماند! «کُلُّ مَنْ عَلَیْهَا فَانٍ* وَیَبْقَی وَجْهُ رَبِّکَ ذُو الْجَلَالِ وَالْإِکْرَامِ»[12]؛ همه چیز فانی‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌می‌‌‌‌‌‌شود، فقط خدا‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ می‌‌‌‌‌‌ماند. اگر کسی نسبت‌‌‌‌‌ به فنا‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌پذیرها احساس مالکیت کرد، با ازد ست دادن آنها افسرده می‌شود.

 

تأثیر حس مالکیت بر اخلاق و روحیات انسان

حواست باشد این رفیقت تا ابد نیست، این همکارت، خانواده و نزدیکانت بالاخره میمیرند، پست و مقامت، صندلی‌ات، از تو گرفته می‌شود... اگر چنین حسی به وجود آمد و آدم نسبت به یک چیزی احساس مالکیت  کرد، اخلاقش عوض‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌می‌‌‌‌‌‌شود، دیکتاتور و‌‌‌‌‌ پرخاشگر ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌می‌‌‌‌‌‌شود، سعه صدرش پایین‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ می‌‌‌‌‌‌آید، حوصله انتقاد شنیدن ندارد، زود افسرده‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌می‌‌‌‌‌‌شود. چراکه احساس مالکیت‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ می‌‌‌‌‌‌کند، وقتی از دستش برود افسرده‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌می‌‌‌‌‌‌شود. آن چیزی که دلش‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ می‌‌‌‌‌‌خواهد (که حکمرانی مطلق روی یک مسئله است) چون محقق نمی‌‌‌‌‌‌شود،‌‌ افسرده‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌و پرخاشگر ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌می‌‌‌‌‌‌شود، این حس مالکیت انسان را از بین می‌برد، ناامید، ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌پریشان،‌‌‌‌‌‌‌‌ خسته و دلسرد می‌کند.

آدم‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ چرا دلسرد‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ می‌‌‌‌‌‌شود؟ چون نسبت به داشته‌هایش احساس مالکیت ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌می‌‌‌‌‌‌کند. وقتی احساس مالکیت کند، خیلی متوقع ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌می‌‌‌‌‌‌شود. یک انتظارهایی از چیزهایی که در خدمتش هست، دارد که هیچ موقع محقق‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ نمی‌‌‌‌‌‌شود لذا دلسرد و ناامید می‌شود.

پدر و مادر فکر‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ می‌‌‌‌‌‌کردند این بچه قرار است عصای دستشان شود. فرزندشان بزرگ شد، دیدند نه این بچه سر به هواست، اصلاً گوش به حرف‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ نمی‌‌‌‌‌‌دهد. دنبال کار خودش است، تحویل‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ نمی‌‌‌‌‌‌گیرد، انگار نه انگار پدر و مادری دارد که‌‌‌‌‌ اینقدر زحمتش را کشیدند... ناامید‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌و افسرده‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌می‌‌‌‌‌‌شوند. دل شکسته‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌می‌‌‌‌‌‌شوند، احساس‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ می‌‌‌‌‌‌کنند تمام عمرشان به باد رفته است.

طرف فکر‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ می‌‌‌‌‌‌کرد دارایی‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌هایش برای او امنیت و آرامش‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ می‌‌‌‌‌‌آورد، بعد دید نه اتفاقاً ناامنیش بیشتر شده، استرسش بیشتر شده، گرفتاری‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌هایش بیشتر شده است. این به هم ریختگی‌ها، محصول وابستگی‌هاست. این وابستگی‌ها محصول احساس مالکیتی است که ما نسبت به پیرامون خود داریم. توقعات، نتیجه احساس مالکیت ما نسبت به چیزهایی است که داریم. اگر ما خودمان را قانع کنیم که مسئولیم نه مالک، آرام می‌شویم.

