تقابل‌ در جامعه اسلامی‌ ـ‌ ایمانی

تقابل‌ در جامعه اسلامی‌ ـ‌ ایمانی


تقابل‌ در جامعه اسلامی‌ ـ‌ ایمانی

 

حجت‌الاسلام مهدوی‌نژاد: در جامعه ‌اسلامی- ایمانی فقط یک تقابل و یک صف‌بندی داخل جامعه داریم. آن تقابل هم، دوگانه‌ مؤمن و منافق است. تقابل جامعه ‌اسلامی با بیرون از جامعه اسلام و با کفر است. در داخل امت اسلام تنها درگیری و صف‌بندی میان مؤمن و منافق است. // بین نفاق اخلاقی و نفاق سیاسی وجه مشترک وجود دارد. منافق سیاسی با قصد براندازی و برنامه‌ریزی و با هدف دروغ می‌گوید و خیانت میکند، منافق اخلاقی هم دروغ می‌گوید، خلف وعده می‌کند، خیانت در امانت می‌کند. اما قصد ضربه زدن به جامعه را ندارد و متوجه نیست یک مرض اخلاقی دارد، و باید خودش را اصلاح کند. // صف‌بندی درونی ما در جامعه اسلامی با منافقان سیاسی است. منافقانی که در جامعه برای هدم و از بین بردن جامعه‌ اسلامی برنامه‌ریزی می‌کنند، با اینها باید صف‌بندی داشت. منظور ما در شعار «مرگ بر منافق»، اینها هستند. کسانی که ظاهراً ایمانی، انقلابی و اسلامی هستند ولی در باطن اهداف دیگری را دنبال می‌کنند.

 

شناسنامه:

عنوان مراسم: اینجا خمیه‌ای برپاست

موضوع سخنرانی: به طرف درست تاریخ

تاریخ: پنجشنبه 21/4/1403، شب ششم از مراسم ویژه دهه اول محرم

مکان: مدینه‌ العلم کاظمیه

 

تحلیل تاریخ بر اساس سنت‌های الهی

از تاریخ باید برای هدایت خود و هدایت جامعه استفاده کنیم. درس و عبرت بگیریم، تا مبتلا به بلاها و گرفتاری‌هایی که گذشتگان ما در تاریخ شده‌اند، نشویم. لازمه‌اش شناخت و تحلیل درست تاریخ است. بهترین راه این است که وارد قرآن شویم، چون قرآن کتاب هدایت است.

قرآن حوادث تاریخی را بر اساس سنت‌های الهی بررسی و نقل می‌کند، چیزی که ما به آن در زندگی مؤمنانه خود نیاز داریم. روش قرآن یک روش در میان روش‌ها نیست که بگوییم چون ما مسلمانیم و قرآن داریم، به دنبال قرآن برویم؛ بلکه باید گفت به دنبال هر روش دیگری برویم اشتباه است. هر تحلیلی از تاریخ یا هر پدیده منهای سنت‌های الهی اشتباه است و به بیراهه می‌رود. عالَم دست خداوند است و طبق قواعد الهی می‌چرخد، و همه در آزمون‌های الهی قرار دارند. بدون سنت‌های الهی نمی‌توان به پدیده‌ها، حوادث و آزمون‌ها نگاه کرد. ما باید با سنت‌های الهی یعنی قواعد و قوانین الهی آشنا شویم. عجیب است اگر انسان مؤمن که معتقد به الله است و خداوند را باور کرده و حقیقت عالم را پذیرفته است، نفهمد وقتی حادثه‌ای در زندگی برایش پیش می‌آید به چه دلیل پیش ‌آمده است یا در کدام سنت الهی قرارگرفته است! نفهمد از کدام آیه قرآن یا قواعد الهی باید استفاده کند! این فاجعه است اگر به دنبال تحقیق و تفسیر غلط و بعد سمت خرافه‌ها برود و متوسل به خرافه‌ شود. باید سنت‌های الهی را شناخت و خدای متعال در بعضی آیات قرآن دوگانه‌هایی را معرفی کرده تا به ما برای پیدا کردن راه کمک کند و کار ما راحت‌تر شود.

