ثمره همراهی مردم با امام جامعه چیست؟

ثمره همراهی مردم با امام جامعه چیست؟


ثمره همراهی مردم با امام جامعه چیست؟

 

حجت‌الاسلام مهدوی‌نژاد: کبر، مهمترین مانع بندگی است. // وجه تمایز حکومت توحیدی با حکومت طاغوت کدام است؟// حجت خدا از جانب خدا مشروعیت دارد، ولی تا وقتی مقبولیت مردمی نداشته باشد، ولایتش محقق نمی‌شود. // تا وقتی مؤمنین با هم رفیق و یکدل نشوند، به معنای واقعی، حکم خدا و نظام ولایی محقق نمی‌شود.// ولائج، وَلایت مردم را از ولی به سمت خودشان منحرف می‌کنند.

 

شناسنامه:

عنوان: جلسه هفتگی

موضوع: حکم جاهلیت 2

زمان: 18 دی‌ماه 1400

مکان: حسینیه حضرت صاحب‌الزمان(عجل‌الله‌تعالی‌فرجه‌) محمودآباد یزد

 

حجت‌الاسلام مهدوی‌نژاد، در منبر وعظ قرار هفتگی 18 دی‌ماه، در ادامه سلسله مباحث «جاهلیت و عقلانیت»، موضوع «حکم جاهلیت2» را تبیین کرد که در ادامه، متن کامل این سخنرانی را می‌خوانید:

 

مسئله فدک و مبارزه با حکم جاهلیت

چهار نوع جاهلیت در قرآن بیان شده است: ظن جاهلیت، حمّیت جاهلیت، تبرّج جاهلیت و حکم جاهلیت.

 در ماجرای خطبهفدکیه، حضرت زهرا(علیها‌السلام) این عبارت معروف را از آیهقرآن اقتباس کرده و فرمودند: «أفَحُکمَ الجاهِلیةِ یَبغون و مَن أحسنُ مِنَ اللهِ حُکماً لِقومٍ یوقنون»؛[1] آیا میخواهید برگردید به دوران جاهلیت و مثل دوران جاهلیت حکم بدهید؟ برای کسانی که اهل یقین باشند واضح است که بهترین حکم، حکم خداست؛ نه حکم انسانهای جاهل که بر اساس هواپرستی و...  به نفع خودشان قوانینی وضع میکنند.

 موضوع حکم، ظاهراً فدک بوده که حضرت اینطور مسئله را مطرح میکنند و می‌فرمایند بر خلاف حکم خدا و قرآن حکم میکنید و مرا از ارثیه‌ام کهفدک هست، محروم میکنید. حضرت دربارهافرادی که در جایگاه تشریع؛ یعنی جای پیغمبر(صلی‌الله‌علیه‌و‌آله) تکیه زدهاند و حکم از جانب خدای متعال می‌دهند، صحبت می‌کنند. کسانی که خلاف حکم خدا و حکم پیامبر(صلیالله‌علیه‌و‌آله) حکم میدهند و به دروغ حدیثی به پیغمبر(صلی‌الله‌علیه‌و‌آله) نسبت می‌دهند که فرمود‌ه‌اند ما انبیاء ارث به جا نمیگذاریم!

  پس‌گیری فدک بهانهای بود برای مبارزهبا حکم جاهلیت توسط حضرت زهرا(علیها‌‌السلام)؛ مسئله اصلی فراتر از موضوع فدک بود. مسئله اصلی آغاز یک بیعت بزرگ در اسلام بود که با غصب جایگاه رسول خدا آغاز و بعد به تغییر احکام خدا منجر می‌شد؛ مسئله اصلی، تغییر حکم خدا بود.  

 

وجه تمایز توحید با کفر

اینکه حضرت زهرا(علیهاالسلام) نگران بودند و در برابر تغییر حکم خدا مبارزه می‌کردند، به خاطر اهمیت فوقالعادهمسئلهحکومت الهی و حکم الهی هست. اصلاً وجه تمایز حکومت توحیدی با حکومت کفر و شرک این است که احکام الهی بر اساس توحید و برای رساندن انسان به سعادت، ناظر بر مسائل دنیوی و اخروی هست، ولی احکام جاهلیت ناظر به خودپرستیهای انسانِ خودپرست است که احکامی را پر از تناقض، ضرر و خسارت جعل کرده. انسان با احکام جاهلیت، نه به سعادت دنیا میرسد نه به سعادت آخرت.

 حکومت خدا مبتنی بر وحی است. خدای متعال احکام خود را از طریق جبرئیل نازل کرده.  «و من احسن من الله حکما»؛ آیا حکمی بهتر از حکم خدا پیدا میکنید؟! خدایی که خالق کل عالم، موجودات و خالق انسان هست، رازق همه موجودات است، حکیم هم هست و هیچ کار عبث و بیهوده‌ای نمیکند. قدرت بینهایت هم دارد، عالِم هم هست... بنابراین حق حکومت و حکم، فقط از آنِ خداست.

