ایمان واقعی با تعهدات عملی همراه است

ایمان واقعی با تعهدات عملی همراه است


ایمان واقعی با تعهدات عملی همراه است

 

حجت‌الاسلام مهدوی‌نژاد: اگر تنها ایمان قلبی برای مؤمن بودن کافی باشد، شیطان اولین مؤمن به خداست// ولایت ائمه به کسی که اهل عمل و ورع نیست نمی‌رسد// اگر ایمان‌مان را به ظلم آلوده نکردیم، احساس رشد به ما دست می‌دهد، امنیت روانی و آرامش پیدا می‌کنیم// یکی از موارد اقرار ایمان به زبان این است که در جایی که باید، حرف حق بزنید// در کربلا دو دسته بودند یکی مؤمنین بلاعمل که در سپاه عمرسعد بودند و یکی مؤمنین اهل عمل که در سپاه امام حسین(علیه‌السلام‌) بودند

 

شناسنامه

عنوان: دورهمی شب‌های شهر خدا

موضوع: ایمان آگاهانه

نگاهی بر نقش ایمان توحیدی در زیرساخت‌های انسانی تمدن‌ساز (فرد، خانواده، جامعه)

زمان: 19 فرردین 1401/ ششمین شب رمضان 1443

مکان: مسجد جامع کبیر یزد

 

ایمان و تعهدات ایمان

بحث ما در مورد ایمان سازنده بود. ایمانی که با آن بتوانیم خودمان، خانواده‌ و ‌جامعه‌مان را بسازیم و بتوانیم تمدن بزرگ اسلامی را محقق کنیم که مقدمه آن را باید ان‌شاءالله طبق اوامر و فرامینی که نائب امام زمان در این زمینه داشته‌اند، قبل از ظهور فراهم کنیم.

ایمان باید سازنده باشد. سه شرط برای ایمان در کتاب «طرح کلی اندیشه اسلامی در قرآن» مقام معظم رهبری(حفظه‌الله)، آمده است: شرط اول: ایمان باید آگاهانه و عالمانه باشد؛ کورکورانه، متعصبانه و مقلدانه نباشد.‌

ایمان متعلق به قلب است، چیزی که در ذهن انسان، در قلب و وجود انسان است. ایمان شئ‌ای نیست که بگوییم وجود خارجی دارد، ایمان یک قدرت درونی است که در قلب و وجود انسان شکل می‌گیرد.

 

ایمان باید قلبی و آگاهانه باشد

قرآن کریم فرمود: «وَلا تَهِنوا وَلا تَحزَنوا وَأَنتُمُ الأَعلَونَ إِن کُنتُم مُؤمِنینَ»[1]؛ سست نشوید، غمگین نباشید، شما برترید اگر مؤمن باشید. بین امر قلبی و قدرت درونی با برتر شدن در دنیای بیرون، یک امری وجود دارد که باید محقق شود، یک اتفاق باید بیفتد تا ما برتر بشویم. وقتی شما دونده خوبی هستید و قدرت برتر شدن دارید، بین دونده خوب بودن با برنده‌ بودن یک چیز فاصله است. این فاصله، مسابقه‌ای است که شما باید در آن شرکت کنید، بدوید، از بقیه جلو بزنید؛ شما برنده‌ا‌ید، آنوقت قدرت شما به فعلیت می‌رسد. ایمان یک قدرت در درون انسان است.

خداوند متعال می‌فرماید شما برترید، شما روی سکو ایستاده‌اید، شما برنده‌اید. بنابراین ایمان چیزهای دیگری هم می‌خواهد، فقط یک باور قلبی نیست. ایمان باید حتماً آگاهانه باشد، در آن شکی نیست.

 

اولین مرحله ایمان

«اَلْإِیمَانُ عَقْدٌ بِالْقَلْبِ»[2]، اولین مرحله، باور قلبی است. آیا واقعاً باور دارید که خداوند متعال می‌تواند سرنوشت‌ها را عوض کند؟ در مواقع حساس معلوم می‌شود که واقعاً باور دارید یا ندارید. فعل و عمل شما نشان می‌دهد که باور دارید یا نه. آیا باور دارید خداوند متعال روزی بندگانش را می‌رساند؟ اگر باور دارید پس خلاف امر خدا رفتار نکنید. اگر به امر خدا رفتار کنید، خدا روزی را می‌رساند. یک جا شما باید انتخاب کنید که سخت هم است وگرنه در قلب و زبان می‌گوییم قبول داریم. پس ایمان به چیزهای دیگری نیاز دارد که اولین آنها عقد به قلب است.

 

یک علامت ایمان به خدا

دوم اقرار یا «لَفْظٌ بِاللِّسَانِ». چیزی را که انسان قبول دارد، باید به زبان هم بیاورد. نمی‌توانید حرفی را در دل خودتان نگه‌ دارید، بگویید من قبول دارم. می‌گوییم اگر خدا را قبول دارید، پس نماز بخوانید. نماز حرف ‌زدن با خداست، قرآن بخوانید؛ ایمان قلبی را به زبان اقرار کنید.

یکی دیگر از موارد اقرار ایمان به زبان این است که در جایی که باید، حرف حق بزنید. اگر بگویید حرف حق زدن برایم بد می‌شود، یعنی به زبان قبول ندارید، پس باید حرف حق را بزنید. پس یکی از علائم ایمان به خدا اقرار به زبان است؛ جاهایی که باید این ایمان بروز و ظهور کند، نشان بدهید.

