دینداری هزینه دارد!

دینداری هزینه دارد!


دینداری هزینه دارد!

 

حجت‌الاسلام مهدوی‌نژاد: مؤمن حق ندارد بخاطر وجود مشکلات و انحرافات، از جامعه خودش ناامید شود. جامعه ما که بدتر از جامعه صدر اسلام نیست! //جایی اگر عصبانی شدی، حلم به خرج بده. این حلم تو را رشد می‌دهد و نفس اماره تو را شکست می‌دهد. اگر می‌خواهی آرام شوی، باید خودت را کنترل کنی تا آرام شوی. ممکن است با ظلم کردن، آرام یا تخلیه شوی ولی اگر می‌خواهی واقعاً و به حق آرام شوی، خودت را کنترل کن.

 

حجت‌الاسلام مهدوی‌نژاد در مراسم هفتگی هیئت انصار ولایت، با موضوع «سخت‌ترین دوران امامت» به ایراد سخنرانی پرداخت و نکاتی در رابطه با فعالیت‌های امام علی‌بن‌الحسین(ع) در دوران امامت خود بیان کرد که در ادامه می‌خوانید:

 

کاری سخت‌تر از کار سیدالشهداء(ع)

حضرت امام سجاد(ع) چهل سال بعد از عاشورا سخت‌ترین دوران امامت را در بین ائمه(ع) داشتند. دوره‌ای که بنی‌امیه حاکم بر جامعه اسلامی شدند و آن فجایع را آفریدند، تا جایی که امام حسین(ع) را به مقتل کشاندند و بعد از آن با غرور و تسلط کامل بر جامعه، دچار سرمستی و بدمستی‌هایی شدند، که در تاریخ آمده است. موجب انحرفات عقیدتی، اخلاقی، اقتصادی و اجتماعی شدند و آنطور جامعه نبوی را به انحراف کشاندند.

برخی از بزرگان آن زمان که طرفدار اهل‌بیت(ع) هم نبودند، می‌گفتند اگر پیامبر(ص) الآن برگردد، جز قبله، چیزی از دینش نخواهد شناخت. بعد از شهادت اباعبدالله(ع)، امامت کردن بر جامعه کار بسیار مشکلی بود. مردمی که دشمن اهل‌بیت(ع) شده بودند. امتی که بویی از تشیع و حتی اسلام از آن نمی‌آمد و احکام اسلامی که تحریف شده بود. کار زین‌العابدین(ع) از کار بقیه ائمه معصومین(ع) حتّی از کار سیدالشهداء(ع) سخت‌تر بود. زیرا اباعبدالله(ع) با شهادت خود یک خطی را شکستند. خط بطلان بر حکومت فاسد بنی‌امیه کشیدند، امّا آن کسی که باید بازسازی می کرد و امت را می‌ساخت زین العابدین(ع) بود. آن هم امتی که قاتل امام معصوم شده بود.

 

هدایت امتی که امام کُش شده است...

مردم در شهادت امیرالمؤمنین(ع) نقش داشتند. نقش مردم سکوت، تنها گذاشتن امام و... بود، ولی مستقیماً قاتل امام نبودند. مردم بعد از ضربت خوردن حضرت، قاتل را گرفتند و می‌خواستند قاتل را قصاص کنند. یک نفر امیرالمؤمنین(ع) را ضربت زد. ولی در کربلا سی هزار نفر ساز و برگ جنگ برداشتند. در زیارت عاشورا می‌خوانیم «لعن الله امهً» یک امت دست به قتل امام زدند.

حالا چگونه حضرت سجاد(ع) بخواهند یک امت امام کُش را هدایت کنند! فوق‌العاده دشوار بود. چند کار حضرت انجام دادند تا جامعه را به ریل اصلی برگردانند. امام در یک جامعه‌ای برای اصلاح امور کار می‌کنند که قاعدتاً باید ناامید از این جامعه بود. ولی سیدالشهداء(ع) در بیان هدف خود از قیام، می‌فرمایند: «إِنَّمَا خَرَجتُ لِطَلبِ الإِصلاَحِ فِی أُمَّهِ جَدِّی صلَّی اللّه علیه و آله، أُرِیدُ أَن آمَرَ بالمَعرُوفِ و أَنهی عَنِ المُنکَر...»؛[1] قیام کرده‌ام تا امت جدم را اصلاح کنم. بعد می‌فرمایند من قصد دارم امر به معروف و نهی از منکر کنم. بالاخره خون اباعبدالله(ع) باید جامعه را اصلاح کند. در زیارت اربعین می‌خوانیم: «بَذَلَ مُهجَتَهُ فِیکَ لِیَسْتَنْقِذَ عِبادَکَ مِنَ الجَهالَهِ وَ حِیرَة الضَّلالَه»[2]، سیدالشهداء(ع) خون خود را فدا کردند تا مردم را از جهالت و ضلالت نجات دهند. این کار زین‌العابدین(ع) است که با آن خون جامعه را احیاء کنند.

