تقوای عاقلانه و حقیقی

تقوای عاقلانه و حقیقی


تقوای عاقلانه و حقیقی

 

حجت‌الاسلام مهدوی‌نژاد: مؤمن زیرک است، حواسش هست دین و دنیای خود و جامعه‌اش را به دست کسی ندهد که تقوانمایی می‌کند. // آیا مجازیم تقوای دیگران را بسنجیم؟// خود‌ را به انسان‌هایی وصل کنید که حق را معیار قرارمی‌دهند، نه مصلحت سنجی‌های لحظه‌ای را... // شیوه‌های مدنی بیان اعتراض را به مردم یاد بدهید.

 

قرار هفتگی هیئت انصار ولایت شنبه ششم آذرماه با حضور جمعی از مردم دارالعباده در حسینیه صاحب‌الزمان(عجلالله‌تعالی‌فرجه) شهدای محمودآباد برگزار شد. حجت‌الاسلام مهدوی‌نژاد سخنران مراسم در ادامه سلسله مباحث تقوا به بیان مطالبی درباره شناخت مواضع حق، تشخیص تقوای ظاهری، عقل متشرع و... پرداخت. در ادامه خلاصه مطالب را می‌خوانیم:

 

توهم تقوا

بحث گذشته درباره تشخیص تقوا بود. رفتارهای خوب گاهی نشانه خوب بودن آدم نیست، می‌تواند با انگیزه‌های غیر خوب و حتی بدی همراه باشد. لذا انسان نه تنها در عیب‌های خود بلکه در خوبی‌هایش نیز باید تأمل کند، نیت خود را بررسی کند و زیر ذره‌بین بگذارد، ببیند آیا کارهای خوبی که انجام می‌دهد واقعاً به خاطر خوب بودن خود انجام می‌دهد؟! یا کارهای بدی که انجام نمی‌دهد به خاطر بد بودن آنهاست که انجام نمی‌دهد یا دلایل دیگری دارد؟!

صرفأ رفتارهای خوب نمی‌تواند نشانه خوب بودن آدم با شد. گاهی موانعی سر راه انسان هست که نمی‌تواند کارهای بد را انجام دهد یا منافعی وجود دارد که انسان کارهای خوب را انجام می‌دهد. ممکن است انسان یک عبادت خیلی مهم و سنگین را ریاکارانه انجام دهد. گاهی حتی خود شخص هم متوجه نمی‌شود کار خوبی که انجام داده، انگیزه‌های غیرالهی با آن مخلوط بوده است. کارهایی که آدم برای خدا انجام می‌دهد، نیت‌های دیگری با آن مخلوط می‌کند می‌شود شریک کردن دیگران در کار برای خدا و این همان شرک است. شرک گاهی آنقدر دقیق و پنهان است که روایت می‌فرمایند: «إنَّ الشِّرکَ أخفی مِن دَبِیبِ النَّملِ علی صَفاةٍ سَوداءَ فی لَیلَةٍ ظَلماءَ»[1]، شرک خفی از راه رفتن مورچه سیاهی در دل شب سیاه، روی یک سنگ سیاه، پنهان‌تر است. شرک خفی اینگونه است؛ آدم نمی‌فهمد مشرک شده است. یکی از کمین‌گاه‌های زمین‌گیرکننده شیطان که خیلی‌ها را فریب می‌دهد، همین است. که انسان دچار توهم تقوا می‌شود. می‌گوید من آدم باتقوایی هستم، کارهای خوب زیادی انجام می‌دهم و کار بد زیادی انجام نمی‌دهم. در حالی  که باید انگیزه کارهایش را بررسی کند.

 

دزدی در لباس تقوا

 مثلاً بعضی می‌گویند ما هیچ‌وقت دزدی نکرده‌ایم، مال حرام نخورده‌ایم... بله اگر شما دزدی نکرده‌اید، شاید به این خاطر باشد که زمینه‌اش پیش نیامده. شاید اگر زمینه‌اش پیش می‌آمد مرتکب می‌شدید. می‌گویند نه، ما اگر زمینه‌اش هم پیش بیاید دزدی نمی‌کنیم. خب، دزدی رسمی‌ و علنی نمی‌کنید، ولی ممکن است به نوعی دزدی‌ کنید که خودتان متوجه نیستید. مثلاً شما در محیط کار در ساعتی که باید برای مردم کار کنید، از آن ساعت‌ کم می‌گذارید؛ دیرتر می‌روید، زودتر از محل کار بیرون می‌آیید، ساعت کاری را دست کاری می‌کنید. مثلاً  بیست دقیقه مجوز داده‌اند که نماز بخوانید، ولی چهل دقیقه نماز را با تعقیباتش می‌خوانید. اینکه شما در محیط کاری کار شخصی انجام می‌دهید، این هم نوعی دزدی است. ممکن است بگویید این کار شخصی نبود، برای امام حسین(علیه‌السلام) بود! باشد، در ساعت کاری نباید انجام می‌دادید. این‌ قبیل کارها هم دزدی محسوب می‌شود.

با سیستم‌های محل کار با جای دیگر چت می‌کند، می‌گوید بیکار هستم و در سایت‌های مختلف می‌گردد. از ماشین بیت‌المال استفاده شخصی می‌کند. تو حق نداری از اموال بیت‌المال استفاده شخصی کنی.

