چه کسانی وارد میدان تیه میشوند؟
چه کسانی وارد میدان تیه میشوند؟
چه کسانی وارد میدان تیه میشوند؟
حجتالاسلام مهدوینژاد: تیه ناشی از یک اختلال ادراکی و تحریکی در انسان است. وقتی تنظیم، توازن و تعادل بین قوه ادراک (فهم) و قدرت عمل انسان به هم میریزد، انسان دچار حیرت و سرگردانی میشود // چگونه و چه زمانی تعادل و تنظیم دو قوه درک و عمل به هم میریزد؟ // سرگردانی گاهی فردی، گاهی خانوادگی و گاهی اجتماعی است // حجم بالای اطلاعات متضاد باعث تیه و سرگردانی میشود // به مرور زمان، وقتی انسان نتوانست در وجود خود بین دادههای زیاد و متناقض، نسبتی برقرار کند و تمیز و تشخیص بدهد و دچار تیه شد، کمکم نمیتواند حق را از باطل تشخیص دهد. لذا میبینید بعد از چند سال دینداری و زندگی ارزشی، ناگهان فرد کم میآورد و مسیرش را تغییر میدهد // حضرت فاطمه(علیهاالسلام) در خطبه فدکیه برای اصلاح ادراک مردم و تحریک آنها به اقدام، سخنانی به زبان میآورند که نشان میدهد خود آن حضرت نیز در آن زمان، هم یک قیام ادراکی کردند و هم یک قیام تحریکی. همواره با خطبهها و سخنرانیها، سعی در تغییر مفاهیم در ذهن مردم داشتند و از طرفی در متن جامعه حضور پیدا میکردند و مسلمانان را تحریک به پشتیبانی از حق میکردند
شناسنامه
عنوان: حکایت همچنان باقیست/ مراسم ویژه فاطمیه اول
موضوع: عقوبت «تیه»
زمان: یکشنبه 5 آذر 1402 / شب دوم فاطمیه
مکان: امامزاده سید جعفر محمد(علیهالسلام)
تیه و انواع آن
بحث ما درباره تیه بود. تیه عارضهای به معنای سرگردانی است، سرگشتگی و حیرت که با روح و روان انسان ارتباط دارد. این تیه گاهی فردی است؛ یعنی در انسان ظهور و بروز پیدا میکند، گاهی در درون خانواده اتفاق میافتد و گاهی اجتماعی است و در سطح جامعه اتفاق میافتد.
تیه فردی چیست؟
تیه یا سرگردانی و حیرت فردی این است که شخص در برنامهها و اقدامات خود دچار سرگشتگی میشود؛ این امر چند نوع بروز دارد: یکی این است که شخص امید و انگیزه خوبی دارد و با برنامهریزی وارد کاری میشود ولی وسط کار میبیند چیز دیگری از آب درآمده است. به قول معروف میگویند: چه میخواستیم و چه شد! مثلاً بعد از انتخاب رشته تحصیلی یا شغل، در اواسط کار میبیند توانش را ندارد، مدتی میگذرد و میبینید که اصلاً آن را دوست ندارد یا بازار خوبی ندارد. کل وقت، عمر و سرمایهاش را گذاشته ولی وسط راه پشیمان میشود. یا جوان مؤمنی برای تحصیل به حوزه علمیه میرود، طلبه میشود، با علاقه هم میرود ولی بعد از چند سال کمکم سرد شده و انگیزهاش را از دست میدهد، چرا؟ چون نمیتواند سختیهای طلبگی را تحمل کند و میبینید وسط کار مردد شده است. این را تیه میگویند. بعد از چند سال تحصیل، با هزار شوق و اشتیاق، شغلی را دنبال میکند یا همسر انتخاب میکند، ولی بعد از مدتی متوجه میشود که همسرش آن فردی نیست که میخواست. معمولاً این اتفاق وقتی میافتد که باید بررسی لازم را میکرده و نکرده، جوگیر شده و کاری را شروع کرده یا برایش پیش آمده اما الان متوقف شده و سرگردان و اسیر هوای نفسش شده است. ممکن است آدم مصممی هم باشد، تصمیمی گرفته و وارد کار شده ولی به دلایلی در حین کار دچار سردرگمی میشود، به این حالت، تیه میگویند.
