انقلابی که نباید میشد... / ظن جاهلیت 1
انقلابی که نباید میشد... / ظن جاهلیت 1
انقلابی که نباید میشد... / ظن جاهلیت 1
هر چقدر انسان بیشتر عبد خدا باشد، آرامش و بهرهاش از این دنیا بیشتر است. // اگر اجازه داده بودند حاکمیت از اول در اختیار امیرالمؤمنین(علیهالسلام) قرار بگیرد، دنیا جور دیگری پیش رفته بود. // سعادت کامل در گرو پیروی کامل از عقل کل یا همان حجت خداست
شناسنامه:
عنوان: انقلابی که نباید میشد...
بررسی روایتی تطبیقی از مهمترین دلیل نگرانیهای دختر پیامبر(صلیاللهعلیهوآله)، برگرفته از خطبه فدکیه
موضوع: سلسله مباحث جاهلیت و عقلانیت
زمان: 27 آذرماه ـ فاطمیه 1400
مکان: حسینیه حضرت صاحبالزمان(عجلاللهتعالیفرجه) محمودآباد یزد
جلسه دوم: ظن جاهلیت 1
حجتالاسلام مهدوینژاد مطالبی را با عنوان «انقلابی که نباید میشد...»، پیرامون موضوع «جاهلیت و عقلانیت» بیان نمود. در ادامه مشروح این سخنرانی را میخوانید:
انسان کامل، مظهر عقلانیت
در جلسه قبل گفته شد که عقل همان است که ما را به عبودیت خدا میکشاند و انسان کامل مظهر عقلانیت است. عقل را اگر بخواهند به جسمی تبدیل کنند، انسان کامل و حجت خدا روی زمین میشود. ما اگر پیرو عقل کامل شویم ضرر نمیکنیم، بلکه سعادت دنیا و آخرت را به دست میآوریم.
شاید با عقل خودمان به خیلی از چیزها نتوانیم دست پیدا کنیم، اما با تمسک به عقل کل و پیروی از او که هیچ خطایی در او راه ندارد میتوانیم راه سعادت را طی کنیم. در آیات قرآن و روایات، مکرر دنیا و آخرت با هم ذکر شده است. خدا دنیا را مقدمه آخرت قرار داده است؛ اصلاً برای اینکه بتوانیم به آخرت خوبی داشته باشیم جز اینکه از دنیا استفاده کنیم، راهی نیست. کسانی که در این دنیا بد زندگی میکنند، آخرت بدی دارند، کسانی که در این دنیا خوب زندگی میکنند، آخرت خوبی هم دارند. فقط معنای بدی و خوبی را عقل کل تشخیص میدهد. اگر مطیع آن عقل کل باشیم، بدی و خوبی برای ما روشن میشود.
تنظیم زندگی بر اساس بندگی
اگر دنبال علم هستید، اول و آخر علم، دست اهلبیت(علیهمالسلام) است. اگر دنبال زندگی بهتر در دنیا هستید، بهترین زندگی در دنیا را میتوانید با اهلبیت(علیهمالسلام) داشته باشید. کسانی که بندگی خدای متعال را میکنند و مطیع اهلبیت(علیهمالسلام) هستند، دنیای بدی ندارند. هر چقدر انسان بیشتر عبد خدا باشد، آرامش و بهرهاش از این دنیا بیشتر است. اهلبیت(علیهمالسلام) فقط در مورد آخرت، قبر و... سخن نگفتهاند، نیامدهاند تا فقط برای ما احکام نماز و روزه بگویند. امام صادق(علیهالسلام) حوزه علمیهای داشتند که چهارهزار شاگرد در آن تحصیل علوم مختلف میکردند. در حوزه علمیه امام صادق(علیهالسلام) غیر از تفسیر قرآن، فقه و علوم دینی، علوم شناختی و فلسفی، علم نجوم و ستارهشناسی، فیزیک، شیمی، ریاضی، زبان، علوم غریبه، طب، شعر و ادب، رجال، حدیث، جغرافیا و... تدریس میکردند. جابربنحیان که امروز در همه دنیا به عنوان پدر علم شیمی شناخته شده است، شاگرد امام صادق(علیهالسلام) بوده. دین برای همه شئون زندگی آمده است. خدا خواسته ما در این دنیا زندگی و بندگی کنیم، اگر زندگی را بر اساس بندگی تنظیم کنیم، همه مسائل حل میشود.
اسلام فقط تکالیف فردی نیست
به مسلمانان دنیا القا شد که اسلام باعث عقبماندگی است، دین فقط نماز و روزه است ولاغیر. کار به مسائل دنیا، ثروت، قدرت و... ندارد؛ اسلام یک دین فردی است که باید گوشه خانه نمازتان را بخوانید و به بقیه کارها هم کار نداشته باشید، مملکت را سیاستمداران اداره میکنند. اما انقلاب اسلامی ایران، خلاف آن را ثابت کرد. امام(رضواناللهعلیه) ثابت کردند که اینگونه نیست، بلکه اسلام برای اداره امور است. تنها پیغمبر(صلیاللهعلیهوآله) و امیرالمؤمنین(علیهالسلام) حکومت تشکیل دادند، ولی بقیه اهلبیت(علیهمالسلام) را نگذاشتند حکومت تشکیل دهند؛ همه علوم دست اهلبیت(علیهمالسلام) است و اگر اجازه داده بودند حاکمیت از اول در اختیار امیرالمؤمنین(علیهالسلام) قرار بگیرد، دنیا جور دیگری پیش رفته بود.
ناکارآمدی علوم انسانی و فلسفه غرب
عالم بزرگوار عالم تشیع مرحوم میرزای اصفهانی(رحمتالله علیه)، تشرفی دارد محضر امام عصر(ارواحنافداه) و از حضرت جملهای نقل میکند. میگوید: حضرت به من فرمودند: «طَلَبُ المَعارفِ مِن غَیرنا اَهلَ البَیتِ مُساوِقٍ لِاِنکارِنا»[1]؛ طلب معارف از غیر طریق ما اهلبیت، مساوی با انکار ما اهلبیت است.
