آیا طلب مرگ پسندیده است؟
آیا طلب مرگ پسندیده است؟
آیا طلب مرگ پسندیده است؟
حجتالاسلام مهدوینژاد: استعداد موت را در خودتان بالا ببرید // هول مرگ سختتر از زندگی با سختی است // گاهی طلب مرگ نادیده گرفتن قدرت یا حکمت خداست // امتحانات سخت، راهی برای افزایش قدرت روح انسان است // تمنای مرگ ممدوح، شوق به تولد دوباره در عالم قرب الهی... // چرا حضرت مریم(علیهاالسلام) از خدا طلب مرگ کرد؟ // دستورالعملهایی برای طول عمر
شناسنامه
عنوان مراسم: بفرمایید مهمانی خدا
موضوع سخنرانی: ابد در پیش داریم 6
تاریخ: یکشنبه 27 اسفند 1402، ششمین شب از مراسم
مکان: امامزاده سیدجعفرمحمد(علیهالسلام)
استعداد موت را بالا ببرید
با این همه آثار و برکات از ذکر موت و یاد مرگ (آثار تربیتی، برکات دنیوی و اخروی) که عرض شد، آیا تمنای موت و طلب مرگ کار پسندیدهای است؟
ما دو نوع تمنای مرگ داریم: 1. تمنای مرگ پسندیده؛ 2. تمنای مرگ ناپسند و مذموم. آن تمنای مرگی که ممدوح و پسندیده است، تمنای مرگی است که از آمادگی مرگ خبر میدهد و در روایات تحت عنوان استعداد موت از آن ذکر میکنند. امیرالمؤمنین(علیهالسلام) میفرمایند: «اِستَعِدّوا للمَوتِ فقد أظَلَّکُم وَ کُونوا قَوما صِیحَ بِهِم فانتَبَهوا وَ عَلِموا أنّ الدُّنیا لَیسَت لَهُم بدارٍ فاستَبدَلوا وَ ما بینَ أحَدِکُم و بینَ الجَنَّةِ أوِ النّارِ إلاّ المَوتُ أن یَنزِلَ بهِ و لاتُقَصِّرُ بهِ عن طاعَةِ ربِّهِ غایَةٌ و لاتَحِلُّ بهِ بعدَ المَوتِ نَدامَةٌ و لا کَآبَةٌ»[1]؛ برای مرگ آماده شوید؛ چراکه مرگ بر سر شما سایه افکنده، شما را آگاه کردند (خبر دادند)، مرگ را فریاد زدند، منطبع و آگاه شوید، دنیا جای ماندن و خانه قرار نیست، باید جایتان را عوض کنید، بین هر کدام از شما و بهشت یا جهنم، مرگ فاصله است. بعد حضرت دعا میکنند، خدا را میخوانیم، اینکه ما و شما را از کسانی که از نعمتها سرمست نمیشویم، قرار دهد و کوتاهی نمیکنیم از طاعت خدای متعال به خاطر امور دنیویمان و گریبانگیر ما نشود بعد از مرگ پشیمانی و اندوه؛ یعنی در دوران زندگیمان بالأخره استعداد موت خودمان را بالا برده باشیم، یعنی فهم خودمان را نسبت به مسئله مرگ و یاد آن افزایش داده باشیم. این استعداد موت است؛ آگاهی پیدا کردن نسبت به مرگ، بلکه آمادگی برای مرگ است. آمادگی پیدا کردن برای موت، یک قدم بالاتر از آگاهی است.
استعداد موت یعنی چه؟
میگویند: صاحبدلی به مسجدی رفت برای اینکه نماز بخواند، اهل مسجد از او درخواست کردند که بعد از نماز منبر برو، ما را نصیحتی کن. آن مرد خدا پذیرفت و بعد بالای منبر رفت و بعد از ذکر و ستایش خدا و مدح رسول مکرم(صلیاللهعلیهوآلهوسلم)، رو به مردم کرد، گفت: هر کدام از شما که میداند امروز تا شب زنده است و نخواهد مرد، بلند شود و بایستد. کسی بلند نشد. (هیچکسی نمیتواند قسم حضرت عباس(علیهالسلام) بخورد که آقا ما صبح تا شب زندهایم، امشب میخوابیم صبح بلند میشویم. امید داریم زنده باشیم ولی یقین نداریم.) کسی بلند نشد. بعد گفت: خب حالا هر کس که خودش را برای مرگ آماده کرده، بلند شود بایستد. باز هم کسی بلند نشد. ایشان هم گفت: شگفتا از شما که به ماندن خودتان اطمینان ندارید، برای رفتن هم آماده نیستید! این همان مسئله است؛ استعداد موت یعنی آمادگی برای مردن.
