دیدار خداوند در قیامت
دیدار خداوند در قیامت
دیدار خداوند در قیامت
حجت الاسلام مهدوی نژاد: فنا و از بین رفتن موجودات در قیامت به معنای عدم محض و نابودی مطلق نیست بلکه به معنای آشکار شدنِ هیچ بودن و فقر ذاتی انسان در برابر خداوند متعال است. // ما یک بار در دنیا میمیریم و این جسم را خلع میکنیم و به کناری میاندازیم. وارد برزخ میشویم، در برزخ یک جسم لطیفتر در قالب مثالی به ما میدهند. بعد وقتی قیامت بخواهد برسد باز هم میمیریم و آن جسم مثالی و تعلقاتش را هم به کناری میگذاریم. // عالم قیامت را خداوند متعال به عنوان لقاءالله مطرح کرده است، آن زمان است که انسان به معنای حقیقی میتواند خداوند متعال را ببیند و به لقای الهی برسد. منظور این نیست که با این چشم ببیند بلکه میتواند خداوند متعال را درک کند که از دیدن با چشم خیلی واضحتر و محسوستر است. // آیا در این دنیا هم میشود به لقاءالله رسید قبل از اینکه انسان به قیامت برسد؟
شناسنامه:
عنوان: بفرمایید مهمانی خدا
موضوع سخنرانی: ابد در پیش داریم(2)
زمان: 7/1/ 1404، شب 27 از مراسم ماه مبارک رمضان
مکان: مدینة العلم کاظمیه
وقوع لقاءالله در قیامت
نکته این جلسه درباره قیامت و لقاءالله است. فنا و از بین رفتن موجودات در قیامت به معنای عدم محض و نابودی مطلق نیست بلکه به معنای آشکار شدنِ هیچ بودن و فقر ذاتی انسان در برابر خداوند متعال است. این فنا به وجه الخلقی موجودات مربوط است که در آنجا انسان حقیقت را متوجه میشود و میبیند که اصلاً وجودی نداشته و هیچ بوده است. اصلاً برای هیچ دارایی و شأنی لایق نبوده، همه چیز خود خداوند متعال بوده است. وجه الخلق در قیامت معدوم میشود و وجه الرب باقی میماند. این مسئله وقتی اتفاق میافتد که توحید در قیامت تجلی کامل پیدا میکند.
در شبهای گذشته عرض شد که در آنجا دیگر اثری از هیچ شیئی که وجودی برایش تصور شود وجود ندارد. کلمات از رساندن این حرفها به فهم ما قاصر است؛ چراکه عالم، عالم لایدرک است؛ یعنی ما الآن به این سادگیها نمیتوانیم آن عالم را درک کنیم. کلمات فقط میتواند کمی مفاهیم را به ذهن نزدیک کند. عالم قیامت را خداوند متعال به عنوان لقاءالله مطرح کرده است، آن زمان است که انسان به معنای حقیقی میتواند خداوند متعال را ببیند و به لقای الهی برسد. منظور این نیست که با این چشم ببیند بلکه میتواند خداوند متعال را درک کند که از دیدن با چشم خیلی واضحتر و محسوستر است. خداوند متعال در قرآن میفرماید: «قَدْ خَسِرَ الَّذِینَ کَذَّبُوا بِلِقَاءِ اللَّهِ حَتَّی إِذَا جَاءَتْهُمُ السَّاعَةُ بَغْتَةً قَالُوا یَا حَسْرَتَنَا عَلَی مَا فَرَّطْنَا فِیهَا وَهُمْ یَحْمِلُونَ أَوْزَارَهُمْ عَلَی ظُهُورِهِمْ أَلَا سَاءَ مَا یَزِرُونَ»[1] ؛ یک عده لقای الله را انکار میکردند، اینها وقتی قیامت برسد خسارت میکنند. ناگهان فریاد برمیآورند که ما اشتباه کردیم، ما کوتاهی کردیم و آن هنگام دیگر سنگینی بارهایشان را بر دوش میکشند و چقدر سخت است این بارهایی که بر دوش میکشند!