گاهی آدم گمان می‌کند ملبس به لباس تقواست. یک عمر حواسش نیست هر عملی که انجام می‌دهد، اولاً انگیزه‌هایش را دقیق برسی کند که ریاکارانه و مشرکانه نباشد و سعی در برطرف کردن آلودگی‌های عملش داشته باشد. من نمی‌گویم اگر عملت آلوده بود، بگویی من نمی‌توانم و فایده ندارد، نه اینگونه نیست؛ خدا می‌خواهد تو را در سعی برطرف کردن ایرادهایت ببیند وگرنه می‌داند تو نمی‌توانی خیلی از کارها را انجام دهی، فقط می‌خواهد تو را در سعی کردن ببیند و اینکه تو جدی هستی. خدا می‌خواهد ببیند اگر تو گناهی را انجام نمی‌دهی به خاطر اینکه قدرتش را نداری نیست، قدرتش را داری ولی به خاطر خدا ترک می‌کنی. لذا ما باید تحلیل کنیم که آیا اعمال خوبی که انجام می‌دهیم و کارهای بدی که انجام نمی‌دهیم از سر تقواست یا به خاطر منافع، خطرات، سختی‌ها و خوشی‌های آن است.

 

آیا مجازیم تقوای دیگران را بسنجیم؟

نه تنها تقوای خودمان را باید بررسی کرده و تشخیص دهیم، گاهی تقوای دیگران را هم باید بسنجیم. لازم نیست تقواسنج برداریم و اخلاص دیگران را بسنجیم، ولی تقوای دیگران در بعضی موارد به ما هم مربوط است. زمانی که ممکن است تقوای کسی در سعادت دنیوی و اخروی ما یا در سعادت یا شقاوت مردم و جامعه اثر بگذارد؛ آنوقت تقوای این آدم به ما هم ربط پیدا می‌کند. اگر ما بی‌جهت به کسی اعتماد کنیم، این اعتماد، دین، زندگی و جامعه ما را خراب می‌کند. عموماً حق نداریم ذره‌بین برداریم و در مورد آدم‌ها بگوییم فلانی بی‌تقوا بود، فلانی باتقوا بود... خیر، به ما ربطی ندارد. باید به همه حسن‌ظن داشته باشیم. بگوییم شاید ما اشتباه می‌کنیم و تشخیص‌مان غلط بوده است. روایات در مورد مؤمنین می‌فرمایند: عمل مؤمن را تا چهل یا هفتاد بار حمل به صحت کنید. اگر چیزی را از برادر مؤمنتان دیدید حق ندارید راحت قضاوت کنید. ولکن تقوای دیگران در مواردی به شما ربط پیدا می‌کنند. مؤمن باید زیرک باشد. حواستان باشد دین و دنیای خود و جامعه‌تان را به دست کسی ندهید که تقوانمایی می‌کند.

 

گول ظاهر را نخورید!

روایتی از امام رضا(علیه‌السلام) هست که در تفسیر منسوب به امام عسکری(علیه‌السلام) وارد شده است. وقال الرضا علیه‌السلام: قال علی‌بن‌الحسین علیهماالسلام: «إذا رأیتُم الرَّجل قَد حَسن سمته وهدیه، وتماوت فی منطقه، وَ تخاضعَ فی حَرکاتِه، فرویدا لا یَغُرنّکم، فما أکثر مُن یعجزه تناول الدُنیا و رکوبِ الحَرام منها لِضَعفَ نِیّته وَ مَهانَته وجبن قلبه فنصب الدینِ فخالها، فهُوَ لا یَزال یَختل الناس بِظاهرِهِ فإن تمکن مِن حرام إقتَحَمه»[2]؛ امام رضا(علیه‌السلام) از قول امام سجاد(علیه‌السلام) نقل می‌کنند: هروقت کسی را دیدید که ظاهر، رفتار و راه و روشش خوب است؛ ظاهرش متدین است، حرکاتش کُرنش و تواضع دارد، حرف خوب زیاد می‌زند، «فرویدا لا یغرنکم»؛ صبر کنید، گول این آدم را نخورید. ممکن است آدم فریب‌کار، منافق و مریضی باشد که ادا درمی‌آورد و منظوری دارد، گول نخورید. حضرت می‌فرمایند: چه بسا کسانی هستند که به خاطر ضعف و بُزدلی از دسترسی به دنیا و ارتکاب محرمات آن عاجزند، ازاینرو از راه دینداری وارد می‌شوند و مردم را با ظاهر خود فریب می‌دهند و اگر دستشان به حرام برسد ابا ندارند. بعضی‌ها چون آب ندیده‌اند شنا نمی‌کنند وگرنه شناگر خوبی هستند.

البته باید مواظب بود؛ آدم ابتدا این موارد را به خودش تطبیق دهد و بعد هم حواسش به کسانی که ممکن است فریب‌کاری کنند، باشد. بعضی‌ هستند که گناه نمی‌کنند. ولی بعضی از گناهانی را که انجام نمی‌دهند به خاطر ترسشان است، عرضه‌اش را ندارند، دستشان نمی‌رسد، موقعیتش را ندارند. لذا همین که دیدید طرف بعضی از گناهی را انجام نمی‌دهد، زود نگویید عجب آدم خوبی‌ است! زود دل نبندید، گول نخورید.

 

زود قضاوت نکن، نه در مورد دیگران و نه در مورد خودت!

