فشار قبر و حقیقت آن

فشار قبر و حقیقت آن


فشار قبر و حقیقت آن

 

حجتالاسلام مهدوینژاد: زمین و تمام عناصر طبیعی، مخلوق خدا هستند و یک شعور کیهانی یا ادراک ذاتی در مخلوقات خداوند وجود دارد که تحت طاعت الهی هستند. لذا این درک را دارند که نسبت به حوادث واکنش نشان دهند. وقتی حوادث با اوامر الهی در تعارض باشد، مثل گناه و معصیت‌، زمین و تمام مخلوقات عکس‌العمل نشان میدهد. // نمونههایی از واکنش طبیعت به حکم عبودیت... // فشار قبر به صورت فیزیکی و واکنش طبیعی و کیهانی نسبت به گناهان است یا فشار برزخی؟! // آیا کسانی که دفن نمیشوند هم فشار قبر دارند؟ // فشار قبر بر روح میت وارد میشود یا بر جسم او؟

 

شناسنامه:

عنوان: بفرمایید مهمانی خدا

موضوع: ابد در پیش داریم2

زمان: 14/12/1403، شب چهارم

مکان: مدینه العلم کاظمیه

 

فشار قبر

یکی از مسائلی که در مورد قبر مطرح میشود، فشار قبر است. موضوعی تحت عنوان فشار قبر در روایات داریم که وقتی میت در قبر قرار داده می‌شود، تحت فشار قرار می‌گیرد. حال آیا این فشار، از سوی زمین به همین بدن است یا منظور از فشار قبر، عذابهای فیزیکی بر بدن فیزیکی نیست و منظور عذابهای برزخی است و ارتباطی با این جسم ندارد؟

برخی قبول کردند که قبر همین زمین است و فشار بر همین بدن فیزیکی وارد می‌شود. شواهدی هم ذکر کردند؛ ازجمله ماجرایی که از علامه طباطبایی(رضوان‌الله‌تعالی‌علیه) صاحب تفسیر المیزان از استادشان مرحوم علی آقای قاضی(اعلی‌اللهمقامه) نقل می‌کنند؛ آقای قاضی فرمودند؛ در ایامی که در نجف ساکن بودیم در نزدیکی منزل ما زنی فوت کرد که از طایفه افندی‌ها، اهل تسنن دولت عثمانی بود. این زن یک دختر کوچک داشت که بسیار گریه و بی‌تابی می‌کرد و از مادر جدا نمی‌شد، تا اینکه زن را بردند تا دفن کنند. این دختر در مسیر ضجه می‌زد و ضجه او همه را منقلب کرده بود و مردم هم گریه می‌کردند. وقتی جنازه را داخل قبر گذاشتند و می‌خواستند قبر را بپوشانند، دختر اجازه نمی‌داد و مدام گریه می‌کرد و می‌گفت من از مادرم جدا نمی‌شوم، آنقدر بیتابی می‌کرد که اقوام و اطرافیان احساس کردند اگر به ضجه‌های این دختر توجه نکنند، برایش خوف جانی دارد و ممکن است همین‌جا بمیرد. قبول کردند که داخل قبر برود و کنار مادرش بخوابد. حال نمی‌دانستند چه کنند، خاک نریخته بودند و لحد نچیدند. تخته‌ای آوردند و روی قبر گذاشتند و دریچه‌ای هم باز کردند که اگر خواست، بتواند بیرون بیاید. دخترک شب در آنجا ماند، اطرافیان صبح روز بعد آمدند تا ببینند چه اتفاقی افتاده، وقتی آمدند دیدند همچنان داخل قبر است و هرچه صدایش می‌کنند جواب نمی‌دهد، معلوم است که زنده است ولی خشکش زده، و از همه مهمتر این‌که تمام موهای سرش سفید شده بود، مرحوم علامه تهرانی هم این داستان را نقل کرده بودند. سؤال می‌کردند ولی زبانش بند آمده بود و نمی‌توانست حرف بزند. بالاخره او را بیرون می‌آورند و بعد از مدتی، زبانش باز می‌شود. از او می‌پرسند چه شد؟ چرا این وضع هولناک را در تو می‌بینیم؟ چرا موهای سرت سفید شده است؟ دختر می‌گوید وقتی شما رفتید دیدم دو فرشته آمدند و در میان این دو فرشته، آقایی را دیدم که مشخص بود شخصیت بزرگواری است. این دو فرشته شروع کردند از مادرم سؤالات اعتقادی پرسیدند. فرشته‌ها از مادرم سوال کردند: مَن رَبُّک؟ مادرم درست جواب داد، سؤال بعد این بود که پیامبر تو کیست؟ درست جواب داد. وقتی سؤال سوم را پرسیدند که امام تو کیست، آقایی که میان آنها ایستاده بود به زبان آمد و گفت: لَستُ لَها به امامٍ. من امام او نیستم. تا این آقا این حرف را زد، دو فرشته گرز آتشین بر سر مادرم زدند که قبر پر از آتش شد و به آسمان زبانه می‌کشید. بر اثر هول این صحنه تمام موهای سر من سفید شد. گوشه‌ای از عذاب قبر این بود که قرآن هم شاهدش هست؛ قرآن در مورد قیامت می‌فرماید: «یَوْمًا یَجْعَلُ الْوِلْدَانَ شِیبًا»[1]؛ قیامت روزی ا‌ست که بچه‌ها از سنگینی و سختی عذاب ناگهان پیر می‌شوند. بعد مرحوم آقای قاضی فرمودند به واسطه این حادثه، تمام طائفه‌ این دختر شیعه شدند و متوجه شدند که حقیقت چیز دیگری است. فارغ از اینکه این داستان به این مسئله اشاره نمی‌کند که بدن این زن بر اثر این آتش سوخته بود و مردم این را دیده‌اند یا نه، این قسمت نقل نشده است. اما این ماجرا که این دختر این صحنه‌ها را دیده و بر او اثر گذاشته، نقل شده است.