نمونههای تاریخی تیه
نمونههای تاریخی زیادی برای تیه وجود دارد؛ مثلاً برخی از اصحاب پیامبر(صلیاللهعلیهوآله) و اهلبیت(علیهمالسلام) که آدمهای خوبی بودند، بین راه یا در اواخر، راهشان عوض شد. مثل طلحه و زبیر که معروفاند و همه آنها را میشناسند. برخی از وکلای امام کاظم(علیهالسلام) که در بحث وجوهات و ارتباطات با شیعیان و برنامههای دوران خفقان هارونالرشید مورد اعتماد امام بودند، اما وقتی امام کاظم(علیهالسلام) به شهادت رسیدند، وسوسه شدند که چرا این همه پول را باید به فرد دیگر بدهیم! حتی فرقه دروغینی به نام واقفیه (توقفکنندگان) درست کردند که یعنی امام هفتم(علیهالسلام) همان امام آخرند و دوره امامت در امام کاظم(علیهالسلام) متوقف میشود. اینطور به خاطر هوای نفس در تشیع تفرقه انداختند.
تیه آدمهای مُذَبذَب(دمدمی مزاج)
نوع دیگر تیه برای آدمهای مذبذب است؛ آدمهایی که مدام در حال تغییر حال هستند. وارد کاری میشوند، خوب هم شروع میکنند ولی زود دلسرد و دلزده میشوند؛ پس آن را رها میکنند و وارد کار دیگری میشوند یا به عبارتی دمدمیمزاجاند. بعد از مدتی تصمیمگیریهای متعدد و تغییرات زیاد، حالشان بد شده و دچار سرگشتگی میشوند. چند جا برای خواستگاری میرود یا مانند برخی از هنرپیشهها چند بار ازدواج میکند و جدا میشود. چرا؟ چون دچار یک سرگردانی در زندگی خود است. زیاد شغلش را تغییر میدهد، البته ممکن است مشکل از وضعیت اشتغال باشد، ولی اگر آدم بیثبات و دمدمیمزاجی باشد، هیچگاه یکجا نمیماند و هیچوقت در شغل و زندگی به ثبات نمیرسد. آدمهای مذبذب دائماً در حال رفتوآمد بین شرایط و حالات مختلف هستند.
عبیداللهبنحُر جُعفی
نمونه تاریخی هم زیاد دارد که از معروفترین آنها عبیداللهبنحر جعفی است که در زمان امیرالمؤمنین(علیهالسلام) میگفت: حق با حضرت است، بعد به طرف معاویه رفت ولی با معاویه هم دعوایش شد و به سمت امیرالمؤمنین(علیهالسلام) برگشت. هنگام عاشورا، نزدیک حادثه کربلا امام حسین(علیهالسلام) به دنبال او فرستادند که به کمک ایشان برود، آن جمله معروف که «اسب و شمشیرم را میدهم ولی خودم نمیتوانم بیایم» برای همین عبیدالله است. حضرت هم فرمودند که نه خودت را میخواهم، نه اسبت را. با امام حسین(علیهالسلام) به کربلا نرفت، ولی وقتی امام حسین(علیهالسلام) به شهادت رسیدند، پشیمان شد و با مختار برای انتقام خون امام حسین(علیهالسلام) رفت؛ وسط کار مختار را هم رها کرد و با زبیریها علیه مختار رفت! عدهای هم اینگونهاند: مردد، دمدمیمزاج، بیثبات. این نشان از وجود تیه و سرگردانی و سرگشتگی در وجود این آدمها است.
گاهی فرد دچار تحیّر ابتدایی است
یک نوع دیگر هم وجود دارد که شدیدتر از نوع قبلی است. چه بسا بر اثر تردیدها و شک و شکستهای زیاد که برای انسان اتفاق افتاده، اصلاً تحیر ابتدایی دارد؛ از همان اول گیج و مردد است، نمیتواند تصمیم بگیرد. از همان ابتدا اصلاً نمیتواند قدم بردارد! حالا چه در شغل، چه در ازدواج یا تحصیل و هر برنامه دیگر، دائم استخاره میکند. آنقدر این دست و آن دست میکند تا کار از دست میرود. برای یک مسافرت رفتن نمیتواند تصمیم بگیرد. جان خود و بقیه را به لب میرساند، آخر هم مسافرت نمیروند. اینها هم گرفتار یک نوع تیه شدیدند که اصلاً به اقدام و تصمیم برای اجرا نمیرسند.
