معنای آب در ملکوت چیست؟
معنای آب در ملکوت چیست؟
معنای آب در ملکوت چیست؟
حجتالاسلام مهدوینژاد: // انسان چگونه به حیات معنوی میرسد؟ // خود را مأمور بدانیم، نه امیر! // در معارف ما یک معنای فرا مُلکی، ملکوتی و معنوی برای آب، ذکر کردهاند که اتفاقاً آن آب هم مایه حیات است، منتها...
شناسنامه
عنوان: دومین شب از مراسم ویژه انوار کربلا، میلاد حضرت اباالفضل العباس(علیهالسلام)
موضوع: ولایت و آب
زمان: 5 اسفندماه 1401
مکان: امامزاده سید جعفر محمد(علیهالسلام)
آب، مایه حیات مادی و معنوی// معانی مختلف آب
نکاتی را به مناسبت ولادت حضرت ابالفضلالعباس(علیهالسلام) در باب معرفت ولایت الهی و ولایت اهلبیت(علیهمالسلام) عرض میکنم.
آب، یک مفهوم و وجود مادی و مُلکی دارد که همان فرمول به اصطلاح شیمیایی (H2O) است. آب، مهمترین پدیده مادی است و حیات همه موجودات به آن بستگی دارد. خداوند متعال در قرآن کریم میفرماید: «وَ جَعلنا مِن الماءِ کُلِّ شَیءٍ حَیٍّ»[1]؛ ما هر چیزی را با آب زنده نگه داشتیم؛ حیات همه چیز، حتی جمادات به آب بستگی دارد. «وَأَنْزَلْنَا مِنَ السَّمَاءِ مَاءً فَأَنْبَتْنَا فِیهَا مِنْ کُلِّ زَوْجٍ کَرِیمٍ»[2].
علاوه بر معنای مُلکی، حتی در معارف ما هم یک معنای فرا مُلکی، ملکوتی و معنوی برای آب، ذکر کردهاند که اتفاقاً آن آب هم مایه حیات است، منتها مایه حیات معنوی؛ این آب مادی، مایه حیات مادی و آن آب مایه حیات معنوی است. دقیقاً هم واژه آب به کار برده شده. «هُوَ الَّذی خَلَقَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ فی سِتَّةِ أَیَّامٍ وَ کانَ عَرْشُهُ عَلَی الْماءِ»[3]؛ خدا آسمان و زمین را که خلق کرد، عرش او بر آب قرار داشت. البته در مورد این «ماء» که عرش خدا بر آب بود، تفاسیر مختلفی شده است.
جنبه ملکوتی آب
در آیات و روایات وقتی حرف از آب میشود و جنبه ملکوتی آن اراده شده، معنای خود آب، منظور نیست. بلکه معنای آن مشیت فعلیه الهی است؛ یعنی اراده خداوند متعال برای اینکه حوادث و وقایع وخلقت ایجاد شود؛ این را آب میگویند!
یک تعبیر ظریفتر این است: وقتی میخواهند ولایت مطلقه الهی را اراده کنند، در مواردی به آب تعبیر میکنند. اراده و مشیت الهی، ولایت الهی که سرچشمه تفضلات الهی و همه مخلوقات و سبب قوام همه عالم است، را به آب تشبیه کردهاند. پس [آب] ولایت مطلقه الهی است که این ولایت سرازیر میشود و به رسول خدا(صلیاللهعلیهوآله)، به انبیای الهی(علیهمالسلام) و بعد از آنها به امامان معصوم(علیهمالسلام) میرسد.
ما یک آب هم داریم که حیات معنوی موجودات عالم به آن بستگی دارد، دقیقاً مثل آن آب مادی و یک آب دیگر داریم که اگر این آب نباشد همه ارواح میمیرند، اخلاق، عاطفه، معنویت و علم میمیرد، این همان ولایت الهی است.
