انقلابی که نباید میشد... / جهل در مقابل عقل
انقلابی که نباید میشد... / جهل در مقابل عقل
انقلابی که نباید میشد... / جهل در مقابل عقل
دغدغه حضرت زهرا(سلاماللهعلیها) انقلابی بود که نباید اتفاق میافتاد، ولی رخ داد // حضرت فاطمه(سلامالله علیها) دوگانه جاهلیت و عقلانیت را زمانی مطرح میکنند که ارتداد اتفاق افتاده و مردم از مسیر عقلانیت برگشتهاند // عقل چیزی است که انسان به وسیله آن آخرت را به دست آورد // حجت خدا، عقلِ کل و کلِ عقل است.
شناسنامه:
عنوان: انقلابی که نباید میشد...
بررسی روایتی تطبیقی از مهمترین دلیل نگرانیهای دختر پیامبر(صلیاللهعلیهوآله)، برگرفته از خطبه فدکیه
موضوع: سلسله مباحث جاهلیت و عقلانیت
زمان: 26 آذرماه ـ فاطمیه 1400
مکان: حسینیه حضرت صاحبالزمان(عجلاللهتعالیفرجه) محمودآباد یزد
جلسه اول: جهل در مقابل عقل
اولین شب از مراسم ایام سوگواری حضرت زهرا(سلاماللهعلیها) جمعه 26 آذر به همت هیئت انصار ولایت یزد در حسینیه صاحبالزمان(عجلاللهتعالفرجه) محمودآباد برگزار شد. حجتالاسلام مهدوینژاد در منبر وعظ این مراسم ذیل عنوان «انقلابی که نباید میشد...» به بیان روایت تطبیقی از مهمترین نگرانیهای دختر پیامبر(صلیالله علیه و آله) پرداخت و موضوع «جاهلیت و عقلانیت» را تبیین کرد که در ادامه میخوانید:
دغدغههای حضرت زهرا(سلاماللهعلیها)
بعد از رحلت پیامبر(صلیاللهعلیهوآله) مسائلی پیش آمد که باعث شد حضرت زهرا(سلاماللهعلیها) به میدان جهاد بیایند و بار تمام مردها و زنهای زمان خود را به تنهایی به دوش بکشند و قیام و انقلابی اینچنین را رقم بزنند. در این رابطه سؤالاتی وجود دارد از جمله اینکه: انگیزه مقابله با چه جریانی حضرت را به مصاف و درگیری با جریان مقابل کشاند، تا جایی که هتک حرمت شدند؟ ماجرای غصب خلافت چه بود که این اندازه مهم بود؟ حضرت زهرا(سلاماللهعلیها) چه تحلیلی میکردند که مقاومت خود را تا پای جان ادامه دادند؟ چه چیزی باعث شد که با آن جراحات و بیماری که حادث شده بود، باز هم شبانه سوار اَستر شوند و خانه به خانه برای روشنگری مردم بروند؟ چه مسئلهای باعث شده بود که در روزهای پایانی عمر که در بستر بیماری بودند، با صحبتهایشان به مبارزه ادامه دهند؟
زهرا(سلاماللهعلیها)دلیل خلقت...
بعضی ولایت امیرالمؤمنین(علیهالسلام) و یا مسئلهای که ولایت ایشان را مورد هجمه و بیاعتنایی قرار داد و ایشان از حکومت حذف شد را جواب این سؤالات میدانند. باید به این مورد هم توجه داشت که مگر مهمتر از خود حضرت زهرا(سلاماللهعلیها) وجود دارد؟! در حدیث قدسی مشهور آمده که «لَوْلاکَ لَما خَلَقْتُ الْأَفْلاکَ»[1]، خدا به پیامبر(صلیاللهعلیهوآله) میفرماید: اگر تو نبودی من هستی را خلق نمیکردم. در ادامه میفرماید: اگر علی(علیهالسلام) نبود تو را خلق نمیکردم و اگر فاطمه(سلاماللهعلیها) نبود شما دو تَن را خلق نمیکردم. حضرت فاطمه(سلاماللهعلیها) محور اهل کساست، جایگاه ایشان بسیار مهم است؛ حال باید تأمل کرد که چه مسئلهای پیش آمد که حضرت زهرا(سلاماللهعلیها) با این همه مسئولیت و جایگاه، خود را فدای آن جریان کرد؟ وقتی خداوند متعال میفرماید: «اگر فاطمه نبود شما را خلق نمیکردم و به تبع آن هستی را خلق نمیکردم»، شاید یک وجهش این باشد که وجود حضرت فاطمه زهرا(سلاماللهعلیها) باعث استمرار حقیقت در عالم هستی شد. اگر ایشان نبودند حقیقتاً دین منهدم میشد و به تبع آن فلسفه خلقت که عبودیت بود، منحرف میگشت. همان نگاهی که به سیدالشهداء(علیهالسلام) داریم که اگر امام حسین(علیهالسلام) قیام نمیکردند، امروز اسلام نبود. همین نگاه را باید ابتدا به حضرت زهرا(سلاماللهعلیها) داشته باشیم که اگر ایشان نبودند چه میشد و چه بلایی بر سر ولایت میآمد...
انقلابی که نباید میشد!