 

تربیت فرزند صالح نتیجه احساس مسئولیت است

طرف بچه‌اش را به خوبی تربیت می‌کند، چون احساس می‌کند یک امانت است. مثل یک امانت از او نگهداری می‌کند. نسبت به او احساس مسئولیت دارد، چون می‌داند باید پاسخگوی او و خدای او و جامعه او باشد. تمام تلاشش را می‌کند از او به اندازه تربیتی که کرده است، انتظار داشته باشد. فرزندش را انسان آزادی می‌بیند که باید مثل یک انسان تربیتش کند. او را آزاد تربیت کند نه اسیر. اگر فرزندش بزرگ شد و رفتارهای انسانی از خودش نشان داد، خدا را شکر می‌کند، می‌فهمد مسئولیتش را خوب انجام داده است.

[از آن طرف] در سایه این فرزندی که خوب تربیت شده، پدر و مادر هم راحتند، چراکه بچه‌ای تربیت کردند که احساس مسئولیت می‌کند. پدر و مادری می‌توانند فرزندان مسئولیت‌پذیر تربیت کنند که نسبت به فرزندانشان احساس مسئولیت دارند نه احساس مالکیت. رفتارهایشان مسئولانه است. این بچه وقتی بزرگ ‌شد، مراقب پدر و مادر، خواهر و برادر و اطرافیان هست. یک فرزند مسئولیت‌پذیر، پدر و مادرش را به خانه سالمندان نمی‌سپارد. وقتی به پدر و مادر این شخص نگاه می‌کنید، می‌بینید چقدر مواظب بودند، دقیق بودند، وابستگی‌ها در حد مسئولیت بوده، نه در حد مالکیت. امر و نهی‌ها در حد تحقق مسئولیت بوده، نه در حد دیکتاتوری و اعمال مالکیت.

اما اگر کسی بچه‌اش را خوب تربیت نکرده یا در انجام مسئولیتی که نسبت به فرزندش داشته، کوتاهی کرده، تقدیر را باید بپذیرد. چون مسئولیتی را که داشته، درست انجام ند‌اده. کوتاهی کرده است، مقصر است. حس مسئولیت‌پذیری را به فرزندش منتقل نکرده است.

 

ثمره احساس مسئولیت

فایده بحث‌ این است که چنین آدمی، دیگر طلبکار عالم و آدم نیست. طلبکار خدا و مردم نیست. مسئولیت خودش را گردن دیگران نمی‌اندازد. می‌داند یک بخشی از این نامرادی که اتفاق افتاده به خاطر بیمسئولیتی خودش است، دیگر همه چیز را به گردن بقیه نمی‌اندازد، بله، مسئولین و اطرافیان هم مقصرند، ولی مقصر اصلی خودش هست. خیلی بد است که انسان مسئولیت سرش نشود. باید بپذیرد که تقصیر خودش است که فرزندش اینطور شده. اگر خودش را مقصر بداند، سرش را پایین می‌اندازد. [این کار] نتیجه خوبی دارد، انسان توبه می‌کند، در درگاه خدا استغفار می‌کند. آن وقت انسان ناامید نمی‌شود، پرخاشگر نمی‌شود، به هم‌نمی‌ریزد، کفر نمی‌گوید. می‌گوید خدایا من ضعیف بودم، ناتوان بودم، من قبول دارم که نتوانستم [بچه‌ام را خوب تربیت کنم]، بی‌عرضه بودم. پیش خدا اعتراف می‌کند. خدا هم ارحم‌الراحمین است، به او تخفیف می‌دهد، اگر خیلی اخلاص داشته باشد چه بسا خدا سرنوشتش را هم عوض کند.

این‌ها نتیجه احساس مسئولیت است. کسی که بچه‌اش را خوب تربیت نکرده و [به قول معروف] بد از آب درآمده، گردنش بالا نیست، طلبکار نیست، بلکه بدهکار است. البته ناامید و افسرده هم نمی‌شود.

اگر کسی تلاش خود را کرده، ولی بچه‌اش خوب تربیت نشده، باید تقدیر را بپذیرد، بی‌تابی و توقع بی‌جا نکند. در حد توان مسئولیتش را انجام داده، «لَا یُکَلِّفُ اللَّهُ نَفْسًا إِلَّا وُسْعَهَا»[13]؛ به اندازه وسع خودش تلاش کرده، اما نتیجه نداده. اگر مسئولیت خودش را انجام داده، سرش بالاست. ناامید و افسرده نمی‌شود. این‌ها نتیجه احساس مسئولیت درست است.

