بالاترین فقر، در یک جامعه چیست؟

بالاترین فقر، در یک جامعه چیست؟


بالاترین فقر، در یک جامعه چیست؟

 

حجت‌الاسلام مهدوی‌نژاد: عنصر اصلی و اساسی وجود دارد که با همة کمبود‌های مادی می‌تواند زندگی و جامعه را تبدیل به بهشت کند و اگر نبود، می‌تواند یک جامعه و زندگی برخوردار و مرفه را تبدیل به جنهم کند، آن عنصر مهم معنویت و اخلاق است. اگر معنویت و اخلاق در جامعه باشد، حتی در سخت‌ترین شرایط مادی، بلاها را از آن جامعه عبور می‌دهد // معنویت یعنی ایمان به خدا و همه آنچه خدا فرموده است؛ یعنی ارزش‌های معنوی مثل ایمان، اخلاص، ایثار، توکل و... که در جامعه اسلامی باید برجسته شود // مؤمنین اگر براستی مؤمن باشند، غیر‌مؤمنین هم ایمان می‌آورند! وقتی مؤمنین کیفیت خودشان را از دست می‌دهند، مردم عادی معلوم نیست وضع‌شان چگونه می‌شود. مردم باید مؤمنین را محکم ببینند، تا ایمانشان قوی شود.

 

 

شناسنامه:

عنوان: دورهمی شب‌های شهر خدا

موضوع: ایمان سازنده/ نگاهی بر نقش ایمان توحیدی در زیرساخت‌های انسانی ‌تمدن‌ساز (فرد، خانواده، جامعه)

تاریخ: 8 اردیبهشت ۱۴۰۱ / بیست و ششمین شب رمضان ۱۴۴۳

مکان: مسجد جامع کبیر یزد

 

 

اهمیت بینش و بصیرت

 گاهی ممکن است ما‌ عبادت کنیم، یک کار اجتماعی یا خدمات خوبی هم انجام ‌دهیم، ولی چون  نقشه راه نداریم، به نتیجه نمی‌رسیم. کارهایی را انجام می‌دهیم که ممکن است کار‌های هم خوبی باشد و پاداش الهی هم ببریم، ولی الزاماً به این معنا نیست همه این کارها نتیجه دهد. ولی اگر آگاه باشیم، با بینش و بصیرت اقدام کنیم، هم به نتایج خوبی می‌رسیم و هم پاداش الهی را در بر خواهد داشت.

 حتی در کار‌های خوب هم گزنیش لازم است که ببینیم کدام کار، ما را به مقصد نزدیک‌تر می‌کند، کدام کار اولویت دارد، و... لازمه گزینش این هست که ما چنین مباحثی را بدانیم و إلا کار‌های خوبِ پراکنده و غیر مرتبط به هم، غیر سازمان یافته، غیرهدفمند، بیرون از نقشه که کارهای خوبی هم هست ولی آن چیزی که بخواهیم و باید محقق شود، نمی‌شود. لذا در دین به آگاهی، بینش و بصیرت تأکید کرده‌اند؛ این مباحث، مباحث بصیرتی و بینشی است. ما اگر بینش‌مان را درست کنیم، به آن هدف متعالی نزدیک‌تر می‌شویم.

 

بیانیه گام دوم، منشور انقلاب

 مباحثی را که ما آغاز کرده‌ایم، ذیل بیاینة گام دوم مقام معظم رهبری(حفظه‌الله) هست که مقام معظم رهبری(حفظه‌الله) می‌فرمایند من حرف‌های زیادی زدم، ولی این بیاینه که نوشتم مطلب ویژه‌ای است و خیلی روی آن سرمایه‌گذاری کردم و وقت گذاشتم! منشور انقلاب است، یعنی ایشان اتفاقی که در چهل‌سال دوم انقلاب اسلامی باید بیفتد، در بیاینة گام دوم ذکر کرده‌اند و ما الآن حیاتی‌تر و مهم‌تر از بیاینة گام دوم نداریم. می‌فرمایند هر طرح و برنامه‌ای که در نظام جمهوری‌اسلامی قرار است طراحی شود، باید ذیل بیاینة گام دوم طراحی شود، وگرنه خارج از میدان و خارج از نقشه است! این بیاینه مطالب کلیدی فوق‌العاده دارد، ما که نمی‌توانیم به همة آنها بپردازیم اما یک بخشی از آن هست که مستقیماً به هیئت، مسجد و مذهبی‌ها مرتبط می‌شود و اتفاقاً اصلی‌ترین قسمت این بیاینه هم هست، ولی زیر‌ساخت همة آنچه که بیاینة‌ گام‌ دوم گفته شده است، این مطالبی است که ما داریم به آن می‌پردازیم. فرمودند برای ساختن جامعه و حل همة این مسائل و حرکت به سمت قلّة متعالی باید سه‌ مرحله طی شود: ۱-خودسازی، ۲- جامعه‌پردازی، ۳- تمدن‌سازی؛ این نقشه راه رسیدن به قلّه است، نقشه راه سعادت و موفقیت است. ما در بحث‌مان غیر از سه مورد(فرد، جامعه و تمدن)، خانواده را هم آوردیم، البته ذیل مورد جامعه و به عنوان کوچک‌ترین واحد جامعه.

