Return to Full Page

راه آسان شدن دینداری

راه آسان شدن دینداری


راه آسان شدن دینداری

 

حجت‌الاسلام مهدوی‌نژاد: عشق، مرحله کمال و بلوغ عقل است، وقتی عقل انسان بالغ شد، فراتر از مُلک و مادیات را درک می‌کند و رفتارهای متعالی‌ از خود نشان می‌دهد // محبت اهل‌بیت(علیهم‌السلام) کشتی نجات انسان‌هاست. اگر حق معرفت دین و اهل‌بیت(علیهم‌السلام) را پیدا کنیم یعنی به شناخت برسیم، حب به‌وجود می‌آید // چگونه سختی‌های دین‌داری را تحمل کنیم؟ // می‌خواهی خودت را تربیت کنی؟ باید بدانی مبدأ تغییر امیال انسان، حب است، ببین به چه چیزی میل داری، آن را تغییر بده... // شهید بهشتی می‌فرمودند: «برادرها، خواهرها عاشق شوید، زندگی به عشق است». کسی که نتواند عاشقانه زندگی کند، اصلاً زندگی نکرده است

 

شناسنامه:

عنوان: قرار هفتگی

موضوع: راه آسان شدن دینداری

زمان: شنبه، 4 شهریور 1402

مکان: امامزاده سیدجعفرمحمد(علیه‌السلام)

 

 

فلسفه برگزاری مراسم چهلم یا اربعین

وقتی کسی از دنیا می‌رود و چهل روز از حیات آخرتی یا برزخی او می‌گذرد، معمولاً برای او مراسم چهلم می‌گیرند. یکی از دلایل آن طبق روایت این است که تعلق روح انسان به جسمی که در خاک رفته تا چهل روز ادامه دارد. کسی که از دنیا می‌رود از آنجا که روح او عادت به این جسم داشته به محض اینکه از جسم مفارقت کرد، جسم را فراموش نمی‌کند؛ لذا تا چهل روز روح با جسم در ارتباط است و به محل دفن جسک رفت‌وآمد دارد. به جسم سر می‌زند و جسم خود را حتی در داخل قبر می‌بیند. چهل روز به بعد کم‌کم این تعلق از بین می‌رود؛ لذا برگزاری محافل و مجالس ختم، سوم، هفتم، چهلم و... مستند به این روایات است. به خاطر تعلق روح به جسم و اینکه روح میت نیاز به خیرات معنوی دارد تا به او برسد و نواقص معنوی او را جبران کند و به راحت‌تر جدا شدن او از این تعلقات کمک کند، تا چهل روز مراسماتی برای متوفی برگزار می‌شود.

 

سرّ عظمت اربعین امام‌حسین(علیه‌السلام)

 اربعین برای امام‌حسین(علیه‌السلام) که به این عظمت رسیده، طبیعتاً هدف، منظور و برنامه‌ای از طرف خدای متعال دارد. امام صادق(علیه‌السلام) فرمودند: وقتی امام حسین(علیه‌السلام) به شهادت رسیدند: «بَکَتِ السماءُ عَلَی الحُسین اربعین یوماً بِالدّم»[1]؛ تا چهل روز آسمان خون گریه کرد. علمای اهل سنت و حتی متعصبینی مثل ابن‌حجرعسقلانی می‌گوید: «لَمّا قُتِلَ الحُسَینُ أمطَرَتِ السّماءُ دَماً وَ حِبابُنا وَ جِرارُنا صارَت مملوءهً دماً»[2]؛ وقتی حسین‌بن‌علی(علیه‌السلام) کشته شد، آسمان خون گریه کرد طوری که چاه‌ها و کوزه‌ها مملو از خون شد. این برای همان سالی است که امام به شهادت رسیدند که در روایت دارد هر سنگی را در روز عاشورا از روی زمین برمی‌داشتند از زیر آن خون می‌جوشید؛ این ماجرای جاری شدن خون از تربت امام حسین(علیه‌السلام) همچنان ادامه دارد. این از نمونه اعجاز الهی است؛ چراکه امام حسین(علیه‌السلام) خون خدا (ثارالله و ابن ثاره) هستند و این معجزه ادامه دارد.

در سال شهادت امام حسین(علیه‌السلام) آسمان خون هم باریده است. زهری و ثعلبی دو تن از بزرگان اهل سنت هم نقل کرده‌اند که سرخی شفق و فلق تا قبل از شهادت امام حسین(علیه‌السلام) به این شکل نبوده، یعنی سرخی‌ای که موقع طلوع و غروب می‌بینید بعد از شهادت امام حسین(علیه‌السلام) پدیدار شده است.

امام، روح عالم هستی است و وجود همه عوالم، وابسته به وجود امام است، بنابراین وقتی صدمه‌ای به امام وارد می‌شود همه عوالم و موجودات از ثلمه‌ای که به‌وجود آمده متأثر می‌شوند. حتی در مورد امیرالمؤمنین(علیه‌السلام) هم هست که وقتی شمشیر به فرق مبارکشان خورد و جبرئیل فریاد زد: «تَهَدَّمَت وَ الله أرکانِ الهُدی»، دریاها متلاطم شد و طوفان به‌وجود آمد و حتی از زیر سنگ‌ها خون جاری شد.