دغدغه حضرت زهرا(سلاماللهعلیها) انقلابی بود که نباید اتفاق میافتاد، ولی رخ داد. حضرت در خطبه فدکیه به این مسئله اشاره میکنند. (خطبه فدکیه، خطبهای است که هر کس شیعه و محب حضرت زهرا(سلاماللهعلیها) است، حتماً باید ترجمه آن را بخواند.) حضرت در خطبه فدکیه با اشاره به قرآن کریم میفرمایند: «وَمَا مُحَمَّدٌ إِلَّا رَسُولٌ قَدْ خَلَتْ مِنْ قَبْلِهِ الرُّسُلُ أَفَإِنْ مَاتَ أَوْ قُتِلَ انْقَلَبْتُمْ عَلَیٰ أَعْقَابِکُمْ»[2]؛ محمد(صلیالله علیه و آله) پیغمبری است که ما قبل از او هم پیامبرانی فرستادیم(پیامبران زیادی با عمرهای طولانیتر آمدهاند واز دنیا رفتهاند. گرچه هیچ پیامبری از لحاظ رتبه و مقام مثل خاتمالانبیاء نیست)، آیا اگر پیامبر بمیرد یا کشته شود شما به جاهلیت گذشته باز میگردید؟!
شأن نزول این آیه زمانی است که عدهای شایعه شهادت پیامبر(صلیاللهعلیهوآله) را در اُحد پخش کردند؛ یک عده از مسلمین با شنیدن این خبر متزلزل شدند. پیامبر خدا و رهبر مطلق عالم اسلام است. خداوند میگوید اگر مُرد یا کشته شد، آیا شما به گذشته برمیگردید؟ خدا قبلاً هم پیغمبران زیادی فرستاده بود که از دنیا رفتند. حقیقت هیچگاه نابود نمیشود، اصل حقیقت من(خدا) هستم. (من این پیغمبران را میفرستم، اگر پیغمبر کشته شود یا بمیرد، آیا به این معناست که دین او هم از بین رفته است؟!)
قربانی یک کودتا
ترس و نگرانی حضرت فاطمه زهرا(سلاماللهعلیها) از «انْقَلَبْتُمْ عَلَی أَعْقَابِکُمْ» بود. نگران بودند که امت بعد از پیغمبر از آرمانها، آیین، دستورات و گفتمان پیامبر(صلیاللهعلیهوآله) برگردند؛ ارزشها داشت عوض میشد، یک کودتا در حال وقوع بود. این کودتا یک قربانی اصلی داشت آن هم امیرالمؤمنین(علیهالسلام) بود. قرار بود حق حضرت علی(علیهالسلام) غصب شود با ایشان بیعت نکنند و قیام کنند و در نهایت گردن ایشان را بزنند تا غائله ختم شود. لذا برای بیعت گرفتن از علی(علیهالسلام) به سمت ایشان آمدند. قربانی اصلی، امیرالمؤمنین(علیهالسلام) بود. نقشههای زیادی برای از میان برداشتن امیرالمؤمنین(سلاماللهعلیه) بود که تحلیل زیادی دارد.
حضرت علی(علیهالسلام) حرفها و استدلالهای خود را به کسانی که مدعی حکومت بودند، مطرح کردند منتهی حضرت نمیتوانستند قیام کنند. چون کسی نبود تا از ایشان حمایت کند. از طرفی حکومت اسلامی نوپا بود و درگیری داخلی، حکومت را متزلزل میکرد. دشمنانی که اطراف کشور اسلامی بودند برای نابودی این حکومت نوپا طمع میکردند؛ هنوز معارف در دل این مسلمین نهادینه نشده بود، درگیری داخلی، اصل اسلام را نابود میکرد.
تنها حامی حقیقت
در آن شرایط جامعه اسلامی تنها یک نفر بود که میتوانست با قربانی کردن خودش جلوی تمام شدن ماجرا را بگیرد و قربانی شدنش برای کودتاچیان هزینه داشته باشد؛ او حضرت فاطمه زهرا(سلاماللهعلیها) بود، چون هدف کودتاچیان غصب حکومت و جانشینی پیغمبر(صلواتاللهعلیه) بود و حضرت فاطمه زهرا(سلاماللهعلیها) دختر پیغمبر بود. پیغمبر(صلیاللهعلیهوآله) درباره جایگاه و عظمت دخترشان روایات زیادی فرموده بودند. حضرت فاطمه زهرا(سلامالله علیها)جایگاه رفیع، مقبولیت و محبوبیت داشتند. ایشان توان مقابله با کودتاچیان را داشتند. حرفهایی را که امیرالمؤمنین(علیهالسلام) باید قاطعانه و محکم میزدند و نمیتوانستند، حضرت فاطمه زهرا(سلامالله علیها) میتوانستند بگویند.
حضرت زهرا(سلاماللهعلیها) در مقابل کسانی که ادعای جانشینی پیامبر(صلیاللهعلیهوآله) را داشتند، مهاجرین و انصار را تحریک به قیام میکنند، رسماً دستور قیام صادر میکنند. فاطمه زهرا(سلامالله علیها) همه چیزشان را کف دست گرفتند و وارد میدان شدند. کشته شدن ایشان هم برای جریان کودتا هزینه سنگینی داشت.
