برای بهرهمندی هرچه بیشتر از محرم و وجود اباعبدالله(ع) چه کنیم؟
برای بهرهمندی هرچه بیشتر از محرم و وجود اباعبدالله(ع) چه کنیم؟
برای بهرهمندی هرچه بیشتر از محرم و وجود اباعبدالله(ع) چه کنیم؟
حجتالاسلام مهدوینژاد: ترس از ملامت نشانه درونینشدن ایمان است./ وقتی رضایت خداوند متعال ملاک باشد، چرا باید انسان با برخورد منفی دیگران دلسرد و خسته شود؟!/ بعضیها عادت دارند کسانی را که در جبهه حق هستند، مرتب ملامت میکنند./ چه کنیم که امام حسین(ع) ما را به حریم خود راه دهند؟
جلسه هفتگی هیئت انصار ولایت دارالعباده شنبه 21 تیرماه به علت شیوع مجدد ویروس کرونا به صورت مجازی برگزار شد. در این محفل حجتالاسلام مهدوینژاد ضمن بیان نکاتی درباه درونیکردن معنویات، با توجه به فاصله زمانی چهل روزه تا محرم برای آمادگی هرچه بیشتر برای ورود به این ماه عزیز تحت عنوان «شستشویی کن و وانگه به خرابات خرام» سخنانی ایراد کرد. در ادامه خلاصهای از سخنان وی را میخوانید:
یکی از راههای تشخیص درونی شدن معنویات
بحث چند جلسه گذشته به اینجا رسید که آیا ارتباطی که ما در قالب برنامههای معنوی و مذهبی برقرار کردیم، در ما نهادینه شد یا خیر؟ به عبارتی وقتی به مسجد رفتیم، بندگی خدا هم در وجود ما رفت؟ آیا وقتی به مجلس روضه سیدالشهداء(ع) رفتیم، محبت و ولایت امام حسین(ع) هم در وجود ما رفت یا خیر؟! آیا اصل قضیه؛ که همان درونی شدن این معنویات است، در وجود ما اتفاق افتاد یا تنها ما وارد اینگونه فضاهای معنوی شدیم و این معنویات در وجود ما وارد نشد؟!
در مورد اینکه چطور تشخیص دهیم اینها در ما درونی شده است، نکاتی را عرض کردیم. اکنون به فراز دیگری از این مبحث میرسیم که راههای دیگر این تشخیص کدام است. یکی دیگر از راههای تشخیص درونی شدن معنویات این است که ببینیم آیا از ملامتها و سرزنشها میرنجیم؟ آیا این ملامتها در ما تأثیر دارد یا خیر؟!
یکی از امتحاناتی که خداوند متعال از مؤمنین میگیرد این است که آنها را در معرض ملامتِ ملامتکنندگان قرار میدهد تا عیار ایمانشان مشخص شود.
ترس از ملامت، نشانه درونینشدن ایمان
از ویژگیهای امیرالمؤمنین(ع) که در دعای ندبه میخوانیم این است که «و لا تأخُذُه فِی اللهِ لومَهُ لائِم»؛ ملامتِ هیچ ملامتکنندهای در ایشان اثر نداشت. قرآن کریم هم میفرماید: «وَلَا یَخَافُونَ لَوْمَةَ لَائِمٍ»[1]؛ قومی هستند که خداوند را دوست دارد و ویژگی آنها این است که از ملامت ملامتکنندگان نمیهراسند.
این یک واقعیت است که ببینیم آیا ما با ملامت دیگران دلسرد و خسته میشویم؟ شنیدهاید که میگویند کار برای خدا خستگی ندارد؟ یا کار برای خدا پشیمانی ندارد و...؟ چرا؟! چون وقتی کار برای خدا انجام شود، دیگر تابع نتیجه نیست. وقتی برای خدا کار کنید، حالات شما تابع این است که به تکلیفتان عمل کنید. وقتی رضایت خداوند متعال ملاک باشد، چرا باید انسان با برخورد منفی دیگران دلسرد و خسته شود؟! اگر میبینیم با ملامت دیگران میبرّیم، برای این است که هنوز اخلاص و معنویت در ما درونی نشده است. به هر اندازهای و تا هرجایی که پیش میرویم و این اتفاق میافتد، معلوم میشود به همان اندازه درونی نشده است. لذا انسان باید تلاش کند.
