تفاوت‌ حیات دنیوی، برزخی و اخروی

تفاوت‌ حیات دنیوی، برزخی و اخروی


تفاوت‌ حیات دنیوی، برزخی و اخروی

 

حجتالاسلام مهدوی‌نژاد: حیات دنیوی، محصور در عالم ماده است، ماده، جسم و جرم، سبب محدودیت می‌شود، فرآیندی طولانی، برای تحقق یک مسئله نیاز است. این از الزامات عالم ماده است // انسانی که مَثَل خدا شده فقط کافی است اراده کند، اراده می‌کند منظره خلق می‌شود و این از پاداش‌هایی است که خدا به اهل بهشت و به موحدین می‌دهد // در دنیا رنج و شادی‌های ما در هم آمیخته است، لذت‌ها بالذات و اصیل نیست، اما در آخرت، لذت‌ها اصالت دارد // برزخ، ابتدای حیات اخروی است. دنیا و زندگی دنیایی ما که تمام شد ابتدای حیات اخروی است. حیات اخروی دو بخش دارد: 1. عالم برزخ 2. قیامت // حیات برزخی یک حیات مستقل است، نه یک حیات وابسته. با اینکه بعضی از ویژگی‌های حیات اخروی و دنیوی در حیات برزخی وجود دارد، اما خود آن یک حیات و دوران مستقل است // در برزخ جسم هست ولی جرم نیست؛ یعنی ویژگی جسمانیت دنیا را دارد، ولی مجرد بودن هم که از ویژگی‌های حیات اخروی هست را داراست

 

شناسنامه:

عنوان مراسم: بفرمایید مهمانی خدا

موضوع سخنرانی: ابد در پیش داریم 20

زمان چهارشنبه 15 فروردین 1403، بیستوسومین شب از مراسم

مکان: امامزاده سید جعفرمحمد(علیه‌السلام)

 

تفاوت‌های حیات دنیوی و اخروی: 

 

حیات دنیوی

برای اینکه بتوانیم در مورد برزخ و حیات برزخی سخن بگوییم، ابتدا‌‌ً باید حیات دنیوی و اخروی را بشناسیم و حداقل تفاوت‌های این دو حیات را بشناسیم تا بتوانیم در مورد حیات برزخی صحبت کنیم. به هر حال ما در حیات و زندگی برزخی قدم خواهیم گذاشت و باید تا حدی با آن عالَم آشنایی پیدا کنیم.

حیات دنیوی در عالم ماده، در اجسام و اجرام محصور است؛ یعنی در پدیده‌های جسمانی و پدیده‌هایی که دارای جرم‌اند، ماده، جسم و جرم، سبب محدودیت می‌شود. بالأخره جسم حد دارد؛ اندازه‌ و وزنی دارد، میزان و مقداری جا را اشغال می‌کند، محدود است. وقتی می‌خواهد یک تغییر در عالم ماده اتفاق بیفتد، برای این تغییر باید زمان و مکان و انرژی و سرمایه مصرف شود تا محقق شود. مثلاً وقتی شما میخواهید یک ساختمان بسازید، یا یک نقاشی بکشید، چون شما در حدود عالم ماده محدودید، باید زمان صرف کنید، مکان لازم دارد، باید انرژی و چیزهایی مصرف کنید تا یک پدیده را محقق کنید؛ یعنی یک فرآیند طولانی برای تحقق یک مسئله نیاز است. این از الزامات عالم ماده است.

 

حیات اخروی

در حیات اخروی اینگونه نیست که شما برای پدید آوردن یک باغ یا منظره زیبا مجبور باشید زمان و انرژی صرف کنید، این چیزها اصلاً در آن عالم معنا ندارد. انسانی که مَثَل خدا شده، فقط کافی است اراده کند. همین که اراده می‌کند منظره خلق می‌شود. اراده می‌کند رنگ‌ها تغییر می‌کنند، اراده می‌کند منظره‌ای که الآن در مقابل او است، به یک باغستان دیگر به یک پدیده دیگر تبدیل می‌شود. در عالم آخرت با اراده انسان‌های مؤمن همه چیز محقق می‌شود و این از ویژگی‌های حیات اخروی است و از پاداش‌هایی است که خدا به اهل بهشت و به موحدین می‌دهد.