 

فشار قبر یک مجاهد!

 ماجرای دیگری که بسیار معروف است، مربوط به شخصیتی به نام سعدبنمعاذ است. سعدبنمعاذ یکی از مجاهدان همراه پیامبر(صلی‌الله‌علیه‌و‌آله) و از سرداران سپاه پیامبر(صلی‌الله‌علیه‌و‌آله) به شمار می‌رفت. او رئیس قبیله اوس بود. دو قبیله اوس و خزرج معروف بودند. سعدبنمعاذ رئیس قبیله اوس بود و سعدبنعُباده(یا عِباده) رئیس قبیله خزرج بود. این شخصیت بزرگوار در جنگهای متعددی مانند بدر، احد و خندق حضور داشت و جانباز شد. مدتی پس از جنگ خندق، ایشان بر اثر جراحات ناشی از جانبازی به شهادت رسید.

از وجود مبارک پیامبر اکرم(صلی‌الله‌علیه‌و‌آله) در مورد ایشان نقل می‌کنند که فرمودند؛ عرش خدا از مرگ سعدبنمعاذ به لرزه افتاد. چنین شخصیتی بود. وقتی ایشان از دنیا رفت، خواستند او را تشییع کنند. پیامبر(صلی‌الله‌علیه‌و‌آله) برای سعدبنمعاذ سنگ تمام گذاشتند و دستور دادند تا او را غسل و کفن کنند. سپس خود پیامبر(صلی‌الله‌علیه‌و‌آله) در تشییع جنازه او شرکت کردند. همه دیدند که عبا روی دوش و کفش پای پیامبر(صلی‌الله‌علیه‌و‌آله) نیست و ایشان پای برهنه می‌آیند. گاهی شانه خود را زیر تابوت سعد قرار می‌دادند، سمت راست و گاهی به سمت چپ می‌رفتند. حتی گاهی دیده شد که پیامبر(صلی‌الله‌علیه‌و‌آله) با پنجه‌های پا راه می‌روند، یعنی قدم کامل را روی زمین نمی‌گذارند. این حالات از حضرت دیده شد.

