غیر از خدا هیچکس نبود...
غیر از خدا هیچکس نبود...
غیر از خدا هیچکس نبود...
حجتالاسلام مهدوینژاد: قیامت تجلیگاه توحید است، توحید حقیقی در قیامت تجلی پیدا میکند. اگر کسی در دنیا هم در عقیده، هم در باور، هم در عمل موحد به «الله» شد، آنوقت در مقابل هر نقمت یا بلایی که به او وارد شود صابر، خاشع، خاضع و مستغفر است، متفکر است. // علت مصائب و گرفتاریها در دنیا برای مؤمن دو چیز است: ... // نعمتی که بلا و بلایی که نعمت است... // اگر مرتب گناه میکنی ولی هیچ بلایی سرت نمیآید، گرفتار و مریض نمیشوی، حالت خیلی خوب است، مدام گناه میکنی و مدام نعمت میرسد بترس! چراکه... // وجوه خَلقی و رَبی در موجودات؛ زیبایی را میبینی یا زیباییآفرین را؟
شناسنامه:
عنوان: بفرمایید مهمانی خدا
موضوع: ابد در پیش داریم(2)
زمان: 05/01/1404، شب 25 از مراسم ماه رمضان
مکان: مدینهالعلم کاظمیه
و خدا، خدایی میکند...
قیامت تجلیگاه توحید است، توحید حقیقی در قیامت تجلی پیدا میکند. اگر کسی در دنیا هم در عقیده، هم در باور، هم در عمل موحد به «الله» شد، آنوقت در مقابل هر نقمت یا بلایی که به او وارد شود صابر، خاشع و خاضع و مستغفر است (استغفار میکند)، متفکر است؛ فکر و تفکر میکند. مصیبتی اگر به او وارد شد حالاتش اینچنین است. بلاها و گرفتاریها، فقر، بیماری، هرکدام به آدم موحد یا آدم مؤمن وارد شود همه را در اراده الهی میبیند. دقت کنید! اینها را در اراده الهی یعنی برای تربیت خودش میبیند، از ربوبیت تشریعی خدا میبیند.
ربوبیت تشریعی یعنی خدا انسان را خلق نکرده بعد برود کنار بنشیند و بگوید: حالا بروید، هرکاری کردید، هر طوری شد... بلکه خدا دارد خدایی میکند، خدا دخالت در امور دارد، خدا به انسانها عقل و اراده داده که خودشان انتخاب کنند، یک راه درست معرفی کرده و گفته بقیه راهها غلط است. برای هر کدام هم قوانین و ضوابطی قرار داده است. گفته انتخاب با شما ولی اگر در این مسیر رفتید اینطور است. در آن مسیر رفتید قواعدش فلان است، خواستید برگردید، باز قواعد خودش را دارد. خدا وسط میدان ربوبیت تشریعی است. ربوبیت تشریعی یعنی هدایت میکند، کمک و عقوبت میکند، ثواب و عقاب میدهد، کاملاً تربیت میکند؛ این یعنی ربوبیت تشریعی.
عقوبت برای رشد یا تطهیر
کسی که به توحید رسیده و معتقد به ربوبیت تشریعی است، اگر عقوبتی به او برسد، بلایی سرش بیاید، سختی بر او وارد شود، هر چه هر سختی و بلایی به او برسد «وَنَقص مِّنَ ٱلأَموَلِ وَٱلأَنفُسِ وَٱلثَّمَرَتِ»[1] اموالش، جان خودش و عزیزانش ضرر ببیند، سلامتشان ضرر ببیند، ورشکسته شود، باغش از بین برود، داشتههایش همینطور، همه اینها را از خدا میبیند؛ یعنی میگوید یا عقوبت عمل من است که این بلا سرم آمد، از جانب خدا و جریمه خداست، خدا دارد مرا تنبیه میکند، برای تطهیر من است، خدا میخواهد در این دنیا مرا پاک کند. (ببینید، معتقد به قیامت است.) خدا میخواهد مرا پاک کند پس عقوبتم میکند. یا میگوید امتحان است خدا میخواهد مرا رشد دهد پس امتحانم میکند. در مدرسه یا دانشگاه برای چه امتحان میگیرند؟ میخواهند ببینند آنچه تا آن موقع خواندیم بلدیم که برویم پایه بالاتر یا بلد نیستیم. این سختیها، یا امتحانات خداست و برای رشد من یا تنبیه است برای هدایت من. گاهی خداوند انسان را در یک مرحله سخت میاندازد تا از این راه اشتباه برگردد و به راه هدایت بیاید. گاهی جاده آنقدر خراب است که میگوییم: نخواستم، برمیگردم و از جاده اصلی میروم، گاهی سختیهایی که انسان میبیند اینگونه است.