نگذار خدا تو را اینگونه ببیند...
مثلاً قصد داری کسب و کاری راه بیاندازی، میخواهی مراسمات حلال و حرام کنی، عدهای تو را مسخره میکنند. میگویند با این مقدسبازیها به هیچجا نمیرسی، همیشه عقب میمانی و...
یا مثلاً میخواهی معنویت و حجاب و عفت خود را رعایت کنی، ملامتهای اطرافیان شروع میشود. اگر محکم باشی و کنایهها، زخمزبانها و طعنهها تو را نلرزاند، تو باور و ایمانت درونی شده است ولی اگر [ایمانت] سطحی باشد زود میبُرّی.
محکم باش، نگذار خداوند تو را در حالی ببیند که به خاطر حرف دیگران او و بندگیاش را رها کردهای. نگذار خدا تو را ببیند در حالی که بر روی عشقی که به خدا داشتهای، قیمت گذاشتی و آن را فروختی.
انجام کاری که معارض و مخالف و ملامتگری نداشته باشد، سخت نیست، موقعی شما امتحان پس میدهید که میخواهید یک کار خوب و یک تکلیف را انجام دهید و مشکلات و ملامتها و زخم زبانها شروع میشود.
از ملامت دیگران نهراسیم
خداوند در قرآن میفرماید: «فَلِذَلِکَ فَادْعُ وَ اسْتَقِمْ کَمَا أُمِرْتَ وَلَا تَتَّبِعْ أَهْوَاءَهُمْ»[2]، برو تبلیغ کن و استقامت کن همانطور که به تو امر کردیم و دنبال حرفهای مردم و مشرکین نباش. برو حرف حقی که به آن امر شدهای را بزن.
«وَ قُلْ آمَنْتُ بِمَا أَنْزَلَ اللَّهُ مِنْ کِتَابٍ وَ أُمِرْتُ لِأَعْدِلَ بَیْنَکُمُ اللَّهُ رَبُّنَا وَ رَبُّکُمْ لَنَا أَعْمَالُنَا وَ لَکُمْ أَعْمَالُکُمْ»، بگو ایمان آوردم به آنچه خدا در قرآن نازل کرده و امر شدم برای عدالت بین شما، خدا پروردگار ماست اعمال و کارهای ما برای خودمان و کارهای شما برای خودتان. یعنی وقتی داری حرف حق میزنی خیلی درگیر حواشی نباش نمیگویم حق را بیملاحظه و بد مطرح کن، نه با آدابش مطرح کن ولی میفرماید بگو اعمال و کارهای ما برای خودمان و کارهای شما برای خودتان. «لَاحُجَّةَ بَیْنَنَا وَ بَیْنَکُمُ اللَّهُ یَجْمَعُ بَیْنَنَا وَ إِلَیْهِ الْمَصِیرُ»، دیگر حرفی بین ما نمانده است، خدا، روزی ما را جمع میکند و بازگشتها به سوی اوست. بنابراین خدا به پیامبرش هم امر میکند که از ملامتها و هوای نفس دیگران ترس به خودش راه ندهد.
راه تشخیص درونی شدن معنویات
اگر ما میبینیم سرِ ملامتها، خسته و دلشکسته میشویم، حالمان بد میشود و روی راه حقمان تأثیر میگذارد، نشانه این است که هنوز ایمان در وجود ما ننشسته و درونی نشده است. ممکن است فردی 50 سال به مسجد بیاید یا در هیئتی باشد اما تلاشی نکرده تا معنویات را درون خود پیاده کند، با ملامت دیگران زود تحت تأثیر قرار میگیرد و چه بسا آمد و شدش به مسجد کم شود. یکی از راههای تشخیص درونیشدن معنویات همین است که در برابر ملامت و سرزنش دیگران تغییر نکنیم.