 

دفع بلاهای اجتماعی بواسطه معنویت و اخلاق

رهبری فرمودند: عنصر اصلی و اساسی وجود دارد که با همة کمبود‌های مادی می‌تواند زندگی و جامعه را تبدیل به بهشت کند و اگر نبود، می‌تواند یک جامعه و زندگی برخوردار و مرفه را تبدیل به جنهم کند، آن عنصر مهم معنویت و اخلاق است که معنویت و اخلاق اگر در یک جامعة مرفه‌ای وجود نداشته باشد، انسا‌ن‌ها، انسان‌های بی‌رحمی می‌شوند. زندگی مملو از امکانات و انسان‌های بی‌رحمی که در عین حال اینکه همه دارند، همه فقیر هستند. بالاترین فقر، فقر معنویت، عاطفه، رحمت و عطوفت اجتماعی است. اگر معنویت و اخلاق در جامعه باشد، حتی در سخت‌ترین شرایط مادی، بلاها را از آن جامعه عبور می‌دهد. کما اینکه ما در تاریخ، مثلاً تاریخ انبیاء(علیهم‌السلام) داریم که به بنی‌اسرائیل وعدة عذاب داده شد، پیغمبر خدا به قومش وعدة عذاب داد، خودش از شهر بیرون رفت. مدتی گذشت، ولی عذاب نیامد! گفت خدایا تو که وعدة عذاب دادی! خطاب شد اینها به هم رحم کردند، بین خانه‌هایشان و خانه‌های همسایه راه باز کردند، هر چه داشتند بین هم تقسیم کردند. وقتی آنها به هم رحم کردند، من که أرحم‌الرحمین هستم، چطور به آنها رحم نکنم؟! وقتی معنویت و اخلاق در یک جامعه‌ای بود، بلاها از آن جامعه دفع می‌شود. در بعضی جوامع امکانات فراوان هست، ولی در کنار انسان‌های پر برخوردار، یک عده در حال جان دادن در فقر هستند و هیچ کس به آنها رحم نمی‌کند.

 

معنویت چیست؟

 معنویت یعنی ایمان به خدا و همه آنچه خدا فرموده است؛ یعنی ارزش‌های معنوی مثل ایمان، اخلاص، ایثار، توکل و... که در جامعه اسلامی باید برجسته شود. در دهه شصت یکسری ارزش‌ها در کشور ما برجسته بود: اخلاص، ایمان، ایثارگری و... اینها همه در خون مردم بود. مردم خیلی از نظر مادی وضعشان خوب نبود، ولی راحت زندگی می‌کردند. چراکه به همدیگر کمک می‌کردند. الآن اکثر مردم خودروی شخصی دارند، خیلی‌ها صاحب‌خانه هستند، یکسری امکانات دیگر هم  قابل مقایسه با دهه شصت نیست، ولی اکثر مردم ناراضی هستند. کمتر کسانی را می‌بینید که به یکدیگر کمک کنند، مگر اینکه کمک‌های سازمان یافته، در قالب حرکت‌های اجتماعی اجرا شود.

یکسری ارزش‌ها از بین ما رفته که باید به جامعه برگردانیم. به اینها معنویت و اخلاق گفته می‌شود و کاملاً قلبی است. اینها باید در جامعه دینی مراعات شود. تک تک آحاد جامعه ایمانی باید خودشان را به این ویژگی‌‌ها متصف کنند، تا ایمان هم در قلبشان راسخ شود و هم در عملشان نمود داشته باشد.