غم و غصه، کفاره گناهان ماست!
علت مصائب و گرفتاریها در دنیا برای مؤمن دو چیز است: تطهیر؛ خدا میخواهد مؤمن را از گرفتاریها، نفسانیت و گناهان تطهیر کند. فرمود: «إنَّ العَبدَ إذا کَثُرَت ذُنُوبُهُ وَ لَم یَکُن عِندَهُ مِنَ العَمَلِ مَا یُکَفِّرُهَا»[2]؛ اگر بنده گناهانش زیاد شد و عملی نداشت تا عمل او را کفاره گناهانش قرار دهد آن موقع یکی از کارهایی که خدا میکند این است: «ابتَلَاهُ بِالحُزنِ لِیُکَفِّرُهَا»؛ خدا غم در دل او میاندازد، غصهای در درونش میافتد. بعضی از این غصههایی که در دل ما میافتد، کفاره گناهان ماست؛ به غمی مبتلا میشویم. پس خداوند برای تطهیر، عقوبت میکند. همه اینها برای این است که چشم آدم باز شود. گفت:
یک لحظه داغم میکشی یک دم به باغم میکشی
پیش چراغم میکشی تا وا شود چشمان من
دومین علت مصائب ترفیع است؛ خدا گاهی که میخواهد ترفیع دهد و مقام مؤمن را بالاتر ببرد، او را در یک گرفتاری میاندازد. امام صادق(علیهالسلام) فرمودند: «إنّ فی الجَنّةِ مَنزِلةً لا یَبلُغُها عبدٌ إلاّ بالابْتِلاءِ فی جَسدِهِ»[3]؛ مقامی در بهشت هست به کسانی میرسند که در این دنیا بدن آنها دچار رنج و مشقت شده است. بیماریهای سخت گرفتند یا قطع عضو پیدا کردند، مشکلی برای بدنشان به وجود آمد. بعضی هستند بیماریهایی دارند که هر چه دوا و درمان میکنند خوب نمیشود؛ خدای متعال در آخرت برایشان منازلی در نظر گرفته است.
نگاه توحیدی به عالم
غرض این است که نگاه توحیدی به عالم پیدا کنیم، یک نگاه معناشناسانه به همه حوادث عالم داشته باشیم. هر حادثهای اتفاق میافتد یک معنایی دارد، به معنای آن توجه کنید پیام و دلیلی دارد، بیحساب و کتاب نیست، که شما غر بزنید ناشکری کنید. امام باقر(علیهالسلام) فرمودند: عبد هر اتفاقی برایش میافتد به خاطر گناهی است که مرتکب میشود. حتی در بعضی روایات آمده مؤمن اگر پایش به سنگ میخورد به خاطر عقوبت عملش است. ما حواسمان نیست؛ دیشب پیامکی به نامحرم دادید او جوابی داد، لبخندی رد و بدل شد الان نه شما یادت است نه او. فردا بلایی سرتان میآید. تازه اگر خدا دوستتان داشته باشد. از صبح تا شب فکر میکند این بلا چرا سرم آمد؟ چرا امروز برایم این اتفاق افتاده؟ بهخاطر همان پیامک دیشب است. ما از این کارها خیلی مرتکب میشویم عقوبتش را فردا یا پس فردا میبینیم. حواسمان باشد.
