وای از پدران آخرالزمان!
وای از پدران آخرالزمان!
وای از پدران آخرالزمان!
حجتالاسلام مهدوینژاد: اصلِ مقام پدری و مادری به تربیت است.// راه رسیدن به محبت مادری حضرت زهرا(علیهاالسلام) و تربیت زهرایی کدام است؟! // در تربیت، مسئله اصلی ایجاد زمینههاست، ما اگر دستورات دینی را عمل کنیم، یعنی زمینهها را فراهم کردهایم، آنوقت رشد و تربیت محقق میشود.// قاعدهای که این روزها کمتر مورد توجه ماست...
شناسنامه:
عنوان: مراسم شام غریبان حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها
موضوع: تربیت زهرایی و جلوههایی از تربیت زهرایی شهدا به ویژه شهید سلیمانی
زمان: پنجشنبه 16 دیماه ـ فاطمیه 1400
مکان: حسینیه حضرت صاحبالزمان(عجلاللهتعالیفرجه) محمودآباد یزد
حجتالاسلام مهدوینژاد در مراسم شام غریبان حضرت زهرا(علیهاالسلام) هیئت انصار ولایت دارالعباده یزد به سخنرانی پیرامون تربیت زهرایی پرداخت که در ادامه متن کامل این سخنان را میخوانید:
امالمؤمنین کیست؟
در بعضی زیاراتی که درباره حضرت زهرا(علیهاالسلام) وارد شده؛ مخصوصاً زیارت روز بیستم جمادیالثانی(ولادت حضرت)، سلامهایی به محضر بیبی دادهاند که یکی از آن سلامها این است: «السلام علیکِ یا ام المؤمنین»، حضرت را امالمؤمنین صدا میزنند. معنای تام و کمال مؤمنین، اهلبیت(علیهمالسلام) هستند. قرآن کریم میفرماید: «فَسَیَرَی اللَّهُ عَمَلَکُمْ وَرَسُولُهُ وَالْمُؤْمِنُونَ»[1]؛ خدا و رسول و مؤمنین اعمال شما را میبینند. مفسرین فرمودهاند که منظور از مؤمنین در این آیه، اهلبیت(علیهمالسلام) هستند که اعمال ما را میبینند. اعمال ما در منظر آن ذوات مقدسه قرار دارد والّا هستند کسانی که به مقاماتی از معرفت میرسند که بعضاً اعمال دیگران را مشاهده میکنند. اینجا مؤمنون از یک جهت معنای اهلبیت(علیهمالسلام) پیدا میکند که ام المؤمنین به معنای مادر همۀ اهلبیت(علیهمالسلام) است و این درست است. یازده امام از نسل حضرت زهرا(علیهاالسلام) هستند و ایشان مادر بزرگوار حجج الهی محسوب میشوند.
والدین حَسَبی(معنوی) و نَسَبی
آیا حضرت زهرا(سلاماللهعلیها)، مادر عموم مؤمنین هم محسوب میشوند؟ در روایات فرمودهاند که مؤمنین وقتی در دایرۀ ایمان قرار میگیرند حضرت صدیقه(علیهاالسلام) به عنوان مادر آنها محسوب میشوند.
دو نوع پدر و مادر داریم: پدر و مادر حسبی و پدر و مادر نسبی. پدر و مادر نسبی، همان پدر و مادر جسمی و مادی ما هستند که ما از آنها متولد شدهایم ولی یک والدین معنوی هم داریم. اصل، عُلقه و حقیقت مسئله فرزند و والدینی به مسئلۀ تربیت وابسته است؛ یعنی پدر و مادر در عین حال که حقشان از والدگری محفوظ است، (حقشان در پدر و مادر بودن محفوظ و احترامشان بر هر فرزندی واجب است؛ ولو پدر و مادر مؤمن نباشند احترامشان بر فرزند واجب است) ولی گاهی پدر و مادر انسان، پدر و مادر معنوی او نیستند، چراکه در تربیت او نقشی ندارند. متأسفانه پدر و مادرهایی هستند که به تربیت بچههایشان توجهی نمیکنند -و اینها عاق فرزندانشان میشوند- در روایات هم داریم احترامشان واجب است، ولی حق والدگری را بجا نیاوردند.
رب تو کیست؟/ جایگاه یک مربی
در آیۀ شریفهای که خدا در مورد احترام پدر و مادر نازل کرده، میفرماید: «وَاخْفِضْ لَهُمَا جَنَاحَ الذُّلِّ مِنَ الرَّحْمَةِ وَقُلْ رَبِّ ارْحَمْهُمَا کَمَا رَبَّیَانِی صَغِیرًا»[2]؛ آغوشت برای پدر و مادرت باز باشد و بگو خدایا، به این دو بزرگوار رحم کن، همانطور که آنها از بچگی مرا تربیت کردند و پروریدند.
مسئله این آیه، مسئلۀ تربیت است. میفرماید: «رَبِّ ارْحَمْهُمَا»، ربالعالمین، خداست. تربیتکنندۀ اصلی خداست، حتی خدا برای خودش هم شأن ربوبی و تربیتی قائل است؛ خدا فقط خالق نیست. وقتی دعا میکنیم معمولاً لفظ رب را استفاده میکنیم؛ مخصوصاً جاهایی که عبارات خاصی دارد و انسان درخواست نوعی تربیت از خدای متعال دارد.