 

خودمان را به سبک شهدا تربیت کنیم

ما با احساس مسئولیت می‌توانیم خودمان را تربیت کنیم. رمز موفقیت در اصلاح و مبارزه با نفس، تربیت خود، فرزندان، خانواده و جامعه این است که نسبت به یکدیگر احساس مسئولیت کنیم نه احساس مالکیت. از این لحظه به بعد یک خط روی هر چیزی که احساس مالکیت می‌کردید، بکشید. از این به بعد احساس مسئولیت کنید، رنگ و بوی زندگیتان عوض می‌شود. همه رفتارها عوض می‌شود، اختلاف‌ها رفع می‌شود. نسبت به یگدیگر احساس مسئولیت کنید، طلبکار نباشید، احساس بدهکاری نسبت به یگدیگر پیدا کنید، بسیاری از مشکلات رفع می‌شود.

شهدا این را به ما یاد دادند. شهید مهدی باکری که فرمانده شجاع و کم‌نظیر دفاع مقدس بود (فرمانده عملیات‌های والفجر مقدماتی 1 و 2 و 3 و 4) نُه ماه شهرداری ارومیه را به عهده داشت. در یکی از روزهایی که ایشان شهردار بود، باران خیلی شدیدی آمد، سیلاب داخل خیابان و خانه‌های مردم رفت. ایشان دید وضعیت اینطوری است سریع تماس گرفت گروه‌های امدادی و جهادی آمدند، خودش هم به میدان آمد. در دهه شصت همه کت و شلوار نمی‌پوشیدند. مسئولین و مردم یک رنگ بودند.

خود ایشان هم از دفتر کارش بیرون آمد و کمک می‌کرد. در میانه‌ کار، پیرزنی را دید که آب به داخل خانه‌اش رفته بود. به داخل خانه رفت و با پیرزن صحبت کرد.  پیرزن گفت آب به داخل خانه آمده، زیرزمین پر از آب شده و جهیزیه‌ دخترم که با زحمت آن را فراهم کرده‌ام؛ در آب است. داخل آب ‌پرید و شخصاً کمک می‌کرد. دیگران هم آمدند، با ماشین آب‌ها را کشیدند. خودش ایستاد تا کار تمام شود. تمام لباس‌هایش پر از گل و لای شده بود. وسایل را بیرون آوردند و به پیرزن دلداری دادند تا نگران نباشد. پیرزن گریه می‌کرد و برای آن‌ها دعا می‌کرد و به مهدی باکری می‌گفت خدا به تو خیر دهد، خدا شهردار را لعنت کند، کجاست؟ (نمی‌دانست که او خود شهردار است.) مهدی باکری هم می‌گفت مادر برای شهردار دعا کن. این یعنی احساس مسئولیت که بسیار مهم است.

یکی از رزمندگان دفاع مقدس نقل می‌کرد که ما در عملیات آزادسازی مهران در منطقه داخل درّه‌‌ای مستقر بودیم. شب هنگام نگهبانی چشمم به چیزی افتاد که برق می‌زد. جلو رفتم، یک ساعت مچی را دیدم. حدس زدم که برای کسانی باشد که در این منطقه رفت و آمد داشته‌اند. ساعت را برداشتم و به سنگر شهید محسن حسنی که مسئول تبلیغات بود، آمدم. ساعت را به ایشان دادم و گفتم من این ساعت را پیدا کرده‌ام. ایشان ناراحت شد و با عتاب به من گفت چرا آن را برداشتی؟! شاید صاحب آن در همان مسیر دنبالش بگردد. حال که آن را برداشته‌ای، ما باید به دنبال صاحب آن بگردیم. چند وقت بعد دیدم شهید حسنی بلندگوی تبلیغات را برداشته‌ و در درّه و محیط‌های اطراف اعلام می‌کنند که ساعتی پیدا شده است. آدم‌هایی به چنین موقعیت‌هایی می‌رسند و شهید می‌شوند، که مسئولیت‌پذیر باشند. برویم و از شهدا مسئولیت پذیری را یاد بگیریم.