پاسخ به یک تفکر اشتباه
بعضی میگویند که حضرت زهرا(سلاماللهعلیها) در قیام خود موفق نشدند، چراکه کودتا اتفاق افتاد و غاصبان هم بر سر حکومت باقی ماندند. از طرفی فاطمه زهرا(سلامالله علیها) به شهادت رسیدند و امیرالمؤمنین(علیهالسلام) هم 25 خانهنشین شدند. این دید، اشتباه است. غاصبان قصد داشتند با تحریف غدیر، بی سروصدا ماجرا را تمام کنند و قدرت جابهجا شود. حتی احیاناً امیرالمؤمنین(علیهالسلام) به شهادت برسند یا به هر دلیل و عنوانی محبوس و محصور شوند و قضیه تمام شود. گمان نمیکردند که دختر پیغمبر(صلیاللهعلیهوآله) قیام کند و در مقابلشان بایستد. ولی حضرت قیام کردند. مبارزه با دختر پیغمبر(صلیاللهعلیهوآله) خیلی سخت بود؛ ایشان در مدینه نفوذ داشتند. اواخر عمر بیبی به خاطر حرفهایی که حضرت به زنهای مهاجرین و انصار میزدند، درگیری ایجاد شده بود و زنها همسرانشان را توبیخ میکردند.
یک چالش عظیم تاریخی/ ما همه مدیون حضرت زهراییم
حضرت فاطمه زهرا(سلام الله علیها) چالشی ایجاد کردند تا ماجرای غصب خلافت به سادگی تمام نشود. خطبههای حضرت، کشته شدن حضرت زهرا(سلامالله علیها)، دفن شبانه و مخفی شدن قبر ایشان و... برای کسانی که کودتا کرده بودند بسیار گران تمام شد. حضرت زهرا(سلاماللهعلیها) یک چالش عظیم تاریخی ایجاد کردند که تا امروز مسئله ولایت امیرالمؤمنین(علیهالسلام) اگر مطرح است و شیعهای وجود دارد، به خاطر رشادت و شهادت حضرت زهرا(سلامالله علیها) است. اگر آن چالش عظیم نبود، قضیه غصب خلافت، مخفی و دفن شده بود.
عقبگرد مردم به دوران جاهلیت
حضرت زهرا(سلامالله علیها) در خطبه خود به عقبگرد مردم و خواص جامعه از مسیر رسول خدا و دین اشاره میکنند و میفرمایند: «أَفَحُکْمَ الْجاهِلِیَّةِ تَبْغُونَ، وَمَنْ اَحْسَنُ مِنَ الله حُکْماً لِقَومٍ یُوقِنُونَ، أَفَلا تَعْقلونَ»[3]؛ آیا قصد دارید دوباره به زمان جاهلیت برگردید؟ دوباره همان شیوه، سبک، آداب و رسوم جاهلیت را میخواهید؟ از حق و حقیقت خسته شدهاید؟ شما در دین یقین پیدا نکردهاید دین در قلوب شما رسوخ نکرده است. چراکه که اهل یقین، بهترین حکم را حکم خدا میدانند.
بعد حضرت میفرمایند: «أفلا تعقلون»؛ آیا تعقل نمیکنید؟ حضرت در این عبارت کلمه «جاهلیت» را مطرح میکنند و در آخر میفرمایند: «افلا تعقلون»، گویا «جاهلیت» را در مقابل «عقلانیت» قرار میدهند. اگر ارزشها و معارف دینی در وجودمان راسخ نشده باشد، در امتحانات و حوادث زندگی از مسیر دین برمیگردیم.
تقابل جاهلیت و عقلانیت/ مراتب ارتداد مسلمانان
حضرت فاطمه(سلامالله علیها) دوگانه جاهلیت و عقلانیت را زمانی مطرح میکنند که ارتداد اتفاق افتاده و مردم از مسیر عقلانیت برگشتهاند. در این زمینه روایاتی هم داریم. «ارْتَدَّ النَّاسُ بَعْدَ النَّبِیِّ إِلَّا ثَلَاثَةَ نَفَرٍ»؛ بعد از رسول خدا همه مرتد شدند الّا چند نفر(سه نفر یا در روایت هست چهار، پنج یا هفت نفر، بین تعداد آن اختلاف است) نهایتاً هفت نفر باقی ماندند. منظور از ارتداد این نیست که نماز نمیخواندند، روزه نمیگرفتند، یا حج نمیرفتند و اسلام را کنار گذاشته بودند؛ ارتداد مراتب دارد. منظور از ارتداد در این روایت برگشت از عهدی است که پیامبر(صلیالله علیه و آله) از آنها گرفتند و آن عهد «ولایت» بود. ولی همه مردم از این عهد برگشتند غیر از خانواده امیرالمؤمنین(علیهالسلام) و هفت نفر از مردم: سلمان، ابوذر، مقداد، عمار و حُذیفه، البته آنها هم در مواقعی شک کردند ولی دوباره برگشتند. شاید حکمت اینکه میفرماید: سه نفر، برای این است که این سه نفر در مسئله راسخ بودند و چهار یا هفت نفر، همان کسانی بودند که رفتند و برگشتند؛ تردیدهایی در قلبشان اتفاق افتاد ولی به مرحله ارتداد نرسیدند و توبه کردند و برگشتند. حتی در مورد سلمان فارسی و ابوذر(رضواناللهعلیهما) هست که یک لحظه در دلشان شک ایجاد شد. ببینید چقدر شرایط سخت بوده است! ببینید تا کجا برای امتحانات سخت باید آمادگی داشته باشیم! نباید برگشت و عقبگرد کرد. اینجاست که حضرت زهرا(سلامالله علیها)، دوگانه جاهلیت و عقلانیت را مطرح میکنند.