عنصر اصلی، ایمان به خدا هست و ایمان به خدا سرچشمه فضائل اخلاقی و رفتاری در جامعه می‌باشد. ایمان به خدا که نباشد، فرد ایثار نمی‌کند، ایمان که نباشد، مقاومت ندارد، شجاعت در بیان حق ندارد، ایمان که نباشد دیگر هیچ چیز نیست، همه‌اش می‌شود مصلحت سنجی‌های مادی، سطحی و منفعت طلبی!

 

انسان، مهمترین زیرساخت تمدن بزرگ اسلامی// از فرد با کیفیت تا تمدن با کیفیت

یک مثال برای روشن شدن مسئله زدیم، گفتیم تمدن، جامعه، خانواده و فرد داریم. شما یک پیراهن را تصور کنید، مواد اصلی آن پارچه است که پارچه از نخ تشکیل شده و نخ از پنبه، اگر آن پنبه با کیفیت و مرغوب باشد و نخ درست تابیده شده باشد، نخ با کیفیت می‌شود. وقتی نخ باکیفیت شد، پارچه با کیفیت می‌شود. پارچه با کیفیت با دوخت مناسب، تبدیل به یک لباس خوب می‌شود. همینطور اگر یک فرد در جامعه اسلامی، فرد با کیفیت و با ایمانی باشد، این فرد با کیفیت در کنار افراد با کیفیت یک خانواده با کیفیت را تشکیل می‌دهند. خانواده با کیفیت زیر ساخت جامعه باکیفیت هست و جامعه با کیفیت، یک امت و یک تمدن با کیفیت ایجاد می‌کند. پس اینها متوقف بر هم است. شما نمی‌توانید نخ‌های بی‌کیفیتی را کنار هم‌ قرار دهید، ببافید بعد بگویید یک پارچه با کیفیت داریم! اصلاً امکان ندارد. پس آحاد جامعه اسلامی باید با کیفیت، با‌ ایمان و با اخلاق شوند.

 ما باید به زیرساخت‌ها توجه کنیم. تمدن هم زیرساخت‌هایی دارد. مهمترین زیرساخت تمدن بزرگ اسلامی، انسان است. انسان، هم هدف تمدن است که در سایه این تمدن انسان باید به سعادت برسد، هم خود انسان عامل ایجاد تمدن است. پس انسان یک عنصر اصلی است. عنصر اصلی دیگری که به انسان و تمدن، کیفیت می‌دهد، ایمان است.

 

سه شرط مهم ایمان

سه شرط مهم ایمان عرض شد که اگر ایمان این سه شرط را نداشته باشد، سازنده نیست و فرد به نتایج و ثمرات ایمان نمی‌رسد.

 سه شرط ایمان عبارت است از: 1ـ ایمان باید آگاهانه باشد، متعصبانه، کورکورانه و مقلدانه نباشد. ایمان باید براساس فهم و مطالعه و پرسش و جستجو باشد که قلباً و عقلاً بوجود بیاید و انسان به باور قلبی و عقیده محکم، به توحید، نبوت، امامت، معاد و عدل برسد. در آن صورت دیگر شدائد و زلزله‌های شدید اقتصادی و اجتماعی او را نمی‌لرزاند و از پا در نمی‌آورد.

2ـ ایمان باید همراه با تعهدات عملی باشد. انسان باید به هر چه باور دارد، عمل کند. اگر عمل نکند، فایده‌ای ندارد. «عالم بی عمل به چه ماند؟ به زنبور بی عسل!»

3ـ ایمانِ جامع و همه‌ جانبه به همه آنچه خدا فرموده است، باشد. نه اینکه «نُؤْمِنُ بِبَعْضٍ وَ نَکْفُرُ بِبَعْضٍ»[1] باشد. اینکه یک بخش از اسلام و دین را، هرچه برایش خوب است و دردسر ندارد و راحت است، قبول کند، قسمت‌های راحت و شیرین دین را بگیرد و انجام دهد و قسمت‌های بظاهر سخت‌ را رها کند، چنین ایمانی نتیجه نمی‌دهد. نکته مهم دیگر اینکه خداوند وعده داده است، مؤمنین را امتحان می‌کند. (خدا وعده داده که اگر مؤمن باشید، تمدن بزگ اسلامی را محقق می‌سازد) فرمود: «وَلا تَهِنوا وَلا تَحزَنوا وَأَنتُمُ الأَعلَونَ إِن کُنتُم مُؤمِنینَ»[2]

شما پیروزید، شما برگ برنده را دارید، البته اگر مؤمن باشید، «إِن کُنتُم مُؤمِنینَ»؛ ایمان با همه شرایطی که عرض کردیم.

