انواع اجل
انواع اجل
انواع اجل
حجتالاسلام مهدوینژاد: موت غیر از اجل است، اجل مدت زمان عمر انسان است که سپری شده، وقتی این مدت سرآمد، موت اتفاق میافتد // اجل مسمی یا اجل محتوم؛ اجل طبیعی است که با از کار افتادن ظرفیت جسمی انسان اتفاق میافتد و همان اجل حتمی لایتغیری است که در لوح محفوظ ذکر و ثبت شده و قابل تغییر هم نیست // اجل معلق برعکس اجل مسمی و حتمی قابل تغییر و دفع است. اجل معلق بر اثر بیاحتیاطی، بیفکری و بیتدبیری به وجود میآید // انسان میتواند با حسناختیار یا سوءاختیار در اجل خود، تأثیر بگذارد // بین تقوا و طول عمر نسبت منطقی برقرار است // اکثر مردم با اجل معلق از دنیا میروند، البته همیشه اجل معلق نشانه بیتقوایی انسان نیست // صله رحم سبب طول عمر میشود // بسیاری از گناهان باعث کوتاهی عمر میشوند // اموات هم مانند ما عید دارند...
شناسنامه:
عنوان مراسم: بفرمایید مهمانی خدا
موضوع سخنرانی: ابد در پیش داریم 8
تاریخ: سهشنبه 29 اسفند1402 هشتمین شب از مراسم
مکان: امامزاده سیدجعفرمحمد(علیهالسلام)
تفاوت موت و اجل
اجل در لغت به معنای مدت و پایان زمان است که برای انسان در مورد مرگش به کار برده شده است. اجلش تمام میشود؛ یعنی عمرش تمام میشود. زمانی که اجلش سر میرسد یعنی مدتش تمام میشد، آنوقت موت حاصل میشود. موت غیر از اجل است، اجل مدت زمان عمر انسان است که سپری شده است. وقتی این مدت سرآمد، موت اتفاق میافتد. موت؛ فرآیند انتقال انسان از یک عالم به عالم دیگر است.
اجل مسمی
یک نوع مرگ است که پایان توان و طاقت و ظرفیت جسمی انسان است و در آدمها متفاوت است؛ یکی در ۸۰ سالگی، یکی در۱۰۰ سالگی، یکی در ۵۰ سالگی و... جسمش دیگر جواب نمیدهد؛ قلب، ریه، کبد درست کار نمیکند. پایان این ظرفیت و توانایی جسمی مرگ طبیعی است، با مرگ طبیعی از دنیا میرود.
این را در روایات مرگ مسمی، اجل مسمی میگویند. اسم مشهورش اجل مسمی است. در بعضی روایات به نامهای اجل محتوم، اجل مُقدَّر، اجل معین و اجل مکتوب هم آمده است که با کار افتادن ظرفیت جسمی انسان اتفاق میافتد.
اجل معلق
یک مرگ هم به سبب اتفاقات، حوادث و رفتارهای خود آدم برای وی حاصل میشود؛ اسم مشهورش اجل مُعلَّق است. اسامی دیگر هم دارد؛ مثل اجل مبهم، اجل مشروط، اجل موقوف، اجل مَقضِی. در آیات و روایات به این اسامی هم ذکر شده است.
ممکن است انسان در مرگ طبیعی خودش تأثیرات و تقصیراتی داشته باشد؛ درحالیکه ظاهرش این است که با مرگ طبیعی از دنیا رفته، ولی بر اثر اشتباهات و رفتارهای خودش در مرگ طبیعیاش تعجیل شده و زودتر اتفاق افتاده است، مثلاً فرد در ۵۰ سالگی فوت کرده، سکته هم نکرده، بدنش دیگر جواب نمیداده است؛ مشکلات و بیماریهایی پیدا کرده است. در این بیماریها خودش سهیم بوده، مراعات نمیکرده، حالا به فلان بیماری تبدیل شده است. این اجل مسمی محسوب نمیشود، بلکه جزئی از اجل معلق محسوب میشود؛ یعنی اگر بیشتر مراعات میکرد، بیشتر هم عمر میکرد. میفرماید: «هُوَ الَّذِی خَلَقَکُمْ مِنْ طِینٍ ثُمَّ قَضَیٰ أَجَلًا وَ أَجَلٌ مُسَمًّی»[1]؛ خدا شما را از گل آفرید، بعد برای شما اجلی قرار داد و اجل مسمایی قرار داد.