 

نیت، اظهار ایمان

مرحله سوم: «عَمَلٌ بِالْجَوَارِحِ »؛ در عمل هم باید نشان دهید که ایمان دارید. وجود مبارک پیامبر(صلی‌الله‌‌علیه‌وآله) می‌فرمایند: «لایُقْبَلُ اِیمانٌ بِلا عَمَلٍ، وَ لا عَمَلٌ بِلا ایمانٍ»[3]؛ ایمان بدون عمل قبول نیست و عمل بدون ایمان هم قبول نیست. ایمان دارید پس چرا کاری نمی‌کنید؟! زبانی که فایده‌ای ندارد. می‌فرماید عمل بدون ایمان هم قبول نیست. خداوند اعمال ما را تا حدی که ایمان داریم، از ما قبول می‌کند. به هر اندازه ایمان دارید، به همان اندازه عمل از شما قبول می‌شود. ولی عمل بدون ایمان، مثل نماز بدون نیت است. نماز می‌خواهید بخوانید، اصلاً‌ حواستان نیست و نیت هم نمی‌کنید و «تکبیره‌الاحرام» می‌گویید. نماز شما قبول نیست. نیت اول نماز، ایمان شماست که باید اظهار شود.‌ وقتی قبول ندارید و ایمان ندارید، عمل انجام می‌دهید؛ یا از ریاست و می‌خواهید دیگران ببینند یا از روی ترس است یا عامل دیگر؛ در هر صورت بدون ایمان آن را انجام می‌دهید، پس قبول نیست، چراکه باید هر دو با هم باشد.

 

ایمان واقعی همراه با تعهدات عملی

می‌فرماید: ایمان باید همراه با تعهدات عملی باشد. بحث ما در مورد تعهدات عملی است. اگر تعهد عملی نباشد، ادعای ایمان فایده‌ای ندارد. خدا هم چنین ایمانی را قبول ندارد. چنین ایمانی باقی نخواهد ماند و یک جا از بین می‌رود. پس ایمان، یعنی ما خدا را قبول داریم، پیامبر و ائمه را قبول داریم، به قلب قبول داریم. اگر قرار باشد تعهد ایمانی نباشد و لازم به عمل نباشد و فقط به باور و اعتراف زبانی باشد، اول مؤمن به خدا شیطان بود که شش هزار سال عبادت کرد، ولی بعد رسوا شد و معلوم شد که ایمان نداشته است. می‌فرماید: «...کَانَ مِنَ الْکَافِرِینَ»[4]. فعل «کان» ماضی است، مفسرین اینجا دو گونه تفسیر کرده‌اند که شیطان از اول از کافران «بود»، بعضی می‌فرمایند «کان» به معنای «صارَ» است؛ یعنی از کافرین «شد».

 

شیطان کافر بود یا کافر شد؟/ وقتی پای اول مؤمن به خدا می‌لغزد!

منظور مفسرین در مورد «کَانَ مِنَ الْکَافِرِینَ» چیست؟ اینکه شیطان از اول کافر بوده با وجود اینکه نماز و عبادت بسیار داشته است؛ بیان می‌شود که خدا می‌خواهد در اینجا اشاره کند که شیطان یک کُفر ته دلش بود و ایمان واقعی نداشت که در امتحان سجده بر آدم نمایان شد. ایمان قلبی و زبانی خیلی خوبی در شیطان بود، به طوری که وقتی خدا او را اخراج کرد، به خدا گفت: «رَبِّ» یعنی خدا را قبول داشت و در ادامه گفت: «...بِمَا أَغْوَیْتَنِی...»[5]؛ یعنی خدا تو مرا رسوا کردی و سپس می‌گوید: «رَبِّ فَأَنْظِرْنِی إِلَی یَوْمِ یُبْعَثُونَ»[6] این بیان می‌کند که شیطان به ربوبیت خدا اعتقاد دارد و توحیدش از همه‌ ما قوی‌تراست. آن‌طور که شیطان خدا را شناخته و عبادت کرده، هیچ یک از ما نه آن‌طور خدا را شناخته‌ایم و نه آنگونه خدا را عبادت کرده‌ایم. شیطان در دستگاه خدا بوده و خدا را حس می‌کرده. وقتی که خدا می‌فرماید: «اُخرُج» یعنی او را بیرون می‌کند، برای حرف زدن با خدا او را «رَبِّ» می‌خواند و از خدا اجازه می‌خواهد (فَأَنْظِرْنِی)؛ یعنی می‌داند که اگر خدا اجازه ندهد، نمی‌تواند زنده بماند. تا قیامت (إِلَی یَوْمِ یُبْعَثُونَ) یعنی شیطان به قیامت ‌هم اعتقاد دارد. اگر تنها ایمان قلبی برای مؤمن بودن کافی باشد، شیطان اولین مؤمن به خداست. اما چه چیزی در اینجا مهم است؟ تعهدات عملی، اینکه در کنار ایمان، عمل ‌هم باشد.

 

ایمان معاویه به حضرت علی(علیه‌السلام)!

اگر تنها ایمان با زبان و قلب کافی باشد، اول مؤمن به امیر‌المؤمنین(علیه‌السلام)، معاویه و عمروعاص‌اند. آیا این باورپذیر است که اول مؤمن بین اصحاب حضرت به غیر از چند اصحاب خاص مثل ابوذر، عمار، سلمان و... معاویه از همه مردم به امیرالمؤمنین(علیه‌السلام) مؤمن‌تر است؟!

معاویه به عمروعاص گفت: اگر من علی(علیه‌السلام) را بکُشم در آتشم و اگر علی(علیه‌السلام) مرا بکُشد من در آتشم. عمروعاص گفت: پس چرا با علی(علیه‌السلام) می‌جنگی؟ گفت: حکومت برای کسی است که به دستش می‌آورد(یعنی برای حکومت و قدرت).