مقایسه عالم برزخ با دنیا و قیامت
در آنجا تعلقات و جسم نیست، دنیایی نیست، حتی در قیامت تعلقات برزخی هم نیست. همین جسم و قالب مثالی که ما در برزخ داشتیم هم در قیامت از بین میرود. ما یک بار دیگر در برزخ میمیریم و در قیامت متولد میشویم. ما یک بار در دنیا میمیریم و این جسم را خلع میکنیم و به کناری میاندازیم. وارد برزخ میشویم، در برزخ یک جسم لطیفتر در قالب مثالی به ما میدهند که توضیحاتش را دادیم و بعد وقتی قیامت بخواهد برسد باز هم میمیریم و آن جسم مثالی و تعلقاتش را هم به کناری میگذاریم.
گفتیم در برزخ رشحاتی از دنیا وجود دارد، برزخ ادامه زندگی روی زمین است. وقتی خداوند متعال در آیه شریفه میفرماید: «قَالَ کَمْ لَبِثْتُمْ فِی الْأَرْضِ عَدَدَ سِنِینَ»[2] (درنگ انسان در روی زمین) مفسرین میفرمایند: برزخ را هم شامل میشود؛ چراکه این برزخ صبح و شام دارد، تعلقاتی از دنیا در عالم برزخ هنوز وجود دارد، نفس میت و روح متوفی هنوز به قبر و به این عالم دنیا تعلق دارد، هنوز سرکشی میکند، هنوز دنیایی است، هنوز قبر و خانهای است، فرزندانی دارد؛ متعلقاتی دارد که اینها در دنیا هستند به آنها سر میزند. وقتی انسان میخواهد از برزخ به قیامت برود خلع همه تعلقات میکند، آن قالب مثالی هم به کنار میرود. در قیامت رنگ وجود از هر چیزی میپرد. دیگر هیچ چیز رنگی وجود ندارد. آنجا فقط واجبالوجود مشاهده میشود. همه ممکنات که ممکن الوجود بودند و به دست خداوند متعال خلق شدند، همه رنگ تعلق و وجود را از دست میدهند، دیگر هیچ چیز باقی نمیماند «وَ یَبْقی وَجْهُ رَبِّکَ ذُو الْجَلالِ وَ الْإِکْرامِ»[3] اینجا لقاءالله اتفاق میافتد اینجا انسان به لقای الهی میرسد، حقیقتاً خداوند متعال را در آغوش میگیرد، او را شهود و درک میکند. ما در این دنیا حتی در عالم برزخ هم موانع زیادی برای درک خدای متعال و آن حقیقت مطلق داریم.
رسیدن به لقاء الله قبل از قیامت/ مرغ باغ ملکوتم، نِیَم از عالم خاک
آیا در این دنیا میشود به لقاءالله رسید قبل از اینکه انسان به قیامت برسد؟ بله، علما میفرمایند: انسان یک ورود اختیاری و یک ورود اضطراری به قیامت دارد. خداوند متعال در قرآن میفرماید: «یَا أَیُّهَا الْإِنْسَانُ إِنَّکَ کَادِحٌ إِلَی رَبِّکَ کَدْحًا فَمُلَاقِیهِ»[4]. ای انسان! به هر زحمتی هست به سمت ملاقات خداوند متعال در حال حرکت هستی و روزی خدا را ملاقات خواهی کرد. انسان میتواند قبل از اینکه مرگ به سراغ او بیاید، وارد برزخ و قیامت شود به لقاءالله برسد، سختیها و فشارهای سنگین از دنیا به برزخ و از برزخ به قیامت را تحمل نکند تا به لقاء الهی برسد. ممکن هست این سؤال پیش بیاید که آیا مجبوریم به لقاء الهی برسیم؟ میگوییم بله، «إِنَّا لِلَّهِ وَإِنَّا إِلَیْهِ رَاجِعُونَ»[5]. ما از خدا هستیم و باید به او برگردیم؛ همانطور که جسم ما از خاک آفریده شد و به خاک برمیگردیم، وجود و روح ما هم از خداست و باید به خدای متعال برگردد. در این چرخه خلقتِ «إِنَّا لِلَّهِ» تا «إِنَّا إِلَیْهِ رَاجِعُونَ» انسان خودش را با گناه آلوده کرده و نفس خود را خراب و سیاه کرده و بعد میخواهد برگردد، «مرغ باغ ملکوتم، نیَم از عالم خاک» باید برگردد، چارهای ندارد.