اینجا هم نمونههای تاریخی زیادی از گونههای مختلف و به دلایل مختلف داریم که به این حالت مبتلا شدهاند؛ یکی از آنها سلیمانبنصُرد خُزاعی، از چهرههای معروف شیعیان اهلبیت و امیرالمؤمنین(علیهمالسلام) در کوفه است. مسلم از طرف امام حسین(علیهالسلام) به کوفه میآید، دعوت میکند، بیعت جمع میکند، سلیمان هم نامه مینویسد و امام را دعوت میکند. وقتی کار به جایی میرسد که امام حسین (علیهالسلام) دیگر نمیتواند به سمت کوفه برود و معلوم میشود که قرار است کار به جنگ کشیده شود، بعضی از اصحاب امام حسین(علیهالسلام) از کوفه خارج میشوند و به کربلا میروند. در آن اوضاع و احوال سلیمان نمیتواند تصمیم بگیرد، مردد است که برود یا نرود، چه میشود؟ کار به کجا میرسد؟ به جایی که یک دفعه میبیند سر امام حسین(علیهالسلام) را وارد کوفه میکنند. بعد با عدهای تصمیم میگیرند قیام کنند و جزء توابین میشود که ثمرهای هم نداشت. یک دسته هم اینگونهاند.
عبداللهبنعمر
یکی مثل عبداللهبنعمر، پسر خلیفه دوم، آدم زاهدی بوده، به اصطلاح آدم اهل مستحبات بوده است. حتی در بعضی از روایات ظاهرش را هم توصیف کردهاند که چقدر مقید به بعضی از اعمال بوده است. با امیرالمؤمنین(علیهالسلام) بیعت نمیکرد، حضرت به او گفتند: بیعت نمیکنی؟ گفت: تو با اهل قبله میجنگی! (یعنی آنهایی که نماز میخوانند.) من شک دارم؛ که باید با تو بیعت کنم یا نه... یک عده اینقدر تردید در وجودشان بالاست که کار آنها به تصمیم نمیرسد تا بخواهند اقدامی کنند. اینها دچار بیماری تیه یعنی سرگردانی هستند.
علت ایجاد تیه و سرگردانی
حالا این تیه که اینقدر مهم است؛ چرا اتفاق میافتد؟ چگونه در وجود انسان شکل میگیرد؟ در مورد این مطلب باید صحبت کنیم. خیلی مهم است. یکی از مشکلات جدی جامعه و مردم ما، همین سرگردانی و گیجی درکارهای خودشان است.
گیجی در امر دین، زندگی و امورات روزمره، چرا بهوجود میآید؟ این یک بحث مهمی است. یک تعریف فنی از (تیه) که واژه قرآنی است که دیشب عرض کردم، از فعل «یَتیهون»، آیه ۲۶ سوره مائده، در مورد بنیاسرائیل آمده است، «...یَتِیهُونَ فِی الْأَرْضِ...» اینها در زمین سرگردان شدند.
تیه ناشی از یک اختلال ادراکی و تحریکی در انسان است
تیه چیست و یعنی چه؟ تیه، سرگردانی یا حیرت است. به این عبارت دقت کنید بعداً تشریح میکنم. تیه ناشی از یک اختلال ادراکی و تحریکی در انسان است. هر انسانی در وجودش دو قدرت هست: 1. قدرت درک و فهم 2. قدرت اقدام و عمل. وقتی تنظیم، توازن و تعادل بین قوه ادراک (فهم) و قدرت عمل انسان به هم میریزد، انسان دچار حیرت و سرگردانی میشود.