 

اگر مؤمنین، مؤمن باشند...

 یکی از وعده‌های خدا این است، به ما گفته شده است شما می‌توانید این تمدن را محقق کنید. چراکه می‌توانید با فرد و خانواده با کیفیت، جامعه با کیفیت را تشکیل دهید. ممکن است بگوییم الآن که وضع جامعه ما خیلی خراب است، بدانید این برای شرایط خاص است. اتفاقاً آیه «وَلا تَهِنوا وَلا تَحزَنوا وَأَنتُمُ الأَعلَونَ إِن کُنتُم مُؤمِنین»؛ که فرمود: شما برترید...، بعد از شکست مسلمان در جنگ اُحد نازل شد، که مسلمین روحیه‌ خود را باخته بودند. پیغمبر(صلی‌الله‌علیه‌و‌‌آله) زخمی شده‌اند، امیرالمؤمنین(علیه‌السلام) نود زخم برداشته‌اند، حمزه سیدالشهداء(علیه‌السلام) شهید شده، لشکر اسلام از هم پاشیده شده و همه به هم ریختند. اولین شکست لشکر اسلام است، ایمان‌ها بعضاً متزلزل شده است که پیامبر(صلی‌الله‌علیه‌و‌آله) میان ما بود و ما شکست خوردیم! در همین حالات، آیه نازل شد «وَأَنتُمُ الأَعلَونَ إِن کُنتُم مُؤمِنینَ» چرا خودتان را باختید؟! اگر مؤمن باشید، شما برترید. پس نباید روحیه را باخت. شما باید محکم و مؤمن باشید. مؤمنین اگر براستی مؤمن باشند، غیر‌مؤمنین هم ایمان می‌آورند! وقتی مؤمنین کیفیت خودشان را از دست می‌دهند، مردم عادی معلوم نیست وضع‌شان چگونه می‌شود. مردم باید مؤمنین را محکم ببینند، تا ایمانشان قوی شود.

 تاریخ را هم که نگاه می‌کنیم می‌بینیم در برهه‌ای، تمدن اسلامی حاکم بر دنیا بوده است و در همه‌ حوزه‌ها حرف برای گفتن داشته است. پس تمدن اسلامی محقق شده است و در آینده هم خداوند می‌فرماید محقق می‌شود. بنابراین ما هستیم که باید ملتزم به دستورات خدای‌ متعال باشیم.

 

ایمان‌ها را خدا امتحان می‌کند

خدا مدعیان ایمان را امتحان می‌کند. این‌طوری نیست که ما ادعای ایمان کنیم، بعد خدا ما را رها کند. قرآن کریم می‌فرماید: «أَحَسِبَ النَّاسُ أَنْ یُتْرَکُوا أَنْ یَقُولُوا آمَنَّا وَ هُمْ لا یُفْتَنُونَ‌»[3]؛ آیا گمان کردید که مثلاً شما ادعای ایمان می‌کنید، خدا شما را رها می‌کند؟! در هیچ اداره‌ای اینطور شما را استخدام‌ نمی‌کنند. در هیچ باشگاه ورزشی اینطور با ادعا شما را راه نمی‌پذیرند. آن وقت شما می‌خواهید سر دین خدا بدون امتحان بروید و فقط ادعا کنید؟! خدا یک سنتی دارد به نام «تمحیص»؛ یعنی خالص‌سازی.  امتحان می‌کند و بعد سر این امتحانات، یک‌ عده ریزش می‌کنند تا هم ایمان‌ها خالص‌سازی ‌شود و هم جامعه ایمانی از مؤمنین بدلی و دروغین خالص ‌شود.