 

قوانین عالم تکوین و تشریع

 عالم تکوین یعنی عالم هستی، عالمی که خدا خلق کرده و همه موجودات را شکل داده، ظواهر این عالم را آفریده، کوه، دشت، انسان، حیوانات و همه چیز این عالم، تکوین است، خدا همههستی را شکل داده است.  چه در عالم تکوین و چه در عالم تشریع، فرمانروایی مطلق برای خداست، چون خدا خودش خالق همه عالم است.

 در عالم تشریع (یعنی عالم حکمرانی و قانونگذاری) هم فقط خدا می‌تواند قانون  مشخص کند و شرط و شروط بگذارد. چراکه هیچ کس غیر از خدا به مصلحت عالم آگاه نیست، قانون زندگی و بندگی را خدا باید مشخص کند. هر طور که خداوند دستور به پرستش داده است، همانطور باید پرستش کنیم. قوانین زندگی، معاشرت، تحصیل و... در همه امور باید به دستورات خدا عمل کرد. تنها کسی که نظرش درستترین نظر و حکمش درستترین حکم است، خداوند متعال است.

 بعد از اینکه انسان براهین توحید را برای خودش اقامه کرد، وجود خداوند متعال و صفات الهی برایش روشن میشود و یقین می‌کند که فقط خداست که باید بر عالم حکمرانی کند.  

 

حکمرانی در نظام خداوند

البته خدا برای حکمرانی در عالَم، نظام دارد. در رأس حکمرانی توحیدی، خود خدای متعال قرار دارد. بعد فرشتگانی هستند که خدای متعال به وسیلهآنها امور عالم را به اجرا میگذارد، بعد انبیاء الهی هستند که خداوند آنها را ارسال میکند تا امور دنیا و معنویات مردم را مدیریت کنند. بعد جانشینانِ آن انبیاء(اوصیاء الهی) هستند. اوصیاء الهی، ائمه هدی(علیهمالسلام) هستند و بعد هر کسی را که ائمه مشخص میکنند؛ حالا یا با معرفی شخص یا با معرفی شخصیت. مثلاً امیرالمؤمنین(علیه‌السلام) مالک اشتر را انتخاب می‌کنند تا مردم از ایشان اطاعت کنند. یا گاهی ائمه شخصیتاً کسی را انتخاب می‌کنند. مثل دوران غیبت که روایتی هست که می‌فرماید شخصیت‌هایی با چنین شرایطی صلاحیت دارند جانشین امام معصوم(علیه‌السلام) در دوران غیبت باشند. بنابراین ساز و کارهایی وجود دارد برای اینکه انسان متصل به سلسله امامت شود تا گمراه نشود و جانشینان ائمه معصومین(علیهمالسلام) که شخصیتشان مورد تائید امام معصوم هست، را پیروی کند تا به سر منشأ حکم الهی برسد.

 

حکمت دستورات خدا

 هر کدام از احکام الهی، چه مربوط به حوزه اخلاق، حوزه حقوق، حدود و دیات، مبانی عقیدتی و... حکمتی دارد. یعنی راهی برای سعادت دنیا و آخرت فرد و جامعه به سمت خودش باز کرده است. احکام الهی اگر عمل شود، راه سعادت انسان باز می‌شود. حکمت احکام الهی این است که خدا می‌خواهد انسان را به مقام اصلی خود، یعنی خلیفت‌اللهی برساند.

 انسان ظرفیت بی‌نهایتی دارد که باید شکوفا شود تا به مقامات عالی برسد. خداوند متعال در قالب دستورات دینی قصد دارد ظرفیت انسان را شکوفا کند. انبیاء و اولیاء الهی را هم برای ما فرستاده و فرموده از اینها تبعیت کنید تا به سعادت برسید.

 

کبریایی فقط برای خداست  برای خدا هست و لا غیر

  تمام واجبات، حکمت دارد. حضرت زهرا(سلام‌الله‌علیها) در خطبه فدکیه می‌فرمایند: نماز واجب شد تا انسان را از کبر پاک کند. ابلیس با شش هزار سال عبادت سقوط کرد، چراکه کبر داشت. بعضی انسان‌ها در کوچک‌ترین مسائل زندگیشان ضرر می‌کنند، چراکه متکبر هستند.

کبر، صفت بسیار بدی است. خدا هر چیزی را تحمل می‌کند غیر از کبر، کبریایی فقط برای خداست. در روایت داریم کسی که متکبر باشد قیامت مثل مورچه محشور می‌شود، مدام زیر دست و پای اهل محشر له می‌شود. هر کس که بزرگی ‌کند، در قیامت کوچک می‌شود.

 مهمترین مانع بندگی و سعادت انسان، کبر است. هر چقدر انسان نماز را بهتر بخواند، از کبر منزه می‌شود و وقتی از کبر جدا شد، از تواضع در برابر خدای متعال و بندگی‌ لذت می‌برد و رشد می‌کند. به وسیله بندگی، در کنار تربیت و رشدی که خدای متعال برای انسان در نظر گرفته، دنیای او هم آباد می‌شود.