تفاوت اجل مسمی و اجل معلق
دو اجل مسمی و معلق با هم فرق میکند؛ یکی اجل بدون اضافه و مطلق آمده است، «ثُمّ قَضی أجلاً مُّسمّی» دیگری اجل مقید آمده است. این دو چه فرقی دارند؟ اجل مسمی که در آیه میفرماید همان اجل حتمی لایتغیری است که در لوح محفوظ ذکر و ثبت شده و قابل تغییر هم نیست؛ به این اجل مسمی میگویند که در آیه شریفه است. یک اجل دیگر هم هست که آیه 2 سوره انعام میفرماید: خداوند متعال شما را از گل خلق کرد بعد اجل معلق و اجل حتمی برای شما قرار داد.
اجل معلق؛ اجل تغییرپذیر است و به علل ناقصه و مقتضیات اتفاق میافتد؛ علل ناقصه یعنی دیگر کفایت عمر و مرگ طبیعی شخص نرسیده است! علل تامه مرگ که اجل مسمی است و پایان عمر فرد است نرسیده و یک علت ناقصه و حادثهای باعث اجل معلق و مرگ او شده است. اجل معلق برعکس اجل مسمی و حتمی قابل تغییر و دفع است. اجل معلق بر اثر بیاحتیاطی، بیفکری و بیتدبیری به وجود میآید. مثلاً فردی ترمز ماشینش خراب است، بیاحتیاطی میکند و سوار ماشین میشود، در حال رانندگی ترمزش از کار میفتد، در دره سقوط میکند و میمیرد. یا چراغ ماشین سالم نیست، در شب حرکت میکند، برای این بیاحتیاطی یک نفر را میکشد یا خودش کشته میشود. یا به دریا میرود، به او میگویند که این منطقه هشدار و خطر است و نباید به این قسمت رفت، ولی میرود و در دریا غرق میشود. اینها اجل معلق است. شخصی با سرعت غیرمجاز رانندگی میکند، تصادم میکند و میمیرد. در حالی که میتوانست هنوز زنده بماند. به این انواع مرگ اجل معلق میگویند.
بیتدبیری و اجل
پس یک بخش از اجل معلق مربوط به بیتدبیری است که البته جاهایی اگر شخص در این بیتدبیریها و بیفکریها آگاهانه بیباکی کرده، یعنی میفهمیده که خطر دارد ولی خطر غیرعاقلانه کرده و جانش را بهخاطر این کار غیرعاقلانه از دست داده است؛ چه بسا مصداق خودکشی باشد و او را به خاطر اینکه خود را در هلاکت انداخته در صف کسانی که خودکشی کردهاند معطل میکنند. خیلی از این بیاحتیاطیها را ممکن است ما متوجه باشیم و بدانیم که این بیاحتیاطی خطر است ولی توجه نکنیم، اگر به دلیل مرگ ما را فراگیرد، شرایط ما خیلی سخت میشود. بیتدبیری و بیفکری از موضوعات مهم است.
اصبغبننباته از یاران امیرالمؤمنین(علیهالسلام) است، میگوید: حضرت کنار دیواری که کج شده بود، ایستاده بودند هنگامی که دیدند دیوار در شرف فروریختن است رفتند کنار دیوار سالم ایستادند. یک نفر طعنهای به امیرالمؤمنین(علیهالسلام) زد. گفت آیا از قضای الهی فرار میکنید؟ آیا از مرگ میترسید؟ حضرت میفرماید؛ از قضای الهی به قدر الهی فرار میکنم. قضای الهی این است که اگر در اینجا بایستید و دیوار خراب شود میمیرید، ولی مجبور نیستید بمیرید، باید جان خودتان را حفظ کنید.
یکی از اساتید میفرمودند؛ ما در زمان جنگ دوستی داشتیم ایشان از جبهه که برمیگشت در شهر خودش سوار موتور نمیشد. میگفتیم بیا با موتور ما برویم، میگفت موتور خطرناک است تصادم میکنیم میمیریم. میگفت من در آغوش شهادتم. در منطقه دنبال رسیدن به آرزوی شهادت و فیض عظیم هستم حالا ممکن است بر سر یک بیاحتیاطی اینجا بمیرم.