این نکته پیام بزرگی برای ما دارد. چرا ما اینقدر زود به خاطر مشکلات و مسائل انحرافی از جامعه نا امید می‌شویم؟! امام زین‌العابدین(ع) از آن جامعه امام کُش نا امید نشدند. با آن فسادهایی که وجود داشت، حضرت برای اقامه حقّ قیام کردند. مؤمن حق ندارد بخاطر مشکلات، فسادها و انحرافات، از جامعه خودش ناامید شود. جامعه ما که بدتر از جامعه صدر اسلام نیست! لذا چون ما گاهی فرهنگ اهل‌بیت(ع) را نداریم؛ زود وضعیت خود را بدتر از آنچه هست تحلیل می‌کنیم. زود نا امید می‌شویم و تصمیمات نادرست می‌گیریم. سیره درست در چنین شرایطی، سیره امام زین‌العابدین(ع) است.

 

اقدامات امام سجاد(ع) بعد از عاشورا / ماندگار کردن حادثه کربلا

یکی از کارهایی که حضرت انجام دادند، زنده نگه‌داشتن وقایع عاشورا بود. حضرت در هر صحنه‌ای، مسائل عاشورا را یادآوری می‌کردند و اجازه نمی‌دادند فاجعه‌ای که بنی‌امیه آفریدند، فراموش شود. این سکّه دو رو داشت: یکی مظلومیت سیدالشهداء(ع) و اهل‌بیت(ع)، دوم ظلم بنی‌امیه. لذا زیارت عاشورا پر از فرازهای سلام و لعن است. یک طرف سکّه توجّه به مظلومیت امامت است و یک طرف سکّه توجّه به ظلمی است که شد. این دو باید با هم دیده شود.

 امام، عاشورا را به زندگی روزمره مردم، به خصوص به زندگی شیعیان گره زدند. وقتی آب می‌دیدند گریه می‌کردند و به امام حسین(ع) سلام می‌دادند. به شیعیان توصیه می‌کردند هر زمان آب می‌خورید به سیدالشهدا(ع) سلام دهید. شیرخواره‌ها را برابر می‌کردند با شیرخواره اباعبدالله(ع)، اسب سوران را برابر می‌کردند با اسب سواران، جوانان را برابر می‌کردند با حضرت علی‌اکبر(ع)، حرارت و آفتاب را برابر می‌کردند با عطش کربلا. هر صحنه‌ای می‌دیدند، برابرش می‌کردند با وقایع کربلا و اجازه نمی‌دادند فراموش شود. کم کم در طول تاریخ این فرهنگ جا افتاد که یاد امام حسین(ع) با آب خوردن مؤمنین گره خورد. همچنین با عزیز از دست دادن و هر حادثه‌ای که در زندگی مؤمنین پیش می‌آید. گاهی حوادث طبیعی و حتی خوشایند هم، مؤمنین را به یاد مصائب اباعبدالله‌الحسین(ع) می‌اندازد.

کاری که امروز غربی‌ها برای تبلیغات انجام می‌دهند. وقتی یک فرهنگی را می‌خواهند رایج کنند، تصویر آن را روی اشیاء طراحی می‌کنند. روی لیوان، پارچه و وسایل زندگی، تصویری از آن فرهنگ را نقش می‌زنند تا وارد منازل و زندگی مردم شده و ملکه ذهن مردم شود. هزار و چهار صد سال پیش زین‌العابدین(ع) نه روی لیوان، بلکه روی خود آب اسم امام حسین(ع) را نوشت. الآن شما آب می‌بینید به یاد سیدالشهداء(ع) می‌افتید. بچه شیرخوار می‌بینید، به یاد کربلا می‌افتید. چه کار بزرگی کردند امام زین‌العابدین(ع) برای ماندگار کردن حادثه عاشورا!

 

احیاء معنویت در جامعه

دومین کاری که حضرت کردند، احیاء جامعه‌ای مرده از نظر معنوی بود. جامعه‌ای که امام کشته است، جامعه‌ای که فطرتش به شدت زخمی شده و تحلیل رفته است. جامعه‌ای که اخلاق در آن مرده و انسانیت در آن افول کرده، نیاز به معرفت، شناخت و توحید دارد. لذا در دل این جامعه که روزی پیغمبر(ص) مبعوث شدند و به مردم بت پرست گفتند «قولو لا الاالله تفلحوا»، حضرت امام سجاد(ع) مبعوث شدند و به ادبیات دیگری دوباره توحید را در جامعه ترویج کردند. آن ادبیات، بیانات و دعاهای نورانی بود که در صحیفه سجادیه جمع‌آوری شده است.

