اهمیت تعظیم شعائر
اهمیت تعظیم شعائر
اهمیت تعظیم شعائر
حجت الاسلام مهدوینژاد: عمق شیعگی و ارتباط یک شیعه با ذوات مقدس اهل بیت(علیهمالسلام) این است که حالات او تحت تأثیر ولایتش باشد. شادی و غم او متأثر از شادی و غم ائمه(علیهمالسلام) باشد. // یعنی اگر یک شادی به ما رسید ولی یک غمی از اهلبیت(علیهمالسلام) آمد و با هم همزمان شد، ما آن شادی خودمان را کنار بگذاریم. غم اهلبیت(علیهمالسلام) غم مقدس و غم معنوی را ترجیح دهیم و حالمان با آن غم عوض شود. //
شناسنامه
عنوان: بفرمایید مهمانی خدا
موضوع: ابد در پیش داریم(2)
زمان: 30/ 12/ 1403، شب بیستم ماه مبارک رمضان
مکان: مدینةالعلم کاظمیه
حب و بغض، معیار سنجش شیعه // غم و شادی مقدس
نکتهای در باب اینکه وقتی مناسبتهای مختلفی در هم تزاحم میکند، تکلیف ما چیست عرض کنم؛ مانند این ایام که شهادت امیرالمؤمنین(علیهالسلام) با ایام نوروز تلاقی کرده و خیلیها مقید به آداب و رسوم هستند و از این طرف هم ضوابط و اخلاقیات شرعی وجود دارد که انسان باید رعایت کند.
روایت معروفی است که میفرماید: «شِیعَتُنا خُلِقُوا مِنْ فاضِلِ طِینِتِنا وَ عُجِنُوا بِماءِ وَلایَتِنا یَحْزَنُونَ لِحُزْنِنا و یَفْرَحُونَ لِفَرَحِنا»[1]؛ عمق شیعگی و ارتباط یک شیعه با ذوات مقدس اهل بیت(علیهمالسلام) این است که حالات او تحت تأثیر ولایتش باشد. شادی و غم او متأثر از شادی و غم ائمه(علیهمالسلام) باشد. یعنی شادی و غمِ مقدس و ارزشمند باشد. شادیهایی که از دنیا و لهو و لعب به دنیا برخاسته باشد، گاهی مضر است، گاهی مضر نیست ولی نوعاً شادیها و غمهای دنیایی نوعاً رشددهنده نیست، بلکه گاهی حتی زمینگیر هم هستند. یعنی انسان مؤمن در حقیقت کسی است که حزن و شادی او متأثر از حزن و شادی منبع الهی، عقل کل و روح اعظم باشد و از آنجا حس و حال بگیرد. یعنی شادی و غم ناشی از شادی و غم اهل بیت(علیهمالسلام) حاکم بر حالات مؤمن باشد. این حب و بغض، معیار است که انسان ببیند چقدر شیعه است. یعنی اگر یک شادی به ما رسید ولی یک غمی از اهلبیت(علیهمالسلام) آمد و با هم همزمان شد، ما آن شادی خودمان را کنار بگذاریم. غم اهلبیت(علیهمالسلام) غم مقدس و غم معنوی را ترجیح دهیم و حالمان با آن غم عوض شود. مثل الان که نوروز با شهادت امیرالمؤمنین(علیهالسلام) تلاقی میکند.
حضرت زهرا(علیهاالسلام) مهمتر از مادر من است // وقتی غم و شادی اهلبیت(علیهمالسلام) اولویت باشد...
اگر غمی به ما رسید ممکن هست غم شخصی باشد و این غم مذموم و ناشی از دنیای پست نباشد. مثلا ً شخص مادر یا پدر خود را از دست داده. غم مهمیست، با شادی اهلبیت(علیهمالسلام) تلاقی میکند. مثلاً فرض کنید روز عید غدیر کسی پدر یا مادرش از دنیا برود. والده یکی از مادحین روز تولد حضرت صدیقه(علیهاالسلام) از دنیا رفت. ایشان طبق معمول لباس و کت شلوار سفید پوشیده بود و به مجلس آمده بود. به ایشان گفته بودند مادرتان از دنیا رفته، ایشان جواب داده بود حضرت زهرا(علیهاالسلام) مهمتر از مادر من است و مادر من هم اینطوری بیشتر دوست دارد!