انسانشناسیای که امروزه در دانشگاهها تدریس میشود، پایه غربی دارد. پایه علوم انسانی، علوم شناختی، فلسفه و... در نظام غیرتوحیدی و در اندیشههای اومانیستی(انسانگرایی) است؛ اندیشههایی که خدا را انکار میکند، چگونه انسان را که آفریده خداست، تعریف میکند؟! چگونه میشود به انسانشناسی چنین تفکری اعتماد کرد؟! لذا اگر کسی روانشناسی غربی یا فلسفه غرب بخواند ولی فلسفه اسلامی و انسانشناسی اسلامی را نداند، دانش او انکار حقائق عالم و انکار اهلبیت(علیهمالسلام) و عقل کل است. چگونه ممکن است کسانی که بخشی از عالم را قبول ندارند، خدا، معنویات و متافیزیک را قبول ندارند و در معادلات علمیشان به حساب نمیآورند و فقط انسان و مادیات را ملاک قرار میدهند، در مورد عالمی که قطعاً عالم فراماده و ملکوت است و معنویت هم در آن نقش دارد بتوانند درست قضاوت کنند؟! نمیتوان روح و متافیزیک را انکار کرد.
سعادت کامل ما در گرو چیست؟
اصل علم در اختیار اهلبیت(علیهمالسلام) است؛ چه علوم تجربی که ما به آن میگوییم علوم بشری و تجربی، چه علوم الهی، همه علوم به طور کامل در اختیار اهلبیت(علیهمالسلام) است. بنابراین نه تنها أخذ معارف، علوم شناختی و.... از طریق غیراهلبیت(علیهمالسلام) مساوی با انکار عقل کل است، بلکه حتی علوم تجربی هم همین است.
مثلاً علوم جدید مثل علم صنعت و تکنولوژی که بشر به آن دست پیدا کرده، ولی همین صنعت به لایه اُزون آسیب زده است. تکنولوژی ارتباطات جمعی، موبایل و اینترنت اشعههای خطرناکی دارد؛ درست است که باعث دستاوردهای زیادی شده و در کمترین زمان با طرف دیگر کره زمین ارتباط برقرار میکنیم ولی اشعههای آن، به مغز و جسم ما آسیب میزند. گوشیهای موبایل چه ضررها و آسیبهایی دارد. تکنولوژی و صنعت خیلی پیشرفت کرده ولی آسیب هم دارد. کدام علم و دانش است که صنعت و تکنولوژی آن آسیب ندارد؟! همان علمی که از طریق عقل کُل به ما برسد و این در زمان ظهور حضرت مهدی(عجل الله تعالی فرجه الشریف) اتفاق خواهد افتاد. روایات هم دالّ بر این است که امکانات جدیدی در زمان ظهور به دست میآید بدون اینکه آسیبی به انسانها برسد. چنین علمی هنوز در اختیار بشر نیست.
بنابراین اصل علم، در زمینه همه علوم شناختی و فلسفی، علوم الهی، حتی علوم تجربی، در اختیار عقل کل و حجت خداست و سعادت کامل در گرو پیروی کامل از عقل کل یا همان حجت خداست.
علت عقب ماندگی از علم، دوری از اهلبیت(علیهمالسلام) است
نباید تصور کنیم که امام معصوم(حجت خدا) و سلسله متصل به حجت الهی که علمای ربّانی و حوزههای علمیهاند، کارشان فقط و فقط منحصر در دین فردی و یک سلسله عبادات است، خیر؛ اینطور نیست. اینکه ما عقبیم، به این دلیل است که دشمنان ما را عقب نگه داشتند. اگر امیرالمؤمنین(علیهالسلام) به حکومت رسیده بود و همه معصومین(علیهمالسلام) در رأس قدرت و حکومت بودند و همه دین را بر بستر حکومت با همه ظرفیتهایش شکوفا کرده بودند، امروز مسلمانان وضعیت بهتری داشتند. شیطان درست تشخیص داد، شیاطین جنّ و انس درست متوجه شدند و از مبدأ، ریل پیشرفت بشریت را عوض کردند.
نقطه آغاز اختلاف
در روایت است که اگر امیرالمؤمنین(علیهالسلام) در رأس حاکمیت بود و حقّ امیرالمؤمنین(علیهالسلام) ضایع نشده بود، در روی کرۀ زمین دو نفر با هم اختلاف نداشتند و امروز در روایت میفرماید دو نفر نیستند که باهم اختلاف نداشته باشند! وقتی خدای ما یکی و قبله ما یکی است، اگر از حجت خدا هم تبعیت کنیم، دوئیت و اختلاف معنی ندارد. اختلاف از جایی شروع میشود که عقل کل را کنار میزنند.
تلاش حضرت زهرا(سلاماللهعلیها) برای جلوگیری از انقلاب شوم
حضرت زهرا(سلاماللهعلیها) میبینند بعد از رحلت پیامبر(صلیالله علیه و آله) جامعه دارد از عقل کل فاصله میگیرد و از مسیر عقلانیت و هدایت اصلی خارج میشود، به عبارتی جامعه دارد از سعادت و موفقیتهای مادّی و معنوی جدا میشود، از اینرو حضرت به مسجد میآیند سخنرانی میکنند، به در خانه مردم میروند، خودشان را به آب و آتش میزنند تا جلوی یک انقلاب شوم را بگیرند.
