هم‌دستی یهود و بنی امیه در دو برهه قبل و بعد از فتح مکه

هم‌دستی یهود و بنی امیه در دو برهه قبل و بعد از فتح مکه


هم‌دستی یهود و بنی امیه در دو برهه قبل و بعد از فتح مکه

 

حجت‌الاسلام مهدوی‌نژاد: یهودیانی که در اثر تعدی از حکم خدا، تبدیل به بوزینه شدند و بوزینگانی که در رؤیای پیامبر، بر منبر پیامبر(صلوات‌الله‌علیه) بالا و پایین می‌رفتند... // خصومتی از جنس خصومت بین قابیل و هابیل بین بنی هاشم و بنی امیه شکل گرفت، چراکه بنی هاشم مَحمِل نور نبوت شدند، اما بنی امیه نه. // بنی‌امیه قبل از فتح مکه، در دوران شرک و کفر، درگیری‌های رو در رو با اسلام و بنی‌هاشم، توطئه‌های شفاف، جنگ، ترور و تحریم میکرد. // بنی‌امیه بعد از فتح مکه خطرناک‌تر از بنی‌امیه قبل از فتح مکه است. جریانی به نام نفوذ در اسلام وارد شد؛ نفوذ بنی‌امیه‌ای که یهودِ امت پیغمبر(صلی‌الله‌علیه‌وآله) هستند و اتفاقاً با یهود بنی‌اسرائیل هم حَسب و نَسب پیدا کردند! اینها با برنامه در دل امت اسلام خزیدند و برای کسب قدرت و ایجاد انحراف در اسلام تلاش کردند. // چهار تهدیدی که اسلام، پیغمبر(صلی‌الله‌علیه‌وآله) و بنی‌هاشم را تهدید می‌کرد؛ در دوران بعد از فتح مکه از جانب بنی‌امیه نسبت به بنی‌هاشم، خطرناک‌تر و به صورت نفوذی، پنهانی و در لباس خودی وجود داشت.

 

شناسنامه:

عنوان مراسم: اینجا خمیه‌ای برپاست...

موضوع سخنرانی: زهرآورد شجره زقوم

تاریخ: یکشنبه 08/04/1404 شب چهارم از مراسم ویژه دهه اول محرم

مکان: مدینه‌ العلم کاظمیه

 

بعد از تبارشناسی بنی‌امیه، در بحث جریان‌شناسی بنی‌امیه هستیم. توضیحاتی در باب شجره‌ خبیثه و طیبه یعنی شجره‌ بنی‌هاشم و شجره‌ بنی‌امیه عرض کردیم و تبار آنها را به صورت اجمال مورد بررسی قرار دادیم.

مهم‌ترین مسئله‌ای که در تبار بنی‌امیه عرض کردیم این بود که بنی‌امیه دو ویژگی دارند. ناپاکی نسل و دیگری یهودی شدن این نسل و در مورد آن توضیحاتی ارائه کردیم.

 

ادامه جریان‌شناسی بنی‌امیه

وجود مبارک پیامبر(صلوات‌الله‌علیه) در رؤیا دیدند (بعضی می‌گویند خواب و بعضی رؤیا را به معنای رؤیت، می‌گویند): بوزینگانی بر منبرشان بالا و پایین می‌آیند و هنگامی که بیدار شدند بسیار دلگیر بودند. جبرئیل(علیه‌السلام) نازل شد و این آیات را خواند: «وَ مَثَلُ کَلِمَةٍ خَبِیثَةٍ کَشَجَرَةٍ خَبِیثَةٍ اجْتُثَّتْ مِنْ فَوْقِ الْأَرْضِ مَا لَهَا مِنْ قَرَارٍ»[1]. اینها همان شجره‌ خبیثه (که توضیحاتش را دادیم) و بنی‌امیه هستند که بعد از شما بر امت مسلط می‌شوند و امت را به بیراهه می‌برند.

پیامبر(صلوات‌الله‌علیه) بعد از این رؤیا به قدری ناراحت بودند که نقل می‌کنند تا آخر عمر مبارکشان دیگر نخندیدند.

 

مسخ‌شدگان بر اثر تعدی!