از سفر به سرزمین ولایت تا لقاءالله
اولیای الهی در همین دنیا به این لقاء میرسند و سفری به عالم ولایت میکنند. [بحث مفصلی است که] تنها راهی که انسان میتواند به خداوند متعال برسد سفر به سرزمین ولایت است، جایی که خداوند متعال میفرماید: «أَطِیعُوا اللَّهَ وَأَطِیعُوا الرَّسُولَ وَأُولِی الْأَمْرِ مِنْکُمْ»[6]؛ این ولایت الهی از خدا به رسول و اولیایش و بعد از ائمه معصومین(علیهمالسلام)، به جانشینان آنها میرسد و از این سلسله ولایت رشتههایی در بین مؤمنین هست؛ «الْمُؤْمِنُونَ وَ الْمُؤْمِناتُ بَعْضُهُمْ أَوْلِیاءُ بَعْضٍ»[7]؛ مؤمنین بر هم ولایت دارند؛ باید محبت و ولایت یکدیگر را بپذیرند و قواعد و ضوابطی دارد.
به پدر، مادر و مربی شما «ولی» میگویند. انسان باید به این سلسله ولایت چنگ بزند و از طریق این ولایت به ولایت الله برسد، حال اگر در این دنیا راه را گم کند ولایت طاغوت و ولایت دشمنان خدا را گردن بگیرد، راهش خیلی طولانی میشود تا تطهیر شود و به خدای متعال و ولایت الهی برگردد. برای ورود اختیاری، با سفر به عالم ولایت، با اراده و اختیار خود و با مجاهدت در همین دنیا این مسیر را طی میکند، به درونِ خلقت و حقیقت این خلقت وارد میشود و به لقای الهی میرسد.
چگونه از وجه الخلق به وجه الرب برسیم؟
این شبها دو واژه را زیاد گفتیم؛ یکی وجه الخلق و یکی وجه الرَّب؛ راهی نیست مگر اینکه از وجه الخلق به وجه رب برسیم و از همین دنیایی که در آن قرار داریم، آن را مَتجَر(محل تجارت) برای آخرت خود قرار دهیم. راهی نیست مگر اینکه در زمین درست راه برویم، به آسمان، زمین و انسانها خیانت نکنیم، حق ولایت الهی را در بین انسانها، گیاهان، حیوانات و سایر موجودات مراعات کنیم؛ این یعنی عبودیت و چنگ زدن به رشته ولایت، تبعیت، اطاعت عقلانیت و معنویت. از همین معبر دنیا باید به لقای الهی برسیم و این کار اولیای خداست. با یک مثال عرض میکنم.