چگونه و چه زمانی تعادل و تنظیم این دو قوه درک و عمل به هم میریزد؟ اینجا یک بحث دقیق دارد. تیه ناشی از اختلال ادراکی و تحریکی است. دو حالت وجود دارد که این دو حالت را باید توضیح دهم. بحث بسیار مهم است، حتی ریشه مباحث اجتماعی است. یعنی یک جامعه چطور دچار تیه میشود. با آدمهایی که در این جامعه هستند و دچار تیه شدند ارتباط زیادی دارد.
حجم بالای اطلاعات باعث سرگردانی میشود
یکی برای آن است که حجم زیاد اطلاعات، وارد ذهن انسان شود. شنیدهاید که میگویند عصر انفجار اطلاعات است. یعنی شما الآن امکاناتی در اختیارتان است که مملو از دادهها و اطلاعاتی است که گوناگون، مختلف و گاهی متضاد است. اینها در اختیار شما قرار میگیرد. ذهن من و شما دائماً در معرض این اطلاعات است. دائم این اطلاعات وارد ذهن ما میشود. احیاناً این اطلاعات متضاد و متعارض هم هستند، ذهن انسان هم نمیتواند همه اینها را تحلیل کند و از همه این اطلاعات به نتیجه برسد، نمیتواند همه جا خوب را از بد جدا کند و تشخیص دهد؛ لذا این دادههای وارد ذهن شده ولی دارای انسجام نیست. میگویند: فرد انسجام فکری ندارد، یک آشفتگی فکری دارد. اینجا دو حالت وجود دارد: یکی خود حجم بالای اطلاعات، اخبار و مسائل، مطالب، فیلمها، عکسها و متنهایی که دائم وارد ذهن انسان میشود، فارغ از اینکه خوب یا بد باشد. حجم بالا، مثل کسی که همه چیز میخورد؛ حالا فارغ از اینکه خوب یا بد، میخورد، پرخوری میکند؛ «إِذَا بَلَغَتِ الْحُلْقُومَ»[1]. خب، برای او چه اتفاقی میافتد؟ ورود بیحساب و کتاب اطلاعات به ذهن باعث سرگشتگی و حیرت انسان میشود. دیدید میگویند حافظه پر شد، سیستم هنگ کرد؟ چرا؟ حافظهاش پر شد دیگر جا ندارد. ذهن انسان وقتی مالامال از اطلاعات مختلف شود؛ مخصوصاً نتواند دستهبندی و تفکیک کند، اطلاعات مخلوط با حجم بالا وارد ذهن انسان میشود ذهن هنگ میکند قفل میشود، گیج و سردرگم میشود.
فضای مجازی، عاملی مهم در سردرگمی خانوادهها
لذا دانشمندان میگویند کسانی که با فضای مجازی به شدت ارتباط دارند و ساعات زیادی با آن در ارتباطند از نظر ذهنی دچار اختلالاند، زیست اجتماعی حقیقی آنها دچار اختلال میشود، به خاطر زیست در شبکههای اجتماعیشان (فضای مجازی). شما وارد فضای مجازی میشوی، بعد نتیجهاش این است که در زیست اجتماعی حقیقیات دچار اختلال میشوی، در معاشرتها و درک و فهمت نسبت به محیط پیرامون و در رفتارهایت دچار اختلال میشوی. بیماریهای مختلفی که دیگر ناشی از اعتیاد به فضای مجازی است را که میدانید. یک خانواده پنج نفره باهم راه افتادهاند به پارک بروند، وسایلشان را پهن میکنند و مینشینند. ولی هر پنچ نفرشان را نگاه میکنی گوشی موبایل دستشان است و مشغول فضای مجازیاند.! آمدید پارک! آمدید اینجا تفریح کنید! این اختلال است.
ارتباط انسانها باهم دچار اختلال است، چرا؟ بهخاطر حجم بالای اطلاعات است. اعتیاد به فضای مجازی حجم زیادی از اطلاعات وارد ذهن انسان میکند، ذهن انسان را میبندد و انسان را دچار سرگشتگی میکند؛ لذا انسان نباید درگاه ذهن و قلبش را روی هرچیزی باز بگذارد. همانطور که هر چیزی را نباید بخورد و نباید پرخوری کند، ذهنش را هم نباید مالامال از اطلاعات بیهوده کند.
مواظب قلبت باش!