 

اهل‌بیت امام حسین(علیه‌السلام) در کدام اربعین وارد کربلا شدند؟

درباره تاریخ وقوع اربعینی که کاروان اهل‌بیت(علیهم‌السلام) به کربلا آمدند، اختلاف نظر است. عده‌ای می‌گویند همان اربعین اول کاروان به کربلا آمده و عده دیگر می‌گویند اربعین دوم بوده، یعنی سال بعد به کربلا آمدند. آنهایی که می‌گویند اربعین سال بعد بوده، به‌خاطر دوری مسافت بوده که دوری عراق تا شام و از آنجا تا کربلا چهل روز امکان پیمودنش به‌ویژه با شتر نیست و زمان خیلی بیشتری می‌برده، و اربعین سال بعد بوده که کاروان اهل‌بیت(علیهم‌السلام) به کربلا آمده‌اند.

 

دلایل ورود کاروان اهل‌بیت(علیهم‌السلام) در اربعین اول// نمونه تاریخی در مورد کوتاه شدن مسیر طولانی

 معروف و مشهور بین مورخین و مقاتل همان اربعین اول است. شخصیت‌های ممتاز و بزرگی معتقدند اربعین اول بوده، مثل مرحوم شیخ عباس قمی صاحب مفاتیح‌الجنان، از متأخیرین، شهید بزرگوار آیت‌الله دستغیب و... از مورخین نیز ذکر کرده‌اند. دلایلی را هم برایش اقامه می‌کنند:

اول: راه‌ها و جاده‌هایی که در گذشته بین مراکز مختلف و شهرها وجود داشته، هرکدام کاربری خاصی داشته است. بعضی از آن جاده‌ها طریق مخصوصی بوده برای مسئولین مملکتی یا راه‌هایی بوده برای اسب‌های نامه‌بر که به آنها «برید» می‌گفتند؛ این جاده‌ها میانبر بوده که به آنها «طریقٌ مُعَبَد» یا راه‌های میانبر می‌گفتند. معتقدند که ‌کاروان را از آن راه بردند و از راه مرسوم کاروان‌ها و اتوبان و جاده اصلی نمی‌رفتند، از راه میانبر مخصوص نامه‌برها بردند. احتمالاً به اندازه مسیر اصلی هموار نبوده ولی مسیرهایی بوده که برای شخصیت‌های حکومتی و عالی‌رتبه بوده که در شرایط خاصی آنها را می‌بردند، بعضی‌ هم جاده‌های مناسبی بوده است. پس، از غیر از جاده‌های اصلی ممکن است آنها را برده باشند که زمان هم کوتاه شود.

دوم: مرکبی که آنها را بردند و به کربلا رساندند، شتر‌ها و اسب‌هایی بوده که تندرو بوده و در تاریخ هست این اسب و شتر از کبوتر و درنا که دو پرنده برای نامه رساندن بودند، تند‌تر می‌رفتند و به مقصد می‌رسیدند.

سوم: در آن جاده‌ها چاپارخانه‌هایی برای تیمار اسب و شترها بوده که کسانی که نامه می‌بردند یا از این مسیرها می‌رفتند در آنجا اسب‌شان را عوض می‌کردند و اسب تازه‌نفس می‌گرفتند؛ لذا سرعت حرکت هم بالا می‌رفته. پس از این جهت هم احتمال داده شده که اهل‌بیت(علیهم‌السلام) را از مسیر‌های میان‌بُر و با مرکب‌های تندرو برده باشند.

در تاریخ هم نمونه ‌چنین چیزهایی زیاد بوده، مالک اشتر مسیر حمص تا کوفه را درحالی‌‌که ده روز راه بوده، هفت روزه می‌رود. امام حسین(علیه‌السلام) که ۲۸ رجب از مدینه خارج می‌شوند سوم شعبان به مکه می‌رسند، چهار یا پنج روزه به مکه می‌رسند، درحالی‌که مورخین نوشته‌اند ۷۶ فرسنگ بوده است. از مدینه تا مکه را ده منزل بوده که بین ده تا چهارده روز این مسیر را طی می‌کردند. امام حسین(علیه‌السلام) به‌خاطر خوف از ترور چهار یا پنج روزه این مسیر را می‌آیند. وقتی از مدینه بیرون آمدند باید به سرعت به مکه می‌رسیدند که سرزمین امنی بود و این مسیر، مسیر خطرناکی بود، باید با سرعت می‌رفتند لذا توقف‌ها به حداقل و سرعت هم حداکثر می‌رسیده، لذا در تاریخ ثبت شده که حضرت چهار یا پنج روزه به مکه رسیدند.

یکی دیگر از دلایلی که می‌تواند دلیل محکمی هم باشد، همین که اربعین اول اینقدر برجسته شده و اهل‌بیت(علیهم‌السلام) به آن عنایت داشتند، اراده الهی است که اربعین اینطور برجسته شده و دلها به این مکان مقدس کشیده می‌شود.

 

نشانه‌های مؤمن (شیعه)

سلسله روایات تحت عنوان «علامات المؤمن» از امام سجاد، امیرالمؤمنین، امام صادق و دیگر ائمه(علیهم‌السلام) نقل شده که نشانه‌ها و ویژگی‌های مختلف و نزدیک به هم از مؤمن را نقل می‌کنند. ازجمله از امام حسن عسکری(علیه‌السلام) نقل شده: «عَلاَمَاتُ اَلْمُؤْمِنِ خَمْسٌ». اولاً توجه شود کسی که اسلام آورده ولی ولایت را نپذیرفته هم به عنوان مسلمان شناخته می‌شود، اما کسی مؤمن یا شیعه نامیده می‌شود که ایمان به ولایت دارد. در اینجا منظور از مؤمن، شیعه است.

