مرگ پایان حیات انسان نیست

مرگ پایان حیات انسان نیست


مرگ پایان حیات انسان نیست

 

حجت‌الاسلام مهدوی‌نژاد: موت هم مانند حیات، وجودی است که خداوند آن را خلق کرده است. در نتیجه نمیتوان گفت مرگ نیستی است و با مرگ همه چیز تمام می‌شود، چراکه مرگ یک وجود مستقل است // دو حیات و دو ممات؛ انسان یک تولد در این عالم خاکی دارد و یک تولد در عالم آخرت. قبل از تولد در عالم دنیا، یک دنیای مقدماتی وجود دارد، بعد وارد دنیای اصلی می‌شود. قبل از تولد در عالم آخرت هم یک آخرت مقدماتی دارد، بعد وارد آخرت اصلی می‌شود // مرحله انتقال و قالب‌شکنی انسان از رحم مادر به دنیای خاکی، از دنیای خاکی به برزخ و از برزخ به قیامت را مرگ می‌گویند // مرگ‌اندیشی و مرگ‌آگاهی به این معنی‌ است که انسان حواسش به واقعیت موت و حیاتش باشد و برای آن برنامه‌ریزی کند

 

شناسنامه:

عنوان مراسم: بفرمایید مهمانی خدا

موضوع سخنرانی: ابد در پیش داریم 5

زمان: شنبه 26 اسفند 1402، پنجمین شب از مراسم ویژه رمضان

مکان: امامزاده سیدجعفرمحمد(علیه‌السلام)

 

حیات بعد از مرگ

مرگ‌اندیشی منهای معادباوری و اعتقاد به حیات اخروی، انسان را افسرده و نا‌امید و یا انسان را عیاش و بی‌مبالات می‌کند. پس باید ایمان به عوالم بعد از این نشئه عالم، یعنی عوالم برزخ، قیامت و یوم‌الحساب را در وجود خودمان تقویت و تثبیت کنیم.

اما مرگ پایان حیات انسان نیست و غایت خلقت و حیات انسان در عالم دیگر رقم خواهد خورد. «إِنَّ الدّارَ الآخِرَةَ لَهِیَ الحَیَوانُ»[1]؛ عالم آخرت، عالم حیات است. دنیای پس از این دنیا، عالم حیات است. «وَٱلأخِرَةُ خَیر وَأَبقَی»[2]؛ آن عالمی که بهتر و باقی‌تر است، عالم آخرت است. خداوند فرموده: «الَّذِی خَلَقَ الْمَوْتَ وَ الْحَیاةَ»[3]؛ خدا موت و حیات را خلق کرده است. یعنی موت نتیجه عدم الحیات نیست. یعنی موت مثل شب نسبت به روز نیست. ما می‌گوییم: شب عدم النور است. وقتی نور نباشد شب است و شب از خودش وجودی ندارد بلکه وجود برای نور است. وقتی نور باشد روز، و وقتی نور نباشد شب است. یعنی شب می‌شود نبود نور، پس شب یک وجود مستقلی ندارد. شب، همان نیستی نور است. نمی‌شود گفت: شب را خلق کردیم یا آفریدیم، بلکه شب نتیجه خلق یک وجود دیگری است که وقتی روز نباشد می‌شود شب.

 

مرگ پایان حیات انسان نیست/مرگ نیستی نیست

آیا موت هم نسبت به حیات همین رابطه را دارد؟ یعنی نتیجه نبودن حیات می‌شود موت؟ خیر. خداوند می‌فرماید: «الَّذِی خَلَقَ الْمَوْتَ وَ الْحَیاةَ»[4]؛ موت و حیات را خلق کردیم. پس هم موت خلق شده است و هم حیات. بنابراین موت عدمُ الحیات نیست. پس اینطور نیست که بگوییم وقتی زندگیت پایان یافت، می‌شود مرگ و نیستی. اگر مرگ معنایش نیستی بود، خلق نمی‌شد. زیرا نیستی را که نمی‌توان آفرید. در نتیجه هر چه را خداوند آفریده و بالإستقلال صفت خلق بر آن بار شده و موصوف به خلق شده، مخلوق است، یعنی مستقیماً وجود دارد یا اینکه مخلوق بالطبع است. مثل شب نسبت به روز، شب خودش مستقلاً وجودی ندارد. روز آفریده شده و وقتی روز نیست بالطبع شب به وجود می‌آید. پس وقتی خداوند می‌فرماید: «خَلَقَ الْمَوْتَ وَ الْحَیاةَ»، موت را هم مانند حیات، وجودی در نظر می‌گیریم که خداوند آن را آفریده و خلق کرده است. در نتیجه این حرف باطلی است که بگوییم: مرگ نیستی است و با مرگ همه چیز تمام می‌شود. مرگ یک وجود مستقل است. و نیستی نیست.