فردی از یاران معاویه نزد او آمد، معاویه به او گفت: از کجا می‌آیی؟ مرد گفت: از پیش بخیل‌ترین مردم. معاویه گفت: یعنی چه کسی؟ فرد گفت: علی‌‌بن‌‌ابی‌‌طالب(علیه‌السلام). معاویه گفت: آیا علی(علیه‌السلام) بخیل‌ترین مردم است؟ علی(علیه‌السلام) کسی است که اگر دو اتاق داشته باشد که یکی پر از طلا و دیگری پر از نقره باشد، اول طلاها را انفاق کرده و به فقرا می‌دهد و بعد نقره‌ها را. سپس به طلاها و نقره‌ها می‌گوید بروید غیر از علی(علیه‌السلام) را فریب دهید. آنوقت تو می‌گویی علی(علیه‌السلام) بخیل است!

 

ارزش سخنان امیرالمؤمنین(علیه‌السلام) را دشمن می‌داند

بعد از شهادت مالک‌اشتر وسایل او را نزد معاویه بردند. از جمله عهدنامه مالک اشتر که دست‌خط امیرالمؤمنین(علیه‌السلام) بود. معاویه حکم حکومتی که حضرت علی(علیه‌السلام) به مالک داده ‌بود را خواند و نزد خود نگه داشت. ولیدبن‌‌عقبه گفت: یا امیر، این دست‌خط و وسایل مالک را آتش بزنیم؟ معاویه گفت، این وسایل ارزشمندند. ولید گفت: چرا این دستخط را نگه ‌‌می‌دارید؟ اگر مردم بفهمند، می‌گویند که معاویه از روی نسخه حکومتی علی(علیه‌السلام) حکومت‌داری می‌کرده است؟ معاویه گفت، من این را مطالعه کردم، این یک اثر عِلمی فاخر است و نمونه‌ آن را در حکومت‌داری ندیده‌ام. بر سر عهدنامه مالک‌اشتر، بین معاویه و ولید بحث زیادی ‌شد. معاویه می‌داند علی کیست!

عمروعاص هم یک قصیده طولانی در مدح امیرالمؤمنین(علیه‌السلام) و مذمت معاویه دارد. «الفضل ما شهد به الاعداء»[7]؛ فضل آن است که دشمنان به آن شهادت دهند. ‌پس اگر ایمان قلبی و زبانی تنها کافی باشد، معاویه و عمروعاص مؤمن به امیرالمؤمنین(علیه‌السلام) بودند، چون کاملاً حضرت را می‌شناختند و باور داشتند، ولی با ایشان می‌جنگیدند.

 

شرط ایمان

اینکه به زبان ایمان داریم و کارها و عبادت‌های سطحی انجام می‌دهیم، کافی نیست؛ اولاً: ایمان آگاهانه و با مطالعه و با فهم لازم است. ثانیاً: ایمان باید همراه با تعهدات عملی باشد؛ یعنی در هر جا به مشکلی برخورد کردیم، ابتدا نگاه کنیم ایمان در اینجا چه می‌گوید و طبق ایمان عمل کنیم. اما بعضی از ما گاهاً برخلاف ایمان‌مان عمل می‌کنیم و گمان می‌کنیم که مؤمنیم. پس چنین ایمانی ارزش ندارد و ماندگار نیست، چراکه با میخ عمل محکم نشده است و بعضی مواقع از دست می‌رود.

 

تلاش دشمن برای شناخت امام زمان(عجل‌الله‌تعالی‌فرجه)/ دشمنان شیعه شناس!

دشمنان ما، جمهوری اسلامی را از ما بهتر می‌شناسند، امام زمان(عجل‌الله‌تعالی‌فرجه) را بیشتر از ما می‌شناسند. طبق آمار حدوداً صد دانشگاه شیعه‌شناسی در کل دنیا و در کشورهای مختلف و چهار دانشگاه شیعه‌شناسی در سرزمین‌های اشغالی وجود دارد. در مورد شیعه مطالعه، تحقیق، و برنامه‌ریزی می‌کنند. چند وقت پیش فیلمی از یک خاخام‌ یهودی در سرزمین‌های اشغالی منتشر شد که با عصبانیت صحبت می‌کرد: ما کسی را در عراق به عنوان امام زمان(عجل‌الله‌تعالی‌فرجه) فرستادیم تا اعتقاد شیعیان را سست کنیم، امّا آنها متوجه شدند. شیعیان دارند تلاش می‌کنند تا امام زمان(عجل‌االل‌تعالی‌فرجه) را بیاورند. وقتی آمریکایی‌ها وارد عراق می‌شوند یکی از بازجویی‌هایی که از زندانیان می‌کردند این بوده که مهدی کجاست؟!

 

مشکل ما در ایمان

جنگ امروز، جنگ اعتقادی است. در خاورمیانه، عربستان این‌چنین وحشی بازی می‌کنند، چراکه ایمان دارند امام زمان(عجل‌الله‌تعالی‌فرجه) ما می‌آید. اینقدر که بن‌سلمان به امام زمان(عجل‌االله‌تعالی‌فرجه) ایمان دارد، خیلی از ماها نداریم. او به خاطر امام زمان(عجل‌الله‌تعالی‌فرجه) جنگ راه می‌اندازد، ولی ما به خاطر امام زمان(عجل‌الله‌تعالی‌فرجه) یک دعای ندبه نمی‌خوانیم!

اگر قرار باشد ایمان صرفاً به قلب و زبان باشد، آنها از ما مؤمن‌ترند. ایمان نیاز به تعهدات عملی دارد، وگرنه کار درست نمی‌شود، انسان، خانواده و جامعه ساخته نمی‌شود. امروز مشکل ما در تعهدات عملی است، وگرنه معمولاً هر کس - از مسئول و غیرمسئول و مردم - را نگاه کنید، ایمان قلبی‌ خوبی داریم، ایمان زبانی‌مان هم خوب است، اما تعهدات عملی نداریم، همین، کار را خراب کرده است.