یک عرف بین ما وجود دارد. ما نسخهای نمیدهیم که بگوییم کسی چنین کاری انجام دهد؛ اما وقتی معرفت عمیق شد انسان خلاف عرف، ولی موافق با حقیقت ولایت رفتار میکند. این خیلی مهم است. کسی نمیگوید داغدار و عزادار نباشید. ولی یک نفر میگوید حُب من به حضرت زهرا(علیهاالسلام) آنقدر زیاد است با اینکه عاشق مادرم هستم و مادرم امروز از دنیا رفته است، ولی حب ایشان بر حب مادرم غلبه کرده است. امروز من هر چه به دلم نگاه میکنم یک غمی دارم ولی با یک شادی همراه است و من آن شادی را ترجیح میدهم. مهم این است که وقتی چنین تلاقی اتفاق میافتد، انسان آن حال معنوی اهلبیت(علیهمالسلام) را مقدم بدارد. چون فرمود: «یَفْرَحُونَ لِفَرَحِنا و یَحْزَنُونَ لِحُزْنِنا». در لایههای عمیق معرفتی آن گاهی اینگونه میشود.
دقائق و ظرائف تشیع // اهمیت تطبیق حزن و شادی با حزن و شادی اهلبیت(علیهمالسلام)
در نقطه مقابل، دشمنان اهلبیت(علیهمالسلام) هستند که ما میتوانیم مفهوم مخالف را از این روایت بگیریم. هم سند تاریخی درباره آن داریم، هم این موضوع عقلاً قابل اثبات است که در مقابل «یَفْرَحُونَ لِفَرَحِنا وَ یَحْزَنُونَ لِحُزْنِنا» دشمنان اهلبیت(علیهمالسلام) اینگونهاند که وقتی اهلبیت(علیهمالسلام) غمگین باشند اینها خوشحال هستند، وقتی اهلبیت(علیهمالسلام) خوشحال باشند اینها غمگین هستند. قرآن هم میفرماید: وقتی یک خیری به شما مؤمنین میرسد، دشمنان عزادار میشوند و وقتی یک غمی به شما میرسد اینها خوشحال میشوند. این حال دشمنان اهلبیت(علیهمالسلام) و دشمنان حق و حقیقت است. در زیارت عاشورا هم شما میخوانید که اینها روز غم و حزن اهلبیت(علیهمالسلام) شادی میکردند؛ «وَ هَذا یَومٌ فَرِحَت»؛ روز عاشورا که روز غم است شادی میکردند! یعنی دقیقاً نقطه مقابل ما، علاوه بر آن به هم تبریک میگفتند؛ «یَومٌ تَبَرَّکَت بِهِ بَنواُمَیه»؛ روز شهادت امام حسین(علیهالسلام) را روز مبارکی میدانستند. ببینید اینها دقائق و ظرائف تشیع هست که باید به آن دقت کرد. حالا که ایام شهادت با این چند روز نوروز و سال تحویل تلاقی کرده خیلی باید دقت کرد. ما شیعه و پیرو هستیم. اینجا شما باید حزن و فرح خودتان را کاملاً منطبق بر آن حزن و فرح حقیقی و ولایی تطبیق دهید. نباید در این ایام که ایام حزن اهلبیت(علیهمالسلام) است، ظواهر و تظاهرات شادی در زندگی یک شیعه و یک مؤمن دیده شود. حداقل زمان آن هم که در روایات داریم سه روز است.
رعایت جنبه اثباتی و سلبی در تقارن شهادت امیرالمؤمنین(علیهالسلام) و عید نوروز
یک جنبه اثباتی و یک جنبه سلبی دارد. جنبه ایجابی و اثبات آن این است که ما الآن موافق با این حال حزن هستیم. قرار است به عنوان شیعه برای سال تحویل نوروز شیعگی خودمان را نشان دهیم ایجاب و اثباتش اینگونه میشود که چطور حزن خودمان را نشان دهیم؛ لباس مشکی میپوشیم، تسلیت میگوییم، روضه میگیریم. اینها تظاهرات این حزن و جنبه اثباتی و ایجابی آن میشود. جنبه سلبی این است که چگونه از شادی کردن پرهیز کنیم؛ لباس شاد نپوشیم، حال شاد نداشته باشیم. وقتی شما مثلاً سفره هفت سین را میچینید، وعده رستوران را هم گذاشتید و برنامههای اینچنینی سر جای خودش است، فقط یک روبان مشکی زدی و یک «یا علی» سر سفره اضافه کردی این مسئله را حل نمیکند. گاهی گول زدن خودمان هست! امروز شما در پیام نوروزی حضرت آقا، امام خامنهای(حفظهالله) دیدید جایی که ایشان نشسته بودند برخلاف همیشه که بالاخره یک گلدانی و... بود، هیچچیز نبود و بسیار ساده بود. (البته فضای سخنرانی ایشان همیشه ساده بوده است).