گناهانی که باعث اجل معلق میشوند
دومین چیزی که باعث آجال معلق میشود رفتار خود انسان است؛ با گناهان و معاصی، گرفتار عقوبت خداوند متعال میشود. یکی از عقوبتها موت است. بعضی از گناهان در روایات ما عقوبتش مرگ ناگهانی ذکر شده است، مثلاً امام صادق(علیهالسلام) فرمودند؛ «قطیعه الرحم»؛ کسی که قطع رحم میکند یکی از آثارش کوتاهی عمر است. عقوق؛ عاق والدین شدن است؛ پدر و مادر از او راضی نیستند اینها هم مواظب باشند در معرض خطر و مرگ ناگهانیاند. بیاحترامی، توهین به والدین، دل والدین را شکستن، آنها را از خود ناراضی کردن، حتی در روایت هست، ممکن است کسی هنگامی که پدر مادرش زندهاند، عاق والدین نشود و پس از موت والدین عاق شود؛ برای اینکه به قبور آنها سر نمیزند، هیچ خیراتی برای آنها نمیفرستد انگار تمام شده و رفتهاند. این یکی از چیزهایی است که مرگ ناگهانی را به دنبال دارد و عمر را کوتاه میکند.
ترک بِرّ؛ ترک کار خیر باعث کوتاهی عمر میشود. در جای دیگر در روایت میفرماید؛ از چیزهایی که عمر انسان را کوتاه میکند زِناست. پیامبر(صلیاللهعلیهوآله) فرمودند؛ این گناه بعد از من رایج میشود و یکی چیزهاییکه به واسطه آن شایع میشود مرگهای ناگهانی است.
عوامل دفع اجل معلق
چه چیزهایی باعث میشود اجلهای معلق از ما دفع شود؟ همان چیزهایی که به عنوان عوامل جلب اجل معلق ذکر شدند، ترک آنها باعث دفع اجل معلق میشود. در روایتی از امام باقر(علیهالسلام) آمده، حضرت فرمودند؛ نیکوکاری کنید. کار خیر زیاد انجام دهید، این اجلها را از شما دفع میکند. انفاق پنهانی هفتاد نوع مرگ بد را از انسان دفع میکند. هفتاد نوع اجل معلق را از آدم دفع میکند. مخفیانه به کسی کمک کنید کسی متوجه نشود حتی خانواده هم متوجه نشوند.
تدبیر، مراقبت، تقوا و نیکوکاری باعث میشود اجلها عقب بیفتد.
کتاب محو و اثبات و لوح محفوظ
اجل معلق در جایی به نام کتاب «محو و اثبات» ثبت میشود. اگر کسی به اجل معلق گرفتار شد آنجا مینویسند: در حق او اجل معلق اثبات شد. اگر به واسطه خیرات دفع شد و به اجل مسمای خودش رسید از این کتاب اجل معلق او محو میشود، اما اجلی که در لوح محفوظ یا «أُمُّالْکِتاب» نوشته شده، تغییرناپذیر است. ما خیر و صدقه و هر چیزی انجام دهیم، آن اجل حتمی وقتی بیاید، عمر انسان سرمیآید و ما را میبرند. عمر ما روزی سر میآید، «لِکُلِّ أَجَلٍ کِتابٌ»[2]؛ برای هر سرآمد، مهلتی (نوشتهای، مکتوبی) است. «یَمْحُو اللَّهُ مَا یَشَاءُ وَ یُثْبِتُ وَ عِنْدَهُ أُمُّالْکِتابِ»[3]؛ خدا بعضی را محو و بعضی را اثبات میکند. این برای اجل معلق است و یک مرگی است که در «أُمُّالْکِتابِ» نوشته شده است. این نزد خداوند متعال است که این اجل مسمی و حتمی هر کسی است.