 

دو حیات و دو ممات

در مورد مراحل موت و حیات انسان، نکات مهمی را بیان می‌کنیم که خیلی تأثیرگذار است. در سوره غافر می‌فرماید: «قَالُواْ رَبَّنَا أَمَتَّنَا ٱثنَتَینِ وَأَحیَیتَنَا ٱثنَتَین فاعتَرَفَنا بِذُنُوبِنَا فَهَل إِلَی خُرُوج مِّن سَبِیل»[5]؛ کفار گفتند: خدایا، دو بار ما را میراندی و دو بار به ما حیات دادی، اکنون به گناهانمان معترفیم، پس آیا راهی برای بیرون آمدن [از دوزخ] هست؟ در مورد «أَمَتَّنَا ٱثنَتَینِ وَأَحیَیتَنَا ٱثنَتَین» دو موت و دو حیات، مفسرین مطالبی را بیان کرده‌اند. یک حیات در عالم دنیا و یک موت در عالم دنیا (یک حیات و یک موت). یک حیات در عالم برزخ و یک موت در عالم برزخ. پس جمعاً دو موت و دو حیات داریم.

نظر دیگر این است که بیان می‌کنند: حیات دنیا حساب نمی‌شود. موت در این عالم دنیا و حیات در عالم برزخ و موت در عالم برزخ و حیات در عالم قیامت مدنظر بوده است،که با هم می‌شود دو حیات و دو ممات.

نکته مهم این است که باید نگاه‌مان را نسبت به حیات و موت اصلاح کنیم. نگاه ما باید نسبت به مرگ تصحیح شود. باید این‌گونه بیان کنیم: انسان چند مرحله تولد دارد. انسان به آن معنا که بیان کردیم، مرگ ندارد. بلکه انسان تولد دارد. اولین دنیایی که انسان در آن قرار می‌گیرد، دنیای خاکی است. انسان یک تولد در این عالم خاکی دارد و یک تولد در عالم آخرت. قبل از تولد در عالم دنیا، یک دنیای مقدماتی وجود دارد، بعد وارد دنیای اصلی می‌شود. قبل از تولد در عالم آخرت هم یک آخرت مقدماتی دارد، بعد وارد آخرت اصلی می‌شود.

انسان وقتی می‌خواهد پا به این دنیای خاکی بگذارد، یک دنیای مقدماتی به نام دنیای رحم مادر دارد. مدتی در آن دنیای مقدماتی زندگی می‌کند، جسم انسان شکل می‌گیرد، آنجا روح در بدنش دمیده می‌شود. بعد در دنیای خاکی دنی متولد می‌شود. یعنی در دنیای رحم مرحله‌ای از تولد شکل می‌گیرد و مرحله دوم وارد دنیای اصلی می‌شود و در این دنیا متولد می‌شود. بعد، از این دنیای خاکی می‌خواهد به دنیای آخرت برود. آخرت هم یک مرحله مقدماتی تولد، بنام برزخ دارد. عالم برزخ مقدمه قیامت است. آ‌نجا عالمی است، مسائل، اسرار، قواعد و قوانینی دارد. بعد از عالم برزخ متولد می‌شود و وارد قیامت می‌گردد. تا اینجا حرفی از مرگ نزده‌ایم.

 

رحم، مقدمه دنیا و برزخ، مقدمه آخرت

دنیای رحم دنیای کوچک و تنگی است. با اینکه دنیای رحم، در آن دنیای اصلی قرار دارد ولی جنین هیچ تصوری از آن دنیای بزرگ‌تر ندارد، فکر می‌کند همه دنیا همین رحم است.