در ادامه می‌فرمایند: «وإذا وجدتموه یعف عن المال الحرام فرویدا لا یغرنکم فإن شهوات الخلق مختلفة»؛ اگر دیدی که از مال حرام خودداری می‌کند، گول نخور، حواست باشد. آدم‌ها هوس‌هایشان متفاوت است. این شخص اگر مال حرام نمی‌خورد، حتی در برابر مال شبهه‌ناک هم احتیاط می‌کند، به دلیل این است که شهوتش(تمایل درونی‌اش) در مال حرام خوردن نیست، شهوتش در فجور دیگری است. زود قضاوت نکن. در مورد خودت هم زود قضاوت نکن؛ نگو من که به فلان گناه تمایلی ندارم، اگر به فلان گناه تمایل نداری، باید بررسی کنی ببینی به کدام گناه تمایل داری، نقطه ضعف تو آنجاست. می‌فرمایند: «فما أکثر من ینبو عن المال الحرام وإن کثر، ویحمل نفسه علی شوهاء قبیحة فیأتی منها محرماً»؛ افراد زیادی هستند که از مال حرام هرچند زیاد باشد دوری می‌کنند ولی خود را به کارهای سخت و ناروا وا می‌دارند و از آن راه مرتکب حرام می‌شوند. مال حرام نمی‌خورد ولی به شدت آدم دروغگو و دوبه‌هم‌زنی است. مال حرام نمی‌خورد، ولی آدم شهوت‌بازی است. فرمودند: وقتی چنین کسانی را دیدید مواظب باشید که شما را فریب ندهند.

بعد می‌فرمایند: «فإذا وجدتموه یعف عن ذلک فرویدا لا یغرکم حتی تنظروا ما عقده عقله، فما أکثر من ترک ذلک أجمع، ثم لا یرجع إلی عقل متین، فیکون ما یفسده بجهله»؛ اگر کسی را دیدید از این هم عفت می‌ورزد، مال حرام نمی‌خورد، کارهای دیگر هم نمی‌کند. باز هم حواستان باشد که گول نخورید. اگر کسی از آنها دوری می‌کرد، باز ببینید که چقدر پایبند عقل است و چقدر رفتار‌هایش عاقلانه است.

 

عقل چیست؟

 روایت می‌فرمایند: «العقل مَا عُبِدَ بِهِ اَلرَّحْمَنُ وَ اُکْتُسِبَ بِهِ اَلْجِنَانُ»[3]، عقل آن چیزی است که با آن خدا بندگی می‌شود و با آن بهشت به دست می‌آید. گاهی فرد نیتش خالص است، ولی عملش خالص نیست. نیت کرده برای خدا، برای خدا بی‌خوابی، زحمت، گرسنگی و... را تحمل می‌کند، ولی عملش خالص نیست. مثلاً زن کار خیری را دارد انجام می‌دهد، ولی آن عمل خیر، تحت قانون و حکم دیگری از خدای متعال قرار می‌گیرد که آن اطاعت زن از شوهرش هست و دارد از این حکم خدا تخلف می‌کند. پس اگر دیدید کسی دارد کار عاقلانه می‌کند، زود گولش را نخورید.

 اگر دیدی خودت یک کار عاقلانه خیلی خوب انجام می‌ده،ی از اعمال خودت گول نخور، ببین کار عاقلانه خوبی که داری انجام می‌دهی ذیل عقل متشرع و امر الهی هست، آیا اوامر الهی با آن اطاعت می‌شود یا خیر؟ عقل آن چیزی است که با آن بهشت خریداری می‌شود. والا ممکن است ایده‌های خیلی خوبی هم داشته باشی ولی در آنها بندگی خدا نیست؛ اتفاقاً در آن تعارض با اوامر الهی هم هست.

 

عقلی که ابزار بندگی خداست.

عقلی که ما از آن سخن می‌گوییم، عقل متشرع و موّحد است. هرجا هم در اسلام حرف از عقل زده شده‌، منظور عقل متشرع است. اصولیون می‌گویند: «کل ما حکم به الشرع حکم به العقل و کلما حکم به العقل حکم به الشرع»، هر چیزی که شرع به آن دستور داده، عقل هم به آن دستور داده، هرچیزی هم که عقل به آن دستور داده، شرع هم به آن دستور داده است؛ یعنی عقلی که ما می‌گوییم همان ابزار بندگی خداست. والا کسی که از فکرش برای تعرض به خدا ودستگاه خدا و بندگی او استفاده می‌کند، عاقل نیست. اگر کسی همه این ویژگی‌ها را هم داشت ببینید که عقلش چگونه است؟ این خیلی مهم است که کارهای شخص از روی عقلانیت است یا کارهایش غیرعاقلانه و غیرموحدانه است.

 

عباداتی که انسان را ضایع می‌کند

 می‌فرمایند: چه قدر فراوانند کسانی که تمام این کارها را ترک کرده‌اند و با وجود آن از عقدی استوار بهره ندارند و فسادی را که از روی نادانی مرتکب می‌شوند بیشتر از کار شایسته‌ای است که باعقل خود انجام می‌دهند. بعضی‌ها هم هستند عقلشان را به کار نمی‌اندازند، عاقلانه رفتار نمی‌کنند. طرف می‌خواهد عبادتی انجام دهد، کنارش ده عمل حرام دیگر مرتکب می‌شود. می‌خواهد کار خوب انجام دهد، ثواب کند، کباب می‌شود. چراکه عاقلانه رفتار نمی‌کند. حساب نمی‌کند که عبادتش ضایعات دارد یا ندارد؟ در بندگی محاسبه ندارد. یک عبادت را گرفته عبادت‌های بزرگتر را زمین زده، یک مستحب را انجام می‌دهد چقدر از واجبات را خراب می‌کند! چنین آدمی عقل ندارد، عباداتش را ضایعش می‌کند. خیلی مهم است که انسان عقل متدین محاسبه‌گر داشته باشد! بعد می‌فرمایند: هستند کسانی که این طورند بنابراین در مورد چنین فردی هرگاه عقل او را نیز استوار یافتید باز مواظب باشید.