 

ایمان و عمل صالح؛ دو امر جدانشدنی

قرآن کریم می‌فرماید: «یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا ارْکَعُوا وَاسْجُدُوا...»[8]؛ ای اهل ایمان! رکوع به جا آورید و سجده نمایید، رکوع و سجود در اینجا به معنای عمل نماز است. «الَّذینَ آمَنُوا الَّذینَ یُقیمونَ الصَّلاةَ...»[9]؛ کسانی که اهل ایمان‌اند، نماز را اقامه می‌کنند. این یعنی به دنبال ایمان، عمل است. «...اعْبُدُوا رَبَّکُمْ وَافْعَلُوا الْخَیْرَ...»[10]؛ اگر می‌خواهید خدا را عبادت کنید، کار خیر انجام دهید. بعضی می‌گویند نیت ما خیر است. نیت خیر کافی نیست، عمل خیر هم باید باشد. «الَّذینَ آمَنوا وَ عَمِلُوا الصّالِحاتِ...»[11]، ایمان و عمل صالح کنار هم آمده است. «الَّذینَ آمَنوا وَ هاجَروا وَ جاهَدوا...»[12]؛ ای کسانی که ایمان آوردید، هجرت کنید، جهاد کنید؛ به دنبال ایمان، عمل است.

 

 دو روی سکّه ایمان

ایمان یک سکّه دوطرفه است: یک طرف سکّه ایمان، عمل صالح است که ایجابی است: «إِلاَّ الَّذینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ فَلَهُمْ أَجْرٌ غَیْرُ مَمْنُونٍ»[13] و امثال این آیه. ایمانِ همراه با عمل صالح بیاورید؛ اگر ایمان دارید عمل خوب، صالح و باکیفیت بیاورید. طرف دیگر سکه ایمان می‌گوید: ایمان خود و عمل صالح خود را به ظلم آلوده نکنید: «الَّذِینَ آمَنُوا وَلَمْ یَلْبِسُوا إِیمَانَهُمْ بِظُلْمٍ أُولَئِکَ لَهُمُ الْأَمْنُ وَهُمْ مُهْتَدُونَ»[14]؛ کسانی که ایمان می‌آورند و ایمان خود را به ظلم مخلوط نمی‌کنند، امنیت و آرامش روانی پیدا می‌کنند و اهل هدایت می‌شوند. نکته آیه این است که عمل صالح یک طرف ایمان است. از طرف دیگر نباید به ظلم آلوده شود، نباید تلبیس به ظلم شود. ایمان آورده‌اید و عمل صالح انجام داده‌اید، عمل صالح خود را به ظلم آلوده نکنید، مثلاً اگر انفاق کردید، منت نگذارید، «یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لَا تُبْطِلُوا صَدَقَاتِکُمْ بِالْمَنِّ وَالْأَذَی»[15]؛ منت نگذارید و اذیت نکنید. اگر منت گذاشتید، عمل خود را به ظلم آلوده کردید. امنیت و هدایت آن از بین رفته است. شما یک عمل صالح انجام می‌دهید، حال‌تان خیلی خوب می‌شود، مغرور می‌شوید، سر این غرور یک کار بیهوده انجام می‌دهید و عمل صالح خود را خراب می‌کنید.

 

تفاوت شیعه و محّب

فردی به امام جواد(علیه‌السلام‌) عرض کرد: من از شیعیان و دوستان شما هستم. امام فرمودند: این حرف را نگو. فرد چندبار این حرف را تکرار کرد. امام فرمودند کارهای خوب خود را باطل کردی. پرسید: چرا؟! من که کار بدی نکردم! امام فرمودند: صدقات تو باطل شد. «َلا تُبْطِلُوا صَدَقَاتِکُمْ بِالْمَنِّ وَالْأَذَی» فرد گفت: من که منت نگذاشته‌ام، کسی را اذیت نکرده‌ام! فرمودند: الآن مرا اذیت کردی. گفت: من که کاری نکردم! حضرت فرمودند من به تو می‌گویم که شیعه نیستی، امّا تو می‌گویی که من شیعه‌ام. «وَإِنَّ مِنْ شِیعَتِهِ لَإِبْرَاهِیمَ»[16] و الحسن و الحسین. شیعه امیرالمؤمنین(علیه‌السلام‌)، ابراهیم بود و امام حسن(علیه‌السلام‌) و امام حسین(علیه‌السلام‌). بگو ما محّب شماییم. تو هنوز محب هستی. تازه محّب بودن هم درجه دارد و تو در درجه پایین آن هستی.

 

خوب بودن، سخت نیست...

امروز عارف و عامی دیگر معلوم نیست. یک آدم بی‌سوادی می‌آید یک ادعای بزرگ می‌کند و خیلی‌ها دنباله‌ آن را می‌گیرندو ولی یک آدم مؤمن، عارف و عالم حرفی می‌زند، خیلی‌ها به او توجه نمی‌کند. می‌فرمایند ایمان و عمل صالح؛ عمل صالح یک طرف آن است. عمل صالح را بیاور و مراقب باش این عمل صالح را به ظلم آلوده نکنی.