وقتی از دنیای رحم خارج و به این دنیا متولد می‌شود، تازه می‌فهمد چه دنیای بزرگتری وجود داشته. او در دنیای رحم برای دنیای دیگری پرورش پیدا ‌کرد، ساخته ‌شد، ولی خودش به این مفهوم واقف نبود. قرار نبود آنجا زندگی کند، قرار بود بیاید در این دنیا که دنیای اصلی، خاکی و مادیست، زندگی ‌کند، سیر ‌کند، رشد ‌کند. باز هم در این دنیای خاکی مکرر به او هشدار می‌دهند که تو برای اینجا نیستی، تو قرار نیست اینجا بمانی، تو برای یک عالم دیگر آماده می‌شوی. باید بروی یک جای دیگر، پس خودت را آماده کن؛ این دنیای خاکی مقدمه‌ای است برای تولدت در یک عالم دیگر.

جالب است! دنیای خاکی هم در دل آن عالمی قرار دارد که خدا مکرر وعده‌اش را می‌دهد، در دل یک عالم بزرگ‌تر قرار دارد ولی این آدم مثل همان دوران جنینی‌ دنیای بزرگ‌تر را درک نمی‌کند، به آن فکر نمی‌کند. بعد از مدتی زندگی در این دنیا، مهلتش تمام می‌شود، زندگی خاکی دنیایی‌اش به پایان می‌رسد و باید از رحم دنیا بیرون و در عالم آخرت متولد شود. در کدام بخش از عالم آخرت باید متولد شود! در آن بخش مقدماتی عالم آخرت که یک تفاوت‌هایی با قیامت دارد که آن تفاوت‌ها خیلی قابل توجه و تعیین‌کننده است.

 

عالم برزخ مقدمه حیات جاوید/تعریف اصلی مرگ

وقتی وارد مباحث مربوط به برزخ شویم، معلوم می‌شود که چقدر عالم برزخ برای انسان‌ها تعیین‌کننده است. عالم برزخ، وضعیت قیامت آدم‌ها را می‌تواند تغییر دهد.

انسان در عالم برزخ مدتی می‌ماند و زندگی می‌کند؛ زندگی برزخی‌ که تمام می‌شود، باید از عالم برزخ برود و در عالم بزرگ‌تری به نام قیامت متولد شود. از آنجا یا به بهشت می‌رود یا به جهنم و آنجا دیگر حیات جاوید است. آنجا دیگر موت ندارد، تولد در جای دیگری به این معنا وجود ندارد.

نکته ما این است، مرحله انتقال و قالب‌شکنی انسان از رحم مادر به دنیای خاکی، از دنیای خاکی به برزخ و از برزخ به قیامت را مرگ می‌گویند.

ما دائماً در حال متولد شدن هستیم، فرایند انتقال ما از یک عالم به عالم دیگر را مرگ می‌گویند. وقتی که دوران‌ و حیات رحمی ما تمام ‌شود، به عبارتی مهلت ما تمام می‌‌شود (یک اجلی آنجاست که تمام می‌شود) و در اجل دنیا می‌آییم. پس در حقیقت فرایند انتقال انسان از نشئه‌ای به نشئه دیگر را مرگ می‌گویند و این خودش یک وجود است، یک مرحله و یک برنامه است. یک وجودی که خدا فرمود: «خَلَقَ الْمَوْتَ»[6].

خداوند می‌فرماید: «کَیفَ تَکفُرُونَ باللَّهِ وَکُنتُم أَموَاتا فَأَحیَکُم ثُمَّ یُمِیتُکُم ثُمَّ یُحیِیکُم ثُمَّ إِلَیهِ تُرجَعُونَ»[7]؛ چگونه به خدا کفر می‌ورزید، در حالی که شما مرده بودید، خدا شما را زنده کرد و دوباره شما را میراند و دوباره زنده کرد و به سوی او باز خواهید گشت.