حضرت خطاب به مردم میفرمایند: «انْقَلَبْتُمْ عَلَیٰ أَعْقَابِکُمْ»[2]؛ میخواهید به عقب برگردید. حضرت میدانند که اگر این انقلاب اتفاق بیفتد و مردم به تفکر جاهلیت برگردند، چه میشود. قرار نیست مردم دیگر نماز نخوانند و روزه نگیرند، ولی همه این عبادات و حتی حکومت اگر در دست حجت خدا و عقل کل باشد، مسیر دین درست طی میشود. اگر همه عبادات باشد، ولی حجت خدا در رأس نباشد، همه عبادتها ملعبه شیطان میشود. نماز، روزه، حج، زکات، خمس و... بدون حجت خدا دستاویز شیطان میشود و در مسیر جاهلیت است.
اهلبیت(علیهمالسلام)، مسیر مستقیم سعادت
بنیامیه و بنیعباس در دوران 250 سالهای که حاکم بودند، هم نماز میخواندند، هم حج میرفتند؛ همۀ این عبادات بود، ولی مثل اتومبیلی مسیر را اشتباه میرود، هرچه بیشتر عبادت میکردند دورتر میشدند. مسیر درست سعادت، مسیر اهلبیت(علیهمالسلام) هست. امیرالمؤمنین(علیهالسلام) فرمودند: «أنا صِراطُ اللّهِ المُستَقیمُ»[3]؛ من صراط مستقیم هستم. وقتی مسیر هدایت عوض شده باشد هرچه مردم نماز بخوانند، عبادت کنند و.. نتیجه نمیدهد. ولایت خیلی مهم است. البته این به این معنی نسیت که اگر کسی ولایت داشت، دیگر بدون نماز و عبادات به بهشت میرود. نه؛ خیلیها هم در مسیر هستند، ولی چون قانون مسیر را رعایت نمیکنند، از مسیر خارج میشوند.
توحید در خطبه حضرت زهرا(سلاماللهعلیها)
حضرت زهرا(سلاماللهعلیها) خطبه خود را با حمد و ستایش خدا آغاز میکنند. حضرت با ستایش خدا نظام توحید را تبیین میکنند. میخواهند به مردم بفهمانند که شما دارید بیراهه میروید. حضرت در ابتدای خطبه خدا را به همه معرفی میکنند. به عبارتی میفرمانید توحیدتان خراب است؛ اگر توحید داشتید، امیرالمؤمنین(عقل کل) را کنار نمیگذاشتید. خدا از طریق او به شما وصل است، شما از طریق او به خدا وصل هستید. شما دارید اتصال با خدا را قطع میکنید. «واعتصموا بحبل الله».
یادآوری وضعیت اسفناک دوران جاهلیت
بعد حضرت شرایط قبل از بعثت پیغمبر(صلیاللهعلیهوآله) را توضیح میدهند. میفرمایند شما در دوران جاهلیت اوضاع وخیمی داشتید. رسول خدا(صلیاللهعلیهوآله) شما را از فرش به عرش رساند. میفرمایند خوردنیهایتان خوردنی نبود؛ جایی که شترها ادرار میکردند و آب میخوردند شما هم آب میخوردید... میفرمایند: «مُذْقَةَ الشَّارِبِ»، شما محل چشیدن و آشامیدن تشنگان بودید؛ یعنی از شما میدوشیدند. شما امنیت نداشتید؛ هرکس میرسید به شما لگدی میزد. «وَ مَوْطِیءَ الْاَقْدامِ» شما زیر پا بودید. نمیفرمایند زیردست بودید، میفرمایند زیر پا بودید(له شده بودید). «وَ نُهْزَةَ الطَّامِعِ»؛ محل فرصتطلبی طمعکاران بودید. «اَذِلَّةً خاسِئینَ»؛ مردم ذلیلی بودید، آداب اجتماعی بلد نبوید. حضرت مفصل یادآوری میکنند که شما در دوران جاهلیت چه بودید و پیغمبر(صلیاللهعلیهوآلهوسلم) شما را نجات داد. یعنی علاوه بر آخرت، حتی نان و آب و جسم و جانتان را هم پیغمبر(صلیاللهعلیهوآلهوسلم) اصلاح کرد.
دنیا و آخرت تنها با ولایت درست میشود
بعد حضرت رو به غاصبان حکومت، میفرمایند شما نمیتوانید دنیای مردم را درست کنید، بلکه آخرت مردم را هم خراب میکنید. آن کس که میتواند دنیا و آخرت مردم را درست کند، حجت خداست. حضرت میفرمایند: «أَفَحُکْمَ الْجَاهِلِیَّةِ یَبْغُونَ ۚ وَمَنْ أَحْسَنُ مِنَ اللَّهِ حُکْمًا لِقَوْمٍ یُوقِنُونَ»[4]، آیا میخواهید به آن دوران کثیف برگردید که نه دنیاتان دنیا بود و نه آخرت داشتید؟! کسانی که اهل یقین باشند میدانند که حکم خدا بهترین حکم است. آنجا حضرت فلسفه وجوب جهاد، نماز و... را توصیف میکنند. چراکه یکسری عبادات قبل از اسلام هم بوده، مانند حج که قبل از اسلام هم بتپرستان کعبه را طواف میکردند. امّا چطور طواف میکردند و با چه نگاهی؟ قبل از اسلام هم جنگ و جهاد داشتند، امّا جهاد فیسبیلالله با جهاد فیسبیل الطاغوت فرق میکند، مسئله این است. حضرت زهرا(سلاماللهعلیها) یکییکی فلسفه عبادات مانند نماز، روزه، جهاد و.. را ذکر میکنند.
منشأ ظهور 72 فرقه در اسلام
حضرت زهرا(سلاماللهعلیها) دلایل و فلسفه برخی از احکام را میگویند، چراکه میدانند بعدها هم جهاد خواهد بود، اما فیسبیلالله نیست. مسلمانان میجنگند و کشورگشایی هم میکنند اما نه با معیارها و شاخصهای رسول خدا(صلیاللهعلیهوآلهوسلم). اسلام را تبلیغ میکنند اما نه اسلامی که با گفتمان پیامبر(صلیاللهعلیهوآلهوسلم) تعریف شده، بلکه اسلام خودشان را معرفی میکنند. نماز خوانده میشود، اما نمازشان « تَنْهَیٰ عَنِ الْفَحْشَاءِ وَالْمُنْکَرِ»[5] نیست. حاکمانی خواهند آمد که نماز میخوانند، شراب هم میخورند؛ بین احکام شریعت و حرام شریعت جمع میکنند.