در نظام توحیدی «لا رَطبٍ وَ لا یابِسٍ»[4]؛ تر و خشکی اتفاق نمیافتد مگر اینکه با اراده الهی و در نظام تربیتی و ربوبیت تشریعی الهی است؛ ثواب و عقوبت کاری است یا برای رشد و امتحان است. خداوند غم میدهد گاهی ترس میدهد تا انسان از گناهان تطهیر شود. بعد فرموده: «وَیَعْفُو عَنْ کَثِیرٍ»[5] گمان نکنید خدا ایستاده تا دائم بلا سر ما بیاورد «وَیَعْفُو عَنْ کَثِیرٍ» خداوند بسیاری از آنها را هم میبخشد، میگذرد و نمیبیند. چهار تا از آن را نیشگون میگیرد تا بیدار شویم و الا بخواهد حتماً میتواند به حساب ترازو با ما حساب کند. خب! انسان موحد با این نگاه توحیدی از این ناملایمات ناراحت نمیشود، جزع و فزع و ناشکری نمیکند، ناراضی نمیشود. هزینه توحید این است. انسان موحد در سختی، مصیبت، بلا و گرفتاری ناراضی نمیشود. اعظم، بالاتر و پیچیدهتر از مصیبت امام حسین(علیهالسلام) داریم؟! «مُصیـبَةً مـا اَعْظَمَـها»[6] از این مصیبت دیگر بزرگتر نبوده است. حضرت در گودال قتلگاه فرمودند: «الهی رضاً بقضائک»؛ خدایا من راضی هستم.
شکر و استغفار در سختی و بلا
انسان موحد راضی است و خدا را شکر و استغفار میکند؛ چراکه نمیداند این بلایی که بر سرش آمده بهخاطر امتحان است که خدا میخواهد او را رشد بدهد که «الحمدالله رب العالمین». نمیداند بهخاطر گناه است، خدا کفاره گناهش را دارد میگیرد که «استغفر الله ربی و اتوب الیه». لذا بلایی که به سرش میآید هم استغفار و هم شکر میکند. در حقیقت آن بلایی که به سر انسان مؤمن میآید یعنی نقمتی که به سرش آمده نعمت است. همان بلا نعمت است؛ چراکه دارد تطهیر و پاکش میکند او را رشد میدهد و از عقبگرد نجاتش میدهد، او را سر جای اول خود میآورد. پس این بلا نعمت است. در روایت داریم گاهی مصیبتها و بلاها نعمت است. جنگ هشت ساله را امام خمینی(رحمتاللهعلیه) فرمودند: نعمت بود. ما مصیبت میبینیم. مصیبت ظاهری است، اما نعمت بود. انسان موحد وقتی مصیبتی به سرش میآید اینگونه است و اگر نعمتی به او رسید غافل نمیشود.
نعمتی که بلا و بلایی که نعمت است...
گاهی پول یا خانه یا امکاناتی به انسان میرسد، خبر خوب میرسد خوب و خوشحال است، یک اتفاق خوب در زندگی برایش میافتد مؤمن موحد با این نعمت چطور رفتار میکند؟ درست و شاکرانه با این نعمت رفتار میکند نه کافرانه و غافلانه. حواسش هست، سجده شکر میکند، «الحمدالله» میگوید و مواظب این نعمتی است که خدا به او داده تا این نعمت به نقمت تبدیل نشود. گاهی نعمت به نقمت تبدیل میشود. اگر شما از این نعمت استفاده بد بکنید به بلا تبدیل میشود. گاهی نعمت خودش بلاست. همانگونه که گاهی بلا نعمت بود گاهی هم نعمت بلاست. آدم باید مواظب باشد گرفتار جنبه مصیبت نعمت نشود. به پول و ثروت میرسد با این پول میرود لهو و لعب میکند، به جای بندگی استفاده بد میکند این نعمت برای او نقمت میشود. همین نعمت را اگر استفاده درست کند نعمت فوق نعمت به او میرسد «لَئِنْ شَکَرْتُمْ لَأَزِیدَنَّکُمْ»[7].
وقتی عقوبت هم فایده ندارد!