 امام عسکری(علیه‌السلام) می‌فرمایند: «صَلاَةُ اَلْخَمْسِینَ وَ زِیَارَةُ اَلْأَرْبَعِینَ وَ اَلتَّخَتُّمُ فِی اَلْیَمِینِ وَ تَعْفِیرُ اَلْجَبِینِ وَ اَلْجَهْرُ ببِسْمِ اَللّهِ اَلرَّحْمنِ اَلرَّحِیمِ»[3]؛ مؤمن هر روز 51 رکعت نماز به‌جامی‌آورد (هفده رکعت نماز واجب و بقیه‌ نمازهای نافله و مستحبی)، در روایت آمده نوافل جبران‌کننده‌ ضعف و نقایص نماز واجب‌اند. دوم: «زِیَارَةُ اَلْأَرْبَعِینَ» که در اینجا منظور، قرائت زیارت اربعین امام حسین(علیه‌السلام) است. اگر کسی در روز اربعین موفق به زیارت کربلا نشد، حداقل مقید به قرائت زیارت اربعین باشد و حداکثر به زیارت اباعبدالله(علیه‌السلام) مشرف شود.

«و التَّخَتُّم بِالیَمین»؛ انگشتر به دست راست کردن هم از علامات شیعیان است. «وَ تَعفیرُ الجَبین»؛ پیشانی را برای سجده بر روی خاک گذاشتن (استفاده از مهر خاکی) «وَ الجهرُ بِبِسم‌الله الرحمن الرحیم»؛ بلند گفتن بسم‌الله در نمازها.

اینها ویژگی‌های شیعیان است که اهل سنت اصلاً این کارها را انجام نمی‌دهند. این روایت مشخص کردن وجه تمایز شیعه و غیرشیعه توسط امام عسکری(علیه السلام) است؛ اگر دیدید کسی این پنج‌ کار را انجام می‌دهد حتماً از شیعیان است. دوران اهل‌بیت(علیهم‌السلام) شیعیان خیلی کم بودند و گفتن این علامات باعث ایجاد اجتماعی شد که این پنج‌ شاخصه را داشتند. کم‌کم شیعیان را به صورت نرم و با علامت‌های خاص (بسم‌الله را بلند گفتن، انگشتر به دست راست کردن، استفاده از مُهر برای نماز، 51 رکعت نماز خواندن و زیارت اربعین) متمایز و جدا کردند.

در ضمن این اعمال جنبه‌ تهذیب برای مؤمن هم دارد؛ سازنده است و تأثیرات معنوی دارد. سجده‌ بر خاک اثر تربیتی و نفسانی دارد. همچنین سجده مخصوصاً سجده طولانی بینی شیطان را به خاک می‌مالد. در روایت آمده کسی که از تربت امام حسین(علیه‌السلام) برای سجده نماز یا غیرنماز استفاده کند، حجاب‌های هفتگانه را از بین می‌برد؛ حجاب‌هایی که بین انسان و خدای متعال است.

امام حسن عسکری(علیه‌السلام) آخرین امامی هستند که بعد از ایشان، دوران غیبت امام معصوم شروع می‌شود و در حقیقت این اعمال و نشانه‌ها، کم‌کم شیعیان را به هم معرفی می‌کند، برای مثال، امروز زیارت اربعین، در افقی که حضرت از نشانه‌های شیعیان معرفی می‌کنند، یک شاخص است. حج با همه عظمت و بزرگی‌اش که باید اقامه شود از علائم مؤمن و شیعه نیست، بلکه از علائم اسلام است. امروز برگزاری حج در دست وهابیت است و اجازه نمی‌دهند حج ابراهیمی واقعی که آثار حقیقی حج را به دنبال دارد، اقامه شود. از طرفی، اربعین که جمعیتی چندین برابر ایام حج را در خود جای داده، روزبه‌روز بالنده‌تر می‌شود و نقشه‌های دشمنان در مورد اسلام و تشیع را خنثی می‌کند و همه اینها با وجود اسلام‌هراسی، شیعه‌هراسی و این همه هزینه برای ترساندن مردم دنیا و غرب مخصوصاً از تشیع و با تحریم رسانه‌ای عدم انتشار تصاویر اربعین اتفاق افتاده است.

 

اظهار نظر کشیش مسیحی درباره زیارت اربعین

 یکی از کشیش‌های مشهور اروپایی در پیاده‌روی اربعین شرکت کرد، در کلیسا و در مقابل جمعیت زیادی از مسیحیان می‌گوید من در پیاده‌روی اربعین شرکت کردم و بر همه مسیحیان واجب است در این رویداد شرکت کنند. این اخلاق کریمانه و سبک زندگی در دنیایی شکل گرفته که بشریت همه منافع و لذات را برای خودش می‌خواهد و این یک فرهنگ شده است. در کشورهای غربی خانواده از هم پاشیده، بین پدر و مادر محبت نیست، بین انسان‌ها روابط گرم وجود ندارد و همه‌چیز را سرمایه، پول و منافع تعیین می‌کند. حتی منافع مادی است که انسان‌ها را دور هم جمع می‌کند؛ در این شرایط، زوار اربعین وارد بهشتی می‌شوند که یک شخص، یک خانواده‌ یا عشیره‌ تمام سال زحمت کشیده و اموالش را جمع کرده و به راحتی و به صورت رایگان در اختیار مردم می‌گذارد! این برای بشر امروزی اصلاً قابل فهم نیست. این همان ماجرایی است که در زیارت اربعین می‌خوانید: «و بَذَلَ مُهجَتَهُ فیکَ لِیَستَنقِذَ عبادکَ من الجهاله و حیره الضلاله»؛ امام حسین(علیه‌السلام) خون قلبش را داد، نتیجه خون امام حسین(علیه‌السلام) این شد که بشریت از جهالت و سرگردانیِ گمراهی نجات پیدا کند. خون امام حسین(علیه‌السلام) این بساط را به راه انداخته و همه را هدایت می‌کند، خوب‌ها را خوب‌تر و بدها را خوب می‌کند. این اثر خون امام حسین(علیه‌السلام) و اثر زیارت امام حسین(علیه‌السلام) در عالم است.