حیات معنوی در گرو ولایت الهی
در روایات هم به یک شکل دیگر آمده، امام صادق(علیهالسلام) میفرمایند: «شِیعَتُنا خُلِقُوا مِنْ فاضِلِ طِینِتِنا وَعُجِنُوا بِماءِ وَلایَتنا»[4]؛ شیعیان ما از زیادیِ گِل ما آفریده شدهاند و گِل و خاک آنها با آب ولایت ما عجین شده است (از زیادی گِل ما و از آب ولایت وجود ما ساخته شدهاند). پس ولایت اهلبیت(علیهمالسلام) هم به همان آب تشبیه شده؛ چرا که این ولایت، همان ولایت الهی است که به ائمه(علیهمالسلام) رسیده، مثل آب؛ یعنی شما اگر اهل ولایت نباشید، حیات معنوی ندارید. لذا شما میبینید که قرآن به بعضی از آدمها که زندهاند؛ آب و غذا میخورند، راه میروند، حرف میزنند و آثار وجودی دارند، به اینها مرده میگوید، «وَ ما یَسْتَوِی الْأَحْیاءُ وَ لَا الْأَمْواتُ إِنَّ اللَّهَ یُسْمِعُ مَنْ یَشاءُ وَ ما أَنْتَ بِمُسْمِعٍ مَنْ فِی الْقُبُورِ»[5]. خطاب میکند به انسانهایی که راه میروند، همه زندهاند! به یک عده از آنها میگوید اینها با آنها مساوی نیستند، اینهایی که زندهاند با آنهایی که مردهاند. خدایا! اینها که زندهاند پس چرا به اینها میگویی مرده؟ کسی که علم، ولایت، نور و معنویت ندارد، مرده است. با اینکه جسم او نمرده، ولی روح و انسانیتش مرده است. اصلاً همه وجود انسان، ارزش وجودی وی به پذیرش ولایت الهی و ولایت اولیاء الهی است، وگرنه شیطان هم ششهزار سال عبادت کرد، ولی چون ولایت الهی را در مسئله سجده بر آدم و ولایت ائمه معصومین(علیهمالسلام) را نپذیرفت، «فَاُخْرُجْ منها، فَإِنَّکَ رَجِیمٌ»[6]. فایده ندارد. انسان هم اگر نماز بخواند، روزه بگیرد، وقتی ولایت را نپذیرد، هیچکدام از اینها قبول نیست، اصلاً جواب نمیدهد. معنویت، علم، اخلاق و... از سر منشأ ولایت ارزش دارد. و الا معنویتهای قاچاقی، معنویتهای بشری و شیطانی هم هست، ولی آنها که به درد نمیخورد. بنابراین کسی که ولایت نداشته باشد، مرده است.
ولایت، ظرف تحقق مشیت خدا// سرعت و وسعت کشتی امام حسین(علیهالسلام
وجود مبارک انبیا و اهلبیت(علیهمالسلام) ظرف تحقق مشیت الهی هستند. ارادههای الهی از طریق وجود مبارک آنها در جامعه بین انسانها و موجودات عالم جاری میشود. هم تفضلات معنوی، هم تفضلات مادی خداوند متعال به واسطه اینهاست. امروز خداوند متعال هرچه رزق و برکت، نعمت مادی و معنوی باشد، به واسطه وجود امام عصر(عجلاللهتعالیفرجه) به همه بشریت بلکه به همه موجودات عالم میدهد. اگر حجت خدا، یک انسان کامل و یک ظرف وجودی برای تحقق مشیت الهی در بین موجودات عالم نباشد، «لَساخةِ الاَرضُ بِأهْلُها»[7]؛ زمین اهل خود را فرو میبرد. خلقت نمیتوانست این همه نور را جذب کند؛ خدای متعال کسانی را قرار داد تا نور الهی را بگیرند و به مردم بدهند. در زیارت جامعه کبیره میخوانیم: «بِکُم فَتَحَاللّه وَ بِکُم یَخْتِم»؛ خدا با شما شروع کرد و با شما هم تمام میکند. «بِکُمْ یُنَزِّلُالْغَیْث وَ بِکُمْ یُمْسِک ُالسَّماء اَن تَقَعَ عَلی الْاَرْض»؛ به واسطه شماست که خدا باران میفرستد و آسمان و زمین و همه موجودات را سر جای خود نگه داشته است. «وَ إیابُ الْخَلقَ إلیکم»؛ بازگشت همه مردم به سمت شماست. «وَبابُ الْمُبتلا بِهِ النّاسْ»[8]؛ مردم باید از این درب عبور کنند.