عقل در مقابل جهل
بعضی افراد جهل را در مقابل عِلم میدانند. جهل یعنی نادانی، عِلم یعنی دانایی. میگویند جهل نقطه مقابل علم هست، ولی ظاهراً این مطلب درست نیست، چراکه بعضی افراد اطلاعات زیادی دارند ولی مثل جُهّال و کسانی که چیزی بلد نیستند، رفتار میکنند. حدیث هم داریم که «رُبَّ عالِمٍ قَدْ قَتَلَهُ جَهْلُهُ»[4]؛ چه بسا عالِمی که جهلش او را میکُشد! ما خیلی از مسائل را میدانیم ولی به آن عمل نمیکنیم و مثل آدم جاهل رفتار میکنیم. از این روایت معلوم میشود عالمی که عامل نیست، مثل جاهل است.
علم چندان که بیشتر خوانی چون عمل در تو نیست، نادانی
سعدی میگوید: «عالِم بیعمل به چه ماند؟! به زنبور بیعسل» یعنی زنبوری که روی گلها نشسته و این همه گرده گل جمع کرده، ولی عسل نمیدهد. آیا میشود به او زنبور عسل گفت؟ این همه گرده گل به هدر داد، نه به درد خودش خورد و نه به درد دیگران. انسانی که کلی جواهرات یا ثروت جمع کند، ولی نه برای خودش به کار ببندد و نه منفعتی به دیگران برساند، تفاوتش با یک انسان فقیر چیست؟ عالمی هم که علمی را بیاموزد و به آن عمل نکند، مثل زنبور بیعسل است. لذا عالم باید به علم خود عمل کند تا جاهل محسوب نشود والاّ به صِرف عِلم داشتن و عمل نکردن همان جاهل است. پس جهل در برابر عِلم نیست، بلکه در برابر عقل و معرفت تعریف میشود. نقطه مقابل جهالت، عقل و معرفت است.
نقش و قدرت عقل در فهم و عمل/ عقل موجب فهم است
شیخ کلینی(رضواناللهتعالیعلیه) در کتاب«العقل و الجهل» اصول کافی، بعد از اینکه روایاتی را در مورد عقل و جهل ذکر میکند، کتاب العلم و بحثهای مربوط به علم را میآورد. دلیل اینکه چرا نقطه مقابل جهل عقل است و عِلم نیست، این است که علم یکسری مفاهیم است، این مفاهیم را باید فهمید. اگر آدم یکسری از مسائل را فهم نکند، عمل هم نمیکند. قدرتی که در وجود انسان باعث فهم و درک مفاهیم میشود، عقل است. ما خیلی از مسائل را بلد هستیم ولی به آن عمل نمیکنیم، چون نسبت به آن فهم کمی داریم. روایت است امام عصر(عجلاللهتعالیفرجه) که ظهور میکنند، عقل مردم رشد میکند، به همین دلیل همه متدین میشوند و مشکلات رفع میشود.
دو نمونه و شاخص عقل و علم در تاریخ معاصر
امام خمینی(رحمةاللهعلیه) در مورد شهید رجایی میفرمایند: «ایشان عقلشان بیشتر از عِلمشان بود.» شهید رجایی مسائل دین را بلد بود، ولی عالِم به اندازه یک مجتهد نبود. خیلی عاقل بود؛ آدم عاقل فهم بالایی دارد. به چیزهایی که بلد است، عمل میکند، چون عاقل است. خدای متعال هم به هر کس که به علم خود عمل کند، علمها و آگاهیهای بیشتری عنایت میکند. بنابراین نقطه مقابل جهالت، عقل است نه عِلم.
از طرف دیگر بعضی افرادی که در حد مرجعیت بودند، سقوط کردند. آقای منتظری، قائممقام رهبری بود. هفتصد صفحه درباره ولایتفقیه کتاب نوشته بود. زندان رفته بود، شکنجه شده بود، ولی عاقبت بهخاطر دامادش، بهخاطر سادگی و ضعف عقلانیت، با منافقین و جریان لیبرال خارج و داخل کشور ارتباط گرفت و در مقابل امام(رحمةاللهعلیه) ایستاد و فتنه به پا کرد. بعد هم امام(رحمةاللهعلیه) عزلش کردند و آن نامه معروف را برایش نوشتند.
یک نفر در حد مرجعتقلید، در مقابل ولیفقیه زمانش میایستد، یکی هم مثل شهید رجایی علم به اندازه خودش دارد ولی چون عقلش زیاد است، تابع ولیفقیه و امام حاضر است.
معنای عقل در کلام عقل کل
حال باید دید عقل چیست، آیا منظور هوش و حواس است؟ وقتی میگویند فلانی عاقل است آیا به این معناست که هوش و حافظه خیلی خوبی دارد؟!