بعد وارد دین که میشوی حرفهای مفصل دارد، مثلاً میفرماید: «الْقَلْبُ مُصْحَفُ الْبَصَر»[2]؛ قلب بایگانی چشم است شما هر چیزی میبینید میرود در قلبتان میماند. حجم زیاد چیزهایی که میبینی میرود در قلب و ذهن تو و ذهنت را مشغول میکند اینطور نیست که همینطور که به ذهن تو میرود مثل سیگار دود میشود و بالا میرود. میرود میماند و کارهایی میکند که بعداً خواهیم گفت. لذا میبینیم که در روایات میفرماید علم نافع داریم؛ «اللهم إنی أعوذ بک من علم لاینفع»[3]. علم لاینفع هم هست، مگر تو هر علمی را باید یاد بگیری مگر هرچیزی هست تو باید بدانی؟ چرا فکر میکنی هرچه هست باید بدانی؟ خیلی چیزها مفید نیست مضر است. اصلاً مفید هم باشد، مگر هرچیز مفیدی را تو باید بدانی؟ این همه علوم دارای منفعت هست تو باید همهاش را بدانی؟ مگر میتوانی؟ حال علوم نافع که هیچ، دانستنی و اطلاعات و دادههایی که به درد هم نمیخورد متنوع و متکثر و بعضاً متضاد هم هست و داری در ذهن خودت میریزی. ذهن باید اینها را پالایش کند، ولی نمیتواند.
این مرحله اول؛ نفس اطلاعات زیاد. لذا میگویند گوشی، اینترنت و فضای مجازی را کنترلشده در اختیار فرزندت بگذار. ساعاتی را در زندگیات مشخص کن. خودت هم که معتاد هستی نمیتوانی جلوی بچه را بگیری. خود همین باعث میشود ذهن انسان بسته و گیج و سردرگم شود. باز اینجا ما در روایات و آیات حرفهایی داریم فقط من کد میدهم، مثلاً میفرماید: «أللَّهمَ طَهِّر قَلبی»[4]؛ خدایا، قلب و ذهنی که مالامال از حجم بالای اخبار و اطلاعات و دانستنیهای مفید و غیرمفید شده پاک کن. اینها را باید حذف کرد. البته مهارتها و تکنیکهایی هم برای حذف دانستنیها در ذهن هست که بحث ما در مورد آنها نیست.
در وادی حیرت...
پس یک مرحله؛ یعنی حجم بالای اطلاعات، فارغ از هر نوع اخبار و اطلاعات. دوم، اطلاعات متناقض، متضاد و متنوع که به ذهن انسان میآید و انسجام ذهن انسان را به هم میریزد. بعضی افراد همزمان پیج اخلاق، عرفان، اذکار عرفا، عرفانهای سرخپوستی و کابالایی، کائنات، رمالی، جنگیری و... عضوند، پیج هواداران حاج آقا پناهیان، قرائتی و میرباقری را هم دارند و در کنارش، در پیجهای هواداران خوانندگان لسآنجلسی هم عضو هستند! گاهی هوس میکنند و قرآن و مداحی گوش میدهند، گاهی موسیقی حرام، اخبار جمهوری اسلامی و از طرف دیگر من و تو، بیبیسی و اینترنشنال را گوش میدهند؛ همه این اطلاعات متعارض وارد ذهنشان میشود، از طرفی علم تصفیه و تحلیل این حجم از مطلب را ندارند؛ مگر اینکه مجتهد یا تحلیلگر سیاسی باشند. حتی اگر علمش را هم داشته باشند، وقت تحلیل این همه مطلب را ندارند و اینها با همان شکل در ذهن میمانند تا اثرات مخرب خود را در آینده بگذارند.