حقیقت این آیه را انسان در عوالم دیگر می‌فهمد. در عالم برزخ به بعد حقیقت این آیه را می‌فهمد. می‌گوییم خدا در سوره بقره می‌فرمود: «کَیْفَ تَکْفُرُونَ بِاللهِ وَ کُنْتُمْ أَمْواتاً فَأَحْیاکُمْ...»، دیدید؟ در دنیا مُردیم و اینجا ما را زنده کرد. بعد دوباره وعده می‌دهند؛ «...ثُمَّ یُمیتُکُمْ ثُمَّ یُحْییکُمْ ثُمَّ إِلَیْهِ تُرْجَعُونَ»؛ ما را می‌میراند و دوباره زنده خواهد کرد. یعنی تمام نمی‌شود.

 

تشابه مراقبتهای زندگی جنین و زندگی دنیا/ هدف اصلی دستورات خدا در زندگی دنیا

وقتی به یک خانم خبر می‌دهند که باردار است و در آینده مادر می‌شود، مراقبت‌های شدیدی را شروع می‌کند. دیگران مراعات او را می‌کنند، توصیه و مراقبت می‌کنند. چون این خانم باردار است، همه ‌چیز نخورد، همه‌جا نرود، جسم سنگین بلند نکند و... چرا اینقدر سخت‌گیری و مراقبت انجام می‌شود؟ هدف این است که جنین یا نوزاد، سالم متولد شود. همه این سخت‌گیری‌ها، همه این مراقبت‌ها برای این هدف است. خدا به ما دستوراتی داده، دستورات اخلاقی، حلال، حرام و... چرا فرموده عقاید خود را درست کنید و ایمان، عمل صالح انجام دهید؟ چرا به عهده ما تکلیف گذاشته و ما را مکلف کرده است؟ هدف این است که روح ما سالم متولد شود. لذا، دستورات مراقبتی داده است. «وَ نَفَختُ فِیهِ مِن رُّوحِی...»[8]؛ وقتی در رحم مادر، جنین بودیم خدا از روح خودش، در ما دمید. روح پاک، روح الهی را به ما داد. بعد در این دنیا می‌آییم و خداوند دستور داده مواظب این روح باشیم. آن را کثیف و آلوده نکنیم، خراب نکنیم، روح الهی را تبدیل به روح شیطانی نکنیم. اگر مراقب نباشیم «کالْأَنْعامِ» می‌شویم. اگر مراقب نباشیم «بَلْ هُمْ أَضَلُّ»[9] (از حیوانات بدتر) هم می‌شویم. از روح باید مراقبت شود. لذا، دین دستورات مراقبتی داده است.

اگر مراقبت‌های دوره جنینی انجام نشود، یا آن جنین سقط می‌شود، یا ناقص به دنیا می‌آید، یا خیلی سخت به دنیا می‌آید، یا در معرض نابودی به دنیا می‌آید. اگر در دنیا درست از جنینِ روح‌مان مراقبت نکرده باشیم، یا در سکرات موت (سختی‌های شدید هنگام مرگ)، تطهیر و به سختی در عالم برزخ متولد می‌شود و یا با نواقص، آلودگی‌ها و گناهان زیاد، در آخرت متولد می‌شود تا بوسیله عذاب‌هایی که به او می‌دهند آن را تطهیر کنند؛ این حالاتی است که برای روح انسان متصور است.

 

مدل مرگ‌آگاهی زندگی‌ساز

پس مرگ، فرآیند انتقال ما از نشئه‌ای به نشئه دیگر است و ما دائماً درحال متولد شدن هستیم و باید از جنین روحی که به ما سپرده شده، مراقبت کنیم؛ چون «إِنَّـا لِـلَّـهِ وَ إِنَّـا إِلَـیْـهِ رَاجِـعُـونَ»[10]؛ ما از خداییم و این روح را خداوند متعال به ما امانت داد؛ باید به او برگردیم. برای اینکه به او برگردیم و روح را به او برگردانیم، باید سنخیت خود را با «الله‌» حفظ کرده باشیم و یا باید این روح را در فرآیندهای سخت سکرات موت، عالم برزخ و عذاب قیامت، از لوث وجود گناهانی که این روح متعالی را آلوده کرده پاک کنیم تا به مقام اصلی خودمان برگردیم. این مدل مرگآگاهی و مرگ‌اندیشی زندگیساز است، نه زندگیسوز! انگیزه‌ساز است، نه انگیزه‌سوز! چون به ثواب و عقاب، بهشت و جهنم، حیات پس از این دنیا، عدل و فضل خداوند متعال اعتقاد داریم. خداوند متعال ما را از توقف حفظ می‌کند و باید برای اصلاح امور حرکت کنیم. لذا می‌فرماید: حتی اگر ساعتی به مرگ باقی مانده باشد، انسان باید توبه کند. مرگ‌اندیشی و مرگ‌آگاهی به این معنی‌ است که انسان حواسش به واقعیت موت و حیاتش باشد و برای آن برنامه‌ریزی کند.