 

نمونه‌ای از حکومت الهی بر روی زمین

 در تاریخ تنها حکومت حضرت سلیمان(علیه‌السلام) بود که خداوند متعال همه چیز را در اختیار حضرت سلیمان(علیه‌السلام) قرار داد. جن و انس و باد و ابر و... همه چیز تحت فرمان حضرت سلیمان(علیه‌السلام) بود. خداوند یک نمونه از قدرت و حکومت بندگان صالحش را به مردم نشان داد. اما در احوالات حضرت سلیمان(علیه‌السلام) ببینید که چگونه زندگی را می‌گذراند. بعضی از فیلم‌ها و انیمیشن‌هایی که می‌سازند، نشان می‌دهد حضرت سلیمان‌(علیه‌السلام) به عنوان سلطان، رفتارهای شبیه سلاطین داشته است. در حالی که طبق روایات، آن حضرت زندگی ساده‌ای داشته و با کار، امرار معاش می‌کرده است.

 

نتیجه پذیرش ولایت حجت خدا و همراهی امام

بعد از حکومت حضرت سلیمان، حکومت حضرت حجت(عجل‌الله‌تعالی‌فرجه) بعد از ظهور، نمود کامل، حکومت الهی در زمین است. خداوند متعال در قرآن کریم می‌فرماید: «وَنُریدُ أَن نَمُنَّ عَلَی الَّذینَ استُضعِفوا فِی الأَرضِ وَنَجعَلَهُم أَئِمَّةً وَنَجعَلَهُمُ الوارِثینَ»[2]؛ ما اراده کرده‌ایم که مؤمنان بر روی زمین حاکم شوند. در روایات هست که در آن دوران، رزق و روزی مادی و معنوی در حد اعلی به مردم می‌رسد. وقتی مردم ولایت و حکومت حجت خدا را بپذیرند، خداوند چنین گشایشی به آنان می‌دهد. در دوران ظهور مردم حکومت خدا و حجت خدا را می‌پذیرند، پای کار امام(علیه‌السلام) می‌آیند. چراکه دنیا پر از ظلم و جور می‌شود، مردم منتظر عدل جهانی هستند، بنابراین پای کار امام می‌آیند و امام هم ظهور می‌کنند، مستکبرین را از بین می‌برند و حکومت الهی مستقر می‌شود.

در هر دوره که مردم پای کار امام آمدند، حکومت توحیدی محقق شده و می‌شود. مردم ایران زمانی آمدند پای کار ولی خدا، سلطنت طاغوتی سقوط کرد و یک حکومت اسلامی سرکار آمد. در طول انقلاب هم هر زمان پیشرفتی اتفاق افتاده است به دلیل همراهی امام و امت بوده و هر زمان عقب‌ماندگی و خسارتی بوده، به خاطر عدم همراهی یا ضعف همراهی مردم با امام جامعه بوده است. این قانون خداست و دیگر نیازی به استدلال ندارد.

 

سه ضلعی نظام حکمرانی الهی

ولایت در رأس مثلث نظام حکمرانی الهی قرار دارد. ضلع دیگر آن عدالت و ضلع سوم، ولایت مداری و موالات است. ولایت، زمینه ساز تحقق عدالت است. عدل به معنای حقیقی؛ عدل الهی براساس حکم الهی محقق می‌شود. در مسیر تحقق عدالت نیز، برادری و موالات شکل می‌گیرد.  

حضرت زهرا(علیها‌السلام) در خطبه فدکیه می‌فرمایند: «جَعَل الله العَدلَ تَنسِیقَاً لِلقُلُوب»؛ (هر چیزی حکمتی دارد) خداوند عدل را مایه همبستگی بین مردم قرار داده است. کار ولایت این است که عدالت را محقق می‌کند. بعد عدالت، زمینه‌ساز همبستگی می‌شود. دلها به هم نزدیک می‌شود، یکپارچگی اجتماعی به وجود می‌آید. وقتی یکپارچگی به وجود آمد، اخوت ایمانی شکل می‌گیرد و اخوت بین مردم باعث می‌شود دوستی و رفاقت‌شان بیشتر شود. با همدیگر سلم پیدا می‌کنند، با سلامت با هم رفتار می‌کنند. پیوندهای عاطفی، قلبی وپیوندهای اجتماعی قوی می‌شود. این‌همه نتیجه تحقق عدالت هست.

 وقتی اخوت، صمیمیت و همبستگی اجتماعی زیاد شد، موالات با ولی افزایش پیدا می‌کند. با ایجاد موالات، زمینه تحقق ولایت به معنای کامل فراهم شده و حکومت الهی مستقرر می‌شود.  

 

نمونه‌های وَلایت

ولاء یا وَلایت با فتحه واو؛ به معنای پیروی و محبت هست. ارتباط قلبی با ولی و حجت خدا و استقبال از او، وَلایت است.