 

تقابل در جامعه اسلامی - ایمانی

آیاتی در قرآن به دوگانه اسلام و کفر، مؤمن و منافق، مستضعف و مستکبر، مصرف و مقتصد، اشاره می‌کند. اینها دوگانه‌هایی است که بعضی بین امت اسلام و کفر است. اما بعضی دوگانه‌ها داخل امت اسلام است؛ یعنی شما کار به کفار نداشته باشید، داخل جامعه اسلامی، جامعه ایمانی یک صف‌بندی‌هایی وجود دارد. منظور ما از صف‌بندی تقابل، مقابله و مبارزه است.

آیا ما داخل جامعه اسلامی هم مبارزه و تقابل داریم؟ گفتیم باید با هم مهربان باشیم، مؤمنان با یکدیگر رفیق هستند. رفتار و قول شدید ندارند، بلکه قول سدید دارند. آیا در جامعه ایمانی - اسلامی هم تقابل داریم؟

در جامعه ‌اسلامی- ایمانی فقط یک تقابل و یک صف‌بندی داخل جامعه داریم. آن تقابل هم، دوگانه‌ مؤمن و منافق است. تقابل جامعه ‌اسلامی با بیرون از جامعه اسلام و با کفر است. در داخل امت اسلام تنها درگیری و صف‌بندی میان مؤمن و منافق است.

 

انواع نفاق

نفاق اخلاقی

منافق چه کسی است؟ ما دو نوع منافق داریم. منافق اخلاقی، منافق یعنی آدم دورو و دوچهره، منافق اخلاقی یعنی در جامعه مؤمن است و زندگی‌اش را می‌کند، ولی ظاهر با باطنش فرق می‌کند.

پیامبر اکرم(صلی‌الله‌علیه‌و‌آله) می‌فرمایند: «آیَةُ المُنافِقِ ثَلاثٌ: إذا حَدَّثَ کَذَبَ»[1]؛ نشانه منافق سه چیز است، هر گاه حرف می‌زند، یا خبری می‌آورد، دروغ می‌گوید. متأسفانه بعضی عادت کرده‌اند در حرف‌های عادی هم دروغ می‌گویند. دروغ گفتن از نشانه‌های اهل ‌نفاق است.

«و إذا وَعَدَ أخلَفَ»؛ قول می‌دهد خلف وعده می‌کند. اگر یک بار قول داده خلف وعده کرده حتماً عذر داشته. منافق کارش همین است، که مردم را سر کار می‌گذارد. این از نشانه‌های نفاق اخلاقی است.

«و إذا ائتُمِنَ خانَ»؛ هر گاه به او اعتماد می‌شود خیانت می‌کند. ممکن است یک آدم مؤمن،که نه دشمن خداست و نه با دین خدا درگیری دارد. حتماً خدا را قبول دارد، نماز هم می‌خواند، روضه‌ امام‌حسین(علیه‌السلام) هم می‌رود ولی زیاد دروغ می‌گوید یعنی نفاق اخلاقی دارد. دروغ گفتن، بیماری اخلاقی است، باید خودش را اصلاح کند.

 

نفاق سیاسی

یک منافق هم داریم که منافق سیاسی است. یعنی وارد جامعه ‌اسلامی می‌شود، ریش می‌گذارد، تسبیح می‌گرداند، انگشتر در دست می‌کند، صف اول جماعت می‌ایستد، اعتماد عده‌ای را به خودش جلب می‌کند و بعد خیانت می‌کند. شعارهای انقلابی و خوب و مردم‌‌پسند می‌دهد. مردم به او اعتماد می‌کنند، وقتی اعتماد کردند، خیانت می‌کند. او حرفه‌ای و ماهر است، برنامه‌اش این است. وقتی شما بروید در خلوتش، در زندگی شخصی‌اش می‌بینید کلاً زندگی‌ و مدل کارهایش سبک دشمنان اسلام است.