مسئله ولایت و اولیای الهی ظرف تحقق مشیت خداست. اباعبدالله الحسین(علیهالسلام) مظهر مشیت و تحقق ولایت الهی در عالم و مظهر اراده الهی است. شتابدهنده ولایت و مشیت الهی در بین موجودات عالم و انسانها، وجود مبارک امام حسین(علیهالسلام) است که ما به واسطه ولایت اولیای الهی به خدا میرسیم، اما به واسطه ولایت امام حسین(علیهالسلام) زودتر به خدا میرسیم؛ چراکه خود ایشان فرمودند: «کُلُنا سُفُنُ النِّجاة وَ لکِن سَفینَةُ الحُسین اَوْسَع و اَسْرَع»[9]؛ کشتی امام حسین هم وسیعتر است و هم سریعتر میرساند.
قحط آبِ ولایت در کربلا
مسئله عطش در کربلا یک بُعد مُلکی (زمینی و طبیعی) دارد و یک بُعد ملکوتی و عرفانی. مسئله عطش، همان عطشی است که در کربلا امام حسین و قمر بنیهاشم(علیهماالسلام)، ساقیالعطاشای کربلا، و اهلبیت ایشان دچار آن شدند. منع آب از امام حسین(علیهالسلام) و اهلبیت ایشان، تشنگی و سختیای که در کربلا نصیب اهل ولا شد، این کاروان و جمع، نشانهای از قحطِ آبِ ولایت در لشکر عمر سعد و مردمان آن زمان بود. تشنگی مادی بر اهل کربلا تحمیل شد؛ چراکه نشانهای از قحط آب و خشکسالی معرفت در ارواح خبیث انسانهایی بود که در آن عصر زندگی میکردند و اهل ولایت نبودند. انسانی که اهل ولایت نیست، قرار نیست فقط آدم بدی باشد، بلکه آدم خطرناک و وحشتناکی است. جریان کربلا اثبات کرد آدمهایی که اهل ولایت نیستند، آدمهای خطرناک و وحشتناکیاند نه اینکه صرفاً آدمهای بدی باشند. شنیدهاید که در کربلا چه کارهایی کردهاند!
بزرگان میگویند از روضه عطش زیاد بخوانید. وقتی از عطش روضه میخوانند، میگوییم بمیریم برای امام حسین(علیهالسلام) و زن و فرزندش که از تشنگی این بلاها به سر آنها آمد. میخواهند ما به چیز دیگری برسیم. ظاهر آن روضه عطش، ولی باطنش آب ولایت است که لشکر عمر سعد به آن نرسیدند و به حیواناتی از حیوان هم پستتر، خطرناکتر، حتی از گرگ هم بدتر تبدیل شدند که ذرهای انسانیت در وجود آنها نبود.
تشنگان کربلا، سیراب از آب ولایت
آب، رحمت عام خدا برای همه موجودات است، کسی نمیتواند آب را بر کسی ولو بر دشمن خود ببندد. در اسلام کسی حق ندارد چنین کاری انجام دهد. حتی در انسانیت هم جایز نیست. کسی که این کار را میکند مشخص میشود از آب ولایت نچشیده است. ظاهراً لشکر عمرسعد بر آب مسلط و سیراب بود و ظاهراً سپاه امام(علیهالسلام) از عطش در حال جان دادن بود، اما در باطن، لشکر عمر سعد تشنه بود، قحط آب و قحط ولایت آنجا بود. ارواح، افکار و عواطف آنها مرده بود؛ از آن طرف امام(علیهالسلام)، اصحاب و اهلبیت ایشان سیراب بودند، چنان سیراب که حاضر نشدند به خاطر آب هم ذلت بپذیرند. آنها از آب ولایت سیراب بودند، از اینرو هیچ اماننامهای را نپذیرفتند.