این گله را ببین که چه آسوده میچرند!
شعرا اشعاری گفتهاند، ادبیات ما پر است از پندیّاتی که این اشعار وقتی در مجالس و محافل و روی منابر خوانده میشود دلهای مؤمنین آماده و مستعد میشود. این اشعار که انسان را آماده میکند دیگر معمولاً کمتر خوانده میشود. شعری است از مرحوم اوحدی میگوید:
کمتر ز مار و مورشناس آن گروه را کز بهر مار و مور تن خود بپرورند
خواهی گذشت بیشک ازین آستانه تو و آنان که از پی تو بیایند بگذرند
روزی امیر تختنشین را نگه کنی کز تخت برگرفته به تابوت میبرند
گرگ اجل یکایک ازین گله میبرد وین گله را ببین که چه آسوده میچرند
تمنای مرگ به خاطر ناامیدی از دنیا مذموم است
همه از مرگ غافلیم. آیا به ما اجازه داده شده که ما تمنای مرگ کنیم؟ به یک معنا به ما اجازه داده نشده که طلب مرگ کنیم. عرض کردم از مرگ یک تمنای مذموم یعنی ناپسند و یک تمنای ممدوح و پسندیده داریم. در ابتدا انسان باید آمادگی برای مردن پیدا کند. حالا آمادگی را عرض میکنیم.
اما تمنای مذموم چیست؟ به ما اجازه ندادهاند طلب مرگ کنیم آن چیست؟ «جاء رجل الی الصادق(علیهالسلام) فقال: قَدْ سَئِمْتُ الدُّنْیَا فَأَتَمَنَّی عَلَی اللَّهِ الْمَوْت فقال تَمَنَّ الْحَیَاة لِتُطِیعَ لَا لِتَعْصِی فَلَأَنْ تَعِیشَ فَتُطِیعَ خَیْرٌ لَکَ مِنْ أَنْ تَمُوتَ فَلَا تَعْصِیَ وَ لَا تُطِیع»[2]؛ مردی خدمت امام صادق(علیهالسلام) آمد و گفت: از زندگی خسته و ناامیدم، شکست خوردهام، از این زندگی دلگیرم، از این دنیا سیرم. به امام صادق(علیهالسلام) گفت. شما از خدا مرگ مرا بخواهید.
یک زمان آدم خودش دعا میکند با زبان و دلش میگوید: نه، یا جدی دعا نمیکند، یکوقت دیگر کاردش به استخوان میرسد، میرود به ولیّ خدا میگوید دعا کن من بمیرم. او خیلی کاردش به استخوان رسیده، پیش مستجابالدعوه میرود، میگوید دعا کن من بمیرم دعا کنید خلاص شوم؛ اینقدر حالش بد است.
حضرت فرمودند: زندگی را طلب کن. زندگی را از خدا برای اطاعت خدا بخواه، نه برای معصیت خدا، زندگی همراه با اطاعت خدا بخواه. اگر زنده باشی و زندگی کنی درحالیکه داری اطاعت خدا میکنی، بنده خوب خدا هستی، این برای تو خیلی بهتر از این است که بمیری که دیگر نه اطاعت از آن بیرون میآید و نه عصیان، پس از خدا زندگی بخواه تو که درخواست میکنی چرا از خدا مرگ میخواهی، زندگی بخواه.