 البته در همین عالم حیات دنیوی هم اگر انسان صالح و موحدی مَثَل خدا شده باشد، می‌تواند در عالم ماده تصرف کند و بر الزامات عالم ماده غلبه کند.

 

عدم اصالت غم و شادی در دنیا

در دنیا رنج و شادی‌های ما درهم‌آمیخته است. شما در دنیا رنج و شادی محض پیدا نمی‌کنید؛ یعنی شما در دنیا رنج مطلق و راحتی یا شادی مطلق پیدا نمی‌کنید. مثلاً لذت خوردن؛ این لذت خوردن در دنیا، اصالتاً لذت خوردن نیست، بلکه شما رنج گرسنگی می‌برید، برای رفع آن رنج، می‌خورید، این خوردن لذت دارد، لذتی که برای رفع یک رنج دیگر است، لذتی که اصالتاً و بالذات و محض لذت و نشاط، در این دنیا باشد، پیدا نمی‌کنید. اما در آخرت، لذت‌ها اصالت دارد؛ یعنی آنجا در بهشت رنجی وجود ندارد، تا برای رفع آن رنج، متحمل یک رنج دیگر شوید و بر اثر آن لذتی ببرید، اینگونه نیست. مثلاً شما جایی حرکت می‌کنید، هوا هم خوب است، هیچ مشکلی هم نیست، سالمید، ناگهان یک رایحه بسیار دل‌انگیز را استشمام می‌کنید، یک بوی خیلی خوب، در آن هوای خیلی خوب، لذتی فوق این لذتی که دارید می‌برید، یک دفعه به شما می‌رسد، برای دفع یک رنج این لذت به شما دست نداده، خودش یک دفعه آمده، شاید مزه لذت را آنجا حس کنید، لذتی که برای دفع یک رنج اتفاق نیفتاده، این لذت خالص است و لذت خالص در عالم آخرت وجود دارد.

 

همه چیز در آخرت روح و شعور دارد

یکی دیگر از ویژگی‌هایی که عالم دنیا دارد این است که همه موجودات در این عالم ذی‌روح و ذی‌شعور یعنی دارای روح و شعور نیستند، در این عالم جمادات‌اند که روح ندارند، این دیوار شعور ندارد. بعضی از موجودات هم هستند که روح دارند، ولی روح انسانی ندارند، روح حیوانی دارند، حیوان‌اند، شعورشان هم شعور انسانی نیست، غریزه است.

آن درک و شعور انسانی‌ که ناشی از عقل است و آن شأن بالا و والای فهم و درک را اقتضا می‌کند، در بسیاری از موجودات نیست. حتی خیلی از انسان‌ها که واجد این روح و شعور هم هستند خودشان را جاهایی از این شعور و روح ساقط می‌کنند و دارای روح حیوانی می‌شوند. اما آخرت در حیات اخروی تمام اجزای موجود در عالم آخرت تمام موجودات عالم آخرت، همه نعمت‌های موجود در عالم آخرت، و حتی همه نقمت‌ها یعنی بلاها، عذاب‌های موجود در عالم آخرت ذی شعور و هوشمندند؛ یعنی هم نعمت‌ها دارای یک شعور و دارای یک فهم‌اند و هم بلاها و عذاب‌ها.

در روایات آمده که اهل بهشت بر آن جایگاه‌های خودشان تکیه داده‌اند، اراده می‌کنند میوه‌ای را میل کنند، آن درخت شاخه خودش را نزدیک دهان اینها می‌آورد، از این هم راحت‌تر است. فقط اراده می‌کند.

 برگ درخت، پرندگانی که در بهشت‌اند و میوه‌ها همه شعور دارند، آنجا انسان با پدیده‌هایی مواجه است که پدیده‌ها خودشان می‌فهمند چه باید بکنند، گویا دارند با انسان تکلم می‌کنند، حرف می‌زنند، با انسان ارتباط برقرار می‌کنند. با اراده انسان، خودشان را در اختیار انسان قرار می‌دهند.