در تصاویر سه بعدی گاهی اشکالی وجود دارد که میگویند اگر روی تصویر تمرکز کنید، تصویر دیگری را میبینید. وقتی میتوانیم این تصویر را ببینیم که به فکر دیدن چیزی جز این شکلی که در مقابلمان است باشیم. اگر صرفاً به این خطوط و اشکالی که مقابلمان است نگاه کنیم و برای عبور از اینها و رسیدن به حقیقتی که درونش هست تمرکز نکنیم، نمیتوانیم آن تصویر را ببینیم. ولی هنگامی که به این تصویر نگاه میکنیم و به فکر ورای این تصویر و حقیقتی که در درونش هست، هستیم، تمرکز میکنیم و همه قوایمان را جمع میکنیم، حواسمان پرت نمیشود؛ آنوقت تصویر درون این اشکال را میبینیم. همه آنچه که روی کره زمین و آسمان و در این عوالم هست وجه الخلق است؛ خداوند متعال خلق کرده، فرموده در این دنیا، روی آخرت تمرکز کنید؛ اگر میخواهیم به لقاءالله و حقیقت و خدای متعال برسیم در این تصویر گیر (زوم) نکنیم، اگر با نگاه وجه الربی به این برگ درخت نگاه کنیم معرفت کردگار در میآید. باید به انسانها، اشیاء و عبادت هم اینگونه نگاه کنیم.
اگر روی آخرت و حقیقت زوم کنیم...
وقتی به وجهالخلق هر شیئی که شیئیت دارد خیره نشویم، در دل این خلقت، رب ما پنهان است و باید آن را ببینیم. لقاءالله یعنی همین! اولیای الهی در همین دنیا به لقای الهی میرسند. چه لذتی میبرند وقتی به زیارت مولا علیبنموسیالرضا(علیهالسلام) میروند! مثل ما ضریح و گنبد نمیبینند، بلکه امام را می بینند. مگر داستانهایی از علما و عرفا را نشنیدهاید که وقتی به حرم ائمه معصومین(علیهمالسلام) مشرف میشدند حضرات را در میان ضریح میدیدند! این رسیدن به لقاءالله است. چه موقع انسان به این دیدار میرسد؟ وقتی در دنیا، روی آن زوم نکند، بلکه روی آخرت و حقیقت زوم کند و در دل هر چیزی دنبال خداوند متعال بگردد. این چیز سختی نیست؛ شاید برای ما که اسیر حواسمان هستیم سخت جلوه کند ولی حقیقتاً سخت نیست. خداوند متعال فطرتی درون ما قرار داده که این فطرت، عطشناکانه برای لقاءالله در دل همین دنیا به دنبال حقیقت است و اگر ما آن فطرت را فعال کنیم چشم بصیرت و حقیقتبین قلب خود را با نگاه توحیدی به همه چیز باز کنیم، خداوند را خواهیم دید. در معارف سطح بالا و در احادیث قدسی خداوند متعال میفرماید: مریض شدم به دیدنم نیامدی! خدایا مگر تو مریض میشوی؟! میفرماید: بنده مؤمن من مریض شد و به عیادتش نرفتی. یعنی در دل عیادت از یک مریض لقاءالله نهفته است.
وقتی به لقاءالله رسیدی کارهایت برای دیگران جای سؤال دارد...
چند روز پیش فیلمی دیدم، یک رزمنده خاطرهای از شهید نقل میکرد و میگفت: در درگیری با داعش در سوریه دشمن بالا و مشرف بر ما بود و مرتب تیراندازی میکرد، ما هم پایین بودیم یکدفعه اذان شد، شهید با ما بود گفت برویم نماز جماعت، گفتیم: سرمان را بالا بیاوریم میزنند چطور نماز جماعت بخوانیم؟! گفت: بلند شوید، برویم نماز بخوانیم، هر کس میخواهد، بیاید. بالاخره به نماز ایستادیم، چه نمازی! هر چه تیر میآمد به اطراف ما میخورد ولی به ما نمیخورد ایشان هم آرام بود. نماز تمام شد و همه پشت تپه خزیدیم، ولی حاج آقا هنوز نشسته بود و همینطور داشت تعقیبات میخواند!
شهید سلیمانی روی موتور مینشست و برای شناسایی در دل دشمن میرفت و میآمد. بعضی به ایشان میگفتند تیر میخورید! میگفت: تیری که باید به من بخورد آنجایی که باید بخورد میخورد، وقتی که من باید شهید شوم شهید میشوم.