 در مورد امتحانات سنگین آخرالزمان روایتش را مفصل گفتیم که حضرت فرمودند مؤمنین نگران نباشند، منافقین نگران باشند. چون این امتحانات باعث ریزش منافقین می‌شود.

 اینطوری جریان‌های نفاق، جریان‌های مؤمنین بی‌کیفیت، ناخالص و غیر قابل هدایت ریزش می‌کند، اما جریان‌های با کیفیت و خالص‌ و قابل هدایت بالا می‌آیند. این یک بخش مسئله است.

 

خودشناسی، اولین گام در خودسازی

عنصر دوم در تمدن‌سازی، خودِ انسان است. در روایات فرمودند که فرد، از راه ایمان به کیفیت می‌رسد. مؤمنِ باکیفیت چگونه فردی است؟ اولین مسئله شناخت است، ما نمی‌توانیم بدون شناخت در هیچ میدانی قدم بگذاریم. باید میدان را بشناسیم. خودمان را هم باید بشناسیم، وگرنه نمی‌توانیم با خودمان ارتباط درستی برقرار کنیم.

در جلسات قبل گفتیم که خود سه بُعد دارد. یک خودِ الهی و روحانی است. « نَفَخْتُ فِیهِ مِنْ رُوحِی»[4]؛ یعنی خدا، روحِ خود را در ما دمیده است. یک خود جسمانی و مادی هم داریم که جسم ما هست و از گِل آفریده شده است. یک خود هم داریم که نفس ما و طبیعیات وجود ما است. نفس به پستی‌ها و رذائل اخلاقی مانند حب جاه و مال و حب نفس میل دارد. جسم ما هم نیازهایی مثل خوردن و آشامیدن و نیازهای بشری و مادی دارد که در وجود ما هست، اینها فی‌نفسه بد نیست. مثلاً شهوتی که خدا در ما آفریده به ‌نام شهوت جنسی، اتفاقاً خیلی هم چیز خوبی است. اگر نبود، نسل بشر منقرض می‌شد. منتها باید در نظر داشت که هرچیزی حدی دارد. «لِکُلِّ شَیءٍ حَدّاً»[5]؛

«باران که در لطافت طبعش خلاف نیست                        در  باغ، لاله روید و در شوره‌زار، خس»

همین باران که موجب رحمت و برکت است، وقتی بیش از حد باشد، سیل می‌شود و خانه‌های مردم را می‌برد. ولی اگر سیل‌بند بگذاریم، از آب آن می‌توام استفاده کرد.

 

مدیریت فطرت، جسم و نفس

طبیعت وجود ما‌ ظرفیت‌هایی دارد که باید مدیریتش کنیم. اسلام مدیریت را به ما یاد داده است.

 برای اینکه خودِ الهی، فطرت و روحمان را کنترل و مدیریت کنیم تا در این دنیا خراب نشود و تحت تأثیر نفسانیات قرار نگیرد، یک علمی به نام علم اصول عقائد به ما داده است. برویم عقائد توحیدی خودمان را قوی کنیم، تا بتوانیم فطرت‌مان را حفظ کنیم.

برای مدیریت جسم‌، علم احکام را قرار داده است، تا امیالمان طغیان نکند و حرام مرتکب نشویم. همه اموری که مربوط به جسم‌ ما می‌شود، در همه شئون حلال، حرام، مکروه، مستحب و مباهش را گفته است. زندگی‌مان را باید بر آن اساس تنظیم کنیم.

برای کنترل نفسانیات‌مان مانند غرور و تکبر و ... علم اخلاق را قرار داده تا با رعایت آن خود نفسانی را کنترل و مدیریت کنیم. «وَ أَمَّا مَنْ خافَ مَقامَ رَبِّهِ وَ نَهَی النَّفْسَ عَنِ الْهَوی‌ فَإِنَّ الْجَنَّةَ هِیَ الْمَأْوی‌»[6]؛ اگر نفستان را مدیریت کنید، خدا بهشت را برای شما آماده کرده است.

 

چهار ساحت ارتباطی انسان

بعد گفتیم که انسان چهار ساحت ارتباطی دارد: ارتباط انسان با خودش، ارتباط انسان با خدا، ارتباط انسان با سایر انسان‌ها، ارتباط انسان با سایر مخلوقات.