 

اربعین، معجزه امام حسین(علیه‌السلام)

زیارت اربعین با همه شیرینی‌ها و جذابیت‌ها، سختی‌هایی هم دارد. تا ده سال آینده اربعین در تابستان است؛ طبیعتاً هوای گرم پنجاه درجه آدم را اذیت می‌کند، هرچقدر هم موکب باشد و به شما آب بدهند، کمی سختی‌ راه را کم می‌کند. فشردگی جمعیت هم مزید بر علت است. طبق آمار رسمی سال گذشته، 25 میلیون نفر به کربلا مشرف شدند. این جمعیت وارد یک یا دو شهر می‌شوند، نجف و کربلا که اصلاً زیرساخت شهری ندارد، شرایط فاضلاب و خدمات شهری‌ مناسبی ندارد، جز معجزه الهی و عنایت امام حسین(علیه‌السلام) چیز دیگری نیست. اگر کسی حساب شده به ماجرا نگاه کند، می‌فهمد این حرکت، یک جریان غیرعادی است.

 

فضائل عجیب زیارت امام حسین(علیه‌السلام)

در این فضا با این برکات و مشوقات، با روایاتی که ما را به سمت کربلا سوق می‌دهد و می‌فرماید مخصوصاً در اربعین، زیارت پیاده یا سواره، هزینه سفر کسی را پرداخت و او را نائب کنید، خودتان از طرف کسی بروید و نائب الزیاره باشید، برای امام حسین(علیه‌السلام) خرج کنید، اطعام عزاداران امام حسین(علیه‌السلام) یا... همه ثواب دارند. در این موارد حتی در مورد مرگ روایات متعددی دارد، اگر کسی در راه زیارت امام حسین(علیه‌السلام) از دنیا برود، ملائکه خدا روح او را به عرش الهی می‌برند و تا قیامت در مکان مخصوصی، در جوار سیدالشهداء(علیه‌السلام) خواهد بود، اگر کسی در این راه شهید شود که «نورٌ علی نور» است. آنقدر این روایات عجیب است که اگر کسی شوق معنوی داشته باشد، آرزو می‌کند در راه زیارت امام حسین(علیه‌السلام) جان دهد.

 

تحمل سختی‌های دینداری با حُب// راه آسان شدن دین‌داری

چگونه سختی‌هایی که علی‌الظاهر در اربعین وجود دارد یا به بیان دیگر سختی‌های دین‌داری را تحمل کنیم؟ در روزه ماه مبارک رمضان یا عبادات دیگر، چگونه راه را برای خود هموار کنیم؟ تنها یک راه دارد: اگر حق معرفت دین و اهل‌بیت(علیهم‌السلام) را پیدا کنیم یعنی به شناخت برسیم، حب به‌وجود می‌آید. در روایت می‌فرماید: «هل الدّین إلا الحُبّ»[4]؛ آیا دین چیزی جز حب است؟ حب یعنی محبت و عشق. می‌فرماید دین چیزی جز عشق نیست. اگر عاشقانه دین‌داری کردی، همه چیز بر تو سهل می‌شود. راه دیگری ندارد؛ باید عاشق شوی تا دین‌داری بر تو سهل شود.

چراکه دین یک جنبه ملکوتی دارد؛ همه‌ دین جنبه مُلکی نیست، جنبه دیگری هم به نام جنبه غیب دارد. غیب را همه نمی‌فهمند، تحمل رفتارهایی که در آن محاسبات غیبی است را همه ندارند. نمونه‌ آن حضرت خضر و حضرت موسی(علیهما‌السلام) بودند. حضرت موسی(علیه‌السلام) در سفری با ایشان همراه بودند ولی رفتارهای حضرت خضر(علیه‌السلام) را تاب نمی‌آورند. نمونه‌های دیگرش این است که انسان اگر به قیامت، معاد و... اعتقاد نداشته باشد، نمی‌تواند خیلی از اعمال را انجام دهد، نمی‌تواند سختی جهاد در راه خدا را تحمل کند، مثل لشکر سوریه؛ ارتش سوریه حقوق می‌گیرند و می‌جنگند، برای همین بعد از ساعت اداری دیگر نمی‌جنگند! خیلی از ارتش‌های دنیا اینگونه‌اند، مانند بسیجی‌های ما نیستند. چه کسی می‌تواند اینگونه فداکاری کند؟ چه کسی می‌تواند چنین اعتقادی داشته باشد؟ کسی که عاشق شده باشد و چه کسی عاشق می‌شود؟ کسی که عارف شده باشد، یعنی شناخت پیدا کرده باشد. اگر گفتند عاشق شوید به معنای این نیست که عشق در مقابل عقل است، این اشتباه است که عشق و عقل را در مقابل یکدیگر قرار دهیم.

