مؤمن آن است که پیوسته رود...

مؤمن آن است که پیوسته رود...


مؤمن آن است که پیوسته رود...

 

حجت‌الاسلام مهدوی‌نژاد: وقتی خدا به شما نعمتی بدهد و سعی‌تان را بر استفاده کامل و جامع از آن نعمت بر اساس تقوا متمرکز کنید و به خدا ایمان داشته باشید، خدا راه‌ها را به شما نشان می‌دهد // در گسل‌های بین بندگی، خودپرستی و خداپرستی ما، شیطان تولید نفاق می‌کند. مؤمن اگر بر این گسل‌ها غلبه پیدا نکند و رفتارهای مؤمنانه خودش را پیوسته نکند، کم‌کم به نفاق مبتلا می‌شود // تشکل‌ها باید دور هم جمع شوند و جبهه درست کنند. بدون جبهه کار نتیجه نمی‌دهد، چراکه دشمن ما جبهه‌ای عمل می‌کند.

 

شناسنامه:

عنوان: قرار هفتگی

موضوع: «إنَّ سَعیَکُم لَشَتَّی»

زمان: 28 آبان 1401

مکان: آستان امامزاده سید جعفر محمد(علیه‌السلام)

 

چرا به قله نمی‌رسیم؟/ ایستگاه تفکر

گاهی سؤال پیش می‌آید که چرا با وجود اینکه عبادت‌هایی را انجام می‌دهیم، نتیجۀ دلخواهی از آنها نمی‌گیریم. گاهی فعالیت‌های اجتماعی و گروهی انجام می‌دهیم که نتیجۀ دلخواه را از آن کارهای گروهی یا اجتماعی‌مان نمی‌گیریم یا اینکه کارها سر‌و‌سامان پیدا نمی‌کند. می‌گوییم کارهایی را که انجام می‌دهیم کارهای دینی و خوبی هم هست، پس چرا به نتیجه نمی‌رسد؟! ما که داریم برای خدا کار می‌کنیم، کار هم کار خوبی است، چرا اسبابش فراهم نمی‌شود؟! گاهی نسبت به جامعه‌مان نگاه می‌کنیم می‌گوییم جامعه و مملکت ما، مملکت اهل‌بیت(علیهم‌السلام) و شهداست، مردم هم مردم خوبی‌اند، بالاخره بزرگان و اولیای خدا هم بین ما هستند، رهبران الهی بین ما بوده و هستند، چرا اوضاع مملکت ما درست نمی‌شود، چرا اینقدر در این پیچیدگی‌ها باید بمانیم؟! و... گاهی چنین سؤالاتی، چه فردی چه اجتماعی پیش می‌آید. قاعدتاً دلایلش متفاوت و مختلف است. گاهی هم مثلاً بعضی می‌گویند ما اکثر عمرمان در فضاهای معنوی و توحیدی بوده‌ایم، پس چرا به قله و مقصد نمی‌رسیم؟ همین‌طور اوضاع اخلاقی و معنوی‌مان آنکه می‌خواهیم نیست. می‌خواهیم اخلاقمان درست شود، آخر هم درست نمی‌شود. می‌بینی باز اوضاعمان به هم ریخته و در زندگی تکرار مکررات می‌شود. چرا پس به مقصد نمی‌رسیم؟ اینها سؤالات مهمی است.

البته باید بدانیم تا الآن هرچه نصیبمان شده و به هرجا رسیده‌ایم به خاطر این بوده که در همین مسیر حضور داشته‌ایم. اگر در این مسیر نبودیم، معلوم نبود وضعیت دنیا و آخرت ما به چه شکل بود.

به اندازه‌ای که عمرت را در این مسیر گذاشتی، خدا خیلی هوای تو را داشته است. خیلی جاها مراعات تو را کرده، به تو کمک کرده. حالا اینکه چرا خیلی از چیزهایی که می‌خواستی نشده را باید بررسی کنیم.

 

تفاوت انسان با سایر موجودات

نکات‌مان را بر اساس آیاتی از قرآن عرض می‌کنیم. قرآن کریم می‌فرماید: «وَاللَّیْلِ إِذَا یَغْشَی»، «وَالنَّهَارِ إِذَا تَجَلَّی»، «وَمَا خَلَقَ الذَّکَرَ وَالأنْثَی»، «إِنَّ سَعْیَکُمْ لَشَتَّی»، «فَأَمَّا مَنْ أَعْطَی وَاتَّقَی»، «وَصَدَّقَ بِالْحُسْنَی»، «فَسَنُیَسِّرُهُ لِلْیُسْرَی»، «وَأَمَّا مَنْ بَخِلَ وَاسْتَغْنَی»، «وَکَذَّبَ بِالْحُسْنَی»، «فَسَنُیَسِّرُهُ لِلْعُسْرَی»[1]؛ سوگند به شب چون پرده افکند. سوگند به روز چون جلوه‌گری کند و سوگند به آن خدایی که نر و ماده را آفرید. همانا تلاش‌های شما مختلف(پراکنده) است. آنکس که حق خدا را ادا کرد و تقوا پیشه کرد، بدرستی پاداش نیکوی خدای متعال را تصدیق کرد. پس به زودی راه آسانی  پیش پای او می‌نهیم. و اما آنکه بخل کرد و خود را بی‌نیاز دید و وعده‌های الهی را تکذیب کرد، ما بزودی راه‌های دشواری را پیش پای او خواهیم گذاشت.