حضرت به مردمی که نماز می‌خواندند، یارب یارب می‌گفتند و در عین حال اینقدر منحرف شده بودند که امام کشته بودند، نحوه خداپرستی را در قالب دعا یاد می‌دادند. نمی‌شد به مردم بگویند شما همه از نظر باطنی کافرید، بنابراین به جای آن بندگی را در قالب دعا به مردم یاد می‌دادند. در روایت هم داریم «الدُعا سِلاحُ المؤمن»[3]؛ دعا سلاح مؤمن است. اسلحه‌ای که امام زین‌العابیدن(ع) برای احیاء دین استفاده کردند، اسلحه دعا بود. اگر صحیفه سجادیه را نخوانیم، در حقّ زین‌العابدین(ع) و در حقّ دین جفا کرده‌ایم. ممکن است چند دهه عمر از خدا گرفته باشیم، ولی یک صفحه از صحیفه را نخوانده‌ باشیم. این برای مؤمن و محب اهل‌بیت(ع) زیبنده نیست.

حضرت در قالب دعا، اخلاق و عقاید، حتی احکام یاد آموزش داده‌اند. با مردم آن جامعه با زبان دیگری نمی‌شد حرف زد، اصلاً نمی‌شد با مردم حرف زد. حضرت با خدا مناجات می‌کردند و هر چه می‌خواستند به مردم بگویند از زبان دعا با خدا می‌گفتند. به قدری جامعه مُنحط شده بود، که حضرت ناچار بودند از این شیوه‌های بسیار ظریف و لطیف استفاده کنند. بنابراین مرحله‌ای از مبارزات حضرت و هدایت و اصلاح امور با دعا اتفاق افتاد که در صحیفه سجادیه آمده است.

 

کار تربیتی: تربیت نفر به نفر

بخش سوم کادرسازی و تربیت بود. حضرت غلام و کنیز می‌خریدند، که اینها غالباً مسلمان نبودند و آسیب‌هایی که جامعه دیده بود، دچار نشده بودند. امام اینها را تربیت می‌کردند؛ بعضی از همین غلام‌ها و کنیزها به مقامات بلند معنوی هم می‌رسیدند. حضرت یک جمعیت چند هزار نفری غلام و کنیز تربیت و آزاد کردند. اینها در جامعه ازدواج می‌کردند و آن آموزه‌ها در ازدواج و خانواده‌شان رعایت می‌شد. در زندگی، در کسب و کار و... رعایت می‌شد. کم کم سبک زندگی که حضرت القا می‌کردند لایه به لایه داشت برمی‌گشت. شیعه داشت درست می‌شد. در آن جامعه کار فوجی نمی‌شد انجام داد. کاری که امروز هم لازم است؛ نفر به نفر باید آدم تربیت کرد.

حضرت روی افراد در مذاهب دیگر هم کار میکردند. مثلاً شخصی به نام ابوخالد کابلی که کِیسانی مذهب بود. امام حقوق افراد نسبت به هم، حقّ مادر،حقّ فرزند، حقّ همسایه، حقّ همسفر و... که این مفاهیم در جامعه نابود شده بود و دیگر کسی حقّی را رعایت نمیکرد، را به این شخص آموزش دادند. این آموزش‌ها نیز در قالب «رساله حقوق امام سجاد(ع)» آمده است؛ بروید مطالعه کنید. حقّ کارگر، حقّ کارفرما، حقّ حاکم، حق رعیت...، حتّی ظریفتر: حقّ دست، حقّ چشم، حقّ گوش، حقّ پا و... اسلام همین‌هاست. اینطور نیست که در جامعه باری به هر جهت زندگی کنید، هر کاری دوست دارید انجام دهید، بگویید تن خودم است، خانه خودم است و... اینطور نیست. مؤمن پاسخگوست، مؤمن عبد است و باید براساس عبودیّت زندگی کند. لذا فرد مؤمن حقّ ندارد به بدن خودش هم بی‌جهت جراحتی وارد کند. یا مثلاً بگوید موی خودم است، نمی‌خواهم حجاب داشته باشم. نمی‌شود؛ چون هر چیزی قاعده‌ای دارد. اینها احکام وحقوق اسلامی است. از طرف دیگر اخلاق را با ادعیه درست می‌کنند. حضرت عملاً اخلاق را با رفتارهای خودشان در مسافرت، در شهر و... پیاده سازی می‌کردند.

 

کار طاقت‌فرسای فرهنگی در طول بیش از سه دهه

امام سجاد(ع) در مدت سی و چند سال بعد از واقعه عاشورا، به صورت ناشناس به کاروان سرا‌های بین راه می‌رفتند و آنجا به اهل کاروان‌هایی که به حج مشرف می‌شدند، خدمت می‌کردند. دقت کنید! حجی که متولی آن بنی‌امیه هستند. امام معصوم برای مردم و جامعه‌ای که کاملاً جاهل است و امام کُش شده است، خدمت می‌کردند! حضرت با این کارها شروع به بازسازی جامعه کردند. گاهی پیرمردها یا پیرزنها در مسیر نیاز داشتند که برای طهارت آب و ظرف برایشان ببرند، حضرت این کار را برای آنها انجام میدادند. زمانی که ایشان را می‌شناختند آن کاروان را ترک میکردند و با کاروان دیگری همراه می‌شدند. کاملاً مخلصانه، چون جامعه نیاز به کسانی دارد که بی هیچ چشم‌داشتی و بدون هیچ طمعی، لِللّه و فی سبیل‌الله کار کنند. تا آن کار لِللّه فی‌ سبیل‌الله آدمها را اصلاح کند. برای چنین جامعه‌ای زین‌العابدین(ع) برای نشان دادن حقیقت دین، خالصانه کار می‌کردند. این کار طاقت‌فرسای فرهنگی، فرسایشی و زمانبری هست که حضرت بیش از سه دهه در این امت امام کُش ادامه می‌دهند تا بتوانند امانت امامت و ولایت را تحویل دهند.

