اهمیت و آثار تزکیه نفس در عذاب قبر

اهمیت و آثار تزکیه نفس در عذاب قبر


اهمیت و آثار تزکیه نفس در عذاب قبر

 

حجت‌الاسلام والمسلمین مهدوی‌نژاد: وقتی میت را دفن می‌کنند، نفس و روح انسان تا مدتی به این جسم که دفن شده تعلق دارد. هر چقدر انسان هوای نفس را مدیریت و روح خودش را متعالی و تزکیه کرده باشد، از رذایل دنیا نجات داده و نفس خود را ارتقا داده باشد، تعلقش به جسم مادی کمتر است. در غیر این صورت وابستگی‌اش به جسم خیلی زیاد است. ازاینرو هر لطمه‌ای به این جسم بخورد، روح و نفس، به شدت اذیت می‌شوند. // جسم برزخی انسان چگونه است؟ // حقیقت تنگی قبر چیست؟ // عذاب شدن میت توسط موجودات موذی در قبر؛ این گزندگان از کجا وارد قبر میشوند؟! // برخی مشاهدات پیامبر(صلیاللهعلیهوآله) در شب معراج از نحوه عذاب شدن گناهکاران // راه نجات از عذاب و فشار قبر چیست؟

 

شناسنامه

عنوان: بفرمایید مهمانی خدا

موضوع: ابد در پیش داریم(2)

زمان: 17/ 12/ 1403، شب هفتم مراسم ماه مبارک رمضان

مکان: مدینة­العلم کاظمیه

 

مقدمه

بحث امشب ما در مورد کیفیت حوادث عالم برزخ و عذاب قبر است. در جلسه گذشته، روایتی را خواندم مبنی بر اینکه خدای متعال بر کافر، گزندگانی را مسلط می‌کند که اینها میت را عذاب می‌دهند. در روایات، به انواع مختلف چنین مطالبی آمده که موجوداتی باعث عذاب متوفی می‌شوند.

در یک تعبیر دیگری می‌فرماید: این موجودات و گزندگان، متوفی را نیش می‌زنند، گوشت بدن او را می‌کَنند و استخوان‌هایش را خُرد می‌کنند. بحث احساس عذاب قبر، یک بحث مهمی است. مقدمتاً این نکته را عرض کنم، جسم بعد از خروج روح مُرده و دیگر احساسی ندارد. اما دو چیز دیگر از انسان باقی است؛ نفس و روح. یک جسم داریم که جسم مادی است، یک روح داریم که ملکوتی است و یک نفس داریم. وقتی جسم انسان می‌میرد، نفس و روح آن باقی است.

 

قالب جسم برزخی

روح و نفس در این دنیا، در قالب این جسم مادی قرار داشته است. حالا دیگر این جسم از بین رفته و روح، در برزخ هم نیاز به یک قالبی دارد که در آن قرار بگیرد. در عالم برزخ، یک جسم و قالب دیگری به او می‌دهند که رقیق است. مثل این جسم دنیایی، مادی نیست. عالم برزخ، عالمی است بین دنیای مادی صرف با عالم آخرتی که اصلاً مادی نیست. در برزخ جسم رقیقی وجود دارد که نه کاملاً آخرتی و نه کاملاً دنیایی است. مثلاً شما گاهی در خواب، این مطلب را تجربه می‌کنید که آدم‌ها و اشخاص و اشیاء را می‌بینید، ولی جرم ندارند.