این به فهم نیاز دارد نه به شنیدن، به باور قلبی نیاز دارد نه به تقلید کردن، تقلیدی نیست. باید بفهمی و به آن برسی. از وجه الخلق عالم اگر عبور کنید به وجهالرب میرسید. در دل هر وجهالخلقی یک وجه رب نهفته است.
نمونهای از شخصیت مستغرق در لقاءالله
مرحوم آیتالله حسنزاده آملی(رحمتاللهعلیه) خیلی میهمانی نمیرفتند، ولی گاهی هم که میرفتند یکی از کارهایی که ایشان میکردند این بود: وقتی برای ایشان غذا، میوه و... میآوردند سریع نمیخوردند. اول میوه و غذا را برمیداشتند، میچرخاندند، نگاه میکردند با آن حرف میزدند. با این میوه و غذا حرف میزدند بعد این غذا یا میوه را با مقدماتی میخوردند.
ما سمیعیم و بصیریم و هُشیم با شما نامحرمان ما خامُشیم
او از وجه الخلق خود عبور کرده به وجه الرب رسیده است. با این نعمت معاشقه میکند با این نعمت مذاکره و محاوره میکند. عرفا زندگیهایی دارند! کسی که به لقای الهی میرسد، مستغرق، ذوب و فانی میشود دیگر مثل بقیه نیست. به آقای حسنزاده گفتند: بعد از شما به چه کسی مراجعه کنیم؟ فرمود: بعد هم به خودم مراجعه کنید!
چطور از وجهالخلق به وجهالرب برویم؟
اگر این راه را خودتان طی نکنید به زور باید طی کنید، با اضطرار؛ مرگ میرسد. برزخ، نفخ صور، قیامت، فزع اکبر و سختیهای آن... تا انسان تطهیر شود و به خدا برگردد. سکرات موت یا برزخ یا قیامت انسان را تطهیر میکند. این آلودگیها را باید بزداید تا حقیقت وجودی انسان که آن روح الهی است لیاقت برگشت به سمت خدای متعال را پیدا کند. این اتفاق میافتد. آنوقت میفرماید: وقتی انسان به لقاءالله برسد وجه رب را ببیند همه خستگیهایش، تمام خستگیهایی که در دنیا و برزخ کشیده تمام میشود. اگر در دنیا به این لقاءالله برسد که همه خستگیها و مرارتهایی که در دنیا برای این سفر کشیده از وجودش بیرون میرود.
چگونه به شهدا متصل شویم؟
شهدا مظهر همین وجهالرب هستند، ما باید خودمان را به آنها متصل کنیم. یک وجه ساده آن این است که شما با شهدا مأنوس شوید، عکس شهید داشته باشید، مجلس را به نام شهید برگزار کنید؛ اینها جنبههای وجه الخلقی برقراری نسبت با شهداست. یک جنبههای عمیقتری هم دارد که انسان مسیر اینها را دنبال کند به حال آنها میرسد.
دو شهیدی که مجلس خود را جارو زدند!
شخصی تعریف میکرد: قم در حسینیهای بودیم و شبها آنجا میخوابیدیم. شبها دیروقت میشد، جارو و تمیز میکردیم، صبح میرفتیم. یک شب من بیدار شدم رفتم آب بخورم، برگشتم دیدم دو نفر با لباس بسیجی دارند حسینیه را جارو میکنند. در حالت خواب و بیداری متوجه نشدم که اینها چه کسانی هستند؟ به جز ما کسی اینجا نبود. گفت: دیدم دارند جارو میکنند، ولی از بس که خسته بودم خوابم برد. صبح بیدار شدم بروم وضو بگیرم، داخل حسینه برگشتم دیدم دو عکسی دم در مجلس گذاشته، برای دو شهید بود. یکدفعه نگاهم به چهره این دو شهید افتاد، یادم آمد آن دو نفری که دیشب حسینیه را جارو میزدند، دقیقاً همین دو نفر بودند! برق از سرم پرید. رفتم داخل دیدم، بله، حسینیه جارو شده و تمیز است.