بعضی از محققان با توجه به آیه‌ شریفه‌ «وَ لَقَدْ عَلِمْتُمُ الَّذِینَ اعْتَدَوْا مِنْکُمْ فِی السَّبْتِ فَقُلْنَا لَهُمْ کُونُوا قِرَدَةً خَاسِئِینَ»[2]؛ آنهایی که در روز شنبه تعدی کردند، (روز شنبه از طرف خداوند متعال ممنوع شده بود)، ولی آنها قرق الهی را شکستند، خدا به اینها خطاب کرد که شما بوزینگانی باشید. اینها مسخ و تبدیل به بوزینه شدند. تنها گروهی از انسان‌ها که بر اثر تعدی‌ای که کردند مسخ شدند گروهی از یهودی‌ها بودند. واقعاً مسخ و تبدیل به بوزینه شدند.

بعضی از محققان فرموده‌اند با توجه به این آیه و خوابی که پیامبر(صلوات‌الله‌علیه) دیدند، شاید اینها که پیامبر (صلوات‌الله‌علیه) در خوابشان دیدند همان یهود امتشان بودند. یهود بودند که تبدیل به بوزینه شدند. بوزینگانی که بر منبر حضرت بالا و پایین می‌رفتند شاید اشاره‌ای به یهود امتشان باشند که خودشان فرمودند: «یهود امت من بنی‌امیه هستند». شاید تعبیر خواب این باشد.

 

جریان نفوذ در امت پیامبر(صلی‌الله‌علیه‌و‌آله)

بنی‌امیه قرابت نسلی با یهود دارد. توضیح دادیم که نسل اینها یهودی شد و چه بسا اشاره‌ای به دست‌های پشت‌پرده‌ یهود در انحرافات امت اسلام بعد از پیامبر(صل‌علی‌الله‌علیه‌وآله) باشد. اشاره‌ای به جریان نفوذ در امت پیامبر‌(صل‌علی‌الله‌علیه‌وآله) که به دست بنی‌امیه محقق شد، باشد. این اشاره‌ای است که بعضی محققان درباره‌ این موضوع کرده‌اند.

 

جریانات بنی‌هاشم و بنی‌امیه

گفته شد خداوند متعال نور نبوت را در بنی‌هاشم قرار داد. لذا یک خصومتی از جنس خصومت بین قابیل و هابیل بین بنی هاشم و بنی امیه شکل گرفت. قابیل چرا دشمن هابیل شد؟ چون خداوند قربانی او را نپذیرفت ولی قربانی هابیل را پذیرفت. او (قابیل) را رد کرد و او (هابیل) را پذیرفت. خداوند متعال چرا قابیل را رد کرد؟ چون تقوا نداشت. چرا خداوند نور را در بنی‌هاشم قرار داد و در بنی‌امیه قرار نداد؟ چون اینها قوم طاهر و باتقوا بودند. محمل نور نبوت بودند. لذا بنی امیه از این جهت با بنی‌هاشم دشمن بودند.

 

یهود و بنی‌امیه، دشمن مشترک بنی‌هاشم

بنی‌هاشم از طرف حضرت ابراهیم‌(سلام‌الله‌علیه) به حضرت اسماعیل می‌رسند که می‌شوند بنی‌اسماعیل. خداوند نور نبوت را در بنی‌اسماعیل قرار داد. بنی‌اسرائیل (یهود) به حضرت اسحاق می‌رسند که می‌شوند بنی‌اسحاق. خداوند این نور را در بنی‌اسرائیل و بین یهود قرار نداد. باز هم این شد علت دشمنی بنی‌اسرائیل (یا یهود) با بنی‌هاشم، با بنی‌اسماعیل. یعنی اینجا بنی‌هاشم دو دشمن مشترک پیدا کرده است. بنی‌امیه و یهود.

 

ریشه دعوای بنی‌امیه و یهود با بنی‌هاشم

ریشه‌ این دعوا هم همان دعوای جایگاه و رتبه و مقام و اینهاست که چرا خداوند به اینها نور نبوت داد و به ما نداد؟ چرا خداوند به اینها عزت و آبروی اجتماعی داد و به ما نداد؟ این برتری برایشان قابل تحمل نبود.

بقیه‌ جریاناتی که بین بنی‌امیه و بنی‌هاشم بوده است را می‌خواهیم یک مقدار مرور کنیم و ببینیم که چه حوادث و وقایعی از نظر تاریخی اتفاق افتاده و چه استفاده‌ای می‌توانیم از آنها بکنیم و منظورمان از گفتن این نکات چیست.