 

تنها راه درمان

عشق، مرحله کمال و بلوغ عقل است، وقتی عقل انسان بالغ شد، فراتر از ملک و مادیات را درک کرد و رفتارهای متعالی‌تر نشان داد، این فرد، عاشق است. عشق یعنی حب و تنها راه درمان در هر مقوله‌ای همین است، مثلاً در تربیت، ما چگونه خود و بچه‌هایمان را تربیت کنیم؟ پیغمبر(صلی‌الله‌علیه‌وآله) می‌فرمایند: «أدِّبوا أولادَکُم علی ثَلاثِ خِصالٍ؛ حُبِّ نَبیِّکُم، و حُبِّ أهلِ‌بَیتِهِ و قِراءةِ القرآنِ»[5]؛ فرزندان خود را بر سه خصلت تربیت کنید: دوست داشتن پیامبرتان، دوست داشتن اهل‌بیت او و خواندن قرآن. شما محبت پیامبر(صلی‌الله‌علیه‌وآله) و اهل‌بیت(علیهم‌السلام) را در دل فرزندتان بگذارید، او را اهل قرائت قرآن و مأنوس با قرآن تربیت کنید، آنوقت از جهت تربیت او خیالتان راحت باشد.

می‌خواهی خودت را تربیت کنی؟ باید بدانی مبدأ تغییر امیال انسان، حب است، ببین به چه چیزی میل داری. خیلی از چیز‌ها را نمی‌توانی ترک کنی، حبی در تو تقویت شده و حبی در تو ضعیف شده، آن را تغییر بده. «حُبُّ‌الدُّنْیا رَأْسُ کُلِّ خَطِیئَه»[6]، محبت دنیا در دل تو زیاد شده، آن را کنار بزن. «...أَشَدُّ حُبًّا لِلَّه...»[7]، محبت الهی را در دل خود زیاد کن، آنوقت تربیت می‌شوی.

 

تحمل سختی‌ها با حُب// خاصیت عشق

ما با حب می‌توانیم همه‌ سختی‌ها را از بین ببریم. خاصیت عشق این است که وقتی به و‌جود آمد، همه سختی‌ها آسان می‌شود. البته همه پای عشق، دوام نمی‌آورند. همه باید به سمت عاشق شدن بروند اما همه دوام نمی‌آورند.

عشق از اول سرکش و خونی بود                تا گریزد هر که بیرونی بود

ابتدا که امام وارد کربلا شدند و توضیح دادند که چند روز دیگر در روز عاشورا چه اتفاقی قرار است رخ دهد، مردم دسته‌دسته، شب‌به‌شب و هرشب ده‌ها نفر می‌رفتند. وقتی پای سختی وسط می‌آید و کار سخت می‌شود، بسیاری می‌گویند نمی‌شود. روایتی از امام صادق(علیه‌السلام) درباره زیارت امام حسین(علیه‌السلام) وجود دارد، شخصی به حضرت گفت: خوف و خطر دارد، ایشان فرمودند: برو کربلا، گفت: خطر جانی دارد، فرمودند: برو کربلا، گفت: پول ندارم، فرمودند: برو کربلا، پول قرض کن و به کربلا برو. در روایت داریم که اگر عمر کسی بر او بگذرد و زائر قبر امام حسین(علیه‌السلام) نشده باشد، حتی اگر بهشتی هم باشد، مهمان اهل بهشت است و غرفه در بهشت ندارد. البته ممکن است کسی علی‌الظاهر زائر کربلا نشود اما به دلایل شرعی نتواند برود؛ فرق می‌کند با کسی که از روی بی‌توجهی به کربلا نرفته باشد. در روایت داریم این فرد مغبون، خسارت‌زده و ضررخورده است. باید برای رفتن به کربلا تلاش کرد ولی اگر قرض کرده‌اید باید حق مردم را ادا کنید. نه اینکه قرض کنی و بعد پول مردم را ندهی. گفته‌اند قرض کنید و به کربلا بروید ولی نه اینکه نمی‌توانیم قرض را پس بدهیم، اینطور نیست. گرچه کسی که عارفانه و عاشقانه این کارها را بکند، خدا اسباب آن را فراهم می‌کند.

 

مزد عاشقان// مزد کسانی که پای کار امام حسین(علیه‌السلام) ایستادند

وقتی امام حسین(علیه‌السلام) فرمود روز عاشورا چه‌خبر است؛ گرما، تیر، تشنگی، زخم، شمشیر و نیزه، عده‌ای رفتند، چند نفر ماندند؛ 84‌ زن و بچه و 72 نفر مرد پای رکاب امام حسین(علیه‌السلام) ماندند. حداقل عددی که داده‌اند، این است. تا امام حسین(علیه‌السلام) اینگونه فرمودند همه رفتند، نهایتاً شب عاشورا شد، امام همین 72 نفر را هم جمع کردند و فرمودند فردا چه اتفاقاتی خواهد افتاد و فرمودند من بیعت خود را از شما برداشتم و اگر شما بروید اشکالی ندارد، آنها مرا می‌خواهند، شما بروید. بیعت خود را برداشتند، اما نرفتند. بعد امام ماجرا را ورق زدند و فرمودند: حالا که ماندید بگذارید بگویم قصه این است؛ بین دو انگشت‌ مرا نگاه کنید، همه نگاه کردند و جایگاه خود را در بهشت دیدند. حالتی بر آنها عارض شد که در روایت دارد که در شب عاشورا کسانی مثل بُریر و امثال او آنقدر شاد بودند که لطیفه می‌گفتند و می‌خندیدند. بعضی از اصحاب گفتند: چرا شما اینقدر می‌خندید؟ می‌گفتند: چرا شاد نباشیم فردا می‌دانید کجا هستیم؟!

وقتی شما تحمل این سختی‌ها را داشتید و مردانه ایستادید، چیزی می‌بینید که دیگران نمی‌بینند. این مزد آن کسانی است که پای کار امام حسین(علیه‌السلام) ایستادند و در سختی‌ها و مرارت‌های دینداری مقاومت می‌کنند.