خوب یا بد، دعا کنید زنده بمانید
«دَخَلَ رَسُولُ اَللَّهِ(صَلَّیاَللَّهُعَلَیْهِوَآلِهِ) عَلَی رَجُلٍ یَعُودُهُ وَ هُوَ شَاکٍ فَتَمَنَّی اَلْمَوْتَ، فَقَالَ رَسُولُ اَللَّهِ(صَلَّیاَللَّهُعَلَیْهِوَآلِهِ): لاَ تَتَمَنَّ اَلْمَوْتَ، فَإِنَّکَ إِنْ تَکُ مُحْسِناً تَزْدَدْ إِحْسَاناً إِلَی إِحْسَانِکَ، وَ إِنْ تَکُ مُسِیئاً فَتُؤَخَّرُ تُسْتَعْتَبُ، فَلاَ تَمَنَّوُا اَلْمَوْتَ»[3]؛ پیغمبر اکرم(صلیاللهعلیهوآله) به عیادت مردی که مریض بود رفتند. ظاهرا مریضیاش خیلی سخت شده بود که تحملش به سر آمده بود. خیلی شکایت کرد و گلهمند بود و از خدا طلب مرگ کرد. حضرت فرمودند: چرا از خدا طلب مرگ میکنی؟! منطق را ببینید، اینکه حضرت میفرمایند: تمنای مرگ نکنید، حالا چرا؟ چرا زنده بمانید؟ چرا نباید بمیرد؟ منطق را ببینید «فَإِنَّکَ إِنْ تَکُ مُحْسِناً»؛ چون وقتی زنده باشید اگر آدم خوبی باشید مدام به خوبیهایتان میافزایید و پرونده اعمال خیرتان را سنگین میکنید «وَ إِنْ تَکُ مُسِیئاً»؛ اما اگر خطاکار و گناهکار باشید وقتی زنده بمانید مهلت پیدا میکنید که توبه کنید وقت پیدا میکنید که جبران کنید و آخرت خودتان را درست کنید. چرا از خدا میخواهید که بمیرید؟! پس در هر دو صورت چه آدم خوبی باشید چه آدم بدی باشید دعا کنید زنده بمانید و دعا کنید بنده خوب خدا شوید.
هول مرگ سختتر است یا زندگی همراه با سختی؟
مجددا در جای دیگری حضرت فرمودند: «لاتَمنَّوا المَوتَ؛ فإنّ هَولَالمُطَّلَعِ شَدیدٌ»[4]؛ از خدا مرگ نخواه، زیرا هول مرگ خیلی شدید است، اینطور نیست که مرگ به این سادگیها باشد. در این دنیا هرچقدر سختی به شما وارد شود، به اندازه هول مرگ نیست! یعنی شما الان آروز میکنید، اما اگر یک لحظه به شما نشان دهند «فَکَشَفْنَا عَنْکَ غِطَاءَکَ فَبَصَرُکَ الْیَوْمَ حَدِیدٌ»[5]؛ یکدفعه کشف شود و پردهها از چشم انسان کنار برود و یک لحظه ببیند، متوجه میشود که نباید تمنای مرگ کرد.
برای مرگ عجله نکنید...
بعد حضرت میفرمایند: «وَ إِنَّ مِنْ سَعَادَةِ اَلْمَرْءِ أَنْ یَطُولَ عُمُرُهُ وَ یَرْزُقَهُ اَللَّهُ اَلْإِنَابَة»[6]؛ از سعادت انسان این است که بنده خدا طول عمر پیدا کند. از خدا طول عمر بخواهیم. از خدا بخواهید طول عمر به شما بدهد. «وَ یَرْزُقَهُ اَللَّهُ اَلْإِنَابَة» درحالیکه خدا به شما روزی میکند توبه و انابه و توجه به خدا و دیگر موارد.
در جای دیگری فرمودند: «لاتَمَنَّ المَوت فَإِن کُنتَ مِن أَهلِ الجَنَّۀ فَالبَقاءُ خَیرٌ لَک وَ إِن کُنتَ مِن اَهلِ النّار فَما یُعجِلُکَ إِلَیها»[7]؛ مرگ نخواهید؛ چراکه اگر اهل بهشت باشی و زنده بمانی به نفع توست، ثواب بیشتری جمع میکنی، اگر اهل جهنم هستی چرا اینقدر عجله داری؟ میخواهی زودتر به جهنم بروی؟
طلب مرگ ناسپاسی است
مطلب بعدی این است که طلب مرگ، ناسپاسی است. برخی افراد وقتی سختی و فشار مشکلات زیاد میشود آرزوی مرگ میکنند؛ این حرفها ناسپاسی است. از این نظر که خداوند بدون اینکه انسانها طلب کنند، آنها را خلق کرده و زمان در اختیارشان قرار داده و طلب مرگ، نشانه یأس از خداست. وقتی کسی از خداوند میخواهد جانش را بگیرد، یعنی خدا قدرت حل مشکل او را ندارد! و باید بدانیم یأس از رحمت خدا بعد از شرک بالله، در رأس گناهان کبیره است و حتی برخی میگویند رأس گناهان کبیره است.