 

برخوردهای بنی‌امیه با بنی‌هاشم

برخوردهای بنی‌امیه با بنی‌هاشم به طور کلی به دو دسته تقسیم می‌شوند: یکی قبل از فتح مکه که دوران جاهلیت و اوایل اسلام می‌شود. دیگری بعد از فتح مکه. چرا اینطور تقسیم می‌کنیم؟ چون بنی‌امیه در یک دوران قبل از فتح مکه، شرک و کفر داشتند و در دوران بعد از فتح مکه، اسلام آوردند. پس ما به طور کلی به دو دسته تقسیم می‌کنیم: قبل از فتح مکه و بعد از فتح مکه. بنی‌امیه با بنی‌هاشم، مخصوصاً با شخص پیامبر(صلوات‌الله‌علیه) چهار درگیری جدی داشتند:

 

1- ترور شخصیت

یکی از آن چهار درگیری این بود که ترور شخصیت و ترور فیزیکی می‌کردند. یعنی به دنبال حذف پیامبر(صل‌علی‌الله‌علیه‌وآله) بودند. بارها و بارها ایشان را ترور کردند، به پیامبر(صل‌علی‌الله‌علیه‌وآله) جنگ تحمیل کردند و کار دیگری که می‌کردند این بود که مسلمانان و پیامبر(صل‌علی‌الله‌علیه‌وآله) را تحریم می‌کردند.

اینها برخوردهای جدی بنی‌امیه در دوران قبل از فتح مکه بود. قبل از وجود مبارک پیامبر(صل‌علی‌الله‌علیه‌وآله) با عبدالمطلب هم همین برخوردها را می‌کردند. آنها (بنی‌امیه) با حضرت حمزه وقتی که مسلمان شد، هم همین برخوردها را می‌کردند. با اینکه حضرت حمزه بزرگ بود. ترور شخصیت می‌کردند. به دنبال ترور خودش بودند گرچه موفق نمی‌شدند.

پیامبر(صل‌علی‌الله‌علیه‌وآله) را ترور شخصیت می‌کردند؛ تهمت می‌زدند؛ آنان پیامبر را کاهن و ساحر و مجنون معرفی می‌کردند.

 

مقتسمین چه کسانی هستند؟

مقتسمین گروهی از قریش بودند که عمدتاً از بنی‌امیه هم در میان اینها بود. خداوند اینها را لعنت کرده. آیه «الَّذِینَ جَعَلُوا الْقُرْآنَ عِضِینَ»[3]؛ برای اینها نازل شده است. اینها قرآن را پاره‌پاره کردند. در قرآن مورد لعنت خدا قرار گرفتند. مقتسمین چه کار می‌کردند؟ اوایل بعثت پیامبر(صل‌علی‌الله‌علیه‌وآله)، نیروهایی را در ایام حج بر سر جاده‌ها و ورودی‌های مکه تقسیم می‌کردند و سر راه مسافران و کاروان‌هایی که تازه‌ وارد می‌شدند را می‌گرفتند و با آنها صحبت می‌کردند. می‌گفتند کسی در شهر ما ادعای پیامبری کرده که دروغگو، کذاب، ساحر و مجنون است. ذهنیت مردم را نسبت به پیامبر(صل‌علی‌الله‌علیه‌وآله) خراب می‌کردند که وقتی مواجه شدند با آن ذهنیت به پیامبر(صل‌علی‌الله‌علیه‌وآله) و سخنانش نگاه کنند. ترور شخصیت می‌کردند. این یکی از کارهای بنی‌امیه بود.

 

ماجرای حرب‌‌بن‌امیه با عبدالمطلب

عبدالمطلب جزء بزرگان بنی‌هاشم بود، همسایه‌ای یهودی داشت. این همسایه‌ یهودی او در بازار مشغول کاسبی بود. جناب عبدالمطلب ندیم و کارپردازی داشت که نامش حرب‌بن‌امیه بود. یک مدتی به اصطلاح کارپرداز عبدالمطلب بود. خصومتی بین حرب و همسایه‌ عبدالمطلب بود که حرب چشم دیدن او و کسب و کارش را نداشت.