 

اهل‌بیت(علیهم‌السلام)؛ کشتی نجات انسان‌ها

مرحوم طبرسی(رحمت‌الله‌علیه) از وجود مبارک پیامبر(صلی‌الله‌علیه‌وآله) روایتی معروف نقل می‌کند که می‌فرمایند: «مَثَلُ أهلِ بَیتی فِیکم کَمَثَلِ سَفینهِ نوحٍ؛ مَن رَکبَها نَجا، وَ مَن تَخَلَّفَ عَنها زُجَّ فِی النّارِ»[8]؛ اهل‌بیت من در میان شما، همچون کشتی نوح‌اند که هر که بدان سوار شد، نجات یافت و هر که از آن بازمانْد، به آتش افکنده شد. مرحوم طبرسی(رحمت‌الله‌علیه) نقل می‌کند که ادامه‌ روایت این است: «وَ إِنَّکَ تُسْتَشْهَدُ بِهَا وَ یُسْتَشْهَدُ مَعَکَ جَمَاعَهٌ مِنْ أَصْحَابِکَ لَا یَجِدُونَ أَلَمَ مَسِّ الْحَدِیدِ وَ تَلَا: (قُلْنا یا نارُ کُونِی بَرْداً وَ سَلاماً عَلی‏ إِبْراهِیمَ) تَکُونُ الْحَرْبُ عَلَیْکَ وَ عَلَیْهِمْ [بَرْداً وَ] سَلَاماً »[9]؛ پیغمبر(صلی‌الله‌علیه‌وآله) فرمودند: تو و اصحابی که با تو می‌مانند، درد این تیغ‌ها، تیرها و نیزه‌ها را احساس نمی‌کنند. شما فکر می‌کنید زمانی که سر از بدن امام حسین(علیه‌السلام) جدا می‌کردند، ایشان خیلی زجر کشیدند؟ در روایت فرمودند: احساس نمی‌کرد. کشتن امام، اوج رذالت بود، ما برای این رذالت گریه می‌کنیم.

 

عاشق با درد بیگانه است

داستان حضرت یوسف(علیه‌السلام) و زلیخا که همه‌ زنان بزرگان مصر را جمع کرد، به همه یک ترنج و چاقو داد، زمانی که حضرت یوسف(علیه‌السلام) رد می‌شدند، همه زنان دست خود را بریدند و نفهمیدند. چگونه درد و سوز را احساس نکردند؟ عشق زمینی این کار را می‌کند، آنوقت عشق آسمانی نمی‌کند؟ در یکی از جنگ‌ها تیر به پشت پای امیرالمؤمنین علی(علیه‌السلام) خورده بود و از شدت درد نمی‌شد تیر را خارج کرد، امام مجتبی(علیه‌السلام) فرمودند وقتی پدرم به نماز ایستادند تیر را بیرون بیاورید؛ عاشق خداست. حضرت به نماز ایستادند. تیر را از پای مبارک ایشان کشیدند، جراحی کردند و حضرت نفهمیدند!

مرحوم آیت‌الله سیداحمد‌خوانساری(رحمت‌الله‌علیه) که قبر مطهرشان در حرم حضرت معصومه(سلام‌الله‌علیها) در جوار قبر آیت‌الله علامه طباطبایی(رحمت‌الله‌علیه) است، مرجع تقلید بودند و مقلدینی داشتند. ایشان نظرشان این بود که شخص هنگام بیهوشی عمل که در اثر دارو بیهوش می‌شود از عقلانیت خارج می‌شود، می‌گفتند اگر برای من بیهوشی استفاده کنند در آن لحظاتی که بیهوشم صلاحیت تقلید ندارم، تکلیف مردمی که از من تقلید می‌کنند در آن لحظه چه می‌شود؟ پس بیهوشی برای من استفاده نکنید، من ذکر می‌گویم و شما جراحی را انجام دهید. در طول ساعت عمل شروع به ذکر گفتن کردند، بدن ایشان را شکافتند، عمل کردند و ایشان متوجه نمی‌شدند.

 

محبت، راه رسیدن به سعادت است// قدرت محبت

اگر کسی محبت را در وجود خود تقویت کند، این محبت او را به سعادت می‌رساند. البته بعضی از محبت‌ها هم انسان را بیچاره می‌کند. محبت خیلی قدرت دارد، باید مراقب حب بود.

شهیدی اهل بحرین بود و مادرش خیلی بی‌تابی می‌کرد، چراکه وهابی‌ها سر جوان را بریده بودند. پسرش به خواب او می‌آید و سؤال می‌کند چرا اینقدر بی‌تابی می‌کنی؟ مادر می‌گوید تو را اینگونه کشتند و دلم تاب نمی‌آورد. به مادرش می‌گوید ناراحت نباش و گریه نکن وقتی که خواستند سر من را جدا کنند امام حسین(علیه‌السلام) بالای سر من ایستادند، چشم من که به صورت امام افتاد، دیگر نفهمیدم چگونه سرم را جدا کردند و حس نکردم. پیغمبر(صلی‌الله‌علیه‌و‌آله) می‌فرمایند: حسین جان، تو و اصحابی که با تو می‌مانند «لَا یَجِدُونَ‌ أَلَمَ مَسِّ الْحَدِیدِ»؛ درد تیغ‌ها و نیزه‌ها را احساس نمی‌کنند. چگونه سیزده چوب تیر در بدن سعیدبن‌عبدالله فرومی‌رود و جلوی امام ایستاده است؟ امام که نماز را سلام می‌دهند او می‌‌افتد. چه چیزی او را سر پا نگه داشته تا جلوی امام بایستد که ایشان تیر نخورند؟ اینها را باید دید.