ارتباط با سایر انسان‌ها، هم شامل ارتباط با مسلمان می‌شود و هم غیر مسلمان. ارتباط با سایر مخلوقات، شامل گیاهان، حیوانات، جمادات و جنیان می‌شود. خداوند برای ارتباط انسان با عالم حقوقی تعیین کرده است. مثلاً با درخت چطور رفتار کن، با جماد، با انسان، با حیوان چطور رفتار کن، همه اینها را خدا گفته و دستورالعمل هم داده است، پس از ما مطالبه خواهد کرد. پس در سیر و سلوک‌مان به سمت خدای متعال، اینها محاسبه می‌شود. شما نمی‌توانید یک سگ یا گربه را اذیت کنید، یا مورچه‌ای را همینطور بکُشید. یک حیوان یا حشره‌ای را آزار و شکنجه دهید، بعد هم ادعا داشته باشید که من در سیر و سلوک الهی هستم. سبحان‌الله والحمدلله. خدا می‌گوید: چه سبحان‌اللهی! چرا این مورچه را کشتی؟ پیغمبر(صلی‌الله‌علیه‌و آله) می‌فرمایند که لانه زنبور هم آتش نزنید! عقوبت دارد.

در سیر و سلوک انسان به سمت خدای متعال، فقط نماز تنها نقش ندارد. البته خیلی مهم است، ولی ارتباطات با عالم هم نقش دارد. انسان باید در معاشرتش با عوالم هستی، مؤمنانه برخورد کند.

رابطه انسان با خدا را در جلساتی عرض کردیم، رابطه انسان با خودمان را هم عرض کردیم و گفتیم که ما با خدا یک رابطه تکوینی و آفرینشی داریم که خدا ما را آفریده است و نیازهای ما را تأمین می‌کند. این رابطه را حیوانات و گیاهان هم با خدا دارند. یک رابطه دیگر با خدا، رابطه تشریعی است. یعنی رابطه دینی، رابطه پرستشی، رابطه ایمانی؛ ما که انسان هستیم و خدا به ما عقل داده با این‌همه امکانات و ظرفیت، نباید مثل چهارپایان زندگی کنیم. تازه حیوانات هم خدا را شکر می‌کنند. «یُسَبِّحُ لِله ما فِی السمواتِ وَ ما فِی الارض»[7]. رابطه ما با خدا، باید رابطه عبد و مولا باشد. این رابطه را تعریف کردیم که یعنی چه و چه نقشی در تکامل انسان دارد.

 بعد از آن پرداختیم به عباراتی از حدیث عنوان بصری، که حقیقت عبودیت چیست، آنجا نکات فوق‌العاده نابی را از امام صادق(علیه‌السلام) تقدیم کردیم.

 

مبارزه با نفس در خانواده // قانون زوجیت در عالم

به رابطه فرد مؤمن با خانواده‌اش رسیدیم. نیاز انسان مؤمن به خانواده را گفتیم. بعد عرض کردیم که خانواده، بستر تعالی انسان است. انسان به خاطر شرایط روحی، جسمی و نفسانی‌اش به ازدواج نیاز دارد. اصلاً هر ازدواجی سند احدیت و صمدیت خدای تعالی هست. بالاترین مخلوق خدای متعال در عالم هستی و همه عوالم، انسان است؛ ولی همین انسان هم نیازمند به یک زوج برای تکامل هست. تنها وجودی که در عالم نیاز به زوج ندارد، خداوند متعال است که می‌فرماید: «اللهُ الصَّمَد، لَم یَلِد وَ لَم یولَد و لَم یَکُن لَه کُفُواً اَحَد»[8]. گفتیم قانون زوجیت در تمام عالم جاری است؛ در عالم همه چیز به صورت زوج آفریده شده است. انسان به خاطر شرایط روحی‌اش نیاز به یک انسان دیگری دارد که روح الهی در او دمیده شده باشد. لذا زوجیت نیاز انسان را تأمین می‌کند. جسم انسان نیاز به آرامش و قرار دارد، بنابراین با جسم انسان دیگری از جنس مخالف خود ازدواج می‌کنند تا هم کامل شود و هم به آرامش برسد.