زنده بودن یعنی حرکت در مسیر ولایت
در گردان حنظله، کانال کمیل پس از اینکه تعدادی از افراد به خاطر تشنگی شهید شدند، تعدادی از رزمندهها قبل از شهادت دستنوشتههایی برجاگذاشتند. یک نفر نوشته بود: «امروز، روز پنجم است که در محاصرهایم، آب را جیرهبندی کردهایم، نان را جیرهبندی کردهایم. عطش همه را هلاک کرده است، همه را جز شهدا. حالا کنار هم در کانال خوابیدهاند. دیگر شهدا تشنه نیستند. فدای لب تشنهات پسر فاطمه». معرفت را ببینید! خیلی زیبا، میگوید: تشنگی همه را هلاک کرده جز شهدا. اینها به سرچشمهای دست پیدا کردهاند و سیراب شدهاند که حیّ شدهاند. خداوند متعال در مورد شهدا میفرماید که زندهاند. «وَلا تَحْسَبَنَالَذین قُتِلُوا فی سَبیلالله اَمواتا بَل اَحیاء»[10]. اینها کشته شدهاند ولی نمردهاند، بلکه زندهاند چون به ولایت رسیدهاند. تابع ولایت شدهاند و فی سبیلالله و به امر ولایت کشته شدهاند؛ اما خیلیها هستند که زندهاند، راه میروند، میخورند و میآشامند، ولی خداوند متعال اینها را مرده حساب میکند. به ولایت «الله» که برسی، «فانی فی الله» که بشوی، حیّ میشوی. اگر در این راه کشته شوی، شهید و زندهای. حتی اگر در مسیر ولایت باشی و به امر ولایت حرکت کنی و به مرگ طبیعی از دنیا بروی باز هم زندهای، باز هم شهیدی ولو کشته نشوی.
معنای آب در ملکوت// خدا، ساقی اهل ولایت
آب در ملکوت یعنی ولایت که مایه حیات ابدی انسان است. اینها را چه کسی سقایت میکند؟ قرآن کریم میفرماید: «وَسَقاهُم رَبُّهُم شَراباً طَهُورا»، «انَّ هذا کان جَزاءً و کان سَعیُکُم مَشکُورا»[11]. میفرماید: خود خداوند متعال ساقی است، اینها را خودِ خداوند متعال سقایت میکند. کسی که در مسیر ولایت قرار گیرد، خداوند متعال او را سیراب میکند. به او نور علم، فهم و بصیرت میدهد ولو بیسواد باشد. ممکن است فردی پروفسور یا آیتاللهالعظمی هم باشد، اما اگر اهل ولایت نباشد، این فرد کور و بینور است. یکی هم بیسواد است ولی اهل ولایت و اطاعت از خداوند متعال، رسول خدا و اهلبیت(علیهمالسلام)، اهل دین ودیانت است، این آدم زنده است و آنها مردهاند. امثال این افراد در تاریخ زیاد بودهاند، کسانی که به ولایت الهی و اهل بیت(علیهمالسلام) تمسک کردند. نمونههایش را در تاریخ اسلام، صدر اسلام و کربلا داریم، امثال حُر و کسانی که به طرف امام حسین(علیهالسلام) برگشتند و حیّ شدند.
ولایت، روشنیبخش باطن و روح
در قم قبرستانی وجود دارد که در آن بزرگانی مانند آیتاللهکاشانی دفناند. پیرمردی در آخر قبرستان دفن است با اینکه بیسواد بوده با عنایت ولی عصر(عجلاللهتعالیفرجه) حافظ کل قرآن میشود؛ چراکه اهل تقوا بود و فرق حق و باطل را میفهمید. میدانست تقوا به درد دین و دنیای او میخورد و به انسان قدرت بصیرت میدهد؛ «إِن تَتَّقُوا اللَّهَ یَجعَل لَکُم فُرقانًا»[12]. کسی که ولایت نداشته باشد، به تقوا نمیرسد. همانطور که آب مادی مایه پاککنندگی و طهارت در دنیا است، آب ملکوتی ولایت هم مایه طهارت باطنی میشود.