شب اول قبر نمیپرسند: «مَن الهک؟»، «مَن رازقک؟»، بلکه سؤال میکنند: «مَن ربّک»؟ چراکه اللهِ همه خداست؛ حتی اللهِ بتپرستها هم خداست. از اینرو در سؤال شب اول قبر میپرسند: ربّ تو کیست؛ یعنی مربی تو کیست؟ یعنی آیا تو تحت تربیت خدا بودی یا نبودی؟ ممکن است «الله» خدای تو باشد، ولی«ربّ» تو نباشد، ممکن است تربیت خود را از شیطان گرفته باشی. پس نمیتوانی بگویی: «الله ربی». خدای متعال بعد از خودش پدر و مادر را مربی قرار داده، «کَمَا رَبَّیَانِی صَغِیرًا». پدر و مادر پرورش میدهند و نباید فقط پرورشدهندۀ جسم بچه باشند، باید پرورشدهندۀ روح فرزندانشان باشند.
تحت نظام تربیتی چه کسی هستیم؟
اصلِ مقام پدری و مادری به تربیت است. باید ببینیم در مسیر والدگری و تربیت، تحت تربیت چه کسی هستیم؟
خلیفۀ اول(ابوبکر) فرزندی داشت به نام محمدبنابیبکر. شخصیت بسیار وارستهای بود. امیرالمؤمنین(علیهالسلام) فرمودند: به محمد نگویید محمدبنابیبکر، بگویید: محمدبنعلی.
خدا فرزندی به محمدبنابیبکر داد به نام قاسم. قاسم شخصیت برجسته و مؤمنی بود که خدا دختری به نام «امفروه» به او داد که با امام محمدباقر(علیهالسلام) ازدواج کرد و مادر امام صادق(علیهالسلام) شد. اگر کسی تحت نظام تربیتی اهلبیت(علیهمالسلام) قرار گرفت، درست میشود.
پیغمبر(صلیاللهعلیهوآله) فرمودند: «أنَا وَ عَلِیٌّ أَبَوَا هَذِهِ الْأُمَّة»[3]؛ من و علی پدران این امت هستیم. معلوم است که روایت به پدر معنوی و حقیقی ما اشاره میکند.
سلمان ایرانی «مِنّا اهلبیت» میشود، اما فرزند نسل پنجم امام صادق(علیهالسلام)، پسر امام علی النقی(علیهالسلام) میشود جعفر کذاب و ملعون. مهم این است که شما خود را تحت تربیت کدام نظام تربیتی در این عالم قرار بدهید. پدر و مادر حقیقی و معنوی شما چه کسانی هستند؟ فقط به دَم زدن از خدا، دین، پیامبر و اهلبیت نیست، بلکه به پذیرفتن تربیت ایشان است؛ یعنی وقتی یک نفر به رفتار شما نگاه میکند، بگوید مشخص است که تربیتشده مکتب حضرت زهرا(علیهاالسلام) است؛ نه اینکه لقلقه زبان باشد.
خارج کردن زنده از مُرده/ برای خوب یا بد شدن، جَبری در کار نیست.
خدا در قرآن میفرماید: «یُخْرِجُ الْحَیَّ مِنَ الْمَیِّتِ وَ مُخْرِجُ الْمَیِّتِ مِنَ الْحَیِّ»[4] خدا از یک موجود مُرده، یک زنده را و از یک زنده یک مرده را خارج میکند. مفسرین در تفسیر این آیه میفرمایند: منظور از اینکه از مردهای، زندهای را خارج میکنیم، یعنی از نطفه مرده، یک انسان زنده بیرون میآورد. «یُخْرِجُ الْحَیَّ مِنَ الْمَیِّتِ» و از درون یک انسان زنده، نطفه مرده را به دنیا میآید. این یک تفسیر است، ولی تفسیر دیگر اینکه وقتی انسان مؤمن، فرزند کافر و فاسدی به دنیا میآورد، مثل این است که از یک آدم حی یک میت خارج شده است. وقتی از انسان فاسد یک فرزند صالح به وجود میآید مثل این است که از یک مرده، یک زنده به وجود بیاید. خدا اینها را قرار داده تا نشان دهد برای خوب یا بد شدن، جَبری در کار نیست. اگر ما خودمان را تحت ولایت و سیطره تربیتی خدای متعال قرار دهیم، زنده هستیم.
وای از پدران آخرالزمان!/ از آن پدر و مادرها بیزارم...