شهید مطهری(رحمه‌الله‌علیه) به تفصیل توضیح می‌دهند که تفاوتی بین انسان و موجودات دیگر است. خیلی خلاصه اینکه حیوانات در این عالم غرایز و طبیعتی دارند که از آن طبیعت نمی‌توانند خارج شوند، خدا آنها را اینطور آفریده که حیوانات سبک زندگی دارند. در همۀ دنیا اسب‌ها یک‌ مدل زندگی می‌کنند، گرگ‌ها و سگ‌ها یک مدل زندگی دارند (منظور زندگی طبیعی و غریزی آ‌نهاست نه آن حیواناتی که آدم‌ها به اصطلاح آنها را تربیت کرده‌اند) مدل زندگی حیوانات یکسان است و نمی‌توانند از این مدل خارج شوند؛ درنده‌ها درنده و چرنده‌ها چرنده و پرنده‌ها پرنده‌اند. مدل زندگی‌شان هم ثابت و یکسان است. زندگی گیاهان هم همین است، یک رشد و یک سیری دارند. از یک جایی زندگی‌شان شروع می‌شود و یک سبک زندگی خاص دارند و تمام می‌‌شود. نمی‌توانند از آن ارتقا پیدا کنند. مثلاً درخت هیچ وقت نمی‌تواند پرنده شود، پرنده هیچ وقت نمی‌تواند درخت شود. نه از آن شأنی که دارد سقوط می‌کند و نه از آن شأنی که دارد می‌تواند بالاتر برود.

 در مورد فرشتگان هم همین است؛ خدای متعال فرشتگان را طوری آفریده که عقل و نور محض‌اند. اینها از سبک و شیوۀ خودشان هم نمی‌توانند خارج شوند. مثلاً هیچ غریزه‌ای در ملائکه وجود ندارد، آنها عقل محض‌اند. همیشه مشغول عبادت و اطاعت‌اند و خطا نمی‌کنند، حتی فکر خطا هم نمی‌کنند. فرشتگان در مقام خودشان می‌توانند بالاتر بروند اما آنها هم از یک جا دیگر نمی‌توانند بالاتر روند.

زندگی پاک ملائکه، زندگی غریزی حیوانات و گیاهان مثل قطاری که در ریل حرکت می‌کند و اصلاً نمی‌تواند خارج از ریل حرکت کند در آن ریل چیده شده دارند می‌روند، اما انسان اینطور نیست. انسان یک موجود دوسرشتی یا چندسرشتی است. در سرشت انسان امورات متضاد است.

 

بالاتر از فرشته

انسان مجموعه‌ای از ویژگی‌های متضاد است که بستگی دارد به کدام بها دهد و از کدام استفاده کند. در همین مسیر به اعلی درجه یا پایین‌ترین درجه‌اش می‌رسد. مثلاً خدا به انسان، هم غریزه داده مثل حیوانات، هم عقل داده مثل ملائکه. ملائکه دیگر درگیر شهوت و... نیستند، درگیر نفسانیات نیستند، ولی انسان درگیر نفسانیات است. لذا کار ملائکة‌الله سخت نیست، اما کار انسان سخت است. بخشی از وجود حیوان(غرائز و شهوات) و یک بخش از وجود فرشته(عقل) در وجود انسان است. از اینرو در وجود انسان دائماً بین نفس و عقل در‌گیر‌ی است. خدا به او عقل، اراده و حق انتخاب داده، او باید به وسیله عقلش بر نفس خود غلبه کند.  اگر بر نفسش غلبه کرد، ارزش و مقام او از فرشته‌ها هم بالا‌تر می‌رود و فرشته‌ها خادم او می‌شوند؛ چرا که او نفس امّاره داشت و به این مقام رسید و مبارزه کرد، فرشته‌ها که نفس اماره را نداشتند. انسان یک سرشت حیوانی دارد که وقتی با عقلش برآن غلبه کند، بالا‌تر از فر‌شته‌ها می‌رود.

 

پست‌تر از حیوان یا برتر از فرشته؟ انتخاب با توست!

  انسان یک سر‌شت عقلانی دارد که اگر شهوت و حیوانیت بر آن غلبه کرد، حیوان یا بد‌تر از حیوان می‌شود. قرآن می‌فرماید: «کَالْأَنْعَامِ بَلْ هُمْ أَضَلُ»[2]؛ آدم‌ها‌یی که شما می‌بینید مثل داعشی‌ها اینجور جنایت می‌کنند، اینها دیگر «بَلْ هُمْ أَضَلُ» هستد، از حیوانا‌ت درنده هم پست‌ترند. از آن طرف، قرآن می‌فرماید: بعضی از انسان‌ها حتی از جما‌دات هم بد‌تر می‌شوند. جماد یعنی سنگ. «کَا‌لحِجارَةُ اَو أشَدُّ قَسوَة»[3]؛ بعضی انسان‌ها  مثل سنگ یا قسی‌تر(سخت‌تر) از سنگ می‌شوند. هیچ نفوذی در اینها نمی‌شود کرد. چطور می‌شود عده‌ای از‌ انسان‌ها از فرشته‌ها بالا‌تر می‌روند و یک عده‌ از سنگ و حیوانات هم پست‌تر می‌شوند؟! به خاطر اینکه نفس اماره دارد، حیوان درون دارد، از آن طرف هم خدا‌ی درون دارد، این دو با همدیگر درگیرند. باید مبارزۀ با نفس کند، با عقل و اراده‌اش، انتخاب کند؛ یا پست‌تر از حیوان، یا بالا‌تر از فرشته‌ها شود. این سرشت انسان است. اینکه می‌گویند مبارزه با نفس کنید؛ یعنی با خواهش‌ها‌ی حیوانی وجودی خود‌ مبارزه کن. مراقب باش، انسان باش!

 

اهمیت سعی و تلاش از منظر قرآن

انسان چند وجهی اگر بخواهد موفق شود و به نتیجه برسد، چاره‌ای ندارد جز اینکه سعی و تلاش کند. با تنبلی کسی به جایی نمی‌رسد، با دعا کردن تنها، کسی به جایی نمی‌رسد. باید عمل انجام داد؛ عمل صالح.