امام صادق(علیه‌السلام) فرمودند: «إنَّ سعد لمّا ماتَ شَیَّعَهُ سَبعونَ ألفَ ملَکٍ»[2] وقتی سعد بن معاذ از دنیا رفت، هفتاد هزار فرشته آمدند تا او را تشییع کنند. سپس پیامبر(صلی‌الله‌علیه‌و‌آله) خودشان بر او نماز خواندند، خودشان در قبر رفتند و بعد لحد قبر را خودشان گذاشتند. دستهای خود را بالا بردند و گفتند؛ سنگ بدهید و قبر را می‌چیدند. خودشان گِل می‌گرفتند و منافذ قبر را می‌پوشاندند. همه این کارها را انجام دادند، همه حیرت کردند. خاک ریختند و قبر را صاف کردند. سپس عده‌ای از پیامبر(صلی‌الله‌علیه‌و‌آله) سؤالاتی پرسیدند.

در اینجا مادر سعد، وقتی این قصه را دید، شروع به دعا کردن برای پسرش کرد و گفت: «هنیئًا لَکَ الْجَنَّةُ؛ گوارا باد بر تو بهشت.» پیامبر(صلی‌الله‌علیه‌و‌آله) به مادر سعد گفتند: «عجله کردی. همین الآن قبر، سعد را فشار داد و الآن در فشار قبر قرار گرفت.» همه تعجب کردند: مگر می‌شود؟ پیامبر(صلی‌الله‌علیه‌و‌آله) اینگونه با سر و پای برهنه تشییع، اینگونه نماز خواندند و اینگونه دفن کردند، اما قبر او را فشار دهد؟! پیامبر(صلی‌الله‌علیه‌و‌آله) فرمودند؛ عجله کردی.

گفتند: آقا، کارهایی که شما برای سعد انجام دادید، تا حالا برای هیچ‌کس انجام نشده بود. بعد فرمودید؛ فشار قبر به او وارد شود، چطور ممکن است؟! حضرت فرمودند: «نَعَم إنَّه کانَ فی خُلقِه مَع اهلِه سوء»[3] در خانه با زن و بچه‌اش بداخلاق بود. «سوء» در جمله نکره آمده است، پس معنایش این نیست که دائماً رفتار او با زن و فرزندش بد بوده است، بلکه گاهی با خانواده‌اش تندی می‌کرد. یکی از چیزهایی که باعث فشار قبر می‌شود، سوء خلق با دیگران، بویژه با خانواده است.

 سپس سؤال کردند؛ یا رسول‌الله، چرا اینطور شد؟ این کارهایی که شما انجام دادید، معنایش چه بود؟ پیامبر(صلی‌الله‌علیه‌و‌آله) فرمودند؛ کارهایی که من انجام دادم، شما دیدید. اینها به تأسی از جبرئیل بود. فرشته‌ها که آمده بودند، همه با این حالت تشییع می‌کردند. جبرئیل پای برهنه بود، من هم پای برهنه بودم. جبرئیل به سمت راست تابوت رفت، من هم به سمت راست تابوت رفتم. جبرئیل به سمت چپ تابوت رفت، من هم به سمت چپ رفتم. همه کارهای جبرئیل را انجام دادم. ولی این تشییع باشکوه مانع از فشار قبر نشد.