چه کسانی وارد میدان تیه میشوند؟
ابتدا اطلاعات مختلف و متعارض تضادهایی برایشان بهوجود میآورد، ولی عقایدشان تغییری نمیکند. کمکم وقتی اطلاعات متضاد زیاد میشوند، به ابهامات بها میدهند و بعد از مدتی، ابهامات برایشان تبدیل به شبهه میشود، سپس این شبههها وارد تصمیمگیریهای زندگیشان میشود. این افراد وارد میدان تیه میشوند؛ چراکه نمیتوانند موضع خود را نسبت به این مطالب روشن کنند. کمکم تأثیرات منفی آنها شروع میشود؛ در حجم اطلاعات گم میشوند و برای سؤالاتی که در ذهنشان بهوجود میآید جواب مناسبی پیدا نمیکنند. مثلاً در مسائل دینی، حجاب اجباری خوب است یا بد؟ عدهای آن را خوب میدانند و عدهای بد. یا در مورد جنگ بین اسرائیل و فلسطین، میگویند حماس پیروز شد، ولی اگر میخواهید واقعیت طوفان الاقصی را ببینید، فیلمهای غزه را ببینید؛ انگار تندباد آمده و تمام شهر را با خود برده است. ۱۵هزار فلسطینی در غزه قتل عام شدند!
مرحله اول تیه: تعارض ادراکی
به مرور زمان، وقتی انسان نتوانست در وجود خود بین دادههای زیاد و متناقض، نسبتی برقرار کند و تمیز و تشخیص بدهد و دچار تیه شد، کمکم نمیتواند حق را از باطل تشخیص دهد. لذا میبینید بعد از چند سال دینداری و زندگی ارزشی، ناگهان فرد کم میآورد و مسیرش را تغییر میدهد؛ چراکه حواسش به دادههای ذهنیاش نبود، باید آنها را یکسانسازی میکرد، نسبتهایش را با هم تعیین میکرد و نسبت به این دادهها موضع پیدا میکرد که کدام درست و کدام نادرست است. این یک مرحله از تیه است.
مرحله دوم: تعارض میان ادراک و تحریک تعارض بین فهم و عمل
امام مجتبی(علیهالسلام) میفرمایند: تکلیف دانستههایتان را مشخص کنید. «عَجَبٌ لِمَنْ یَتَفَکَّرُ فِی مَأْکُولِهِ کَیْفَ لاَ یَتَفَکَّرُ فِی مَعْقُولِهِ فَیُجَنِّبُ بَطْنَهُ مَا یُؤْذِیهِ وَ یُودِعُ صَدْرَهُ مَا یُرْدِیهِ»[5]؛ میفرمایند من امام مجتبی تعجب میکنم از کسیکه فکر میکند چه چیزی باید بخورد و چه چیزی ضرر دارد و نباید بخورد، ولی چگونه در عقلانیات یا معنویات فکر نمیکند که چه چیزی دارد به خورد قلب و ذهنش میدهد؛ هر چیزی را میشنود یا بیان میکند و دادههای مختلف متناقض را بدون تعیین خوبی یا بدی، درون قلب و ذهنش جمع میکند؛ نتیجه آن، درگیری میان دادهها در وجود انسان است و انسان دچار تیه یعنی سرگردانی میشود. حال جامعهای را تصور کنید که مردمش دچار این سرگردانی شدهاند به چه وضعی درمیآیند؟
قیام ادراکی و تحریکی حضرت زهرا(علیهاالسلام)
جالب است بدانیم حضرت صدیقه(علیهاالسلام) با جامعه و مردمی که در هر دو ساحت ادراکی و تحریکی دچار آسیبهای جدی بودند، در فهم و در عمل چگونه رفتار میکنند.
حضرت فاطمه(علیهاالسلام) در خطبه فدکیه برای اصلاح ادراک مردم و تحریک آنها به اقدام، سخنانی به زبان میآورند که نشان میدهد خود آن حضرت نیز در آن زمان، هم یک قیام ادراکی کردند و هم یک قیام تحریکی. همواره با خطبهها و سخنرانیها، سعی در تغییر مفاهیم در ذهن مردم داشتند و از طرفی در متن جامعه حضور پیدا میکردند و مسلمانان را تحریک به پشتیبانی از حق میکردند. اینکه میفرمایند: پدر من رسول خدا پرستش شما را اصلاح کرد، پرستش شما هم اشتباه بود؛ چراکه ستاره، گاو، بت، خورشید و ماه میپرستیدید، پدر من آمد «فَاَنارَ اللَّهُ بِاَبیمُحَمَّدٍ صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ و الِهِ ظُلَمَها»[6]؛ و ادراک شما را اصلاح کرد، به ظلمت وجود شما نور تاباند و شما را یکتاپرست نمود. بیبی در عبارت دیگری میفرمایند: «وَ کَشَفَ عَنِ الْقُلُوبِ بُهَمَها»[7]؛ پدرم از دلهای شما ابهام زدود و شما را به روشنی و مفاهیم حقیقی رساند. این مسئله بسیار مهم است؛ پیامبر اکرم(صلیاللهعلیهوآله) مفهوم پرستش، عبودیت و انسانیت را روشن کرد. مردم به طور واضح میدانستند چه چیز خوب و چه چیز بد است. ایشان اجازه ندادند مردم در تهاجم افکار خرافی و جاهلی، سرگردان باقی بمانند و آنها را نجات دادند.