 قرآن کریم می‌فرماید: «وَأَن لَیسَ لِلإِنسانِ إِلّا ما سَعی»[4]، خدا آب پاکی را روی دست آدم‌ها ریخته که انسان به هیچ چیز نمی‌رسد، مگر اینکه سعی و تلاش کند. اگر سعی نباشد، به هدفتان نمی‌رسید، با تنبلی کسی به جایی نمی‌رسد. این آیه مطلق است؛ مربوط به نماز، دعا، خدا، عرفان و... هم نیست. یعنی اگر در این دنیا هم بخواهید به دنیا‌ی خودتان برسید، در صورتی که تلاش کنید می‌رسید.

 

یاری خدا در همان مسیری است که قدم برمی‌دارید

 خداوند متعال می‌فرماید: «وَالَّذینَ جاهَدوا فینا لَنَهدِیَنَّهُم سُبُلَنا»[5] این آیات قانون خداست. یکی از قانون‌های خدا این است: «وَالَّذینَ جاهَدوا فینا»؛ آنهایی که در راه خدا مجاهدت و سعی می‌کنند، «لَنَهدِیَنَّهُم سُبُلَنا»؛ ما راه‌ها را به آنها نشان می‌دهیم. ما راه را از چاه نشان‌شان می‌دهیم. به چه کسانی؟ «و‌َالَّذینَ جَاهَدوا فینا»؛ «جاهَدوا» مجاهدت یعنی تلاش فراوان، تلاش هدفمند. در این صورت ما راه‌ها را به آنها نشان می‌دهیم.

 از آن طرف در راه باطل هم همین است. آیت‌الله‌ جوادی ‌آملی(حفظه‌الله‌‌) می‌فرمودند: خدا در سورۀ إسراء می‌فرماید: «کُلًّا نُمِدُّ هَؤُلَاءِ وَهَؤُلَاءِ»[6]؛ یعنی آنهایی که در راه باطل افتادند با آنهایی که در راه حق افتادند، ما هر دو‌تا‌ی آنها را کمک می‌کنیم؛ طرف می‌خواهد ربا بخورد جلوی او را نمی‌گیریم، موقعیت آن را برایش فراهم می‌کنیم! دوست دارد به موقعیت‌ها‌ی بالا برسد، سعی و تلاش هم می‌کند، دوست دارد به فلان موقعیت برسد، ما موقعیت را برایش فراهم می‌کنیم. عاقبتش هم به شر می‌شود، ولی ما زمینۀ آن را برایش فراهم می‌کنیم. یکی هم می‌خواهد خیر انجام دهد، سعی و تلاش می‌کند، زمینۀ آن را هم فراهم می‌کنیم. کسی که برای کاری تلاش کند، خدا زمینه‌اش را برایش فراهم می‌کند، چه خوب، چه بد! بعد می‌فرماید: این آزمون و امتحان انسان‌ها است.

 

کلید رسیدن به هر خوبی یا بدی/ خداوند به تلاش انسان‌ها کمک می‌کند

شما اگر به چیزی خیلی ولع داشته باشید و بخواهید به آن برسید، مثلاً به یک پست و مقام، در صورتی که تلاش و سعی هدفمند، عالمانه و مجاهدانه کنید، به آن می‌رسید. خدا زمینه آن را فراهم می‌کند.

یعنی خدا در گناه انسان‌ها به آنها کمک می‌کند؟! خدای متعال به گناه انسان‌ها کمک نمی‌کند، بلکه به تلاش انسان‌ها کمک می‌کند. نیتت را درست کن، انگیزه‌ات را درست کن، خلاف نکن. وقتی تلاش می‌کنی حق توست که نتیجۀ آن را ببینی، خدا هم جلو‌ی تو را نمی‌گیرد. خدا به تو عقل و اراده و انتخاب داده، خودت تصمیم می‌گیری، تلاش می‌کنی، وارد راه حق یا باطل می‌شوی. «کُلًّا نُمِدُّ هَؤُلَاءِ وَهَؤُلَاءِ»؛ ما مدد می‌کنیم. لذا اینکه گفته می‌شود بعضی‌ها چطور به جایگاه‌هایی رسیده‌اند! ببینید چه تلاش‌ها‌یی هم کرده‌اند، چه بی‌خوابی‌هایی هم کشیده‌اند، تنبلی نکرده‌اند. بعضی‌ها زحمت می‌کشند تا به جایی می‌رسند. هر کاری زحمت دارد. تلاش می‌کنند، نتیجۀ تلاش‌شان را هم می‌بینند.

پس «وَأَنْ لَیْسَ لِلْإِنْسَانِ إِلَّا مَا سَعَی»[7]؛ نمی‌رسد انسان به چیزی مگر اینکه سعی کند؛ یا به خوبی‌ها یا به بدی‌ها. سعی کنید به آن می‌رسید. بله یک گناه را می‌خواهید انجام دهید، زمینۀ آن را فراهم می‌کنید، تلاش می‌کنید، به آن هم می‌رسید. خدا جلو شما را نمی‌گیرد. می‌خواهید به یک خوبی بزرگی برسید، تلاش می‌کنید، خدا زمینۀ آن را برای شما فراهم می‌کند.