 

مصادیقی از نفاق در تاریخ صدر انقلاب

از اول انقلاب منافق‌های متعدد داشتیم. یکی مثل بنی‌صدر، تیپ او مذهبی نبود، ولی عالم‌زاده بود، قرآن و حدیث و روایت زیاد بلد بود و می‌خواند. به هر حال موجه بود و توانست با مدل حرف‌ زدنش اعتماد مردم را جلب کند و رأی بالایی هم آورد. ولی بعداً مشخص شد جاسوس است. وقتی لانه‌جاسوسی توسط عده‌ای جوان تصرف شد، اسنادی بیرون آمد که بنی‌صدر جزء جاسوس‌ها بوده و کد داشته و حقوق می‌گرفته. این یک نوع منافق است.

نوع دیگر منافق آن کسی که اعتماد شهید رجایی را به خود جلب می‌کند، شهید بزرگوار صددرصد به او اعتماد می‌کند. همین آدم بمب‌گذاری می‌کند و رجائی‌ را به شهادت می‌رساند. این فرد نماز اول ‌‌وقت می‌خواند، مستحبات را رعایت می‌کرد، با ظاهر مؤمن ولی باطن کافر اعتماد جلب می‌کرد. نفاق اینطور است.

 

وجه اشتراک نفاق اخلاقی و نفاق سیاسی

بین نفاق اخلاقی و نفاق سیاسی، یعنی منافق اخلاقی و منافق سیاسی، وجه مشترک وجود دارد. مثلاً در دروغ گفتن، منتها آن با قصد و برنامه‌ریزی و هدف دروغ می‌گوید، این مؤمن بیچاره‌ و بدبخت از همه ‌جا بی‌خبر دروغ می‌گوید، خلف وعده می‌کند، خیانت در امانت می‌کند. متوجه نیست یک مرض اخلاقی دارد، و باید خودش را اصلاح کند. این مؤمن که این بیماری‌های اخلاقی را دارد، جاسوس کسی هم نیست و در جامعه دارد زندگی می‌کند، اگر روی خودش کار نکند، این رذائل اخلاقی را از خودش دفع و دور نکند، به مرور زمان، نفاق یک صفت پایدار در وجودش می‌شود و مورد سوءاستفاده‌ دشمنان قرار می‌گیرد. باید مواظب باشیم و نفاق‌های وجودمان را از بین ببریم.

 

هدف و اقدامات منافقین در جامعه اسلامی

صف‌بندی برای منافقان سیاسی است. منافقانی که در جامعه ‌اسلامی برنامه‌ریزی می‌کنند برای هدم و از بین بردن جامعه‌ اسلامی، با اینها باید صف‌بندی داشت. منظور ما در شعار «مرگ بر منافق»، اینها هستند. کسانی که ظاهراً ایمانی، انقلابی و اسلامی هستند ولی در باطن اهداف دیگری را دنبال می‌کنند.

خداوند در قرآن در مورد آنها به پیامبر(صلی‌الله‌علیه‌وآله) تذکر داد که اینها نزد تو می‌آیند و ‌طوری صحبت می‌کنند که «...یُعْجِبُکَ قَوْلُهُ فِی الْحَیَاةِ الدُّنْیَا...»[2]؛ تعجب می‌کنی که چقدر محکم و انقلابی و مؤمن هستند. اما همین که جلسه تمام می‌شود پشت می‌کنند «وَإِذَا تَوَلَّی سَعَی فِی الْأَرْضِ لِیُفْسِدَ فِیهَا...»[3]؛ همه‌ تلاششان را می‌کنند تا فساد کنند، «...وَ یُهْلِکَ الْحَرْثَ وَالنَّسْلَ...»؛ و سرمایه‌های انسانی و سرمایه‌های اقتصادی جامعه‌اسلامی را منهدم کنند. برنامه‌شان این است که اعتماد جلب کنند، با شعارهای خوب بیایند، ولی وقتی روی کار آمدند، قرآن می‌گوید: شروع می‌کنند به پیاده کردن برنامه‌های خودشان.