پیامبر فرمودند: «وَیْلٌ لِأَوْلَادِ آخِرِ الزَّمَانِ مِنْ آبَائِهِم»[5]؛ وای از فرزندان آخرالزمان از پدرانشان، اصحاب سؤال کردند: «مِنْ آبَائِهِمُ اَلْمُشْرِکِینَ»؟ آیا از پدران مشرک آنها؟ پیامبر فرمودند: «لاَ مِنْ آبَائِهِمُ اَلْمُؤْمِنِین»؛ نه، از پدران و مادران مؤمن. «لا یُعَلِّمُونَهُمْ شَیْئاً مِنَ اَلْفَرَائِضِ وَ إِذَا تَعَلَّمُوا أَوْلاَدُهُمْ مَنَعُوهُمْ وَ رَضُوا عَنْهُمْ بِعَرَضٍ یَسِیرٍ مِنَ اَلدُّنْیَا»؛ چراکه هیچ چیز از دین به اینها یاد نمیدهند و فقط به دنبال تأمین دنیای آنها هستند. پیامبر(صلیاللهعلیهوآله) میفرمایند بدتر از آن کسانیاند که اگر کسی بخواهد به این فرزندان مسیر دین را یاد دهد مانع میشوند. پدر و مادرهایی که خودشان اهل مسجد و تَدّیناند و میگویند بچه باید دنبال درس و کار برود؛ به هیچ وجه نمیگذارند فرزندان به فضای معنوی، مثل نماز جماعت و هیئت بروند، میگویند بعداً بروید سراغ اینها، فعلاً درس بخوانید. اگر همین فرزندان به فضای دنیایی و گناه آلوده شوند، خیلی هم ناراحت نمیشوند. پیامبر(صلیاللهعلیهوآله) فرمودند: «فَأَنَا مِنْهُمْ بَرِیءٌ وَ هُمْ مِنِّی بِرَاءٌ»؛ من از این پدر و مادرها بیزارم و آنها هم از من بیزارند. خوشا به حال پدر و مادرهای مؤمن که فرزندانشان را مؤمن تربیت میکنند و دست فرزند را در دست حضرت زهرا(علیهاالسلام) میگذارند تا در نظام تربیتی دینی قرار بگیرد.
خود را در مسیر تربیت اهلبیت(علیهمالسلام) قرار دهیم
ما برای شهادت حضرت زهرا(علیهاالسلام) عزاداری میکنیم، محافل و مجالس برپا میکنیم و باید چراغ اینگونه محافل روشن بماند، تا یک تربیت ولایی محقق شود. شرکت در اینگونه مجالس که حرف از اهلبیت(علیهمالسلام) زده میشود و مسیر درست دین طی میشود، نتیجهاش باید تربیت دینی شود وگرنه این آمد و رفتنها دردی را دوا نخواهد کرد. این تفکر همه جای دین جاری است؛ میفرماید وقتی روزه گرفتی، اگر تقوا را رعایت نکردی، فقط گرسنگی و تشنگی برای شما مانده است. حضرت زهرا(علیهاالسلام) در خطبه فدکیه میفرمایند: خداوند نماز را برای منزه کردن شما از کِبر قرار داد، روضه و مجلس اهلبیت(علیهمالسلام) هم حکمت و هدفی دارد. اگر خودتان را در مسیر اهداف آن قرار ندهید و استفادهای که باید ببرید، نبرید، فقط خستگی برایتان میماند و هیچ دستاوردی هم ندارد. ولی اگر خود را تحت تربیت قرار دهید، یعنی درس گرفتید، عمل کردید و خود را ذرهذره رشد دادید، با هوای نفسانی مبارزه کردید، در درون خود احساس رشد میکنید؛ در این صورت در نظام تربیتی اهلبیت(علیهمالسلام) تربیت شدهاید.
حضرت زهرا(علیهاالسلام)، تربیتکننده اطفال شیعه
امام صادق(علیهالسلام) میفرمایند: «إنّ اطفال شیعتنا من المؤمنین تربیهم فاطمة علیهاالسّلام»[6]؛ خردسالان از فرزندان شیعیان ما را حضرت زهرا(علیهاالسلام) تربیت میکنند. روایت بسیار عجیبی است. در سایر روایات و آیاتی که ذیل این بحث است، میفرماید شما اگر فرزندان را طوری تربیت کنید و در مسیری قرار دهید که آنها هم مثل شما مؤمن شوند، خدای متعال در عالم برزخ اینها را به مراتب شما ملحق میکند؛ به عبارتی شما آدم خوب و مؤمنی هستید، بچه شما فرزند به راهی است، اما هنوز خیلی نقص اعمال دارد تا به مقام شما برسد، ولی خدا او را به درجات و مقام شما ملحق میکند بدون اینکه چیزی از ایمان شما کم کند.
در کنار دریا لب تشنهایم!
ما باید خودمان را تحت تربیت اهلبیت(علیهمالسلام) قرار بدهیم. این همه حدیث و معارف قرآنی داریم. اگر نتوانیم این دستورالعملها را اجرا کنیم و استفاده ببریم، مانند کسی هستیم که در کنار دریا لب تشنهاست! زمانی احساس شوق بندگی خدا در انسان ایجاد میشود که انسان از معارف استفاده کند و به کار بگیرد. اگر انسان معارف را به کار گرفت و روی خودش کار کرد به مرور زمان رشد را در وجود خودش حس میکند، ولی اگر به کار نگرفت هرچه جلوتر میرود بیشتر از خود متنفر میشود، از خودش و زندگیاش خسته میشود.
شما زمینه تربیت را فراهم کنید...
تربیت کار ما نیست، کار حضرت زهرا(علیهاالسلام)است. ما باید خودمان و فرزندانمان را مؤدب به آداب اسلامی تربیت کنیم؛ مؤدب به آداب یعنی زمینه دستوراتی که دادهاند را فراهم کنیم. به بیان روشنتر میفرمایند خودتان را مُلتزم به نظام تربیتی ما بدانید، جاهایی که نمیتوانید و از دستتان خارج است ما مدیریت میکنیم. مثلاً در مسئله ازدواج، دستورات دینی مشخص است، چه زنی یا چه مردی را انتخاب کنید، بالاخره تلاشتان را بکنید، برای پیدا کردن همسر خوب سعی کنید.