استادی میفرمود: اگر مرتب گناه میکنی ولی هیچ بلایی سرت نمیآید، گرفتار و مریض نمیشوی، حالت خیلی خوب است، مدام گناه میکنی و مدام نعمت میرسد بترس! چرا؟ چون این دام خداست؛ کارتان از عقوبت گذشته، عقوبت دیگر جواب نمیداده، برای همین خدا به شما نعمت داده است. اینها چیزهای مهمی است. البته یک نسخه ندارد که با یک نسخه باورهایمان را بر این اساس ترتیب دهیم. گاهی انسان موحد مؤمن اشتباه میکند و خدا با محبت او را بیدار میکند. در مناجات شعبانیه میخوانیم: «أَیْقَظْتَنِی لِمَحَبَّتِکَ»؛ با محبتت مرا بیدار کردی. پدر و مادر میخواهند بچه را برای نماز یا مدرسه بیدار کنند، میروند او را میبوسند، نوازشش میکنند تا بچه بیدار شود، اگر بیدار نشد، دستش را میگیرند بلندش میکنند. میگویند بلند شو نمازت قضا شد، مدرسهات دیر شد. اگر با محبت بیدار نمیشود کمی تشر میزنند تا بیدارش کنند، منطقی است. یکوقت با تشر هم بیدار نمیشود میگوید: رهایش کنید. بگذارید به این نعمت خواب ادامه دهد. مراحلش این است.
اهل «لا اله الا الله» شویم
اگر انسانی نگاه توحیدی داشته باشد و نگاه معناباور به همه پدیدههای عالم داشته باشد، دنبال معنای آنهاست. مدام میگوید این چه معنایی داشت، معنای توحیدی این اتفاق چه بود؟ این آدم اسیر نمیشود؛ اسیر خودش، نفس، زندگی و تعلقاتش نمیشود، اسیر هیچ چیز نمیشود؛ چراکه در هر پدیدهای خدا و اراده الهی را میبیند. خداوند میخواست در این اتفاق به من چه بگوید؟ این اتفاقی که امروز افتاد ناشی از چه بود؟ کدامیک از این مراحل و مراتب بود؟ مؤمن اینقدر منظم و با حساب و کتاب است. آدمی که از صبح تا شب اینطور به عالم نگاه کند تربیت میشود. حواسش جمع میشود، مراقب خودش است در نتیجه درست رفتار میکند. نگاه توحیدی چقدر انسان را میسازد!
این آدم در همین دنیا میشود اهل «لا اله الا الله» که ذکر خالص توحید است. یعنی چه اهل «لا اله الا الله» میشود؟ یعنی میداند کسی یا چیزی حتی خودش در هیچ چیزی مؤثر نیست الا خدا. خداست که همه جا اثر دارد و اثر به جا میگذارد.
غیر از خدا هیچکس نبود، هیچ کس هم نیست...
در هر عملی که انجام میدهید اثر خدا را دنبال کنید. اصلاً عملی که دارید انجام میدهید، اثر خداست. مگر میتوانید بدون اذن الهی گناه کنید؟ مگر خدا برای گناه انسان اذن میدهد؟ بله! خدا کسی را مجبور نمیکند خدا راه رشد و غیّ را در مقابل انسان قرار داده، بشارت داده و بعد ترسانده، اگر خدا جلوی گناه شما را نگرفت چون به شما اختیار داده، شما میتوانید در یک فرآیند خیلی عرفانی و توحیدی رشته اختیار خود را به دست خدا بدهید، میتوانید «وَأُفَوِّضُ أَمْرِی إِلَی اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ بَصِیرٌ بِالْعِبَادِ»[8] باشید. میتوانید این کار را بکنید، ولی به صورت معمول اختیار را خدا دست خود شما داده است. تنبیه و تشویق میکند. شما میتوانید هدایت نشوید. خدا فرموده: «اِنَّکَ لَا تَهْدِی مَنْ أَحْبَبْتَ»[9] هرکس را بخواهید نمیتوانید هدایت کنید.
کسی که اهل لا اله الا الله شد و وقتی وارد قیامت میشود ندایی آنجا بلند میشود: «لِمَنِ الْمُلْکُ الْیَوْمَ»[10]؛ ملک مال کیست؟ عالم برای کیست؟ جواب میآید: «لِلَّهِ الْوَاحِدِ الْقَهَّارِ»؛ برای خدای واحد قهار است. آنجا صدا میآید همه میشنوند میگویند: چشم. همه میبینند، همه میفهمند، این صدایی نیست که بگوید بلند شد همه شنیدند، بلکه همه میفهمند «لِلَّهِ الْوَاحِدِ الْقَهَّارِ» همه چیز از ابتدا مال خدا بود و به خدا برگشت. اصلاً غیر از خدا کسی نبوده، همه چیز در اختیار خدا بوده است. ما در دنیا فریب میخوریم چون میبینیم هر کس هر کاری دلش میخواهد دارد انجام میدهد. گمان میکنیم کار از دست خدا در رفته است. اینجا همه چیز در دست خداست ولو اینکه امام حسین(علیهالسلام) را در گودال قتلگاه سر میبریدند. خدا تا آنجا خدایی میکند.