بعضی می‌گویند این که خیلی سخت شد! این‌طوری که کسی پای دین نمی‌ایستد! چرا می‌ایستد! خوب بودن برای ما سخت شده. در حالی که خوب بودن و خوب‌شدن سخت نیست. باور کنید بد شدن سخت‌تر از خوب‌شدن است. مثل این است که من بگویم درس نخواندن و بی‌سواد بودن، سخت‌تر از درس‌خواندن است، یا تنبلی‌کردن وکار نکردن، دنبال رزق حلال نبودن، خیلی بدتر و سخت‌تر از کار کردن و عرق ریختن است. فکر کنید سختی کدام بیشتر است؟

 

دلیل بی‌قراری انسان‌ها

ایمان‌ را به ظلم آلوده نکنیم. اگر ایمان‌مان را به ظلم آلوده نکردیم، احساس رشد به ما دست می‌دهد. «أُولَئِکَ لَهُمُ الْأَمْنُ»، امنیت روانی و آرامش پیدا می‌کنیم. بسیاری از بی‌قراری‌ها برای این است که ما کارهای خوب‌ خود را با ظلم همراه می‌کنیم. در مجلس برای امام‌حسین(علیه‌السلام) گریه کرده‌ایم، حال‌مان خوب شده، امّا آن را نگه نمی‌داریم و از بین می‌بریم.

 

نتیجه ایمان منهای عمل

 قرآن کریم می‌فرماید: «...وَالَّذِینَ آمَنُوا وَلَمْ یُهَاجِرُوا مَا لَکُمْ مِنْ وَلَایَتِهِمْ مِنْ شَیْءٍ حَتَّی یُهَاجِرُوا...»[17]، وقتی که دستور هجرت از مکّه به مدینه آمد، یک عدّه راه‌ افتادند، امّا یک عدّه نیامدند. خدا فرمود آنهایی که هجرت‌ کردند، با شمایند، اهل مدینه‌ به آنها پناه بدهند، با عقد اخوت، اموال‌شان را تقسیم کنند تا زندگی‌هایشان تأمین شود. کمک کنند تا مؤمنانه و با محبت زندگی اینها اداره شود و شد. یک عدّه نیامدند، مؤمن بودند و ایمان آوردند، ولی از مکّه مهاجرت نکردند، به دستور هجرت عمل نکردند و نتوانستند از خانه، زندگی و فامیل دل بکنند.

خداوند متعال در قرآن می‌فرماید: «...وَلَمْ یُهَاجِرُوا مَا لَکُمْ مِنْ وَلَایَتِهِمْ مِنْ شَیءٍ...»؛ کسانی که مهاجرت نکردند را حمایت نکنید. امتیازاتی که‌ گفتیم به آنها تعلق نگیرد «...حَتَّی یُهَاجِرُوا...»؛ مگر اینکه هجرت کنند و بیایند. طبق این آیه، هجرت‌کنندگان نباید به فرزندی که هجرت نکرده ارث بدهند، مگر اینکه هجرت کند و بیاید. سپس آیه «اولوالارحام...» نازل شد. دیگر این حکم هم نسخ شد. وقتی عملی به دنبال ایمان نباشد، انسان را از دایره ولایت مؤمنین بیرون می‌کند.

 

شرط شفاعت

 روایات شفاعت می‌فرمایند: در قیامت امام‌حسین(علیه‌السلام) شفاعت می‌کنند. امام‌رضا (علیه‌السلام) شفاعت‌مان می‌کنند، ولی شرط دارد. شرط آن، تعهدات عملی در ایمان است. در بسیاری از روایات شرط شفاعت را جهد و تلاش ذکر کرده‌اند. آدمی که در عبادت و بندگی و امور زندگی تنبلی می‌کند، به شفاعت اهل‌بیت(علیهم‌السلام) نمی‌رسد. در مورد عبادات ‌هم همین است. امام‌ صادق(علیه‌السلام) می‌فرمایند: «إِنَّهُ لاَ یَنَالُ شَفَاعَتَنَا مَنِ اِسْتَخَفَّ بِالصَّلاَةِ »[18]؛ کسی‌ که نماز خود را خفیف می‌شمارد شفاعت ما به او نمی‌رسد. بعضی امام‌صادق(علیه‌السلام) را دور می‌زنند و می‌گویند در روضه گریه می‌کنیم، امام‌حسین(علیه‌السلام) شفاعت‌مان می‌کند. اینگونه نیست؛ امام باقر(علیه‌السلام) فرمودند: «لاَ تُنَالُ وَلاَیَتُنَا إِلاَّ بِالْعَمَلِ وَ اَلْوَرَعِ»[19]؛ ولایت ما هم به کسی نمی‌رسد، مگر اینکه اهل عمل و وَرع باشد. با تقوا رفتار کند، کار و تلاش کند.

 

ایمان یاران معاویه(لعنت‌الله‌علیه)

امیرالمؤمنین(علیه‌السلام)در خطبه 97 در نهج‌البلاغه، در مورد معامله با معاویه صحبت می‌کنند. امیرالمؤمنین(علیه‌السلام) که با معاویه برای هیچ چیز وارد معامله نشدند، فرمودند دوست دارم معاویه سر یک چیز با من معامله کند. حضرت فرمودند ده نفر از شما را بگیرد، یک نفر از یاران خودش را به من بدهد. من حاضر به چنین معامله‌ای هستم. چراکه «صَاحِبُکُمْ یُطِیعُ اللَّهَ وَ أَنْتُمْ تَعْصُونَهُ، وَ صَاحِبُ أَهْلِ الشَّامِ یَعْصِی اللَّهَ وَ هُمْ یُطِیعُونَهُ»[20]؛ صاحب شما که من هستم، مطیع خداست و شما عصیان او را می‌کنید و از او اطاعت نمی‌کنید. صاحب مردم شام(یعنی معاویه) گناه می‌کند، از امر خدا تخلف می‌کند و همه او را اطاعت می‌کنند. یعنی به او تعهد عملی دارند. یک حرف می‌زند همه آن را انجام می‌دهند. ایمان یاران معاویه بهتر از شماست، یکی از آنها به ده نفر از شما می‌اَرزد. تعهد عملی مهم است، باید خودمان را پای کار بیاوریم. تعهد عملی به دین اسلام و قرآن مهّم است.

