صدق فاطمی
صدق فاطمی
صدق فاطمی
حجت الاسلام مهدوی نژاد: امتحان صدق، امتحانی است که خدا از همه انبیا و اولیا میگیرد و لذا یکی از ویژگیهای مهم انبیا و اولیای الهی این است که صدیق هستند. حضرت زهرا(سلاماللهعلیها) صدیقه نامیده شدند چراکه از امتحان صدق با هزینه شهادت خودشان سربلند بیرون آمدند. // صدیقه بودن، یعنی محور مبارزه با نفاق و تلاش برای ایجاد وفاق حول ولایت ولی خدا؛ ایستادن و هزینه دادن پای ولایت. // وجود مبارک حضرت زهرا(سلاماللهعلیها) باعث پیوستگی و انسجام در این عالم است، انسجام در دینداری ماست، و عهد این وجود مبارک، نگهداشتن ولایت بود، عهد او حفظ امامت بود.
شناسنامه:
عنوان: مراسم فاطمیه اول؛ حکایت همچنان باقیست...
موضوع سخنرانی: قرائت درست از فاطمیه
زمان: جمعه 25/8/ 1403
مکان: مدینةالعلم کاظمیه
مقدمه// تأمل و تفکر در زیارت حضرت زهرا(علیهاالسلام)
مرحوم شیخ طوسی(رحمتاللهعلیه) در تهذیب و مرحوم شیخ عباس قمی(رحمتاللهعلیه) در مفاتیح زیارتی را برای حضرت زهرا(علیهاالسلام) نقل میکنند که به نام زیارت دوم حضرت از امام باقر(علیهالسلام) ذکر شده است. این زیارت کوتاه است و فقط پنج فراز دارد؛ در هر فرازی هم پیامهای قرآنی، کلامی، عرفانی و سیاسی نهفته است که واقعاً جا دارد روی این زیارت تأمل و تفکر شود.
فراز اول اینطور فرمودند: «یَا مُمْتَحَنَةُ امْتَحَنَکِ اللَّهُ الَّذِی خَلَقَکِ قَبْلَ أَنْ یَخْلُقَکِ فَوَجَدَکِ لِمَا امْتَحَنَکِ صَابِرَةً وَ زَعَمْنَا أَنَّا لَکِ أَوْلِیَاءُ وَ مُصَدِّقُونَ وَ صَابِرُونَ لِکُلِّ مَا أَتَانَا بِهِ أَبُوکِ صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ وَ أَتَی (أَتَانَا) بِهِ وَصِیُّهُ فَإِنَّا نَسْأَلُکِ إِنْ کُنَّا صَدَّقْنَاکِ إِلاَّ أَلْحَقْتِنَا بِتَصْدِیقِنَا لَهُمَا»[1]. ای آزموده که خدایی که تو را آفرید، پیش از آنکه تو را بیافریند پس به آنچه تو را آزمود تو را شکیبا یافت و ما بر این گمانیم که ما دوستان شما هستیم و شما را تصدیق میکنیم و مانند شما صبر میکنیم بر آنچه که پدر بزرگوار شما و وصی او برای ما آورد. ما میخواهیم جزء آن دسته تصدیقکنندگان شما باشیم و اگر هستیم به شما ملحق شویم و براساس این تصدیقی که میکنیم برای پدر شما و وصی ایشان، بشارت میخواهیم که جانهای ما را به واسطه ولایت خودتان تطهیر کنید.
با کلید واژههایی در این فراز اول مواجه هستیم مثل ولایت، وصایت، صدق، صبر، طهارت به ولایت، امتحان و مسئله امتحان قبل از خلقت که مسئله مهم این فراز این عبارت است. ابتدای این زیارت، حضرت را اینطور زیارت میکنند: ای امتحان شده که خدا تو را امتحان کرد قبل از اینکه تو را خلق کند. خدایی که تو را خلق کرد قبل از اینکه تو را خلق کند تو را امتحان کرد، پس تو را بر امتحانش صابر یافت.
نکته ما امشب پیرامون این مطلب است که این امتحان چه بوده و ماجرای قبل از خلقت چه بوده است؟
عهد بنیآدم در عالم معنا
ما در یک نگاه، یک عالم ماده داریم و یک عالم معنا، یک عالم جسم داریم، یک عالم جان.
عالم معنا، عالم مجردات است، یعنی ماده در آن نیست، بالاتر از عالم ماده است؛ عالم معنا قبل از عالم ماده وجود داشته. ارواح و عقول ما، قبل از جسم ما آفریده شده و در عالم معنا وجود داشته است. اینکه میگوییم عالم معنا قبل از عالم ماده هست نه اینکه از نظر زمانی و مکانی قبل از این عالم هست. چون در عالم معنا زمان و مکان وجود ندارد؛ زمان و مکان از ویژگیهای عالم ماده است. قدر، اندازه، شکل و... در آن عالم وجود ندارد، لذا میفرمایند تقدمش، تقدم رتبی است یعنی از نظر رتبه، جایگاه و شأن آن عالم مقدم بر این عالم است. در آیات و روایات به اسم عالم «ذر» و در بعضی موارد «عالم الست» هم از آن نام برده شده است. « وَإِذْ أَخَذَ رَبُّکَ مِنْ بَنِی آدَمَ مِنْ ظُهُورِهِمْ ذُرِّیَّتَهُمْ وَأَشْهَدَهُمْ عَلَی أَنْفُسِهِمْ أَلَسْتُ بِرَبِّکُمْ قالوا بَلَی...»[2]؛ خداوند متعال وقتی خواست از بنیآدم از نسل آنها عهد بگیرد، «مِنْ ظُهُورِهِمْ ذُرِّیَّتَهُمْ»؛ کسانیکه در صلب آنها بودند (و هنوز به دنیا نیامده بودند و عالم ماده شکل نگرفته بود)، «وَأَشْهَدَهُمْ عَلَی أَنْفُسِهِمْ»؛ آنها را شاهد گرفت بر خودشان و آنجا فرمود: «اَلَسْتُ بِرَبِّکُمْ»؛ آیا من خدای شما نیستم؟ «قَالُوا بَلَی»؛ آنها گفتند: بله تو خدای ما هستی. این عهدی است که خداوند متعال در عالم قبل از این عالم، از ارواح بنیآدم گرفت.