 

وقتی عشق آتش را گلستان می‌کند

در روایت می‌فرمایند پیامبر این آیه را تلاوت‌ کردند: «قُلْنَا یَا نَارُ کُونِی بَرْدًا وَسَلَامًا عَلَی إِبْرَاهِیمَ»[10]؛ وقتی حضرت ابراهیم(علیه‌السلام) را با منجنیق در آتش انداختند، خطاب الهی به آتش اینگونه بود. خدای متعال خطاب کرد که ای آتش بر ابراهیم سرد و سلامت شو. آتش گلستان شد. بعد پیامبر فرمودند: «تکون الحرب علیک و علیهم برداً و سلاما»؛ آتش این جنگ بر شما سرد و سلامت خواهد شد.

بله؛ در جنگ، تشنگی، زخم، خون و... بود ولی عشق همه اینها را پوشانده بود و احساس نمی‌کردند. مزد کسی که اینطور عاشقانه پای حق بایستد و دینداری کند این است که این سختی‌ها برای او هیچ است، نمی‌فهمد. این مزد کسی است که به این مقام برسد.

 

عاشق شوید؛ زندگی به عشق است

عاشقانه به اربعین برویم، چرتکه نیندازیم که هوا گرم است، وبا آمده، همه می‌میرند و... زهیربن‌قین هم می‌توانست همین را بگوید. حبیب‌بن‌مظاهر که می‌خواست از کوفه بیرون بیاید می‌توانست بگوید همه راه‌ها را بسته‌اند و ما را دست‌گیر می‌کنند. اگر کسی عاشقانه دل به این آتش و حرارت بزند، گرما و حرارت را حس نمی‌کند، حرارت او بیشتر از دمای هواست.

باید عاشقانه رفتار کرد. باید عاشقانه پای دین خدا ایستاد، باید برای اهل‌بیت(علیهم‌السلام) عاشقانه کار کرد وگرنه لذتی نمی‌بری، خسته می‌شوی و به چرتکه انداختن می‌افتی و بهانه درمی‌آوری. اصحاب امام حسین(علیه‌السلام) هیچ بهانه‌ای نیاوردند. برای اربعین و سایر تکالیف دینی بهانه‌ای نیست. تکلیف از کُلفَت یعنی سختی است‌. انجام تکلیف سخت است، چه کسی می‌تواند راحت این سختی‌ها را بر خود هموار کند؟ کسی که عاشق شده باشد. همان جمله‌ای که شهید بهشتی می‌فرمودند: برادرها، خواهرها عاشق شوید، زندگی به عشق است. کسی که نتواند عاشقانه زندگی کند، اصلاً زندگی نکرده است.

 

ما رأیتُ إلا جَمیلاً!

چگونه زینب کبری(سلام‌الله‌علیها) در روز عاشورا به گودال قتلگاه آمد، زیر بدن پاره‌پاره برادرش امام حسین(علیه‌السلام) دست برد و عرض کرد: «تَقبَّل مِنّا هذَا القَلیل مِنَ القُربان»؛ خدایا! این کم را از ما قبول کن. خدایا خیلی کم است، ولی قبول کن. هر کس دیگری عصر روز یازدهم بود از این همه مصیبت به جای یقه پاره کردن، شکم پاره می‌کرد، ولی زینب کبری(سلام‌الله‌علیها) چه کرد؟ از آن صحنه روز عاشورا سخت‌تر، صحنه‌ای بود که بی‌بی را در مقابل یزید ملعون قرار دادند. یزید با نخوت و تکبر آن بالا نشسته، غالب و پیروز شده و سر بریده مقابل او در تشت است، و این زن و بچه همه به زنجیر و طناب به هم بسته شده‌اند. ملعون خطاب به حضرت زینب(سلام‌الله‌علیها) می‌گوید: «کَیْفَ رَأَیْتِ اللَّهِ بِأَخِیکِ»؛ دیدی خدا با برادرت چه کرد؟! بانو با صلابت تمام برگشت و فرمود: «مَا رَأَیْتُ إِلَّا جَمِیلًا!!»؛ من غیر از زیبایی چیزی ندیدم! شما با چه چشمی نگاه کردی که زیبایی دیدی؟! به مجنون گفتند: تو چطور عاشق لیلی شدی؟! اینکه چیزی ندارد. گفت:

اگر در دیده مجنون نشینی                به غیر از خوبی لیلی نبینی

زینب کبری‌(سلام‌الله‌علیها) عاشق بود که توانست این مسیر را دوام بیاورد و رهبری کند و در مقابل یزید بایستد. ببینید عشق چه می‌کند! «عاشق شو ورنه روزی کار جهان سرآید» عاشق هم که بخواهی بشوی به غیر از امام حسین(علیه‌السلام) نمی‌شود، با امام حسین(علیه‌السلام) به ما عشق می دهند.

حالا دعا می‌کنیم: خدایا! به حق زینب کبری(سلام‌الله‌علیها) به ما معرفت و محبتشان را عنایت بفرما! خدایا! ما را در مسیر بندگی خودت، اهل محبت و عاشق اهل‌بیت(علیهم‌السلام) قرار بده!

           گفتم به دل بمیر به جان گفتم بسوز                 خورشید برفراز نی و تیره گشته روز

            عالم فدای آنکه سرش را بریده‌اند                      نفرین به خصم لعن به اشرار کینه‌توز

            یا زینب صبور بخوان از غم حسین                     شام سیاه را به یکی آه برفروز

 

روضه‌های جانسوز عاشقان

می‌دانی زینب کبری(سلام‌الله‌علیها) بعد از کربلا چه چیزهایی دیده؟ هرچه مصیبت بوده دیده و دارد به کربلا برمی‌گردد. حالا آن مصیبت‌ها بعضی‌هایش اینهاست:

          با چوب خیزران به لبش زد یزید و بعد                      دختر که دید عمه به او گفت لب بدوز

          دارد تمام می‌شود این ماه عاشقی                         من سخت بی‌قرار شب سومم هنوز...