در زیارت جامعه کبیره میخوانید: «وَ ما خَصَّنا بِهِ مِنْ وِلایَتِکُمْ طیبا لِخَلْقِنَا وَ طَهارَةً لأِنْفُسِنَا وَ تَزْکِیَةً لَنا وَ کفّارَةً لِذُنُوبِنا»؛ ولایتی که به ما رسیده، باعث پاکی و طهارت نفوس ما و پاکسازی وجود ما میشود و کفاره گناهان ماست. ولایت چنین تأثیری دارد که باطن و روح انسان را شستشو میدهد. باید تا میتوانیم خودمان را به ولایت اولیای الهی نزدیک و در آن محو کنیم. هرچه ولایت بیشتر، حیات ابدی و طهارت هم بیشتر.
اوج ولایتمداری در وجود اباالفضل(علیهالسلام)
طهارت، تزکیه و اوج عبودیت و ولایتمداری قمربنیهاشم(علیهالسلام) در کربلا برای همه برملا شد؛ خصوصاً که حضرت به قدری از این سرچشمه نوشیده که از همه اسباب و علل مادی انقطاع کامل پیدا کرده و در ولایت خدا، رسول(صلیاللهعلیهوآله) و معصومین(علیهمالسلام) ذوب شده بودند. چنان ایمان راسخ و نفوذناپذیری داشتند که امام صادق(علیهالسلام) میفرمایند: «کانَ عَمُّنَا العَبّاسُ بنُ عَلِیٍّ نافِذَ البَصیرَةِ صُلبَ الإیمانِ»[13]؛ عموی ما در ایمان پولادی و نفوذناپذیر بود. این آدم به جایی میرسد که در آب ولایت، که پاککننده است ذوب میشود. لذا در روایت میفرماید: مؤمنین در ولایت خدا و امیرالمؤمنین(علیهالسلام) به جایی میرسند که در قیامت شفاعت و مایه طهارت مؤمنین میشوند.
قمربنیهاشم(علیهالسلام) ظرفی برای مشیّت و اراده امام بود. به آب ولایت تبدیل شده بود که هم پاککننده است و هم اینکه امامش در هر ظرفی باشد، او هم در همان جهت قرار میگیرد. در زیارت حضرت عباس(علیهالسلام) میفرماید: «الْعَبْدُ الصّالِحُ الْمُطِیعُ للّه وَلِرَسُولِهِ وَلأمِیرِالْمُؤمِنِینَ وَالْحَسَنِ وَالْحُسَینِ»؛ عبد مطلق و مطیع محض بود... یکی دیگر «المُواسی أخاه بنفسه»[14] در ولایتمداری به جایی رسیده که با امام حسین(علیهالسلام) مواسات کرده؛ یعنی هر مصیبتی بر سیدالشهدا(علیهالسلام) وارد شده، او خودش را کنار نکشیده و دوشادوش امامش بوده. حتی در آب خوردن هیچ منع شرعی و عقلی وجود نداشت که آب نخورد، ولی با خود میگوید نمیشود امامی که بر من ولایت دارد تشنه باشد و من سیراب باشم. اینچنین آب نمیخورد. کسی به این مقام میرسد که خودش را در زندگی مأمور بداند نه امیر. مأمور به امر خدا، رسول(صلیاللهعلیهوآله)، اولیا الهی و هر کسی که بر او ولایت دارد.
معرفی قمر بنیهاشم// شعار انسانهای مطیع...
عباس سِرّ این دستور چیست؟ چشمه بر آب روان مأمور نیست
چشمه را دنبال آب روان میفرستند! چرا امام حسین(علیهالسلام) حضرت عباس(علیهالسلام) را دنبال آب فرستادند؟ با اینکه حضرت سردار و جنگآور بود و یک نفری چهار هزار نفر را حریف بود، امام او را فرستادند تا آب بیاورد و چهارهزار نفر او را تیرباران کردند.
جریان از چه قرار بود؟ امام معصوم که خطا نمیکند. ظاهرش این است که عطش بود و میبایست به دنبال آب میرفتند و تلاش میکردند تا عطش را رفع کنند. البته مسئله بالاتر از اینهاست که امام حسین(علیهالسلام) داشتند از ایشان رونمایی میکردند. تا قبل از این واقعه حضرت عباس(علیهالسلام) شناخته نشده بود. ایشان عبد و مطیع مطلق بودند و از خودشان امر و نظری نداشتند، نه به معنای نداشتن تدبیر، بلکه در اوج تدبیر، عقلانیت و معنویت، ولایتمدارند. معنای تبعیت از امام را میداند. سیدالشهدا(علیهالسلام) میخواستند به همه عالم بفهمانند که عباس این چنین است؛ با اینکه جنگآور و در اوج قدرت است و امیرالمؤمنین(علیهالسلام) وی را برای چنین روزی ذخیره کردهاند، اما قدرت بازوی او مسئله اول نیست.