وجوه خَلقی و رَبی در موجودات/ زیبایی را میبینی یا زیباییآفرین را؟
موجودات در این عالم دو وجه دارند: وجهالخَلقی و وجهالربی. وجهالخَلقی یعنی همین وجهه خلقتی ما؛ خدا خلقمان کرده و همین است که میبینید. تمام موجودات عالم، هرچه را خلق کرده؛ وجه الخلقی میشود. چهره خلقتی عالم که خیلیها به هر چه نگاه میکنند، چیزی جز وجه خلقی نمیبینند.
وجهالربی صورت الهی و جنبه توحیدی موجودات است. شما باید خدا را در این وجهالخلقی ببینید؛ یعنی نگاه وجهالربی داشته باشید. وجهالربی موجودات عالم و خودتان را باید ببینید، این نگاه را باید پیدا کنید. همه عالم اسیر نگاه وجهالخلقی هستند ولی بعضی عینک وجهالخلقی را برداشتهاند وجهالربی زدند و عالم را طور دیگر میبینند، همه پدیدهها را یک چیز دیگر میبینند. وجهالخلقیها از طبیعت لذت میبرند، از طبیعتآفرین لذتی نمیبرند. عاشق لیلی میشوند اما عاشق لیلیآفرین نمیشوند. اصلا لیلی آفرین را نمیبینند. در حالی که نگاه وجه الربی این است:
برگ درختان سبز در نظر هوشیار هر ورقش دفتریست معرفت کردگار
نگاه وجه الربی به برگ درخت، به درخت دارد، همان که باباطاهر می گوید:
به دریا بنگرم دریا ته بینُم به صحرا بنگرم صحرا ته بینُم
به هر جا بنگرم کوه و در و دشت نشان از قامت رعنا ته بینم
از این مدل نگاه که عدهای کنار دریا با نعمت خدا مصیبت درست میکنند این همین نگاه وجه الخلقی است. اگر نگاه وجهالربی به دریا، کوه و بهار داشت کشف حجاب نمیکرد. همه مشکلات از همینجا نشأت میگیرد که نگاه وجهالربی نیست. آدمی که وجهالربی شده تا پدیدهای، زیبایی میبیند، دلش سمت زیباییآفرین میرود. تا جذابیتی میبیند، جذب خالق این جذابیت میشود، کسی که نگاه وجهالربی پیدا کرده، هیچ موجودی را مستقل از خدا ادراک نمیکند هرکسی یا هرچیزی را میبیند خدا را در آن میبیند.
شهدا مصداق وجه الربی/ شهید نظر میکند به «وجه الله»
شهدا مصداق بارز جنبه وجهالربی در این عالماند. شما شهید را که میبینید به یاد چه میافتید؟ ببینید چه کار کرده! وجهالربی وجود خودش را چنان متبلور کرده که شما وقتی که یادش میکنید اصلاً یاد خودش نمیافتید مستقیم به ملکوت میروید. امام فرمودند: «شهید نظر میکند به وجه الله». شهدا اینطور زندگی کردند.