شاهد آن هم این آیه و آیات دیگری هست. اجمالاً عالمی قبل از این عالَم وجود دارد که ارواح و عقول انسانها وجود داشته و عهدی از بنیآدم گرفته شده است.
خلقت نوریه اهلبیت(علیهم السلام)
در روایات، درباره ائمه(علیهمالسلام) خلقتی به نام «خلقت نوریه» ذکر شده است؛ آنها قبل از این عالم و اینکه اجسامشان از صلبی به صلب دیگری منتقل شود، خداوند متعال آنها را به صورت نور آفرید. در زیارت جامعه میخوانیم «خَلَقَکُمُ اللّهُ أنْوارا فَجَعَلَکُمْ بِعَرْشِهِ مُحْدِقینَ»[3]؛ خداوند متعال شما را به صورت نورهایی آفرید که در عرش مشغول ذکر الهی بودید.
در روایات متعددی در مورد خلقت نوریه اهلبیت(علیهمالسلام) ذکر شده که همه را در این توضیح مختصر خلاصه میکنم. میفرماید: خدای متعال تجلی کرد و نوری آفرید. آن نور را به دو نیم کرد، یکی نور وجود نبی مکرم اسلام(صلیاللهعلیهوآله) و علی مرتضی(علیهالسلام). بعد میفرماید نور وجود مبارک حضرت صدیقه طاهره(علیهاالسلام) را آفرید. البته هر کدام از اینها توضیحات مفصلی دارد؛ میفرماید: از نور وجود مبارک پیامبر(صلی الله علیه وآله) چه چیزهایی خلق شد، از نور امیرالمؤمنین(علیهالسلام) چه چیزهایی در عالم خلق شد و از نور حضرت صدیقه(علیهاالسلام) چه چیزهایی خلق شد. بعد از آن از تلاقی دو نور مبارک حضرت امیرالمؤمنین(علیهالسلام) و حضرت فاطمه(علیهاالسلام) دو نور ساطع شد که دو نور وجود مبارک امام مجتبی و امام حسین(علیهمالسلام) بود و باز از انوار وجود آنها در عالم مخلوقاتی آفریده شد؛ خیلی مفصل آمده که ماه از چه آفریده شد، نور خورشید از چه آفریده شد، بهشت از چه آفریده شد، حوریه از چه آفریده شد، تمام اینها از پنج نور مقدس آفریده شد. روایتش در عللالشرایع و سایر منابع ما موجود است.
خلقت برتر اهلبیت(علیهم السلام)// برترین خلقت
روایتی از امام صادق(علیهالسلام) در تفسیر آیه ۳۵ سوره نور بیان شده که کوتاه، شیرین و بسیار مبارک و نورانی است؛ فی قوله تعالی «اللَّهُ نُورُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ مَثَلُ نُورِهِ کَمِشْکَاةٍ فِیهَا مِصْبَاحٌ الْمِصْبَاحُ فِی زُجَاجَةٍ الزُّجَاجَةُ کَأَنَّهَا کَوْکَبٌ دُرِّیٌّ یُوقَدُ مِنْ شَجَرَةٍ مُبَارَکَةٍ زَیْتُونَةٍ لَا شَرْقِیَّةٍ وَلَا غَرْبِیَّةٍ یَکَادُ زَیْتُهَا یُضِیءُ وَلَوْ لَمْ تَمْسَسْهُ نَارٌ نُورٌ عَلَی نُورٍ یَهْدِی اللَّهُ لِنُورِهِ مَنْ یَشَاءُ وَیَضْرِبُ اللَّهُ الْأَمْثَالَ لِلنَّاسِ وَاللَّهُ بِکُلِّ شَیْءٍ عَلِیمٌ»[4]؛ خدا نور آسمانها و زمین است. مَثل نور خدا، نوری است که در آن زجاجهای قرار داده شده که گوهر درخشندهای است.
حضرت میفرماید: در این آیه «اللَّهُ نُورُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ مَثَلُ نُورِهِ کَمِشْکَاةٍ »، «مشکات» همان حضرت فاطمه(علیهالسلام) است.