نمونه‌های تاریخی‌ ولایت، بیعت رضوان، بیعت تحت‌الشجره و... است. در صدر اسلام مردم یا خودشان می‌آمدند سراغ پیغمبر(صلی‌الله‌علیه‌و‌آله)، یا وقتی حضرت دعوت می‌کردند، می‌آمدند سراغ پیغمبر(صلی‌الله‌علیه‌و‌آله)، حرف ایشان را گوش می‌دادند و بیعت می‌کردند.

در واقعه غدیر هم وقتی پیغمبر(صلی‌الله‌علیه‌و‌آله) حکم خدا را مطرح کردند، همه آمدند بیعت کردند،. در مسئله حکومت امیرالمؤمنین(علیه‌السلام) بعد از سه خلیفه اول هم، مردم خودشان سراغ امیرالمؤمنین(علیه‌السلام) آمدند. وقتی حضرت دیدند مردم آمده‌اند و واقعاً اعلام یاری می‌کنند، قبول کردند. حضرت فرمودند: «لَولا حُضُورُ الحاضِرِ و قِیامُ الحُجَّةِ بِوُجودِ الناصِرِ»؛[3] اگر مردم نیامده بودند و اعلام یاری نمی‌کردند، من قبول نمی‌کردم.

 

ولایت مداری مردم ایران در انقلاب

در اوج خفقان و دیکتاتوری پهلوی، امام(رحمت‌‌الله‌علیه) مردم را به مبارزه دعوت کردند، مردم پای کار امام(رحمة‌الله‌علیه) آمدند. مردم می‌رفتند جلوی گلوله و شعار درود بر خمینی و مرگ بر شاه سر می‌دادند. بعد از رحلت امام(رحمت‌الله‌علیه) هم با مقام معظم رهبری(حفظه‌الله) بیعت کردند. مردم پیاده‌، سواره، دسته دسته می‌رفتند با امام خامنه‌ای بیعت می‌کردند. اینها همان نمونه‌های وَلایت یا ولایت مداری مردم در عصر حاضر است. مردم خودشان استقبال کردند و پای کار اسلام آمدند.

 اگر مردم پای کار حجت خدا بایستند، حکومت الهی مستقر می‌شود، ولی اگر مردم پای کار نیامدند، حجت خدا کنار می‌رود. حجت خدا از طرف خدا امام و حاکم هست، ولی وقتی مردم نپذیرفتند، نمی‌تواند حکومت کند. لذا مردم امام حسین(علیه‌السلام) را نپذیرفتند و امام را کشتند. امیرالمؤمنین(علیه‌السلام) را نپذیرفتند و حضرت از منصب قدرت کنار گذاشته شد.

 

مردم سالاری دینی

اسلام دین دیکتاتوری نیست. اینکه مقام معظم رهبری(حفظه‌الله) می‌فرمایند مردم سالاری دینی؛ یعنی دین محور است. مردم باید خودشان مسئولین‌شان را انتخاب کنند، مسئولین هم باید بر اساس ضوابط دینی کشور را اداره کنند.

 امام و ولی‌فقیه از جانب خدا مشروعیت دارد، ولی اگر مقبولیت مردمی نداشته باشد، ولایتش محقق نمی‌شود. نه ‌اینکه ولایتش مشروعیت ندارد، مشروعیت دارد، ولی اگر ولایتش مقبولیت پیدا نکند، مثل امیرالمؤمنین(علیه‌السلام) مجبور است کنار برود. البته عیب مردم است که نتوانند ولی‌خدا را بپذیرند، عیب حجت خدا نیست. مردم اگر نپذیرند، خودشان ضرر می‌کنند.

 

امام مثل کعبه است

بر اساس مبانی قرآنی و روایی مردم باید سراغ امام بروند. روایت می‌فرماید: «مَثلُ الْامامِ مَثَلُ الْکعْبَةِ إذ تُوْتی وَ لَا تَأْتِی»؛[4] مَثل امام جامعه، مثل کعبه است. باید به سراغ کعبه رفت، کعبه که سراغ کسی نمی‌آید. مردم باید بروند و دور کعبه طواف کنند، مردم باید به سمت امام بروند و از او اطاعت کنند. باید. فرائضی که گفته است را انجام دهند تا حکم خدا محقق شود. سعادت و شقاوت جوامع و انسان‌ها، به دست خودشان است.

 

اخوت ایمانی، شرط تحقق نظام ولایی

کلمه وِلاء یا ولایت یعنی اداره امور و سرپرستی امت توسط امام؛ این می‌شود ولایت! اگر مردم اقبال کردند و به سمت امام آمدند، امام می‌شود رهبر جامعه و سرپرستی را برعهده می‌گیرد. مردم باید اطاعت کنند تا حکم خدا محقق شود. عرض کردیم کار ولایت، تحقق عدل الهی است. وقتی عدالت محقق شد، زمینه ولایت و موالات مردم فراهم می‌شود و بعد اُخوت ایمانی به وجود می‌آید. شرط تحقق نظام ولایی، اُخوت ایمانی است.