«وَ یُهْلِکَ الْحَرْثَ وَالنَّسْلَ» یعنی سرمایه‌های اقتصادی و سرمایه‌های انسانی (نسل ایمانی و مؤمن) را نابود می‌کنند. کاری می‌کنند که مردم فقیر و فقیرتر شوند. کاری می‌کنند که جمعیت ایمانی کم شود. اینها همان منافقین‌ هستند.

 

یک صف‌بندی در جامعه اسلامی/تفاوت مؤمنین در رتبه‌بندی

با این منافقین در جامعه باید صف‌بندی داشت. باید آنها را شناخت. گاهی ‌اوقات در جامعه ‌اسلامی خودمان شاهد این هستیم که خبط و خطاهای وحشتناک می‌کنیم. در انتخابات مجلس یا ریاست‌جمهوری بررسی نمی‌کنیم، دقیق نمی‌شویم و او را بر سر خودمان امیر می‌کنیم. در شورای شهر، در مجلس، در ریاست‌جمهوری در ادوار مختلف اینطور بوده. این ناشی از چیست؟ ناشی از این است که ما جریان نفاق را نمی‌شناسیم. ما علامات منافقین را نمی‌دانیم. بررسی و دقت نکرده وارد بعضی از صحنه‌ها می‌شویم.

به طور کلی صف‌بندی در داخل جامعه‌ اسلامی فقط یک صف‌بندی است. صف‌بندی اهل ایمان با اهل نفاق سخت است، چون منافقین شناخته شده نیستند. شما نمی‌توانید منافق را به آسانی بشناسید. منافق هم‌رنگ شما و شکل شماست. مابقی صف‌بندی‌ها، صف‌بندی نیست. آنچه در جامعه ‌اسلامی وجود دارد، رتبه‌بندی مؤمنین است. مؤمن راستگو، مؤمن دروغگو، مؤمن اسراف‌کار، مؤمن اهل رعایت، مؤمن گناهکار، مؤمن باتقوا. گاهی مؤمن ایمان و عملی او می‌لنگد. خیلی از ما اینگونه هستیم. ایمان عقیدتی ما درست است یعنی به خدا و رسول و ائمه معصومین(علیهم‌السلام) اعتقاد کامل داریم، اهل مناسک هستیم. کارهای خوب انجام می‌دهیم ولکن به یک صفت بدی هم مبتلا هستیم. یکی گرفتار دروغ است، یکی گرفتار تهمت زدن، یکی گرفتار غیبت است. البته مؤمن باید خودش را اصلاح کند.

این دوگانه‌ها باعث نمی‌شود که فرد از ایمان خارج شود و ما با او درگیر شویم و صف‌بندی کنیم. در جامعه اسلامی باید به این افراد کمک کرد. امام صادق(علیه‌السلام) فرمودند: ایمان ده پله دارد، آنهایی که در پله بالا هستند، افرادی که در پله پائین هستند را نیاندازند، بلکه دست آنها را بگیرند. خیلی نکته مهمی است.

 

بهترین رفتار در برابر تخلفات اخلاقی و قانونی

در جامعه ایمانی زندگی می‌کنیم، در خانه، در کوچه، در جامعه انواع و اقسام تخلفات اخلاقی و حقوقی انجام می‌شود. نباید درگیر شویم. دست مردم را بگیریم. با تذکر، رفاقت و نصیحت رفتار کنیم. گاهی هم بیماری از حد می‌گذرد و سخت می‌شود، باید جراحی کنیم یعنی فرد را به دست پلیس بدهید. عموماً باید در جامعه اینگونه رفتار کرد. اینها صف‌بندی نیست، بلکه رتبه‌بندی ایمان است.