 

آداب غذا خوردن علامه حسن‌زاده آملی

 در احوالات علامه کبیر و ذوالفنون، حسن‌زاده آملی(اعلی‌الله‌مقامه‌الشریف) هست که وقتی ایشان غذا و میوه میل می‌کردند برای خودشان آدابی داشتند. عارف سالک واصل که به همه پدیده‌های عالم نگاه معرفتی دارد و به روح و حقیقت عالم رسیده، شعور متعالی و ربانی دارد، اینچنین است. ایشان در اتاقشان می‌نشستند و وقتی می‌خواستند میوه بخورند سیب را برمی‌داشتند کمی با سیب حرف می‌زدند. در مورد اینکه تو چه موجودی هستی، چگونه به وجود آمدی، از کجا آمدی، الآن کجا می‌روی، الآن باید قدرتی بشوی برای عبادت خدا، حرف می‌زدند. با آن نگاهی که موجودات در عالم «یُسَبِّحُ لِلّهِ ما فِی السَّماواتِ وَ ما فِی الاْرْضِ»[1]؛ همه دارای یک روح توحیدی هستند که همه بنده خدایند. آنها هم ذکر می‌گویند. شما یک سیب را می‌خورید که ذکر خدا می‌گفت. قرآن هم می‌فرماید: «فَلْیَنْظُرِ الْإِنْسَانُ إِلَی طَعَامِهِ»[2]؛ انسان باید به غذایی که می‌خورد نگاه کند.

باید نگاه عمیق عرفانی به غذایی که می‌خورید بکنید. یعنی این غذا چیست؟ چطوری دست شما رسیده؟ خدا چه کرده؟ حالا خدا چه انتظاری از شما دارد؟ لذا آنهایی که اهل معنا هستند به آن مستحب عمل ‌می‌کنند که با هر لقمه‌ای «بسم الله» می‌گویند.

 

فریاد جهنم

خدا در مورد جهنم در قرآن می‌فرماید: «إِذَا رَأَتهُم مِّن مَّکَانِ بَعِید سَمِعُواْ لَهَا تَغَیُّظا وَ زَفِیرا»[3]؛ وقتی جهنم آنها را از راه دور می‌بیند، (نمی‌فرماید آنها جهنم را می‌بینند) جهنم اهلش را از دور می‌بیند، سه اصطلاح اینجا به کار برده است: این آتش جهنم تغیّض و زفیر پیدا می‌کند؛ گویا چشم دارد اولاً آنها را می‌بیند، گوش دارد می‌شنود.

تغیض به حالتی که انسان از شدت خشم داد می‌زند می‌گویند. آتش جهنم از شدت عصبانیت و غضب فریاد می‌زند.

 زفیر حالتی که انسان از عصبانیت نفس را در سینه‌اش حبس می‌کند، این استخوان‌های سینه‌ و پهلو بالا می‌آید. دقیقا حالاتی که برای انسان هست را خدا برای آتش جهنم توصیف کرده است.

 

گفتوگوی خداوند با جهنم!

آتش جهنم دارای شعور است. خدا با آتش جهنم گفتگویی دارد: «یَوْمَ نَقُولُ لِجَهَنَّمَ هَلِ امْتَلَأْتِ وَ تَقولُ هَلْ مِنْ مَزِیدٍ»[4]؛ روزی که به جهنم، بعد از اینکه اهل جهنم را بلعید، می‌پرسیم آیا پر شدی؟ جهنم جوابش را با سؤال می‌دهد، و جهنم خطاب به خدا می‌گوید آیا هست دیگر؟! اینها مجاز نیست، حقیقت است. موجودات در عالم آخرت و حیات اخروی دارای هوش و شعورند؛ همه اجزایش؛ چه میوه‌ها و نعمت‌های بهشتی‌ و چه عذاب‌های جهنمش. این، عذاب را وحشتناک‌تر می‌کند و نعمت‌های بهشت را لذت‌بخش‌تر می‌کند.

 

دار موت و دار حیات

 در حیات دنیوی در همه موجودات در سلول سلول موجودات، در هر کروموزوم و ذره، لحظه‌به‌لحظه موت جریان دارد. اینگونه است که موجودات عالم هستی رو به زوال و نابودی‌اند. این نابودی همه‌جانبه است، یک‌دفعه‌ای نیست. این نابودی سلول‌به‌سلول، بندبه‌بند به صورت موازی در عالم هستی این عالم را می‌خورد. مرگ به تدریج موجودات این عالم را نابود می‌کند «کُلُّ مَن عَلَیهَا فَان»[5]؛ آخرش همه فانی‌اند و می‌روند، «مَا عِنْدَکُمْ یَنْفَدُ»[6]؛ هرچه در دست شماست می‌رود. اما در حیات اخروی موت راه ندارد، «إِنَّ الدَّارَ الْآخِرَةَ لَهِیَ الْحَیَوَانُ»[7]؛ سرای آخرت چگونه است؟ می‌فرماید حیات اصلی آنجا است، «و دار‌البقا» بقا مال آخرت است مال دنیا نیست.