 

آثار مرگ‌اندیشی در دنیا و آخرت

لطفاً لحظه‌ای تمرکز خود را روی این موضوع بگذارید، با تعاریفی که عرض کردم؛ اگر به شما بگویند به دلیل بیماری، شش ماه بیشتر زنده نیستید، چه می‌کنید؟ بدهی‌های خود را تسویه می‌کنید، سعی می‌کنید تا مقروض نشوید، به خود سخت‌ بگیرید ولی خود را بدهکار مردم نکنید، حق‌الناس را خیلی رعایت می‌کنید، اگر کدورتی بین شما و کسی وجود داشت، پیش قدم میشوید تا آشتی کنید، حتی اگر قطع ارتباط کرده بودید، حتی اگر او مقصر بوده بخاطر راحتی در زندگی آخرت گذشت می‌کنید. اخلاقتان در خانه برای همسر و بچه‌ها تغییر می‌کند، با وجود خستگی بهانه‌گیری‌ نمیکنید. ناگهان تبدیل به انسان خوبی می‌شوید، در کارهای خانه به همسر خود کمک میکنید، عصبانی نمی‌شوید و یا برای امور آخرتی عصبانی میشوید، نماز را اول وقت می‌خوانید، خیانت‌ها، جنایت‌ها، دروغ‌، تهمت‌، شهوت‌رانی‌، بی‌عفتی‌، بی‌حجابی‌‌، قدرت‌طلبی‌ و حق‌کشی‌ کنار می‌رود و مؤمن می‌شوید، همانی که مورد پسند خداوند متعال است. مردم از زندگی با شما لذت می‌برند، هیچ شری از شما به دیگران نمی‌رسد و مانند آقای بهجت، حاج قاسم سلیمانی، امام(رحمهاللهعلیه) و شهدا می‌شوید. مگر زندگی چیزی غیر از این است؟ مگر لذت زندگی چیزی غیر از این است که انسان‌ها شرشان به هم نرسد و خیرشان به هم برسد؟ آدمها به فضائل اخلاقی برسند، زندگی کردن با آنها لذت‌بخش باشد، کسی ظلم نکند؛ همه اینها با یاد مرگ اتفاق می‌افتد. برای همین این همه سفارش به یاد‌ کردن مرگ وجود دارد. باید مرتب از این راز بزرگ، حقیقت انکارناپذیر و لایتغیر الهی یعنی موت یاد کنیم. مرگ اندیشی درمان بسیاری و بلکه همه‌ دردهاست و ما از آن غافل و فراری هستیم.

 

اگر مرگ‌اندیشی بود...

اگر مرگ‌اندیشی بود، اختلافات خانوادگی وجود نداشت؛ چون به قیامت، خداوند متعال، دین، آخرت و پیامبر(صلی‌الله‌علیهوآله) معتقد بودیم و کسی خلاف خواست خداوند عمل نمیکرد. در ادارات کسی دست به مال مردم نمی‌زد. کسی حق‌خوری، فساد، فحشا و کشف حجاب نمی‌کرد چون مرگ‌اندیش بودند. مرگ‌اندیشی هست تا انسان حتی کلامش را هم اصلاح کند. تمرین کنیم تا زیاد به یاد مرگ باشیم، آنگاه می‌بینیم چقدر زندگی شیرین می‌شود، انسان‌های لطیفی می‌شویم، متوجه حرفهای لغو و بیربطمان می‌شویم که قیامت نمی‌توانیم جوابشان را بدهیم. نسبت به مسائل اصلی حیات خود غافل هستیم که شب اول قبر نمی‌توانیم به سؤالات جواب دهیم ولی باز هم به آن توجه نمی‌کنیم؛ بحث می‌کنیم، چشمانمان باز است و به همه چیز نگاه می‌کنیم و به همه چیز ناخنک می‌زنیم؛ چون مرگ‌اندیش نیستیم. خودکنترل نیستیم چون مرگ‌اندیش نیستیم. اگر معتقد بودیم خدا ما را می‌بیند و ما در محضر خدای متعال هستیم، هیچ یک از این خطاها را مرتکب نمی‌شدیم. فرمود: عالم محضر خداست در محضر خدا معصیت نکنید.