از امام صادق(علیهالسلام) پرسیدند: «مَا العَقل؟» عقل چیست؟ فرمودند: «مَا عُبِدَ بِهِ الرَّحْمَنُ وَ اکْتُسِبَ بِهِ الْجِنَانُ»[5]؛ عقل آنچیزی است که به وسیله آن، خدای رحمان، بندگی و بهشت کسب میشود.
در ادامه از امام پرسید: «فَالَّذِی کَانَ فِی مُعَاوِیَةَ؟» پس معاویه چطور که اینقدر زرنگ بود؟ عاقل و سیاستمدار بود. ملعون زرنگیهایی داشت که همه میگفتند: سیاستمدارتر از امیرالمؤمنین(علیهالسلام) است. حضرت علی(علیهالسلام) میفرمودند: تقوا باعث میشود من نتوانم مثل معاویه دست به هر کاری بزنم تا بر سر حکومت باشم، نمیتوانم بیتقوایی کنم. مردم میگفتند معاویه زرنگ است، از هر طریقی شده کار خودش را پیش میبرد. اما حضرت علی(علیهالسلام) مرتب خدا را محاسبه میکند، برای همین یارانش از دورش پراکنده میشوند.
نجاشی از یاران امیرالمؤمنین(علیهالسلام) و محب ایشان بود. روزی شراب خورد، به حضرت خبر دادند. حضرت او را خواباندند و شلاق زدند. برخی گفتند نجاشی شاعر است، رسانه شماست، او را میزنید، میرود علیه شما حرف میزند. میفرمودند برود، حکم خدا باید جاری شود.
عقل چیست؟/ تعریف عقل از نظر مردم
عقل از نظر امیرالمؤمنین(علیهالسلام) و امام صادق(علیهالسلام) چیزی است که انسان به وسیله آن آخرت را به دست آورد. عقل چیزی است که به وسیله آن، حقیقت و عدالت محقق شود، نه اینکه شما با هر قیمتی به هدف برسید. شما حق ندارید با هر گناه و روشی، به هدف برسید. حتی اگر هدف مقدسی داشته باشید. «العقل مَا عُبِدَ بِهِ الرَّحْمَنُ وَ اکْتُسِبَ بِهِ الْجِنَان».
پس معاویه چطور؟ این هوش سرشاری که در مواقعی محبین و دوستان امیرالمؤمنین(علیهالسلام) را فریب میدهد و اطراف حضرت را خلوت میکند، چیست؟ حضرت فرمودند: «فَقَالَ تِلْکَ النَّکْرَاءُ»، آنچیزی که شما میبینید که امثال معاویه دارند، «تِلْکَ الشَّیْطَنَةُ»؛ نیرنگ و شیطنت است. «وَ هِیَ شَبِیهَةٌ بِالْعَقْلِ وَ لَیْسَتْ بِالْعَقْلِ»[6]؛ این شبیه عقل است؛ عقل نیست. عقل آنچیزی است که وقتی به منهیات میرسید، توقف کنید و به حقیقت عمل کنید، چنین عقلی شما را به حقایق میرساند.
پس هرکس که با هر روشی و با هر حرام و حلالی، کار خودش را پیش میبرد زیرک و عاقل نیست. معیار عقل، رعایت تقوا است.
چهکسی عاقل است؟
مردم بهلول را دیوانه خطاب میکردند، درحالیکه آدم عاقل و عالمی بود. هارونالرشید میخواست از او سوءاستفاده کند، او هم به امام کاظم(علیهالسلام) نامه نوشت و کسب تکلیف کرد. حضرت به او فرمودند خودت را به دیوانگی بزن. مصلحت این بود؛ او هم خودش را به دیوانگی زد. سوار چوب میشد و در کوچهها میرفت و به بچهها میگفت بچهها سوار شوید برویم. مردم هم میگفتند بهلول دیوانه شده. عباسیان هم دیگر دست از سرش برداشتند. ولی عجب دیوانه عاقلی بود!
روزی وارد کاخ هارونالرشید شد و رفت روی تخت هارون نشست. خب یک دیوانه با لباسهای خاکی، او گرفتند و کتکش زدند. نشست جلوی کاخ هارون شروع کرد به گریه کردن. هارون آمد و گفت چرا گریه میکنی؟ گفت: دارم به حال تو گریه میکنم. پرسید: چرا؟ گفت، من یک بار روی تخت تو نشستم، اطرافیانت اینقدر کتکم زدند، من نمیدانم خدا میخواهد چقدر تو را کتک بزند که این همه مدت روی این تخت نشستی!
روزی بحث حساب و کتاب قیامت شد. به هارونالرشید گفت که حساب و کتاب تو سخت است. من از صراط رد میشوم و زود جواب میدهم ولی تو نمیتوانی زود جواب دهی. مباحثه کردند، بهلول گفت بگو سنگ بزرگی را زیر آفتاب بگذارند تا داغ شود، دوتایی به نوبت روی آن سنگ میایستیم و داراییهایمان را میگوییم. بهلول روی سنگ داغ پرید و گفت: «بهلول و خرقه، نان جو و سرکه» بعد پایین پرید؛ یعنی از مال دنیا یک خرقه دارم که میپوشم و غذایم هم نان جو و سرکه است. بعد به هارون گفت حالا تو برو. هارون دید اگر بخواهد روی آن سنگ داغ بایستد و یکییکی تمام داراییاش را نام ببرد، میسوزد. گفت: از ما بگذر...