 

سعی مقاومتی/ ویژگی‌های سعی خدایی

حال اینکه کدام سعی و تلاش در راه خدا نتیجه می‌دهد؟ چند ویژگی دارد: یکی از شاخصه‌های سعی که نتیجه می‌دهد سعی مقاومتی است؛ سعی که مقاوم باشد، قوام و استمرار داشته باشد. نه یک مدت سعی کنید بعد که به نتیجه نرسیدید، رها کنید. اینها نتیجه نمی‌دهد؛ تلاش، مقاومت، استمرار. خداوند متعال می‌فرماید: «إِنَّ الَّذِینَ قَالُوا رَبُّنَا اللَّهُ ثُمَّ اسْتَقَامُوا تَتَنَزَّلُ عَلَیْهِمُ الْمَلَائِکَةُ أَلَّا تَخَافُوا وَلَا تَحْزَنُوا وَأَبْشِرُوا بِالْجَنَّةِ الَّتِی کُنْتُمْ تُوعَدُونَ»[8]؛ آنهایی که گفتند: الله خدا‌ی ماست، سپس استقامت کردند، آرام‌آرام ملائکۀ ما بر آنها نازل خواهند شد؛ می‌گویند: نترسید، غمگین نباشید (یعنی خداوند تعالی خوف و حزن را از اینها بر‌می‌دارد)  و آنها را به آن بهشت وعده می‌دهند. استقامت مداوم، سعی مقاومتی! وقتی سعی می‌کنید، رها نکنید. جا‌هایی مسلمان‌ها به پیامبر(صلی‌الله‌علیه‌و‌آله) گفتند: یاری خدا کجاست؟ «مَتَی نَصْرُ اللَّهِ»[9] پس نصرت خدا دیگر کی می‌خواهد بیاید؟! همه چیز که از دست رفت! اصحاب پیامبر(صلی‌الله‌علیه‌و‌آله) می‌گفتند: «مَتَی نَصْرُ اللَّهِ»! آنها صدای‌شان بلند شد که پس چقدر صبر کنیم؟ صبر لازم است و استقامت!

 

رمز آرامش

 امتحانات سخت‌تر، درجات بالاتر ایمان را نشان می‌دهد و ما قرار است در این دنیا به آن درجات برسیم. ما برای نان و آب به دنیا نیامده‌ایم. خداوند انسان را به دنیا آورده تا درجات عبودیت او بالا برود. این هم امتحان دارد، مدام هم سختش می‌کند، تا مقاومت انسان را بالا ببرد. مؤمنین بر اساس رتبه‌هایشان در بهشت درجه‌بندی می‌شوند، یکی یک درجه داشته، یکی ده درجه ایمان و... پس استقامت لازم است.

چه کسانی به آرامش می‌رسند و اوضاع آنها را به هم نمی‌ریزد؟ «إنَّ الَّذِینَ قَالُوا رَبُّنَا اللَّهُ ثُمَّ اسْتَقَامُوا»؛ آنهایی که پای خدا گفتن و یا حسین و یا علی(علیهمالسلام) گفتن، استقامت می‌کنند. آنها در این مسیر سعی و تلاش‌شان مقاومتی است، نمی‌بُرند، خسته نمی‌شوند. آنها یک‌جا که می‌رسند «تَتَنَزَّلُ عَلَیْهِمُ الْمَلَائِکَةُ»؛ دیگر خوف و حزن هم نخواهند داشت. به آن قله باید رسید. پس یک شرط برای سعیی که ما می‌کنیم، این است که سعی ما مقاومتی یا استقامتی باشد.

 

سعی و تلاش خالص

 دومین شرط برای سعی این است که سعی «خالصاً لوجه الله» (خالص برای خدا) باشد. الگویش هم اهل‌بیت عصمت و طهارت(علیهم‌السلام) هستند. «وَیُطْعِمُونَ الطَّعَامَ عَلَی حُبِّهِ مِسْکِینًا وَیَتِیمًا وَأَسِیرًا»[10]  فرمود: اهل‌بیت اگر اطعام کردند، سه روز با آب افطار کردند و غذایشان را دادند، فقط برای خدا بود، برای هیچ چیز دیگر نبود؛ «إِنَّمَا نُطْعِمُکُمْ لِوَجْهِ اللَّهِ لَا نُرِیدُ مِنْکُمْ جَزَاءً وَلَا شُکُورًا»[11]. حتی برای پاداش و تشکر هم نبود.

 

چگونه باید تلاش را برای خدا خالص کرد؟

سعی «خالصاً لوجه الله» کدام سعی است؟ اینکه تو به خاطر سعی و تلاشی که می‌کنی، انتظار پاداش و تشکر نداشته باشی. مگر برای خدا کار نکردی؟! پس چرا منتظری دیگران طیب‌ الله بگویند؟! چرا منتظری تحویلت بگیرند؟! چرا خرابش می‌کنی؟! مگر برای خدا نبود؟! در حدیثی از وجود مبارک پیامبر(صلی‌الله‌علیه‌و‌آله) آمده  که می‌فرمایند: قیامت که می‌شود عالمی را می‌آورند تا به حسابش رسیدگی کنند. می‌گویند تو هیچ‌‌ چیز نداری، می‌گوید: من این همه علم یاد گرفتم، به مردم یاد دادم و... می‌گویند هیچ‌چیز نداری! تو رفتی علم یاد بگیری برای اینکه دیگران بگویند این چقدر عالم است، مردم هم گفتند. احترامت را هم رعایت کردند، تحویلت هم گرفتند، دیگر با ما حسابی نداری! یک نفر را می‌آورند انفاقات زیادی کرده، می‌گویند هیچ چیز در پرونده‌ات نیست! می‌گوید: من خیلی انفاق کردم، ساخت‌و‌‌ساز کردم، چه کارهایی کردم...! می‌گویند: هیچ‌ چیز در پرونده‌ات نیست؛ تو این کارها را کردی تا مردم بگویند این چقدر اهل خیر است، مردم هم گفتند. پس تو مزد خودت را گرفتی، دیگر با ما هیچ حسابی نداری! برای ما کاری نکردی و ما صاحب کار تو نبودیم. مزد کار خود را از آنها گرفته‌ای. برای خدا کار کن. مردم صاحب  کار نیستند. چرا از بنده‌های خدا می‌ترسی؟ چرا حق را نمی‌گویی؟ چرا حق را ناحق می‌کنی؟

 

یک تجارت پرسود!