 

بهشت را به بها می‌دهند، نه به بهانه

بعضی می‌گویند دلت پاک باشد، کافی است. امام‌سجاد(علیه‌السلام) مشغول عبادت بودند، ضجّه می‌زدند، گریه می‌کردند؛ یکی از یاران‌شان می‌خواست حرف خوبی هم به امام بزند، بعد از مناجات نزد حضرت آمد. گفت: یابن‌رسول‌الله! این ضجّه زدن‌ها برای ماست، شما پسر پیغمبرید و مادرتان حضرت زهرا(سلام‌الله‌علیها) هستند؛ شما دیگر چرا؟ حضرت برای اینکه این افکار را از ذهن او بیرون کنند، فرمودند: «دَعْ عَنِّی حَدِیثَ أَبِی وَ أُمِّی وَ جَدِّی»؛ حرف از پدر و مادر و جد من را کنار بگذار. «أَنْ أُدْخِلَ اَلْجَنَّةَ مَنْ أَطَاعَهُ»[21]، جنت برای اهل اطاعت است. به فرموده شهید بهشتی(رحمت‌الله‌علیه)، بهشت را به بها می‌دهند، نه به بهانه.

 

تحریف دینداری و ایمان/ ضربه حکام جاهل عالَم اسلام

قرن‌هاست مسلمانان را تحت سیطره تحریف قرار داده‌اند. حکام جاهل عالَم اسلام بعد از رسول‌خدا(صلی‌الله‌وعلیه‌وآله) مخصوصاً معاویه(لعنت‌الله‌علیه)، کاری کردند تا مردم مسلمان باور کنند که عمل لازم نیست، همین ایمان قلبی کافی است؛ همین که بگوییم ما مسلمانیم، نماز می‌خوانیم، کافی‌ است به هیچ عمل دیگری نیاز نیست.

معاویه در آخر عمر خود، وصیتی کرد و گفت: وقتی که من از دنیا رفتم، بقچه‌‌ای است، آن ‌را در کفن من بگذارید. از او پرسیدند که داخل آن بقچه چه چیزی است؟ گفت تکه‌ای از لباس پیامبر(صلی‌الله‌علیه‌وآله‌)، به همراه مقداری ناخن و موی ایشان که وقتی ناخن و موی مبارک‌شان را اصلاح می‌‌کردند، آ‌نها را برای کفن خود جمع ‌کردم. به عنوان حاکم جامعه‌ اسلامی چه ادایی درمی‌آورد و چه تبلیغی انجام می‌دهد، ایمان بدون عمل را ترویج می‌کند. هر غلطی که دلش خواسته، کرده و به این شکل دارد خودش را تبرئه می‌کند.

 

نمونه اسلام و ایمان بدون عمل

ایمان بلا عمل! من ایمان دارم که پیامبر(صلی‌الله‌علیه‌واله) مقدس است، لباسش مقدس است، اینها، کار را راه می‌اندازد؛ اسلامِ تبرّکی! اسلامِ نذری! اسلامِ یک قطره اشک بریز و بهشت را بِبَر! اسلامِ قرآن را ببوس و شراب هم بنوش! و... اینگونه اسلام‌ها خطرناکند. چراکه فقط دربرگیرنده‌ ظواهر اسلام است. الآن همین‌طور شده. تنها در ایام خاص مردم آش نذری می‌پزند و تلوزیون سریال‌های مذهبی نشان می‌دهد. اعتقادات به سمت نذری رفته است، انگار همه اسلام نذری است! بعد همین خانم را می‌بینید. بدحجاب است، اما دارد نذری می‌دهد. ما هم می‌گوییم چقدر خوب! الحمدلله، بدحجاب‌های ما هم نذری می‌دهند! البته ما برای نذری به او خرده نمی‌گیریم. بیاید نذری بدهد، ولی اشتباه نکنید، این ایمان بلاعمل است. بعد ما می‌گوییم چقدر خوب، خدا قبول دارد و آیاتی در این مورد داریم، اما در واقع دارند ما را با این چیز‌ها سرگرم می‌کنند.

 

آیا دفن میت گنهکار در اماکن مقدس، از عذاب او کم می‌کند؟!

طرف در عمرش، هر اشتباهی کرده؛‌ مال حلال و حرام را قاطی کرده‌ و سرمایه کسب کرده‌ و در آخر وصیت می‌کند که من را در حرم امام‌رضا(علیه‌السلام)، کربلا، قبرستان وادی‌السلام، یا امامزاده و ... دفن کنید. که قبر در این مکان‌ها بسیار هم گران‌قیمت است؛ مکان‌های مقدس برای دفن میت خوب است، اما خداوند ملائکه‌ای دارد به ‌نامِ ملائکه نقّاله، کار آنها فقط این است که کسانی را که در مزارات مقدس دفن می‌شوند و آدم‌هایی بلاعمل و اهل جهنم‌اند، را از داخل قبرشان نقل می‌دهند به جای دیگر و مؤمنی را از جایی دیگر به آنجا می‌آورند.