 

برزخ چیست؟

برزخ، ابتدای حیات اخروی است. دنیا و زندگی دنیایی ما که تمام شد ابتدای حیات اخروی است. حیات اخروی دو بخش دارد: 1. عالم برزخ 2. قیامت.

 برزخ چیست؟ اولاً از نظر لغوی خود کلمه برزخ به معنای فاصله بین دو چیز است، چیزی که بین دو چیز واسطه و حائل شود به آن برزخ می‌گوییم. قرآن می‌فرماید: «مَرَجَ الْبَحْرَیْنِ یَلْتَقِیَانِ بَیْنَهُمَا بَرْزَخٌ لَا یَبْغِیَانِ»[8]؛ دو دریا که به هم می‌رسند می‌فرماید بین آنها برزخی است تا بر هم طغیان نکنند و آب‌ها مخلوط نشود. تفاسیر مختلفی گفته‌اند دریای شور و شیرین به هم برسند بینشان حایل است.

 

امیر‌المؤمنین و حضرت زهرا(سلام‌الله‌علیهما) مصداق اصلی مرج‌البحرین

تفاسیری در تأویل این آیات درباره امیرالمؤمنین(علیه‌السلام) و حضرت صدیقه(سلام‌الله‌علیها) ذکر شده، مثلا امام صادق(علیه‌السلام) می‌فرمایند: منظور از«مَرَجَ الْبَحْرَیْنِ» یا همان دو دریا، امیرالمؤمنین و فاطمه زهرا(علیهماالسلام) هستند که به هم پیوستند و ازدواج کردند. «بَینَهُمَا بَرزَخ لَّا یَبغِیَانِ» یعنی بین آنها برزخی است که مانع از بغی و طغیانی که بین دیگران وجود دارد، می‌شود.

تفاسیر مختلفی در این‌ مورد داریم، مثلاً در تفسیر ابن‌عباس‌ نقل شده است که «حب ‌دائما ‌و لاینقطع‌ و ‌لاینفد»؛ محبت بین آنها دائمی است و تمام نمی‌شود. این برزخ آنها را از هر پلیدی و بغی مبرا می‌کند.

 

لؤلؤ و مرجان: حسنین(علیهما‌السلام)

همچنین اینکه می‌فرماید: «یَخْرُجُ مِنْهُمَا اللُّؤْلُؤُ وَ الْمَرْجانُ»[9]؛ تفسیر لؤلؤ و مرجان به وجود مبارک حسنین(علیهما‌السلام) برمی‌گردد که دو گوهر از این دریایند. «بَینَهُمَا بَرزَخ...» در اینجا برزخ به معنی فاصله است، ولی اصطلاح برزخ به طور کلی در قرآن به معنای حیات و عالم بین دنیا و آخرت یا حدفاصل زمان مرگ تا هنگام برپایی قیامت است. ممکن است بعد از دنیا رفتن فرد، این مدت نصف روز طول بکشد و قیامت شود یا یک ساعت بعد از مرگ، قیامت شود و برزخ فرد فقط یک ساعت باشد، یک نفر هم ممکن است بمیرد و میلیون‌ها سال برزخش طول بکشد. این برزخ نه کاملاً شبیه حیات دنیوی است، نه شبیه حیات اخروی بلکه بعضی از ویژگی‌های حیات دنیوی و بعضی از ویژگی‌های حیات اخروی را داراست، برای همین نامش برزخ است؛ چون یک سر آن در دنیا و سر دیگرش در آخرت است.

 

حیات برزخی، حیاتی مستقل است

در این قسمت، نکات خیلی مهمی وجود دارد که ساده عرض می‌کنم: اولاً در نظر داشته باشید که حیات برزخی یک حیات مستقل است، نه یک حیات وابسته. با اینکه بعضی از ویژگی‌های حیات اخروی و دنیوی در حیات برزخی وجود دارد، اما خود آن یک حیات و دوران مستقل است. در بعضی از روایات به عالم برزخ، عالم قبر هم گفته می‌شود، چراکه معمولاً حیات برزخی‌ انسان‌ها از قبر شروع می‌شود.