حضرت در مسجد مدینه در مقابل همه میفرمایند: «وَ طاعَتَنا نِظاماً لِلملّه وَ اِمامَتَنا اَماناً لِلفُرقه»؛ شریعت و ملت نظامش به وسیله ما، اهلبیت شکل میگیرد. دین و دنیای مردم با اطاعت از ما سامان میگیرد؛ دیگران جایگاه و شرایط امامت را ندارند. «اَماناً لِلفُرقه» شما اگر از اطراف ما دور شوید تکهتکه میشوید. همین هم شد؛ بعد از پیامبر(صلیاللهعلیهوآلهوسلم) مردم 72 فرقه شدند. پیامبر(صلیاللهعلیهوآلهوسلم) هم قبلاً این مطلب را فرموده بودند. فُرقت یعنی جدایی، پارگی. جدایی یعنی یک دین با این همه شعبه! مگر امکان دارد یک پیامبر مبعوث شود و یک دین و یک کتاب آورده باشد، ولی این همه فرقههای مختلف تحت لوای آن دین ظهور کنند و همه بر حق باشند؟! وقتی حقیقت و عقل کل را کنار گذاشتند، چنین بلایی بر سر امت آمد و گرفتار مصیبتها شدیم. در این میان تنها یک فرقه ناجیه است که آن شعیان اهل بیت(علیهمالسلام) هستند.
ایران، تنها کشور امن در دنیا
وقتی امامت و اطاعت از اهلبیت(علیهمالسلام) گرفته شد، این همه تفرق ایجاد شد و این تفرق درست نمیشود مگر اینکه مردم حول محور اهل بیت(علیهمالسلام) باشند. امامت و اطاعت از ایشان باید در زمان معصوم، حول محور امام معصوم(علیهالسلام) و در زمان غیبت امام معصوم، حول محور نائب امام معصوم باشد. امروز در دنیا و در میان همه کشورهای اسلامی، امنترین کشور، ایران است. حتی عراق که چند تن از ائمه ما آنجا مدفوناند و مرجعیت وجود دارد، نظام اهلبیت(علیهمالسلام) حاکم نیست. دشمن نگداشته و هنوز هم نمیگذارد، حکومت اهلبیت(علیهمالسلام) شکل بگیرد. ایران هم که تنها کشور در روی کره زمین هست که حکومت شیعه دارد، بیش از چهل سال است با این همه فتنه و مانع روبهرو هست.
هدف حضرت زهرا(سلاماللهعلیها) از مبارزه
مبارزه فاطمه زهرا(سلاماللهعلیها) در برابر انقلابی بود که در حال برای برگرداندن امت اسلامی از مسیر عقلانیت به دوران جاهلیت و از امام حق(عقل کل) به پیشوایان باطل بود. حضرت یک تنه در مقابل کودتای عظیم تاریخی ایستادند و قربانی شدند تا آن انقلاب شوم به اهدافش نرسد. کودتاچیان شاید در ظاهر به اهدافشان رسیدند، ولی باطناً رسوا شدند. امروز شیعه سرپاست. امام حسین(علیهالسلام) هم به شهادت رسیدند اما امروز در قلب آمریکا، در مقابل کاخ سفید، روز عاشورا دستههای عزاداری، پرچم یا حسین را بالا میبرند و عزاداری میکنند.
امام حسین(علیهالسلام)، فاطمه زهرا(سلاماللهعلیها)، امیرالمؤمنین(علیهالسلام) از بین نرفتند، روز به روز هم به علاقهمندانشان اضافه شد و میشود. فاطمه زهرا(سلاماللهعلیها) برای این رسیدن به این هدف خودش و بچه شش ماههاش را به کشتن داد تا حسنین و امیرالمؤمنین(علیهمالسلام) بمانند، تا شیعه بماند و ماند.
مؤمنان کافر!
جاهلیتی که حضرت زهرا(سلاماللهعلیها) برای مبارزه با آن قیام کردند، بر طبق قرآن چهار نوع است: ظنّ جاهلیت، حمیّت جاهلیت، تبرج جاهلیت و حکم جاهلیت.
جامعه گرفتار ظنّ جاهلیت(گمانهای دوره جاهلیت) شده بود. قرآن کریم میفرماید: «یا أیّها الّذین آمَنوا إن تُطیعُوا الّذینَ کَفَروا یَردّوکُم عَلی أعقابِکُم فَتَنقَلِبوا خاسرین»[6]؛ ای کسانی که ایمان آوردهاید اگر از کافران پیروی کنید، شما را به عقب بازمیگردانند. (به عقب بازگشتن یعنی در همه شئون زندگی و حیاتتان، هم در امور مادی و هم معنوی شما را به عقب بازمیگردانند) و از دینتان رویگردان میکنند و از زیانکاران خواهید شد. آنان سرپرست شما نیستند، بلکه خدا سرپرست شما و بهترین یاور است.
کفار بر دو نوع هستند. 1ـ کفار حربی که خدا را قبول ندارند و با اسلام در ستیز و جنگ هستند. 2ـ کفاری که دشمنی خود را علنی نمیکنند؛ در دلشان کفر هست، ولی در ظاهر رفتار مؤمنانه نشان میدهند. از هر دو نوع کفار برحذر باشید! به حرف کفار بیرونی(حربی) گوش ندهید، از آنها پیروی نکنید، چراکه شما را به عقب برمیگردانند. به حرف کافران داخلی(منافقین) که حرف کافران بیرونی را تکرار میکنند هم گوش ندهید. خدا قصد دارد کافران بین شما را رسوا کند. میفرماید به زودی به خاطر اینکه شرک دارند، هراسی در دل اینها میاندازیم. «و جایگاهشان آتش است و بد جایی است جایگاه ستمکاران.» خدا برنامه دارد منافقین را که در دلشان کفر است رسوا کند؛ نه حتی منافقین، بلکه آن کسانی که فکر میکنند مؤمن هستند، اما کافرند، دست آنها را هم با امتحاناتی برای خودشان و بعضاً بنابر مصلحت برای مؤمنین رو کند.