پرهیز و جدایی از اخلاق اعدا
تظاهرات شادی نباید باشد. خیلی از مؤمنین که متدین هم هستند وقتی به یکدیگر میرسند میگویند: سال نو مبارک! عزیزان قصدی هم ندارند، میخواهند سال نو را مثلاً شادباش بگویند ولی نباید شادباش بگوییم! دقت مسئله اینجاست، در زیارت امینالله میخوانیم؛ «مُفارِقَةً لِأَخْلاقِ أَعْدائِکَ». یکی از اخلاق اعدا این بود که در روز عزا تبریک میگفتند. شیعه باید دقیق باشد. مثلاً این ایام را به دیگران اینگونه تهنیت بگوییم؛ انشاالله سال خوبی داشته باشید، نگوییم مبارک باشد. شیعه دقیق و ظریف است و در کلماتش دقت میکند، چون در محضر امیرالمؤمنین(علیهالسلام) و خدای متعال است. نگوییم ما که نیتی نداشتیم! این ضعف ایمان است که انسان مسائل اینچنینی را دقت نکند. کلام خیلی مهم است و آنجاست که ما کمی فاصله داریم.
ما نقاط مثبت خیلی داریم، خیلی از مردممان الحمدالله رعایت میکنند خیلی از مردم همین امروز در مساجد و امامزادهها و در جوار قبور شهدا سالشان را تحویل کردند. خیلی مکانها مجلس روضه به پا بود ولی لایهها را که نگاه میکنیم میبینیم یک جایی اصلاً مراعات نمیکنند. یک جاهایی هم دقت نمیکنند؛ مثلاً در برنامههای صدا و سیمای خودمان هم سفرههای رنگین هفت سین هست. شما جنبه سلبی کار را که عدم اظهار شادی است در اینجا مراعات نمیکنید برنامهها سر جای خود هست حالا کمی هم همه را کنترل کردید که خیلی خنده بازار نشود ولی در مجموع تبریک سر جای خودش هست!
اهمیت و لزوم تعظیم شعائر
ما که مدعی تشیع و ولایت اهلبیت(علیهمالسلام) هستیم در این دقایق و ظرائف هم باید توجه کنیم نباید تبریک بگوییم مجریان و برنامههای تراز ما در تلویزیون باید اینگونه شوند که سه روز حرمت نگه دارند، تبریک نگویند؛ بگویند انشاالله سال خوبی داشته باشید، آرزوی خوب کنند، انشاالله سالتان علوی باشد، با امیرالمؤمنین(علیهالسلام) محشور شوید. سعی کنیم اخلاق علوی پیدا کنیم. سه روز میخواهیم حرمت نگه داریم، خیلی هم طول نمیکشد، عیدمان هم عزا نمیشود. حالا سه روز دیرتر؛ مثلاً این عید نوروز چیست که بعضی از شیعیان در مقابل عظمت عزای امیرالمؤمنین(علیهالسلام) نمیتوانند تاب بیاورند؟! اینها نکات مهمی است که اینگونه اوقات تشیع ما و حقیقت عقاید ما خودش را بروز و ظهور میدهد و اینها جزو شعائر ماست. باید تعظیم شعائر شود. نکته اینجاست و همه اینها را میدانید ولی من دارم آن پیوندهای عقیدتی را دقیقاً عرض میکنم.
عدم اظهار شادی نزد محزون
اگر پدر یا مادر شما خدای نکرده در یک روز شادی مثل ایام نوروز از دنیا بروند آیا شما برای دیگران پیام تبریک میفرستید؟ کسی در حالی که میداند پدر شما از دنیا رفته به خودش اجازه میدهد پیام تبریک بفرستد؟ آیا در چنین شرایطی کسی به شما سال نو را تبریک میگوید؟! این دور از ادب است. در روایت فرمود: «لَیسَ مِنَ الاَدَبِ اِظهارُ الفَرَح عِندَ المَحزونِ»[2]؛ از ادب به دور است که جلوی کسی که محزون است اظهار شادی کنید. این حداقل است.