گاهی طلب مرگ، نادیده گرفتن قدرت یا حکمت خداست
گاهی میگوییم: خدایا، ما خیلی دعا کردیم، ولی حل نشد، مرگ ما را برسان؛ این یعنی به قدرت یا حکمت خدا اعتقاد نداریم! گاهی برخی از مشکلات حل نمیشود یا نباید حل شود ولی باز هم اصرار به حل آن مسئله داریم؛ اینجاست که خداشناسیمان لنگ میزند، ابتدا باید توحید و خداشناسی را یاد بگیریم که خدا کیست! گاهی پدر و مادر هم بعضی حاجات فرزندشان را برآورده نمیکنند. حتی اگر کودک در اعتراض به این تصمیم، خود را به خطر بیاندازد، پدرش او را نجات میدهد ولی باز هم خواستهاش را اجابت نمیکند؛ چراکه میداند این خواسته برایش ضرر دارد. ما خدا را از پدر و مادر کمتر میبینیم! همه این اتفاقات با حکمت است؛ خداوند حکیم است و براساس حکمت خود، برخی از گرهها را باز نمیکند. نادیده گرفتن قدرت یا حکمت خداوند، همه عیب و ایراد است.
امتحانات سخت، راهی برای افزایش قدرت روح انسان
طلب مرگ یعنی ناسپاسی، بیمعرفتی و نوعی کفر است. البته گاهی مشکلات زیاد میشود و توان آدمها کم است و بالطبع سخت است، اما باید قدرتشان را بالا ببرند. بعضی از این اتفاقات سخت امتحان انسان است تا قدرتش را بالا ببرد؛ نباید آرزوی مرگ کند، همیشه باید از خدا خیر بخواهد، حل مشکل یا صبر و طاقت بخواهد.
پس گفتیم آرزوی مرگی مذموم است که از خستگی از زندگی، ناتوانی، مشکلات مادی، بیماری و تنگدستی و از هرچیزی است که به زندگی دنیوی برمیگردد. حتی آرزوی مرگ بهخاطر ناامیدی، از رذائل انسانی است. در عوض باید دعای خیر کنیم؛ «اللَّهُمَّ أَصْلِحْ کُلَّ فَاسِدٍ مِنْ أُمُورِ الْمُسْلِمِینَ» آدمیزاد باید مراقب زبانش باشد. در روایت آمده: «رُبَّ کَلِمَةٍ سَلَبَت نِعمَةً و جَلَبَت نِقمَةً»[8]، گاهی با یک کلمه نعمتی از انسان سلب میشود و گرفتاریای در زندگیاش میافتد. اینها اسباب تربیت انسان است. حتی زمان عصبانیت هم نباید هرچه به زبانمان میرسد بگوییم؛ اگر به خدا هم اعتقاد نداشته باشیم، کائنات ادبمان میکند. میگویند: «این جهان کوه است و فعل ما ندا» اگر فحش دهیم همان برمیگردد و اگر حرف خوب بزنیم، صدای خوب برمیگردد. مؤمن باید مراقب باشد.
دستورالعملهایی برای طول عمر
امشب دعای ۲۳ صحیفه سجادیه را بخوانید، امام زینالعابدین(علیهالسلام) تخصصی درباره سلامتی بدن دعا کردهاند و از خداوند طول عمر میخواهند. روایات و دستورالعملهایی در مورد طول عمر داریم. میفرمایند: خداوند چند مورد را برای طول عمر قرار داده است؛ نماز که میخوانید رکوع و سجدهتان را طولانی کنید، خداوند به شما طول عمر میدهد. مهمانی بدهید و سفره بیاندازید؛ سر سفره میزبانی زیاد نشستن، باعث طول عمر میشود. خوشرفتاری با خانواده، احترام به والدین و صله رحم سبب طول عمر میشود. توصیه کردند که این کارها را انجام دهید تا عمرتان طولانی شود. پس طلب و تمنای مرگ به این معنا به شدت مذموم است و از آن نهی کردهاند. خدا نکند که این دعا مستجاب شود، معمولاً هم خدا این دعا را مستجاب نمیکند. ولی گاهی ممکن است اسبابی با هم هماهنگ شود و دعای این فرد مستجاب شود، آنوقت میفهمد با دست خالی و با سوءحال، عملاً در بدترین حالات از خداوند خواسته تا جانش را بگیرد؛ یعنی نه به تو و کس دیگری امید دارم و نه به خودم. حال عبادت هم ندارم و از خداوند میخواهم در چنین حالتی جانم را بگیرد نستجیربالله.