وضعیت متفاوت مسلمانان در جنگ احد
«وَلَقَدْ صَدَقَکُمُ اللَّهُ وَعْدَهُ إِذْ تَحُسُّونَهُم بِإِذْنِهِ حَتَّی إِذَا فَشِلْتُمْ وَتَنَازَعْتُمْ فِی الْأَمْرِ وَعَصَیْتُم مِّن بَعْدِ مَا أَرَاکُم مَّا تُحِبُّونَ مِنکُم مَّن یُرِیدُ الدُّنْیَا وَمِنکُم مَّن یُرِیدُ الْآخِرَةَ ثُمَّ صَرَفَکُمْ عَنْهُمْ لِیَبْتَلِیَکُمْ وَلَقَدْ عَفَا عَنکُمْ وَاللَّهُ ذُو فَضْلٍ عَلَی الْمُؤْمِنِینَ»[7]؛ و [در نبرد اُحد] قطعاً خدا وعده خود را با شما راست گردانید: آنگاه که به فرمان او، آنان را میکشتید، تا آنکه {در پاسداری از گذرگاه احد} سست شدید و در کار [جنگ و بر سر تقسیم غنایم] با یکدیگر به نزاع پرداختید؛ و پس از آنکه آنچه را دوست داشتید [یعنی غنایم را] به شما نشان داد، از دستور پیامبر(صلیاللهعلیهوآلهوسلم) نافرمانی نمودید. برخی از شما دنیا را و برخی از شما آخرت را میخواهد. سپس برای آنکه شما را بیازماید، از [تعقیب] آنان منصرفتان کرد و از شما درگذشت، و خدا نسبت به مؤمنان، با تفضل است.
جنگ احد دو قسمت داشت. ابتدا مسلمانها پیروز شدند، ولی بعد شکست خوردند.
ادامۀ آیات میفرماید: «إِذْ تُصْعِدُونَ وَلَا تَلْوُونَ عَلَیٰ أَحَدٍ وَالرَّسُولُ یَدْعُوکُمْ فِی أُخْرَاکُمْ فَأَثَابَکُمْ غَمًّا بِغَمٍّ لِّکَیْلَا تَحْزَنُوا عَلَیٰ مَا فَاتَکُمْ وَلَا مَا أَصَابَکُمْ وَاللَّهُ خَبِیرٌ بِمَا تَعْمَلُونَ»[8]؛ یاد کنید هنگامی را که از صحنۀ پیکار دور میشدید فرار میکردید، و به هیچکس توجه نمیکردید، و آنچنان دور شدید که پیامبر(صلیاللهعلیهوآلهوسلم) پشت سر آخرین نفرات شما، شما را به بازگشت فرامیخواند ولی اعتنایی نمیکردید.
فرار کردند طوری که پیامبر(صلیاللهعلیهوآله) آخرین نفر شد. یعنی حضرت هنوز در میدان ایستاده بود، همه پیغمبر(صلیاللهعلیهوآلهوسلم) را رها کردند و فرار میکردند. هرچه پیامبر(صلیاللهعلیهوآله) فریاد میزد: برگردید مقاومت کنید، گوش نمیدادند، فرار کردند.
«ثُمَّ أَنزَلَ عَلَیْکُم مِّن بَعْدِ الْغَمِّ أَمَنَةً نُّعَاسًا یَغْشَیٰ طَائِفَةً مِّنکُمْ ۖ وَطَائِفَةٌ قَدْ أَهَمَّتْهُمْ أَنفُسُهُمْ یَظُنُّونَ بِاللَّهِ غَیْرَ الْحَقِّ ظَنَّ الْجَاهِلِیَّةِ»؛ پس از آن خداوند غم از دستدادن یاری خدا را، به جای غم از دستدادن غنائم و تحمل گزندها به شما عطا کرد تا بر آنچه از دست شما رفته و گزندهایی که به شما رسیده بود اندوه نخورید، و خدا به آن چه میکنید آگاه است. سپس بعد از آن اندوه، آرامشی که خوابی سبک را در پیداشت، بر شما نازل کرد.
بعد خدا آرامشی را نازل کرد که باعث شد آرام چشمهایشان به هم برود و یک خواب سبک به آنها دست داد. خدا میفرماید: وقتی ما این کار را کردیم تنها گروهی از شما را این خواب و آرامش فراگرفت که همّ و غمّشان آخرت بود. آرامش و خواب بر آنها اثر کرد. ولی گروه دیگر که از فرار خود پشیمان نشده بودند، و به سوی پیامبر پیامبر(صلیاللهعلیهوآلهوسلم) بازنگشتند و تنها حفظ جانشان برای آنان اهمیت داشت، آرامش نیافتند و از بیم و هراس چشم بر هم ننهادند. آنان دربارۀ خدا همچون گمان دوران جاهلیت، گمانی نادرست بردند و گفتند آیا چیزی از این کار یعنی پیروزی در جنگ از آنِ ما هست؟!