 

تعلق نفس به جسم

 وقتی میت را دفن می‌کنند، نفس و روح انسان تا مدتی به این جسم که دفن شده تعلق دارد. هر چقدر انسان خودش را تربیت و هوای نفس را مدیریت و روح خودش را متعالی و تزکیه کرده باشد، از رذایل دنیا نجات داده و نفس خود را ارتقا داده باشد، تعلقش به جسم مادی کمتر است. در غیر این صورت وابستگی‌اش به جسم خیلی زیاد است. ازاینرو هر لطمه‌ای به این جسم بخورد، روح و نفس، به شدت اذیت می‌شوند. چراکه همه هویت خودش را در این دنیا، در همین جسم دیده است. خودش را در همین جسم تعریف کرده است. الآن که از دنیا رفته، می‌بیند جسمش را می‌برند تا زیر خاک دفن کنند. متوجه ماجرا نمی‌شود. تزکیه هم نکرده، تعلقش به این جسم خیلی زیاد است. هر اتفاقی برای این جسم می‌افتد، مضطرب می‌شود. چرا دارید من را می‌برید؟ کجا می‌برید؟ و.... این منشأ گرفتاری‌های آدم است.

 

آثار تزکیه نفس و تسلط بر آن

وقتی تعلق کم باشد مثلاً در دنیا می‌خواهند بدن‌تان را جراحی کنند. بی‌حسی می‌زنند، حالا یا موضعی یا کل بدن را بیهوش می‌کنند، شما متوجه نمی‌شوید. بدن­تان را شکافتند و دوختند، متوجه نشدید ولی زنده هستید. تعلق شما به این بدن است ولی متوجه نمی‌شوید. انسانی هم که تزکیه کرده، وقتی آلامی به جسمش وارد می‌شود، خیلی او را اذیت نمی‌کند. چرا که خودش را در این جسم، فقط در دنیا تعریف نکرده بوده. الآن هم اسیر جسمانیت خودش نیست. می‌داند که او دارای نفس و روح است و متعلق به عالم دیگری است و نسبتش را با این مسائل، درست کرده است. لذا به اندازهای که نفس به جسم تعلق دارد، به همان نسبت حس دارد و آلامی که به جسمش وارد می‌شود را متوجه می‌شود.

در دنیا، در عالم مُلک اینطور است. شخصی در یک مسابقه‌ای شرکت می‌کند یا دعوا می‌کند، یک دفعه بعد از این مسابقه یا دعوا، می‌بیند که عضوی از بدنش مجروح شده، خونریزی هم کرده ولی درد و سوزش را متوجه نشده! چون در دعوا و بازی غرق شده بوده و بعداً متوجه می‌شود. چون در آن لحظه تعلقش به خودش کم بوده، در آن لحظه تعلقش به آن مسئله‌ای بوده که درگیرش بوده، آنقدر درگیر آن مسئله بوده که دیگر این درگیری‌های جسم، او را اذیت نمی‌کرده و بعداً متوجه ‌شده است. پس میبینید که در همین دنیا هم، اینطور است. بنابراین کسی که تزکیه نفس و خودسازی می‌کند، در همین دنیا به مقامی می‌رسد که بر خودش مسلط می‌شود.

 

نفوسی که تنها مستغرق در خداست....

می‌فرمایند: وقتی تیر به پای مبارک امیرالمؤمنین(علیه‌السلام) نشسته بود و از شدت درد و وخامت جراحت، نمی‌شد تیر را از پا بیرون بیاورند، امام مجتبی(علیه‌السلام) به طبیب فرمودند: وقتی پدرم به نماز ایستادند، می‌توانید آن را دربیاورید چون حضرت در حال نماز مستغرق و وابسته به خدای متعال می‌شوند که دیگر این جسم حس نمی‌شود. این موضوع در همین دنیا هم وجود دارد و ما در مراتب پایین‌تر در عالم مادی آن را تجربه کردیم. اگر انسان به مقام فنا برسد، در خدای متعال مستغرق شود و حبّش به خدا زیاد شود، از خودش غافل می‌شود و لذا اذیت‌های جسمی او را اذیت نمی‌کند.