 

هرکار خیری در موضع حق نیست

مرحله بعد امام می‌فرمایند: «فإذا وجدتم عقله متینا فرویدا لا یغرکم»؛ اگر دیدید آدم عاقلی است، حرف‌های خوبی می‌زند، کارهای خوبی می‌کند، محاسبه‌گر هم هس،ت حتی در عباداتش در کارهای خوبش عقل خوبی دارد؛ آدم عاقل محاسبه‌گر هم هست، حواستان باشد باز هم گول نخورید!! «تنظروا ام هواه یکون علی عقله. ام یکون مع عقله علی هواه»؛ نگاه کنید ببینید این عقلش در اختیار هوای نفسش هست، یا اینکه هوای نفسش مغلوب عقل اوست؟

رفقا، به این مسئله دقت کنیم، گاهی خانم یا آقا کارهای خیر زیادی می‌کند، مثلاً خدمات اجتماعی‌اش زیاد است، به فقرا رسیدگی می‌کند، جلسه ختم برگزار می‌کند و... آن خانم در کار خوبش دارد به شوهرش ظلم می‌کند یا مرد دارد به همسرش ظلم می‌کند، نگاه می‌کنید می‌بینید کار عاقلانه است. بعضی مستحبات یا کارهای خوب انجام می‌دهد، بعضی از واجبات اجتماعی‌اش را هم انجام می‌دهد. ولی روایت می‌فرمایند: ببینید این کار خیر عاقلانه‌ ذیل هوای نفسش تعریف می‌شود یا  ذیل امر الهی؟

 

قواعد را فراموش نکنیم!

چند جلسه  قبل بنده عرض کردم که ما بعضی از احکام و روایات داریم که قاعده‌اند. یعنی بر بعضی قواعد یا دستورات دیگر دین حاکم هستند. مثلاً زن در زندگی‌ با همسرش تحت ولایت همسر است. (با همان تعریفی که اسلام فرموده)، نباید حق شوهرش را ضایع کند. ولی مثلاً خانمی زیاد کار خیر انجام می‌دهد، ولی کار خیر دارد به زندگی‌اش لطمه می‌زند، شوهرش از او راضی نیست. پس همه کارهای خیر ذیل عقل متشرع نیست. این خانم ذیل هوای نفسش داردکار خیر می‌کند. گاهی هم مرد گمان می‌کند عملش عبادت می‌کند، دارد در حق همسرش ظلم می‌کند. بنابراین آن عبادت‌هایی که انجام می‌دهد فریب شیطان است، او را به خدا نمی‌رساند. پس  باید چه کار کنیم؟ جلسات گذشته عرض کردم امیرالمؤمنین علی(علیه‌السلام) فرمودند: «وَ لَا یَحْمِلُ هَذَا الْعَلَمَ إِلَّا أَهْلُ الْبَصَرِ وَ الصَّبْرِ وَ الْعِلْمِ [بِمَوَاقِعِ] بِمَوَاضِعِ الْحَقِّ»[4]؛ این عَلَم را کسی نمی‌تواند حمل کند مگر اهل  بصیرت و صبر. آدم باید مواضع حق را بشناسد.

 

چه چیز محمدتقی را آیت‌الله بهجت(رحمت‌الله علیه) کرد؟

  اوایل طلبگی‌ ما در قم دعای ندبه‌ای برگزار می‌شد که بی‌نظیر بود. خاطرم هست که وقتی دعای ندبه توسط آن مداح خوانده می‌شد، انگار دیوارهای آن محیط هم دارد گریه می‌کند. وقتی دعا تمام می‌شد تا مدت‌ها بعد کسانی که ‌در مراسم دعا بودند همین‌طور اشک در چشمان‌شان بود و منقلب بودند. از بعضی شهرستان‌ها و استان‌های هم‌جوار می‌آمدند تا در آن مراسم دعای ندبه شرکت کنند. یادم هست وسیله نقلیه آن ‌موقع خیلی کم بود بعضی از مردم در برف و سرما ساعت ۶ صبح راه می‌افتادند مسیر طولانی را در برف طی می‌کردند تا به دعای ندبه برسند. یک دفعه دیدیم مداحی که دعای ندبه می‌خواند دیگر نمی‌آید. علت را جویا شدیم، گفتند پدر ایشان گفته راضی نیستم. ما می‌گفتیم یعنی چه؟! این همه آدم دارند فیض می‌برند، مردم منقلب می‌شوند، یاد امام‌زمان(عجل‌الله‌تعالی‌فرجه) می‌افتند.