میتوان با حُسن اختیار عمر را طولانی کرد
خداوند متعال میفرماید: «مَا عِنْدَکُمْ یَنْفَدُ وَمَا عِنْدَ اللَّهِ بَاقٍ»[4]؛ هر چیزی که دست شماست از دست میرود و هر چیزی که دست خداست، باقی میماند. انسان میتواند با حسن اختیار یا سوء اختیار در اجل خود تأثیر بگذارد، با حسن اختیار مرگ خود را تا اجل مسمی تأخیر بیندازد. مثلاً اجل مسمای عمر شما 120 ساله است، با رعایت تقوا، با تدبیر در امور زندگی، شما آجال معلق را از خودتان دفع میکنید و 120 سالگی از دنیا میروید. ولی اگر بیتدبیری کنید، جوان بیپروایی میکند، بیاحتیاطیهای عجیب و غریب در زندگی، رفتارهای نامعقول، از آنطرف رفتارهای نامشروع، گناهانی که انسان انجام میدهد، مخصوصاً گناهان کبیرهای که آدم مرتکب میشود، اینها سوءاختیار میشود. آنوقت چه اتفاقی میافتد؟ از عمر انسان کاسته میشود. انسان میتواند؛ با تدبیر و تقوا، عمر خود را تا اجلمسمی طولانی کند.
گناه عمر را کوتاه میکند
در سوره مبارکه نوح میفرماید: «یَغفِر لَکُم مِّن ذُنُوبِکُم وَیُؤَخِّرکُم إِلَی أَجَل مُّسَمًّی...»[5] خدا گناهان شما را میبخشد و شما را میآمرزد که اجل شما تأخیر بیفتد، تا وقتی اجل مسمای شما برسد. آن مرگ آخر و حتمی شما، دست خودتان است. توبه و استغفار و تضرع کنید، مراقبت کنید، تقوا به خرج دهید. اصلاً در بعضی از روایات وارد شده که عمر بیشتر مردم بسته به اعمال خوب و بد آنهاست. در روایات متعددی این مطلب با ادبیات مختلف آمده است، یکی از این روایات، این است که فرمود: «مَوْتُ الاْءنسانِ بِالذُّنُوبِ أکْثَرُ مِنْ مَوْتِهِ بِالْأجَلِ وَحَیاتُهُ بِالْبِّرِ أکْثَرُ مِنْ حَیاتِهِ بِالْعُمْرِ»[6]؛ مردن آدمها به خاطر گناهان، خیلی بیشتر از فرا رسیدن اجل نهایی آنهاست. اکثر مردم به خاطر گناهان خود، به اجل حتمی نمیرسند، قبل از آن به اجل معلق گرفتار میشوند و از دنیا میروند.
اکثر مردم با اجل معلق از دنیا میروند
عمر طولانی که بعضی پیدا میکنند و تا نهایت عمر خود را طی میکنند، بهخاطر خوبیهایی است که انجام میدهند. پس اکثر مردم به مرگ طبیعی از دنیا نمیروند. اکثر مردم به اجل معلق و بهخاطر گناهان از دنیا میروند. این صریح روایاتی است که از حضرات معصومین(علیهمالسلام) وارد شده است. مثلاً میبینید بعضی از علما و صلحا عمر طولانی دارند؛ نود سال، صدسال؛ یکی گوشه روستایی زندگی میکند، یک پیرمرد با خدایی که با تقوا زندگی کرده. صد و اندی سال عمر کرده است. خیلی هم فکر نکنید که معجزه است!
بین تقوا و طول عمر نسبتی منطقی برقرار است/ تقوا و برکت عمر
بین تقوا و طول عمر یک نسبت منطقی برقرار است، بین بیتقوایی و کاهش عمر هم یک نسبت منطقی برقرار است. کسی که دستور اسلام را رعایت میکند، بندگی خدا را میکند، واجبات را رعایت میکند، محرمات را ترک میکند، عمرش طولانی میشود؛ چراکه میدانید چیزی که حرام شده، قطعاً ضرر و زیانی داشته که حرام شده، و چیزی که واجب و حلال شده، قطعاً مفید بوده که واجب و یا حلال شده است. حال یا این فایده، فایده جسمی است یا فایده روحی است. آن ضرر، ضرر روحی یا ضرر جسمی است. و انسان بر اساس ضررها، فشارها و لطمههای روحی و جسمی است که عمرش کم میشود.