وقتی انسان مرگ‌آگاه و مرگ‌اندیش باشد، مراقب این روح و جانی است که از خداوند متعال به عاریت گرفته است و باید به زودی این روح را به مصدر اصلی خود تحویل دهد؛ «إِنَّـا لِـلَّـهِ وَ إِنَّـا إِلَـیْـهِ رَاجِـعُـونَ» هر روز این آیه را می‌شنویم و آن را تیتر اول پیام‌های تسلیت می‌نویسیم، اما حواسمان نیست که این عبارت یعنی باید روح را به صاحب اصلی‌اش برگردانیم. مراقب آن باشید. اگر انسان مرگ‌اندیش باشد گردن‌کشی‌ها، قلدری‌ها، غرورها، تکبرها، منیت‌ها و خودخواهی‌ها همه تمام می‌شود. این طرز فکر کار انسان را به جایی می‌رساند که در جواب توهین‌های دیگران هم مرگ‌اندیشانه حرف می‌زند.

شخصی به سلمان فارسی(اعلی‌الله‌مقامه) گفت: ارزش ریش تو بیشتر است یا دم سگ؟ پاسخ داد: هر کدام از پل صراط رد شد! این یک نمونه انسان مرگ‌اندیش است. نمی‌شود با آدمهای مرگاندیش درگیر شد.

 

کربلا جلوه پیروزی حق بر باطل// شادی بعد از عزاداری امام حسین(علیهالسلام)

روز عاشورا برای امام حسین(علیه‌السلام) این صحنه‌‌ها و این تصویرها به پرده‌ نمایش در‌آمد. اباعبدالله(علیه‌السلام) و اصحاب و فرزندانشان تولد دوباره‌ای پیدا کردند که مرحوم شیخ کلینی می‌فرماید: اگر حقیقت عاشورا را بفهمیم روز عاشورا جشن می‌گیریم! این حرف خیلی حرف دقیق و ظریفی است. خداوند متعال می‌خواهد پرچمش بالا باشد، معصیت نباشد و حق بر باطل پیروز شود. جلوه اصلی پیروزی حق بر باطل در کربلا و در روز عاشورا، به وسیله شهادت امام حسین(علیهالسلام) اتفاق افتاد؛ حقیقتاً در دل این مصیبت که اعظم مصائب است «و ما اعظمها»[11]، یک سروری نهفته است که وقتی شما بر مصیبت امام حسین(علیهالسلام) اشک میریزید، به خودتان لطمه میزنید، بعد از عزای امام حسین(علیهالسلام)، آن سرور در قلبتان شروع به فوران میکند.

بعد از عزای امام حسین(علیهالسلام) سرور عجیبی سراغ انسان میآید. شادی ناخودآگاه از کجا میآید؟! چون امام حسین(علیه‌السلام) با این عظمتی که برای خودش خلق کرد، با این مصائبی که بر خودش هموار کرد، سرور حقیقی را برپا کرد. آن هم اعتلای کلمه الله بود. حقیقت واقعه عاشورا این است؛ گرچه که ظاهر ماجرا یک مصیبتی است که ما باید بر این مصیبت ضجه بزنیم؛ باید بر این مصیبت اشک بریزیم. وقتی به این سرور اصلی میرسیم که اشک ریخته باشیم، ضجه زده باشیم، سینه زده باشیم، فریاد زده باشیم، برای امام حسین(علیه‌السلام) عزاداری کرده باشیم؛ آنوقت به آن سرور میرسیم.