وجود مبارک پیامبر(صلی‌الله‌علیه‌وآله) به وجود نازنین سیدالشهداء(علیه‌السلام) فرمودند: حسین جان! «یَستشهدُ مَعکَ جَماعةُ مِن أصحابِک، لایَجدون ألم مَسّ الحَدید»[1]؛ روز عاشورا عده‌ای از اصحابت هستند که تیغ و تیر و شمشیر را حس نمی‌کنند. نیزه می‌خورند، حس نمی‌کنند. دست‌شان قطع می‌شود، حس نمی‌کنند. مثل کسی که بی‌حس شده و دستش را قطع می‌کنند و متوجه نمی‌شود، در این مورد هم آن‌قدر حس مشغول جای دیگری است و در اباعبدالله‌الحسین(علیه‌السلام) و خدای متعال فانی‌ است که شمشیر و تیر می‌خورد ولی متوجه نمی‌شود.

 

مزد تزکیه نفس// جسم وابسته به روح

بعضیها در همین دنیا روی خودشان کار می‌کنند و به چنین مقاماتی می‌رسند. وقتی این افراد از دنیا می‌روند، دیگر درگیر جسم‌ و تعلقات دنیا‌ نیستند. حتی این افراد در لحظه جان دادن، حضرات معصومین(علیهم‌السلام) بر بالین‌شان حاضر می‌شوند. کسی که در دنیا به این جریان تعلق داشته و اهل معنویت و محبت اولیای الهی بوده، به هر میزانی که روی خودش کار کرده، در آن لحظه غرق وجود مبارک امیرالمؤمنین(علیه‌السلام) می‌شود؛ در روایت است که نه تنها جان دادن خودش را حس نمی‌کند، بلکه مثل بو کردن یک گل می‌ماند؛ چشمانش را بسته و گلی را بو می‌کند و وقتی چشمانش را باز می‌کند، خودش را در بهشت برزخی می‌بیند. این مزد کسانی ا‌ست که در این دنیا تزکیه نفس می‌کنند. وقتی چنین فردی از دنیا می‌رود، اضطراب تشییع و قبر را ندارد، چون تعلقی ندارد؛ تا جایی که در روایت می‌فرماید: اگر او را تکه‌تکه‌اش کنند نمی‌فهمد.

انسان باید در دنیا با فرصتی که خداوند متعال به او داده روی خودش کار کند و از تعلقات و وابستگی‌های مادی و پست دنیایی فاصله بگیرد تا بتواند پرواز کند. این افراد به مقامی می‌رسند که دیگر روح‌شان وابسته به جسم‌شان نیست؛ بلکه جسم‌شان وابسته به روح‌شان است.

 

وقتی عبد خدا باشی...

افراد ضعیف‌الایمان و کسانی که تزکیه نکرده‌اند، روح‌شان وابسته به جسم است و هر اتفاقی برای جسم بیفتد، روح‌شان را متأثر می‌کند. بعضی انقلابیون یا اسرای ما در جریان انقلاب یا در اسارت دشمن شکنجه می‌شدند ولی زیر شکنجه اطلاعات نمی‌دادند، جسم‌شان را تکه پاره می‌کردند، روی بدن‌شان اتوی داغ می‌گذاشتند، برق به آن متصل می‌کردند... این بدن داشت متلاشی می‌شد ولی حرفی نمی‌زدند، چون جسم‌شان تابع روح‌شان بود. در احوالات شهید چمران می‌گویند: پای ایشان ترکش خورده بود و مجروح بود، درحالی‌که باید فرماندهی می‌کرد و جلو می‌رفت. به زخم پایش دستور داد که تو باید همراهی کنی! و خون پایش هم بند آمد! اینها افسانه نیست، اینها مواردی است که دو سه دهه قبل اتفاق افتاده. الآن هم چنین آدم‌هایی وجود دارند. حتماً نباید مرتاض هندی شوید. اگر کسی عبد خدا شود، خداوند متعال تمام دنیا را در اختیارش می‌گذارد.