 

کربلا، صحنه مسئولیت‌پذیری

اگر ما سکوت نمی‌کردیم‌، غفلت نمی‌کردیم و مسئولیت‌پذیر بودیم؛ خیلی از بلاها سرمان نمی‌آمد. نیامدن امام زمان(عج) به این دلیل است که ما مسئولیت‌پذیر نیستیم. امام زمان(عج) به دنبال انسان‌هایی هستند که به معنای واقعی مسئولیت‌پذیر باشند.

 همه‌ کربلا صحنه مسئولیت‌پذیری است. شهادت اباعبدالله الحسین(ع) به معنای مسئولیت‌پذیری است. بزرگ‌ترین مسئولیت را امام حسین(ع) انجام دادند و بعد از آن بزرگ‌ترین بار مسئولیت را بر عهده تمام کسانی که در عالم با خیال راحت زندگی می‌کنند؛ گذاشتند.

یک آدم امام حسینی نمی‌تواند مسئولیت ‌پذیر نباشد. خیلی از شماها به کربلا و پیاده‌روی اربعین رفته‌اید. این حس مسئولیت برای موکب زدن و غذا دادن به زائران را چه کسی به این انسانها داده است؟ در اربعین یک ذره احساس مالکیت نمی‌بینید. همه احساس مسئولیت است. خود را مالک املاک خود نمی‌دانند. این احساس مسئولیت نسبت به امام حسین(ع) و زائران‌ ایشان است.

احساس مسئولیت مردم را به سوی دین جذب می‌کند. مردم در موکب‌ها بهترین غذایی که می‌توانند را به زائران می‌دهند. در پیاده‌روی اربعین پیرزنی با یک پلاستیک میوه می‌بینیم که به زائران التماس می‌کند تا میوه بردارند. او همین قدر دارد و با همین چیزی که دارد، نسبت به امام حسین(ع) احساس مسئولیت می‌کند. همین مهّم است. عشقی که به انسان احساس مسئولیت ندهد ارزشی ندارد.

 

گریه‌ بر حضرت ابوالفضل (ع) باید انسان را مسئولیت‌پذیر تربیت کند

 اگر شما کاری داشته باشید و بخواهید به کسی بسپارید؛ آن را به کسی می‌سپارید که مسئولیت‌پذیر باشد تا کار را خوب انجام دهد. آدم‌های مسئولیت‌پذیر کم هستند. هر کجا که چنین آدمی باشد، همیشه سر او شلوغ است، چون همه به او مراجعه می‌کنند. در سپاه امام حسین(ع) همه این‌گونه بودند، اما حضرت عباس(ع) چیز دیگری بود. سقایی، نگهبانی از حرم، پرچم‌داری در جنگ و... معمولا در جنگ مسئولیت‌هایی که مغفول می‌ماند و مهم است، را به آدم‌های خیلی مطمئن می‌دهند. حضرت عباس (ع) کسی است که اگر سرش برود، مسئولیت‌اش نمی‌رود. یکی دیگر از مسئولیت‌های حضرت عباس(ع) سفیری امام حسین(ع) است. دشمنان می‌خواستند در روز نهم محرم حمله کنند. امام حسین(ع) به حضرت عباس (ع) فرمودند: برو با آنان سخن بگو و جنگ را یک شب عقب بینداز. امشب می‌خواهیم مناجات کنیم. حضرت عباس(ع) «نافذ البصیرة» و «صلب الایمان» است و اگر او برود؛ کار انجام می‌شود. حضرت عباس (ع) سردار سپاه است. در آخر کار امام حسین(ع) و حضرت عباس (ع) مانده بودند. هر دو به میدان آمدند.