 

در برزخ جسم هست ولی جرم نیست

ویژگی آن چیست؟ دقت داشته باشید که در برزخ جسم هست ولی جرم نیست؛ یعنی ویژگی جسمانیت دنیا را دارد، ولی مجرد بودن هم که از ویژگی‌های حیات اخروی هست را داراست. مجرد یعنی جرم و ماده نیست، پس چگونه در برزخ که حیات مادی وجود ندارد می‌توان جسم بود ولی ماده نبود؟ می‌فرمایند در عالم برزخ جسم مثالی است؛ انسان یک جسم دارد ولی جسم او جسم مادی نیست، جسم مثالی است.

بگذارید ساده‌تر بگویم، وقتی آدم خواب می‌بیند، می‌تواند در خواب همه چیز را مانند عالم بیداری مشاهده کند؛ آدم‌ها، خانه‌ها، دریاها، حیوانات و همه چیز را می‌بیند. آیا تمام چیزهایی که به همان شکل می‌بیند، دارای وزن یا جرم‌اند یا فقط دارد مثالی از چیزی را در خواب می‌بیند‌؟ برزخ اینگونه است، اشیا تجسم پیدا می‌کنند، جسمانیت دارند اما جرم مادی ندارند.

 

اجرام در دنیا محدودیت ایجاد می‌کنند

اجرام در دنیا محدودیت ایجاد می‌کنند، مثلا یک شیء را می‌بینید که جا گرفته، ولی تصور کنید از کنار همین شیء عبور کنید و با آن برخورد نکنید! تجسم دارد اما جرم ندارد. شما در عالم ماده نمی‌توانید یک سنگ را از دیوار یا شیشه عبور دهید، درست است؟ نور در این عالم هست یا نیست؟ نور را می‌بینیم، حس می‌کنیم پس نور در یک فضا کاملاً مشهود و از تاریکی قابل‌تشخیص است. نور، موجود و قابل ‌حس است، در عالم ماده هم هست ولی جرم ندارد، از شیشه رد می‌شود، آن ‌طرف را روشن می‌کند پس جسم دارد ولی جرم ندارد.

مثلاً صدا از دیوار رد می‌شود مخصوصاً از دیوارهایی که خانه می‌سازند ولی استاندارد را رعایت نمی‌کنند. همه حرف‌های یکدیگر را می‌شنوند؛ صدا از دیوار عبور می‌کند؛ ببینید صدا هم جسمانیت دارد اما جرم ندارد؛ خوب به اینها چه می‌گویند؟ به اینها در عالم ماده انرژی می‌گویند. حالا شما تصور کنید چنین چیزی در عالم برزخ هست که وجود دارد، حتی قابلیت مشاهده و دیدن دارد، اما جرم ندارد، قدرتش از قدرت اجسام دارای جرم خیلی بیشتر است؛ چون اجسام دارای جسم در اینجا محدودند؛ آن محدودیت ندارد، در هر لحظه می‌تواند جاهای مختلف باشد.

بنابراین آنان که مثلاً احضار ارواح می‌کنند و می‌گویند روح را می‌بینند، درست نیست؛ چراکه روح قابل‌ دیدن نیست. اگر کسی روح را می‌بیند یعنی دارد قالب مثالی او را می‌بیند؛ روح در قالب مثالی قرار گرفته که شخص او را مشاهده می‌کند.

 

در برزخ تعلق به جسم هست ولی ارتباط نیست

وقتی که کسی فوت می‌شود، وارد برزخ می‌شود. برزخ مرحله‌ای است که انسان‌های عادی و معمولی مثل من تعلق تدبیرشان به جسمشان منقطع می‌شود؛ دیگر با جسمشان ارتباط نزدیک ندارند، تعلق هست ولی ارتباط نیست؛ یعنی بدنش را دوست دارد، هنوز به آن تعلق دارد، به این بدن سر می‌زند ولی دیگر در این بدن نمی‌تواند حلول کند؛ دیگر این بدن از بین رفته ‌است. خب این تعلق‌ها و رفت‌و‌آمدها در عالم برزخ وجود دارد تا قیامت برپا شود، قیامت که برپا شد آن زلزله عظیم اتفاق می‌افتد، رشته همه تعلقات گسسته می‌شود و همه ارواح به سمت ملکوت می‌روند، دیگر همین تعلق اندکی هم که به این عالم دنیا و امر خودشان داشتند را ندارند. دیگر کامل به ملأ اعلی می‌روند که آن دیگر مربوط به مباحث قیامت است.