«إِنَّما نُطْعِمُکُمْ لِوَجْهِ اللَّهِ» سعی باید خالصاً لوجه الله باشد. اگر ما سعی کنیم و برای خدا نباشد، سودی ندارد. می‌گوییم: چرا نماز و دیگر عبادات ما جواب نداد؟ خدای متعال در قرآن کریم خطاب به مؤمنان می‌فرماید: «یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا هَلْ أَدُلُّکُمْ عَلَی تِجَارَةٍ تُنْجِیکُمْ مِنْ عَذَابٍ أَلِیمٍ»[12]؛ ای کسانی که ایمان آورده‌اید، آیا می‌خواهید ما شما را به تجارت و کسب ‌و کار پر سودی که از بد‌بختی و ورشکستگی نجات‌تان دهد راهنمایی کنیم؟! همه می‌گوییم: بله. خداوند  به اهل ایمان می‌فرماید: «تُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَرَسُولِهِ وَتُجَاهِدُونَ فِی سَبِیلِ اللَّهِ بِأَمْوَالِکُمْ وَأَنْفُسِکُمْ ذَلِکُمْ خَیْرٌ لَکُمْ إِنْ کُنْتُمْ تَعْلَمُونَ»[13]؛ به خدا و رسول او ایمان بیاورید؛ یعنی ایمان درست، عملی و خالص بیاورید. به خدا و پیامبر او ایمان واقعی داشته باشید و در راه خدا با اموال و جان‌هایتان مجاهدت کنید. سعی مجاهدانه و خالصانه با مجاهدت جان و مال در راه خدا مشخص می‌شود. این تجارت برای شما پر‌سودتر است.

ما چقدر برای خدا مجاهدت می‌کنیم؟ اگر پنج درصد برای خدا مجاهدت کنیم، خدا پنج درصد به ما خیر می‌رساند. سپس می‌گوییم چرا به نتیجه نمی‌رسیم، چون پنج درصد خالص بوده‌ایم و این تجارت پنج درصد سود داده است. خلوص خود را بالا ببر، سود خالص تو بیشتر می‌شود. همه ما در دنیا در حال تجارت با یکدیگریم ولی با خدا تجارت نمی‌کنیم. در عبادت‌هایی که برای خداست هم با یکدیگر تجارت می‌کنیم؛ نتیجه نمی‌دهد، چراکه خالص نیست. پس شرط دیگر سعی «خالصاً لوجه الله» است.

 

سعی‌های گسسته و پراکنده

شرط دیگر سعی این است که باید پیوسته و متصل باشد نه گسسته، نا‌پیوسته و منفصل. یکی از دلایلی که سعی‌ها جواب نمی‌دهد این‌ است که سعی‌ها ناپیوسته و گسسته است. سعی باید تکاملی باشد، نباید تناقضی باشد. ما سعی تناقضی داریم. خدا فرمود: «إِنَّ سَعْیَکُمْ لَشَتَّی»[14]؛ سعی شما پراکنده و ناپیوسته است.

در ابتدای بحث مقدمه‌ای در مورد چندسرشتی بودن انسان گفتم. بخشی از وجود انسان حیوانی و بخش دیگر آن ملکوتی است. او باید با اراده و عقل خود تصمیم بگیرد. ما انسان‌ها اینگونه‌ایم، تلاش‌های ما پراکنده است. رفتار‌های خود را در شبانه‌روز ارزیابی کنیم. مجموعه‌ای از رفتارهای خدا‌پرستانه و خودپرستانه‌ای است که ما در حال انجام آنهاییم. سعی‌ها‌ی‌ ما‌ متمرکز بر خدا‌پرستی نیست، سعی‌ها بین خداپرستی و خود‌پرستی پراکنده است. بعضی از کار‌های ما برای نفس و بعضی دیگر برای خداست. اینها مدام همدیگر را خنثی می‌کنند.

 

نمونه‌های عینی «وَالَّذینَ جاهَدوا فینا لَنَهدِیَنَّهُم سُبُلَنا» در عصر ما

 آیات سوره لیل را مرور کنیم، خدا می‌فرماید: «فَأَمَّا مَنْ أَعْطَی وَاتَّقَی»، «وَصَدَّقَ بِالْحُسْنَی»؛ کسی که خدا به او عنایت کرد و تقوا پیشه کرد، با حسن فاعلی خود با نعمت خدا رفتار کرد، رفتار حُسنی با نعمت‌های خدا داشت، وعده های الهی را تصدیق کرد و ایمان داشت، در نهایت «فَسَنُیَسِّرُهُۥ لِلیُسرَی»؛ بندگی، کارها و مدیریت‌های سخت‌ را برای او آسان می‌کنیم. شرط این است که سعی خود را روی بندگی متمرکز کند. «فَأَمَّا مَنْ أَعْطَی وَاتَّقَی»؛ چیزی به او دادیم که روی تقوا متمرکز شد «وَصَدَّقَ بِالْحُسْنَی»؛ و محکم پای وعده‌های الهی ایستاد. «فَسَنُیَسِّرُهُ لِلْیُسْرَی». این آدم وقتی کار مدیریتی انجام می‌دهد راه را به او نشان می‌دهیم، برای مثال آیا حاج قاسم سلیمانی(رحمة‌الله‌علیه) در دانشگاه رشته مدیریت خوانده بود؟ امام خمینی(رضوان‌الله‌‌علیه) برای تحصیل به کدام دانشگاه علوم سیاسی رفته بود؟ همه معادلات سیاسی دنیا را به هم زد! شهدای ما که در سنین جوانی فرمانده شدند و ژنرال‌های عراقی را به زانو درآوردند، کجا دوره دیده بودند؟ در کلاس درس خدا!

وقتی خدا به شما نعمتی بدهد و سعی‌تان را بر استفاده کامل و جامع از آن نعمت بر اساس تقوا متمرکز کنید و به خدا ایمان داشته باشید، خدا راه‌ها را به شما نشان می‌دهد. «وَالَّذینَ جاهَدوا فینا لَنَهدِیَنَّهُم سُبُلَنا». خدا راه‌ها را نشان می‌دهد.