البته مراتب شهدا متفاوت است. شهید عزیز، مصطفی چمران(اعلیاللهمقامه) در بحبوحه جنگ یک دفعه یک گل میبیند میرود آنجا مشغول این گل میشود، انگار چه چیز دیده است! یک پرنده زخمی دیده مرهم روی بالش میگذارد. برادر ایشان در خاطراتشان میگفتند: داشتیم سمت سوسنگرد میرفتیم در خط مقدم همینطور با ماشین داشتیم میرفتیم، یکدفعه ایشان کنار کشید، کنار یک مزرعه همه پایین رفتیم، فکر کردیم اتفاقی افتاده، مثلاً گلولهای، حملهای چیزی است. باید از جان ایشان هم مراقبت میکردیم، ایشان پایین آمد و آرام به مزرعهای که بهخاطر جنگ رها شده بود و محصولات همینطور مانده بود رفت. در این مزرعه یک گل آفتابگردان آن وسط بالا آمده بود، سرش هم خم شده بود، کنار آن رفت، دست را زیر چانه این گل برد و گل را بالا آورد و بعد گفت: بهبه!... با خدا حرف میزد. اینقدر در خدا مستغرقند، اینقدر هرچه را میبینند خدا را میبینند، اینقدر لطیف شدهاند! آن عکسی که شما از شهید چمران دیدهاید با اسلحه کنار یک گل آفتابگردان ایستاده مال اینجاست.
نگاه وجه الربی شهید حاج قاسم سلیمانی
در درگیریهای سامرا از حاج قاسم نقل کردند ایشان در آن درگیریهایی که با تکفیریها داشتند، یک دفعه با دوربین داشت منطقه را نگاه میکرد، چشمش به چند تا آهو افتاد، گفت: بچهها، بچهها مواظب اینها باشید گلوله به اینها نخورد. وسط میدان جنگ، مواظب آهوها باشید، گلوله نخورند! گفت: من به دعای اینها احتیاج دارم. وقتی نگاه وجهالربی دارد، این آهو دارد ذکر خدا میگوید، نباید تلف شود، تو از او مراقبت کنی، آن نگاه وجهالربی خدا به تو مدد میرساند. اینطوری است. شهدای ما به مقام وجهالربی رسیدند که ما را به خدا متصل میکنند؛ یعنی ما وقتی سر قبر آنها میرویم، وقتی از آنها یاد میکنیم، به عکسشان نگاه میکنیم یاد چه چیز میافتید؟ این خیلی چیز مهمی است.
وجه الخلق و وجه الرب یکی است/ خدا در موجودات عالم جلوه کرده است
جنبه وجهالخلقی با وجهالربی دو چیز نیست که بگوییم انسان یک وجهخلقی دارد یک وجهالرب، این وجهالربی همانی است که شما هستید، همان است که همه عالم الآن دارید میبینید. وجهخلقی همان وجهالربی است؛ یعنی خدا جلوه کرده، اینطوری آفریده شده است. شما باید در این وجهالخلقی موجودات عالم، وجهالربی را ببینید. از اسارت ماده بیرون بیایید به پوست بند نباشید، به مغز بروید، آن وقت اگر وجهالربی را برسید دیگر کار زندگی درست میشود، هر پدیدهای آدم میبیند «سبحانالله»، «الحمدالله»، عظمت خدا را هم میبیند، اینطور آدم گناه هم کمتر میکند، هر چقدر در وجهالربی قوی شود، قدرتش بالاتر میرود گناه نمیکند. وقتی انسان وارد عالم آخرت میشود خصوصاً قیامت، این وجهههای خلقی رنگ میبازند و نابود میشوند، یکدفعه این آیهها آنجا جلوه میکند و با همه وجود درک میشود: «کُلُّ مَنْ عَلَیْهَا فَانٍ وَ یَبْقَی وَجْهُ رَبِّکَ ذُو الْجَلَالِ وَالْإِکْرَامِ»[11]، «کُلُّ شَیْءٍ هَالِکٌ إِلَّا وَجْهَه»[12] همه چیز هلاک و نابود است الا وجه خدا. یک عده تا در این دنیا هستند، این نگاه وجهالربی را پیدا میکنند، به وجهالربی خودشان اهمیت میدهند، روی وجهالربی خودشان کار میکنند، جلوههای ربوبی وجود خودشان را تجلی میدهند، مظهر خدای متعال میشوند.