خداوند متعال میفرماید: «نِساءُکُم حرثٌ لَکُم»[7]؛ همسران شما زمین کشاورزی هستند؛ شما خاک مرغوب بیاورید، زمین خوب و بذر خوب پیدا کنید، زمینهها را فراهم کنید، میخواهید کشاورزی کنید، بذر و زمین خوب، باران را خدا باید بفرستد، خداوند متعال در قرآن میفرماید: «أأنتُم تَزرَعونَه أم نَحن الزّارِعون»[8]، آیا شما زراعت میکنید یا ما؟! شما خیال میکنید خودتان و بچههایتان را تربیت میکنید. اینطور نیست؛ بلکه خدا تربیت میکند، خدا ربّ است. شما زمینهسازید؛ تلاشتان را بکنید، ولی نتیجه را به خدا واگذار کنید.
مسئله اصلی در تربیت
اگر میخواهید فرزندانتان را براساس تربیت زهرایی و علوی تربیت کنید، باید در این مسیر حرکت کنید، بقیهاش با خدا. فکر کردید شما میتوانید تربیت کنید؟ اگرچه هزار نوع کتاب بخوانید، یا دوره آموزشی شرکت کنید، وقتی مسئله را اشتباه بفهمید، نتیجه نمیگیرید. خودتان را در مسیر قرار دهید و تلاش کنید.
اگر خدای ناکرده بچه شما مریض شود، خودتان جراحیاش میکنید؟ نه، بلکه بچه را پیش پزشک متخصص میبرید؛ زمینه را برای سلامتش فراهم میکنید. وقتی بچه بیسواد است، او را به مدرسه میفرستید، زمینه را فراهم میکنید تا درس بخواند. تربیت دینی بچه هم این نیست که گوش او را بگیرید، بالای سرش مثل پلیس بایستید و برای هر کار بدش جریمه بنویسید، بلکه زمینه تربیت دینی را باید فراهم کنید.
حضرت زهرا(علیهاالسلام) بچهها را تربیت میکنند. شما فقط در نظام تربیت زهرایی وارد شوید. روایت میفرماید: در همسر دقت کنید، نطفه باید پاک باشد، همسر باید چنین شرایطی را داشته باشد، لقمه باید حلال باشد و... همه اینها یعنی ایجاد زمینه برای تربیت. زمینهها را درست کنید، بعد با یک بذرپاشی ساده، با یک باران، زراعت شما جواب میدهد. ولی وقتی زمینه درست نباشد هر چه هم تلاش کنید، به سختی نتیجه میگیرید. زمینهها را ما باید درست کنیم. در تربیت، مسئله اصلی ایجاد زمینههاست، ما اگر دستورات دینی را عمل کنیم، یعنی زمینهها را فراهم کردهایم، آنوقت رشد و تربیت محقق میشود.
راه رسیدن به محبت مادری حضرت زهرا(علیهاالسلام)
حضرت زهرا(علیهاالسلام) کارشان تربیت و مادری برای شیعیان است. اگر خودمان را ذیل تربیت حضرت زهرا(علیهاالسلام) قرار دهیم، محبت مادری حضرت به ما میرسد. به این معنا که به دستورات و اوامر ایشان توجه کنیم. حضرت زهرا(علیهاالسلام) تربیتشدگان مکتبشان را جلوی چشم ما قرار دادهاند؛ کسانی که واقعاً با اعتقاد قلبی نسبت به دستورات مکتب حضرت زهرا(علیهاالسلام) عمل میکنند.
غفلت، عامل همه مشکلات
همه مشکلات ما از غفلت است. ما به محافل و مجالس اهلبیت(علیهمالسلام) میآییم، ولی توجه نداریم. هدفی را دنبال نمیکنیم، از اینرو دیر و کم نتیجه میگیریم. مجلسی که به نام حضرت زهرا(علیهاالسلام) برگزار میشود، متعلق به حضرت است. ما در چنین مجالسی آداب را رعایت نمیکنیم، توجه نداریم، با حضور قلب و با وضو نمیآییم. گاهی دنبال بهانهای هستیم، گاهی حواسمان پرت است، گاه بهانه گیریم و... به خاطر همین نتیجه نمیگیریم؛ ولی آنهایی که قلباً به خدای متعال و اولیائش ایمان دارند، نتیجه میگیرند. چراکه با توجه میآیند.
ارادت سردار شهید به حضرت زهرا(علیهاالسلام)
ارادت حاج قاسم به حضرت صدیقه(علیهاالسلام) مثال زدنی بود. در مصاحبهای که از ایشان پخش شد، پرسیدند شما چرا اینقدر زهرایی هستید؟ میگوید: رفتیم سر خانه اصلی! همه اهلبیت(علیهمالسلام) هم وقتی میخواهند متوسل به خدای متعال شوند از طریق مادرشان متوسل میشوند، ما هم عدد صد را گرفتیم.
در عملیات کربلای چهار و پنج حاج قاسم نقل میکند ما در بدترین شرایط با حضرت زهرا(علیهاالسلام) کار را پیش میبردیم. رزمندگان جنگ را با حضرت زهرا(علیهاالسلام) اداره میکردند.