کارهای پیامبر(صلی‌الله‌علیه‌و‌آله) جزای مجاهدت او بود و فشار قبر نیز سزای کارهای او بود. پیامبر(صلی‌الله‌علیه‌و‌آله) برای او دعا نکردند که خدا فشار قبر را از او بردارد. این یک صحنه‌آرایی است یا یک صحنه‌نمایی است برای اینکه حقیقتی را به مؤمنان نشان دهند. «فَمَن یَعْمَلْ مِثْقَالَ ذَرَّةٍ خَیْرًا یَرَهُ و شَرًّا یَرَهُ»[4]. شاید اگر حق الله بود، خدا می‌بخشید، ولی چون سوء خلق حق الناس است، اینطور شد. زن و بچه حق الناس دارند. مرد و زنش فرقی نمی‌کند. مردی سوء خلق داشته باشد با زن و بچه‌اش و زنی که سوء خلق داشته باشد با همسر و فرزندش نیز همین‌طور است.

مطلب ظریف این است که حضرت در قبر او قرار گرفتند، با همه این تجلیل‌هایی که پیامبر(صلی‌الله‌علیه‌و‌آله) از او کردند، اما فشار قبر را دید.

 

فشار قبر مجازی یا حقیقی؟

کسی از امام صادق(علیه‌السلام) سؤال کرد: «سَأَلْتُهُ عَنِ اَلْمَصْلُوبِ یُعَذَّبُ عَذَابَ اَلْقَبْرِ؟»[5]؛ آیا کسی که به صلیب کشیده شده یا به دارآویخته شده فشار قبر را حس می‌کند؟ فرمودند: «نعَمْ إِنَّ اَللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ یَأْمُرُ اَلْهَوَاءَ أَنْ یَضْغَطَهُ»؛ بله، پروردگار عزوجل به هوا امر می‌کند و هوا او را فشار می‌دهد سخت‌تر و شدیدتر از قبر! وسط هوا و زمین، محیط قبرش همین است و فشار قبر نیز همان هوا است. یعنی چه؟ یعنی فشار قبر یک فشار فیزیکی است! دال بر اینکه هوا به جسم میت فشار وارد می‌کند. ما معتقدیم که این فشار قبر یک فشار فیزیکی است، فشار همین خاک، فشار همین آب یا همین هوا است و بر بدن در محیط مقدر شده وارد می‌شود.

 

فشار قبر فشار مادی نیست

بعضی‌ می‌گویند: این فشار و عذاب قبر، مربوط به جسم و زمین نیست، بلکه مجازی است. با این تعابیر می‌خواهند بگویند: عالم برزخ و قبر خیلی سخت است وگرنه این فشار حقیقی و مادی نیست. از کجا این حرف را می‌زنند؟ گفتند: آزمایش کردند، در این آزمایش یک میت را دفن کردند و روی سینه او کمی گندم و ارزن ریختند. بعد از چند روز نبش قبر کردند، و دیدند دانه‌ها جابه‌جا نشده و بدن اصلاً انگار دست نخورده است. به همین دلیل می‌گویند: فشار قبر مربوط به قبر نیست و فشار برزخی می‌باشد. موارد زیادی به صورت عمد یا غیرعمد نبش قبر صورت گرفته است. مثلاً قبر حین کار خراب شده یا بعد از یکی دو روز یا بعد از یک هفته یا یک ماه به هر دلیل قبر را نبش کردند، ولی جسد میت سالم بوده است. یعنی بدن از ضربه گرز آتشین نسوخته بلکه به شکل طبیعی متلاشی و تجزیه شده است. گویا این بدن گرفتار عذاب نشده است. پس آیا فشار و عذاب قبر واقعی است؟ همه این اجساد غسل جمعه نمی‌کردند که بگوییم: بهخاطر غسل جمعه بدن سالم مانده است.