 نفسانیات انسان که باید مدیریت شود و مبارزه با نفس، باید با زوجیت اتفاق بیفتد. راحت‌ترین شکل مبارزه با نفس در خانواده هست. انسان به همسرش محبت دارد و از سر محبت گذشت و ایثار می‌کند. خیلی از گذشت‌ها و مبارزه‌هایی که با نفس در موقعیت‌های دیگر به سختی انجام می‌شود، در محیط خانواده، می‌تواند به راحتی انجام شود و انسان سیر و سلوک کند.

 

سُخره گرفتن قانون زوجیت در تمدن غرب

قانون زوجیت در تمدن غرب به سخره گرفته ‌شده است. نه فقط زوجیت انسان، بلکه غرب به خاطر تفکر متریالیستی و مادی‌اش که می‌خواهد از همه چیز بهره‌کشی مادی کند، قانون زوجیت را هم بهم زده است. تفکر مادی غرب مثل این است که شب را به روز و روز را به شب تبدیل کرده و آنها را از کارکرد اصلی خود انداخته و از آنها، بهره کشی مادی می‌کند. شب و روز زوج هستند و باید هرکدام نقش خود را داشته باشند.

در مورد انسان هم همین کار را کرده است؛ زن و مرد زوج هستند، ولی تمدن غرب از زوجیت هم بهره‌کشی مادی می‌کند. می‌خواهد زنان را تبدیل به مرد کند، برای اینکه هم از ظرفیت زنانگی‌شان درآمد کسب کند و هم از جذابیت تبدیل زن به مرد، پول درمی‌آورد.

می‌بینید که در ورزش، تحصیل و عرصه‌های مختلف اجتماعی، ظرفیت مرد شدن برای زن‌ها فراهم می‌کند و زنان باید کارهایی که مردها می‌کنند را انجام دهند، در غیر این صورت اصلاً موجودات جذابی نخواهند بود! درحقیقت زن از کارکرد اصلی خود فاصله می‌گیرد. در نتیجه جای زن خالی می‌ماند. بعد به این نتیجه می‌رسند که برای ازدواج، زن‌ها با هم جنس خودشان ازدواج کنند و حتی آن را رسمی و قانونی می‌کنند.

تمدن غرب زوجیت‌های دیگر را هم در عالم بهم زده است. معتقد است که انسان دیگر با انسان آرام نمی‌شود و باید با حیوان ازدواج کند! رسماً در کلیسا با الاغ‌ و سگ ازدواج می‌کنند.

 

ظلمی که بشر به خود کرد!

خداوند متعال در قرآن می‌فرماید: «خَلَقَ لَکُم مِن اَنفُسِکُم اَزواجاً لِتَسکُنُوا اِلَیهَا»[9]؛ انسان فقط با انسان به آرامش می‌رسد. بنابر قانون زوجیت، اگر دو ماده باهم، یا دو نر با هم ازدواج کنند، آرام نمی‌شوند. اگر انسان با غیر انسان ازدواج کند، آرام نمی‌شود. بشرِ بی‌قرار دست به هرکاری می‌زند، قرار پیدا نمی‌کند. چراکه از قاعده بیرون رفته و اشیاء و پدیده‌های عالم را از زوجیت خارج کرده و نسبت‌هایشان را بهم زده تا پول بیشتری به دست بیاورد، لذت بیشتری ببرد و قدرت و ثروت بیشتری به دست بیاورد. بشر، دنیا را از مدار خود خارج کرده و این یعنی ظلم! امام عصر(عجل‌الله‌تعالی‌فرجه) ظهور می‌کنند تا این بهم ریختگی را به مدار خود برگرداند. عدل یعنی این و این عدالت اتفاق نمی‌افتد، مگر اینکه مؤمنین باکیفیت، خانواده‌های باکیفیت بسازند و خانواده‌های باکیفیت، جامعه مؤمن باکیفیت بسازد و این جامعه به سمت تحقق آن تمدن بزرگ پیش برود.