سپس بیبی دو عالم(علیهاالسلام) توضیح دادند: «الصِّیامَ تَثبِیتا لِلإخلاصِ وَالحَجُّ تَشْییداً لِلدّینِ والْعَدْلَ تَنْسِیقاً لِلْقُلُوب و طاعَتَنا نظاماً لِلملَّة»[8]، حضرت دلیل تمام واجبات را دقیق روشن میکنند، چون خط دارد گم میشود و انحراف درحال شکلگیری است. نظام امت و ملت دارد به هم میریزد. «و اِمامَتَنا اَماناً لِلْفُرَقَةِ»[9] امامت ما از تفرقه جلوگیری میکند، نه امامت دیگران. اطاعت از ما باعث میشود که امور شما نظام پیدا کند. بعد مفصل توضیح میدهند که بعد از این قضایا چه اتفاقاتی خواهد افتاد و شما به چه گرفتاریهایی دچار میشوید.
حضرت در مسجد در محکمهای که درست کرده بودند، سخنرانی کردند و در بستر شهادت نیز سخنرانی کردند. شبها با امیرالمؤمنین(علیهالسلام) به درِ خانه مهاجرین و انصار میرفتند؛ این در واقع یک عمل تحریکی بود؛ درب خانهشان میرفتند تا اینها را به اصطلاح در رودربایستی قرار دهند. حضرت در خطبهای خطاب به انصار میفرمایند: «ما هذِهِ الْغَمِیزَةُ فِی حَقّی»[10] چه شده؟ چرا چشم روی حق من فرو بستید؟ ببینید ایشان چگونه در جمع انصار تحریکی حرف میزنند! شما که دست به شمشیر بودید، «وَ السِّنَةُ عَنْ ظُلامَتِی»[11]؛ خودتان را به خواب زدهاید یا خوابید؟ «اما کان رسول الله ابی؟»[12]؛ آیا رسول خدا پدر من نبود؟ «یقول المرٱ یحفظ فی ولده»[13]؛ اگر میخواهید احترام کسی را حفظ کنید، احترام فرزندانش را حفظ کنید.
بعد که دیدند دیگر دارد رایزنی میکند و نزدیک است همه را به سمت امیرالمؤمنین(علیهالسلام) برگرداند، به بیبی به گونهای تعرض کردند و زدند که حضرت خانهنشین شدند و دیگر نتوانستند راه بروند. اما آیا حضرت کار را تمام کردند؟ نه، زنهای مهاجر و انصار را جمع کردند و در بستر شروع به سخنرانی کردند.
تلاشهای حضرت زهرا(علیهالسلام) برای بازپسگیری حق امیرالمؤمنین(علیهالسلام)
زنان میآمدند و میگفتند دختر پیامبر حالت چطور است؟ حضرت جواب میدادند: «أصْبَحْتُ وَاللهِ عائِفَةً لِدُنْیاکُنَّ»[14]؛ صبح کردم درحالیکه از دنیای شما متنفرم و «قالِیَةً لِرِجالِکُنَّ»[15]؛ شوهران شما و مردان شما را دشمن میدانم. خیلی از این زنها شاگردان حضرت بودند، حضرت برای آنها درس میگفتند. مردانتان را امتحان کردم و آنها را دور انداختم. بعد فرمودند: «وَ مَا الَّذِی نَقِمُوا مِنْ اَبِی الْحَسَنِ(علیه السلام»[16]؟ علی(علیهالسلام) چه مشکلی داشت؟ چه ایرادی داشت که او را کنار گذاشتید؟ بیبی حرفهایی زدند که زندگیهای اینها را به همریخت و اینها به خانه برمیگشتند و با همسرانشان بحث میکردند. بیبی در این ایام هر کاری توانستند انجام دادند تا حق امیرالمؤمنین(علیهالسلام) را بگیرد.