 

عاقبت قدرنشناسی، بخل و تکذیب وعده‌های خدا

سپس می‌فرماید: «وَأَمَّا مَنْ بَخِلَ وَاسْتَغْنَی»؛ به او نعمت دادیم و او بخل می‌ورزد و احساس غِنا و بی‌نیازی می‌کند. پول و موقعیت به او داده‌ایم، فکر کرده برای خودش است و احساس بی‌نیازی می‌کند. دیگر تواضع ندارد و منت می‌گذارد. «وَکَذَّبَ بِالْحُسْنَی»؛ و وعده‌های الهی را تکذیب می‌کند. «فَسَنُیَسِّرُهُ لِلْعُسْرَی»؛ ما او را بزودی در انواع بدبختی‌ها و بلاها گرفتار می‌کنیم؛ راه‌ها به روی او بسته می‌شود. طرف مجاهد فی سبیل‌الله بوده، قبلاً در راه خدا مجاهدت‌ها ‌کرده، خدا به مشاعر او نور داده بوده و تفسیر قرآن می‌نوشت، اما همین آدم «وَکَذَّبَ بِالْحُسْنَی» شده و حسنای الهی را تکذیب کرده. از مسیر الهی برگشته، بخل و استغنا ورزیده و گردن‌کلفت شده است. برای همین خدا «فَسَنُیَسِّرُهُ لِلْعُسْرَی» مشاعرش را از او گرفته، حرف‌هایی می‌زند که بچه‌ها هم نمی‌زنند و رفتارهای دور از شأن می‌کند.

 

مؤمن آن است که پیوسته رود

خدا می‌فرماید: «إِنَّ سَعْیَکُمْ لَشَتَّی»؛ سعی شما پراکنده است. اینکه ما در شبانه‌روز این همه درگیر شرّ و خیریم، باعث می‌شود سعی ما پراکنده شود. یک گناه می‌کنیم، یک کار خوب می‌کنیم، دو کار بد، سه کار خوب... ده کار بد، دو کار خوب و... بین خوبی‌های ما فاصله است. خوبی‌های ما پیوسته نیست، این زنجیره به هم متصل نمی‌شود. وقتی متصل نمی‌شود، ما گرفتار سختی می‌شویم. «فَسَنُیَسِّرُهُ لِلْیُسْرَی» نمی‌شود، بلکه «لِلْعُسْری» می‌شود!! کارمان راه نمی‌افتد، چراکه زنجیره رفتارهای خیر ما به هم پیوسته نیست. وقتی اینطور شد گره در کار می‌افتد. بعد می‌گوییم نمازمان جواب نداد و اصلاً خدا و پیغمبری در کار نیست، پس چرا جواب نمی‌دهند؟!! می‌فرماید: پیوسته رفتار کن! مؤمن در طول حیات خود به دنبال این است که پیوستگی رفتار داشته باشد. لذا می‌فرماید: کار خیر را با یک کار خیر دیگر تمام کن. در اسلام آمده است که وقتی نماز را سلام دادی، دعا کن؛ نماز را با دعا تمام کن. دعا را خواندی به بغل‌دستی‌ خود بگو: «تقبل‌الله». بیرون رفتی خیر را به خیر پیوند بده، شر را از شر بکَن، آن‌وقت کارها آسان می‌شود.

 

راه نجات از عسرت‌ها

خدا به ما نعمت داده؛ نعمت ولایت فقیه، نعمت اولیای خدا، شهدا و... هرجا که پیوستگی کرده‌ایم، تبعیت از نائب امام زمان(عجل‌الله‌تعالی‌فرجه) کرده‌ایم، کارمان به سامان رسید. وقتی ملت و مسئولین پشت نائب امام زمان(عجل‌الله‌تعالی‌فرجه) می‌ایستند، بحران‌ها خنثی می‌شود و وقتی پشت نائب امام زمان(عجل‌الله‌تعالی‌فرجه) نمی‌ایستند، سختی‌ها در جامعه بیشتر می‌شود. زمانی از این عسرت‌ها نجات پیدا می‌کنیم که پیوسته اهل خیر و اطاعت باشیم. در جامعه‌ای مثل جامعه امیرالمؤمنین(علیه‌السلام)، مدام حضرت دستور می‌دادند و مردم اطاعت نمی‌کردند. هر جایی که گوش می‌دادند پیروز می‌شدند. در جنگ جمل و نهروان اکثریت گوش دادند و پیروز شدند. ولی در جنگ صفین گوش ندادند و شکست خوردند. در جنگ‌هایی که به حرف پیامبر(صلی‌الله‌علیه‌وآله) گوش دادند، پیروز شدند. در جنگ احد که به حرف پیامبر(صلی‌الله‌علیه‌وآله) گوش ندادند، شکست خوردند.

 