هرچه هم طول بکشد و امتحانات سخت پیش بیاید، تا وقتی مؤمنین با هم رفیق و یکدل نشوند، به معنای واقعی، حکم خدا و نظام ولایی محقق نمی‌شود. امام عصر(عجل‌الله‌تعالی‌فرجه) هم در نامه‌شان به شیخ مفید فرمودند که اگر شیعیان ما دل‌هایشان یکی می‌شد، ظهور ما به تأخیر نمی‌افتاد.

 

الگوبرداری از دهه شصت

دهه شصت، اوج موالات مردم با خودشان و با ولی جامعه بود. مثلاً جهاد سازندگی اعلام می‌کرد که مردم به روستاها بروند و برای درو‌کردن گندم به کشاورزان کمک کنند، مردم می‌رفتند و کمک می‌کردند. کمکی که مردم در دهه شصت به همدیگر و به جبهه می‌کردند، به هم امداد می‌رساندند، به ولی زمانشان امداد می‌رساندند، باعث شد دهه شصت، ستاره باشد. در موالات به دوران دهه شصت برگردیم. اصلاً کسانی که کار فرهنگی می‌کنند، باید جلسه مطالعاتی بگذارند و بر اساس شاخصه‌های دهه شصت، برنامه‌های معنوی و موالات در جامعه را تنظیم کنند تا به عنوان الگو از آن‌ها استفاده شود.

 

با وَلایت، وِلایت محقق می‌شود

وَلاء یا وَلایت برای مردم نسبت به امام است، اما وِلاء یا ولایت برای امام است که نسبت به مردم ولایت دارد.  مردم وقتی وَلایت از خودشان نشان دهند، وِلایت محقق می‌شود. مردم باید اطاعت کنند تا حکم خدا محقق شود.

 

وَلائج یا ولیجه چه کسانی هستند؟

لفظی در روایت ما هست به نام وَلائج یا ولیجه. (ولائج، جمع ولیجه است) امیرالمؤمنین(علیه‌السلام) می‌فرمایند: «حَتَّی إِذَا قَبَضَ اللَّهُ رَسُولَهُ صلی الله علیه وآله، رَجَعَ قَوْمٌ عَلَی الْأَعْقَابِ وَ غَالَتْهُمُ السُّبُلُ وَ اتَّکَلُوا عَلَی الْوَلَائِجِ»؛[5] وقتی خدا پیغمبرش را قبض روح کرد، امت به اعقاب برگشتند. قرآن کریم می‌فرماید: «أَفَإِن ماتَ أَو قُتِلَ انقَلَبتُم عَلی أَعقابِکُم»؛[6] اگر پیغمبر(صلی‌الله‌علیه‌‌و‌آله) بمیرد یا کشته شود، آیا شما به اعقاب و جاهلیت برمی‌گردید؟! (همان چیزی که حضرت زهرا(علیها‌السلام) در خطبه فدکیه عنوان کردند.)

امیرالمؤمنین(علیه‌السلام) هم می‌فرمایند: بعد از پیامبر(صلی‌الله‌علیه‌وآله)، یک‌عده به دوران جاهلیت برگشتند «رَجَعَ قَوْمٌ عَلَی الْأَعْقَابِوَ غَالَتْهُمُ السُّبُلُ» و در فتنه‌ها و گمراهی‌ها افتادند و به نفوذی‌هایی که بین امت اسلامی وجود داشتند، تکیه کردند. یعنی چهره‌ها و شخصیت‌های مشهوری که دنبال ضلالت بودند، مردم رفتند و به آنها تکیه کردند.

 همیشه اشخاص و گروه‌هایی هستند که بین ولی و موالیان قرار می‌گیرند. البته آدم‌های ناشناسی هم نیستند، بعضی از آنها خیلی هم مشهور هستند. به تعبیر امروزی‌ها سلبریتی سیاسی، هنری، فرهنگی یا اجتماعی هستند. به هر حال مردم به اینها اعتماد دارند و اینها را قبول دارند. از اینرو اینها می‌آیند بین ولی و مردم قرار می‌گیرند و مردم هم به جای ولی، از ولیجه پیروی می‌کنند.

 

معرفی ولیجه در زیارت جامعه کبیره

ولائج، وَلایت مردم را از ولی به سمت خودشان منحرف می‌کنند. دل‌ها و باورهای مردم را کم‌کم با ظرافت و دقت از سمت امام به سمت خودشان می‌کشانند.

در زیارت جامعه کبیره می‌خوانیم: «بَرِئْتُ إلَی اللّهِ عز و جل مِنْ أعْدائِکُمْ وَ وَالمـُنحَرِفینَ عَـنکُم وَمِن کـُلِّ وَلیجَةٍ دوُنَکُم»؛ من از دشمنان و کسانی که از شما اهل‌بیت، منحرف شدند و از هر ولیجه‌ای (و از هر سرشناس و چهره‌ای) غیر از شما بیزارم. یعنی از کسی که بیاید و بخواهد فرمانروایی کند و فرمانی غیر از فرمان شما دهد، یا گفتمانی غیر از گفتمان شما مطرح کند، بیزارم.