می‌خواهیم بگوییم خیلی مؤمن هستیم، از رفتار کسی بدمان می‌آید. مثلاً جوانی است، ظاهر یا کلامش طور بدی است، نباید در ذوق این جوان بزنیم که از مسجد و هیئت فراری ‌شود. چرا فراری می‌دهیم؟ قرار است دست همدیگر را بگیریم. آسیب اساسی جامعه اینهاست.

چرا حاج قاسم می‌فرماید که آن دختر بدحجاب هم، دختر من هست. برای اینکه ما در جامعه اسلامی با انسان‌هایی مواجه هستیم که خیلی از آنها مریض و معاند نیستند. تهاجمات فرهنگی 30 - 40 سال گذشته بر این جوانان، باید خیلی از مردم را بی‌دین کرده باشد. مردم ما خیلی متدین هستند. همان بی‌حجاب و کم‌حجاب هم به یکسری عقایدش باقی هست. اگر می‌ببینید بخشی از رفتارهایش خراب شده است، به خاطر تهاجمات، فشارها، مشکلات و فرهنگی هست که دشمن سه دهه بر سر مردم می‌ریزد. این قدر در این کشور گسل‌های معرفتی و فرهنگی زیاد هست که ما نمی‌توانیم مردم را خیلی متهم کنیم. لذا باید دست همدیگر را بگیریم و همدیگر را راهنمایی کنیم. اینها، دوگانه تقابلی نیست‌.

 

آیا شیعه و سنی در جامعه اسلامی دوگانه و صف‌بندی هست؟

شیعه و سنی صف‌بندی نیست بلکه رتبه‌بندی ایمان است. می‌توان مباحثه کرد. اختلاف در مسئله ولایت است. مگر ولایت اصل دین نیست؟ بله. حال کسی که ولایت امیرالمؤمنین(علیه‌السلام) را قبول ندارد، آیا رتبه ایمانش پائین است یا ایمان ندارد؟ اگر شما بخواهید خیلی ظریف، دقیق و عمیق به مسأله نگاه کنید، ایمان اهل سنت به شدت مشکل دارد ولی اگر همان ذره‌بین را روی خودتان بگذارید که شیعه هم هستید، با اعمال و رفتار و حتی عقاید، خدشه‌های جدی به ایمان ما وارد می‌شود.

اساس مسأله این است که خیلی از اهل سنت در مسأله ولایت جاهل هستند، به غیر از بعضی سران و علما که عالمانه و عامدانه اختلاف ایجاد می‌کنند و حقایق را نمی‌گویند، بسیاری از اهل سنت آدم‌های متدینی هستند، دشمن ولایت نیستند، محب ولایت و امیرالمؤمنین(علیه‌السلام) هستند. فقط امامت امیرالمومنین(علیه‌السلام) را قبول ندارند.

 

طرز رفتار با اهل تسنن در جامعه اسلامی

اگر حقایق برای اینها روشن می‌شد، اینها هم همراه بودند. در جامعه اسلامی ما این همه اهل تسنن داریم، با اینها چگونه باید رفتار کنیم؟ اینها در این مسأله در استضعاف هستند. مؤمنی که مستضعف باشد نباید مثل معاند با او رفتار کرد. ما با اهل سنت در ایمان به خدا و رسول، ایمان به کتاب و قبله اشتراک داریم. پس چون جهالت وجود دارد و چون وجوه مشترک وجود دارد، رفتار ما با اهل سنت نباید مثل رفتار با یک معاند باشد و نباید مثل دشمن با او رفتار کنیم، تقابل و صف‌بندی و درگیری نداریم.