«فِیهَا مِصْبَاحٌ» میفرماید: «الْمِصْبَاحُ، الحسن» این چراغ امام مجتبی(علیهالسلام) است. «الْمِصْبَاحُ فِی زُجَاجَةٍ، الحسین» این چراغ در زجاجهای در یک چراغدانی قرار گرفته آن حسین(علیهالسلام) است. «الزُّجَاجَةُ کَأَنَّهَا کَوْکَبٌ دُرِّیٌّ ، فاطمه کَوْکَبٌ دُرِّیٌّ بین نساء اهل الدنیا» آن گوهر درخشانی که این وسط وجود دارد وجود مبارک حضرت زهرا(علیهاالسلام) است. «یُوقَدُ مِنْ شَجَرَةٍ مُبَارَکَةٍ»؛ اینها از آن شجره مبارکه زیتون ریشه میگیرند که آن حضرت ابراهیم(علیهالسلام) است. «یُوقَدُ مِنْ شَجَرَةٍ مُبَارَکَةٍ، ابراهیم». «لَا شَرْقِیَّةٍ وَلَا غَرْبِیَّةٍ» یعنی لا یهودیه و لا نصرانیه، نه با یهود مرتبط است نه با نصرانیها. «یَکَادُ زَیْتُهَ یُضِیءُ» این روغنی که با او این چراغدان روشن است و نور میدهد، یَکادُ العِلم یَنفَجِرُ بِها، و زیتی که در این آیه میفرماید علم است. «وَلَوْ لَمْ تَمْسَسْهُ نَارٌ نُورٌ عَلَی نُورٍ». نورٌ علی نور، یعنی امامی بعد از امامی که «هدِی اللَّهُ لِنُورِهِ مَنْ یَشَاءُ» یعنی «یهدی الله من ائمه من یشاء» بواسطه وجود مبارک ائمه(علیهمالسلام) هر کس را بخواهد هدایت میکند... تا آخر آیه.
وجود مبارک اهلبیت(علیهمالسلام) و فاطمه زهرا(علیهاالسلام) وجود نورانی هست، خداوند متعال از نور خودش آنها را خلق کرد و یک خلقت برتری نسبت به همه مخلوقات در این عالم دارند (حتی نسبت به سایر انبیا و انبیای اولوالعزم(علیهم السلام)). این ذوات مقدسه است. این خلقت قبل از خلقت را توضیح مختصری دادیم که عالمی قبل از این عالم وجود دارد و یک خلقت نوریه هم هست که مختص اهلبیت(علیهالسلام) هست.
معنای امتحان
اینجا سؤال پیش میآید این امتحانی که حرف از آن زده میشود چطور میشود که قبل از عالم دنیا انجام شده باشد؟ چون امتحان برای دار دنیاست، تکلیف برای دنیاست، انسان دست و پا و جسم و جوارح دارد. تکالیفی به او داده میشود که باید انجام دهد. امتحان اینجا معنا پیدا میکند، اما قبل از این عالم امتحان به چه معناست؟
آیا در عالمی قبل از این عالم که ماده نیست و عالم معناست، امتحان وجود دارد؟ امتحان خودش معنایی دارد، امتحان این نیست که صرفاً کسی را امتحان کنید که ببینید بلد هست یا بلد نیست. امتحان در عوالم مختلف طبق همان عالَم تنظیم شده، امتحان یک فرآیند و مراحلی دارد.
امتحان فقط به معنای این نیست که شما بخواهید امتحان بگیرید که علم یا جهل شخص را متوجه شوید، بلکه برای تربیت انسان است؛ خداوند متعال انسانها را تربیت میکند تا آنها را رشد دهد. اگر معلم از دانشآموز امتحان میگیرد برای این نیست که ببیند بلد هست یا بلد نیست. اگر در فرایند سال تحصیلی امتحان میگیرد برای اینکه میخواهد آنها را رشد دهد، امتحان برای این است که مجبور شوند بروند مطالعه کنند تا یاد بگیرند. پس امتحان صرفاً برای دانستن علم و جهل دانشآموز نیست!
فرایند امتحان قبل از دنیا(عالم ذر)
خداوند متعال که به همه احوالات موجودات عالِم است، اگر امتحان میگیرد برای این است که امتحان باعث رشد انسانها شود. امتحان دارای فرآیند و مراحلی هست؛ یک مرحله در عالَمی قبل از این عالَم هست، یک مرحله در این دنیا و یک مرحله بعد از این دنیاست. عالم قبل از این دنیا که عالم مجردات هست، عالم ارواح و عالم امر هست و تکلیفی هم وجود ندارد، امتحانش برای ارواح و عقول انسانها متناسب با همان عالم هست.
امتحان پذیرش و گزینش است. مثلاً شما یکی را صدا میزنید و یک مأموریتی را برایش توضیح میدهید و بعد میگویید متوجه شدید؟ میتوانید این را انجام دهید؟ میگوید: بله، یا میگوید: نه، یعنی یک فهمی پیدا میکند. بعد شما فهم او را در این مسئله امتحان میکنید. امتحانش نظری هست. یک چیزی را به انسان عرضه میکنند و بعد میگویند ماجرا این چنین است، اینها را باید انجام دهید. همانجا اجمالاً یک عده میپذیرند، ایمان میآورند و یک عده هم نمیپذیرند و کفر میورزند. این همان امتحانی که میگویند برای قبل از این عالم است. در واقع مثل کنکور است، آزمون سنجش و آزمون پذیرش است. این آزمون نظری و عقیدتی آنجا اتفاق میافتد. ارواح ما آنجا به خدای متعال بله گفتهاند. «أَلَسْتُ بِرَبِّکُمْ»؛ آیا من خدای شما نیستم؟ «قَالُوا بَلَی». هر کس در این دنیا مؤمن هست، آنجا «قَالُوا بَلَی» گفته است.
فرایند امتحان در دنیا
امتحان در این دنیا به چه صورت است؟ اینجا آزمون به صورت عملی است. آن چیزی که شما در آن عالم به صورت نظری و عقیدتی پذیرفتهاید، در این عالم در مرحله ایمان عملی باید نشان دهید. این میشود آزمون دنیا!