در ادامه هم می‌گوییم: «وَ کُلِّ مُـطاعٍ سِـواکُم»؛ بیزارم از هرکسی که دنبال اطاعت‌ شدن غیر از شما است.  منظور از غیر از شما یعنی کسی که در خط شما نیست و راه شما را نمی‌رود. از خودش حرف می‌زند که به او "ولیجه" می‌گویند.

 

نمونه‌هایی از ولائج در انقلاب

ما در یک دوران، شخصیتی داشتیم که قائم مقام رهبری و شخصیت دوم نظام بود، اما یک ولیجه بین او و امام قرار گرفت و ذهن و قلب او را از سمت امام منحرف کرد. این فرد که حاصل عمر امام بود، (امام در مورد دو نفر فرموده بودند که این افراد حاصل عمر من هستند، یکی شهید مطهری، یکی هم ایشان) به جایی رسید که امام در مورد او فرمودند: در قعر جهنم هستی. چراکه یک ولیجه، دل او را برد و از ولایت منحرف شد.

در دوره‌های اخیر هم شخص دیگری هم بود که از نظر جایگاه در رده مسئولین دوم نظام قرار گرفت و محبوبیت فوق‌العاده‌ای به واسطه ولایت‌‌مداری پیدا کرد. چراکه در خط ولایت بود و به واسطه زحمات صادقانه که داشت، به اوج محبوبیت رسید. اما بازهم ولیجه‌ای آمد و بین ولی خدا و آن شخص قرار گرفت. قلب و دل و ذهن او را برد و کاری کرد که در مقابل ولی خدا ایستاد! البته اگر انسان مریض نباشد، به این وضع دچار نمی‌شود. انسان هر چقدر در اوج قرار بگیرد، اگر خودش را ساخته باشد، قدرت لازم را برای مقابله با ولائج را دارد.

ولیجه چنین بلایی را سر انسان می‌آورد. در صدر اسلام همه کسانی که دور پیغمبر(صلی‌الله‌علیه‌وآله) بودند، برای خودشان اسم و عنوانی درست کرده بودند، ولی بعد از رحلت ایشان، جنازه پیغمبر(صلی‌الله‌علیه‌وآله) را هم رها کردند و به دنبال حکومت رفتند.

ولیجه‌ها ولایت‌مداری مردم را به سمت ریاست و سلطنت‌طلبی مردم تغییر می‌دهند و یکپارچگی مردم را به سمت تحزّب سوق خواهند داد. ولیجه‌ها دنبال تحقق مثلث طاغوت هستند.

 

اضلاع مثلث حاکمیت طاغوت

اضلاع مثلث حاکمیت الهی ولایت، عدالت و موالات هست که نتیجه آن تحقق حکم خدا است. ولی در مثلث حاکمیت طاغوت، سلطنت به جای ولایت در رأس هست. ضلع دیگر آن تحزّب و حزب‌گرایی، به جای عدالت است. در ضلع سوم نیز جامعه طبقاتی، به جای موالات قرار می‌گیرد.

 

آسیب‌ها و خسارتهای مثلث طاغوت

بعد از پیغمبر(صلی‌الله‌علیه‌وآله) وقتی ولایت منحرف شد، در آخر به سلطنت معاویه رسید. ولایت و امامت به سلطنت معاویه رسید. بعد نتیجه یکپارچه ساختن مردم توسط پیغمبر(صلی‌الله‌علیه‌وآله) به تحزّب و گروه‌ها و فرقه‌هایی مختلف بعد از رسول خدا(صلی‌الله‌علیه‌وآله) در عالم اسلام رسید. انواع مختلف شاخه‌های فکری انحرافی در اسلام به وجود آمد. نتیجه آن انحراف، طبقاتی شدن جامعه بود. جامعه‌ای که یک عده مهتران جامعه و یک عده فرودستان جامعه بودند. عدالت الهی فراموش شد.

 اصلاً سلطنت می‌خواهد تحزّب و گروه‌گرایی درست کند، تا نتیجه آن ایجاد جامعه طبقاتی باشد و در نتیجه بتواند به مطامع خودش در این دنیا برسد. می‌خواهد حکومت و منابع قدرت و ثروت را در اختیار بگیرد و برای خود، دوستان و هم‌حزبی‌هایش نان و آبی فراهم کند.

جامعه طبقاتی بقای نظام سلطنت را ضمانت می‌کند. در زمان شاه حکومت پهلوی را طبقه خاصی که قدرت و ثروت داشتند، نگه داشته بودند. ما باید در مورد کشورمان و شرایطی که داشتیم مطالعه کنیم.

 

اُخوت ایمانی به جای حزب گرایی

قرآن کریم می‌فرماید: «اصبحتم بنعمته اخوانا»؛[7] شما با هم برادر شدید. پیامبر(صلی‌الله‌علیه‌وآله) بین‌ همه مسلمانان عقد اخوت خواندند، دست‌هایشان را در دست هم گذاشتند. بین مهاجرین و انصار، عقد اُخوت بستند.  انصار که در مدینه بودند، به مهاجرین از مکّه آمده بودند و جایی را نداشتند، خانه و زمین دادند. کم‌کم وضعیت معیشت مسلمانان اصلاح شد و به سمت تحقق عدالت رفتند. برادری و اخوت ایمانی بر اثر عدالتی که پیغمبر (صلی‌الله‌علیه‌وآله) ایجاد کردند، اتفاق افتاد. از این‌رو نفوذ پیامبر(صلی‌الله‌علیه‌وآله) بیشتر شد و توانستند در مدینه حکومت تشکیل دهند.