 

ادراک ذاتی همه مخلوقات

در نظر داشته باشید، طبیعت، زمین، هوا و آب و تمام عناصر طبیعی، مخلوق خدا هستند و در قید اطاعت از او به انجام مأموریت الهی خود مشغولند. «یُسَبِّحُ لِلَّهِ مَا فِی ٱلسَّمَوَتِ وَمَا فِی ٱلأَرضِ»[6] این آیه اشاره به موجودات ذوالروح و غیر ذوالروح دارد. یعنی موجوداتی که روح و جان دارند و جماداتی که روح ندارند، همه تسبیح گوی خداوند هستند. پس یک شعور کیهانی یا ادراک ذاتی در مخلوقات خداوند وجود دارد که تحت طاعت الهی هستند. لذا ممکن است نسبت به کنش‌های نامتعلق، نامربوط و ناهمگون با نظام توحیدی و ربانی، واکنش و حساسیت نشان دهند. یعنی این مخلوقات تحت طاعت الهی، این درک را دارند که نسبت به حوادث واکنش نشان دهند. امکان دارد آن حوادث با اوامر الهی در تعارض باشد، مثل گناه و معصیت‌. این عکس‌العمل شاید ناشی از بغض به آن پدیده باشد و یا شاید روشی برای نشان دادن حب و علاقه به بعضی پدیده‌ها است. ابر و باد و مه و خورشید و فلک، همگی واکنش نشان می‌دهند.

 

ستون حنانه

مرحوم شیخ عباس قمی(رحمت‌الله‌علیه) در کتاب منتهیالامال در بیان معجزات پیامبر(صلی‌الله‌علیه‌واله) و با ذکر منابع شیعه و سنی نقل کرده‌اند. پیامبر(صلی‌الله‌علیه‌واله) در مدینه مسجدی ساختند و در آنجا نماز می‌خواندند. در این مسجد درخت خرمایی وجود داشت که وجود مبارک پیامبر(صلی‌الله‌علیه‌واله) بعد از نماز به تنه این درخت تکیه می‌دادند و سخنرانی می‌کردند. مدتی بعد مسلمانان برای راحتی ایشان آمدند و یک منبر ساختند. در اولین روز افتتاح این منبر هنگامی که پیامبر(صلی‌الله‌علیه‌واله) قصد کردند بر منبر بنشینند. ناگهان ناله‌ای از تنه درخت بلند شد، شبیه به ناله ناقه‌ای که از طفل خود جدا شده ‌است. پیامبر(صلی‌الله‌علیه‌واله) از منبر پایین آمدند و به کنار این ستون رفتند و آن‌ درخت را در آغوش گرفتند. لحظاتی بعد صدای ناله قطع شد و پیامبر(صلی‌الله‌علیه‌واله) رو به آسمان فرمودند: به خداوند قسم اگر من این تنه درخت را بغل نمی‌کردم، ناله آن تا قیامت قطع نمی‌شد. نام این تنه حنانه شد به معنای ناله کننده. پس اینگونه یک شئ یا یک موجود زنده که حیات گیاهی و نباتی داشته است و تنها تنه‌ای از آن باقی مانده، حب خود را به رسول خدا نشان می‌دهد. ناگهان خداوند پرده از گوش همگان برمی‌دارد تا صحنه‌ای از ملکوت این عالم را ببینند. در روایات متعدد از شیعه و سنی و حتی در ادعیه و زیارات مختلف به این مسئله اشاره شده است.

 

همه مخلوقات تحت ولایت امام و پیامبر هستند/حب و بغض طبیعت

در زیارت جامعه کبیره هم می‌خوانیم «بِکُم یُنَزِّلُ الغیثَ»[7]؛ خداوند باران را به واسطه چه کسی می‌فرستد؟ همه چیز در ید قدرت امام معصوم است. «وَکُلَّ شَیْءٍ أَحْصَیْنَاهُ فِی إِمَامٍ مُبِینٍ»[8]؛ امام و پیامبر صاحب و ولی همه این موجودات هستند و به اذن خداوند می‌توانند در آنها تصرفاتی انجام دهند. باور و اعتقاد ما این است که همه مخلوقات خداوند با شعور و فهم تحت ولایت هستند. پس نسبت به طغیان و تقوای بشر هم واکنش نشان می‌دهند. لذا ما مشاهده می‌کنیم که گاهی باران رحمت می‌بارد. گاهی باران نقمت می‌بارد، سیل و طوفان می‌شود یا زمین دهان باز می‌کند و انسان‌ها را می‌بلعد، مانند «خَسفِ بَیداء» که در دوران ظهور اتفاق می‌افتد. لشکر سفیانی و همراهانش در مکانی به نام بیداء توسط زمین بلعیده می‌شوند. نمونه‌های زیادی از واکنش زمین در تاریخ ثبت شده‌ است. پس طبیعت گاهی نسبت به اعداءلله و اولیاءالله واکنش می‌دهد و بغض و حب خود را نشان می‌دهد.