 

پنج چیز علامت مؤمن است / مراقب خلوت‌هایت باش!

حضرت امام سجاد(ع) در حدیثی می‌فرمایند: «علاماتُ المؤمنِ خمس: الوَرعُ فی الخَلوه و الصِدقُ عِندَ الخَوف و الصَدَقهُ فی‌القِلّه و الحِلمُ عند الغَضَب والصَبرُ عِند المُصیبَه»[4]؛ مؤمن پنج علامت دارد: اول ورع و خداترسی در خلوت؛ برای انسان در خلوت اتفاقات زیادی می‌افتد. الآن خلوت ما این موبایل‌هاست. گاهی نقشه کشیدن علیه مؤمن در خلوت هم یک گناه است. معمولاً توصیه می‌شود خلوت خودتان را کم کنید؛ آن خلوتی که منجر به گناه می‌شود. کنترل خلوت خیلی مهمّ است. منظور از خلوت، حتماً این نیست که شخص تنهای تنها باشد، گاهی خلوت ما در منزل با خانواده است، یعنی در بین خانواده یک طور هستیم و در جامعه طور دیگری.

 

خطر ارتباط محرم و ناحرم

مرحوم مقدس اردبیلی(ره) از علما و زعمای شیعه بودند، بارها به محضر حضرت ولی‌عصر(عج) مشرف شده بودند. کسی از ایشان پرسید: شما اگر جایی گیر بیفتید، شراب می‌خورید؟ گفتند: نه. پرسید: دروغ می‌گویید؟ گفتند: نه. پرسید: اگر خلوتی با نامحرم ایجاد شود، چکار می‌کنید؟ این پیرمرد عارفِ واصل سه مرتبه گفتند، پناه می‌برم به خدا! چون در روایت است شیطان می‌گوید اگر دو نامحرم با هم خلوت کنند، سوّمین آنها من هستم و تا اینها را به گناه نیندازم؛ رهایشان نمی‌کنم. الآن در جامعه ما زن و مرد نامحرم راحت هستند در این مسائل، در فضای مجازی راحت.... این عارف می‌خواستند بگویند چقدر خطر این خلوت زیاد است. الآن زیاد دیده می‌شود نامحرم‌ها با هم بگو بخند دارند، به هم پیام می‌دهند، بعد هم گناهانی که در پی آن اتفاق می‌افتد. گاهی دیده می‌شود بعضی از اشخاص متأهل هم به این مسائل گرفتار شده‌اند.

ابابصیر پیرمردی نابینا بود. این پیرمردی که صحابی خاص چند امام معصوم بوده است، پرده میزد و برای خانم‌ها تدریس می‌کرد. یک دفعه در درس یک مطلبی شوخی ساده نه مبتذل با یک خانم می‌کند و می‌خندند. وقتی به مدینه می‌رود امام او را توبیخ می‌کنند که این چکاری بود، از تو سر زد؟!

 

چیزی که مُفت می‌فروشیم...

 دومین علامت مؤمن از نگاه امام سجاد(ع) «...الصدقُ عند الخَوف...» است. یکی دیگر از اخلاقیات درونی که باید اصلاح شود، راستی و درستی آن هم جایی که هزینه برایمان دارد. الآن چیزی که مُفت می‌فروشیم دین است. هر جا یک مشکلی پیش می‌آید و یک ذرّه سختی و ناملایمات می‌بینیم، آن چیزی که پشت سر و زیر پا می‌گذاریم احکام دین است. می‌دانیم این خلاف شرع است و درست نیست، ولی می‌گوییم نه، بدشان می‌آید، یا... پس دین چطور؟

می‌گویند فردی رفت تصویر شیر را روی بدنش خالکوبی کند، طرف آمد دُم شیر را برایش خالکوبی کند، گفت آخ! درد دارد، دم نمی‌خواهد. یکی یکی اعضاء دیگر بدن شیر را خواست برایش  خالکوبی کند، باز گفت درد دارد، یال نمی‌خواهد، شکم نمی‌خواهد. آخر به او گفتند شیر بی یال و دم و اِشکم که دید؟!