 

آیا فشار قبر، جسمی و مادی است؟ // جنس فشار قبر

برخی می‌پرسند حقیقت تنگی قبر، ضیق لحد، فشار قبر و گزیده شدن توسط‌ مار یا عقرب یا گزندگان چیست؟ آیا همین ماری که در دنیا هست را می‌گویند یا منظور فشار فیزیکی و جسمی است؟ در روایت خواندیم: «فَتَضُمُّهُ حتّی تَلتَقیَ اَضلاعُهُ»[2]؛ طوری بدنش تحت فشار قرار می‌گیرد که استخوان‌هایش خرد می‌شود. در ذیل آیه «وَمَنْ أَعْرَضَ عَنْ ذِکْرِی فَإِنَّ لَهُ مَعِیشَةً ضَنْکًا»[3]؛ هر کس از ذکر و یاد من اعراض کند، زندگی‌اش بهم می‌پیچد و دچار تنگی زندگی می‌شود، می‌فرمایند: «و إنّ المَعیشَةَ الضَّنْکَ الّتی حَذَّرَ اللّه ُ مِنها عَدُوَّهُ عَذابُ القَبرِ»[4]؛ یکی از مصادیق ضیق معیشت و تنگی معیشت، عذاب قبر و فشار قبر است. اگر از یاد خداوند متعال در دنیا اعراض کردیم، در قبر تحت فشار قرار می‌گیریم. «ضَنک» به معنای فشار است.

یا در روایتی که می‌فرماید: «إنّه یُسلَّطُ عَلَی الکافِرِ فی قَبرِهِ تِسعَةٌ و تِسعین تِنّیناً فَیَنهَشنَ لَحمَهُ و یَکسَرنَ عَظمَهُ»[5]. 99 عدد مار مسلط می‌کند بر کسی که کفر عملی ورزیده، این مارها گوشتش را می‌خورند؛ یعنی نیش زدن، با کندن گوشت بدن و شکستن استخوانش همراه است. عرض شد که این گزیده شدن و شکسته شدن استخوان و... در این روایات مربوط به نفس است؛ یعنی به نفس انسان وارد می‌شود و جسم انسان دیگر دخالت ندارد. اگر دردکِشنده و عذاب‌شونده نفس است که مادی نیست، پس عذاب هم مادی نیست و برزخی است. یعنی این مار و نیشی که صحبتش شد بر جسم‌مان وارد نمی‌شود. پس خیالمان راحت باشد فشاری بر جسم­مان نیست! درحالی‌که اصل عذاب، عذاب نفس است. اگر بدنی را مومیایی کنند تا متلاشی نشود، قبری را بتن آرمه و ایزوگام کنند و این میت مومیایی شده را داخل این قبر بگذارند که هیچ راه نفوذی برای ماری وجود نداشته باشد، باز هم این عذاب را می‌چشد و آن مارها بر او مسلط می‌شوند، شکستن استخوان، کنده شدن گوشت و گزش و سوزش هم هست. درحالی‌که اگر صد سال بعد قبرش را باز کنند، می‌بینند جنازه مومیایی شده و سالم است و نه گوشتی کنده شده و نه استخوانی شکسته شده است. می‌فرماید: 99 ماری که در روایت فرمود، مارهایی نیست که از خاک بیرون بیاید، بلکه از خود میت درمی‌آیند، اصلاً مادی نیستند.

 

متصف شدن به اسمای حسنای الهی

عدد 99 که در روایت آمده تعابیر مختلفی دارد، یکی این است که می‌فرمایند: 99، اسمای حسنای الهی است که قبل از اذان پخش می‌کنند؛ یعنی ریشه حُسن و فضائل در این 99 تاست. البته تا چهار هزار اسم برای خداوند متعال ذکر کرده‌اند که بقیه اسامی منبعث و مشتق از این 99 تاست.