وسیله هدایت و نجات/ گناه عقل را زایل میکند
عقل چیست؟ عقل این است که محاسبه را به تصویر میکشد. «العَقلُ یَهدی و یُنجی»[7]؛ عقل همان است که انسان را هدایت کند و نجات دهد؛(نه اینکه انسان را گیر بیاندازد و آخرتش را خراب کند). عاقل کسی است که اگر جایی باید دنیایش را فدا کند تا آخرتش حفظ شود، همین کار را میکند. در روایتی میفرمایند انسان هر گناهی میکند، قسمتی از عقلش از او سلب میشود که دیگر باز نمیگردد. آدمهایی که زیاد گناه میکنند، به حماقت میرسند و حرفهایی میزنند و کارهایی میکنند که دنیایشان هم خراب میشود.
بنابراین جاهلیت در مقابل عقلانیت است. عقل آن قدرتی است که انسان را هدایت میکند و باعث میشود که انسان به عِلمش عمل کند.
عقلِ کل و کلِّ عقل کدام است؟
روایت میفرماید: «أوّلُ ما خَلَقَ الله، اَلعَقل»[8] اولین چیزی که خدا خلق کرده، عقل است. پیامبر اکرم(صلیاللهعلیهوآله) فرمودند: «اَولُ ما خَلقَ الله نوری»؛ اولین چیزی که خدا خلق کرد، نور من بود. بعد ادامه دادند که از نور من بقیه اهلبیت خلق شدند و....
فلاسفه، این روایات را با هم جمع کردهاند. مرحوم علامه حسنزادهآملی(اعلیاللهالمقامه) در کتاب «اتحاد عاقل به معقول» میفرمایند: «انسان کامل، مظهر عقل کل است و پیغمبر(صلیاللهعلیهوآله) انسان کامل است.» بعد میفرمایند: «این انسان کامل که خلقت نورانیه دارد، تماماً محل تجلّی و مظهر صفات خدای متعال است که وجود نازنین پیغمبر(صلیاللهعلیهوآله) و بعد سایر معصومین(علیهمالسلام)، مظهر تجلی همه صفات الهی هستند.» خُلق عظیم و تمام خوبیها در وجود پیغمبر(صلیاللهعلیهوآله) است. تمام صفات پسندیده در پیغمبر(صلیاللهعلیهوآله) تجلی پیدا کرده است؛ پیغمبر(صلیاللهعلیهوآله) هم مظهر حیات است و هم محیی. تمام خُلق در وجود ایشان قرار داده شده است. در روایات داریم عقل، نور است، وجود پیغمبر(صلیاللهعلیهوآله) نیز، نور است.
بنابراین وقتی نورِ انسان کامل اولین خلقت خدا و عقل هم اولین خلقت خداست، معلوم میشود که انسان کامل، عقل کل است. همانطور که نور، بینایی، بصیرت و روشنایی میآورد، عقل هم بینایی، بصیرت، روشنایی و فهم میآورد. عقل کل یا انسان کامل، همان حجت خداست. بنابراین حجت خدا، عقلِ کل و کلِ عقل است.
ولایت، دایره تشخیص عاقل و جاهل
عقل همان چیزی است که با آن خدا بندگی شود و بهشت کسب شود. راه درست زندگی در این عالَم با عقل تشخیص داده میشود. عقل وقتی مجسم شود، وجود ولی خدا روی زمین است که همان عقل کل میباشد. تبعیت از او(اطاعت مطلق از ولی خدا) سعادت دنیا و آخرت را به دنبال دارد. این همان عقلانیت است؛ لذا اگر کسی دائر مدار امام معصوم(علیهالسلام) بود و حول محور امام معصوم حرکت کرد و تبعیت کامل از امام معصوم داشت، در دایره عقلانیت است. ولی کسی که از امام معصوم تبعیت و اطاعت نکند، جاهل است. لذا امکان دارد کسی در عصر جاهلیت زندگی کند اما در مدار حجت خدا و عقل کل باشد و در زمره جامعه عُقلا قرار گیرد و عکس آن هم میشود کسی در جامعه عُقلا در کنار ولی خدا زندگی کند، حتی با ولی خدا نسبت هم داشته باشد، ولی در مدار او حرکت نکند، چنین شخصی در جاهلیت خودش زندگی میکند.
حضرت آسیه(همسر فرعون) پیرو حضرت موسی(علیهالسلام) و در مدار عقلانیت بود، ولی خود فرعون و پیروانش مخالف حضرت موسی(علیهالسلام) در مدار جاهلیت بودند. یک عموی رسول مکرم اسلام(صلیاللهعلیهوآله) در مدار عقلانیت او قرار گرفته(حضرت حمزه) و عموی دیگرشان دشمن ایشان و در مدار جاهلیت(ابوجهل) است. در هر عصری، امکان دارد انسان اطاعت از امام معصوم نکند و ولایت او را نپذیرد و در جاهلیت خود زندگی کند. هر کس با ولی خدا بود، در مدار عقلانیت است. بنابراین کسانی که با ولایت دشمناند یا زاویه دارند، عقل ندارند.