 

کسالت در کار دنیا و کسالت در کار آخرت/ محکم‌کاری و تعهد عملی، نشانه ایمان آگاهانه

ایمان بلا عمل، مصیبتی است. یکی از مستشرقین(غربی‌های شرق‌شناس) در زمان قاجار به ایران می‌آید. استاد بنّایی را می‌بیند که دارد ساختمانی را می‌سازد و آجرها را روی هم می‌‌چیند. می‌بیند که دارد آجرها را کج و معوج می‌چیند و اصلاً دقت نمی‌کند. به او می‌گوید: چرا داری آجرها را کج می‌چینی؟ می‌گوید ای آقا...، دنیا که ارزشی ندارد، چهار صباح زنده‌ایم. مردم طاقی، آلونکی چیزی می‌خواهند که فقط بالای سرشان باشد، درست می‌کنیم دیگر، این چیزها را ندارد. می‌گوید: عجب! و می‌رود. فردا می‌آید که رد شود، می‌بیند همین آقا دارد با یک نفر جرّ و بحث می‌کند، جلو می‌رود و می‌بیند همان استاد بنّا است که سر دستمزد با صاحب‌کارش چانه می‌زند. می‌گوید پس این دنیا و اینها که ارزش نداشت چطور شد چرا سر دستمزد داری چانه می‌زنی؟! این مشکل است.

وقتی پای تعهدات عملی پیش می‌آید، گاهی به اسم خدا و پیغمبر(صلی‌‌الله‌علیه‌وآله)، آخرت و بی‌ارزش بودن دنیا، سست می‌شویم، اما پای دستمزد و رزق‌ و‌ روزی چانه می‌زنیم و تحمل سختی و فقر را نداریم. امرالمؤمنین(علیه‌السلام) فرمودند: «مَن کَسِلَ عَن أمرِ دُنیاهُ فهُو عن أمرِ آخرتِهِ أکسَلُ»[22]؛ هر کس درباره امور دنیایی کسالت دارد که زندگی خود را اداره کند، در امر آخرتش کسل‌تر است.

پیغمبر(صلی الله‌علیه‌وآله) میِتّی را دفن می‌کردند. داخل قبر رفتند و در حال بستن منافذ قبر بودند. عده‌ای گفتند: یا رسول‌الله، فردا، پس فردا این بدن پوسیده، حالا چرا دیگر سوراخ‌های قبر را می‌گیرید؟ فرمودند مؤمن هر کاری که انجام می‌دهد، محکم‌کاری می‌کند. هر کاری که به شما دادند، تعهد عملی نشان دهید. ولو دفن یک مُرده باشد. ولی یک بچه مذهبی، بچه مسجدیِ متدین، به مردم قول می‌دهد و از آنها پول می‌گیرد بعد موقع کار می‌گوید من نایب‌الزیاره‌ شما در مشهد هستم! عجب! شما متوجه نیستید که این زیارت اصلاً قبول نیست؟! شما بدهکاری مُفصل دارید به کربلا رفته‌اید! اصلاً قبول نیست. اگر می‌خواهید بروید زیارت، اول از آن کسی که طلبکار شماست، اجازه بگیرید بگویید: به من مهلت بده، می‌خواهم یک سفر کربلا بروم. بروید التماس کنید، عیبی ندارد؛ اجازه بگیرید، بعد بروید.

 

زیارت‌ها و گریه‌های بی‌فایده/ تعهد عملی لازم است

به خاطر همین است که زیارت‌ها جواب نمی‌دهد. چون ایمان بلا عمل است. راحتش کرده‌اند؛ خوب است دیگر، همین طور انجام بدهید و بروید. طبق روایات، خلف وعده از نشانه‌های منافقین است. شما اگر زمانی نتوانستید که به وعده‌ عمل کنید، قبل از زمان وعده باید به طرف مقابل بگویید. رضایت بگیرید، به‌جای خودتان، دیگری را قرار دهید. وقت، عمر، پول و کار مردم را ضایع نکنید، وگرنه از شب تا صبح، هم برای امام حسین(علیه‌السلام) اشک بریزید، فایده‌ای ندارد.

 می‌فرمایند یک قطره‌ اشک بر امام حسین(علیه‌السلام) گناهان بزرگ را از بین می‌برد، ولی حق‌الناس را از بین نمی‌برد. فرمود اولین قطره خون شهید که بر روی زمین ریخته می‌شود، تمامی گناهانش بخشیده می‌شود، به غیر از حق‌الناس! تعهد عملی لازم است.

 

شرم از رخ علی کن و کمتر گناه کن

شاعری به ‌نام «حاجب بروجردی» قصیده‌ای دارد که شاه بیت آن این است:

حاجب اگر محاسبه حشر با علی است       من ضامنم که هر چه بخواهی گناه کن

علی را مگر دوست ندارید؟ محاسبه‌‌ حشر هم با امیر‌المؤمنین(علیه‌السلام) است (پارتی بازی می‌کند) پس هر چه می‌خواهید گناه کنید. شعر را گفت. اما مسئله آن‌قدر مهم است که امام علی(علیه‌السلام) شب به خوابش آمدند؛ در تاریخ ثبت شده است. حضرت فرمودند آقای حاجب، مصرع اول یک ایراد دارد و مصرع دوم نیز یک ایراد دارد. اما مصرع اول، گفتی حاجب اگر محاسبه حشر با علی است، چرا «اگر»؟ بگو حاجب «یقین» محاسبه‌ حشر با علی است. تو هنوز ایمان نداری که محاسبه‌‌ حشر با علی‌ است؟! اولا:ً حاجب، یقین محاسبه حشر با حضرت علی(علیه‌السلام) است. ثانیاً چرا گفتی من ضامنم هر چه می‌خواهید گناه کنید؟! باید بگویی:

حاجب یقین محاسبه حشر با علی است        شرم از رخ علی کن و کمتر گناه کن

 

سرمایه‌ای برای رسیدن به حق/ راه رسیدن به سپاه کربلاییان

این مدل مَحبت را ما چقدر در هیئت‌ها و محافل ترویج کرده‌ایم که امام حسین(علیه‌السلام) را دوست داریم، پس خداوند همه گناهانمان را می‌بخشد. چه کسی این حرف‌ها را گفته است؟ ولایت امیرالمومنین(علیه‌السلام‌) و اهل‌بیت(علیهم‌السلام) سرمایه است برای رسیدن حق.