 

تلظی حضرت علی‌اصغر(علیه‌السلام) در کربلا و تولد در برزخ

روز عاشورا از دست دادن یک نفر برای امام حسین(علیه‌السلام) در میان همه آن عزیزانی که از دست داد (که تعبیر ما از دست دادن است، شاید تعبیر خود ابیعبدالله(علیه‌‌السلام) این بود که من عزیزم را در عالم دیگری متولد کردم) سخت بود و آن مصیبت حضرت علی اصغر(علیه‌السلام) بود.

هر کدام از یاران و فرزندان ابیعبدالله(علیه‌السلام) به یک وسیلهای شهید شدند؛ یعنی در عالم برزخ متولد شدند. این شش ماهه در عالم برزخ چگونه متولد شده است؟ روضهها مفصل است یک شاعر عربی از زبان بیبی رباب(علیها‌السلام) یک شعر عربی گفته ترجمه  فارسی‌اش این است: هر شیرخوارهای یک جوری از شیر میگیرند؛ شش ماهه من را با تیر از شیر گرفتند؛ مرحوم آیتالله مروارید(رحمه‌الله‌علیه) میفرمودند: اینکه امام حسین(علیه‌السلام) فرمودند: «اَما تَرونَه کَیفَ یَتَلَظی عَطَشا». تلظی میکرد. یکی از مفاهیمی که از کلمه تلظی استنباط میشود، آتش گرفتن است؛ یعنی کسی که از شدت عطش تلظی میکند دارد در آتش میسوزد؛ حالا این بچه دارد از شدت عطش میسوزد. امام حسین(علیهالسلام) هم شدیداً تشنه است!

 

دو صحنه تحیُّر در کربلا

کربلا دو نفر متحیر شدند هر دوجا هم بخاطر آب بود؛ یکی حضرت عباس(علیه‌السلام) بود که وقتی مشک را زدند «فوقفَ العباس مُتَحیِّرا»، متحیر ایستاد.

دومین جا، جایی بود که اباعبدالله(علیه‌السلام)، طفل شیرخواره را برای گرفتن آب بردند. فرمودند: «شیعتی مَهما شَرِبتُم ماءَ عَذبٍ فَاذکرونی اَو سَمِعتُم بِه غَریبٍ اَو شهیدٍ فَاندُبونی»[12] بعد صدا زدند: که این طفل من از شدت تشنگی به تلظی افتاده است، او را بگیرید وبه او آب بدهید و به من برگردانید، همین طوری اباعبداللهالحسین(علیه‌السلام) طلب آب میکردند... از این صحنه بگذرم.

صحنه بعدی را برایتان بگویم. خدا رحمت کند مختار ثقفی را وقتی میخواست حرمله را به درک واصل کند؛ گفت بگو چه کار کردی؟ حرمله گفت: حالا که میخواهی مرا بکشی حرفهایی میزنم که تو را آتش بزنم! وقتی شیرخواره حسین(علیه‌السلام) را با تیر زدم حسین(علیه‌السلام) میخواست به سمت خیمهها برگردد، او یک قدم به سمت خیمهها میرفت یک قدم به عقب برمی‌گشت. من حسین(علیه‌السلام) را به حیرت انداختم!

اباعبدالله(علیه‌السلام) شیرخواره را آوردند، روی دست نگاه کردند و دیدند «فَذَبَحوهُ مِنَ الاُذُنِ اِلَی الاُذُن» گویا حالت بیتابی به ایشان وارد آمد؛ یک لحظه ندایی آمد، «دَعه یا حسین» ای حسین(علیه‌السلام) رهایش کن. «فَاِنَّ لَه مُرضِعاً فیالجَنه» ما یک مادر و دایهای برای او در بهشت قرار دادیم. عالمی که برای علی اصغر(علیه‌السلام) گذاشتند عالم عجیبی بود.


[1]. سوره عنکبوت، آیه 64.

[2]. سوره اعلی، آیه 17.

[3]. سوره ملک، آیه 2.

[4]. سوره ملک، آیه 2.

[5]. سوره غافر، آیه 11.

[6]. سوره ملک، آیه 2.

[7]. سوره بقره، آیه 28.

[8]. سوره ص، آیه 72.

[9]. سوره اعراف، آیه179.

[10]. سوره بقره، آیه 156.

[11]. زیارت عاشورا

[12]. سیمای درخشان حسین‌بن‌علی‌(علیهالسلام)، ص 8.