لزوم تسلیت گفتن به یکدیگر در ایام عزا
پدر و مادر ما عزیزتر هستند یا اهلبیت(علیهمالسلام)؟! حضرت فرمود: «أنا و علی أبوا هذه الأمه»؛ من و علی(علیهالسلام) پدران این امت هستیم. ما قلباً و با اعتقاد خطاب به امیرالمؤمنین(علیهالسلام) و اهلبیت(علیهمالسلام) میگوییم: «بأبی أنت و أمی»؛ پدر و مادر من فدای تو. یعنی شما خیلی بالاتر هستی که پدر و مادر من که عزیزترین کسان من هستند به فدای شما. ما چطور شیعهای هستیم که دقت نداریم در چنین ایامی وقتی به هم میرسیم، به هم تسلیت بگوییم؟ توصیه شده است در ایام عزا وقتی مؤمنین به یکدیگر میرسند بگویند: «أعظَمَ الله أجورَنَا وَ أجورَکُم». اگر خجالت میکشیم یا دقت نداریم که تسلیت بگوییم، حداقل تبریک نگوییم! این یکی از نکاتی است که حتماً باید مدنظر دوستان و محبین اهلبیت(علیهمالسلام) باشد و رعایت کنند. شیعه بودن ما از چنین رفتارهایی فهمیده میشود.
در این ایام میخواهید مهمانی بگیرید یا افطاری بدهید، مهمان هم به خانه میآید اما مراسم روضه میگیرید. این طور مهمانی را تبدیل به احسن کردهاید. مراعات کردهاید، این خیلی خوب است؛ وگرنه مهمانی که قطعاً در آن خنده و بگو بخند است را این چند روز نباید برگزار کرد، باید مراعات کرد. این از همان مسائلی است که عرض کردم.
اولویت مسائل دینی
انشاءالله خدا به همه ما توفیق بدهد که بتوانیم اخلاقمان را مطابق با اخلاق اولیای الهی تنظیم کنیم و حق تشیع را ادا کنیم. انشاءلله خدا در چنین شرایطی مملکت ما را از فتنه ملیگرایی و ضعف اعتقاد دینی حفظ کند و ما به قوتی از ایمان برسیم که مسائل دینی اولویتمان باشد یا هنر این را داشته باشیم که در چنین شرایطی بین این دو را جمع کنیم. ممکن است کسی بگوید من در چنین شرایطی رعایت میکنم و این چند روز اصلاً مهمانی هم نمیگیرم، اما شخص دیگری بگوید من مهمانی میگیرم ولی این دو را جمع میکنم؛ یعنی همان دید و بازدید و صلهرحم که اصل ماجراست سر جایش است و حذف نمیکنم اما شیرینی خوردن و بگو بخند را در این چند روز حدف میکنم.
سیره اهلبیت(علیهمالسلام) در حفظ حرمتها
در سیره اهلبیت(علیهمالسلام) هم آمده که در ایام عزا به لباس مشکی توصیه میکردند؛ مثلاً وقتی که همسر اسماء بنتعمیص، جعفرطیار(رحمتاللهعلیه) به شهادت رسید، رسول مکرم(سلاماللهعلیه) فرمودند: شما تا سه روز لباس سیاه بپوش بعد از سه روز هر لباسی که خواستی بپوش. این حرمتها خیلی مهم است.
پوشیدن لباس مشکی
در مورد امام مجتبی(علیهالسلام) آمده که حضرت بعد از روز شهادت امیرالمؤمنین(علیهالسلام) با عمامه مشکی بیرون آمدند. امیرالمؤمنین و ائمه(علیهمالسلام) عمامه مشکی را دائماً نمیپوشیدند. گاهی پوشیدن عمامه مشکی و لباس مشکی دال بر عزا بود. در سیره و سنت فقهای بزرگی از شیعه هم که مستغرق و فانی در محبت اهلبیت(علیهمالسلام) بودند آمده که این سنتها را خیلی دقیق رعایت میکردند. علیرغم اینکه بسیاری ممکن است فکر کنند که اشکال فقهی بر این مسئله وارد است و لباس مشکی کراهت دارد ولی در احوالات فقهای بزرگی همچون مرحوم آقای مرعشی نجفی(رحمتاللهعلیه) آمده که در ایام عزا به پوشیدن لباس مشکی مقید بودند. اگرچه واجب نیست ولیکن رعایت این مسائل مخصوصاً از عامه مردم و محبین اهلبیت(علیهمالسلام) باعث تعظیم و زنده ماندن شعائر حسینی و شعائر مذهب میشود.