نفوذ شیطان در گسل‌های بندگی

گسل‌هایی در میان بندگی‌های ناپیوسته است که شیطان در آنها لانه می‌کند و به تعبیر امیرالمؤمنین(علیه‌السلام) زاد و ولد می‌کند. در گسل‌های بین بندگی، خودپرستی و خداپرستی ما، شیطان تولید نفاق می‌کند. مؤمن اگر بر این گسل‌ها غلبه پیدا نکند و رفتارهای مؤمنانه خودش را پیوسته نکند، کم‌کم به نفاق مبتلا می‌شود. سعی باید سعی پیوسته باشد. خداوند متعال می‌فرماید: مَثَل بعضی‌ها مَثَل زنی است که مرتب رشته‌ها را می‌تاباند و نخ و طنابی درست می‌کند، بعد آن رشته‌ها را پاره می‌کند. یک زن دیوانه‌ در زمان پیامبر(صلی‌الله‌علیه‌وآله) بود، کار او این بود که نخ می‌تاباند، بعد نخ‌ها را از هم باز می‌کرد. آیه‌‌ای در این مورد در قرآن کریم آمده است: «وَلَا تَکُونُوا کَالَّتِی نَقَضَتْ غَزْلَهَا مِنْ بَعْدِ قُوَّةٍ أَنْکَاثًا تَتَّخِذُونَ أَیْمَانَکُمْ دَخَلًا بَیْنَکُمْ أَنْ تَکُونَ أُمَّةٌ هِیَ أَرْبَی مِنْ أُمَّةٍ إِنَّمَا یَبْلُوکُمُ اللَّهُ بِهِ وَلَیُبَیِّنَنَّ لَکُمْ یَوْمَ الْقِیَامَةِ مَا کُنْتُمْ فِیهِ تَخْتَلِفُونَ»[15]؛ مثل آن زن نباشید که یک عمل انجام می‌دهد و بعد دانه‌دانه باز می‌کند.

 مثال شما مثل آن زن است؛ یعنی این همه سعی کرده‌ایم، زحمت کشیده‌ایم و اینها را بافته‌ایم، بعد نقض عهد کرده‌ایم. مثل آن زن دیوانه همه نخ‌ها را از هم باز کرده‌ایم. ما باید برسیم. خدا سخت نکرده. کارهای دنیایی هم اینگونه است، کارهای دنیا را هم اگر ناپیوسته انجام دهیم، نمی‌رسیم «إِنَّ سَعْیَکُمْ لَشَتَّی».

 

مشکل اساسی جریانات خیر و توحیدی

مشکل اساسی جامعه، جریانات خیر و توحیدی، گروه‌های معنوی و معرفتی و مشکل نفر به نفر انسان‌های موحد در اینکه به نتیجه نمی‌رسند این است: «إِنَّ سَعْیَکُمْ لَشَتَّی»؛ سعی‌ها پراکنده است. جناب آقای مؤمن و خانم مؤمنه، روی حق و خیر متمرکز نمی‌شویم، یکی به میخ و یکی به نعل می‌زنیم. سعی کنیم متمرکز شویم، به همان میزان قدرت‌مان افزایش پیدا می‌کند و نتیجه‌ بهتر می‌شود. جامعه باید روی خیر متمرکز شود. خیر؛ کمک‌های مؤمنانه، امر به معروف و نهی از منکر، تبعیت از ولایت و... است. جامعه‌ای که پی‌درپی‌ روی خیر متمرکز شود به نتیجه می‌رسد.

 

باید جبهه‌ای عمل کرد!

مقام معظم رهبری(حفظه‌الله) فرمودند: اگر می‌خواهید کار فرهنگی، دینی و تربیتی کنید، دیگر از اشخاص و حتی از تشکل‌ها و گروه‌ها به تنهایی کار برنمی‌آید باید جبهه شوید. جبهه یعنی چه؟ در زمان جنگ، جبهه جنوب و غرب داشتیم. تیپ‌ها و لشکرهایی بودند که همه‌ ذیل یک قرارگاه مرکزی قرار داشتند. همه‌شان یک جبهه بودند، یعنی در غرب و جنوب می‌جنگیدند، ولی همه می‌دانستند در غرب یا در جنوب چه اتفاقی می‌افتد و کار هر گردان، تیپ و لشکری چیست و کجاست.

 امروز تشکل‌ها باید دور هم جمع شوند و جبهه درست کنند. بدون جبهه کار نتیجه نمی‌دهد، چراکه دشمن ما جبهه‌ای عمل می‌کند. مثلاً در جامعه یک مسئله‌ به وجود می‌آید، مثل بحران اقتصادی و معیشتی؛ مثلاً فسادهای اقتصادی را فرض بگیرید، جبهه یعنی اینکه هنرمندان، نویسندگان، وعاظ، مداحان، بانوان، دانش‌آموزان، معلمین، ورزشکاران انقلابی واکنش نشان می‌دهند، همه اینها یک حرکت را انجام می‌دهند، با اصناف مختلف یک جبهه می‌شوند.

در حوادث اخیر اغتشاشگران طرف مقابل همین کار را انجام دادند. هنرمند، بازیگر، بازیکن، روحانی حوزه‌، حرف زدند. یک دفعه متوجه می‌شویم مثل اینکه جبهه‌اند و حرف می‌زنند. آن‌وقت ما اینقدر سرمایه داریم و عده‌مان هم خیلی بیشتر از آنهاست که گاهی هوس اغتشاش می‌کنند. منتها چون آنها جبهه‌اند به نظر خیلی زیاد و قوی می‌آید ولی ما چون جبهه‌ای عمل نمی‌کنیم خیلی ضعیف به نظر می‌آییم.

 برادران، خواهران، «إِنَّ سَعْیَکُمْ لَشَتَّی» تلاش می‌کنید خیلی، زحمت می‌کشید خیلی، ولی «لَشَتَّی» پراکنده است و چون پراکنده است نتیجه نمی‌دهد.