یک اسلامی درست کرده‌ایم، امر به معروف و نهی از منکر که نمی‌کنیم، بقیه حرام‌ها را هم که مرتکب می‌شویم... فقط چند چیز باقی می‌ماند مثل روضه و... می‌آییم در این مجالس روضه، که گاهی در حاشیه همین مجالس هم گناه می‌کنیم.

 

فراموش نکنیم سیدالشهداء(ع) برای چه قیام کردند...

احکام شرعی هم که بلد نیستیم. بنده جایی دعوت بودم، مجلس روضه بزرگی هم بود. دم در یک خانم محجبه‌ای از من مسئله شرعی پرسید. گفت: حاج آقا اگر چند قطره شراب روی پای انسان بریزد، نماز درست است یا نه؟! گفتم شراب برای چه بریزد روی پای نمازگزار؟!! گفت: خب طرف می‌خواسته بخورد، چند قطره هم روی پایش ریخته است. گفتم برای چه می‌خواسته شراب بخورد؟! گفت: دکتر تجویز کرده که برای فلان بیماری شراب بخورد. حالا اگر روی پا بریزد، نمازش درست است یا نه؟ گفتم خب قرآن می‌فرماید: «یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لَا تَقْرَبُوا الصَّلَاةَ وَأَنتُمْ سُکَارَی»[5]؛ وقتی مست هستید، حتی نزدیک نماز هم نشوید! تازه این آیه زمانی نازل شده است که هنوز احکام حرمت شراب هم نیامده بوده. حالا شخص مؤمن است، ولی مسئله شراب برایش حل نشده است. فکر می‌کند چون دکتر گفته، اشکالی ندارد. یا می‌گویند دکتر مَحرم انسان است. چه کسی گفته دکتر مَحرم است؟! مراجع تقلید، شرایط گذاشته‌اند؛ فرموده‌اند اگر مجبور شدید نزد پزشک غیر همجنس بروید، شرایطی دارد، اگر آن شرایط مُحرز شد، اشکالی ندارد.

این از معاملات‌مان...، این از نماز و روزه‌مان...، این از حجاب‌مان...، این از رعایت حقوق اجتماعی‌مان...، خب امام حسین(ع) برای همین چیزها قیام کردند. برای اینکه دستورات دین رعایت نمی‌شد. البته دلیل عمده آن این بود که یزید‌ها در رأس حاکم بودند، و دین، دیگر دین نبود. ولی ممکن است در جامعه‌ای که حتی رهبران الهی هم حاکم هستند، ولی مردم چنان سهل‌انگاری کنند که دین وارونه شود. الآن در جامعه ما رهبرمان نائب امام زمان(عج) هست، ولی بعضاً رئیس‌جمهورهایی که انتخاب می‌کنیم و سرمایه، قانون، رسانه و قدرت را به دستشان می‌دهیم و ریل جامعه را می‌چینند و مردم را به آن سمت می‌کشانند که همه، سالم و صالح نیستند. خب اگر در انتخاب آنها دقت نکنیم، جامعه را به فساد می‌کشانند.

 

دینداری هزینه دارد

امام سیدالساجدین(ع) در مورد خصلت‌های مؤمن می‌فرمایند: «الصِدقُ عِند الخَوف». دینداری هزینه دارد، راستگو باشیم.

عبدالله‌بن‌عفیف در جنگ صفین هر دو چشمش را در رکاب امیرالمؤمنین(ع) از دست داد. ابن زیاد بعد از حادثه کربلا داشت روی منبر مسجد کوفه به امام حسین(ع) توهین می‌کرد. در آن شرایط  کوفه که ابن زیاد فاتح و غالب شده بود و داشت سخنرانی می‌کرد، نستجیر با‌لله به سیدالشهداء(ع) می‌گفت: کذّاب! عبدالله‌بن‌عفیف بین جمعیت بلند شد و گفت کذاب تو هستی و پدرت که معلوم نیست که بوده است! کذاب تو هستی و مادرت که معلوم نیست چه کاره بوده است! تهمت هم نزد، واقعیت را ‌گفت. خواستند او را بگیرند که فرار کرد و به منزل رفت. غسل شهادت کرد و شمشیرش را برداشت. ریختند اطرافش، او هم با همان حالت نابینایی، شمشیر می‌زد و می‌کُشت تا اینکه به شهادت رسید. مؤمن اینگونه است، «الصِدقُ عِند الخَوف». نه اینکه همینطور در هر مسئله‌ای آنچه قربانی می‌شود، دین باشد.

 

وعده خدا را باور کنیم...