 

واکنش طبیعت به حکم عبودیت

یکی از اساتید ما نقل می‌کردند، شخص یهودی اهل سِحر و جادو بود. این آدم یهودی خیلی‌ افراد را بیچاره کرده بود تا اینکه از دنیا رفت. از جنازه‌اش صدای سگ شنیده می‌شد و موقع دفن، زمین بدنش را قبول نمی‌کرد. زمین او را پس می‌زد و بیرون می‌انداخت. گاهی شخص آنقدر گناهکار است که طبیعت به حکم عبودیتی که برای خداوند متعال دارد، این انسان را نمی‌پذیرد. پس طبیعت یک واکنشی نسبت به موجودات دارد.

امیرالمؤمنین(علیه‌السلام) می‌فرمایند: «و إنَّ الاْرْضَ تَضِجُّ إلَی اللهِ عَزَّ وَ جَلَّ مِنْ بَوْلِ الاْغْلَفِ أرْبَعینَ صَباحاً»[9]؛ کسی که سنت ختنه بر او اجرا نشده، اگر روی زمین بول ‌کند، زمین ضجه می‌زند، ولی ما نمی‌شنویم. پیغمبر(صلی‌الله‌علیه‌وآله) فرمودند: «إِنَّ اَلسَّمَاءَ وَ اَلْأَرْضَ لَتَبْکِی عَلَی اَلْمُؤْمِنِ إِذَا مَاتَ أَرْبَعِینَ صَبَاحاً»[10]؛ اگر مؤمنی از دنیا برود زمین تا چهل روز بر او گریه می‌کند. کسی صدای گریه زمین را نمی‌شنود.

 

بدن مادی و ظاهری تحت فشار قبر نیست

نکته اینکه، ممکن است فشار قبر، فشار مادی نباشد، بلکه فشارهای برزخی باشد یا واکنش طبیعت مثل هوا و زمین باشد، قبول می‌کنیم. می‌گویید: فشارها طبیعی است، این را هم قبول می‌کنیم. گاهی ممکن است این دو مورد را بپذیریم، اما مسئله ما این است که فشاردهنده یا فشار حتی اگر مادی یا برزخی باشد، فشار داده شده بدن ظاهری نیست. حرف ما این است، فشار داده شده یعنی بدن میت تحت فشار نیست.

پس چه چیز تحت فشار است؟ عذاب به چه چیز وارد می‌شود؟ می‌فرماید: عذاب به نفس انسان وارد می‌شود، به بدن مثالی وارد می‌شود. بدن مثالی یک بدن در عالم برزخ است که شکل همین بدن مادیست، ولی جرم ندارد، لذا از دیوار رد می‌شود. بر این بدن مثالی عذاب‌ها وارد می‌شود، نه بر جسم مادی که اینجا افتاده. روی این جسم مادی اثری از عذاب معمولاً نمی‌بینید، مگر به دلایلی، به مصلحتی، به حکمتی، به عبرتی، این اتفاق بیفتد. اغلب اوقات بر این بدن مادی شما اثری از فشار قبر نمی‌بینید.