یعنی بین ایمانی که خداوند متعال به شما داده با عملی که باید انجام دهید، تطبیق دهید. این میشود آزمون در این دنیا. خداوند متعال میفرماید: «یَـأَیُّهَا ٱلَّذِینَ ءَامَنُواْ لِمَ تَقُولُونَ مَا لَا تَفعَلُونَ»[5]؛ چرا به آن چیزی که میگویید عمل نمیکنید؟ شما به یک چیزهایی باور دارید. بله گفتهاید و قبول کردهاید، پس الآن چرا عمل نمیکنید؟! «کَبُرَ مَقْتًا»[6]. این خیلی چیز عجیبی است که خداوند متعال میفرماید: بر خدا چنین چیزی بزرگ هست در حالی که چیزی بر خدا بزرگ نیست، اما اینجا خداوند متعال بیان میکند این امر بر خدا بزرگ است .«لِمَ تَقُولُونَ مَا لَا تَفعَلُونَ» مگر شما چیزی بگویید که عمل نکنید، آن امر بر خدا بزرگ هست. دقت کنید این آزمون در دنیا این هست که ما به ایمانمان عمل کنیم. [ایمان اگر به مرحله عمل نرسد، آسیبهایی دارد که انشالله در جلسات بعدی ذیل مباحث عرض میکنم.]
فرایند امتحان در عالم آخرت
سومین مرحله، عالم آخرت است. آیا آنجا هم آزمون دارد؟ بله. چه آزمونی وجود دارد؟ شما شنیدهاید که میگویند سؤال شب اول قبر! حساب و کتاب، میزان و...
پس آنجا هم سؤال و جواب هست. آنجا هم امتحان هست. حالا آنجا چه امتحانی هست؟ آنجا نتایج آزمون را که میخواهند به ما بگویند از ما سؤال میکنند، کیفیت عمل و انطباق با عهدی که بسته بودیم به چه صورتی بوده است؟ ما یک عهدی در عالم ذر (أَلَسْتُ) بسته بودیم و یک کاری هم در این عالم دنیا کردیم. این دو عمل را میآورند و کنار هم قرار میدهند، بعد میگویند شما قبول شدهاید یا خیر!
مرحله اول، امر به عبودیت
این فرایند آزمون بود. حالا این امتحان چیست که اشاراتی هم کردیم. اگر بخواهیم با استفاده از آیات خلاصه این سه مرحله را بیان کنیم به این صورت است؛ یک امتحان عهد عبودیت و امر به عبودیت است. میفرماید: «أَلَمْ أَعْهَدْ إِلَیْکُمْ یَا بَنِی آدَمَ أَنْ لَاتَعْبُدُوا الشَّیْطَانَ إِنَّهُ لَکُمْ عَدُوٌّ مُبِینٌ»[7]؛ آیا عهد نگرفتم از شما بنیآدم که عبادت شیطان را نکنید، او دشمن شماست و من را عبادت کنید که این راه مستقیم هست. این امر به عبودیت است. این عهد عبودیت هست، که از عالم الست (عالم ذر) شروع شده و تا این دنیا هم ادامه دارد. خداوند متعال امر به عبادت خودش و نهی از عبادت شیطان کرده است. پس این شد عهد اول که عهد و امر عبودیت است.
عهد میثاق
دوم، امتحان اخذ میثاق است. «وَإِذْ أَخَذَ رَبُّکَ مِنْ بَنِی آدَمَ مِنْ ظُهُورِهِمْ ذُرِّیَّتَهُمْ وَأَشْهَدَهُمْ عَلَی أَنْفُسِهِمْ أَلَسْتُ بِرَبِّکُمْ قَالُوا بَلَی شَهِدْنَا أَنْ تَقُولُوا یَوْمَ الْقِیَامَةِ إِنَّا کُنَّا عَنْ هَذَا غَافِلِینَ»؛ یعنی خداوند متعال، اخذ عهد و اخذ میثاق از کل انسانها کرده؛ بعضی این عهد را پذیرفتهاند و بر سر عهدشان هستند و بعضی هم این عهد را پذیرفته و عهدشان را شکستند و بعضی هم عهد را نپذیرفتهاند.
میثاق غلیظ
سومین معنای آزمون و امتحان یا عهد در آیه به نام میثاق غلیظ نام برده شده است. این میثاق غلیظ برای عموم مردم نیست. خداوند متعال یک عهد محکم و سختی را گرفته و آن هم برای خواص است. «وإِذ أَخَذنَا مِنَ ٱلنَّبِیِّـنَ مِیثَاقَهُم وَمِنکَ وَمِن نُّوح وَإِبرَهِیمَ وَمُوسَی وَعِیسَی ٱبنِ مَریَمَ وَأَخَذنَا مِنهُم مِّیثَاقًا غَلِیظا»[8]؛ از انبیا و از شما ای پیامبر، میثاق غلیظی گرفتیم و آن روز از صدق صالحین سؤال میشود و آنهایی که اهل صدق نیستند و اهل کفر هستند عذاب الیم خواهند داشت.
اجمالاً بگویم که این میثاق غلیظ برای انبیای الهی و ائمه معصومین(علیهمالسلام) است و میثاق خاصی است که خداوند سختگیرانه از آنها عهد گرفته است. این امتحان و آن عهد غلیظ که خدا نام برده و آن آزمون سخت که از انبیای خودش گرفته چه عهدی است؟ همان عهد عبودیت است، اما خدا بر سر این عهد عبودیت، از همه انبیاء امتحان صدق گرفته است. امتحان صدق، امتحان خیلی سخت و سنگینی است. صدیق شدن و صادق بودن یک مقام خاص است و کار هر کسی نیست، البته مراتبی هم دارد. خداوند میفرماید: «لِیَسْئَلَ الصّادِقِینَ عَنْ صِدْقِهِمْ...»[9]؛ میثاق غلیظ گرفتم که صدقتان را بسنجم. برای سنجش صدق انبیا و اولیا میثاق غلیظ گرفته شد.