دو توصیه مهم به فعالان جبهه حق و معنویت
«الَّذِینَ یُبَلِّغُونَ رِسَالَاتِ اللَّهِ وَ یَخْشَوْنَهُ وَلَا یَخْشَوْنَ أَحَدًا إِلَّا اللَّهَ وَکَفَی بِاللَّهِ حَسِیبًا»[3]، کسانی که دین خدا را تبلیغ میکنند و میخواهند حرف خدا را به مردم برسانند (حالا یک نفر بالای منبر مستقیم موعظه کند، یک نفر چایی دم میکند، یک نفر فیلمبرداری میکند و...)، همه دارند در فرآیند تبلیغ رسالت الهی کار میکنند، در اینجا میفرماید شما فقط از خدا بترسید، از غیرخدا نترسید. همان چایبریز و همان کفشجفتکن هم شیطانی دارند که آنها را ملامت میکنند و آنها را اذیت میکنند که اولاً از ملامتها در راه حق نترسیم، ثانیاً زبان به ملامت دیگران باز نکنیم.
ملامت در هیچ کجا مشکلی را حل نمیکند
بعضیها عادت دارند که کسانی را که در جبهه حق هستند، مرتب ملامت میکنند، تشویق و توجه و آگاهبخشی و... ندارند فقط زبان ملامت دارند. در روایت است اگر کسی را ملامت کردید تا زندهاید به آنچه ملامتش میکردید مبتلا میشوید. ملامت یعنی سرکوفت زدن. ملامت به معنای «سرکوفتزدن»، در تربیت فرزندان، در جامعه و در هیچ کجا مشکلی را حل نمیکند. در روایت میفرماید: «ملامت آتش لجاجت را برافروخته میکند» بنابراین در راه حقی که میرویم نه از ملامت ملامتکنندهها خسته شویم و نه دیگران را بیجهت ملامت کنیم.
چه کنیم قلبمان حرم خدا شود؟
چند هفتهای تا محرم فرصت داریم. در اینجا خوب است بپردازیم به سیر و سلوک معنوی که باید داشته باشیم تا به محرم برسیم. ما برای درونیکردن معنویات و سلوک در این مسیر و بیشترشدن بهرهمان از محرم و وجود اباعبدالله(ع) چه کارهایی باید کنیم؟ چه کنیم که امام حسین(ع) ما را به حریم خود راه دهند، به ما اذن دخول دهند آن هم بهترین اذنها؟ چه کنیم به جایی برسیم که اذنی که به دوستان خودشان میدهند به ما هم بدهند و امام حسین(ع) بیاید در درون ما بنشیند و خدا قلب ما را لایق حلول و نزول خود ببیند؟ فرمود: «القَلْبُ حَرَمُاللهِ فَلا تُسْکِنْ فِی حَرَمِ الله غیَرَالله»؛[4] قلب مؤمن، حرم خداست غیرخدا را در آن راه نده. من غیرخدا را در قلبم راه دادهام برای همین طعم محبت و معرفت امام حسین(ع) و دین و معنویات را نمیچشم.