فرار کرده بودند، نگران و مضطرب میگفتند «یَقُولُونَ هَل لَّنَا مِنَ الْأَمْرِ مِن شَیْءٍ قُلْ إِنَّ الْأَمْرَ کُلَّهُ لِلَّهِ یُخْفُونَ فِی أَنفُسِهِم مَّا لَا یُبْدُونَ لَکَ یَقُولُونَ لَوْ کَانَ لَنَا مِنَ الْأَمْرِ شَیْءٌ مَّا قُتِلْنَا هَاهُنَا قُل لَّوْ کُنتُمْ فِی بُیُوتِکُمْ لَبَرَزَ الَّذِینَ کُتِبَ عَلَیْهِمُ الْقَتْلُ إِلَی مَضَاجِعِهِمْ وَلِیَبْتَلِیَ اللَّهُ مَا فِی صُدُورِکُمْ وَلِیُمَحِّصَ مَا فِی قُلُوبِکُمْ وَاللَّهُ عَلِیمٌ بِذَاتِ الصُّدُورِ»؛[9] سپس [خداوند] بعد از آن اندوه، آرامشی [به صورت] خواب سبکی، بر شما فرو فرستاد، که گروهی از شما را فرا گرفت، و گروهی [تنها] در فکر جان خود بودند؛ و در باره خدا، گمانهای ناروا، همچون گمانهای [دوران] جاهلیت میبردند. میگفتند: «آیا ما را در این کار اختیاری هست؟» بگو: «سررشته کارها [شکست یا پیروزی]، یکسر به دست خداست.» آنان چیزی را در دلهایشان پوشیده میداشتند، که برای تو آشکار نمیکردند. میگفتند: «اگر ما را در این کار اختیاری بود، [و وعده پیامبر واقعیت داشت،] در اینجا کشته نمیشدیم.» بگو: «اگر شما در خانههای خود هم بودید، کسانی که کشته شدن بر آنان نوشته شده، قطعاً [با پای خود] به سوی قتلگاههای خویش میرفتند. و [اینها ] برای این است که خداوند، آنچه را در دلهای شماست، [در عمل] بیازماید؛ و آنچه را در قلبهای شماست، پاک گرداند و خدا به راز سینهها آگاه است.
گناهان کوچک سبب لغزشهای بزرگ میشود
به عبارتی منظورشان این بود: اگر ما میدانستیم شکست میخوریم خودمان را به کشتن نمیدادیم. ما فکر میکردیم پیغمبر(صلیاللهعلیهوآلهوسلم) کارش درست است. گاهی مثلاً برای اینکه ضرری نکنیم، حقی را زیر پا میگذاریم، تکلیفی را ترک میکنیم.
زمان جنگ مادری بود که فرزند سرباز داشت. مدام غصۀ میخورد که مبادا یکوقت جوانش را به جبهه بفرستند و کشته شود. بالأخره آن جوان به انحاء مختلف جان سالم به در برد و برگشت. روز آخری که سربازیاش تمام شد و کارت پایان خدمتش را گرفت، در خیابان تصادف کرد و مرد. گاهی ما گمان میکنیم یک سری عوامل مرگ و زندگی ما را جلو یا عقب میاندازد. مثلاً گمان میکنیم اگر امربهمعروف و نهیازمنکر کنیم، آسیب میبینیم و عمر ما کوتاه میشود یا رزق ما کم میشود! این شرک است.
قران کریم در آیات فوق، میفرماید: کسانی از شما که روز برخورد آن دو گروه (یعنی مسلمانها و مشرکین احد) در میدان احد، روی برتافتند و گریختند، تنها شیطان آنان را به سبب برخی از گناهانی که قبلاً مرتکب شده بودند، لغزاند. ما گاهی اشتباهی مرتکب میشویم و صد دلیل میآوریم تا اشتباهمان را به گردن دیگران بیندازیم. با نگاه توحیدی آدم بدون دلیل نمیلغزد. میفرماید اگر گناهان کوچک را راحت انجام میدهید، به گناهان بزرگ هم مبتلا خواهید شد.
یک عده در تنگه ماندند و تا آخر هم محکم ایستادند. عده قلیلی شهید شدند. بقیه تنگه را رها کردند به هوای غنیمت، پایین آمدند. با این گمان که مگر میشود پیغمبر(صلیاللهعلیهوآلهوسلم) شکست بخورد؟! مگر میشود ما شکست بخوریم؟! همه جنگهای قبل از آن هم هیچ شکستی در کار نبود. میفرماید اگر یکوقت خطایی میکنید بروید دنبال خطاهای قبل در درون خودتان بگردید. شیطان به سبب لغزشهایی که داشتند، اینها را از اطاعت فرمان پیغمبر(صلیاللهعلیهوآلهوسلم) لغزانید، ولی خدا از آنان درگذشت، چراکه خدا آمرزنده و بردبار است.
بررسی عوامل پیروزی و شکست جنگ احد
مراحلی که خدا در این آیات ذکر کرده را توجّه کنید: 1. از دستور رسول خدا(صلیاللهعلیهوآلهوسلم) که نافرمانی از خدای متعال است نافرمانی کردید. 2. بعد از آن نافرمانی شکست خوردید. 3. بعد از شکست فرار کردید. 4. وقتی فرار کردید، خدا غمی بر دل شما نازل کرد؛ یعنی غمی در دل شما قرار گرفت، این غم اولیه؛ غم از دست دادن غنیمت بود. مادام حسرت میخوردید که هیچ غنیمتی دست شما را نگرفته است. 5. غم ثانویهای خداوند فرستاد که غم معنوی و مقدسی بود. خداوند میفرماید: «غَمًّا بِغَمٍّ»[10]؛ من غمی روی غم شما آوردم، یک غم کفرآلودی در دلتان بود که من غم و ناراحتی مقدسی بر دل شما وارد کردم، تا آن غمها را از بین ببرد. (غم نافرمانی و تنها گذاشتن پیامبر(صلیاللهعلیهوآلهوسلم)، شکست اسلام) این غم مقدس است که منجر به توبه میشود.