 

یک مثال برای فشار قبر

وقتی خوابیدید، در عالم خواب یک صحنه خیلی وحشتناک می‌بینید، مثلاً می‌بینید دست شما قطع شده، می‌بینید دارند شما را شکنجه‌ می‌کنند. وقتی بیدار می‌شوید، دست دارید، ولی نفس نفس می‌زنید. عرق بر بدن‌تان نشسته، نفس تنگی گرفتید. گاهی فریاد می‌زدنید که از فریاد خودتان بیدار می‌شوید. این فشارها بر جسم فیزیکی شما نبوده بلکه در خواب بودید و بر نفس شما وارد می‌شده. روح شما درگیر این ماجرا بوده است. بیدار شدید و دیدید دست دارید، ولی آثار آن روی جسم شما تا حدودی مشخص است.

گاهی خواب می‌بینید، ولی وقتی بیدار می‌شوید، آثاری در جسم خود نمی‌بینند. اما بعضی وقت‌ها این اتفاق می‌افتد، مثلاً صورت‌ شما سرخ می‌شود، یا... این حالت به چه چیز بستگی دارد؟ به میزان فشاری که بر نفس و بر روح انسان وارد میشود بستگی دارد. یک وقت، فشار خیلی سنگین است و شما از خواب می‌پرید و واکنش‌ آن خواب هم بر جسم کاملاً مشخص است. تا جایی که ممکن است فردی در خواب بر اثر شدت فشار روحی که بر او وارد می‌شود، سنکوپ کند. این عذاب‌ها هم این طور هستند.

 

توجه به معنای لغوی و عرفی فشار قبر

فشار قبر چه فیزیکی باشد، از قبر باشد، فشار باد، هوا و زمین باشد، واکنش طبیعی و کیهانی بر این نامتعلق‌های نظام توحیدی باشد، چه فشار برزخی باشد، در هر صورت به این جسم مادی نیست، بلکه نفس انسان دارد فشار می‌بیند. البته ممکن است عذاب گاهی اینقدر سنگین باشد که روی جسم هم اثری بگذارد. غالباً روی جسم اثر نمی‌گذارد. الا افرادی که به مصلحت الهی، به عبرت الهی، به انتقام الهی با بدن اینها چنین رفتاری ممکن است بشود تا عبرت دیگران شوند.

نکته سوم، به معنای لغوی‌ و عرفی فشار دقت کنید. مثلاً می‌گویید: سینه‌ام گرفته، دلم گرفته، روی سینه‌ام فشار است یا تحت فشار هستم، آیا این چه فشاری است؟ آیا فشار جسمی است؟ خیر! غصه و غم است. دقت کنید گاهی منظور از فشار قبر، فشاری از این جنس است. تعبیر عمده فشار قبر از این جنس است، نه الزاماً از جنس فشار فیزیکی جسم بر جسم. لذا فشار هوا، زمین، دریا و ... می‌تواند واکنش طبیعت نسبت به شخص دفن شده باشد.

این واکنش‌ها در زمان حیات هم بوده، ولی متوجه نمی‌شدیم. آدمی که گناه می‌کند زمین زیر پایش ناله می‌زند. ما متوجه نمی‌شویم. روایت می‌فرماید: کسی که دروغ می‌گوید از دهانش بوی تعفن ساطع می‌شود. ملائکه اذیت می‌شوند همان لحظه تعفن از دهانش بیرون می‌آید، خودش متوجه نمی‌شود. ولی اولیاء خدا متوجه می‌شوند که در همین عالم چشم برزخی دارند، گوش برزخی دارند، می‌بینند و بوی تعفن او را حس می‌کنند. در مهمانی دعوتش می‌کنند. به جای غذا در سفره نجاست می‌بیند. ما داریم بهترین غذا را می‌بینیم و از خوردن آن غذا لذت می‌بریم. چرا او نجاست می‌بیند؟ چون این مال حرام است. او حقیقت این مال را در این ظرف دارد می‌بیند و نمی‌تواند بخورد.