در دوران جوانی و طلبگی آیت‌الله بهجت(رضوان‌الله‌علیه) عده‌ای آمدند به پدر ایشان گفتند: آقا پسرتان در خط عرفان‌ افتاده، ایشان هم در همان شهری که بودند، نامه‌ای به آقای بهجت نوشتند که حق نداری جز واجبات کار دیگری انجام دهی و عمل مستحبی انجام دهی. آقای بهجت، که هرگز نماز شبش قطع نمی‌شد، از نوزده سالگی طی الأرض داشت، یک‌ دفعه‌ همه اینها را کنار گذاشت. می‌گویند آقای بهجت دیگر غیر از اعمال واجب کاری نکرد. حتی اذکار در نمازش را فقط به‌قدر واجب ادا می‌کرد. این، محمدتقی بهجت را آیت‌الله بهجت(رضوان‌الله‌علیه) می‌کند.

 

هوای نفس باید مغلوب باشد

 ما حتی عبادت‌هایمان از سر هوای نفس است. یکی از کمین‌گاه‌های سنگین شیطان همینجاست. باید علم به مواضع حق پیدا کنیم. می‌فرمایند: فریب نخورید، اگر کسی عاقلانه این‌جوری رفتار می‌کند دقت کنید که عقلش تابع هوای نفسش هست یا هوای نفسش تابع عقل او؟ این خیلی مهم است. رفقا، در کارهای خوبی که می‌کنیم باید تجدیدنظر کنیم؛ یک مقدار مطالعه و سؤال بیشتر؛ مؤمن اهل پرسیدن و بررسی است. آن‌وقت بعضی‌ها از قدرت عقلانی‌شان برای رسیدن به هوای نفسانی‌شان استفاده می‌کنند. اینطور هم نیست که خبر نداشته باشند که اشتباه می‌کنند، عملاً ظاهرسازی می‌کنند. رفتارهای مؤمنانه و عاقلانه از خودشان نشان می‌دهند برای اینکه اعتماد دیگران را جلب کنند، بعد آنها را فریب دهند به هوای نفسشان برسند. لذا گاهی می‌بینید طرف حتی اگر شده به ضرر خودش  هم حرف می‌زند تا از حق عدول نکند. این معلوم است عقلش مستقیم و استوار است. چنین شخصی هوای نفسش مغلوب عقل اوست.

 

مواضع حق را بشناسیم

گمان نکنید هروقت مردی عملی را انجام داد که همسرش ناراضی بود، الزاماً در حق همسرش ظلم کرده و این عملش باطل است و حتی اگر عاقلانه و شرعی باشد ذیل هوای نفسش تعریف می‌شود، حتماً اینطور نیست. خیلی‌ها زمان جنگ رفتند جبهه در حالی که پدر و مادرشان راضی نبودند، آیا اشتباه کردند؟ خواهش می‌کنم اجتهاد نکنید! «الْعِلْمِ [بِمَوَاقِعِ] بِمَوَاضِعِ الْحَقِّ» آدم باید مواضع حق را بشناسد.

عالم بزرگواری که همه شما هم ایشان را می‌شناسید، در طول تاریخ تشیع از مفاخر عالم شیعه بودند. پدر ایشان راضی نبود به حوزه علمیه بروند ولی تکلیف ایشان بود. علما به ایشان امر کردند که شما باید به حوزه بروید، ایشان هم به حوزه رفتند. یعنی رضایت والدین در همه جا شرط نیست. همه امورات ما احکام و دستوراتی دارد. ما حتی در انجام اعمال واجب‌مان هم طبق هوای نفسمان و تشخیص ناقص خودمان عمل می‌کنیم. برای همین است که گاهی عبادت‌ها جواب نمی‌دهد.

 

لزوم تشخیص تقوای حقیقی

می‌فرمایند: اگر دیدید عقلش استوار است گول را نخورید، حواستان به مسئله باشد. در ادامه حضرت رضا(علیه‌السلام) می‌فرمایند: «وکیف محبته للرئاسات الباطلة»؛ ببینید آیا در مقابل هوای نفسش می‌ایستد؟ آیا صادقانه رفتار می‌کند؟ یک جاهایی منطق فرد این است که از روی زهد و پارسایی حرف می‌زند، خودش را به موش‌مردگی می‌زند، سکوت‌های جذاب می‌کند، حرف‌های جذاب می‌زند ولی این سکوتش دردی را دوا نمی‌کند، حرف زدنش دردی را دوا نمی‌کند، خودش را محبوب می‌کند و با حرف زدنش می‌خواهد خودش را زاهد و به‌ دور از دنیا نشان دهد.

زمانی حضرت آقا می‌فرمودند بعضی‌ها جوری منبر می‌روند و در جمهوری اسلامی سخنرانی می‌کنند انگار زمان رضاخان است؛ یعنی منبر زمان رضاخان و جمهوری اسلامی برایش فرقی نمی‌کند، انگار انقلاب نشده، جوری حرف می‌زند نه اینجا کسی به او ایراد بگیرد و نه اگر زمان رضاشاه بود از او ایراد می‌گرفت! حضرت می‌فرمایند تفاوت در منطق دارد. خودش را در حرف زدن به مردن زده، انگار حقایق کنارش نیست، انگار این همه شهید نداده‌ایم، این‌همه حقیقت به وجود نیامده است. حضرت می‌فرمایند ببینید علاقه‌اش نسبت‌ به ریاست باطل چگونه است، آیا به دنبال پست و مقام است؟ خودش را به زهد زده ولی می‌بینید دنبال موقعیت است، دنبال پست و جایگاه است، برای مشهور شدن و محبوبیت و برای رسیدن به مال، هوا و هوس دارد. پارسایی‌اش را ببینید در زمینه ریاست و موقعیت چه‌طور است.