لذا حضرت امام(رحمتالله‌علیه) منادی وحدت شیعه و سنی بودند. البته قبل ایشان هم علمای زیادی از جمله حضرت آیت‌الله العظمی بروجردی [معتقد به تقریب مذاهب بودند]. ایشان با شیخ شلتوت - بزرگ اهل سنت و عالم الازهر مصر- صحبت می‌کنند و باعث می‌شود که شیخ آن فتوای تاریخی را صادر کند.[4] آیت‌الله بروجردی می‌فرمایند وقتی من را دفن کردید، دست‌خط شیخ شلتوت که این فتوا را دادند با من دفن کنید. امام و مقام معظم رهبری(حفظه‌الله)، همه منادی وحدت بودند، آیت‌الله‌العظمی سیستانی می‌فرمایند اهل سنت نه برادران ما، بلکه نفس ما هستند. پس شیعه و سنی در داخل جامعه اسلامی صف‌بندی نیست، یک رتبه‌بندی است. اگر صف‌بندی باشد تقابل می‌شود.

عدهای شعار درست می‌کنند که «فاطمیه خط مقدم ماست». اینها صف‌بندی درست می‌کنند. می‌گویند فاطمیه خط مقدم ماست، خط مقدم در جنگ است. خط مقدم اصطلاح جنگی است، وقتی می‌گوید فاطمیه خط مقدم ماست، یعنی ما در جنگ هستیم و خط مقدم ما فاطمیه است. فاطمیه که باید مجلس بگیریم و همه می‌گیریم. می‌خواهند یک طوری فاطمیه را بزرگ کنند که از آن درگیری با اهل تسنن در بیاید.

ما منکر حوادث صدر اسلام نیستیم و روضه حضرت زهرا(علیهالسلام) را می‌خوانیم. می‌گوییم یک جریان است این جریان را درست بشناسید، خط مقدم خودتان را اینجا نبندید. هیچ وقت امام و مقام معظم رهبری(حفظه‌الله) نفرمودند فاطمیه خط مقدم ماست. مرز درگیری را روی فاطمیه نبرید، مرز درگیری را به عاشورا ببرید که سنی‌هایی که در لبنان و فلسطین و اقصی نقاط عالم هم هستند می‌گویند یا حسین... شما با این ادبیات و با این فرهنگ می‌توانید قلوب را تألیف کنید.

 

وحدت با اهل سنت چه نوع وحدتی است؟

آیا وحدت ما با اهل سنت، وحدت واقعی است؟ چکیده صحبت‌های حضرت آقا و اساتید دیگر، سه نوع وحدت را مطرح می‌کنند. آیا وحدت ما با اهل سنت ایدئولوژیک است؟ یعنی عقاید آنها را قبول می‌کنیم؟ نه! ما با اهل سنت وحدت ایدئولوژیک نداریم که عقایدشان را در باب ولایت قبول کنیم. در سایر امور فقهی هم ما اختلاف زیاد داریم. پس وحدت تاکتیکی است؟ یعنی فعلاً یک وحدت موقتی با اهل سنت داریم بعداً که قدرت پیدا کردیم حسابشان را می‌رسیم؟ امام و حضرت آقا و رهبران این جریان وحدت شیعه و سنی که حتی بعضی از آنها اهل سنت هم هستند این وحدت را قبول ندارند. وحدت ما تاکتیکی هم نیست.

وحدت ما وحدت استراتژیک است. یعنی ما امت اسلام هستیم، سر مشترکاتمان با هم وحدت می‌کنیم و سر اختلاف‌هایمان با هم دعوا نمی‌کنیم، بلکه دعوت می‌کنیم. قرآن می‌فرماید اگر تنازع کنید، فشل می‌شوید. قدرت‌تان از بین می‌رود. الآن اگر جنگ‌های داخلی مذهبی شروع شود، شیعه و سنی در ایران به جان هم می‌افتند. شما لعن کنید، آنها هم لعن کنند. میفتیم به جان هم و همدیگر را می‌کشیم. چه کسی سود میبرد؟ دشمنان اسلام!