امام از او خواستند آب بیاورد و با تمام وجود قبول کرد. امام میخواهند اینگونه طهارت، وفا و صفای عباس را به عالم نشان دهند. کاملاً طبق دستور عمل میکند، هرگز سَرخود حرکت نمیکند، خود را امیر نمیداند که بخواهد امر کند، بلکه مطلقاً مأمور است، تعلقات نمیتواند نیت حضرت را جابهجا کند. «وَقَلْبِی لَکُمْ مُسَلِّمٌ وَرَأْیِی لَکُمْ تَبَعٌ وَ نُصْرَتِی لَکُمْ مُعَدَّةٌ»[15]؛ قلب من تسلیم توست، نظر من نظر توست و تابع تو هستم و اگر کمکی باشد از طرف من برای توست. این جملات سخن و شعار انسانهای مطیع است. حتی تواناییهای خود را نمیبیند و بر تواناییهای خودش تکیه نمیکند، با اینکه تمام توانش را بهکار میگیرد.
در پسِ آینه طوطیصفتم داشتهاند آنچه استاد ازل گفت بگو، میگویم
اگر جامعه و مردم اهل اطاعت باشند
اگر مردم جامعه اهل اطاعت محض از ولایت نباشند، جامعه اصلاح نمیشود. سیدالشهدا(علیهالسلام) حضرت عباس(علیهالسلام) را صدا زدند، ایشان آمد تا برای رفتن به میدان اجازه بگیرد. فرمود: «قَدْ ضاقَ صَدْری مِنْ حَیاةِ الدُّنْیا، وَ أُریدُ أَخْذَ الثّارِ مِنْ هؤُلاءِ الْمُنافِقِینَ»[16]؛ من دیگر سینهام تنگ شده، به من اجازه دهید. شخصیت دوم بعد از اباعبدالله(علیهالسلام) است، تنها کسی که امام به او اجازه نداد در میدان بجنگد، عباس بود. با اینکه فرمانده همه است، فرمود: صدای العطش بچهها را از خیمه میشنوی؟ برو و آب بیاور. از نظر ما احتمال رساندن آب با وجود سپاه دشمن، سیراب شدن همه با یک مشک آب مسئله مهمی است، ولی اصلاً صحبت این مسائل نیست. بلکه امام از فضل، اخلاق، شخصیت رشدوتربیتیافته مکتب او رونمایی کرد. مقاتل نوشتهاند، بدون تعلّل عرض کرد: «سمعاً و طاعتاً سیدی و مولای»، مشک را برداشت و رفت.
اهل ولایت وسع و توان نامحدودی دارند
اهل ولایت وسع و توانشان را امر ولیشان معین میکند. توان و وسعشان برای ولی، تعیین تکلیف نمیکند که کاری بکنند یا نه، وقتی ولی حرفی بزند توان اهل ولایت ارتقا پیدا میکند و به سطح امر ولی میآید، اگر اهل اطاعت باشند. لذا کشوری که قبلاً میگفتند: آفتابه نمیتواند تولید کند الان موشکهای دوربُرد آن را کسی مثل شهید تهرانیمقدم ساخت که اصلاً رشته تحصیلی او این نبود. جمهوری اسلامی زمانی در عرصه نظامی سیم خاردار هم نداشت، ولی الان پهبادهایش را کشور روسیه میخرد. کشورهای آسیایی آمدند در یک عرصه در یک برش در جمهوری اسلامی «الْمُطِیعُ للّه وَلِرَسُولِهِ» شدند و فتح الفتوح کردند. بقیه جاهایی هم که میبینید حل نمیشود به خاطر یک عده آدمهایی است که سالهای سال تابع حقیقت و ولایت نیستند. اگر هزار تا هم جلسه بگیرند و کارشناس بیاورند، حل نمیشود. اهل اطاعت باشید تا خداوند وسع شما را بالا ببرد، دیگر فکر و تأمل یا تعلل نکنید. هر چه امامتان گفت، باید بشود.