 می‌فرمایند: «زیرا در میان مردم کسانی هستند که در دنیا و آخرت زیان‌کارند. دنیا را به خاطر دنیاخواهی ترک می‌کنند، ظاهراً زاهدانه چیزهایی را ترک می‌کنند تا به موقعیت دیگر برسند. اگر اخلاق خوب نشان می‌دهد برای محبوب شدن است. لذت ریاست باطل را بالاتر از تسلط بر اموال و نعمت‌های مباح و حلال می‌دانند و تمام اینها را به خاطر ریاست ترک می‌کنند. از بعضی حرام‌ها صرف نظر می‌کنند تا به دنیایی که دوست دارند برسند. تا آنجا که اگر به ایشان بگویند از خدا بترسید، عزت توأم با گناه، ایشان را در خود گرفته، و در این صورت جهنم آنان را بس است و بد جایگاهی است». یعنی اگر به او بگویید تقوا داشته باش، ناراحت می‌شود. اگر بگویید قرآن این مطلب را می‌گوید، شما اشتباه می‌روید، می‌گوید به من این حرف‌ها را می‌گویید؟! آدمی که نمی‌شود با او حرف بزنید، حقیقت را به او بگویید، نصیحتش کنید، به راه راست هدایتش کنید،... از این دست آدم‌ها حضرت می‌فرمایند بترسید. اینها اهل جهنم هستند. «بس کور کورانه به راه خود ادامه دهند، گام‌های اوّل خلاف‌کاری‌‌شان آنها را به دور‌ترین سرانجام زیان‌کاری بکشاند.»؛ کار‌های کوچک خطر‌ناک را محاسبه شده و زیرکانه انجام می‌دهند. حضرت می‌فرمایند گام‌های اول اشتباهاتشان را طوری بر‌می‌دارند که یک مدت بعد دیگر نمی‌توانند از مسیر باطل بر‌گردند. در نتیجه حرام خدا را حلال و حلال خدا را حرام می‌شمارند. کار‌شان به جایی می‌رسد که از اینکه چیزی از دین‌شان را در برابر سلامت ریاست‌شان از دست بدهند باکی ندارند. حالا ریاست در اینجا حتماً منظور رئیس شدن نیست. ریاست به معنای موقعیت و در رأس، قرارگرفتن است. یکی از مصادیق آن ریاست معمولی است که ما می‌شنویم. ریاستی که به خاطر آن خود را نگون‌بخت کردند؛ چنین کسانی هستند که مورد خشم و لعنت خداوندند و خداوند عز‌و‌جل عذابی درد‌ناک برای ایشان فراهم ساخته است.

 

قضاوت بر اساس تقوا

انسان کامل کسی است که هوای نفسش را تابع فرمان خدا ساخته و تمام نیرویش را در راه قضای الهی صرف کند و خواری در راه حق را به عزت در راه باطل ترجیح می‌دهد. می‌داند رنج و زحمت اندکی را که در دنیا متحمل می‌شود او را به نعمت جاودانه در سرایی می‌رساند که کهنگی و زوال ندارد. می‌فرمایند: خواری در راه حق، این خواری لحظه‌ای که برایش اتفاق می‌افتد، چون عزت ابدی در بردارد آن را تحمل می‌کند و حرف حق را می‌زند، عمل حق را انجام می‌دهد. «و به راستی بیشتر خوشی‌هایی که به او می‌رسد اگر به پیروی او از هوای نفس باشد، به عذاب نا‌گسستنی و بی‌پایان می‌انجامد. می‌داند که این خوشی‌های لحظه‌ای، عذاب ابدی در پی دارد. «پس به دامن چنین مردی در دنیا چنگ بزنید، و از روش او پیروی کنید و نزد پروردگار‌تان به او متوسل شوید. زیرا خداوند به خاطر وی هیچ دعایی را رد نمی‌کند، و هیچ درخواست‌کننده‌ای را ناا‌مید نمی‌گرداند». امام رضا(علیه‌السلام) می‌فرمایند: خود‌تان را به چنین انسان‌هایی وصل کنید که به خاطر خدا حرف می‌زنند، به خاطر خدا موضع می‌گیرند، حق را معیار قرارمی‌دهند، نه مصلحت سنجی‌های لحظه‌ای را.

 

مصادیق تقوا و بی‌تقوایی در مسائل فرهنگی را بشناسیم

در رابطه با این مسائل و حوادثی که اخیراً پیش آمده در مسائل فرهنگی شهر همین بس که از مصادیق تقوا و بی‌تقوایی این است که ما بدون علم واقعی و بدون فهم حقیقی مسائل، با نگاه به ظواهر باطل و ظواهر حق قضاوت و موضع‌گیری کنیم و این بد‌ترین نوع رفتار و اعمال است. باید بر اساس تقوا باشد. تقوا هم معیار‌ش مشخص است. چه جریا‌نات انقلابی باشند در رأس کار ، چه جریا‌نات غیرانقلابی. شما اگر حرفی خواستید بزنید یا کاری خواستید بکنید، باید بر اساس علم به مواضع حق باشد. حرف نا‌بجا نباید زد.

 

از دلایل بحران محیط زیستی در کشور

در کشور بحران آب داریم. این مشکل که مربوط به بحران نحسی که در دولت قبل به وجود آمده، است. آنهایی که اهل اطلاعات هستند می‌دانند این بحران محیط زیستی که در کشور بیش از دو دهه است دارد اتفاق می‌افتد و در ده ‌سال گذشته به شدت در کشور توسط دشمنان این انقلاب مدیریت شده، باعث بحران‌های زیست‌محیطی جدی شده است. بخشی از آن هم عوامل داخلی مافیایی هستند که دارند به آن دامن می‌زنند.