سیره امیرالمؤمنین(علیهالسلام) در انتخاب حکمرانان
امیرالمؤمنین(علیهالسلام) هم به همین صورت عمل مینمود. یعنی در مواجهه با خواص جامعه و زمامداران و حکمرانانی که برای مردم میگذاشت عهدهای غلیظ و سختی میگرفت و خودش هم بر سر این عهد محکم ایستاده بود. میفرمود: من از همه شما سادهتر زندگی میکنم و در پوشیدن، نوشیدن، خوردن، استراحت کردن و استفاده از مواهب زندگی به خودم سخت میگیرم، شاید کسی باشد که در گوشهای از بلاد ما سر گرسنه بر زمین بگذارد، پس من نمیتوانم سیر بخوابم. به مالک اشتر و سایر زمامدارانشان هم همین سفارش را میکردند. یکی از فرمانداران حضرت رفته بود سر سفره اغنیای شهر نشسته بود، حضرت او را شدیداً توبیخ میکنند. از این موارد زیاد است.
صدق، ویژگی مهم انبیا و اولیای الهی
خداوند از انبیا میثاق غلیظ میگیرد. آنها سردمداران او در عالم هستی هستند. امتحان صدق، امتحانی است که خدا از همه انبیا و اولیا میگیرد و لذا یکی از ویژگیهای مهم انبیا و اولیای الهی این است که صدیق هستند. لذا حضرت زهرا(سلاماللهعلیها) به نام صدیقه نامیده شده است. از امتحان صدق با هزینه شهادت خودشان سربلند بیرون آمدند که شما وقتی میخواهید الآن به حضرت سلام بدهید، میگویید: «السَّلامُ عَلَیکِ أیّتُهَا الصدیقه الشهیده» علت شهادت بیبی، صدیقه بودن ایشان است که این بحث را سالهای گذشته مفصل توضیح دادیم.
صدق، نقطه مقابل نفاق
صدیقه بودن معنایش این است؛ چون در قرآن، به عنوان محور مبارزه با نفاق، صدیقین در مقابل منافقین قرار دارند. صدیق کسی است که بر علیه نفاق، مبارزه میکند. این برای اینکه در خاطر عزیزانی که گذشته این مطلب را شنیدند، تجدید شود. دو نفر را حضرت رسول(صلیاللهعلیهوآله) پاره تن خود نامیدند. یکی حضرت زهرا(سلاماللهعلیها) که وقتی به ایشان سلام میدهید میگویید: «صدیقه شهیده» یکی هم امام رضا(علیهالسلام) به ایشان هم که سلام میدهید، میگویید: «الصدیق شهید».
دو جریان نفاق پیچیده در اسلام وجود داشت. یکی جریان صدر اسلام بود. یکی جریان نفاق پیچیده زمان مأمون که میخواست با استفاده از امامت و ولایت امام رضا(علیهالسلام) از امت اسلامی سوءاستفاده کند. این گردنه خطرناک را امام رضا(علیهالسلام) با جریان صدق کوباندند و ناکام گذاشتند. همان کاری که حضرت زهرا(سلاماللهعلیها) کردند. این جریان مبارزه با نفاق است و هر دو صدیق و شهید شدند.
شهادت، اجر صدق است
پس صدیقه بودن، یعنی محور مبارزه با نفاق و تلاش برای ایجاد وفاق حول ولایت ولی خدا؛ ایستادن و هزینه دادن پای ولایت، این لُب لُباب معنای عملی صدق و صدیقه بودن حضرت زهرا(سلاماللهعلیها) است. آیات دیگر هم داریم. «مِنَ الْمُؤْمِنِینَ رِجَالٌ صَدَقُوا مَا عَاهَدُوا اللَّهَ عَلَیه مِنْهُمْ مَنْ قَضَی نَحْبَهُ وَمِنْهُمْ مَنْ یَنْتَظِرُ وَ مَا بَدَّلُوا تَبْدِیلًا»[10]؛ بر سر آن عهدی که با خدا بستند صدق داشتند، بعضی به شهادت رسیدند و بعضی هنوز منتظرند. گویا اجر صدق، شهادت است. ادامه آیه را ببینید، آیه بعدی میفرماید: «لِیَجْزِیَ اللَّهُ الصَّادِقِینَ بِصِدْقِهِمْ وَیُعَذِّبَ الْمُنَافِقِینَ...»[11]؛ که خدا اجر صادقین را به خاطر صدقشان بدهد و منافقین را عذاب کند. این امتحان بر سر عهد عبودیت از همه گرفته میشود، منتهی همه پای حرفشان صادقانه نمیمانند، بعضی صادقانه میمانند. در حدیث میفرماید: «یرتد الناس بعد رسول الله الا قلیل»[12]؛ بعد از رسول خدا(صلیاللهعلیهوآله) اکثریت مرتد شدند. این صدق و امتحان و عهدی گفته میشود که غیر از نگه داشتن عهد شخصی خود با خداست. این مبارزه با عهدشکنی در جامعه است. حضرت زهرا(سلاماللهعلیها) مبارزه با عهدشکنی در جامعه را شروع کردند. پرچم این جریان را ایشان بلند کردند. عَلم صدق را برافراشتند. برای اینکه این چراغ هدایت، مصباح، مشکات، نور علی نور، یهدی الله لنور من یشاء، مسدود نشود، عَلَم مبارزه و روشنگری را برداشتند. این عهد و امتحان فاطمه زهرا(سلاماللهعلیها) بود.