اهالی اطاعت و ولایت
وقتی امام خمینی(رحمتاللهعلیه) فرمودند: خرمشهر باید آزاد شود، رزمندگان نمیگفتند ما اسلحه و تجهیزات نداریم، عراق شانزده لشکر آورده، نمیشود به جنگ با آنها رفت و...! میگفتند امام فرموده خرمشهر باید آزاد شود، رفتند و خرمشهر آزاد شد. با دست خالی نوزدههزار اسیر هم گرفتند. در همین جنگ ما ولایتمدارهای اهل اطاعت بسیار زیاد داشتیم. شهید «مرحمت بالازاده» پسر دوازده ساله که با لوله اگزوز دو افسر عراقی را دستگیر میکند و میآورد. خداوند باید رعب بیاندازد، خداوند باید فتح و نصر نازل کند، خدا به کسانی میدهد که اهل اطاعت باشند. در اقتصاد هم اگر کسانی سرِ کار آمده بودند که اهل اطاعت و ولایت بودند مشکل مردم حل بود. ما هم اگر به معنای حقیقی اهل اطاعت و ولایت بودیم چرتکه نمیانداختیم و سوا نمیکردیم، خیلی از مشکلات حل میشد.
اباالفضلی باشیم، مطیع محض ولایت
شما اگر مأمور شوید و امرپذیر باشید در مصاف ولایت، ولو بدون امکانات، خداوند به وسیله شما کارهایی میکند. ما در دوران دفاع مقدس بدون امکانات این را تجربه کردیم. حضرت عباس، قمر بنیهاشم(علیهالسلام) بدون دست، مشک و علم دنیا را اداره میکند. یک فرهنگ که همه حول وجود او اطاعتپذیر و لایتپذیر میشوند. اصل ماجرای ولادت قمر منیر بنیهاشم فقط یک چیز است: «المطیع»؛ مطیع ولایت. هرچه بر اباالفضل(علیهالسلام) گریه کنید، اما اهل ولایت و اطاعت نباشید، شمر و حسین زمان خود را نشناسید، در جبهه حق قرار نگیرید، این گریه دردی از شما دوا نمیکند. مانند مردم کوفه که برای امام حسین(علیهالسلام) بسیار گریه کردند اما زینب(سلاماللهعلیها) فریاد زد: نفرین بر شما!
چه زمانی ولایتمدار میشویم؟
چه زمانی ما ولایتمدار میشویم؟ وقتی که امر خود را کنار بگذاریم، امر و خودخواهی را کنار بگذاریم. «فَاخْلَعْ نَعْلَیْکَ»[17]؛ کفشهایت را بیرون بیاور. اینجا واقعاً منظور کفش نبود. خدا به موسی که دلش یک جای دیگر بود، فرمود: تعلقات را کنار بگذار. خداوند فرمود: وقتی به نزد من میآیی، به من اعتماد کن. در خانه امام حسین(علیهالسلام) چرتکه میاندازید! در نظام اسلامی دارید چرتکه میاندازید: حق این است، باطل آن است، اگر این کار را انجام دهیم، نانمان آجر میشود...!! شما از حق تبعیت کنید، از امر ولی تبعیت کنید. دشمنتان زمینگیر و شما عزیز میشوید.
خداوند متعال در قرآن کریم میفرماید: «وَلَو أَنَّ أَهلَ القُری آمَنوا وَاتَّقَوا لَفَتَحنا عَلَیهِم بَرَکاتٍ مِنَ السَّماءِ وَالأَرضِ»[18]، چرا ایمان نداریم؟ اگر ایمان درست داشتیم، مشکلات حل میشد. یک عده مسئولین در طول همین سالها که روی کار آمدند، به خاطر بیایمانی، مملکت را به این روز انداختند. هرچقدر رهبری(حفظهالله) داد زدند، گوش ندادند. الآن هم کوهی از مشکلات داریم که امیدواریم واقعاً با ایمان به خدا آنها را حل کنند. والله، اگر اراده بر تبعیت از ولایت باشد، مسائل حل میشود؛ این را تاریخ و تجربه به ما ثابت کرده و دین به ما فرموده است.