تربیتشدگان مکتب حضرت زهرا(علیهاالسلام)
حاجقاسم زمانی مجبور میشود به اقتضای برنامه جنگ در سوریه، در خانه خالی یکی از اهلسنت مستقر شود. بعد که میخواهد برود یک نامه مینویسد که ما آمدیم از خانه شما استفاده کردیم، راضی باشید یا با فلان شماره تماس بگیرید تا هزینهاش را بپردازیم. این یعنی تربیت حضرت زهرایی. به بچههای مدافع حرم که از ایران به سوریه رفتند، میگوید حق ندارید در خانههای مردم به اسم اینکه تخریب شده و شما رزمندهاید، هر طور میخواهید رفتار کنید و چیزی را ضایع کنید. به رزمندهها احکام شرعی میگوید؛ این یعنی تربیت زهرایی.
امام(رحمتاللهعلیه) در مدرسه فیضیه راه میرود میبیند چراغ حجرهای روشن است. میرود چراغی که روشن است را خاموش میکند، میگوید این اسراف است. بعد برمیگردد و به حجرهاش میرود. این تربیت زهرایی است. روی بیتالمال، حقالناس و... حساس است، همه چیز را رعایت میکند.
جلوههایی از تربیت زهرایی شهدا
شهید حاج قاسم(رضواناللهعلیه) زمانهایی که در بیتالزهرا روضه میگرفت، خودش میرفت از همسایههای اطراف عذرخواهی میکرد و حلالیت میگرفت، این یعنی تربیت. خودش را تحت تربیت حضرت زهرا(علیهاالسلام) برده. زندگیهای ما اگر بوی حضرت زهرا(علیهاالسلام) بدهد حضرت زهرا(علیهاالسلام) در حق ما مادری میکند.
شهید حسین یوسفاللهی رفیق نزدیک حاج قاسم است. حاج قاسم وصیت میکند کنار او دفن شود. وقتی حسین شهید میشود، حاج قاسم با چه شیدایی و سوزی در مورد این شهید صحبت میکند! ایشان فرماندۀ واحد اطلاعات عملیات لشکر 41 ثارالله کرمان بود که حاج قاسم فرمانده کل این لشکر بود. ایشان از 19 تا 24 سالگی که شهید میشود در کل این پنج سال تمام روزها را روزه بوده؛ غیر از چهار روز حرام که نباید روزه گرفت، نماز شبهایش هر شب دو تا سه ساعت طول میکشید، این آدم چشم قلبش باز شده بود، حقایق را میدید و میفهمید. یکی از بچهها را لب اروند میگذارد که آنجا از جزر و مد آب مراقبت کند که برای عملیات بنویسند. این فرد 25 دقیقه خوابش میبرد، حسین برمیگردد به این آقا خیره میشود و میگوید تو شهید نمیشوی. خوابت بُرد، بگو خوابم بُرد، چرا دروغ مینویسی؟! میگوید والله، اینجا هیچ کس نبود او چطور فهمید من خوابم برده؟
ایشان ترکش میخورد و هر دو چشمش را میبندند. در بیمارستان داخل اتاق بستری بوده. مادرش میگوید آمدم بیمارستان که بروم ملاقات حسین، نمیدانستم اتاقش کدام است. همینطور در سالن میگشتم و اتاقها را نگاه میکردم، یک دفعه یک نفر از داخل یکی از اتاقها صدا زد مادر، مادر! برگشتم دیدم حسین آنجا خوابیده، رفتم کنار تختش دیدم جفت چشمهای او را بستهاند، گفتم تو چطوری فهمیدی من آمدم اینجا؟!
در عملیات دیگری مجروح میشود، برادرهایش برای عیادت به بیمارستان میآیند، جوانی میآید پایین بیمارستان میگوید شما برادرهای آقای یوسفاللهی هستید؟ آنها هم میگویند بله از کجا میدانید؟ میگوید که حسین آقا مرا فرستاده برویم اتاقش، برادرانش به او میگویند تو چطوری فهمیدی ما آمدیم؟ میگوید شما از خانه که آمدید سوار فلان ماشین شدید، فلان پلاک و رنگ و... و کل ماجرا را تعریف میکند. اسراری از عملیاتها که در عالم معنا به او میگفتند که این عملیات چه اتفاقی میافتد فقط به حاج قاسم میگفت.
فرزند باید مطیع مادرش باشد
شهدا محصول کدام نظام تربیتی هستند؟ ما خودمان را دست چه کسی دادهایم که اینگونه نشدهایم؟ ما خودمان را دست خواستههای دلمان و دست هوای نفس دادهایم.
شهید حسین یوسفاللهی کسی است که حاج قاسم با این عظمتش مجذوب اوست. او محصول نظام تربیتی اهلبیت و ولایت است، او را امام(رحمتاللهعلیه) تربیت کرده است، حاج قاسم را امام(رحمتالله) تربیت کرده، مکتب امام، مکتب حضرت زهرا(علیهاالسلام) است، مکتب امام حسین(علیهالسلام) است، در مکاتب دیگر چنین اسطورههایی نیست. ما میخواهیم حضرت زهرا(علیهاالسلام) مادرمان شود، پس باید مادری ایشان را بپذیریم، فرزند باید مطیع مادرش باشد.