شیخ مفید(ره) می‌فرماید: هر دو پشت به پشت هم به میدان رفتند. جنگ نمایانی کردند. لشکر حریف آن‌ها نمی‌شد. امام حسین(ع) تا آخرین لحظه  حضرت عباس(ع) را برای سپاه نگه داشتند. به حضرت عباس(ع) می‌گفتند که تو لشکر من هستی و اگر تو بروی همه چیز از هم می‌پاشد. گریه‌ بر حضرت ابوالفضل(ع) باید انسان را مسئولیت‌پذیر تربیت کند. به خاطر مسئولیت خود از فرات آب نخورد. با خود گفت من آب بخورم و کودکان تشنه باشند؟! من آب بخورم و لبان حسین(ع) خشک باشد؟! « فذکر عطش الحسین». چیزی که حضرت عباس(ع) را این‌گونه کرده است، مسئولیت‌پذیری ایشان است. حضرت عباس(ع) به خاطر مسئولیت‌پذیری، دو دست‌ مبارکش را از دست داد. این آب به هر قیمتی که هست باید به خیمه‌ها برسد؛ این به معنای مسئولیت‌پذیری است. یک مسئولیتی به حضرت عباس(ع) واگذار شده است. امام حسین(ع) فرموده‌اند که آب به خیمه‌ها برسد. دست‌های حضرت عباس(ع) را جدا کردند، مشک را با دندان گرفت و روی آن خم شد. مقتل می‌گوید آنقدر تیر به بدن مبارک خورد که مانند خارپشت شد، امّا قد راست نکرد، چون مشک هنوز تیر نخورده بود. ناگهان تیری به مشک خورد و آب‌ها ‌روی زمین ریخت. حضرت عباس(ع) احساس کرد دیگر نمی‌تواند مسئولیت خود را انجام دهد. «فَوَقَفَ العباس متحیرا»؛ عباس متحیر ‌ایستاد. به اطراف نگاه ‌کرد. در برخی مقاتل این‌گونه نوشته‌اند که تا قبل از تیر خوردن مشک، دشمن اطراف حضرت عباس(ع) را گرفته بود. حضرت عباس(ع) دست نداشت و با پا آن‌ها را می‌زد. فقط می‌خواست مشک به خیمه‌ها برسد. اصلاً به خودش فکر نمی‌کند. نوشته‌اند وقتی مشک تیر خورد، دیگر کسی را با پا نمی‌زد.

در کربلا یک میدان مشک وجود دارد. نقل می‌کنند که این میدان مشک همان جایی است که مشک حضرت عباس(ع) تیر خورده است. امّا قبر ایشان به طرف دشمن است. چرا که ایشان بعد از پاره شدن مشک چند قدم برمی‌گردد. آخر چطور سقای حرم(ع) بدون دست و مشک به سمت خیمه‌ها برود؟!

اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا اَباعَبْدِاللَّهِ وَ عَلَی الاَْرْواحِ الَّتی حَلَّتْ بِفِناَّئِکَ عَلَیْکَ مِنّی سَلامُ اللَّهِ (اَبَداً) ما بَقیتُ وَ بَقِیَ اللَّیْلُ وَ النَّهارُ وَ لاجَعَلَهُ اللَّهُ آخِرَ الْعَهْدِ مِنّی لِزِیارَتِکُمْ

اَلسَّلامُ عَلَی الْحُسَیْنِ وَ عَلی عَلِیِّ بْنِ الْحُسَیْنِ وَ عَلی اَوْلادِ الْحُسَیْنِ وَ عَلی اَصْحابِ الْحُسَیْنِ

 

 


[1]. سوره فاطر، آیه 18.

[2]. سوره احزاب، آیه 72.

[3]. سوره ذاریات، آیه 56.

[4]. سوره اعراف، آیه 179.

[5]. نهج‌البلاغه، خطبه 153.

[6]. سوره صافات، آیه 24.

[7]. بحارالانوار، ج 72، ص 38.

[8]. کنزالعمال، 12911.

[9]. سوره توبه، آیه 71.

[10]. تحف العقول، ص 177.

[11]. نهج‌البلاغه، خطبه 167.

[12].سوره الرحمن، آیه26 و 27. 

[13]. سوره بقره، آیه 286.