از معبر نام و یاد شهید به لقای الهی برسیم/ سیدحسن نصرالله زنده است و کار میکند
شهدا نمردهاند، ما میتوانیم از معبر این قاب عکس و اسم و یاد شهید و این کاری که برای شهید میکنیم به لقای شهید برسیم و شهید به لقاءالله رسیده است. و یکی از راههای رسیدن به خدا همین شهدا هستند. آیه «وَلا تَحسَبَنَّ الَّذینَ قُتِلوا فی سَبیلِ اللَّهِ أَمواتًا بَل أَحیاءٌ»[8]؛ گمان نکنید کسانی که در راه خدا کشته شدند اینها مردهاند بلکه زندهاند. رهبری میفرمایند: حزبالله زنده است. سیدحسن نصرالله زنده است. دارند کار میکنند، بسیج میکنند، دنیا را به خط میکنند.
امروز رهبری فرمودند: امسال به غیر از کشورهای اسلامی در روز قدس کشورهای غیراسلامی هم راهپیماییهای بزرگ خواهند داشت. لاف که نمیزنند، این حرف را از کجا میزنند؟ چه کسی اینها را بسیج میکند؟! دلها را چه کسی بسیج میکند؟ اگر در بند دیوارها و رسانهها و.. بودند، این شهدا نمیتوانستند خیلی جاها بروند خیلی کارها را انجام دهند. امروز دیگر در قید و بند تن نیستند.
آنهایی که میگویند: حاجقاسم رفت، سیدحسن شهید شد، سنوار هم...، جبهه مقاومت نابود شد، اینها همه کشته شدند رفتند، دشمن یکییکی ما را نابود کرده، این همه آدم را کشتند، بعد شما میگویید: ما پیروزیم؟! شهدا میدانند چه اتفاقی دارد میافتد. «...وَیَسْتَبْشِرُونَ بِالَّذِینَ لَمْ یَلْحَقُوا بِهِمْ مِنْ خَلْفِهِمْ»[9] اگر ما در راه شهدا باشیم، اگر پشت سرشان باشیم مثل این آیه «أَلَّا خَوْفٌ عَلَیْهِمْ وَلَا هُمْ یَحْزَنُونَ» باید که ترس و غمی نداشته باشیم.
بهترین خیر
پارسال شهید عزیز حسننژاد را طلبیدند و با خودشان بردند. از جمع خادمان ما چه کسی لیاقت پیدا کند که این لباس را بر تن او بپوشانند ما نمیدانیم. چند چیز را گفتهاند که خیلی بخواهیم. در قنوت نماز این دعای «اللَّهُمَّ إِنِّی أَسْأَلُکَ خَیْرَ مَا تُسْأَلُ» را بخوانیم. شبیه قنوت نماز عید فطر است. پیغمبر(صلیاللهعلیهوآله) فرمودند: استجابت این دعا شهادت است. «اللّهُمَّ إنی أَسْئَلَکَ خَیرَ ما تسأل»؛ خدایا ما از تو میخواهیم بهترین چیزی که از تو خواسته شده است. بالاترین چیز شهادت است آنهایی که اهلش هستید در قنوت نمار بخوانید. وقتی در نماز عید فطر این دعا را میخوانیم: «اللّهُمَّ إنی أَسْئَلَکَ خَیرَ ما سَئَلَکَ مِنْهُ عِبادُکَ الصّالِحُونَ» گویا معنایش این است که مزد روزه ماه مبارک رمضان جز شهادت نیست.
کسی اگر بفهمد، روزه و ماه رمضان چیست به لقاءالله رسیده، دیگر غم ندارد «لَا خَوْفٌ عَلَیْهِمْ وَلَا هُمْ یَحْزَنُونَ»[10].