عده‌ای‌ از جوانان قریش را تحریک کرد. آمدند و این مرد یهودی را مخفیانه کشتند. عبدالمطلب متوجه شد. پیگیری کرد و فهمید کار حرب، ندیم خودش است. بنا بر روح آزادگی و آقایی و عدالت‌خواهی‌ای که عبدالمطلب داشت قید رفاقت با حرب را زد و او را تحویل دادگاه داد. حَکَم آمد و قضاوت شد و حرب محکوم شد. قرار بر این شد که دیه‌ای پرداخت کند. همین ماجرا خصومت بین حرب از بنی‌امیه و عبدالمطلب از بنی‌هاشم را کلید زد. امام صادق فرمودند: دعوای ما با بنی‌امیه بر سر حکم خدا و بر سر دین است. دعوای ما ایدئولوژیک است، بر سر مال و مقام دنیا نیست. ببینید! همسایه‌اش هم یهودی است. ولی می‌بیند حق او تضییع شده. عبدالمطلب که از یهودی‌ها کم ضربه نخورده بود، می‌آید ‌می‌ایستد، احقاق حق می‌کند و حرب را محکوم می‌کند و حرب دشمن او می‌شود. ببینید! این خصومت‌ها این‌طور شکل می‌گیرد.

 

دشمنی ابولهب

نمونه‌ دیگر، دشمنی ابولهب با پیامبر(صلی‌الله‌علیه‌و‌آله) است. ابولهب عموی پیامبر(صلی‌الله‌علیه‌و‌آله) است، یعنی از بنی‌هاشم است، نه از بنی‌امیه! فرزند عبدالمطلب، یعنی برادر عبدالله، پدر پیغمبر(صلی‌الله‌علیه‌و‌آله) است. خدا در قرآن او را با همسرش، لعنت کرده است: «تَبَّتْ یَدَا أَبِی لَهَبٍ وَتَبَّ»[4]؛ بریده باد دو دست ابولهب و مرگ بر او باد. بعد می‌فرماید: «وَ امْرَأَتُهُ حَمَّالَهَ الْحَطَبِ»[5]. همسر ابولهب، ام‌جمیل، خواهر ابوسفیان است. ابوسفیان از بنی‌امیه است پس همسر ابولهب از بنی‌امیه است. خودش از بنی‌هاشم، ولی همسرش دشمن خونی پیغمبر(صلی‌الله‌علیه‌و‌آله) است.

 

پاکان برای پاکان و ناپاکان برای ناپاکان

قرآن می‌فرماید: «الطَّیِّبَاتُ لِلطَّیِّبِینَ...الْخَبِیثَاتُ لِلْخَبِیثِینَ»[6]؛ زن‌های خبیث و مردهای خبیث مالِ یکدیگر هستند و مردهای طیب و زن‌های طیب مالِ یکدیگر هستند. یعنی کفو هر کسی به حالات درونی‌اش بستگی دارد. انسان‌های پاک دنبال انسان‌های پاک‌اند، انسان‌های پلید دنبال انسان‌های پلید‌. ابولهب چون ذات خبیثی داشت، کفوش از شجره‌ خبیثه بنی‌امیه درآمد. وگرنه چرا کسی که از شجره‌ طیبه بنی‌هاشم است، باید برود از شجره‌ خبیثه بنی‌امیه هم کفو بگیرد و همسر انتخاب کند؟ آن ‌هم همسری که اخلاق بنی‌امیه و ذات خبیثی دارد؟ چون ابولهب خودش انسان خبیثی است.

 

ارتباطات گسترده ابولهب با بنی‌امیه

ازدواج با بنی‌امیه و اتصال با شجره‌ خبیثه، باعث ارتباطات گسترده‌ ابولهب با بنی‌امیه شد. گعده‌ها و جلسات زیاد با آنها داشت، تحت تأثیرات شدید همسرش بود تا جایی که توطئه‌های بنی‌امیه علیه پیغمبر(صلی‌الله‌علیه‌و‌آله) را عموی ایشان در حق ایشان اجرا می‌کرد. ترور شخصیت می‌کرد؛ پیغمبر(صلی‌الله‌علیه‌و‌آله) را طعن می‌کرد، تمسخر می‌کرد، تهمت می‌زد، آبروی پیغمبر(صلی‌الله‌علیه‌و‌آله) را تهدید می‌کرد. اینها کارهایی بود که ابولهب می‌کرد.