 

شیوه‌های مدنی بیان اعتراض را به مردم یاد بدهید

آن کشاورز‌انی که برای اعتراض به خیابان آمدند، چون واقعاً به حق کشاورزی‌شان لطمه خورد. بالأخره مسئولین باید حقشان را به آنها بدهند. باید به آنها رسیدگی کنند. اما نکته‌ای که می‌خواهم عرض کنم این است مسئولین در طول سالیان گذشته شیوه‌های قانونی و مدنی بیان اعتراض، انتقاد و مطالبه‌گری را به مردم یاد ندادند. واقعاً مردم چگونه اعتراض‌، انتقاد‌ و مطالبه‌شان را بیان کنند؟ یا باید پای صندوق رأی بیایند و حرف خودشان را بزنند یا بیایند کف خیابان واعتراض کنند. شما یک راه دیگر نشان بدهید که برای مردم تعریف شده باشد تا مردم بتوانند حرف بزنند. از چنین فضایی طبیعتاً همین بیرون می‌آید که عده‌ای برای گرفتن حقشان به خیابان می‌آیند و این هم ثابت شده که هر دفعه اجتماعی ایجاد شد، دشمن از این اجتماع سوءاستفاده کرد و مردم را در مقابل نظام نشان داد. باید راه‌های مطالبه‌گری را واقعاً برای مردم باز کنند. خود مسئولین باید بیایند پاسخ دهند. بنده چند سال پیش عرض کردم این همه حسینیه و مسجد داریم. مسئولین باید بیایند در مساجد محلات، بنشینند و به مردم جواب دهند، خود‌شان پاسخ‌گو باشند. مردم هم همان‌جا حرف‌ها‌یشان را بزنند. نه فقط شورای شهر تنها در محلات بروند، بلکه استاندار هم برود، مدیران نیرو‌های امنیتی هم بین مردم بروند، مسئولین اقتصادی و فرهنگی استان هم بروند بنشینند و رودررو با مردم درد‌های دل مردم را بشنوند. اجازه ندهند این بحران‌ها به خیابان کشیده شود، زیرا چنین بحران‌هایی برای انقلاب خیلی هزینه دارد.

 

آیا تجمع راه حل مسائل است؟

به خیابان آمدن معونه خیلی زیادی دارد. باید مسئولین استان‌ها خود‌شان بنشینند اینها را حل کنند. زیبنده نیست مردم متدین و شهید‌ پرور این مملکت را به جایی بر‌سانند که مجبور شوند بعضی از آنها کف خیابان بیایند و بعد دشمن سوء استفاده کند و تبدیل به بحران سیاسی سیاسی شود. این خیلی بد است. البته همه اینها میراث دولت گذشته است. دولت فعلی هم دارد تلاش خودش را می‌کند. باید هم به مردم جواب بدهد. حق مردم را باید به آنها داد. اما نباید کاری کنیم که دشمن سوء استفاده کند و مردم را مقابل نظام نشان بدهد. خواهشم این است که دوستانی که به اسم مطالبه‌گری یا دنبال حق و حقوق مردم‌اند زود پیشنهاد تجمع ندهند. تا اتفاقی می‌افتد یک عده می‌گویند بیایید تجمع کنیم، خیلی از این تجمعات جواب نمی‌دهد، نتیجه عکس می‌دهد، بحران تولید می‌کند. باید سراغ مسئولین رفت. باید در کنار مسئولین نشست، با آنها حرف زد. گروه‌های مختلف اجتماعی بروند بنشینند منطقی حرف بزنند. کف خیابان آمدن مساوی است با تولید بحران.

 

توجه به معنویت در کنار مطالبه‌گری

شاید بعضی‌ بگویند حرفی که شما می‌زنید فرار از پاسخ‌گویی مسئولین است یا مثلاً شعاری است. ولی من عرض می‌کنم گاهی رویکرد ما معنوی و خدایی نیست. وقتی کار‌مان گره می‌خورد می‌خواهیم مشکلات مادی‌مان را حل کنیم، به کسانی رأی می‌دهیم که بنشینند با کد‌خدا صحبت کنند. خدا را فراموش می‌کنیم. عرض کردم مسئولین باید جواب مردم را بدهند، مطالبه‌گری باید سر جای خود‌ش باشد. ولی عرض من این است: حقیقتاً به جای اینکه با خدا و دین، اعتقاد‌مان را نشان بدهیم می‌گوییم شما بروید با دشمن خدا بنشینید، نتیجه می‌گیریم! بعد هم هفت، هشت سال عمرمان تلف می‌شود، در آخر هم هیچ چیز دستگیرمان نمی‌شود.

تعجب میکنم مردم اصفهان و چهارمحال بختیاری که بحران آب دارند، این جمعیتی که به خیابان میآید چند شبانه‌روز هم میماند، اگر همین جمعیت با هم دعا می‌کرد، آیا خدا باران نمی‌فرستاد؟ خواهش می‌کنم کمی به مسئله، معنوی نگاه کنید. یعنی گاهی ما به خیابان می‌آییم، سر و صدا می‌کنیم، دشمن هم سوءاستفاده میکند، ممکن است غضب الهی هم به دنبال داشته باشد، خدا هم ناراضی شود. بالاخره همین جمعیت اگر خدا را صدا می‌زد، چه می‌شد؟!