آنهایی که مستحبات را در نشستن و برخاستن و خوردن رعایت میکنند، تقوا را رعایت میکنند، با خدا ارتباط خوبی دارند، قلبشان با ذکر خدا مطمئن است، با تکانشهای شدید زندگی و فتنهها و سختیها، مشکلات و امتحانات سنگین زندگی جابهجا نمیشوند، مثل کوه ایستادهاند؛ چون به خدا معتقدند. قلبشان هم از من و شما سالمتر است؛ چون تقوا را رعایت میکند؛ دستورات اسلام را در خوردن و آشامیدن رعایت میکند پس عمرشان طولانی میشود و کسی که بنده خدا شد، خدا به عمر و زندگی او برکت میدهد.
همیشه اجل معلق نشانه بیتقوایی فرد نیست
البته آنهایی که با اجل معلق از دنیا میروند، حتماً خود آنها سبب کوتاهی عمرشان نشدهاند، خودشان الزاماً مقصر نیستند. ممکن است بعضی به اجل معلق از دنیا بروند، مثلاً تصادف کرده و از دنیا رفته، اما مقصر نبوده یکی زده با او تصادف کرده است. تکلیف او چه میشود؟ اجل معلق است. اینها هم هست که در دستگاه خدا محاسباتی دارد. ممکن است این فرد در جایگاهی که بوده شهید محسوب شود، برای مثال، مسافرت فیسبیلالله میرفته است. ممکن است شأن آدم طوری باشد که شهید محسوب شود، ممکن است در پیش خدا شهید هم نباشد ولی به دلیل اینکه یک حادثه ناخواستهای برای او رخ داده و عمر او از دستش رفته، خدا امتیازاتی در عالم برزخ به او خواهد داد آنجا فرصتهایی به او داده میشود که عمر از دسترفتهاش جبران شود. (انشاءلله مباحث مربوط به عالم برزخ را خواهیم گفت.)
ببینید، در نهایت خداوند متعال میفرماید: «وَ لَنْ یُؤَخِّرَ اللَّهُ نَفْسًا إِذَا جَاءَ أَجَلُهَا وَاللَّهُ خَبِیرٌ بِمَا تَعْمَلُونَ»[7] اگر اجل حتمی کسی آمد، «لَن» در آیه حرف ابد و نفی ابد است؛ یعنی هرگز تأخیر نمیافتد، اگر مرگ حتمی انسان فرا رسد!
امتها هم اجل دارند
نه فقط انسانها بلکه خدا در مورد اقوام، گروهها، ملتها و امتها همین لفظ را به کار برده است، «وَلِکُلِّ أُمَّةٍ أَجَلٌ فَإِذَا جَاءَ أَجَلُهُمْ لَا یَسْتَأْخِرُونَ سَاعَةً وَلَا یَسْتَقْدِمُونَ»[8]؛ برای هر امت، فرقه و طایفهای اجلی نوشته شده که هرگاه اجلشان برسد یک ساعت و یک لحظه هم بالا و پایین نمیشود. مثلاً این داعش امت و فرقهای بود، دوران و جولانی داشت، چه خوف و رعبی در دنیا انداخته بود، اینها هم مهلت و اجلی داشتند. حاج قاسم(رحمتاللهعلیه) آمد و گفت ۳ ماه دیگر به تعبیر ما اجل اینها رسیده، ۳ ماه دیگر اینها بیشتر نیستند و خدا به دست او اجل اینها را محقق کرد و نابود شدند، جریانشان از بین رفت. اقوامی در طول تاریخ بودهاند خدا اینها را بُرد و اثری از آنها نیست. پس چه انسانها به تنهایی، چه اقوام و ملتها هر کدام اجلی دارند، اجلشان برسد خواهند رفت باید مراقبت کنیم که گرفتار اجل معلق نشویم.
طول عمر به واسطه صله رحم
امام رضا(علیهالسلام) در مورد طول عمر در روایت جالبی میفرمایند: ما برای زیاد شدن عمر وسیلهای جز صلهرحم نمیشناسیم. بعد میفرمایند: چه بسا مردی که ۳ سال از عمرش باقی مانده به واسطه صلهرحم خدا ۳۰ سال به عمرش اضافه میکند و ۳۳ سال زنده میماند و چه بسا مردی که خدا ۳۳ سال عمر برایش نوشته بود، به واسطه ترک صلهرحم ۳۰ سال از عمرش را کم میکند و ۳ سال از عمرش باقی میماند.