در ادامه خصلت‌های مؤمن، حضرت سجاد(ع) می‌فرمایند: «الصَدَقهُ فی‌القِلّه»؛ وقتی مالت کم شد، صدقه بده. شخص می‌گوید: آقا من ندارم! می‌فرمایند: صدقه بده، مالت زیاد می‌شود. درخت را دیده‌اید، اگر شاخه‌اش را بزنید، قد می‌کشد و  بالا می‌رود. خداوند وعده داده است، صدقه بدهید، اموالتان زیاد می‌شود. حالا چه کسی باور دارد؟!! صدقه هم نه اینکه مثلاً هزار تومن داخل صندوق صدقه بیندازید. مگر اینکه واقعاً اینقدر وضعتان خراب شده که هزار تومن بیشتر ندارید، حرف دیگری است. صدقه اینطوری که مثلاً یک وعده غذا برای یک فقیر ببر. هر کس به نسبت جیبش باید صدقه بدهد. ما یک صندوق داخل منازلمان‌گذاشته‌ایم، روزی صد تومن داخلش می‌اندازیم، بعد انتظار داریم بلاهای عظیم را از ما دفع کند! یک روز هم اگر اتفاقی برایمان بیفتد، می‌گوییم این صدقه هم کار نکرد!

صدقه دادن که اینطور نیست. بله، اگر اینقدر وضعمان خوب نیست که فقط می‌توانیم صدقه‌های روزانه کم بدهیم، اشکالی ندارد. صدقه‌ای که دفع بلا کند، نسبت به طراز زندگی‌ خودمان است. آن صدقه‌های کم را هم بدهید، کم کم جمع می‌شود، می‌برند به نیازمندان کمک می‌کنند. ولی اگر فامیل یا همسایه‌ای دارید که که وضع خوبی ندارند، آبرومندانه به آنها رسیدگی کنید. این هم شامل صدقه می‌شود و مال کم شما را زیاد می‌کند.

ببینید امیرالمؤمنین(ع)، حضرت فاطمه‌زهرا(س) و اهل‌بیت(ع) چه می‌کردند. «وَیُطْعِمُونَ الطَّعَامَ عَلَیٰ حُبِّهِ مِسْکِینًا وَیَتِیمًا وَأَسِیرًا . إِنَّمَا نُطْعِمُکُمْ لِوَجْهِ اللَّهِ لَا نُرِیدُ مِنکُمْ جَزَاءً وَلَا شُکُورًا»[6]. تازه آن بزرگواران که برای زیاد شدن مال و ... هم صدقه نمی‌دادند، فقط برای خدا!

 

آرامش در سایه حلم

امام سجاد(ع) در ادامه روایت خصلت‌های مؤمن می‌فرمایند: «الحِلمُ عند الغَضَب»؛ تحمل و خویشتن‌داری در وقت عصبانیت. اینها همه صفات درونی است. حضرت می‌خواهند جامعه را از درون اصلاح کنند. حلم به معنی صبر آگاهانه است. می‌فرمایند: حلم به هنگام غضب؛ که این روزها اسباب آن فراهم است. فقر، بیماری، مشکلات، ناهنجاری‌ها... کسانی که حلم ندارند، سریع فحش می‌دهند، بد و بی‌راه می‌گویند، دعوا می‌کنند. «الحِلمُ عند الغَضَب»، جایی اگر عصبانی شدی، حلم به خرج بده. این حلم تو را رشد می‌دهد و نفس اماره تو را شکست می‌دهد. ضمن اینکه بخش عمده آرامش و اطمینان قلب در سایه حلم است. وقتی انسان بی‌صبری می‌کند، بیشتر بی‌قرار می‌شود. بعضی خیال می‌کنند باید فحش بدهند تا آرام شوند! اینطور نیست. اگر می‌خواهی واقعاً و به حق آرام شوی، باید خودت را کنترل کنی تا آرام شوی. بله، ممکن است با ظلم کردن آرام یا تخلیه ‌شوی. ولی اگر می‌خواهی به حق آرام شوی، خودت را کنترل کن. وقتی می‌خواهی بزنی، نزن. این می‌شود آرامش حقیقی. آرامش باطل این است که تا جایی که زور داری، بزنی و خراب کنی تا خسته شوی. این آرامش شیطانی است. خیری در این آرامش نیست.

 

خودت را با قرآن بساز

قرآن کریم می‌فرماید: «وَسَارِعُوا إِلَی مَغْفِرَةٍ مِّن رَّبِّکُمْ وَجَنَّةٍ عَرْضُهَا السَّمَاوَاتُ وَالْأَرْضُ أُعِدَّتْ لِلْمُتَّقِین»[7]؛ سرعت بگیرید به سمت مغفرتی که از جانب خداست. در آیه بعد می‌فرماید: «الَّذِینَ یُنفِقُونَ فِی السَّرَّاءِ وَالضَّرَّاءِ وَالْکَاظِمِینَ الْغَیْظَ وَالْعَافِینَ عَنِ النَّاسِ وَاللَّهُ یُحِبُّ الْمُحْسِنِین»[8]. در مورد امام موسی‌کاظم(ع) هست که کنیزی کار ناپسندی کرد، حضرت عصبانی شدند، کنیز این آیه را برای حضرت خواند. همین که گفت «وَالْکَاظِمِینَ الْغَیْظَ»؛ و کسانی که خشم خود را فرو می‌برند، حضرت فرمودند: آرام هستم. باز کنیز ادامه داد: «وَالْعَافِینَ عَنِ النَّاسِ»، و مردم را می‌بخشند، حضرت فرمودند: تو را بخشیدم. باز کنیز ادامه آیه را خواند: «وَاللَّهُ یُحِبُّ الْمُحْسِنِین»؛ خداوند نیکوکاران را دوست دارد، حضرت فرمودند تو را آزاد کردم، برو. 