99 عدد اسمای حسنای الهی وجود دارد. خداوند به انسان فرصت داده در دوران حیاتش، خود را به این اسمای حسنی متصف کند و با این صفات، الهی شود. «عَبْدِی أَطِعْنِی أَجْعَلْکَ مِثْلِی»[6]؛ بنده من از من اطاعت کن، تا مانند من شوی. انسان قرار بوده که «خلیفه‌الله» شود و به مقامی برسد که «کن فیکون» کند و این صفات را باید در خودش متصف می‌کرده، اما این کار را انجام نداده است. این‌گونه نیست که اگر شما صفات الهی را در خودتان پیاده نکنید اتفاقی نیفتد بلکه نقطه مقابل آن در وجودتان محقق می‌شود چون شما یک نفس اماره‌ای دارید و یک ابلیسی از بیرون، که شما را تحت تأثیر و فشار قرار می‌دهد و کنترل می‌کند تا دنبال رذایل بروید. یک نفس مطمئنه و یک فطرت هم وجود دارد که خدای متعال و انبیاء هستند و این‌ها به شما کمک می‌کنند ‌که به سعادت برسید. مابین آن، چیزی بین خیر و شر نیست.

 

هرچقدر صفات الهی در انسان محقق نشود، رذایل محقق می‌شود

اگر 99عدد اسمای الهی محقق نشد، 99 صفت رذیله محقق می‌شود. در وجود انسان این 99 صفت رذیله همان مارها، عقرب‌ها و همان حیوانات گزنده‌ای هستند که خودمان در وجودمان پرورش دادیم و نگه‌داری کردیم. این رذایل به صورت این مارها و حیوانات مجسم می‌شوند و در قبر انسان، از وجود خود انسان بیرون می‌آیند و شروع به عذاب کردن متوفی می‌کنند.

اگر انسان در دنیا اهل حسادت یا اهل کینه بوده و با اینکه 40-50 سال وقت داشته، ولی روی خودش کار نکرده ‌است و هر چقدر سنش بالا رفته، سن کینه و حسادتش هم بالا رفته و این حسادت تبدیل به زبان نیش‌دار شده و از سر کینه‌ای که داشته، طرف مقابل را نابود ‌کرده است، حالا در قبر او این صفات مجسم می‌شوند و شروع به عذاب دادن او می‌کنند. بعضی‌ مارهایشان غول‌پیکر هستند چون از دست زبانشان هیچ‌کسی در آسایش نبوده ‌است.

 

چگونگی عذاب شدن میت توسط موجودات موذی در قبر

می‌فرماید: «...فینهشن لحمه و یکسرن عظمه یترددن علیه کذلک الی یوم یبعث...»[7]؛ گوشت او را به نیش می‌کشند و استخوانش را می‌شکنند و تا روز رستاخیز همچنان این کار ادامه دارد. چگونه این اتفاقات می‌افتد در حالی که بدنی در کار نیست؟ این رذایل است که بر بدن مسلط شده و حس گزیدن تا عمق جان برای فرد دارد، یعنی این‌ها وقتی بر نفس انسان مسلط می‌شوند همان‌گونه که شما با نیش زبان تا عمق جان یک نفر را سوزاندید (حالا یا متوجه بوده‌اید یا خیر)، تا عمق جان شما را هم می‌سوزاند و انگار گوشت کنده می‌شود. توضیح این‌که این حس کنده شدن گوشت و شکستن استخوان چگونه است؟ این حس را نفس انسان متوجه می‌شود و ادراک دارد که انگار دارند استخوانش را می‌شکنند و از شدت فشار انگار دارند گوشتش را می‌کنند و این را کاملاً حس می‌کند. استخوان تن و بدن او سالم است ولی این حس شکسته شدن برای او اتفاق می‌افتد.