قدم اول برای سلوک معنوی تا محرم
اولین قدم این است که باید پاکسازی کنید. «جاروب کن تو خانه و پس میهمان طلب». در این ظرف کثیف معرفت نمیریزند، در ظرف آلوده و نجس، عسل نمیریزند، خودتان هم در ظرف آلوده نه چیزی میخورید و نه چیزی میریزید. باید این ظرف و خانه را از آلودگیها پاک کرد تا اباعبدالله الحسین(ع) بیاید. آلودگیهای دل چیست؟ همین رذائل اخلاقی که ما داریم. حافظ می گوید:
شستشویی کن و آنگه به خرابات خرام تا نگردد ز تو این دیر خراب آلوده
میدانید که برای رفتن به مسجد و خواندن قرآن، طهارت لازم است. میدانید که دست بیوضو به قرآن زدن جایز نیست، میدانید که با بدن نجس یا حالت جنابت ورود به مسجد و توقف در آن حرام است، تازه اینها ظاهر است، باطنش که خیلی مهمتر است که میفرماید: «لَایَمَسُّهُ إِلَّا الْمُطَهَّرُونَ»[5]؛ غیر از آدمهای پاک، کسی نمیتواند به این معرفت دست بزند. اگر طهارت روح پیدا نکند این معرفت به روحش نمیرسد و این جام شراب معرفت را در وجودش نمیریزند.
یک چیزی هست که میفرماید: «إِجْتنِابُ السَّیِّئاتِ أَوْلَی مِنِ اکْتِسابِ الْحَسَناتِ»؛ اول سیئات را کنار بزنید و بعد دنبال حسنات باشید! اول جارو کنید، بعد تزیین کنید. اگر در این ظرف و خانه کثیف غذا بریزید و مهمان بیاورید این توهین است و هیچکس استفاده نمیکند و نتیجه عکس دارد.
دومین قدم برای سلوک معنوی تا محرم
خدا به حضرت موسی(ع) در آن شب عجیب که میخواست نبوتش را به او ابلاغ کند و با کلیم خودش تکلم کند، فرمود: «إِنِّی أَنَا رَبُّکَ فَاخْلَعْ نَعْلَیْکَ إِنَّکَ بِالْوَادِ الْمُقَدَّسِ طُوًی»[6] تو به سرزمین مقدس آمدهای کفشهایت را بیرون بیاور. تفسیر عرفانی آن، این است که دو تا نگرانی حضرت موسی(ع) را احاطه کرده یکی اینکه در آن بیابان و تاریکی همسرش را تنها گذاشته و دومین نگرانی اینکه فرعونیان و قبطیان دنبال او هستند. [خدا میخواهد بفرماید] تو وارد وادی مقدس «طوی» شدهای، دیگر این نگرانیها و تعلّقات را کنار بگذار، تو برگزیده شدهای! خدا تو را برای خودش انتخاب کرده است. خدا که در این لحظه تجلّی کرد و دارد با تو سخن میگوید، همه اوضاع را درست می کند و تو نباید نگران باشی! چرا نگرانی؟! اگر در وادی امام حسین(ع)، جهاد، انقلاب و مبارزه پا گذاشتی، چه باید بر تو حاکم باشد؟ توکل محض، نباید نگرانیهایی که آدمهای بیتوکل دارند را داشته باشی.
هملباسیهای من، مسئولین جامعه اسلامی باید سادهزیست باشند و معمولی زندگی کنند، تعلّقاتتان را کنار بگذارید. شما که مثل قبل میخورید و میخوابید و تفریحاتتان هم همانطور انگار نه انگار کارهای و برنامههای مهمتری دارید، باید مثل مردم ضعیف زندگی کنید. این تعلّقاتتان را دور بریزید. اگر کسی بخواهد در وادی مقدس هیئت، خدمت، معنویت و معرفت وارد شود باید خَلع نَعل کند و این تعلّقات را کنار بگذارد، نباید تعلّق به خودش بگیرد، باید مواظبت کند.
همه را از قلبتان بیرون بریزید الّا...
این عبارت بدین معنا نیست که نسبت به خانواده وظیفه ندارد، برای خانواده و بقیه امور هم تکلیف دارد ولی کسی که وارد وادی خدمت شد و رسالتهایی در اجتماع برای او تکلیف و تعیین شد این آدم نمیتواند مثل بقیه راحت زندگی کند و مشغول تعلّقاتش باشد، باید خواب و خوراک خود را کنترل کنید و برای سایر امور و وقتتان برنامه داشته باشید.