مؤمن باید خودش را با قرآن بسازد. ببین تا به حال خودت را با چند روایت ساخته‌ای!

 

بی‌صبری زیبنده مؤمن نیست

قسمت آخر روایت امام سجاد(ع) این است: «والصَبرُ عِند المُصیبَه»، نشانه دیگر مؤمن این است که وقتی مصیبتی به ما رسید، صبر کنیم. اگر جزع و فزع کنی، ناراحتی تو دو برابر می‌شود. در روایت است که اگر در هنگام مصیبت بی‌تابی کنی، دو برابر فشار را باید تحمل کنی. بی‌تابی نکن، آرام باش. حال مصیبت یا در مورد از دست دادن اموال است، یا از دست دادن عزیزان است. بالاخره مال دنیا از دست می‌رود. گاهی یک مالی را گم می‌کنی، چند روز زندگی‌ات به هم می‌ریزد. آقا! خدا هست، دارد می‌بیند، جبران می‌کند. برای مؤمن زشت است که وقتی ماشینش را دزد می‌برد، سکته می‌کند. به هم می‌ریزد، با همه دعوا می‌کند، پس توکل بر خدا کو؟! عزیزت از دست رفته؟ آرام باش. نمی‌گویم گریه نکن، ولی این‌همه بی‌تابی بیش از حد برای مؤمن پسندیده نیست.

اگر خدا در قلب کسی حلول کرده باشد، آرام است، تحملش بالاست. مثل وجود اباعبدالله‌الحسین(ع) که در روایت است روز عاشورا هرچقدر به لحظه شهادت نزدیک‌تر می‌شد، نشاط چهره حضرت بیشتر می‌شد. مصائب سنگین است، ولی خداوند برای او عزیزتر است. وقتی عزیزانش را در راه خدا می‌دهد، می فرماید: «هونٌ عَلَیَّ لِأنهُ بِعَینِ اللهِ تعالی»؛ بر من آسان است، چون خدا دارد می‌‌بیند. بله، کمر حضرت می‌شکند، انکسار وجه پیدا می‌کند، بُکائاً عالیاً و شدیداً دارد، ولی دارد تحمل می‌کند. این مصیبت‌هایی که حضرت دید، هر کدام از این مصیبت‌ها یک بُعد ماتم دارد که حضرت سوگ خود را نشان می‌دهد. چون بالاخره انسان است، قلب و احساسات دارد، احساسات امام هم خیلی قوی‌تر و پاک‌تر از احساسات ماست. ولی از آن طرف صبر ایشان هم زیاد است، بعد از مصیبت دوباره قد راست می‌کند و به میدان جنگ می‌رود. امام حسین(ع) اینگونه بودند.

 

اثرها باید بماند...

روز یازدهم محرم لشکر عمر سعد(علیهم لعنه الله) کشته‌های خود را جمع کردند، خیمه‌هایشان را جمع کردند تا غروب به راه بیفتند. بر کشته‌های خود به امامت عمربن‌سعد نماز خواندند و آنها را دفن کردند. یک نفر پرسید: امیر! نمی‌خواهید کشته‌های طرف مقابل را هم لااقل دفن کنیم؟! عمرسعد می‌گوید: آنها را رها کنید برای ساکنان بیابان!(حیوانات بیابان). چرا چنین حرفی زد؟ برای اینکه هم نهایت بی‌احترامی به اباعبدالله(ع) و یارانش شده باشد و هم اینکه مزاری برای آنها باقی نماند. نکند بعدها مزار آنها هم مزاحمتی داشته باشد. ببینید تا کجا رذالت دارند؟!

وهابی‌های امروز برای چه قبرها را خراب می‌کنند، برای چه بقیع را خراب کردند؟ اگر می‌توانستند حتی همین چهار صورت قبر را هم خراب می‌کردند. قبر مطهر پیامبر(ص) را هم از همان ابتدا که آمدند، زنجیر انداختند دور گنبد مطهر پیامبر(ص) و می‌کشیدند تا گنبد را خراب کنند، ولی گنبد خراب نمی‌شد. دیگر منصرف شدند. داعشی‌ها چرا قبور را تخریب می‌کردند؟ برای اینکه اثری نباشد.