 

خالص‌سازی در سعی عاشورایی

امام حسین(علیه‌السلام) می‌خواست خالصاً لوجه‌الله قیام کند تا ناخالص‌ها بروند. چون می‌دانید در مسیر کربلا خیلی‌ها به امام حسین(علیه‌السلام) ملحق شدند‌. پسر پیامبر(صلی‌الله‌علیه‌وآله)، حسین‌بن‌علی(علیه‌السلام) می‌خواهد به مکه و از مکه به عراق برود؛ از کوفه برایش نامه نوشتند، سعی و تلاش و جهت‌دهی. کاروان‌ها همراه امام‌حسین(علیه‌السلام) شدند و جمعیت زیادی همراه آقا وارد کربلا شدند. امام می‌خواهند سعی عاشورایی‌شان خالصاً لوجه‌الله باشد. سعی پیوسته باشد، گسسته و غیرمتصل نباشد. یعنی وسط این آدم‌های خیر، آدمهای شر نباشند. وسط این گروه پیوسته آدم‌های ناپیوسته نباشند.  شب عاشورا می‌فرمایند: چراغ‌‌ها را خاموش کنید؛ خاموش میکنند. می‌فرمایند: فردا سرها به سر نیزه‌ است و بدن‌ها ارباً اربا می‌شود و... هرکس می‌خواهد برود برود. سکینه(علیها‌لسلام) می‌فرماید: به خدا قسم، دیدم دسته‌دسته در تاریکی دارند می‌روند. بگذار آدم‌های ناپیوسته بروند. اینجا قرار است یک سعی خالصاً لوجهالله اتفاق بیفتد. «لا نُریدُ مِنکُم جَزاءً وَ لا شُکورا»[16]، «وَ المُجاهِدُونَ فی سَبیلِ‌اللهِ بِاَموالِهِم وَ اَنفُسِهِم»[17] یک ذره خدا که امتحان را سخت می‌کند ناپیوسته‌ها می‌روند، رفتند!

 امام حسین(علیه‌السلام) باز در راستای خالص‌سازی، ساعیان لوجه‌الله را دوباره امتحان کرد. بنی‌هاشم و اصحاب ماندند. حضرت رو به ایشان کرده و به آنها  فرمودند: شما هم بروید، من بیعت را از همه شما برداشتم. اینها فردا با من کار دارند، شما بروید! دید نمی‌روند دوباره برای رفتن تهییج کرد. هر کدام از شما دست زن و بچه‌ها را بگیرید و خانواده مرا هم از اینجا ببرید. همه به هم نگاه می‌کنند. به قمر بنی‌هاشم(علیه‌السلام) رو کرد و فرمود: شما از همه بزرگترید، شما هم برو! نه دیگر، اینها آدم‌های به هم پیوسته‌اند، ملحق‌اند و جداشدنی نیستند. یکی‌یکی بلند شدند و گفتند: آقا چه می‌فرمایید؟ ما هفتاد بار تکه‌تکه‌مان کنند، باز زنده شویم جایی نمی‌رویم، دست از یاری شما برنمی‌داریم.

 

فرق سعی پیوسته و ناپیوسته

در راه آمدن به کربلا همه سوار مرکب بودند و حرکت می‌کردند. لحظه‌ای امام حسین(علیه‌السلام) روی اسب همین‌طور که می‌رفتند چرت زدند. ناگهان حضرت بیدار شدند و فرمودند: «إِنَّا لِلَّهِ وَإِنَّا إِلَیْهِ رَاجِعُونَ» علی‌اکبر(علیه‌السلام) که مواظب باباست و می‌داند که حجت خداست و هر حرکتی از ایشان معنا‌ دارد، سریع پیش آقا آمد و عرض کرد: آقاجان، چه شده که استرجاع می‌کنید!؟ حضرت فرمودند: الآن خواب دیدم که منادی ندا می‌داد: این کاروان در حال حرکت است و مرگ پشت سر کاروان، سایه به سایه‌اش آن را دنبال می‌کند. فرق ناپیوسته با پیوسته این است. علی اکبر به آقا عرض کرد: آقا جان، آیا ما برحقیم یا نه؟ «اَوَلَسنا عَلَی الحَقّ»[18] آقا فرمودند: بله؛ ما برحقیم. عرض کرد: پس از مرگ چه باک؟! پای حق می‌ایستیم تا آخرش!

رفقا، آخرالزمان است، امتحانات سخت می‌شود. امام زمان(عجل‌الله‌تعالی‌فرجه) آدم‌های ناپیوسته را جدا می‌کنند، مواظب باشیم از این کاروان جدا نشویم. هرکسی دارد به بهانه ناپیوسته از این کاروان جدا می‌شود، حواسمان باشد!

 

سلام پیوسته/ ما را جدا نکن!

«اَلسَّلامُ عَلَیکَ یا اَباعَبدِلله»؛ آقا! ما را هیچ‌جوری جدا نکن! ما یک عمر دلمان خوش است پیوسته دستگاه توییم، یا اباعبدلله(علیه‌السلام)! یک موقع نشود چشم باز کنیم ببینیم ما هم جزء ناپیوسته‌ها رفتیم!

 به ابا‌عبدالله(علیه‌السلام) سلام دهیم، سلامی که در زیارت عاشورا می‌فرماید سلام پیوسته است؛ «اَبَداً مَا بَقیتُ» تا وقتی زنده‌ام، نه فقط تا وقتی زنده‌ام «وَ بَقیَ اللَّیلُ وَ النَّهار» تا وقتی من هم نیستم همه شب و روز سلام آقا، به شب و روز می‌سپارم تا سلامم را به شما برساند. «السلام علیک یا ابا عبدالله و علی الارواح التی حلت بفنائک علیک منی سلام الله ابدا ما بقیت و بقی اللیل و النهار...»

 

 


[1]. سوره لیل، آیه 1 تا 10. 

[2]. سوره اعراف، آیه 179.  

[3].  سوره بقره، آیه 74.

[4].  سوره نجم، آیه 39..

[5]. سوره عنکبوت، آیه 69.

[6]. سوره إسراء، آیه 20.

[7]. سوره نجم، آیه 39.  

[8].  سوره فصلت، آیه 30.

[9]. سوره بقره، آیه 214.  

[10]. سوره انسان، آیه 8.

[11]. همان، آیه 9.

[12]. سوره صف، آیه 10.

[13]. همان، آیه 11.

[14]. سوره لیل، آیه 4.

[15]. سوره نحل، آیه 92.

[16]. سوره انسان، آیه 9.

[17]. سوره نساء، آیه 95.

[18]. سیدبن‌طاووس، مقتل لهوف.