 

انواع گزندگان در قبر

این گزنده‌ها انواع و اقسامی دارند که هر کدامشان اثری روی نفس انسان می‌گذارند. مثل رذایل که مختلف هستند؛ حسادت، کینه، دروغ، ریا، تهمت و غیبت. هر کدام از این‌ها یک طعمی دارد و نیش آن یک زهری و هر کدام حالی دارد که انسان با این کارش دیگران را به گرفتاری‌هایی مبتلا می‌کند و گاهی متوجه نمی‌شود و این‌ها را در قبر می‌چشد. وقتی غیبت یک نفر را کرده‌اید، به یک نفر تهمت زده‌اید و از حیثیت انداخته‌اید، ذره ذره آن را در قبر به نفس شما می‌چشانند.

 

تأثیر گناهان بر جسم و روح انسان

«ولو ان تنینا منها نفخ فی الارض لم تنبت زرعا»[8]؛ اگر یکی از این مارها روی زمین بدمد، دیگر روی زمین گیاهی سبز نمی‌شود! منظور چیست؟ قرار شد که این موارد مادی نباشند. گیاهی سبز نمی‌شود یعنی چه؟ نه مار عادی است و نه زمین! اگر منظورش زمین مادی بود و مارهای قبر، داشتند در همین زمین نفس می‌کشیدند پس باید زمین لم یزرع شده باشد چرا نشده؟ معلوم می‌شود این تعابیر برزخی است. برزخی به این معنا نیست که هیچ تأثیری روی جسم ندارد. جلسات قبل توضیح دادم که اینها می‌توانند روی جسمانیت انسان و زمین هم تأثیر بگذارند. بالاخره انسانی که گناه می‌کند با انسانی که ثواب می‌کند فرق دارد گناه روی این خاک و هوا هم اثر دارد. در روایت می‌فرماید این اشاره به حالات برزخی است. این‌ها روی زمین وجود دارد و آثاری هم دارد منتهی اثر آن قرار نیست که فیض الهی را قطع کند و از زمین واقعاً چیزی سبز نشود ولی اگر مجسم شود همین اتفاق می‌افتاد.

ملکوت آن این است که شما در این دنیا با آن حرف زدن از سر حسادت، کینه یا... با زمینِ وجود و استعداد این آدم کاری کردید که دیگر این آدم آن آدم سابق نشد و این همان است که اگر این مار در این دنیا بدمد دیگر هیچ گیاهی سبز نمی‌شود.

خیلی باید مراقب باشیم چون خیلی مهم است. الان در این دنیا، حالا که زندهایم خدا به ما مهلت داده است. وقتی یک نفر یک حرفی به شما می‌زند که خیلی سنگین است، می‌گویید حرفی به من زده که سه شب است نخوابیدم، از این حرف فشارم بالا رفته است! حرف صوت است که وارد گوش شده، اره که برنداشتند دستت را ببرند! ولی روح و نفس انسان از این موضوع متأثر می‌شود بعد روی جسم او اثر می‌گذارد و به بی‌خوابی و سر درد دچار می‌شود.

 

بزرگانی توانستند با خودسازی نفسشان را رام کنند

بعضی خودشان را ساخته‌اند. وجود مبارک امام حسن مجتبی(علیه‌السلام) که گل سرسبد عالم هستند وقتی آن شخص شامی می‌آید و شروع به فحاشی کردن به آقا می‌کند در نفس ایشان هیچ تغییری اتفاق نمی‌افتد، همین‌طور به فحش‌های او گوش می‌دهند، حضرت صبر می‌کنند خالی که شد بعد به او می‌گویند که اهل این‌جا نیستید؟ می‌گوید اهل شام هستم. بعد حضرت به ایشان می‌گویند: غذا نخوردی؟ جا نداری؟ بعد از او میزبانی و پذیرایی میکنند. چه کسی می‌تواند چنین کاری بکند؟!