اگر بر مدار ولایت نباشیم گمراهیم
ولیِ خدا، صراط مستقیم و مسیر و مدار است. روایت میفرماید: اگر کسی مدام نماز بخواند، انفاق کند، شبها تا صبح نماز بخواند و روزها تا شب روزه بگیرد، هر روز خانه خدا را طواف کند و بین رکن و مقام هم کُشته شود، ولی ولایت نداشته باشد، در اسفل درجات جهنم هست! چراکه در مسیر نیست. مثل اینکه در یک اتومبیل آخرین مدل با یک راننده ماهر، قصد دارد به مشهد برود، ولی در مسیر جاده بندرعباس در حرکت است. آیا هر چه با سرعت بیشتری برود به مقصد نزدیکتر میشود یا دورتر؟!
کسانی که در مسیر ولایت نیستند هر چه عبادت میکنند، از مقصد دورتر میشوند. خداوند در همین دنیا جزای کارهای خوب آنها را میدهد، ولی در آخرت بهرهای ندارد، چون در جاده و صراط نیستند. عقل، نور و صراط یعنی ولی خدا؛ با او میشود خدا را عبادت کرد و بهشت را به دست آورد.
دستهبندی جاهلیت در قرآن
نگرانیهای حضرت زهرا(سلاماللهعلیها) از جاهلیتی بود که بعد از عقلانیت داشت بر جامعه حاکم میشد؛ عقلانیتی که پیامبر(صلیالله علیه و آله) آورده بود.
قرآن کریم چهار جاهلیت را نام برده است: 1ـ ظَنَّ الجاهلیه[9] 2ـ تَبَرُجَ الجاهلیه[10] 3ـ حُکْمً جاهلیته[11] 4ـ حَمیّه الجاهلیته[12]. جاهلیت چهار شاخه دارد که حضرت زهرا(سلاماللهعلیها) نگران بودند اتفاق بیفتد و برای آن جامعه اتفاق افتاد.
امتحان سنت الهی
خداوند متعال میفرماید: «أحَسِبَ النّاسُ اَن یُتْرَکوا أَن یَقولوا آمَنّا لا یُفتَنون»[13]؛ مؤمنین گمان میکنند همین که ادعا کردند ایمان دارند، ما رهایشان میکنیم و آنها را امتحان نمیکنیم! فتنههای مختلفی وجود دارد: فتنههای اقتصادی، سیاسی، فرهنگی و... که در زمان صدر اسلام و زمان امیرالمؤمنین(علیهالسلام) بوده، الآن هم است، مثلاً میبینید شخصی انقلابی و ولایتی بوده، ولی حالا بر اثر فشارها از راه ولایت برگشته است.
تعجب نکنید. قبل از زمان ما چنین فشارهایی وجود داشته، ما حتی یک هفته هم نمیتوانیم فشارهای شعب ابیطالب زمان پیامبر(صلیاللهعلیهوآله) را تحمل کنیم. در امتحان الهی معلوم میشود چه کسی دروغ و چه کسی راست میگوید، در امتحان الهی مشخص میشود چه کسی مؤمن واقعی است. زمان امیرالمؤمنین(علیهالسلام) خیلیها ریزش کردند، زمان امام حسین(علیهالسلام) هم همینطور. حضرت فرمودند: «دینٌ لحقٌ علی ألسنتهم»[14]؛ دین لقلقه زبانهاست. همین که کار سخت میشود، عدهای دین را کنار میگذارند. سفارش شده هر روز در قنوت نماز بهتر است این دعا خوانده شود: «رَبَّنَا لَا تُزِغْ قُلُوبَنَا بَعْدَ إِذْ هَدَیْتَنَا وَهَبْ لَنَا مِنْ لَدُنْکَ رَحْمَةً إِنَّکَ أَنْتَ الْوَهَّابُ»[15]؛ خدایا مبادا قلبم وارونه شود، بعد از اینکه مرا هدایت کردی!
قدر نعمتهایمان را بدانیم
دوسالی که کروناست، بعضی از جلسات و روضهها دور شدهایم، خدا نکند که اعتقادات ما هم تغییر کرده باشد و نمازهایمان کم رنگ شده باشد. خدا نکند فاصله ما زیاد و دلهای ما از همدیگر دور شده باشد. خدا نکند مجالس اهلبیت(علیهمالسلام) از ما گرفته شود و برگردیم به زمانی که این همه نعمت نبود. خدا نکند برگردیم به آن زمان که در زیرزمین خانهها روضه میخواندند یا چادر از سر زنها میکشیدند. باید با تمام تلاش این نعمتها را حفظ کنیم. الان کسی چادر از سر کسی نمیکشد ولی خیلیها خودشان چادر از سرشان برمیدارند. در تاریخ یزد نوشتهاند پاسبانهای زمان قبل انقلاب اگر روسری از سر زنی میکشیدند یک قِران به آنها میدادند اگر چادر میکشید دو قِران. بعد این روسریها و چادرها را در میدان امیرچخماق آتش میزدند. ببینید چادر حضرت زهرا(سلاماللهعلیها) به چه قیمتهایی به دست ما رسیده است؟!