خود را مأمور بدانیم، نه امیر!
برادرها و خواهرها، ما مأمور هستیم، نه امیر. خدا به ما مأموریت داده، امام حسین و امام زمان(عجلاللهتعالیفرجه) به ما مأموریت دادهاند. ما در این مسجدها و هیئتها مأموریت داریم. ما در زندگی مأموریت داریم. هیچکس بدون مأموریت نیست. رهبری(حفظهلله) میفرمایند: جهاد نسل و جمعیت؛ این یک مأموریت است، میفرمایند: جهاد تبیین، مأموریت است، میفرمایند: اخلاق و معنویت، مأموریت است؛ اگر بیتوجه زندگی کنیم، همان بلایی که سر امیرالمؤمنین(علیهالسلام) و امام حسین(علیهالسلام) آمد، سر رهبر و امام جامعه میآید، جامعه همان است.
وقتی عباس(علیهالسلام) به وصال رسید...
قمر بنیهاشم(علیهالسلام) وقتی داشت از شریعه فرات برمیگشت و تیرباران شده بود، تیر به چشمش خورده بود و دستش قطع شده بود، اما با تمام توان میخواست آب را به سمت خیمهها ببرد. وقتی قنداقه عباس را دست پدر دادند امالبنین(سلاماللهعلیها) دید امیرالمؤمنین(علیهالسلام) دستها و چشمهای نوزاد را میبوسند و گریه میکنند. مشک وقتی تیر خورد و آبها ریخت، همه امیدهای عباس(علیهالسلام) ناامید شد. وقتی آب ریخت دیگر کاری نمیشد انجام داد، جانش سیراب شد، همه تعلقات دیگر قطع شد. همه امیدها دیگر ناامید شد و در محضر حق قرار گرفت. اباللفضل(علیهالسلام) ظرف مشیت الهی روی زمین است. قرار است یک مأموریت بزرگ انجام دهد. به وصال رسیده، سیراب شده؛ ساقی کربلا احساس تشنگی نمیکرد.
ولایتمداریمان کم است!
از آب ولایت، از آب کوثر، آن چشمهای که امیرالمؤمنین(علیهالسلام) باید ما را سیراب کنند، از آن غافل نشویم. عباس ساقی است، اما خیلی بد است که گمان کنیم فقط ساقی آب برای یک عده بوده، یعنی حضرت عباس(علیهالسلام) الآن ساقی نیست؟ الآن نمیتواند جانهای تشنه ما را سیراب کند؟ به حضرت اباالفضل بگو: آقا! عطش دارد مرا میکشد، وجودم کویر و خشک است، اهل ولایت نیستم، با یک نگاه مرا سیراب کنید.
ما باید این امت را به امام زمان(عجلاللهتعالیفرجه) برسانیم، ولی با این مقدار از ولایتمداری نمیرسیم. عباس جان! شما کاری کنید. انقلاب عباس میخواهد، سلیمانیها میخواهد و ما میتوانیم عباس و سلیمانی باشیم.
«السلام علیک ایها العبد الصالح المطیع لله و لرسوله و لامیرالمؤمنین و الحسن و الحسین».
[1]. سوره انبیاء، آیه 30.
[2]. سوره ق، آیه 9.
[3]. سوره هود، آیه 7.
[4] . شجره طوبی، ج 1، ص 3.
[5]. سوره فاطر، آیه 22.
[6]. سوره حجر، آیه 34.
[7]. بحارالانوار، ج 57، ص 211-216.
[8]. زیارت جامعه کبیره.
[9]. بحارالانوار، ج 93، ص 294.
[10]. سوره آلعمران، آیه 169.
[11]. سوره انسان، آیه 21-22.
[12]. سوره انفال، آیه 29.
[13]. عمدة الطّالب ، ص ۳۵۶.
[14] . زیارت ناحیه مقدسه.
[15] . زیارت اربعین.
[16] . بحارالانوار، ج 45، ص 41.
[17] . سوره طه، آیه 12.
[18] . سوره اعراف، آیه 96.