اثر سوء عمل و گناه در نابودی انسان
امام صادق(علیهالسلام) میفرمایند: اثر سوء عمل و گناه در فنا و نابودی انسان بیشتر از کارد تیز قصابی است که گوشت را میبُرد. دیدید قصاب گوشت را میگذارد چطور با یک حرکت آن را تکه میکند؟ میفرماید اثر سوء عمل انسان از این هم در نابودی انسان بیشتر است.
عید اموات
این هم به مناسبت عید نوروز در مورد عالم اموات عرض میکنم. آیا مردگان هم عید دارند؟ بله، در روایت است ما عید داریم آنها هم عید دارند. عید آنها چگونه است؟ در روایت میفرماید که مردهها روزهای جمعه، عید فطر و عید قربان به دیدن خانوادهشان میآیند. همینطور که ما دیدوبازید داریم، آنها هم به دیدن خانوادهشان میروند، اگر خانواده را در حال عبادت و کار خیر ببینند خوشحال میشوند و برایشان دعا میکنند، اگر آنها را در حال معصیت ببینند ناراحت و دلگیر میشوند و برایشان استغفار و طلب هدایت میکنند. مثل ما که گاهی خواب یک میت را میبینیم، میبینیم حالش خوب است، چقدر خوشحال میشویم یا میبینیم گرفتار است بعد بیدار میشویم چقدر حالمان بد است، در مورد آنها هم همین است. منتهی اموات به نسبت درجات معنویشان در عالم آخرت اجازه پیدا میکنند به خانوادهشان سر بزنند. در روایت هست بعضی هر روز اجازه دارند به خانواده و بچههایشان سر میزنند، هدایت و دعا میکنند. بعضی نه، وضعشان خیلی خوب نیست هفتهای یکبار در روایت دارند روز جمعه که در اسلام روز عید محسوب میشود و «سیدالایام» است به آنها اجازه میدهند به سرکشی خانوادهشان میروند، این نوعی عید برای اموات است.
صله رحمهایی که عمر را کوتاه میکند!
حالا ببیند الآن عید نوروز است حواس خیلیها نیست. به اسم شادی و عیددیدنی چقدر معصیت میشود، چقدر گناه میکنند؛ این کشف حجابها، اختلاط زن و مرد، خودنماییها و تبرجها، فحشاءها، در مسائل اقتصادی؛ کلاه سر مردم گذاشتن و چند برابر به مردم انداختنها. شما هر طور حساب کنید در این ایام به اسم شادی و عید و اینکه ظاهرش شادی است ولی طبق معارف ما عمر خودشان را کوتاه میکنند. برکات نعمتهای مادی را از خودشان دور میکنند.
جامعه وقتی به گناه و معصیت مبتلا شد، برکات از آن میرود، عمر جامعه و عمر مردم آن کوتاه میشود. فکر میکنند اینها شادی است. مردم یا خیلی این حرفها را نشنیدهاند یا بعضاً یادشان رفته است. خدا ما را از شر فتنهها و فریبهای شیطان حفظ کنند.
نام تمام فرزندان امام حسین(علیهالسلام) علی و فاطمه بود
خدا هرچه پسر به امام حسین(علیهالسلام) میداد، اسمشان را علی میگذاشتند. هر تعداد دختر هم به ایشان میداد، اسمشان را فاطمه میگذاشتند. دختر بزرگشان که فاطمه کبری بود، او را سکینه صدا میزدند. فاطمه صغری، عاطکه بود، فاطمه صغیره هم داشتند به نام رقیه(سلاماللهعلیها)؛ که در ماجرایی حضرت، اسم رقیه را برای دخترشان انتخاب کردند؛ به دلیل اینکه نام همسر یکی از شهدای حادثه کربلا بود این نام روی این دختر ماند. حضرت رقیه(سلاماللهعلیها) به نَقلی سه سال داشتند و چهار سال هم برایشان نوشتهاند، مشهورش همان سه سال است.