شبهای یتیمی کوفه
در چنین ایامی در کوفه و در منزل امیرالمؤمنین(علیهالسلام) غوغاست. حضرت در حال احتضار به سر میبرند. حالاتی بر حضرت عارض شد، اتفاقاتی افتاد، در منزل حضرت رفت و آمدهای مردم بود. یتیمهای کوفه متوجه شدند که چه کسی به آنها کمک میکرده، بعضی از آنها تا آن روز نمیدانستند. دیدند دو شب گذشت و کسی سراغشان نیامد. خبر پیچید، آنها متوجه شدند و همه در منزل حضرت آمدند.
خبر پیچیده بود که طبیب گفته شیر برای امیرالمؤمنین(علیهالسلام) مناسب است. شنیدهاید همه ظرفهای شیر را آوردند. برای اینکه بچهها ناراحت نشوند امیرالمؤمنین(علیهالسلام) دستور دادند امام مجتبی(علیهالسلام) شیرها را در یک ظرف بریزند و مخلوط کنند بعد یک ظرفی از این شیر برداشتند و به بچهها گفتند که ببینید این شیری که آوردید را برای آقا میبرم تا بچهها دلشان نشکند. حضرت تا آن لحظه و تا آنجا هم مراقبت میکردند که مبادا دل یتیمی بشکند.
دلجویی امیرالمؤمنین(علیهالسلام) از خانواده شهید کوفی
در روایت آمده یک روز امیرالمؤمنین(علیهالسلام) در آن هوای گرم کوفه، زنی را دیدند که دارد مشک آبی را با سختی به دوش میکشد. رفتند گفتند این مشک را به من بدهید تا کمک کنم. حضرت مشک را به منزل زن آوردند. هنگام خداحافظی حضرت احوالش را پرسیدند. زن گفت: (نستجیر باللّه) خدا علیبنابیطالب را نیامرزد! خدا به تو خیر بدهد. علی شوهرم را به جنگ فرستاد، شوهرم شهید شده، چهار فرزند برایم مانده است. خرجی ندارم. باید در خانههای مردم کار کنم تا خرج فرزندانم را تأمین کنم.
حضرت خیلی ناراحت شدند. خداحافظی کردند و رفتند. سبدی حاوی غذا و گوشت و... برداشتند تا برای زن ببرند. چند نفر از اصحاب گفتند: چه کار میکنید؟ پاسخ دادند: برای خانواده یکی از شهدای کوفه میبرم. گفتند: آقا ما میبریم. حضرت حالشان منقلب بود. فرمودند: بار قیامت من را هم شما برمیدارید؟ خودم باید ببرم. راه افتادند و رفتند. در زدند. زن پرسید: چه کسی است؟ حضرت گفتند: همان بنده خدایی که مشک آب را برای کمک به تو آورد. زن در را باز کرد. فرمودند: برایت مقداری وسایل آوردهام. زن میخواست خمیر آماده کند تا نان بپزد. حضرت فرمودند: خمیر را به من بده و تو از فرزندانت نگهداری کن. زن گفت: نه من به خمیر واردتر هستم، شما به کودکان رسیدگی کنید. حضرت سراغ بچهها رفتند. در روایت آمده لقمههای گوشت را به دهان این کودکان یتیم میگذاشتند و در گوششان آرام میگفتند: از علی راضی بشوید...
امیرالمؤمنین(علیهالسلام) به عنوان حاکم آنجا چه حالی داشتند! زن خمیر را که آماده کرد به آقا خطاب کرد: شما بروید تنور را آتش کنید تا من کار بچهها را انجام بدهم. حضرت بلند شدند سر تنور رفتند. تنور را روشن کردند. آتش که گل انداخت، صورت مبارک را نزدیک تنور بردند. هُرم آتش به صورت امیرالمؤمنین(علیهالسلام) میخورد. حضرت فرمودند: بچش! این سزای کسی است که زیر سایه حکومتش از حال بیوهزنان و یتیمان بیخبر باشد.