رسوم عرب را هم شکستند
بیبی وقتی خواستند به مسجد بروند لباس بلندی بر تن و روسری بلندی به سر داشتند، به فِضه فرمودند که جلباب(چادر) مرا بیاور. حضرت رفتند مسجد صحبت کنند. بعد از رحلت پدر بزرگوارشان 75 یا 95 روز به جای استراحت و عزاداری برای پدر، جنگیدند. در قوم عرب وقتی عزیز از دست میدادند به مدت سه روز دود از منزل آنها خارج نمیشد، میگفتند چون اهل این خانه مصیبتزده هستند نمیتوانند غذا بپزند، برایشان غذا میپختند و میبردند. نمیدانم چه شد که بعد از رحلت پیامبر(صلیالله علیه و آله) دود از خانه دخترشان بلند شد! آمدند دیدند در خانه آتش بلند شده است. آمده بودند فاطمه را آتش بزنند! بیبی فرمودند این خانهای که میخواهی آتش بزنی بچههای پیغمبر در آن هستند. آن ملعون گفت اگرچه بچههای پیغمبر باشند این خانه را با اهلش آتش میزنم. در مدینه سر قصه امیرالمؤمنین(علیهالسلام) خیلی رسمها را شکستند، چه غربتی دارد امیرالمؤمنین.
یکی از رسمهای عرب این بود که کسی عزیزش از دنیا میرفت در عزاداریاش به او کمک میکردند و غذا میدادند، یکی دیگر از رسمهای عرب این بود که وقتی بین مردان دعوا میشد، اگر یک زن به میان میآمد او را رها میکردند، نمونهاش هم در مورد پیغمبر(صلواتاللهعلیه) است. مشرکین مکه به پپغمبر(صلواتاللهعلیهوآلهوسلم) سنگ میزدند، پیغمبر(صلواتاللهعلیهوآله) سر تا پا خونآلود دواندوان میآمدند به طرف خانه، حضرت خدیجه(سلاماللهعلیها) وقتی متوجه میشد از خانه بیرون میآمد، جلوی پیامبر(صلواتاللهعلیهوآله) میایستاد، اینها میرفتند میگفتند: ما با زن کاری نداریم. این رسم را هم در مدینه شکستند. در مدینه بدتر از جاهلیت رفتار کردند. بیبی میگفت میترسم برگردید به جاهلیت، ولی بدتر از جاهلیت رفتار کردند.
زمانی که میخواستند امیرالمؤمنین(علیهالسلام) را برای بیعت ببرند سلمان فارسی و ابوذر ایستاده بودند. جلوی اینها به امیرالمؤمنین(علیهالسلام) حمله کردند و دست امیرالمؤمنین(علیهالسلام) را بستند. فاطمه زهرا(سلاماللهعلیها) کمربند امیرالمؤمنین(علیهالسلام) را گرفت پادرمیانی کرد تا شاید اینکار را نکنند.
اولین روضه خانگی در منزل امیرالمؤمنین(علیهالسلام)
«السلام علیک یا بنت رسول الله، السلام علیک یا بنت افضل الانبیاء الله و رسله، السلام علیک یا زوجه ولی الله، السلام علیک یا ام الحسن و الحسین سیدی شباب اهل الجنه».
روزی پیامبر(صلواتاللهعلیهوآله) گریه میکردند. گفتند: یا رسولالله چرا گریه میکنید؟ فرمودند: «أبکی مِن لَطمِ فاطمه خَدوها»؛ گریه میکنم برای صورت دخترم که به او سیلی میزنند. کسی باورش نمیشد.
روزی هم پیامبر(صلواتاللهعلیهوآله) نشست به صورت یکییکی اهلبیتش در خانه نگاه کرد و گریه کرد. کسی جرأت نکرد در این حال از پیامبر(صلواتاللهعلیهوآله) چیزی بپرسد. فقط کسی که چنین مواقعی میرفت پیش پیامبر(صلواتاللهعلیهوآله) امام حسین(علیهالسلام) بود. دواندوان رفت در بغل پدربزرگش دست انداخت گردن آقا و صورت را بوسید. آقاجان چه شده؟ گریه پیامبر(صلواتاللهعلیهوآله) بیشتر شد. گفتند: آقاجان، چرا اینقدر گریه میکنید؟ فرمود: تکتکتان را میبینم که با شما چه میکنند؟! اولین روضه خانگی را پیامبر(صلواتاللهعلیهوآله) گرفتند.
[1] . حدیث قدسی؛ کتاب الانوار فی مولد النبی اثر ابوالحسن بکری.
[2] . سوره آل عمران، آیه 144.
[3] . سوره مائده، ایه 50.
[5] . الکافی، ج1 ص11.
[6] . الکافی، ج1، ص11.
[8] . کتاب عقل و جهل حدیث 7 ص109.
[9] . سوره آل عمرانف آیه 154.
[10] . سوره احزاب، آیه 33.
[11] . سوره مائده، آیه50.
[12] . سوره فتح، آیه 26.
[13] . سوره عنکبوت، آیه2.
[14] . تحفالعقول، ص245.
[15] . سوره آلعمران، آیه 8.