شباهتهای حضرت رقیه(سلاماللهعلیها) به حضرت زهرا(سلاماللهعلیها)
حضرت رقیه خیلی شیرینزبان و بسیار شبیه به حضرت صدیقه(سلاماللهعلیها) بودند. طبق نقلی که مرحوم آقای فلسفی نقل میکردند که امام حسین(علیهالسلام) در مدینه خواهرشان حضرت زینب(سلاماللهعلیها) را صدا زدند، چادری سر این دختر کردند، بعد گفتند که رقیه راه برود، بعد به خواهرشان میگفتند چقدر شبیه مادرمان فاطمه(سلاماللهعلیها) راه میرود! چقدر حرکات و سکناتش شبیه مادرمان فاطمه(سلاماللهعلیها) است! خب اینها برای پدر و مادر و خانواده لذت دارد، آن هم یاد مادرشان حضرت صدیقه(سلاماللهعلیها).
چگونه من روضه بخوانم؟ این دختر نشانههایی داشت، کاش فقط به این راه رفتن و صورت و هیبت و... بود که یاد حضرت زهرا(سلاماللهعلیها) میافتادند. در سه سالگی، مصیبتهای حضرت زهرا(سلاماللهعلیها) هم سر این خانم آمده است که بیشتر شبیه حضرت زهرا(سلاماللهعلیها) شده است.
چه شباهتهایی! یکی از شباهتها این بود، زبانحالی بخواهم عرض کنم، این دختر مثلاً خطاب کند به این سر بریده، بگوید که بابا، میگفتی من شبیه مادرت هستم، الآن نگاه کن شباهتم خیلی بیشتر شده است. میگفتی به صورت مادرت سیلی زدند، به صورت من هم سیلی زدند. فقط فرق من و مادر شما این بود، مادر شما را هجده سالگی زدند، من را در سه سالگی سیلی زدند. یک فرق دیگر هم هست، آن کسی که مادر شما را زد، دستش بزرگ بود، مادر شما هم سنی داشت، اما همان دست را روی صورتی زدندکه:
دست عدو بزرگتر از صورت من است، یک ضربه زد، دو گونه زردم سیاه شد
بابا، مادر تو را تازیانه زدند، بابا بیا ببین بدنم کبود شده از بس من را تازیانه زدند، بابا، بابا، بابا. کاش بشود از کنار این حرم، کنار آن حرم کوچک برویم، یک شبی هم آنجا گریه کنیم. نمیدانی چقدر آن حرم روضهآور است، وقتی بنشینی، خودت شروع میکنی روضه خواندن و گریه کردن.
حساب و کتاب شب آخر سال و سه ساله اباعبدالله(علیهالسلام)
هر کسی امشب حاجت، حرف، گره یا مشکلی دارد، شب آخر سال است، امشب خدا حساب کتاب میکند. در ماه رمضان، هر شبی هزارهزار نفر را از آتش جهنم آزاد و حاجتروا میکند، علیالخصوص که واسطه شما سه ساله ابیعبدالله باشد.
صدا زد بابا، من هم مثل تو، شریک تو در مصیبتهایت هستم، قربانت بروم بابا. بابا، شنیدم انگشترت را با انگشتت بردند، شنیدم انگشتت را بریدند و انگشترت را بردند. بابا، خبر داری گوش مرا هم پاره کرد و گوشوارهام را برد؟!
با روضه حضرت رقیه(سلاماللهعلیها) سال خود را آغاز کنیم
یاد کنید همه شهدا و رفتگان و پدر و مادرهایتان را و همه آنهایی که حق داشتند، یادشان کنید شب آخر سال. زبان به بد نمیچرخانم انشاءلله 120 ساله شویم، اما ما که نمیدانیم تا فردا صبح هم زندهایم یا نه، بگذار امشب خوب ناله بزنیم، انگار روضه آخرمان است، من روضهخوان آخر و تو نالهزن آن، ببینم چه میکنی.
صدا زد بابا، من که ندیدم، اما شنیدم میگویند بدنت را با سمُ اسبهایشان لگدمال کردند، بابا، بابا خبر داری خودشان به من لگد میزدند، بابا خبر داری مرا از روی ناقه انداختند؟!...