غم دومی که از سوی خداوند فرستاده شد روی یک عده تأثیر گذاشت، ولی روی عدهای تأثیر نگذاشت. یک عده به وسیله آن غم دوم، آرامشی گرفتند که باعث نعاس(خواب سبک، چرت) شد. آرامش پیدا کردند و اضطراب از آنها دور شد. آنها به اصطلاح قرآن «مِنکُم مَن یرید الآخره» بودند؛ همان کسانی که فریب خوردند و فرار کرده بودند ولی در باطن آخرت را قبول داشتند، برنامهریزیشان معنوی و الهی بود، بنا نداشتند صحنه را ترک کنند، به حرف آنهایی که کفر میگفتند گوش داده بودند. یک لحظه تحلیل آنها را قبول کرده و گفتند پیامبر(صلیاللهعلیهوآلهوسلم) که شکست نمیخورد، اینجا تنگه است و دشمن نیست، برویم مذاکره کنیم و غنیمت جمع کنیم. از تنگه پایین آمدند و شکست خوردند. دستهای که فریب خورده بودند، ناراحت بودند، غم مقدس آنها را گرفت. چون ایمان، عمق دلشان بود و کفر نداشتند، خداوند آنها را عفو کرد و غم نامقدس به مقدس تبدیل کرد و امنیت و آرامش به آنها داد. ولی عده دیگر با همین غم مقدس، آرامش و خواب سبک را نگرفتند.
چه کسانی به خدا ظن جاهلیت دارند؟
دسته دوم کسانی بودند که قرآن میفرماید: «مَنْ یُرِیدُ الدُّنْیَا»؛ آنهایی که اراده دنیا داشتند و هنوز هم رها نکرده بودند. هنوز هم پشیمان و ناراحت نبودند که پیامبر(صلیاللهعلیهوآلهوسلم) و دین خدا را تنها گذاشتند و این شکست را به پیامبر(صلیاللهعلیهوآلهوسلم) تحمیل کردند. «وَطَائِفَةٌ قَدْ أَهَمَّتْهُمْ أَنْفُسُهُمْ یَظُنُّونَ بِاللَّهِ غَیْرَ الْحَقِّ ظَنَّ الْجَاهِلِیَّةِ»[11]؛ خودشان برای خودشان مهم بودند، خودمحور و خودپرست بودند، همه چیز را برای خودشان میخواستند. اینها به خداوند ظن جاهلیت برده بودند.
کسانی که در دلشان کفر است، ظن جاهلیت دارند. «یَظُنُّونَ بِاللَّهِ غَیْرَ الْحَقِّ»؛ به خداوند گمان غیرحق بردند. میگفتند: خدا خوبتر از آن است که ما کنار پیامبر(صلیاللهعلیهوآله) باشیم و شکست بخوریم؛ مگر میشود که ما در کنار پیامبر(صلیاللهعلیهوآله) باشیم و شکست بخوریم؟! «یَقُولُونَ هَلْ لَنَا مِنَ الْأَمْرِ مِنْ شَیْءٍ»، مگر میشود ما پیروز نشویم؟!
خطر گرفتاری در ظن جاهلیت
علامه طباطبایی(رضوانالله تعالی علیه) درباره چنین افرادی میفرمایند: آنها کسانی بودند که بتپرست بودند، مسلمان شده بودند ولی هنوز در حال و هوای دوران جاهلیت قبل از اسلام زندگی میکردند. آنها به خاطر موقعیت و موفقیت، اسلام آورده بودند، گمان میکردند به اصطلاح نان در مسلمان شدن است، فکر میکردند هم دنیا را دارند و هم آخرت را. میگفتند به پیامبر(صلیاللهعلیهوآله) ایمان میآوریم، هم دنیایمان و هم آخرتمان فراهم است. گمان میکردند چون پیامبر(صلیاللهعلیهوآلهوسلم) فرستاده خداوند و اسلام هم آخرین دین است، دیگر شکستی در کار نیست. قرآن میفرماید این گمان، ظن جاهلیت به خداوند بود. امروز هم خیلی از مؤمنین هم گرفتار این ظن جاهلیت هستند.
اشاره به برگشت مردم مدینه به جاهلیت
حضرت زهرا(سلاماللهعلیها) در خطبه خود فرمودند: پدر من دنیای شما را آباد کرد. در وضعیت نابسامانی زندگی میکردید و فرهنگی اجتماعی نداشتید. شما را رشد داد، به شما عظمت داد، چه شد که وقتی پیامبر(صلیاللهعلیهوآله) از دنیا رفت، دوباره هوای دوران جاهلیت کردید و هوسهای دوران جاهلیت زنده شد و مهاجرین و انصار دوباره دچار اختلاف شده و به دنبال حقخواهی از حکومت آمدند؟! میخواستند سهم خود را از حکومت پیامبر(صلیاللهعلیهوآله) بگیرند. گفتند ما مجاهدت کردیم، بعضی از آنها گفتند ما مهاجریم، بعضی گفتند ما انصاریم و... به دنبال سهمخواهی آمدند. در حالی که پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) فرمود: «إِنَّ أَکْرَمَکُمْ عِنْدَ اللَّهِ أَتْقَاکُمْ»[12]، معیار برتری تقواست.
سهمخواهی و منفعتطلبی بعد از پیامبر(صلواتاللهعلیه)
در دوران جاهلیت دو قبیله اوس و خزرج بهخاطر یک شتر که از یک قبیله کُشته شده بود، چهل سال با هم میجنگیدند و آدم میکُشتند. حضرت زهرا(سلاماللهعلیها) با یک مثال دوباره به انها یادآوری میکنند، میفرمایند: به سراغ شتر خلافت رفتید. بعد میفرمایند: «تُسِرُّونَ حَسْواً فِی ارْتِغَاء» رفتید، تا از منفعتش بنوشید. خلافت را به شتر تشبیه میکنند. دوباره سر یک شتر(شتر خلافت)، میخواهید آدم بکُشید؟!
همین کار را هم کردند. انقلاب شوم اتفاق افتاد و فاطمه زهرا(سلاماللهعلیها) هرچه استدلال کردند، حرف زدند، با عقلانیت و نورانیت محض، حقایق را برملا کردند، باز هم اخلاق جاهلیت برگشت.