حاضران در واقعه کربلا دو دسته بودند: یک دسته مؤمنین بلاعمل آمده بودند و در سپاه عمر بن‌سعد بودند؛ دسته دیگر مؤمنین اهل عمل که در سپاه امام حسین (علیه‌السلام‌) بودند.

امام حسین(علیه‌السلام‌) لو دادند که جریان مقابل‌شان چه جریانی است. اینها‌ دیندار و مؤمن واقعی نیستند. امام حسین(علیه‌السلام‌) فرمودند: «إِنَّ اَلنَّاسَ عَبِیدُ اَلدُّنْیَا وَ اَلدِّینُ لَعْقٌ عَلَی أَلْسِنَتِهِمْ یَحُوطُونَهُ مَا دَرَّتْ مَعَایِشُهُمْ فَإِذَا مُحِّصُوا بِالْبَلاَءِ قَلَّ اَلدَّیَّانُونَ»[23]؛ («لَعِق»: آب بزاق دهان که روی زبان می‌آید را گویند.) مردم بنده‌های دنیایند. تا وقتی زندگی‌شان روبه‌راه است، مراعات دین را می‌کنند. همین که بلا شدید می‌شود و امتحان می‌آید، دیندارها کم هستند. ما باید از این محافل و مجالس خودمان را به ایمان عظیم برسانیم؛ با عمل صالح و اینکه عمل صالح را به ظلم آلوده نکنیم.

 

ایمان‌های نفوذناپذیر

امام صادق(علیه‌السلام‌) فرمودند: محکم‌ترین ایمان در کربلا بعد از اباعبدالله(علیه‌السلام‌) ایمان قمربنی‌هاشم(علیه‌السلام‌) است و البته حتماً حضرت علی اکبر(علیه‌السلام‌) هم این‌طورند. امام صادق(علیه‌السلام) فرمودند: «کانَ عَمُّنَا العَبّاسُ بنُ عَلِیٍّ نافِذَ البَصیرَةِ صُلبَ الإیمانِ جاهَدَ مَعَ أبی عَبدِاللّه ِ و أبلی بَلاءً حَسَنا و مَضی شَهیدَا»[24]، حضرت عباس(علیه‌السلام‌) نافذالبصیره است، ایمانش نفوذناپذیر است، تعهد عملی دارد. ایمانشان را ببینید تا کجا پای کار ایستاده! غوطه زد در بلاها و سخت‌ترین امتحانات، تا شهید شد.

 

مصیبتی که کمر امام حسین(علیه‌السلام) را شکست

«السلامُ عَلَیکَ ایُها العَبدُ الصالِح المُطیعُ لِلّه و لِرَسولِه و لِاَمیرِالمُومِنین»

سیدالشهداء(علیه‌السلام) آمد کنار شریعه فرات. دور این زمین دارد می‌گردد. از اسب پیاده شد و از روی زمین چیزی برداشت. حُمید بن‌مسلم می‌نویسد: دیدم دارد می‌بوسد. گفتم شاید قرآنی روی زمین افتاده. چون چیز بوسیدنی آنجا نیست که بخواهد بردارد. یک مقدار جلوتر رفت از اسب پیاده شد شیء دیگری را برداشت و ‌بوسید. خیره شدم، جلوتر رفتم دیدم دست بریده را برداشته و دارد می‌بوسد. ابی‌عبدالله(علیه‌السلام‌) چه چیزهایی پیدا کرده باشد تا علقمه رسیده را خدا می‌داند.

حضرت آمدند بالای سر عباس(علیه‌السلام‌) یک نگاه به آن بدن کردند. مقاتل این‌طور تحلیل می‌کنند و می‌گویند: تا نگاهشان به این بدن و حال و روز بدن ارباً اربای عباس(علیه‌السلام‌) افتاد، نه اینکه فقط فرمودند: «اَلآنَ اِنکَسَرَ ظَهری»، نوشته‌اند زانوهایشان بی‌حس شد و روی زمین افتادند، بدنشان دیگر یاری نکرد که بایستند.

 


[1]. سوره آل‌عمران، 139.

[2]. عیون أخبار الرضا علیه‌السلام, ج, ص.۲۲۷.

[3]. میزان الحکمه، ج 1 ص364.

[4]. سوره بقره، آیه 34.

[5]. سوره حجر، آیه 39.

[6]. سوره حجر، آیه 36.

[7]. کتاب امامت و سیاست، ص 132.

[8]. سوره حج، آیه 77.

[9]. سوره مائده، آیه 55.

[10]. سوره حج، آیه 77.

[11]. سوره عنکبوت، آیه 58.

[12]. سوره توبه، آیه 20.

[13]. سوره تین، آیه 6.

[14]. سوره انعام، آیه 82.

[15]. سوره بقره، آیه 264.

[16]. سوره صافات، آیه 83.

[17]. سوره انفال آیه 72.

[18]. الکافی، ج3، ص270.

[19]. تفصیل وسائل الشیعة إلی تحصیل مسائل الشریعة, جلد ۱۵، ص 247.

[20]. نهج‌البلاغه، خطبه 97.

[21]. ارشادالقلوب، ج 2، ص 257.

[22]. الکافی: 5/85/4.

[23]. تحف العقول عن آل الرسول علیهم السلام, جلد۱، ص۲۴۵.

[24]. عمدة الطّالب، ص 356 .