 

اهل سنت ایران مؤمن هستند

اهل سنت ایران خیلی مؤمن و محب ولایت هستند. خیلی اهل سنت خوبی داریم. الآن هزار باره در این کشور باید درگیری قومیتی و مذهبی بین شیعه و سنی اتفاق افتاده باشد، با این همه فتنه‌هایی که از بیرون و از داخل شده است ولی اهل سنت به فتنه‌های دشمن تمکین نکردند. این خیلی مهم است. اهل‌سنت ایران جزء بهترین سنی‌های عالم هستند.

اگر اینها را نفهمیم در برنامه‌ریزی‌ها، طراحی‌هایمان اشتباه می‌کنیم. همدیگر را به دشمن تبدیل می‌کنیم. پس ما وحدت استراتژیک داریم؛ یعنی بر سر مشترکات‌مان باهم وحدت می‌کنیم. سر اختلافات‌مان با هم دعوا نمی‌کنیم بلکه دعوت می‌کنیم. علما‌ و بزرگانمان بنشینند مباحثه کنند. عیدالزهرا گرفتن حرام است. لعن علنی کردن حرام است. توهین کردن به مقدسات اهل‌سنت حرام است. اینها فتاوای مستقیم امام(رحمت‌الله‌علیه) و مقام معظم رهبری(حفظه‌الله) و بسیاری از مراجع است؛ حرام است. عبدالمالک ریگی را که گرفتند در اعترافاتش گفته بود وقتی می‌خواستیم عملیات انتحاری انجام بدهیم، نیرو‌هایمان را می‌آوردیم و فیلم‌ها و کلیپ‌های بعضی از مداحان و بعضی از سخنران‌ها که لعن می‌کردند و به خلفا فحش می‌دادند را نشان می‌دادیم، اینها خونشان به جوش می‌آمد می‌آمدند شیعه‌ها را می‌کشتند.

پس ما با اهل سنت صف‌بندی نداریم. سالیان سال است که مقام معظم رهبری(حفظه‌الله) این مسئله را تذکر می‌دهند. عامل پیروزی حق بر باطل همین اتحاد است و فهم این مسئله خیلی ساده است. اتحاد عامل پیروزی است و تفرقه مایه شکست است و ما الآن دشمن مشترک داریم.

 

خلف وعده منافقان در کربلا

جنگیدن جنگجوها در کربلا یک امر عادی بوده است. طبیعی است که یک رزمنده‌ بعد از سال‌ها جهاد، جنگ و جنگیدن برایش عادی باشد. دشمن هم خواهان جنگ بود پس رجز می‌خواندند و مبارز می‌طلبیدند. در کربلا هم چون تعداد یاران امام حسین(علیه‌السلام) کم بود، حضرت با عمرسعد توافق کردند که افراد تن به تن بجنگند. ولی در جنگ تن به تن، هیچ‌کس حریف یاران سیدالشهداء(علیه‌السلام) نبود؛ یکی توان مبارزه با ده نفر را داشت، یکی با صد نفر. مثلاً مقاتل نوشتند که حضرت علی اکبر(علیه‌السلام) صد و بیست نفر را به درک واصل کرد. یک نفر با صد و بیست نفر! آن هم در بدترین شرایط که عطش غلبه کرده است، و تشنگی امکان رزم و تحرک را پایین آورده است. حضرت هم اشاره کردند که سنگینی لباس جنگ، تمام قدرتم را گرفته است. در این شرایط صد و بیست نفر را کشت. این تعداد اگر در این شرایط نبود مطمئناً بیشتر می‌شد. لذا در تاریخ آمده که اینها وقتی دیدند دارند کم می‌آورند و نمی‌توانند، خلف وعده کردند و همه می‌دانید که این از نشانه‌های منافق است. تمام جمعیت بر سر یک نفر‌ ریختند، یعنی دیگر دستور حمله دادند و ریختند و زدند...