گاهی این موبایل تعلّق است و بدتعلّقی است، این تفریحاتِ لهو و لعبی تعلّقاتی است که آدم را زمین میزند اولویت خودت را مشخص کن.
فرمود: «مَا جَعَلَ اللَّهُ لِرَجُلٍ مِنْ قَلْبَیْنِ فِی جَوْفِهِ»[7]؛ خدا برای انسان دو قلب در درونش نیافریده است؛ فقط جای یک نفر است اگر خدا را آوردی همه تعلّقات در ذیل خدا قرار میگیرد. اگر شما همه را از قلبتان بیرون بریزید و فقط خدا را قرار دهید، در حق هیچکس ظلم نکردهاید اما اگر کسانی یا چیزهایی در قلب شما جای خدا را گرفته باشد هم به خودتان و هم به خدا و بقیه ظلم کردهاید. اما اگر خدا در دل آدم نشست آدم به هیچکس ظلم نمیکند. اگر میخواهیم ایمان، معرفت و معنویت و خدا و امام حسین(ع) درونی شود، یکی از مسائل مهم در سیر و سلوک این است: فَاخْلَعْ نَعْلَیْکَ، «شستشویی کن وآنگه به خرابات خرام»، اول درون خودتان را شستشو دهید. در جلسات بعد ان شاءالله میگوییم «فَاخْلَعْ نَعْلَیْکَ» و طهارت و آداب شستشو چیست؟ چه کار کنیم که به کاروان امام حسین(ع) ملحق شویم؟ اگر درون درست نشده باشد و مسئله تعلّقات حل نشده باشد، واصل نخواهیم شد.
خدا؛ تنها تعلّق موسای کربلای ما
موسای کربلای ما، وجود نازنین امام حسین(ع) اصلاً تعلّقی نداشت. میشود امام تعلّق داشته باشد؟ نه، اما متعلّقات دارد، چیزهای زیادی به امام تعلّق دارد. امام دلسوزترین پدر برای بچههایش و مهربانترین انسان در این کره خاکی است، اینگونه نیست زن و بچهاش را دوست نداشته باشد اتفاقاً از همه بیشتر دوست دارد ولی تعلّقش به خدا اینقدر زیاد است که شما در کربلا این صحنه را حس میکنید که انگار امام هیچ تعلّقی جز خدا ندارد.
بارالها این سرم این پیکرم این علمدار رشید، این اکبرم
همه را در راه خدا داد، هیچ تعلّقی حتی به خودش و اعضا و جوارحش هم ندارد. با متعلّقات خود چه کرده است؟ آنها را هم با خود به کربلا آورده است. خدا فرموده حسین جان، میخواهم متعلّقاتت را هم برای من ، به مصلحت امت اسلام قربانی کنی. لذا یک عده شهید و یک عده اسیر شدند.
یکی از همان تعلّقاتی که معمولاً انسان را زمینگیر میکند، فرزند است، آنهم فرزند ارشد! آنهم جوانی مثل حضرت علیاکبر(ع) که نماد رسول خدا(ص) بوده است! این آقازاده به سن جوانی رسیده که سن بروز و ظهور و جلوه است. امام حسین(ع) تعلّقی ندارند، ولی خداحافظی با این جوان را ببنید، چقدر امام صحنه جداشدن از تعلّقاتش را زیبا به تصویر میکشد و چقدر و شاعر زیبا این بُعد را به رشته تحریر درآورده است.
گفت ای فرزند! مُقبِل آمدی آفتِ جان، رهزن دل آمدی
کردهای از حق تجلّی ای پسر! زین تجلّی فتنهها داری به سر
راست بهر فتنه قامت کردهای وه کزین قامت، قیامت کردهای!
از رُخت مست غرورم میکنی از مراد خویش، دورم میکنی
گه دلم پیش تو و گه پیش اوست رو که در یک دل نمیگنجد دو دوست
حائل ره مانع مقصد نشو بر سر راه محبت سد مش
چون تو را او خواهد از من رونما رونما شو جانب او رو نما