 

با شهادت امیرالمؤمنین(علیه‌السلام) ارکان هدایت خراب شد

اولیای خدا این محدودیتها را ندارند. امیرالمؤمنین(علیهالسلام) که دیگر این محدودیتها را ندارند؛ ایشان که در زمان حیاتشان هم مسلط بر همه عوالم‌اند محدودیتی ندارد.

 امیرالمؤمنین(علیهالسلام) وقتی به شهادت رسیدند و روح مبارکشان به عالم بالارفت، در روایت دارد زمین لرزید، دریاها به خروش آمدند، از زیر سنگها خون جاری شد، چرا؟ چون درباره امام حسین(علیه‌السلام) می‌گوییم: «ثارالله و ابن ثاره»؛ امام حسین(علیه‌السلام) خون خدا و پسر خون خدا هستند؛ خون خدا؟! خدا که خون ندارد! {معنای خون خدا این است} چون انسان حیاتش به خون بدنش هست و حیات عبودیت خدا به وجود معصوم بستگی دارد که سید المعصومین، امیرالمؤمنین(سلامالله‌علیه) هستند و به شهادت رسیدند و از جمله اتفاقاتی که افتاد نوشتهاند: از همان زمان ضربت خوردن امیرالمؤمنین(علیه‌السلام) دریاها خروشان شد؛ چون امام معصوم، امام برّ و بحر و امام همه موجودات عالم هستی هستند. جبرئیل ندا داد: «تَهَدَّمَتْ وَ اللَّهِ أَرْکَانُ الْهُدَی...قُتِلَ عَلِیٌّ الْمُرْتَضَی»؛ ارکان هدایت خراب شد، ویران شد.

 

وصیت امیرالمؤمنین(علیه‌السلام) به ایتام/ امیرالمؤمنین(علیه‌السلام) و احیای ایتام

حضرت امیرالمؤمنین(علیه‌السلام) وصایایی داشتند که یکی از این وصایا در آخرین لحظاتشان است. وصیتی طوفانی که یکی از عبارات معروفش این عبارت است: «اللَّهَ اللَّهَ فِی الْأَیْتَامِ فَلَا تُغِبُّوا أَفْوَاهَهُمْ وَ لَا یَضِیعُوا بِحَضْرَتِکُمْ»[10]؛ خدا را خدا را درباره یتیمها! حواستان باشد! مبادا گاهی گرسنه بمانند، گاهی سیر باشند. امروز این وصیت برای همه ما مردم است «وَ لَایَضِیعُوا بِحَضْرَتِکُمْ»؛ مبادا اینها در طول کاری که شما حضور دارید تلف شوند، از بین بروند، از گرسنگی بمیرند، از بی‌سرپرستی ضایع شوند.

مؤمنین وظیفه دارند و خود امیرالمؤمنین(علیه‌السلام) یکی از کارهایی که می‌کردند همین بود. داستانش را زیاد شنیده‌اید که کنار یتیم‌ها می‌آمدند و آنها را نوازش می‌کردند و از آنها دلجویی می‌کردند؛ یعنی تا یتیم را احیا نمی‌کردند او را رها نمی‌کردند. این مسئله مهم است! اینطور نبود که یک نوازش کنند و دیگر بروند، تا یتیم را احیا نمی‌کردند نمی‌رفتند.

 

داستان دختر کنیز و محبت امیرالمؤمنین(علیه‌السلام)