یکی از مهمترین الگوهایی که از حضرت زهرا(علیهاالسلام) میتوان گرفت این است که در یک عمر کوتاه هم میتوان برکت عظمایی از خود به جا گذاشت. آن خانم هجده ساله، عمرش از همۀ اولیای الهی در طول تاریخ بشریت کوتاهتر بوده، ولی برکتش از همۀ اولیای الهی در طول تاریخ بیشتر بوده است. ما اگر تحت این نظام تربیتی باشیم، رشد میکنیم.
فتحالفتوح امام خمینی(رحمتاللهعلیه)
امام(رحمتاللهعلیه) در نظام تربیتی دینی جوانهایی تربیت کرد، که مقام معظم رهبری میفرمایند: فتحالفتوح امام، تربیت جوانهای مخلص و مؤمن است. امام، نوجوان 16 ساله و 15 ساله و 14 سالهای را تربیت میکند که وقتی دستخط آنها را پیدا میکنند، میبینند گناهان روزانهاش را نوشته: امروز من قهقهه زدم (قهقهه مکروه است)، امروز در بازی فوتبال گُل زدم و بیش از حد خوشحال شدم؛ اینها گناهانشان بوده!
با چند نفر از جوانهایی که تربیتشده مکتب امام(رحمتاللهعلیه) بودند در تبلیغات زمان جنگ در منطقه کار میکردیم، ما خیلی در تلاش و فعالیت بودیم. یک نفر از دوستان در گروهان دیگری بود که مثل ما اینقدر تلاش و فعالیت نداشت، اما نماز و تعقیباتی که میخواند همه را عاشق نماز کرده بود. ما نمیفهمیدیم این رفیق ما چه کار میکند گاهی هم سر به سرش میگذاشتیم. مرخصی گرفتیم که به شهر برویم. در راه تصمیم گرفتیم برویم دیدار آیتالله مدنی(رحمتاللهعلیه) که از اولیای خدا بود. همه نشسته بودیم تا آقا به داخل اتاق آمدند. ما بلند شدیم دقایقی جلسه به سکوت گذشت آقای مدنی به رفیق ما نگاه کرد و آرامآرام گریه کرد. آقای مدنی سکوت را شکست و گفت: برادر بزرگوار، از آن حرفهایی که آقا در راه به شما گفتند یکی را به من بگو. این رفیق ما با شرم و حیا و با ادب تمام گفت حضرت آقای مدنی! معذرت میخواهم من اجازه ندارم آن حرفها را خدمت شما بگویم. تا این را گفت آقای مدنی زار زار شروع کرد به گریه کردن.
رابطه شهید برونسی با حضرت زهرا(سلاماللهعلیها)
امام(رحمتاللهعلیه) جوانهایی را در مکتب الهی تربیت کرد که بعد درباره آنها فرمود: «پنجاه سال عبادت کردید، خدا قبول کند. یک بار هم وصیتنامه این شهدا را بخوانید.» شهید 16 ساله راه صد ساله را یک شبه طی کرده است؛ شهید یوسفاللهی از 19 تا 24 سالگی به مقام معنوی میرسد؛ شهدا در نظام تربیتیِ زهرایی رشد کردهاند. حاج حسین برونسی به مقامی میرسد که شب عملیات وقتی به میدان مین برخورد کرد و دید اگر محور باز نشود از سمت دیگر بچهها قتل عام میشوند، میخواست به هر نحوی که شده محور را باز کند. در عین حال راهی هم نبود؛ یا باید برمیگشتند یا نهایتاً عدهای روی میدان مین میخوابیدند تا بقیه بتوانند عبور کنند. ایشان به گوشهای پناه میبرد و سجده طولانی به جا میآورند. بعد که با بقیه لشکر همراه میشوند، میگویند بیایید برویم و بچهها را از میدان مین عبور میدهند. بعد که از ایشان میپرسند چه شد؟ میگوید: سراغ فرمانده رفتم. میپرسند فرمانده کیست؟ میگوید: من همینطور که در حال گریه بودم و با حضرت زهرا(سلاماللهعلیها) صحبت میکردم، صدایی شنیدم که فرمود: حسین، بلند شو، و مسیر را به من نشان دادند. گفتم شما چه کسی هستید؟ فرمودند تو الان داشتی چه کسی را صدا میکردی؟!...
قاعدهای که این روزها کمتر مورد توجه ماست
چرا ما نمیتوانیم مشکلات بزرگمان را با حضرت زهرا(سلاماللهعلیها) حل کنیم؟ کجایند امثال شهید رجایی که وقتی کشور به بنبست خورد و سیلوها خالی از گندم بود به جمکران میرفت و نماز میخواند؛ مدتی بعد کِشتی گندم یکی از کشورهای اطراف، دچار مشکل شد و مجبور شد گندمش را در ایران تخلیه کند و کل سیلوها پر شد! مگر در جنگ 8 ساله با عراق اسلحه داشتیم؟ سیم خاردار هم به ما نمیدادند. بچهها چطور خرمشهر را آزاد کردند و نوزده هزار عراقی را اسیر کردند که نمیدانستند چطور اینها را بشمارند؟ ما اول جنگ چه داشتیم؟ چرا الان با این همه تجهیزات و امکانات نمیتوانیم کار فرهنگی کنیم؟! چرا اثر نداریم؟ مدام میگوییم که ما امکانات نداریم، امکانات به دست دیگران است.... در حالی که امکانات نسبت به قبل خیلی بیشتر است. شهدا با دست خالیتر از این، در این مملکت کار کردند. امروز ما مدام بهانه میآوریم که پول و امکانات نداریم. چرا نمیتوانیم مثل قبل کار کنیم؟ آن زمان رزمندهها میگفتند امام(رحمهاللهعلیه) فرمودهاند: حصر آبادان باید شکسته شود. کسی حرف از اسلحه و تسلیحات نمیزد، بلکه طراحی عملیات میکردند و بعد هرچه که داشتند را کف دست میگذاشتند و به خط میزدند، خداوند هم کمکشان میکرد.