اگر راست میگویید تمنای مرگ کنید
تمنای مرگ از نوع خوب هم داریم. جهت و رویکرد این تمنا با تمنای نوع بد متفاوت است. خداوند در قرآن خطاب به یهودیان که میگفتند ما فرزندان خدا و قوم برگزیدهایم، بهشت برای ماست، انسان برتریم، بقیه حیواناند و هنوز هم میگویند، میفرماید: «قُلْ یَا أَیُّهَا الَّذِینَ هَادُوا إِن زَعَمْتُمْ أَنَّکُمْ أَوْلِیَاءُ لِلَّهِ مِن دُونِ النَّاسِ فَتَمَنَّوُا الْمَوْتَ إِن کُنتُمْ صَادِقِینَ»[9]؛ ای کسانی که شما را هدایت کردند، اگر شما خیال میکنید اولیای خدا هستید و کارتان خیلی درست است و تافته جدابافته از سایر مردم هستید، مگر نمیگویید بهشت برای ماست و ما انسانهای بسیار خوبی هستیم و خدا ما را میخواهد؟ پس تمنای مرگ کنید، ما هم به شما مرگ میدهیم. اگر راست میگویید مرگ تمنا کنید. بعد میفرماید: «وَ لَن یَتَمَنَّوْهُ أَبَدًا بِمَا قَدَّمَتْ أَیْدِیهِمْ وَٱللَّهُ عَلِیمٌ بِالظّالِمِینَ»[10] اینها هرگز طلب مرگ نمیکنند؛ چون میدانند که چه چیزی پیش فرستادهاند. خدا خبر دارد هر کسی چکاره است.
خداوند چرا به آنها فرمود: «فَتَمَنَّوُا الْمَوْتَ إِنْ کُنْتُمْ صَادِقِینَ» در تفسیر قمی این مطلب ذکر شده است؛ در تورات آمده که «إنّ فِیالتّوراتِ مَکتوبُ اولیاءُ الله یَتَمَنّونَ الموت». در تورات آمده است که اولیا و دوستان و بندگان خوب خدا اهل تمنای مرگ هستند. خدا میفرماید: شما که از تورات خبر دارید، شما هم «إِنْ زَعَمْتُمْ أَنَّکُمْ أَوْلِیَاءُ لِلَّهِ مِنْ دُونِ النَّاسِ فَتَمَنَّوُا الْمَوْتَ» بعد هم میفرماید: اینها هیچوقت تمنای مرگ نمیکنند.
تمنای مرگ ممدوح، شوق به تولد دوباره در عالم قرب الهی
اولیای خدا از خدا تمنای مرگ دارند. تمنای مرگ مذموم به خاطر دنیا و خستگی از دنیا و نداشتن توکل و معرفت و ایمان کافی و به خاطر یأس بود، اما این تمنای مرگ به خاطر شوق لقای خداست. اینقدر که خدا و ملاقات خدا را دوست دارند، استعداد موت در آنها افزایش پیدا میکند، شوق به لقای الهی در وجود اینها زبانه میکشد. به زبان هم نمیآورند، ولی شوق لقای الهی را در مناجاتهایشان و با ضربان قلبشان و با اشکی که میریزند، مطرح میکنند. این تمنای وجودی آنهاست. شوق به لقای الهی و قرب الهی دارند.
در حقیقت موتی که آنها از خداوند تمنا میکنند، همان شوق به تولد دوباره در عالم قرب الهی است. به عبارت دیگر، این افراد در عالم دنیا که هستند، به دلیل اینکه عالم دنیا محدودیتهایی دارد، تقرب به محبوبشان، مستلزم تهی کردن از این قالب و شکستن این قفس و مستلزم رفتن و پرواز به عالم ملکوت است. مدام این شوق در وجود آنها زبانه میکشد؛ این یعنی تمنای موت ممدوح؛ تمنای وصال دارند، میخواهند به خدا برسند.
جواز تمنای موت ممدوح
یکی از جاهایی که تمنای موت، ممدوح است جایی است که از سر استعداد به موت و از سر شوق وصال الهی باشد. حتی به زبان هم تقاضای مرگ نمیکنند، اما هر چه اظهار شوق به خدا و اظهار عشق به وصل خدا میکنند، بهخاطر این است که وصال در نهایت با قالب کردن تهی و رستن از این دنیا و شکستن قفس تن و عبور از عالم مادی محقق میشود؛ این معنای تمنای موت میشود.