سراغ علمای ربّانی بروید
وجود مبارک موسیبنجعفر(علیهالسلام) فرمودند: سراغ علمای ربانی بروید، از آنها علم فرابگیرید، علم از عالم ربانی فراگرفتن سودمند است. عالم ربانی؛ اولاً هر کس لباس روحانی پوشید عالم نیست، گرچه محترم است، ولی هر کس عالم شد، عالم ربانی نمیشود. عالم ربانی کسی است که جنبه وجهالربی وجودش را بر وجهالخلقی خودش حاکم کرده است، عالم ربانی کسی است که درِ خانه او را نگاه کنید عبادت کردهاید، نگاه به در خانه او شما را به خدا میرساند، به چهره او نگاه کنید یاد خدا میافتید.
امام کاظم(علیهالسلام) کاظم تربیت میکردند
حضرت موسیبنجعفر(علیهالسلام) به عنوان حجت و ولیّ خدا، تجلی کامل وجه الرب است؛ وجه الله و وجهالرب است. آقا موسیبنجعفر(علیهالسلام) کاظم الغیظ بودند؛ این معنی که آقا خشم خودشان را فرومیبردند کوچک کردن موسیبنجعفر(علیهالسلام) است. حضرت کاظم الغیظ بودند، نه اینکه حضرت کظم غیظ میکردند و غیظ خود را در حلم خود فرومینشاندند، بلکه اهل غیظ را کاظم غیظ میکردند؛ یعنی کاظم تربیت میکردند. این آن مقام حضرت با نگاه وجهالربی است. حلیم، صبور، کاظم تربیت میکردند. با وجه رب خودشان اهل فسق و فجور مجذوب وجه الرب موسیبنجعفر(علیهالسلام) میشدند. بعد نه اینکه این آدم فسق و گناهش آنجا تمام میشد و آدم خوبی میشد، بلکه عابدش میکرد! وجه الرب موسیبنجعفر(علیهالسلام) آدم فاسق را عابد میکرد، همه را اهل «لاالهالاالله» میکرد.
زن آوازهخوان در زندان موسیبنجعفر(علیهالسلام)/ چرا ما نمیتوانیم روی مردم اثر بگذاریم؟
برای اینکه حضرت را آزار دهند آن زن آوازهخوان را به زندان آوردند. اینها یک عده آدم اسیر وجه الخلق، اسیر زیباییهای دنیا و...که همه چیز را از نگاه وجهالخلقی میبینند خواستند با آوردن این زن آوازهخوان رقاص و بدحال و بدوضع حضرت را اذیت کنند. دیدند امام به سجده افتاده، در حال بکاء و وصال است. آن زن دنبال راهی است که بتواند روی موسیبنجعفر(علیهالسلام) اثر بگذارد. دقایقی گذشت، جلوه وجهالربی موسیبنجعفر(علیهالسلام) این آدم را متحول کرد. درِ زندان باز شد و دیدند خبری نیست، نه صدایی میآید، نه اتفاقی افتاد. دیدند او هم به سجده افتاده و گریه میکند.
اگر در جامعه، روی مردم نمیتوانیم اثر بگذاریم، برای این است که وجهالربی ما ضعیف است، ما روی وجهالخلق خود کار کردیم. اگر وجه الرب وجودتان را تقویت کنید، آدمهای پیرامونتان متحول میشوند.
وجه الرب امام روی چه کسانی اثرگذار نیست؟
امام موسیبنجعفر(علیهالسلام) این وجهالرب، روی زندانبان، مردم، فاسقها، فاجرها، فاحشهها اثر میگذاشت. شما اگر میخواهید بفهمید سندیبنشاهک ملعون این آخرین و بدترین زندانبان حضرت، چگونه موجودی بوده است، باید بدانید که این آدم در قسمت وجه الخلقیاش به قدری تنزل پیدا کرده که «کَالْأَنْعَامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ»[13]؛ از حیوانات هم بدتر شده است. چون حیوانات به امر ائمه بودند. از آنجا هم تنزل کرده شده «کَالْحِجَارَةِ أَوْ أَشَدُّ قَسْوَةً»[14]؛ مثل سنگ و بدتر از سنگ شده است. وجه الرب موسیبنجعفر(علیهالسلام) در این آدم اثر ندارد. عصای موسی که «فَانْفَجَرَتْ مِنْهُ اثْنَتَا عَشْرَةَ عَیْنًا»[15]؛ از آن سنگ شکافت و چشمه جاری شد. این سنگ را نمیشکند، آدم به چنین جایی هم میتواند برسد که آن موسیبنجعفر(علیهالسلام) که آلودهها را با نفسش هدایت میکرد این کیست که با نالههای موسیبنجعفر(علیهالسلام) هدایت نمیشود؟!