 

 مصیبت‌های امام زین‌العابدین(ع) بعد از کربلا

روز سیزدهم محرم با وجود اینکه اهل‌بیت(ع) در زندان کوفه در اسارت بودند، به امر و اعجاز الهی حضرت زین‌العابدین(ع) به کربلا رفتند. چون بدن مطهر امام را فقط امام باید دفن کند و بس! حضرت به کربلا آمدند. طائفه بنی‌اسد که همان نزدیکی‌ها زندگی می‌کردند، آمده بودند برای دفن شهدا. حضرت یکی‌یکی بدن‌ها را معرفی کردند و آنها دفن می‌کردند. دو بدن مطهر را حضرت فرمودند خودم کارهای دفن را انجام می‌دهم. یکی بدن مطهر حضرت سیدالشهداء(ع) و یکی هم بدن مطهر حضرت قمربنی‌هاشم(ع). یک صورت قبری را باز کردند، قبر آماده‌ای برای پدر بزرگوارشان نمایان شد. حضرت خطاب به بنی‌اسد فرمودند یک بوریا(تکه حصیر) بیاورید تا من بتوانم این بدن را جمع کنم. حصیر آوردند و حضرت بدن مطهر پدر را روی حصیر جمع کردند. اینکه حضرت چطور این بدن مقدس را روی حصیر گذاشتند، خودش مصیبتی است...

برای گذاشتن بدن داخل قبر بنی‌اسد خواستند کمک کنند، حضرت فرمودند: نیازی نیست، برای دفن پدرم با من کسانی هستند که مرا  کمک می‌کنند. چون امام است، نباید کسی غیر از معصوم به بدن دست بزند. بالاخره بدن را وارد قبر کردند. بعد صورت به رگ‌های بریده اباعبدالله(ع) گذاشتند و بلند بلند گریه می‌کردند. به این شکل بدن مبارک پدر را دفن کردند. جملاتی که حضرت در هنگام بوسیدن رگ‌های بریده می‌فرمودند این بود: «طوبی لأرض تضمنت جسدک الشریف»؛ خوشا به حال زمینی که بدن تو را در خود جای داده است. «فإن الدنیا بعدک مُظلِمَه»؛ دنیا بعد از تو تاریک شد. «والآخرهُ بنورِکَ مُشرقَه»؛ و آخرت به نور تو روشن شد. و جملات دیگری فرمودند و روی قبر را پوشاندند. بعد با انگشت سبابه روی قبر مطهر نوشتند: «هذا قبر الحسین‌بن‌علی‌بن‌ابی‌طالب(ع) الذی قتلوه عطشانا»؛ اینجا قبر حسین‌بن‌علی(ع) هست که او را با لب تشننه به شهادت رساندند.

بعد حضرت به سمت علقمه رفتند تا بدن عموی بزرگوار خود را دفنن کنند. آنجا هم بنی‌اسد خواستند کمک کنند، باز حضرت فرمودند: کسانی با من هستند که به من کمک می‌کنند. ببینید مقام حضرت ابالفضل‌العباس(ع) چقدر بالاست که مانند تجهیز و دفن امام، با ایشان رفتار می‌کنند!

از این مسئله مشخص می‌شود جوری که اباعبدالله‌الحسین(ع) را به شهادت رساندند، بسیار فجیع‌تر از شهادت قمر بنی‌هاشم(ع) بوده است. چون بدن قمربنی‌هاشم(ع) شناسایی می‌شد. خداوند شهید عزیز ما حاج قاسم سلیمانی را با ارباب محشور کند، حضرت آقا فرمودند: شهید عزیز ما را ارباً ارباً کردند. 7 موشک زدند که سه موشک به ماشین برخورد کرد. بدن ارباً ارباً شد ولی با همان دستی که به جا مانده بود، شناسایی شد. حضرت ابالفضل‌العباس(ع) هم شناسایی می‌شد، ولی با بدن اباعبدالله(ع) کاری کردند که زینبی که 50 سال است با برادر زندگی کرده است، بعد از چند ساعت دیگر این بدن قابل شناسایی نبود!

اگر عشق بین امام حسین(ع) و حضرت زینب(س) نبود، دیگر نمی‌دانم چطور حضرت زینب(س) می‌خواستند بفهمند این بدن کیست! میان عاشق و معشوق رمزی‌ست... وقتی حضرت وارد گودال قتلگاه شدند، شمشیرها، نیزه‌ها و سنگ‌ها را کنار زدند و با تعجب فرمودند: أ أنت أخی؟! آیا تو برادر من هستی؟! آیا تو حسین چند ساعت قبل من هستی؟!

امام سجاد(ع) بدن مطهر عموجان‌شان را دفن کردند و بنی‌اسد هم مابقی بدن‌ها را دفن کردند. حضرت زین‌العابدین(ع) چه نمازی بر این بدن‌ها خوانده باشد! من نمی‌دانم چطور بر آن شش ماهه نماز خواندند!...

السلام علیک یا اباعبدالله‌الحسین...

 


[1]. بحارالانوار، ج 44، ص 326.

[2]. فرازی از زیارت اربعین.

[3]. وسائل الشیعه، ج 7، ص 38.

[4]. خصال شیخ صدوق، ص 245.

[5]. سوره نساء، آیه 43.

[6]. سوره انسان، آیات 8 و 9.

[7]. سوره آل عمران، آیه 133.

[8]. همان، آیه 134.