وقتی عالمی برای حفظ دینش تمنای مرگ میکند
یکی دیگر از جاهایی که تمنای موت ممدوح است، جایی است که حفظ دین انسان بسته و منحصر به موت باشد. ممکن است برای انسان پیش بیاید. مرحوم آیتالله مجتبی تهرانی(اعلیاللهمقامه) داستانی از شصت سال پیش نقل میکردند که خیلی عجیب بود. برای یکی از اهل معرفت و اولیای خدا وضعیت به گونهای شد که به ایشان پیشنهاد مرجعیت دادند که بپذیرد. ایشان دنبال این مسئله نبود و از اینکه بخواهد خودش را مطرح کند یا زیر بار مسئولیتی به عنوان طالب مسئولیت برود، فراری بود. به دنبال اینکه دنبال پست و موقعیت باشد نبود و فراری بود، مگر اینکه تکلیف شود. (مؤمن باید اینگونه باشد؛ چون مسئولیت فینفسه سخت است. پذیرش مسئولیت و عدم پذیرش مسئولیت مربوط به تکلیف میشود و آن بحث دیگری است.) شرایط به گونهای شد که پیشنهاد دادند و منحصر شد که ایشان بیاید بپذیرد. ایشان جمعی از صلحا و خوبان را جمع کرد و در جمع آنها گفت: من یک دعا میکنم شما یک آمین بگویید؛ خدایا، اگر پذیرش این مسئولیت برای آخرت من خوب نیست و با پذیرش آن عاقبتبهشر میشوم مرگ مرا برسان. این دعای بسیار مهمی است، انسان باید بسیار مرگاندیش باشد که چنین حرفی بزند، باید خیلی اهل تقوا و معرفت باشد.
بالاخره حالا که این مسئولیت روی دوش من میآید، تو آگاهی، اگر من نمیتوانم یا قرار است با این مسئولیت آخرت خود را خراب کنم تو جان مرا بگیر. آقای مجتبی تهرانی میفرمودند: ۴۰ روز نگذشته بود که من در مجلس ختم این مرد بزرگ شرکت کردم. گاهی اینطور است. خیلی مهم است، انسان تا این حد مرگ آگاه باشد.
امام سجاد(علیهالسلام) و طلب مرگ!
امام سجاد(علیهالسلام) در صحیفه سجادیه میفرمایند: «و عَمِّرنی ما کان من عُمری بِذلَةً فی طاعتکَ فَإِذا کانَ عُمری مَرتعاً للشّیطانِ فاْقبِضنی اِلیکَ قَبلَ اَن یَسبقَ مَقتُکَ اِلیَّ اَو یَستَحکِمَ غَضَبُکَ عَلَیَّ»[11]؛ خدایا به من عمر بده تا آن زمانی که عمر من بذل در طاعت تو میشود، اما اگر قرار است عمر من چراگاه شیطان شود، روح مرا بگیر و قبض کن، قبل از اینکه نفرت تو مرا بگیرد و قبل از اینکه خشم تو بر من قطعی شود.
یکی از جاهایی که انسان میتواند از خدا طلب مرگ کند اینجاست؛ من عمری زنده باشم ولی قرار نیست عمر من بستر بندگی تو شود، دنیایی که در آن هستم مزرعه آخرت من شود و قرار است قطعاً آلوده و معصیتکار شوم و آخر و عاقبتم هم خراب شود پس عمر من را بگیر. خدایا تو عالمی؛ اگر عمر من طولانی شود عاقبتم بهخیر میشود، عمر من را طولانی کن که در بندگی تو بگذرد؛ اما اگر قرار است عمرم چراگاه شیطان شود، عمرم را بگیر. از آنجایی که چراگاه شیطان میشود، آن را قطع کن. خدایا، تا آنجا که بلدم سؤالها را جواب بدهم حساب کن؛ این هم یک خواسته است!