در همه روضه‌ها دوسه تا روضه همیشه آتشش در دل‌مان روشن است. یکی از آن روضه‌ها روضه سه ساله است. کاروان را ببین.

دورشان هلهله بود و خودشان غرق سکوت                  ساکنان حرم ستر و عفاف ملکوت

شام، ای شام چه کردی که شد انگشت‌نما                   کاروانی که فقط دیده جلال و جبروت

نیزه‌ای رفته به قد قامت سرها برسد                       دست‌ها بسته به زنجیر ولی گرم قنوت

شهر رسوا به تماشای زنان آمده است                        آه یک مرد ندیده است به خود این برهوت

آسمان بار امانت نتوانست کشید                                   کاش باران برسد یوم ولد یوم یموت

 

ان‌شاالله توفیق بدهند اربعین برویم موکب به موکب آنجا روضه بخوانیم و قدم به قدم گریه کنیم.

                سوخت مرا آه خط به خط مقاتل                      چشم تر آوردن دو شاهد عادل

                شام اسارت کجا و شمسه عصم                        شاه عوالم کجا و بند سلاسل

                روضه پوشیده مخواه کنم باز                             ناقه عریان و منزل از پی منزل

            پس چه شد آن دست‌ها که طفل سه ساله                با مدد او نشسته بود به محمل

قربان آن دست‌های قلم شده بروم. عمو جانش بغلش می‌کرد با آن قامت رشید، سر شانه‌هایش می‌گذاشت و راه می‌رفت. وقتی سوار می‌شدند از مدینه و مکه چه دست‌‌هایی این خانم‌ها و بچه‌ها را سوار کرد، اما وقتی داشتند می‌رفتند چه دست‌هایی اینها را سوار کرد؟! راستی رقیه(علیهاالسلام) را که سوار کرد؟ راستی رقیه را چطوری سوار ناقه برهنه کردند؟ بعضی از مقاتل کمی بد روضه خواندند. گفتند یکی از دختران را که روی شتر برهنه گذاشتند، از طرف دیگر روی زمین افتاد. آنها همیشه با کجاوه سوار شتر شدند. حالا یک حرف دیگر هم بزنم که هرکسی می‌خواهد ناله بزند.

       ناقه زینب به دست کیست مهارش!                        لال شوی ای زبان و خون شوی ای دل

              پای همان نیزه‌ای که رأس حسین است                    ذبح کنیدم که خواند آیه بسمل

              سرزند از تنور خانه خولی                                    یار من و شمع جمع و شاه قبایل

              آه از آن بازه‌ای که زاده نیرنگ                            صفحه شطرنج را گذاشت مقابل

این تشت، سر داخلش بود، نوشته‌اند: روی این تشت صفحه شطرنج را باز کرد، شروع به شطرنج بازی کرد و گاهی شراب می‌خورد، اضافه شرابش را می‌ریخت توی تشتی که سر امام حسین(علیه‌السلام) بود. امام رضا(علیه‌السلام) گریه می‌کردند و این روضه را می‌خواندند، فرمودند: دوستان ما شطرنج بازی نمی‌کنند.

            از چه نمردیم ما که پیش ابوالفضل                         حرف کنیزی زدند ای دل غافل

چند دقیقه در کاخ یزید صحنه این‌چنین شد. آن نانجیب رومی کنار یزید ملعون ایستاده بود. یک‌وقت زینب(سلام‌الله‌علیها) متوجه شد این سرش را دم گوش یزید گذاشت و به خانم سکینه(سلام‌الله‌علیها) اشاره کرد. یزید هم سرش را تکان داد. بعد از چند لحظه معلوم شد اینجا خبرهایی است. زینب(سلام‌الله‌علیها) جلو آمد صدا زد به «ولله» ممکن نیست مگر اینکه سر مرا از بدنم جدا کنید.

             منی که نام شراب از کتاب می‌شستم                           زمانه کاتب دکان می فروشم کرد

صحنه به اینجا که رسید که بحث کنیزی شد. مقتل می‌نویسد یک‌وقت دیدند سر بریده شروع به قرآن خواندن کرد. «وَسَیعْلَمُ الَّذِینَ ظَلَمُوا أَی مُنْقَلَبٍ ینْقَلِبُونَ»[11]. یزید دید الان رسوا می‌شود دست برد و چوب خیزرانش را برداشت. جوری که امام زمان(عجل‌الله‌تعالی‌فرجه) در ناحیه مقدسه سلام دادند: «السلام علی الثَّغر المقروع بالقضیب»؛ سلام بر آن دندان‌هایی که یزید با چوب خیزران بر آ‌نها می‌کوبید...

 


1. مناقب آل ابی‌طالب، ج 3، ص 212.

2. بحارالانوار، ج 45، ص 215.

1. تهذیب‌الاحکام، ج 6، ص 52.

[4]. کافی، ج 8، ص 80.

1. کنز العمال، ج 16، ص 456.

[6]. کافی، ج 2، ص 8.

[7]. سوره بقره، آیه 165.

[8]. عیون أخبارالرضا(علیه‌السلام)، ج 2، ص ٢٧.

[9]. بحارالانوار، ج 45، ص 80.

[10]. سوره ابراهیم، آیه 69.

[11]. سوره شعراء، آیه227.