فاطمه(سلاماللهعلیها) تنها مدافع ولایت
از اخلاق جاهلیت است که سر پول و قدرت، دست به هر کاری بزنند. بین در و دیوار فاطمه(سلاماللهعلیها) را زدند و امیرالمؤمنین(علیهالسلام) را دست بسته با طناب به گردن با سر و پای برهنه از خانه بیرون بردند.
ما به خاطر ولایت نه یک سیلی خوردیم، نه کسی به ما توهینی کرده است. آقایی میکنیم و زندگی میکنیم، محترم هم هستیم. آیا امروز ما برای ولایت، سینه سپر کردهایم، مانعی هستیم که دشمن به ولی زمانمان نرسد؟! فاطمه زهرا(سلاماللهعلیها) را زدند، افتاد. امیرالمؤمنین(علیهالسلام) را به مسجد بردند. دوباره فاطمه زهرا(سلاماللهعلیها) به مسجد رفت آنجا سخنرانی کرد، امیرالمؤمنین(علیهالسلام) را برداشت به خانه آورد. دوباره به امیرالمؤمنین(علیهالسلام) عرض کرد: آقا، بلند شو برویم درِ خانههایشان، یکییکی من حرف بزنم. با پهلوی شکسته و سینه مجروح به درِ تکتک خانهها رفت.
یاد بچههای زمان جنگ افتادم که در بیمارستان مجروح بودند طاقت نمیآوردند. مرخص که میشدند میگفتند امام(رحمةالله علیه) تنهاست. شهید حاج حسین خرازی ترکش میخورد دستش قطع میشود شهید میشود. خودش بعداً تعریف میکند. میگوید روحم را داشتند بالا میبُردند، میان آسمان به من گفتند: میخواهی بالا بیایی یا میخواهی برگردی؟ حاج حسین خرازی به آن منادی میگوید میخواهم برگردم، امام (رحمةالله علیه) تنهاست...
بیبی سوار بر استری میشوند. حیوان حرکت میکند، پهلوی شکسته آرام ندارد. با سینه مجروح.... درِ خانهها میرفتند. یکییکی با مهاجرین و انصار حرف میزدند. خانه به خانه... بعضیها در را باز نمیکردند. بعضیها بیرون میآمدند، میگفتند ببخشید دختر پیغمبر! دیر آمدید ما قبلاً با فلانی بیعت کردیم! آن زخمهایی که به قلب فاطمه(سلاماللهعلیها) زدند، بیشتر و بدتر از زخمهایی بود که به جسم ایشان زدند. فاطمه(سلاماللهعلیها) از این حرفها سوخت. درد پهلو نمیفهمید، بلکه درد جگر میفهمید.
تبعیت محض حضرت زهرا(سلاماللهعلیها) از حضرت علی(علیهالسلام)
گفتند: آمدهایم عیادت دختر پیغمبر(صلواتاللهعلیه). امیرالمؤمنین(علیهالسلام) فرمودند: باید فاطمه(سلاماللهعلیها) اجازه دهد. آمدند نزد حضرت و فرمودند: بیبی جان اینها به عیادت آمدهاند، هرچه شما بگویید. حضرت زهرا(سلامالله علیها) فرمودند: «البَیتُ بیتک و انا امتک» خانه، خانه توست و من هم کنیز تو هستم. ولایت فاطمه(سلاماللهعلیها) این است. غرق در علی(علیهالسلام) شده است. آقا میفرمایند که پس صلاح هست بیایند.
میآیند این طرف مینشینند، فاطمه(سلاماللهعلیها) سر را برمیگرداند، آن طرف مینشینند فاطمه(سلاماللهعلیها) سر را برمیگرداند. سر را برمیگرداند! چراکه پهلو شکسته است، نمیتواند از این پهلو به آن پهلو شود.
غربت علی(علیهالسلام) در دفن حضرت زهرا(سلاماللهعلیها)
امیرالمؤمنین(علیهالسلام) خواست بدن را غسل بدهد. در روایات دیدم، ده جای بدن فاطمه(سلاماللهعلیها) مجروح شده بوده. «الْمَغْصُوبَةِ [الْمَغْصُوبِ] حَقُّهَا، الْمَمْنُوعَةِ [الْمَمْنُوعِ] إِرْثُهَا، الْمَکْسُورَةِ [الْمَکْسُورِ] ضِلْعُهَاا». امیرالمؤمنین(علیهالسلام) به وصیّت بیبی، زیر لباس غسل میداد، امّا مصیبت بیشتر از آن بود که با چشم دیده نشود، خواست علی(علیهالسلام) نبیند زخمها و دردها را، امّا گاهی امیرالمؤمنین(علیهالسلام) دست از غسل برمیداشت و گریه میکرد.
یکوقت هم دیدند امیرالمؤمنین(علیهالسلام) دست از غسل کشید، سر را گذاشت به دیوار و شروع کرد به گریه کردن. فضه صدا زد: آقا جان، چرا بلندبلند گریه میکنید؟ به بچهها گفتید بلند گریه نکنند! فرمود: بیا آن چه من دارم حس میکنم تو ببین. فضّه جلو آمد یک نگاه کرد به بازو، دید مثل بازوبندی بالا آمده است. فهمید چرا خانمش نمیتوانست دستش را حرکت دهد. یا زهرا...
[1] . مستدرک سفینه البحار 1/10.
[2] . سوره آلعمران، آیه 144.
[4] . سوره مائده، آیه50..
[5] . سوره عنکبوت، آیه 45.
[6]. سوره آل عمران، آیه 149.
[7] . سوره آلعمران، آیه 152.
[8]. همان، آیه 153.
[9]. سوره آل عمران، آیه 154.
[10] . سوره آآلعمران، آیه 153.
[11] . سوره آآلعمران، آیه 154.
[12] . سوره حجرات، آیه 13.