کنیزی خردسال بود، پولش را گم کرده بود و گریه می‌کرد. حضرت او دیدند و پرسیدند تو کیستی؟ گفت من، کنیزم. فرمودند: چرا گریه می‌کنی؟ گفت: خانمم پولی را به من داده بود تا بروم و گوشتی تهیه کنم اما پول را گم کردم. حضرت فرمودند کجا رفتی گوشت تهیه کنی؟ گفت از فلان مغازه. حضرت با دختر به آن مغازه رفتند و گفتند: آقا، این دختر پولش را گم کرده می‌شود به او گوشت بدهی؟ آن مرد امیرالمؤمنین را نمی‌شناخت، گفت: وقتی پول ندارد که نمی‌توانم به او گوشت بدهم! (حالا فضا چطور بود که حضرت نیز پول نداشتند! چون می‌دانید که حضرت خودشان یک‌بار به قصابی رفتند و مرد گفت: آقا، گوشت خوب دارم بیایید تا به شما بدهم، آقا فرمودند: پول ندارم. امیرالمؤمنین(علیه‌السلام) حاکم جامعه ‌اسلامی بودند، پول خرید گوشت نداشتند! گفت: آقا، من صبر می‌کنم هر وقت که داشتید برایم بیاورید. حضرت به شکمشان مشتی زدند و فرمودند: به شکمم می‌گویم که صبر کند، چرا تو صبر کنی؟!)

خلاصه مرد قصاب قبول نکرد و آقا فرمودند خانه‌تان کجاست؟ دختر به همراه حضرت به سمت خانه رفتند، آقا درِ خانه را زدند، زن گفت: کیست؟ آقا فرمودند: باز کنید عرضی دارم. زن در را باز کرد و دید امیرالمؤمنین(علیه‌السلام) هستند و ایشان را شناخت، عرض ادب کرد و گفت آقا، چه شده است؟ «بخت باز آید از آن در که تو آیی»، چطور شده که شما به در خانه ما آمد‌ه‌اید؟! آقا ماجرا را تعریف کردند، زن بامعرفت بود و گفت: آقا، فدای سرتان! بهخاطر اینکه این دختر باعث شد شما به در خانه ما بیاید، من این کنیز را در راه خدا آزاد کردم و او را به شما بخشیدم! دختر شروع به گریه کردن کرد. امیرالمؤمنین(علیه‌السلام) نشستند و فرمودند: دیگر نگویی که بابا ندارم، خودم بابای تو هستم، دیگر نگویی خواهر ندارم، زینب من خواهر تو.

 

رفتار امیرالمومنین(علیه‌السلام) با ایتام و گرسنگی مردم غزه در زمان ما!

فرمودند: «الله الله فی الایتام». آن‌وقت شما ببینید بچه‌های غزه از گرسنگی می‌میرند و مردم دنیا دارند تماشا می‌کنند! شوخی دارد، بچه جلوی مادرش از گرسنگی، پوستش به استخوانش بچسبد و بعد بمیرد! آقا، چه می‌گوییم ما؟! در چه دنیایی زندگی می‌کنیم؟!

چه شود که شه لافتی نظری به جانب ما کنی؟                   که به کیمیای نظر مگر، مس قلب تیره طلا کنی

تو شهِ سریر ولایتی، تو مَهِ منیر هدایتی                        چه شود گهی ز عنایتی نگهی به سوی گدا کنی؟     آقا قربانتان شویم، شما که طاقت گریه یتیم را نداشتید، گوشه خرابه کجا بودید؟...

 خانم سکینه داشت گریه می‌کرد، زین‌العابدین(علیه‌السلام) آمدند، صدا زدند خواهر چرا گریه می‌کنی؟ عرضه داشت: دارم برای خواهرم رقیه گریه می‌کنم. فرمودند: چرا خواهر؟ گفت: دیشب گوشه خرابه خوابیده بود، این خشت و خاک‌ها زیر سرش بود، یک‌دفعه مرا صدا زد، جلو آمدم، گفت: خیلی گرسنه‌ام. اینها که غذا نمی‌دادند، نوشته‌اند: در خرابه غروب تا غروب فقط یک قرص نان می‌آوردند، آن هم به همه نمی‌رسید. یک تعداد قرص نان می‌آوردند، بی‌بی زینب و خانم ام‌کلثوم(سلام‌الله‌علیهما) سهم خودشان را نمی‌خوردند و بین بچه‌ها تقسیم می‌کردند. یا امیرالمؤمنین!


[1]. سوره جمعه، آیه 1.

[2]. سوره عبس، آیه 24.

[3]. سوره فرقان، آیه 12.

[4]. سوره ق، آیه30.

[5]. سوره الرحمن، آیه26.

[6]. سوره نحل، آیه 96.

[7]. سوره عنکبوت، آیه 64.

[8]. سوره الرحمن، آیه 19و20.

[9]. همان، 21.

[10]. نهج‌البلاغه، نامه 47.