چرا حضرت مریم(علیهاالسلام) از خدا طلب مرگ کرد؟
یکی دیگر از جاهایی که انسان میتواند تمنای مرگ کند این است که حفظ دین و حق برای مردم و برای جامعه به موت او بسته باشد. این هم نکته خیلی مهم است. وقتی که حضرت مریم(علیهاالسلام) باردار شد، «فَأَجَاءَهَا الْمَخَاضُ إِلَی جِذْعِ النَّخْلَةِ قَالَتْ یَا لَیْتَنِی مِتُّ قَبْلَ هَذَا وَکُنتُ نَسْیًا مَّنسِیًّا»[12]، درد زایمان ایشان را گرفت و ایشان به سمت آن درخت خرما رفت، گفت: خدایا! ای کاش مرده بودم و فراموش شده بودم و چنین شرایطی برایم پیش نیامده بود. بعضی گفتهاند: این حرف [بهخاطر این بود که] ایشان دختر جوانی بودند و این شرایط برای ایشان پیش آمد، مردم به ایشان تهمت گناه میزدند، اینها فشار روانی دارد و سخت است، در نتیجه از این زندگی و دنیا و جامعه خسته است و طلب مرگ کرده است. بعضی از مفسرین گفتهاند: ایشان سیده نساء العالمین بوده، یک زن معمولی نبوده و در مراتب بالای معرفت بوده، چنین شخصیتی چنین دعای سطح پایینی کند مثل عوام مردم، اینطور نیست.
مسئله ایشان این بود که چون عفت و طهارت خیلی برایشان مهم بود، از شدت حیا این دعا را برای خویش میکند. مرحوم طبرسی در مجمعالبیان روایتی از امام صادق(علیهالسلام) نقل میکند: «اِنّها لَم تَرَ فی قومها رَشیداً اذا فراستٍ یُنَزِهُها مِنَ السّوء». برای اینکه ایشان نگاه کرد دید یک مرد فهمیده و تیزهوشی که بیاید او را از این تهمت و گناهی که به او چسباندهاند تنزیه کند در این قوم وجود ندارد، کسی نیست بیاید و از حق ایشان دفاع کند، یک آدم بامعرفت نیست و به این واسطه همه به گمراهی افتادند. حضرت اینطور میفرماید: «إنّما تَمَنّتِ المَوت کَراهیهً لِاَن یَعصِی اللهُ فیها» چرا از خدا طلب مرگ کرد؟ بهخاطر اینکه دید مردم دارند در این شرایط به گناه میافتند. بزرگترین تهمت را به ولیّ خدا میزنند و آخر و عاقبت خود را ویران میکنند؛ نمیتواند این شرایط را تحمل کند.
تمنای مرگ امام رضا(علیهالسلام)
امام رضا(علیهالسلام) از نماز جمعه برمیگشتند، تمام بدنشان عرق کرده بود، مردم خیال میکردند که حضرت با این ولیعهدی وضعشان خوب است. بعضاً طعنه میزدند که امام رضا(علیهالسلام) در قصر است و ولیعهد شده و وضع مالی خوبی دارد. حضرت وقتی از نماز جمعه برمیگشتند در آن حالت دعا کردند: «اللّهُم اِن کانَ فَرَجی مِمّا أنا فیه بِالمَوت فَعَجِّلهُ إلی السّاعة»[13]؛ خدایا، اگر برونرفت من از این شرایط که باعث شده عدهای به گمراهی کشیده شوند و عدهای چنین تصوراتی کنند و حق مخفی شود (یکی از سختترین و پیچیدهترین دوران تاریخ تشیع، دوران امام رضا(علیهالسلام) بوده که حضرت مجبور بودند به کاخ و قصر بروند. امر مشتبه شده بود و مردم خیلی نمیفهمیدند قضیه از چه قرار است و تحلیل درستی نداشتند) حضرت فرمودند: خدایا، اگر وضعیت قرار است با مرگ من درست شود، اگر شهادت من میتواند مسئله را روشن و تبیین کند، مرگ مرا زودتر برسان؛ تا این مسئله برای همه روشن شود؛ علامه مجلسی ذیل این فقره مینویسند معلوم میشود چنین جایی میتوان از خداوند متعال طلب مرگ کرد.
آرزوی شهادت تمنای مرگ نیست
آرزوی شهادت یک مقوله دیگری است که فرمودند آن را طلب کنید و آرزوی شهادت داشته باشید. شهادت اصلاً این موت معمولی نیست، تاثیراتش در حیات اخروی انسان و تأثیرات شهادت در عالم دنیا و روی انسانها هدایت است. شهادت اباعبداللهالحسین(علیهالسلام) همین تأثیر را داشت. تأثیر شهادت وجود مبارک امام رضا(علیهالسلام) که بعد باعث رسوایی مأمون شد، مشخص شد ماجرا، ماجرای ولایتعهدی نبود. امام با مقاومتی که با مأمون کرد نهایتاً به شهادت رسید.