امتحانی که قبل از این عالم، حضرت دادند، عهد بر سر عبودیت بود و به قیمت صدق که مقاومت و بلغ ما بلغ، ولو هر مصیبتی بر حضرت وارد شود؛ ایشان اعلام آمادگی کردند و به خدا قالوا بلی گفتند و در این نشئه دنیا به مَنصه ظهور گذاشتند، آنچه را در عقیده و نظر پذیرفتند، نعل به نعل عمل کردند و مقامشان در این دنیا و در آخرت، مشخص است.
زن، انسجامبخش خانواده
حضرت زهرا(سلاماللهعلیها) یک زن بودند و نقش زن در خانه و در جامعه یک نقش محوری است. دقت کنید این بحث به بحث گذشته اتصال پیدا میکند. در لسان روایات و آیات ما زن (یعنی جنس زن)، سَکن و سُبات نامیده شده است. یعنی آرامشگر و باعث سکون، باعث جلب، باعث جذب، باعث انسجام است. ذات زن انسجامبخش است. به خاطر فراوانی عاطفهای که خدا در وجود او قرار داده است. من این بحث را دو سال قبل به تفصیل در ایام فاطمیه عرض کردم.
آیتالله جوادیآملی(حفظهالله) تعبیری دارند، ایشان مسجد اعظم قم را مثال میزنند. شما اگر گنبد مسجد اعظم را دیده باشید، گنبد خیلی بزرگی است. میفرمایند که با چه ساخته شده است؟ این گنبد با آجر و سیمان و گچ و بالاخره وسایل دیگر ساخته شده است. می فرمایند این همه سیمان و گچ و آجر چه طوری به هم وصل شده است؟ یعنی شما آجرها را که نمیتوانید همینطور روی هم بچینید. با مصالحی یا با ملاتی آنها را میچینند. آن ملات، خاک یا هر چیز دیگر است. آن ملات با چه ملات میشود و این آجرها را روی هم نگه میدارد؟ با آب. این ملات کردن آب سیال لطیف، باعث شده که آجرهای این گنبد بزرگ سنگین، به هم وصل شوند. ایشان میفرمایند که عنصر عاطفه در وجود زن، چنین نقشی دارد و باعث انسجام و پیوستگی خانواده به یکدیگر است. اگر زنی در منزلی از دنیا برود، آن خانه به هم میریزد. مرد به راحتی نمیتواند بچهها را و خانه را اداره کند. خیلی سخت است. اما مردی اگر از دنیا برود، زن هم پدر و هم مادر برای بچههایش میشود. میبینید که سالهای سال از زندگی گذشته، کار کرده و زحمت کشیده و این بچه ها را بزرگ کرده و به سر و سامان رسانده است. ولی مرد حتماً باید ازدواج کند و باز یک زنی باشد تا خانواده شکل بگیرد. خدا اینچنین زن را آفریده است. وجود زن انسجامبخش است و فراوانی عاطفه در وجود او اینچنین است. وجود این زن در اجتماع هم به خاطر همان فراوانی عاطفه، انسجامبخش است.
نقش محوری زن در اجتماع
حضرت امام(رحمتاللهعلیه) میفرمودند: انقلاب ما را زنها به پیروزی رساندند. امام شعار نمیدادند. با این فلسفه و با این عقبه معرفتی میفرمایند انقلاب ما را زنها به پیروزی رساندند. نقش زنها اگر بالاتر از مردان نبود کمتر هم نبود. وقتی زنها جلوی گلوله میآمدند، وقتی زنها در خیابان راهپیمایی میکردند، رجز میخواندند، شعار میدادند، مردها تهییج میشدند. ما در صدر اسلام هم داشتیم بعضی از بانوان بودند که وسط میدان جنگ سوار شتر میشدند، رجز میخواندند، بعد رزمندگان اسلام به سمت دشمن میرفتند. حضور مؤمنانه و عفیفانه زن با رعایت مسائلی که اسلام فرموده است و نمونه آن در تاریخ اسلام است، عواطف جامعه، انسجام جامعه را بسیج میکند. بانویی که مادر هشت شهید است، مادر چند شهید است، این مادر است که جنگ را اداره کرده است، این مادر اگر اجازه نمیداد که بچهاش به جبهه برود، اگر همراهی نداشت، اگر مجاهد نبود، هرگز انقلاب اسلامی به پیروزی نمیرسید و هرگز انقلاب ادامه پیدا نمیکرد.
تا اینجا در مورد ذات زن صحبت شد. حضرت صدیقه(سلاماللهعلیها) را شما ببینید که سرسلسله و سیده همه نساء عوالم هستند. این وجود مبارک در جذبه و در مرتبه خود چه رتبهای از پیوستگی و انسجام و وفاق و نگهداری در وجودشان است و عالم را حضرت زهرا(سلاماللهعلیها) در خلقت ملکوتی به هم میپیوندند و سرچشمه همه اتصالات هستند.
محوریت حضرت صدیقه(سلاماللهعلیها)
چند نمونه خیلی کوتاه عرض کنم. حضرت محور اهل کساء هستند. میفرماید برترین مخلوقات عالم «هم فاطمه و ابوها و بعلها و بنوها» فاطمه است و پدر فاطمه، فاطمه است و شوهر فاطمه، فاطمه است و حسن فاطمه، فاطمه است و حسین فاطمه، این فاطمه محور است.