 

میوه خوب از زمین نادرست

یک شخصی محضر امام باقر(علیه‌السلام) آمد (ظاهراً اگر اشتباه نکنم) و گفت: یا بن‌‌رسول‌اللَه! شما می‌گویید: «لَعَنَ اللَّهُ بَنِی‌أُمَیَّهً قَاطِبَهً»؛ یعنی خدا همه‌ بنی‌امیه را لعنت کند. من از طایفه‌ بنی‌امیه‌ام. من چه گناهی کردم؟! من آنها را قبول ندارم، افکار آنها را قبول ندارم. الان من‌ هم شامل آنها می‌شوم؟! حضرت فرمودند: نه! تو شامل آنها نمی‌شوی. ممکن است از طائفه‌ آنها باشی، ریشه تو از آن شجره‌ خبیثه باشد، ولی گاهی این زمین نادرست، یک میوه‌ و محصول خوب ‌هم می‌دهد. از طرف دیگر هم وجود دارد؛ پسر نوح، پسر پیغمبر است، ولی خدا می‌فرماید: «إِنَّهُ لَیْسَ مِنْ أَهْلِکَ»[7]؛ او از اهل تو نیست. از آن طرف، در کاخ فرعون، همسر فرعون، اصلاً اهل فرعون نیست، اهل موسی است. این ‌هم هست.

 

2- تحریم بنی‌هاشم

تحریم اقتصادی

یکی از کارهایی که می‌کردند، تحریم بنی‌هاشم بود. در شعب ابی‌طالب، آن سه سال چقدر پیغمبر(صلی‌الله‌علیه‌و‌آله) و مسلمان‌ها رنج کشیدند! بنی‌امیه با همدستی بنی‌نوفل و بنی‌مطلب، بنی‌هاشم را در شعب ابی‌طالب محاصره و تحریم اقتصادی و اجتماعی کردند. تحریم اقتصادی چه بود؟ اینکه کسی حق ندارد با بنی‌هاشم خرید و فروش کند. لذا اینها در این دره حبس شده بودند. غذا و امکانات نداشتند. وجود مقدس پیغمبر(صلی‌الله‌علیه‌وآله) چقدر از اموال حضرت خدیجه(سلام‌الله‌علیها) هزینه کردند! با قیمت‌های گزاف، مخفیانه و شبانه شترهایی را از بیراهه بار می‌زدند و می‌فرستادند داخل این دره؛ پایین که می‌آمد، پیغمبر(صلی‌الله‌علیه‌وآله) و مسلمانان از این استفاده بکنند که نمیرند.

 

تحریم اجتماعی

همه‌ جایگاه‌های اجتماعی را از اینها سلب کرده بودند. کسی حق نداشت با آنها مراوده کند، به آنها دختر بدهد یا از آنها دختر بگیرد و با آنها وصلت کند. در یک چنین شرایطی بودند. این کارها را بنی‌امیه و قریش علیه پیغمبر(صلی‌الله‌علیه‌وآله) و بنی‌هاشم انجام می‌دادند‌.

 

3- ترور فیزیکی

یک دسته‌ دیگر از کارهایی که می‌کردند، ترورهای فیزیکی بود. بارها و بارها برای کشتن پیغمبر(صلی‌الله‌علیه‌وآله) برنامه‌ریزی کردند. یکی- دو مورد نبوده، خیلی زیاد این کا را کرده‌اند. چند مورد را عرض می‌کنم. معروف‌ترین آن، لیله‌المبیت است؛ چهل قبیله از جمله بنی‌امیه در مکه، دست به دست هم دادند، گفتند ما از هر قبیله یک نفر می‌فرستیم، شبانه بریزید در خانه‌ پیغمبر(صلی‌الله‌علیه‌وآله)، کارش را تمام کنید. که امیرالمؤمنین(علیه‌السلام) جای پیغمبر(صلی‌الله‌علیه‌وآله) خوابیده بود. برای ترور پیغمبر(صلی‌الله‌علیه‌وآله) برنامه‌ریزی کرده بودند، اما موفق نشدند.