لحظه شهادت حضرت زهرا(علیهالسلام)
بچهها دور بستر مادر را گرفتهاند، حال مادر خوب نیست. بیبی به فضه فرمودند که پارچه را روی من بکش، وقت اذان من را صدا بزن، اگر بیدار شدم که نماز میخوانم، اما اگر بیدار نشدم علی(علیهالسلام) را خبر کن. فضه با کمی تأخیر بیبی را صدا زد و بیبی جواب ندادند. معلوم شد که کار تمام است. بعضی از مقاتل نوشتهاند که خود فضه و کنیزها به مسجد رفتند، خیلیها هم نوشتهاند که حسنین(علیهماالسلام) به مسجد رفتند. امیرالمؤمنین(علیهالسلام) نماز ظهر را خوانده بودند و در مسجد بودند، اینها سراسیمه وارد مسجد شدند. حضرت به اینها نگاه کردند و فرمودند: «ما لی أراکُنّ مُتَغَیّراتِ الوُجوه وَ الصُّوَر»[17]؛ این چه حالی است که میبینم؟ رنگ صورت و حالت چهره شما تغییر کرده است. با گریه گفتند: دختر پیغمبر را دریاب! امیرالمؤمنین(علیهالسلام) همین که این حرف را شنیدند بیحال شدند و روی زمین افتادند. رمق از پاهای حضرت رفت. بعد برخاستند و دواندوان وارد منزل شدند. دیدند که خانمشان پا به قبله شده است. انسان مستحب است که پا به قبله بخوابد، ولی حالت بستر بیبی و پارچهای که روی صورت بیبی کشیده بود و حالت خانه و... نشان میداد که چه شده است. امیرالمؤمنین(علیهالسلام) آمدند پارچه را کنار زدند و با بیبی شروع به حرف زدن کردند. چشم باز نمیکردند تا آخر که حضرت فرمودند: «أنا ابنُ عَمّک»؛ من پسرعموی تو هستم، چشمت را باز کن فاطمه جان! «أنا بن علیبنابیالطالب». چشمهایش را باز کرد، گریههای امیرالمؤمنین(علیهالسلام) روی صورت حضرت میریخت.
چقدر امیرالمؤمنین(علیهالسلام) حیرت کردهاند، سرگردانی را در حرفهایی که در هنگام دفن میزنند معلوم است. علی(علیهالسلام) دیگر بیتاب و بیقرار شد. با همدیگر حرف زدند لحظاتی گذشت، بیبی دیگر از دنیا رفت. امیرالمؤمنین(علیهالسلام) سر بیبی روی زانویشان بود که گریه میکردند. بچهها آمدند. زبانحالی گفته که آن را دو دمه کردند. قدیمیها دو دمه میخواندند میگفتند که بچهها آمدند پای بستر مادر، امام حسن(علیهالسلام) رو کردند به خواهرشان میگویند:
غمدیده خواهر، غمدیده خواهر گریه کن آهسته، خوابش برده مادر
زینب جواب برادر را داد:
جانِ برادر، جانِ برادر جامه نیلی به تن کن، مرده مادر
[1]. سوره واقعه، آیه 83.
[2]. نهجالبلاغه، حکمت 409.
[3]. تعقیبات نماز عصر.
[5]. بحارالانوار، ج 43، ص 218.
[6]. الاحتجاج، الطبرسی، ج 1، ص 133.
[7]. همان.
[8]. خطبه فدکیه؛ بحارالانوار، ج47، ص368.
[9]. همان.
[10]. همان.
[11]. همان.
[12]. همان.
[13]. همان.
[14]. احتجاج، طبرسی، ج 1، ص 108و 109.
[15]. همان.
[16]. همان.
[17]. بحارالانوار، ج 43، ص 174.