خیلی از اولیای خدا هم همین‌طور بودند. بر نفسشان مسلط بودند و خودشان را ساخته بودند. یک عالم بزرگواری در شهری بود که معروف به صبر و حوصله بود. یک شخص بی‌مبالات می‌گوید من او را اذیت می‌کنم و او را از کوره در می‌برم. نصف شب‌ها می‌رفت در می‌زد، وقتی این بزرگوار بیرون می‌آمد، می‌گفت که من سؤالی داشتم ولی الان یادم رفت ببخشید. ایشان می‌گوید که باشد حالا هر وقت یادتان آمد بیایید. دوباره می‌رفت و دو ساعت دیگر برمی‌گشت. فردا شب، نصف شب برمی‌گشت، خلاصه تا مدتی به این کار ادامه می‌داد و هر دفعه می‌گفت من سؤال دارم و اگر الان نپرسم یادم می‌رود، این آقا هم نصف شب با سعه‌صدر با او رفتار می‌کرد. یک نصف شب که این فرد مثل همیشه آمد و در خانه را زد، در را باز کردند و گفتند: بفرمایید گفت یک سؤال داشتم که الان یادم آمد: ببخشید، مدفوع انسان چه مزه‌ای دارد؟ پاسخ داد: اول به نظر می‌رسد که شیرین باشد ولی ترش است. گفت: آقا شما مگر خوردید؟! از کجا فهمیدید؟ ایشان هم در جواب توضیحاتی می‌دهد که مثلاً وقتی مدفوع در جایی باشد، اول مگس‌ها به دورش جمع می‌شوند که نشان‌دهنده شیرین بودن است ولی بعد از یک مدت که این می‌گندد، پشه‌ها جمع می‌شوند که علتش باید ترشی باشد...!! مرد به اینجا که می‌رسد دیگر زمین می‌خورد. این مرد کیست دیگر؟ چه نفسی دارد که خسته نمی‌شود؟

 

راه نجات چیست؟

ما هم می‌توانیم. حیف است که این‌گونه نباشیم. خدا کمک کند که خودمان را بسازیم. راه نجات چیست؟ فرمود: «یا عباد الله إن أنفسکم الضعیفة وأجسادکم الناعمة الرقیقة التی یکفیها الیسیر تضعف عن هذا»[9]؛ نفس‌های شما ضعیف است و جسمتان نرم و ضعیف، شما تحمل کمترین این عذاب‌ها را ندارید. اگر طاقت آنچه که قرار است بر سرتان بیاید را ندارید و به واسطه ضعف نفس و نازپروردگی جسمتان نمی‌خواهید به جزع بیفتید، پس بدانید که باید چکار کنید. «فاعملوا بما احب الله وترکوا ما کره الله»[10]؛ عمل کنید به آنچه که خدا دوست دارد و ترک کنید آنچه را خداوند از آن کراهت دارد. دقت کنید که در اینجا حرفی از واجب و حرام زده نشد. چیزی را انجام دهید که خداوند دوست دارد و چیزی را ترک کنید که خداوند کراهت دارد. باید حواسمان را جمع کنیم تا در این مسیر قرار بگیریم و حرکت کنیم.

خدایا، به حق امیرالمؤمنین(علیه‌السلام) ما را از این ابتلائات، خطرات و این بلاها و عذاب‌ها معاف بفرما.

 