میخواهم یک جمله طلائی عرض کنم، او اُمابیهاست، حتی مادرِ پدرش است به این معنا که او مادری کرده است، یکی از معناهای مادر به معنی پناهگاه است. یکی دیگر به معنای ریشه است، معنای ظاهری آن، این است که گویا مثل یک مادری است که از فرزندش پذیرایی و نگهداری میکند. به این معنا که ایشان به رسول خدا(صلیاللهعلیهوآله) رسیدگی میکرده است. معناهای عمیقتر از این هم دارد، او پناه رسول خدا(صلیاللهعلیهوآله) و دین رسول خدا(صلیاللهعلیهوآله) بود. آن نقش مادری و نقش انسجامبخشی، نقش دور هم نگه داشتن؛ امت پیامبر را او مادری کرده است، او به هم متصل نگه داشته است، خیلی حرف مفصل میتوان زد که باید از آن بگذریم که اگر حرکت حضرت صدیقه(سلاماللهعلیها) نبود، این پیوستگی ما با ائمه هدی(علیهمالسلام) نبود. حضرت به تعبیر امام صادق(علیهالسلام) لیلهالقدر است که آیتالله حسنزادهآملی(اعلیاللهمقامه) فرمودند: «ایشان لیلهالقدری است که یازده قرآن ناطق بر وجود او نازل شد». این سرچشمه فیض از حضرت زهرا(سلاماللهعلیها) است. ایشان باعث این هدایت، انسجام، نور و پیوستگی است.
عهد حضرت صدیقه(سلاماللهعلیها) حفظ امامت بود
وجود مبارک حضرت زهرا(سلاماللهعلیها) باعث پیوستگی و انسجام در این عالم است، انسجام در دینداری ماست، و عهد این وجود مبارک، نگهداشتن ولایت بود، عهد او حفظ امامت بود، حفظ رسول خدا و امیرالمؤمنین(علیهالسلام)، حفظ حسنین(علیهماالسلام) بود. او جان خودش را هزینه کرد که آن اهل خانه در امان بمانند، برای آن ذوات مقدسه، برای پیغمبر، برای امیرالمؤمنین و حسنین(علیهمالسلام) خودش را فدا کرد تا این چراغ روشن بماند. این کار حضرت صدیقه(سلاماللهعلیها) است. او باعث انسجام این عالم و اسلام و امت بود، اگر او نبود گسیخته میشد.
مقام پیامبر(صلواتاللهعلیه) از همه بالاتر است
مطلبی را مختصراً عرض کنم. این به معنای برتری مقام حضرت زهرا(سلاماللهعلیها) بر وجود مبارک پیامبر و امیرالمؤمنین(علیهمالسلام) نیست، این حدیثی که تحت عنوان حدیث «لَوْلاک لَما خَلَقْتُ الْأَفْلاک» میخوانند، سند متقنی ندارد، البته «لَوْلاک لَما خَلَقْتُ الْأَفْلاک» هست ولی ادامه آن سند محکمی ندارد «وَ لَوْلا عَلِی لَما خَلَقْتُک، وَ لَوْلا فاطِمَةُ لَما خَلَقْتُکما» اگر علی نبود تو پیغمبر را خلق نمیکردم اگر فاطمه نبود، شما دو نفر را خلق نمیکردم. این سندیت ندارد. مقام پیغمبر(صلواتاللهعلیه) از همه بالاتر است، مقام امیرالمؤمنین(علیهالسلام) بعد از مقام پیامبر و بعد حضرت صدیقه(سلاماللهعلیها) و بواسطه عصمت و مادری ایشان بر ائمه(علیهم السلام)، حجت خدا بر ائمه(علیهم السلام) هستند ولکن مقام ائمه به واسطه امامت و ولایت، مقام برتری است و مقام متفاوتی است، با اینکه امیرالمؤمنین(علیهالسلام) همان پیامبر اکرم است منهای نبوت، پیامبر هم امام بود و هم نبی، امیرالمؤمنین(علیهمالسلام) امام بود.
دین را از فقها و علما بگیرید، از اشعار نگیرید
اینها همان مسائلی است که باید دقت کنیم، در ذهن عزیزان هیئتی اینگونه نشود که امام حسین(علیهالسلام) مقامش از امیرالمؤمنین(علیهالسلام) هم بالاتر است، از پیامبر هم بالاتر است، ابداً چنین خطایی را مؤمنین نباید انجام دهند. دینتان را از اشعار نگیرید، دینتان را از علما و فقها بگیرید، از روایات متقن بگیرید. بعضی مواقع اگر دقت نکنیم باعث انحراف میشود.
حضرت صدیقه(سلاماللهعلیها) این چنین مقامی داشتند. خودشان را خرج پیامبر، امیرالمؤمنین و حسنین(علیهمالسلام) و امامت کردند. امتحان ایشان، امتحان صدق بر سر عهد عبودیت و عهد ولایت بود، برای حفظ مقام ولایت عظمای امیرالمؤمنین(علیهالسلام) و حفظ دین بود.
مثال دیگرش هم داریم که در مورد حضرت عباس(علیهالسلام) است. در نقل است خود امام حسین(علیهالسلام) فرمودند: «بنفسیانت» جان من فدای تو، با اینکه حضرت عباس معصوم هم نبودند جایگاه حضرت ابوالفضل این بود که جانپناه امام حسین(علیهالسلام) و اهلبیت او شد. این حرف به این معنا نیست که مقام حضرت ابوالفضل بالاتر از مقام امام حسین(علیهالسلام) یا سایر ائمه باشد، و این چیزها را نباید القا کنیم.