مناجات امام کاظم(علیهالسلام) در اوج سختی و فشار زندان
اوایل که حضرت داخل زندان آمده بودند خدا را شکر میکردند: خدایا! ممنونم مکان خلوتی به من دادی! در زندان گرفتار شدهاند، آن وجه رَب کار میکند و وجه خَلق دیوار نمیبیند! در خلوت مناجات با خدا را میبیند! خدایا شکرت. مدام خدا را شکر میکند. آنوقت این سندیبنشاهک با امام چه کرده که حضرت مناجاتش این روزهای آخر این شده است: «یا مُخَلِّصَ الشَّجرِ مِن بین رَملٍ و طین..» ، دانهای داخل زمین میرود چقدر طول میکشد که از بین خاک و آب و جوانه بزند و درخت شود؟! امام دعا میکنند ای کسی که دانه را از میان این خاکها و آبها نجات میدهی و درخت میکنی و این درخت را نجات میدهی، حضرت عمق فشار را میگویند؛ یعنی حال حضرت را از این بفهمید. «یا مُخَلّصَ النّارِ منَ الحَدیدِ وَ الحَجر»: شما این سنگ چخماق را به هم میزنید تا برق تولید شود، این اصطکاک چقدر زیاد است... مرا از بین این فشارها خلاص کن «یا مُخلِّصِ مِن بین فَرثٍ وَ دَمٍ»؛ شیر از خون تولید میشود؛ آن فرآیند پرفشار خارج شدن شیر از بین خون؛ چقدر موسیبنجعفر(علیهالسلام) تحت فشار بودند! این حرفها خیلی سنگین است ما نمیفهمیم. «یا مُخَلِّصَ الطِّفل مِن بَینِ مَشیمَهِ وَ رَحِمٍ وَ یا مُخَلصَ الرّوحِ مِن بینِ الاحشاء وَ الامعاء خَلِّصنی مِن یَدِ هارون»[16]؛ مرا از دست هارون خلاص کن.
هفت یا چهارده سال گذشت، موسی بن جعفر(علیهالسلام) از آن مناجاتهای اولیه به این مناجات رسیدند، اما نمیدانم به مادرشان چه گذشت که 95 روز ظاهراً بیشتر نشد دستانشان را بلند کردند و فرمودند: «عجِّل وَفاتی». چه فشاری در این 75 یا 95 روز دیدند که حرفشان این شد؟!
تفاوت دو تشییع...
این هم روضه آخر من! فاطمه معصومه جان! فدای شما شویم. تشییع جنازه پدر بزرگوارتان حضور نداشتید، اما ما میگوییم که خوب شد شما آنجا نبودید! وقتی این بدن مطهر را از زندان بیرون آوردند و روی تختهپارهای گذاشته بودند و شیعیان گریه میکردند. چهار باربر صدا زدند این بدن را حمل کنند. اما آخر شیعهها به بغداد آمدند بدن امامشان را برداشتند، کفنهای گرانقیمت پوشاندند، تشییع باشکوه کردند بدن را دفن کردند، «لا یوم یومک یااعبدالله»؟ بمیرم برای آن آقایی که بدنش بدون غسل و کفن لگدکوب سم ستوران شد...
[1]. سوره بقره، آیه 155.
[2]. اصول کافی ج2، ص 444.
[3]. بحار الأنوار: 67/212/16.
[4]. سوره مائده، آیه 5.
[5]. سوره شوری، آیه 30.
[6]. زیارت عاشورا.
[7]. سوره ابراهیم، آیه 7.
[8]. سوره غافر، آیه 44.
[9]. سوره قصص، آیه 56.
[10]. سوره غافر، آیه 16.
[11]. سوره الرحمن، آیات 26و 27.
[12]. سوره قصص، آیه 88.
[13]. سوره اعراف، آیه 179.
[14]. سوره بقره، آیه 74.
[15]. سوره بقره، آیه 60.
[16]. عیون اخبارالرضا(علیهالسلام)، ج 1، ص 93و 94.