کاروان لقاءالله
حضرت اباعبدالله(علیهالسلام) در مسیر رسیدن به کربلا، یکباره از روی اسب صدایشان بلند شد: «إِنَّا لِلَّهِ وَإِنَّا إِلَیْهِ رَاجِعُونَ»[11]. علی اکبر شخصیت عجیبی بود بسیار تیز بود. به تاخت کنار اباعبدالله(علیهالسلام) آمد و گفت: پدرجان، چه شد که استرجاع کردید؟ اباعبدالله فرمودند: در عالم خواب دیدم منادی میگوید: این کاروان در حال حرکت است درحالیکه مرگ پشت سر این کاروان دارد میرود. عرضه داشت: آیا ما بر حق نیستیم؟! امام فرمودند: بر حقیم. علی اکبر(علیهالسلام) فرمودند: پس چه غمی داریم؟! ما راهمان درست است داریم میرسیم به محبوبمان.
تا روز عاشورا که خواست اجازه بگیرد و به میدان برود. این روضهها تکراری نمیشود بهخاطر اینکه امام حسین(علیهالسلام) تکراری نمیشوند، بهخاطر اینکه خدا تکراری نمیشود. اذن گرفت، حضرت بدون هیچ تعللی اجازه دادند. برای اینکه کاری اگر برای خدا انجام میدهید یک ثانیه اگر مکث کنید و بعد جواب بدهید یعنی منت گذاشتید، یعنی شک داشتید. حضرت تا اجازه خواست، امام سریع اجازه دادند. خواست برود حضرت فرمودند: اول با اهل خیمهها خداحافظی کن. رفت با زنها خداحافظی کرد بعد آمد با خود حضرت خداحافظی کرد حضرت او را در آغوش گرفت.
وجهالرب تشنگی کربلا شهادت است
شیخ جعفر شوشتری میگوید: مجلس ختم امام حسین(علیهالسلام) کنار بدن علی اکبر بود! آیتالله مظاهری میفرمود: وقتی علی اکبر به میدان رفت 120 نفر را کشت. وهله اول آمد خداحافظی کرد، منتظر شهادت بود به پدر عرض کرد: «یَا أَبَتِ الْعَطَشُ قَدْ قَتَلَنِی»[12]. وجه الخلقی این عطش میشود تشنگی آب، ولی یک وجهالربی هم دارد. آقای مظاهری میفرمود: علی اکبر گفت: از تشنگی وصال دارم میمیرم به من اجازه بدهید. ظاهراً حضرت هنوز دل نکنده بودند. اینجا که رسید حضرت او را در آغوش گرفتند زبان در دهان علی گذاشتند؛ یعنی من تشنهترم، من به تو از شهادت مشتاقترم. پدر از پسر دل کند. تا قبل از این اباعبدالله(علیهالسلام) با نگاه تیرهایی را که به سمت علی میآمد منحرف میکرد اما بعد از آن دیگر حضرت دل کند و راضی شد.
ای خرامان رفت در خونخفته کمتر ناز کن جان بابا جان عمه چشم خود را باز کن
لحظاتی گذشت، اباعبدالله(علیهالسلام) آمدند خم شدند و صورت روی صورت علی گذاشتند، «عَلَی الدُّنْیَا بَعْدَکَ الْعَفَاءُ»[13].
[1]. سوره انعام، آیه 31.
[2]. سوره مؤمنون، آیه 112.
[3]. سوره الرحمن، آیه 27.
[4]. سوره انشقاق، آیه 6.
[5]. سوره بقره، آیه 156.
[6]. سوره نساء، آیه 59.
[7]. سوره توبه، آیه 71.
[8]. سوره آلعمران، آیه 169.
[9]. سوره آلعمران، آیه 170.
[10]. همان.
[11]. سوره بقره، آیه 156.
[12]. لهوف، سیدبنطاووس، ص113.
[13]. همان.