«صلی الله علیک أیتها المظلومه فاطمه الصدیقة شهیدة»
شب اول محفل ما است خدا را شاکریم که خداوند به ما عمر داد که زنده باشیم و به فاطمیه برسیم، بلکه از این گذر نورانی ما بار معرفتی برداریم. جانمان را تطهیر کنیم در مسیری که به سمت آخرت خودمان میرویم، آباد شویم. از این سرچشمه زلال بنوشیم. این، مقام فاطمیه است. فاطمیه ما را به مراتب بالا میرساند.
دلهایتان را به مدینه ببرید. درون آن خانهای که امشب بسترش جمع میشود. سادات امشب، عرض ادب به ساحت مادرتان میکنیم. در این جلسه برای همه دعا کنید و از مادر بخواهید دست همهمان را بگیرند، یک نگاهی به جلسه امشب ما بکنند.
من گرچه گنهکار و بد هستم زهرا |
| مسکین درت بوده و هستم زهرا |
ای رشته چادرت مرا دست آویز |
| دامن مکش از کرم ز دستم زهرا |
شنیدید بیبی از دنیا رفته، امشب به خانه امیرالمؤمنین آمدید تا خلوت نباشد. دیر آمدید ولی مادرتان میخرد. بیبی جان ما در غربتت نبودیم تا در کنارت باشیم.
امروز اینقدر حضرت آقا(حفظهالله) آدم دارد، کسانی که به فرموده فرمانده سپاه که به ایشان فرموده بودند آقا شما الآن کسانی دارید که اگر اشاره نمایید به آتش بروند، درون آتش میروند.
اما آقا امیرالمؤمنین مظلوم بود؛ با خودم میگفتم یک وقتهایی مقام معظم رهبری(حفظهالله) شهدا را که یادش میآید به یاد غربت امیرالمؤمنین گریه میکند. شبها با فاطمهای که مجروح بود در خانهها میرفت؛ دم خانههای اهل بدر؛ مجاهدین بدری که در قرآن، خدا اینها را عزیز کرده بود و فرموده بود: اینها خوبانند؛ در خانه آنانی میرفت که باقی مانده بودند صدا میزد و میگفت من فاطمهام، علی غریب است.
وعده میکردند بیایند امیرالمؤمنین(علیهالسلام) که میرفتند کسی نمیآمد، امیرالمؤمنین این مردم را نداشت قربان امیرالمؤمنین؛ قربان آن خانم کار به کجا کشید!
ذکر دل بیقرار ما یا زهرا |
| در هر نفس اعتبار ما یا زهرا |
هر قوم برای خود شعاری دارند |
| در هر دو جهان شعار ما یا زهرا |
امام صادق(علیهالسلام) فرمودند: میدانید چرا به مادر ما زهرا میگویند؟ فرمود برای اینکه صبح قبل از اینکه خورشید بزند یک نوری مدینه را روشن میکرد، آن نور صورت مادر ما بود.
غروبها قبل از اینکه خورشید غروب کند هنگام غروب یک نور زردی مدینه را فرا میگرفت آن نور مادر ما زهرا بود. نمیدانید این روزهای آخر با این صورت چه کردند؟!
خلاصهاش این است ابنعباس برای دیدن حضرت فاطمه(سلاماللهعلیها) درون خانه آمد. ابنعباس با این خانواده مراوده داشت چون فامیل بودند. حضرت را نشناخت؛ بیبی یک زبان حال با بابایش رسول خدا دارد. روضه آخر من همین.
امام حسین(علیهالسلالم) خیلی غریب است؛ امام حسن(علیهالسلام) خیلی غریب بودند؛ اهلبیت(علیهمالسلام) همه مظلوم بودند اما هیچکس مظلومتر از امیرالمؤمنین و فاطمه نبودند و هیچ کس مظلومتر از فاطمه در دفن نبود چرا؟
حتی امیرالمؤمنین(علیهالسلام) را که شبانه دفن میکردند امام حسن و امام حسین و جبرئیل و میکائیل(علیهمالسلام) برای دفن آمدند.
اما بمیرم برای آن خانمی که وقتی امیرالمؤمنین خواست دفنش کند متحیر شد، بدن را کنار قبر گذاشته است، نه میتواند به پایین برود چون کسی نیست که بدن را به پایین بدهد نه کسی پایین هست که بدن را به دستش بدهد کنار بدن فاطمه روی خاک نشست شروع کرد با آقا رسولالله صحبت کردن گفت: آقا رسولالله امانتت را برایت آوردم یک وقت دو دست شبیه دستهای پیغمبر ظاهر شد، علی جان امانتم را بده. یا رسولالله مدارا کن. پهلویش شکسته، مدارا کن. صورتش را که به من نشان نداد تو سؤال کن. یا زهرا...
[1]. مفاتیح الجنان، زیارت حضرت زهرا(علیهاالسلام).
[2]. سوره اعراف، آیه 172.
[3]. زیارت جامعه کبیره.
[4]. سوره نور، آیه 35.
[5] سوره صف آیه 2.
[6] سوره صف آیه 3.
[8]. سوره احزاب، آیه 7.
[9]. سوره احزاب، آیه 8.
[10]. سوره احزاب، آیه 23.
[11]. سوره احزاب، آیه 24.
[12]. کتاب اختیار معرفه الرجال و الاختصاص این حدیث را نقل کردند.