چرا قاعده «إِنْ تَنْصُرُوا اللَّهَ یَنْصُرْکُمْ»، قاعده امروز ما نیست؟ الان با اینکه امکانات داریم ولی چرتکه میاندازیم و حساب و کتاب میکنیم. سبک مدیریت شهدا کجاست! آن مدیران کجایند! در عرصههایی نظیر صنایع نظامی و برخی از علوم هم که پیشرفت کردیم به همت همان آدمهایی که قبلاً بودند، جلو رفتیم. بچههای اهل زیارت عاشورا، کسانی که یک ماه خانه نمیرفتند و پای کار امام(رحمتاللهعلیه) و حضرت آقا بودند.
محبت مادری حضرت زهرا(سلاماللهعلیها)
ما اگر خودمان را تحت نظام تربیتی حضرت زهرا(سلاماللهعلیها) قرار میدادیم، ایشان مادرمان میشدند. حاج قاسم میگوید: من محبت مادری حضرت زهرا(سلاماللهعلیها)را دیدم، بله او میبیند. دوستش به او میگوید که ما هروقت از دستتان ناراحت میشویم، در موردتان میگوییم که خدا بعد 120سال شهیدت کند. حاج قاسم میگوید برای چه بعد از 120 سال؟ شهادت من الان به درد انقلاب میخورد. نزدیک شهادتش این حرف را میزد.
اصلاً زندگیاش را بر تراز زندگی حضرت زهرا(سلاماللهعلیها) جلو برده بود. حضرت زهرا(سلاماللهعلیها) هرچه در توان داشت برای دفاع از ولایت به میدان آورد. آبرو مهمترین داشته حضرت زهرا(سلاماللهعلیها) بود که آن را هم برای امیرالمؤمنین(علیهالسلام) در طبق اخلاص گذاشت، سلامتی جسم و تنش را هم فدا کرد. امیرالمؤمنین(علیهالسلام) که آمد فاطمهزهرا(سلاماللهعلیها) را غسل دهد، همه چیز رو شد که ایشان برای علی(علیهالسلام) چه کردند و بقیه در حق حضرت زهرا(سلاماللهعلیها) چه کردند.
شبیه مادرش زهرا...
فاطمه(علیهاالسلام)در میدان دفاع از ولایت و امیرالمؤمنین(علیهالسلام) لطمات جسمی فراوانی خوردند؛ جسمشان که از کار افتاد شروع کردند به حرف زدن و گریه کردن. اینها را حاجقاسم از حضرت زهرا(سلاماللهعلیها) یاد گرفته. رفیق سردار میگفت یک روز با حاج قاسم جلسه داشتیم، گفت: خیلی کمرم درد میکند، من دراز میکشم، شما جلسه را برگزار کنید. گفتم: حاجی فدایت شوم، الان شما استراحت کنید، حالتان که بهتر شد، جلسه را تشکیل میدهیم. میگوید نه من کمرم درد میکند، گوشهایم که میشنود. ما یک روز این شرایط را داشته باشیم مرخصی میگیریم و سر کار نمیرویم، اگر سر درد داشته باشیم حال هیچکاری را نداریم، ولی حاج قاسم روی اعضای بدن خودش هم مسلط بود. گفته بود کمرم چه ربطی به گوش و زبانم دارد؟ کار انقلاب را چرا باید عقب بیندازیم؟ کمرم درد میکند، دراز میکشم، هم میشنوم و هم میتوانم حرف بزنم. اینطور پای کار است. حتی باج به بدن خودش هم نمیدهد. ما اینجوری هستیم؟! ایشان در کدام نظام تربیتی تربیت شده است؟ در نظام تربیتی حضرت زهرا(سلاماللهعلیها).
حضرت تا جایی که توان داشت پای کار امیرالمؤمنین(علیهالسلام) دوید. بعد هم که دیگر نتوانست، فرمود دستم از کار افتاده، هنوز میتوانم راه بروم. وقتی هم نتواند راه برود میگوید سوار استر که میتوانم بشوم، زبان و آبرو که دارم، مرا در خانه مهاجرین و انصار ببرید. با آنها صحبت میکنم و کار علی(علیهالسلام) را راه میاندازم. مهاجرین و انصار روی حضرت فاطمه(سلاماللهعلیها) را زمین میاندازند و جواب ایشان را نمیدهند. در راه برگشت به خانه، به سمت قبر پیامبر(صلیاللهعلیهوآله) میروند و خودشان را روی قبر ایشان میاندازند و میفرماید: «رُفِعَت قُوَّتی»؛ جان از تن فاطمه بیرون رفته است. ببخش، دیگر نمیتوانم برای علی راه بروم.