 باز هم می‌گویم مردم نباید از حقشان بگذرند. مردم حقشان را باید بگیرند، ولی این جمعیت چرا یک «یا الله» نمی‌گوید؟ روش‌های اهل تقوا این است. «وَ لَو أنَّ أهلَ القُری آمنوا وَاتَّقوا لَفَتَحنا عَلَیهِم بَرَکاتٍ مِنَ السَّماء وَ الارض»[5]. کاش وقتی ما به بحران می‌خوردیم به ذهنمان می‌رسید که چنین جمعیتی دعا هم بکند. اگر این جمعیت میآمد بیرون یک دعای باران هم می‌خواند، از مسئولین هم می‌خواست به مسئله آب رسیدگی کنند، هم خدا برای ما باران می‌فرستاد، هم دشمن از جمعیتی که آمده دعا میخواند، سوءاستفاده نمی‌کرد. این جمعیت‌هایی که برای اعتراض به خیابان می‌آیند، اگر برای امام زمان(عجلالله‌تعالی‌فرجه) می‌آمدند امام زمان (عجلالله‌تعالی‌فرجه) می‌آمد.

 

مسئولیت‌پذیری شهید عباس میرحسینی

شهید امشب‌مان شهید میرحسینی است که با شهید موسی‌الرضایی باهم بودند. عراقی‌ها اینها را تعقیب می‌کنند در نقطه‌ای اینها را گیر می‌اندازند. شهید عباس هم نام حضرت اباالفضل(علیه‌السلام) است و شهید این محله. امشب متوسل به این شهید بشوید گره‌گشایی می‌کند.

یکی از ویژگی‌های این شهید مسئولیت‌پذیری بوده است، نمیگذاشته کار روی زمین بماند. خاطرات ایشان خواندنی است، پدر ایشان بعد از شهادتش گریه می‌کرده، یکی از چیزهایی که میگفته این بوده که من تریلی سیمان و گچ درِ خانه آوردم یک موقع آمد دید من ناراحتم، آمد گفت: بابا چرا ناراحتی؟ گفتم: کسی ندارم اینها را خالی کند گفت: ناراحت نباش رفت بیرون دو ساعت بعد آمد تنهایی یک تریلی گچ و سیمان را خالی کرده بود. این شهید عزیز جزء چهارده نفری بود که در جنگ با کوموله‌های کردستان به شهادت رسید. ایشان و شهید موسی‌الرضایی که از شهدای یزد بودند را تعقیب می‌کنند در یک گودال می‌افتند، کوموله‌ها به اینها می‌رسند، آنجا را محاصره می‌کنند، با رگبار گلوله اینها را به شهادت می‌رسانند. رگبار می‌گیرند، تیرباران مفصل. خانواده‌شان می‌گویند سر و صورت سوراخ‌سوراخ شده بود، یک جای سالم در این صورت نبود، اینها تفریحی آدم می‌کشتند.

 

ابالفضل العباس(علیه‌السلام) شهید تیرباران

عباس(علیه السلام) را تیرباران کردند. همه شهدای کربلا را تیرباران کردند، اما کسی مثل اباالفضل(علیه السلام) تیرباران نشد. اباالفضل العباس(علیه السلام)  به خاطر یک مشک آب جانش را داد. گفت: «یک مشک از قبیله ما یک عمو گرفت».

دیگر داد بچه‌ها درآمد همه جمع شدند گفتند: بگویید عمویمان برگردد.

آب، ما کی ز عدو می‌خواهیم          ما در این دشت عمو می‌خواهیم

. وقتی ابی‌عبدالله(علیه‌السلام) کنار بدن اباالفضل العباس(علیه‌السلام) رسید، نگاهش به این قد و قامت و صورت افتاد، تمام این بدن تیرباران و سوراخ‌سوراخ شده، نمی‌شود تیر از بدن کشید؛ یعنی دردی دوا نمی‌کند تیر از این بدن بکشی چند تیر می‌خواهی از این بدن بکشی؟ اصلاً تیر از این بدن بکشی عباس(علیه‌السلام) همان‌جا جان می‌دهد عمود به فرقش خورده، تیر به چشمش خورده، پشتش تیرباران شده، سینه‌اش مجروح شده.

یک جمله روضه برای این شهید عزیز؛ این شهید عزیز را تیرباران کردند در گودالی که نمی‌توانست فرار کند عباس(علیه‌السلام) هم دست و پاهایش مجروح و دست‌ها قطع شده، افتاد. با عمود آمد جلوی اباالفضل العباس(علیه‌السلام) ایستاد حضرت فرمود حیف وقتی آمدی که دستی در بدن ندارم. وقتی خبر را به ام‌البنین(سلام‌الله علیها) دادند گفت امکان ندارد عمود به سر بچه‌ام زده باشند، مگر اینکه اول دست‌هایش را قطع کرده باشند. عباس(علیه‌السلام) دست داشته باشد کسی نمی‌تواند نزدیکش شده باشد. گفتند: بله خانم درست است، اول دست‌های عباس(علیه‌السلام) را قطع کردند.

 


[2]. بحار الأنوار، ج ٢، ص ٨٤.  

[3]. الکافی, ج۱،  ص۱۱.  

[4]. نهجالبلاغه، خطبه 173.  

[5]. سوره مبارکه اعراف، آیه96