این مسئله اصلی در تمنای موت است و ما باید حرفهایی که میزنیم دقیق و بر اساس ضوابط دینی باشد؛ حرف مؤمن روی اصول و اسلوب باشد، نباید روی احساسات باشد که هر چه سر زبانش آمد بگوید. اینها در حیات اخروی او تاثیر میگذارد.
وجود مبارک امام رضا(علیهالسلام) امام رئوف و مهربان به گونهای که میفرمایند دوست و دشمن از ایشان راضی بودند؛ به این معنا نیست که دشمن راضی بود یعنی امام رضا(علیهالسلام) دشمنها را هم راضی میکرد؛ یعنی قلباً میفهمیدند که امام حجت خداوند متعال است و قلبشان رضایت میداد که حقیقت همین است که امام رضا(علیهالسلام) میگویند. اگرچه با زبان انکار میکردند. به این دلیل امام رضا(علیهالسلام)، امام رضا هستند. حضرت ملجأ و پناه ما هستند. امام رضا(علیهالسلام) آن امامی هستند که همه تشیع مدیون امامت و ولایت ایشان است.
امام حسین(علیهالسلام) با همه عظمت و کربلا با همه عظمتش مدیون امام رضا(علیهالسلام) است. امام جواد(علیهالسلام) فرمودند: «زیارت أبی أفضَل مِن زیارتِ جَدّیَ الحُسَین»[14]؛ زیارت پدر من افضل است از زیارت جدم امام حسین(علیهالسلام). فرمودند؛ برای اینکه ولایت کسانی که به ولایت پدرم معتقدند کامل است؛ هر کس به ولایت امام رضا(علیهالسلام) معتقد است، دوازده امامی است. درحالیکه ما شیعه سه امامی و هفت امامی داریم ولی شیعه هشت امامی نداریم. هر کس امام رضا(علیهالسلام) را قبول داشته باشد، دوازده امامی است؛ یعنی ولایتش کامل است. امام رضا(علیهالسلام) همه ما را به ولایت کامل و تامّه الهی دعوت کردهاند. ایشان مظهر یک اسم خداوند متعال هستند. به حضرت متوسل شویم. انشاالله امام خودشان به همه ما عنایت کنند.
«اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَی عَلِیِّ بْنِ مُوسَی الرِّضَا الْمُرْتَضَی الْإِمَامِ التَّقِیِّ النَّقِیِ وَ حُجَّتِکَ عَلَی مَنْ فَوْقَ الْأَرْضِ وَ مَنْ تَحْتَ الثَّرَی الصِّدِّیقِ الشَّهِیدِ صَلاَةً کَثِیرَةً تَامَّةً زَاکِیَةً مُتَوَاصِلَةً مُتَوَاتِرَةً مُتَرَادِفَةً کَأَفْضَلِ مَا صَلَّیْتَ عَلَی أَحَدٍ مِنْ أَوْلِیَائِکَ»
ما را به کوی خویش گدایی حساب کن ما اهل معصیت تو بیا و ثواب کن
دستی بگیر و دست گرفته رها مکن ما را برای لحظهای عاشق خطاب کن
این آب و گل ز ما بقیه خلقت شماست ما را اگرنه آب به کویت تراب کن
با یک نگاه مستی یک عمر روبهراست ما را به باده خم چشمت خراب کن.
یا امام رضا(علیهالسلام)، گدایت هستم، فدای زائرانت هستم...
[1]. نهجالبلاغه، خطبه 64.
[2]. بحارالانوار، ج 6، ص128.
[3]. الامالی، ج1، ص 385.
[4]. کنزالعمال، 42149.
[5]. سوره ق، آیه 22.
[6]. نهجالفصاحه، ح 912.
[7]. سنن نسائی، ج 6، ص 382.
[8]. نهجالبلاغه، حکمت 381.
[9]. سوره جمعه، آیه6.
[10]. سوره بقره، آیه96.
[11]. صحیفه سجادیه، دعای20.
[12]. سوره مریم، آیه23
[13]. عیون اخبارالرضا(علیهالسلام)؛ ج2، ص18.
[14]. اصول کافی: ج9، ص335.