 

ایثار، نتیجه عقد اخوت و برادری

آیات حدود، دیات، زکات، خمس، جهاد، صلح و...  همه در مدینه نازل شد. آیه «النبی أولی بالمؤمنین من انفسهم»؛[8] آیه ولایت بر مؤمنین، در دوران مدینه محقق شد. پیغمبر(صلی‌الله‌علیه‌وآله) توانستند عدالت را محقق کنند. بعد اخوّت ایمانی ایجاد شد. پیامبر(صلی‌الله‌علیه‌وآله) از ثروتمندان می‌گرفتند و به فقرا می‌دادند، سپاه اسلام را تجهیز می‌کردند. عدالت که محقق شد، موالات را در پی داشت. کار به جایی رسید که در فتح مکّه مردمی که پای رکاب پیغمبر(صلی‌الله‌علیه‌وآله) بودند، وقتی پیغمبر(صلی‌الله‌علیه‌وآله) وضو می‌گرفتند، یک قطره از آب وضوی پیغمبر(صلی‌الله‌علیه‌وآله) به خاطر هجوم مردم برای تبرک گرفتن از آب وضوی پیغمبر(صلی‌الله‌علیه‌وآله) روی زمین نریخت. وقتی ابوسفیان این صحنه را دید، به مشرکین گفت: کار دیگر  تمام شده است، شما دیگر نمی‌توانید با اینها بجنگید. اینها آب دست‌شستن محمد(صلی‌الله‌علیه‌وآله) را به تبرک می‌برند. این شد که مکّه بدون خونریزی فتح شد.  

وقتی پیغمبر(صلی‌الله‌علیه‌وآله) برای تحنیق می‌رفتند (موی سرشان را می‌زدند یا ناخن‌شان را می‌گرفتند)، مردم می‌دویدند و آنها را به عنوان تبرّک می‌بردند. کار موالات به این حد رسید که هم مردم با خودشان و هم با پیغمبر(صلی‌الله‌علیه‌وآله) با موالات برخورد می‌کردند، تا جایی که در جنگ احد وقتی زخمی‌ها روی زمین افتاده بودند، یک نفر رفت به نفر اوّل آب بدهد، گفت برو به نفر بعدی آب بده، او از من تشنه‌تر هست. تا پانزده نفر همه همین حرف را زدند، تا اینکه دوباره به سراغ اولی رسید، دید شهید شده است. گفت به دوّمی آب بدهد، دید او هم شهید شده است. پانزده نفر همه شهید شده بودند. این‌قدر ایثار در این جامعه بالا رفته بود.

 

جایگاه موالات در زمینه‌سازی برای اجرای احکام الهی

وقتی چنین شرایطی در جامعه به وجود بیاید، زمینه استقرار ولایت ولی خدا و پیاده‌سازی احکام الهی فراهم می‌شود. آن‌موقع وقتی ولی خدا به جنگ امر می‌کند، همه آماده جهاد هستند، وقتی هم از صلح حرف می‌زند، همه می‌پذیرند. تا وقتی این زمینه فراهم نشود، حکم خدا محقق نمی‌شود. ما باید در مقابل مثلّث طاغوت که دشمنان می‌خواهند ایجاد کنند و در این راه تلاش می‌کنند، مثلّث عقلانیّت و حاکیمت الهی را فراهم کنیم.  

 

نمونه‌ای از عدالت پیامبر(صلی‌الله‌علیه‌وآله)