آیا حضرت زهرا(سلاماللهعلیها) را الگوی خود میدانیم؟
ما در کدام نظام تربیتی تربیت شدهایم که حضرت زهرا(سلاماللهعلیها) را الگو قرار نمیدهیم. طبق آنچه که در مقاتل آمده حداقل سه بار حضرت را زدند؛ یکبار در خانه بین در و دیوار، یکبار نزدیک خانه و در کوچه دستشان را از دامان علی(علیهالسلام) کوتاه کردند و یک بار هم قباله فدک را از ایشان گرفتند و کتکشان زدند. این شد که دیگر نمیتوانستند برای علی(علیهالسلام) و برای ولایت امیرالمؤمنین(علیهالسلام) راه بروند. آنموقع که میتوانستند راه بروند از خانه بیرونشان کردند و ایشان به بیتالاحزان رفتند و گریه میکرند، دشمنان بیت الاحزان را خراب کردند. پیاده از خانه تا احد میرفتند و آنجا مینشستند و گریه میکردند. بعد که دیگر نتوانستند جایی بروند و در بستر افتادند، زنهای همسایه به عیادت میآمدند. میگفت زبان که دارم، حرف که میتوانم بزنم. برای امیرالمؤمنین(علیهالسلام) حرف میزدند. به بیبی(سلاماللهعلیها) میگفتند: «کیف اصبحت»؛ حالت چطوره؟ ایشان به دنبال بهانه بودند تا از امیرالمؤمنین(علیهالسلام) حرف بزنند، میفرمودند: «اصبحت بین کبد» بعد می فرمودند: برای فقدان پیامبر(صلیاللهعلیهوآلهوسلم) و ظلم بزرگی که در حقمان میشود گریه میکنم.
ایشان کاری کردند که زنان به خانههایشان میرفتند و با شوهرهایشان بحث میکردند که در حق علی(علیهالسلام) چه کردید؟ ننگ و مرگ بر آن زندگی که در آرامش میگذرد اما علی(علیهالسلام) و فاطمه(سلاماللهعلیها) در اضطرابند، مرگ بر آن زندگی که ولی خدا غریب است و همه در آرامش به زندگی خود میپردازند، مرگ بر آن زندگی که کار خدا و ولی خدا روی زمین مانده، ولی مردم زندگی خودشان را میکنند.
روزهایی فرارسید که حضرت فاطمه(سلاماللهعلیها) نمیتوانستند زیاد صحبت کنند. در مورد آن روزهای آخر، امام صادق(علیهالسلام) فرمودند: مادر ما آنقدر نحیف و لاغر شده بودند که مانند شبحی شده بودند؛ پوست و استخوان، شده بود. حتی برای حرف زدن، قدرت نداشتند. برای جابجا شدن باید اسما و فضه میآمدند و بانوی 18 ساله را جابجا میکردند.
شهادتم الان به درد انقلاب میخورد
حاج قاسم هم از مادرش حضرت زهرا(سلاماللهعلیها) یاد گرفت، گفت الان شهادتم به درد انقلاب میخورد. حضرت زهرا(سلاماللهعلیها) هم فرموده بودند شهادتم را امضا کردهاند فقط زمان آن را به دست خودم دادهاند.
چه زمانی حاجی شهید شد؟ در زمان بحران فتنههای 98، در جریان گرانی بنزین؛ زمانی که کشور به هم ریخته بود. همه میگفتند کار جمهوری اسلامی تمام است، مردم دیگر پای انقلاب نیستند، با آقا و نظام نیستند و... یک دفعه حاج قاسم شهید شد. همه برای تشییع جنازه حاج قاسم آمدند، هرکس با هر وضعیتی. همه فتنهها و مشکلات جمع شد. گفت: من شهادتم الآن به درد انقلاب میخورد.
دعاهای آخر مادر
حضرت زهرا(سلاماللهعلیها) هم دیده بودند که دیگر بودنشان به درد امیرالمؤمنین(علیهالسلام) نمیخورد. بچهها را صدا زدند، فرمودند: بچهها بیایید. بچهها جمع شدند، دستهایشان را بالا آوردند تا مادر دعا کند. در این خانه، مادر کم دعا نکرده، بچهها دعاکردنهای مادر یادشان هست، مادر در بدترین شرایط برای همسایهها دعا میکرد. سابقه جلسات دعا در این خانه زیاد است و بچهها از آنها خاطره دارند. همه دستها را بالا بردند تا ایشان دعا کنند. فاطمه(سلاماللهعلیها) دو معصوم آورده تا دعایش را آمین بگویند؛ درحالیکه خودش مستجاب الدعوه بود. تنها دعایی که بچهها آمین نگفتند، همین دعا بود: «اللهم عَجِل وَفاتی سَریعا»
فاطمه(سلاماللهعلیها) رفت و امیرالمؤمنین(علیهالسلام) زیر بستر ایشان نوشتهای پیدا کردند که با آن دست مجروح نوشته شده بود: «یا عَلی غَسِّلنی و کَفِّنّی و دَفِّنّی بِاللَّیل و لا تُعلم اَحدا»؛ علی جان، مرا شبانه غسل بده، شبانه کفن کن، شبانه دفن کن، نمیخواهم آنهایی که در حق تو ظلم کردهاند پشت جنازه من بیایند.
[1] . سوره توبه، آیه 105.
[2] . سوره، إسراء، ایه 24.
[3] . بحارالأنوار 16 95، باب 6.
[4] . سوره اعراف، آیه 95.
[7]. سوره بقره، آیه 223.
[8] . سوره واقعه، آیه 64.