مشاهدات معراج

امیرالمؤمنین(علیه‌السلام) نقل می‌کنند که وجود مبارک پیامبر(صلی‌الله‌علیه‌وآله) نشسته بودند، من و فاطمه زهرا(علیهاالسلام) به محضر ایشان آمدیم که دیدیم دارند زار زار گریه می‌کنند. گفتیم: یا رسول‌الله، چه اتفاقی افتاده است؟ حضرت قطعه‌ای از حوادثی که در معراج اتفاق افتاده بود را تعریف نمودند. ملکوت عالم را به ایشان نشان داده بودند. فرمود: یا علی، آن شب که من را به معراج بردند، گروهی از زنان امت خود را در عذاب سختی دیدم. از شدت عذاب آنان گریستم و در اینجا هم می‌گریم. زنی را دیدم که از موی سر آویزان است و مغز سرش از شدت حرارت می‌جوشد، آن زن در دنیا موی سر خود را از نامحرم نمی‌پوشاند. زنی را دیدم که دست‌ها و پاهایش را بسته‌اند و مار و عقرب بر بدن او مسلط است، آن زن در زندگی به وضو، طهارت لباس، نماز، غسل جنابت و حیض اهمیت نمی‌داد. زنی را دیدم که کر، کور و لال بود و در تابوتی از آتش قرار داشت که مغز سرش از سوراخ‌های بینی بیرون می‌آمد و بدنش از شدت جذام و برص قطعه‌قطعه شده بود، این زن از راه زنا بچه به دنیا می‌آورد و به شوهرش می‌گفت که این بچه توست. زنی را دیدم که گوشت بدنش را با قیچی‌های آتشین ریز‌ریز می‌کنند، این زن خود را در اختیار مردان اجنبی می‌گذاشت و...

 بعضی افراد این عذاب‌ها را انکار می‌کنند. می‌گویند مگر خدا داعش است؟ متوجه نیستند که این ملکوت عمل خود فرد است. خدا کاری نمی‌کند، بلکه این حقیقت عمل خود فرد است. زنی را دیدم که صورت و دست‌هایش در آتش می‌سوخت و امعاء و احشای داخل بدن خود را می‌خورد، زنی بود که در دنیا واسطه کارهای نامشروع و خلاف عفت بود. زنی را دیدم که سر خوک داشت و بدن الاغ و به هزاران نوع عذاب گرفتار بود، او در دنیا دروغ می‌گفت و سخن‌چینی می‌کرد. ادامه روایت درباره موضوعات دیگر است.

 

توسل

توسل جمعه شب‌های ما، از طرف امام عصر(أرواحنا فداه) به ذیل عنایت عمو جانشان، قمر منیر بنی‌هاشم(علیه‌السلام) بوده است. دست به دامان حضرت ابوالفضل العباس می‌شویم که در برزخ و قیامت، نور وجود مبارک ایشان به فریاد ما برسد.

«السلام علیک ایها العبد الصالح»

ناز این دلبر خوش‌چهره کشیدن دارد
 

 

نمک سفره عباس چشیدن دارد
 

ز همه دست کشیدم که تو باشی همه‌ام
 

 

با تو بودن ز همه دست کشیدن دارد
 

 

قربانت بروم آقا جان، ببینید عباس چطور از همه چیز دست کشید.

کربلا کعبه عشق است و من هم در احرام
 

 

شد در این کعبه عشاق دوتا تقصیرم
 

 

می‌گوید ای حسین جان، من دستم رفت به زیر آبی که نصیب تو نشد. من مقصرم.

تقصیر دوم، چشم من داد از آن آب روان تصویرم

تا نگاه کرد به آب، فذکر العطش الحسین و اهل بیت

یاد تشنگی اباعبدالله و بچه‌ها افتاد. آب را بر روی آب ریخت و از نهر بیرون آمد. حالا حرف او این است؛ این دست و این دیده را فدا کنم تا تقصیراتم جبران شود.

باید این دیده و دستم قربانی شود
 

 

تا که تکمیل شود حج من و این تقصیر
 

 

بمیریم برای آن ساعتی که عمود آهنین به فرق مبارک حضرت خورد و از بالای اسب...


[1]. الخرائج و الجرائح، الباب 16، ص 138.

[2]. بحار­الانوار، ج 6، ص 218.

[3]. سوره طه، آیه 124.

[4]. امالی شیخ، طبع نجف، ج 1، ص 27.

[5]. الامالی، ص 265.

[6] الجواهر السنیة الحر العاملی، ص361.

[7]. بحارالانوار، ج6، ص219.

[8]. همان

[9]. همان.

[10]. همان.