در اوایل ازدواج امیرالمؤمنین و فاطمه زهرا(علیهما‌السلام) فشار زندگی زیاد بود. امیرالمؤمنین(علیه‌السلام) از چاه آب می‌کشیدند، برای امرار معاش کارگری می‌کردند. روزی حضرت آمدند داخل خانه دیدند که فاطمه زهرا(علیها‌السلام) بسیار خسته هستند. احوال پرسیدند، بی‌بی فرمودند که فشار کار خانه خیلی سنگین هست. دستان حضرت‌زهرا(علیها‌السلام) خون آلود شده بود. باید گندم یا جو را خودشان با دستاس آسیاب می‌کردند، خمیر می‌کردند و خودشان نان می‌پختند. جدای از آن، امور بچه‌داری و کارهای دیگر هم بود. امیرالمؤمنین(علیه‌السلام) فرمودند به رسول خدا(صلی‌الله‌علیه‌وآله) بگویید یک کنیز یا غلامی به ما بدهند. (چون ظاهراً در آن مقطع، تعدادی کنیز و غلام رسیده بود دست پیامبر)، بی‌بی رفتند محضر رسول خدا(صلی‌الله‌علیه‌و‌آله) ولی خجالت کشیدند درخواست خود را بگویند، برگشتند. امیرالمؤمنین گفتند: چه شد؟ بی‌بی فرمودند: ابهت پیامبر(صلی‌الله‌علیه‌وآله) باعث شد من حیا کنم از اینکه درخواستی بکنم. اینبار با هم رفتند محضر پیامبر(صلی‌الله‌علیه‌وآله)، پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌وآله) فرمودند: ظاهراً با من کار دارید.  امیرالمؤمنین(علیه‌السلام) فرمودند: کنیزی به دخترتان بدهید ایشان خیلی در کارهای منزل اذیت می‌شوند. رسول‌الله(صلی‌الله‌علیه‌وآله) فرمودند این کنیزها و غلام‌هایی که در اختیار من هست را نمی‌توانم به شما بدهم.  خیلی از مسلمین وضعیت‌شان همین است. (طبق تعبیر علامه مجلسی) پیامبر(صلی‌الله‌علیه‌وآله) گریه کردند و فرمودند دخترم ‌اگر دستم باز بود این کار را می‌کردم ولی الآن چهار‌صد نفر از اصحاب صفه هستند که نان شب‌شان را هم ندارند حتی بعضی از آن‌ها لباس هم ندارند تا بدن خود را کامل بپوشانند. کنیز و غلام‌ها را باید بفروشم و پولش را خرج اصحاب صُفه و فقرا کنم.

آیه نازل شد: «وَ اِمّا تَعْرِضَّنَ عَنْهُم ابْتِغاءَ رحمةٍ مِن رَبِّکَ تَرْجُوه وقل لهم قَولاً مَیْسُورا»[9]؛ حالا که نتوانستی به آن‌ها کمک کنی، لااقل حرفی به آن‌ها بزن که دل‌شان آرام شود. پیغمبر(صلی‌الله‌علیه‌وآله) فرمودند: ولی چیزی به تو یاد می‌دهم که اثرات و برکات زیادی دارد. مخصوصاً اگر بعد از نمازها و قبل از خواب این تسبیحات را بخوانی ثواب هزار رکعت نماز دارد و برکات دیگری از جمله گشایش در امور زندگی و... تسبیحات حضرت زهرا(علیها‌السلام) را به ایشان یاد دادند.

  حضرت مدتی که تسبیحات را می‌خواندند، گشایش اتفاق افتاد. چند وقت بعد پیامبر(صلی‌الله‌علیه‌وآله) کنیزی به نام فضه به دست‌شان رسید. فضه(رحمه‌الله علیه)، محصول تسبیحات حضرت زهرا(علیها‌السلام) است. اسم فضه را پیامبر(صلی‌الله‌علیه‌وآله) انتخاب کردند. (بعضی‌ می‌گویند فضه، اهل مصر بود و بعضی می‌گویند اهل سودان بود.) منظور از بیان این داستان اینکه رسول خدا(صلی‌الله‌علیه‌وآله) هم به عدل رفتار می‌کردند. وقتی دخترشان درخواست کنیز کردند، نگفتند این کنیز برای تو! بلکه به عدل رفتار می‌کردند.

 

تسبیح تربت چگونه به ما رسید؟// خاک مقدس...

بعد از چند سالی که این تسبیحات را بی‌بی می‌خواندند، حمزه سیدالشهدا(علیه‌السلام) شهید شد. فاطمه زهرا(‌علیها‌السلام) رفتند سر مزار عمویشان حمزه، از خاک قبر حمزه(علیه‌السلام) تسبیح تربت درست کردند و با آن تسبیح می‌خواندند.

بعد‌ها هم تسبیح تربت سیدالشهداء(علیه‌السلام) توسط اهل‌بیت(علیهم‌السلام) سفارش شد. مثلاً در روایات وارد شده تسبیح تربت امام حسین(علیه‌السلام) که دست بگیرید حتی اگر ذکر هم نگویید، ثواب ذکر برای شما می‌نویسند، اگر همراهتان هم باشد ثواب ذکر برای شما می‌نویسند. بی‌بی از تربت شهید تسبیح درست کردند و ذکر می‌گفتند.

 امام زمان(عجل‌الله‌تعالی‌فرجه) هم در تشرفی که یکی از دلسوخته‌ها محضرشان رسیده بود، فرموده بودند که بعد از تربت سیدالشهداء(علیه‌السلام)، خاکی که ما به آن تبرک می‌کنیم، خاک چادر مادرمان است.

چه شد که چادر حضرت زهرا(سلام‌الله‌علیها) خاکی شد؟!...

السلام علیک یا فاطمه الزهرا. . .  

 

 

 


[1] . سوره مائده، آیه 50.

[2]. سوره قصص، آیه 5.

[3]. نهج‌البلاغه، خطبه 3.

[4]. عوالم المعارف، ج11، ص 228.

[5]. نهج‌البلاغه، خطبه 150.

[6]. سوره آل عمران، آیه 144.

[7]. سوره آل عمران، آیه 103.

[8]. سوره احزاب، آیه 6.

[9]. سوره إسراء، آیه 28.