یکی هم قاسم‌بن‌الحسن(علیه‌السلام)، پسر دلبند امام حسن(علیه‌السلام) بود که می‌خواست به میدان برود. شب عاشورا، حضرت داشتند جایگاه هر یک از اصحاب را در بهشت نشان می‌دادند؛ تو آنجایی، تو اینجایی و کار به پرده‌برداری از حقایق عالم ملکوت رسیده بود. حضرت گفته بود هر کس که می‌خواهد برود، برود ولی اینها نرفتند و آنقدر محکم پای کار ایستادند که حضرت هم آن‌طرف را به آنها نشان داد. وقتی آن‌طرف را دیدند، به قدری سرمست شدند که برای فردا لحظه‌شماری می‌کردند. آن آقازاده نشسته بود، زانوی غم بغل گرفته بود که پس من چطور عموجان؟ حضرت از او سؤال کردند.‌ برخورد امام حسین(علیه‌السلام) با قاسم‌بن‌الحسن(علیه‌السلام)، یک نوجوان سیزده‌ساله خیلی قشنگ است:

«کیف الموت عندک»؛ مرگ چگونه است در کام تو؟ اصلاً مرگ را متوجه می‌شوی؟ می‌دانی مرگ است و جنگ است و کشته شدن؟! آقازاده بی‌معطلی جواب داد: «احلی من العسل»؛ از عسل برای من شیرین‌تر است.

حضرت فرمودند که شما هم فردا کشته می‌شوی...

 

روضه حضرت قاسم(علیه‌السلام)

شهید مطهری(اعلی‌الله‌مقامه) نقل می‌کند که در قم واعظی بود به نام مرحوم آقای اشراقی. ایشان روضه‌خوان بود و روضه می‌خواند. یکبار محضر مرحوم آیت‌الله‌العظمی حائری یزدی، موسس حوزه علمیه قم، روضه خوانده بود. روضه حضرت قاسم(علیه‌السلام) را از روی مقتل خوانده بود و عیناً همان جملات مقتل را بیان کرد. آنقدر مرحوم آقای حائری گریه کردند که بی‌حال شده بود. آقای اشراقی آمده به محضر ایشان آمدند و معذرت خواستند‌. ایشان گفتند: آقای اشراقی، من یک خواهشی از شما دارم. دیگر در حضور من، روضه قاسم‌بن‌الحسن را این‌گونه نخوان. گفت: آقا من عین مقتل را خواندم. چیز اضافه‌تری نخواندم. گفت: نخوان! من دیگر طاقتش را ندارم.

می‌گوید که حضرت به بالین قاسم‌بن‌الحسن(علیه‌السلام) آمدند در حالیکه لحظات آخرش بود و از شدت درد، «والغلام یبحث برجلیه»" پاشنه پاهایش را مکرر به زمین می‌کشید و در حال جان دادن بود. آنقدر بر امام حسین(علیه‌السلام) سخت گذشت که خود حضرت به زبان آمد. فرمود: «سخت است بر عمویت که تو صدایش بزنی...». معلوم است داشتند ایشان را صدا می‌زدند. می‌گفت عموجان، عموجان. آقا فرمودند که سخت است، من کاری نمی‌توانم برایت کنم. قاسم‌بن‌الحسن(علیه‌السلام) در بغل امام حسین(علیه‌السلام) جان داد.


[1]. الترغیب و الترهیب، 4 / 9 / 13.

[2]. سوره بقره، آیه 204.

[3]. سوره بقره، آیه 205.

[4]. آیت الله العظمی بروجردی همایش تقریب مذاهب را در کشور مصر برگزار کرد و باعث شد شیخ شلتوت، بنیان‌گذار دانشگاه الازهر مصر آن فتوای تاریخی را صادر کند. شیخ شلتوت فتوایی تاریخی را مبنی بر این که «عمل کردن به قول ائمه اطهار(ع) مجزی است»، را صادر کرد و بر مقبولیت عمل شیعیان صحه گذاشت.