 

غربت جواد‌الائمه(علیه‌السلام) در خانه

جوادالائمه(علیه‌السلام) از ائمه‌ای هستند که برای ساختن تمدن اسلامی،‌ زحمت کشیدند ولی خیلی با این عنوان شناخته نشدند. در زمان امامت حضرت، کرسی‌های علمی برگزار می‌شد و حضرت با سن کم‌شان علمای بزرگی از مذاهب مختلف را متحیر می‌کردند. چرا که تمدن اسلامی معرفت‌پایه و دانش‌پایه هست. امام رضا(علیه‌السلام) عالم آل محمد(صلی‌الله‌علیه‌و‌‌آله) بودند و همین‌طور جوادالائمه(علیه‌السلام)؛ با کاری که امام رضا(علیه‌السلام) کردند، کِشتی امامت داشت به ساحل قدرت نزدیک می‌شد. جوادالائمه(علیه‌السلام) را در ۲۵سالگی به شهادت رساندند؛ چون خطر ایشان زیاد بود. ایشان داشتند کار امام رضا(علیه‌السلام) را تکمیل می‌کردند. اگر چند قدم دیگر این حرکت‌ها ادامه پیدا کرده بود، معلوم نبود سرنوشت طواغیت زمان به کجا ختم می‌شد. لذا به ائمه(علیهم‌السلام) مانند امام جواد، امام هادی و امام حسن عسکری(علیهم‌السلام) در سن کم سوءقصد کردند. حضرت صاحب‌الزمان(عجل‌الله‌تعالی فرجه) نیز در پنج سالگی غائب ‌شدند وگرنه ایشان را هم به شهادت می‌رساندند.

برنامه‌های تمدن‌ساز داشت به نتیجه می‌رسید که امام جواد(علیه‌السلام) را در ۲۵سالگی کشتند. امامی که می‌خواست خیمه‌های تمدن نفاق بنی‌عباس را زمین بزند. با نفوذ، به ایشان این اجازه را ندادند. همسر حضرت، ام فضل(لعنت‌الله‌علیها)، نفوذی در خانه‌ ایشان بود. در تاریخ هم نوشتند که چه کرد. او را گذاشتند تا اخبار امام(علیه‌السلام) را بیرون ببرد، حضرت را آزار دهد، دست آخر هم ملعونه ام فضل به حضرت زهر ‌داد و امام را به شهادت ‌رساند.

حضرت در حجره ناله می‌زدند. فهمید که ممکن است همسایه‌ها صدای حضرت را بشنوند. در نقل است که به کنیزها گفت هلهله و شادی کنید، کف بزنید، دف بزنید تا صدای جواد الائمه(علیه‌السلام) به کسی نرسد. می‌دانید که طاغوت همه چیز را برهم می‌زند تا به هدفش برسد. ام فضل زوج امام نبود، امام داشت ناله می‌زد و او کف می‌زد. عجب غربتی!!

کنیزی کاسه آبی برداشت و به طرف اتاق حضرت رفت. ام فضل جلویش را گرفت و پرسید چه کار می‌کنی؟ گفت صدای حضرت بلند شد که تشنه‌ام، عطش دارد آزارم می‌دهد. دارم برایشان آب می‌برم. نوشته‌اند این ملعونه ظرف را زمین زد و شکاند. طبق نقلی، بدن‌ حضرت را بعد از شهادت روی پشت بام بردند. این بدن سه روز روی پشت بام ماند. یکی از دوستان حضرت نقل کرده روزها وقتی از آنجا رد می‌شده، دیده پرنده‌هایی پرواز می‌کنند و انگار می‌خواهند بر جایی سایه بیندازند... اما در کربلا...

اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا اَباعَبْدِاللَّهِ وَ عَلَی الاَرْواحِ الَّتی حَلَّتْ بِفِناَّئِکَ عَلَیْکَ مِنّی سَلامُ اللَّهِ اَبَداً ما بَقیتُ وَ بَقِیَ اللَّیْلُ وَ النَّهارُ وَ لاجَعَلَهُ اللَّهُ آخِرَ الْعَهْدِ مِنّی لِزِیارَتِکُمْ. اَلسَّلامُ عَلَی الْحُسَیْنِ وَ عَلی عَلِیِّ بْنِ الْحُسَیْنِ وَ عَلی اَوْلادِ الْحُسَیْنِ وَ عَلی اَصْحابِ الْحُسَیْنِ

 


[1] . سوره نساء، آیه150.

[2] . سوره آل عمران، آیه 139.

[3] . سوره عنکبوت، آیه 2.

[4] . سوره ص، آیه1.

[5] . الکافی، ج7، ص174.

[6] . سوره نازعات، آیه 40.

[7] . سوره جمعه، آیه 1.

[8] . سوره توحید، آیات 2 تا 4.

[9] . سوره روم، آیه 21.