در همین حال زن همسایه وارد خانه شد. او امیرالمؤمنین(علیهالسلام) را میشناخت. چشمش افتاد دید حضرت پای تنور هستند. سراغ زن صاحبخانه رفت. گفت: میدانی چه کسی را کارگر خودت کردهای؟ زن گفت: نه نمیدانم. گفت: علیبنابیطالب، حاکم را! زن سمت حضرت دوید. گفت: «وا حیایی منک یا امیرالمؤمنین!» من از شرمندگی آتش گرفتم، من را ببخشید. حضرت فرمودند: «بل وا حیایی منک یا امه الله»؛ من شرمنده تو هستم که در حق تو کوتاهی کردهام.
مودت خاص اصبغبننباته به امیرالمؤمنین(علیهالسلام)
امشب امیرالمؤمنین(علیهالسلام) جرعهای از این شیر را خوردند. اصبغبننباته را که میدانید، رفیق حضرت بود. حرفهای خصوصی با حضرت داشت و با ایشان صمیمی بود. کنار حضرت میآمد تا از ایشان حرف بگیرد. پشت در خانه مانده بود. امام حسن مجتبی(علیهالسلام) بیرون آمدند. به همه گفتند: بروید، کسی نماند، آقا فرمودهاند که بروید. حضرت داخل رفتند. مدتی گذشت. دیدند از پشت در صدای گریه میآید. برگشتند دیدند اصبغ نشسته است. زانوهایش را بغل گرفته و دارد گریه میکند. آقا فرمودند: مگر نگفتم شما بروید؟ گفت: آقا به خدا قسم نمیتوانم! پاهایم راه نمیآیند که بروم. نمیخواستم از امر شما تخلف کنم. نمیتوانم! اگر میشود من بیایم داخل آقا را ببینم.
بعضیها زرنگ هستند! امام حسن مجتبی(علیهالسلام) رفتند اجازه گرفتند. حضرت اشاره کردند که اصبغ بیاید. اصبغ آمد داخل. میگوید: تا وارد منزل شدم نگاهم افتاد به حضرت که در بستر افتاده بودند. با دستمال زردی فرق سر را بسته بودند چون شکافته بود. نشد رنگ دستمال را از صورت حضرت تشخیص بدهم به دلیل اثری که زهر به این بدن کرده بود. هر لحظه حضرت بیهوش میشدند. دوباره به هوش میآمدند.
اصبغ میگوید: فهمیدم که دیگر آقا رفتنی هستند. گفتم میشود یک چیزی بگویید؟ حضرت وصایایی گفتند که قبلاً بخشی از آن مطالب را اشاره کردیم. وصایای ایشان را حتماً بخوانید. برای ما لازم است. درباره یتیمان چقدر سفارش کردهاند. درباره نماز چقدر سفارش کردهاند. اینها را یک شیعه باید بداند. ما حجتی نداریم که اینها را نخوانیم. حتی اگر کتاب هم نمیخوانید میتوانید در اینترنت جستجو کنید وصیتهای امیرالمؤمنین(علیهالسلام) میآید.
آخرین سفارش امیرالمؤمنین(علیهالسلام) به حضرت عباس(علیهالسلام)
حضرت در آن لحظات آخر خیلی چیزها مدنظرشان بود. یکی از آن چیزها ماجرای کربلای امام حسین(علیهالسلام) بود. فرمود: غیر از فرزندان حضرت زهرا(سلاماللهعلیها) که اینجا بمانند بقیه بروند.
همه امتثال امر کردند. یکی از کسانی که سرش را پایین انداخته بود و داشت از اتاق بیرون میرفت، ابوالفضلالعباس(علیهالسلام) بود چون او پسر حضرت زهرا(سلاماللهعلیها) نبود. آقا فرمودند: عباس تو بمان!
گویا اصلاً تمام این قضایا برای توست.
آنجا وصیت کردند و دست این دو برادر در دست یکدیگر گذاشتند و سفارش کردند که روز عاشورا به حسین(علیهالسلام) کمک کن و او را تنها نگذار.
یک جایی نقلی دیدم که حضرت در دوران طفولیت به ابوالفضلالعباس(علیهالسلام) فرمودند: عباس! قول بده در کربلا تا حسین تشنه است آب نخوری!
دور بستر امیرالمؤمنین(علیهالسلام) جلسه روضهای شد. همه کربلاییها دور بستر ایشان بودند. امیرالمؤمنین(علیهالسلام) در آن لحظه بلند بلند برای امام حسین(علیهالسلام) گریه میکردند!