 

تعلق طبیعت و موجودات به حجت خدا

امام حسین(علیه‌السلام) وقتی که به شهادت رسیدند عالم طبیعت واکنش نشان داد. امام زینالعابدین‌(علیه‌السلام) فرمودند: «انَا ابنُ مَنَ بَکَت عَلَیهِ مَلائِکَةُ السَّماءِ»[11]؛ من پسر کسی هستم که ملائکه آسمان‌ها بر او گریه کردند. «أنَا ابنُ مَن ناحَتْ عَلَیهِ الجِنُّ فِی الأرضِ»، من پسر آن کسی هستم که جنیان در زمین و «و الطِّیرُ فِی الهَواءِ» و پرندگان آسمان بر پدر من گریه کردند. بدون اغراق، گریه کردند.

محتشم در اشعارش می‌گوید: «مرغ هوا و ماهی دریا کباب شد». لذا در روایت فرمود روز عاشورا هر سنگی را بر می‌داشتند، زیر آن خون بیرون می‌زد. روز عاشورا باران خون بارید.

تربت امام حسین(علیه‌السلام) سند زنده‌ای است که روز عاشورا خون می‌شود. همین عالم طبیعت می‌داند که اینها پاره‌های تن حجت خدا هستند. طبیعت، عالم طبیعت، زمین خون می‌شود، خاک خون می‌شود، چون تعلق به امام دارد. ما هم اگر قلب‌ما‌ن تعلق به امام داشته باشد، «شِیعَتُنَا جُزْءٌ مِنَّا خُلِقُوا مِنْ فَضْلِ طِینَتِنَا»[12]؛ اگر خاک دست نخورده باشد همان خاک اصلی باشد، آلوده نشده باشد.آن خاک، خون می‌شود. روز عاشورا دل ‌ما هم خون می‌شود. وجودمان خون می‌شود چشم‌مان خون می‌شود... خب این واکنش است.

 

بدنی که قبل از دفن فشار و عذاب داشت!

امشب بریم سراغ بدنی که اگر در قبرستانی دفن می‌شد، زمین به این بدن افتخار می‌کرد. به خاطر آن بدن عذاب از اهل آن قبرستان برداشته می‌شد. یعنی نه بدنش بلکه تار مویی از او عذاب قبرستان محو می‌شد. بدنی که گوشه خرابه از دنیا رفت. در قبر نرفته بود ولی خیلی فشار دید. دفن نشده بود ولی خیلی عذابش دادند!

امشب دست به دامن بی‌بی سه ساله شویم. زن غساله وقتی آمد این دردانه را غسل بدهد، عرض کرد: این بچه چه بیماری داشته که بدنش اینقدر کبود شده؟! با گریه فرمودند این دختر سه ساله را عذابش دادند، فشارش دادند، دامنش را آتش زدند، به صورتش سیلی زدند، کعب نی به سرش زدند. می‌دانید امیرالمؤمنین(علیه‌السلام) شب اول قبر برای همه اموات می‌آیند. امیرالمؤمنین(علیه‌السلام) بالای سر این دختر در قبر گویا فرموده باشند: دخترم چقدر بدنت شبیه بدن مادربزرگت شده...!

 ان شاالله کربلا همه را مهمان کنند.

السلام علی الحسین و علی علی بن الحسین و علی اولاد الحسین و علی اصحاب الحسین


[1]. سوره مزمل، آیه 18.

[2]. بحارالانوار، ج 6، ص 217.

[3]. همان.

[4]. سوره زلزال، آیه 8.

[5]. الکافی، ج ۳، ص ۲۴۱.

[6]. سوره تغابن آیه 1.

[7]. من لا یحضره الفقیه، ج 2، ص 615.

[8]. سوره یاسین، آیه 12.

[9]. وسائل الشّیعة، ج 21، ص 442.

[10]. بحار الأنوار، ج ۴۲، ص ۳۰۸.

[11]. عوالم العلوم، ج ۱۷، ص ۴۷۴.

[12]. إرشاد القلوب، ج ۲، ص ۲۵۷.