عقبه (عقبة‌بن‌أبی‌معیط) نتیجه امیه می‌شود؛ این عقبه علیه پیغمبر(صلی‌الله‌علیه‌وآله) خیلی جسارت می‌کرد. یکی از کارهایی که می‌کرد، این بود که ظرف پر از فضولات انسان جلوی در خانه‌ پیغمبر(صلی‌الله‌علیه‌وآله) خالی می‌کرد. خیلی پیغمبر(صلی‌الله‌علیه‌وآله) را اذیت می‌کرد. یک بار پیراهنش را انداخت دور گردن پیغمبر(صلی‌الله‌علیه‌وآله) که ایشان را خفه کند که موفق نشد.

 

4- جنگ‌های تحمیلی به پیامبر(صلوات‌الله‌علیه)

نوشته‌اند که بیش از شصت جنگ بر پیغمبر(صلی‌الله‌علیه‌وآله) تحمیل شد که البته خیلی از اینها به جنگ منتهی نشد یعنی لشکرکشی شد ولی جنگی شکل نگرفت. ولی یک بخشی‌ هم اتفاق افتاد. در بعضی‌ از آنها مثل جنگ بدر بخشی از بنی‌امیه کشته شدند با اینکه تعداد مسلمان‌ها هم کم بود.

 

جنگ اُحد

جنگ اُحد رویارویی بین بنی‌هاشم و بنی‌امیه بود. قریش به فرماندهی ابوسفیان به خونخواهی کشتگان بدر، آماده نبردی دیگر با پیامبر(صلی‌الله‌علیه‌وآله) و مسلمانان شدند. مسلمان‌ها شکست سنگینی خوردند و به خاطر تمرد از امر پیغمبر(صلی‌الله‌علیه‌وآله)، تاوان سنگینی دادند. باعث شد پیغمبر(صلی‌الله‌علیه‌وآله) مجروح شوند، امیرالمؤمنین(علیه‌السلام) به شدت مجروح شوند و مصیبت عظمایی که بر امت اسلام واقع شد، این بود که حضرت حمزه‌سیدالشهداء(علیه‌السلام) به شهادت رسید و بعد توسط هند جگرخوار، همسر ابوسفیان مُثله شد. بدنش بریده‌بریده شد و...؛ این یعنی اوج انتقام و نفرت بنی‌امیه از بنی‌هاشم. شما این خوی و اخلاق بنی‌امیه را در انتقام‌گیری در طول تاریخ بررسی کنید. در کربلا مگر چیزی غیر از این می‌بینید؟! فجیع‌ترین جنایات را انجام می‌دادند. این خوی بنی‌امیه بود.

 

جنگ خندق

در جنگ خندق که جنگ احزاب هم گفته می‌شود که گروه‌های مختلف مخالفین اسلام به جنگ مسمانان آمدند. حُییْ‌بن‌اَخْطَب که بزرگ یهودی‌های بنی‌نضیر مدینه بود، در اطراف مکه رایزنی می‌کرد؛ طوائف و قبائل را جمع‌ کرد، به‌ آنها پول داد و آنها را تحریک کرد. طائف و اطراف آن، همه را جمع کرد. خودش کیست؟ یهودی است، دشمن اسلام است، دشمن بنی‌هاشم است. همه را تجهیز کرد، و پیغمبر(صلی‌الله‌علیه‌وآله) را محاصره کردند.

 

جنگ نرم یهود علیه بنی‌هاشم

نکته‌ این است که مشرکین مکه و بنی‌امیه و قریش، آلت دست یهود شدند. تاریخ را با ذره‌بین دقیق‌تر در مورد یهودی‌ها بررسی کنید. یهودی‌ها از بنی‌امیه سوءاستفاده می‌کردند. چون بنی‌امیه دشمن بنی‌هاشم بودند. یهود هم دشمن بنی‌هاشم بودند، گاهی یهود و بنی امیه با هم دست می‌دادند و جنگ فرهنگی و نرم علیه مسلمانان راه می‌انداختند.

عده‌ای از بنی‌امیه نزد یهودی‌ها رفتند تا از آنها راهکار مبارزه‌ فرهنگی با پیغمبر(صلی‌الله‌علیه‌وآله) را یاد بگیرند. چون آنها اهل کتاب بودند، مطالبی در مورد آینده در کتاب‌هایشان از بزرگان‌شان خوانده بودند. بنی‌امیه، یهودی‌ها را باسواد می‌دانستند و پیش آنها می‌آمدند تا راهکار بگیرند. روایتی است که می‌فرماید: یهودی‌ها، قریش و بنی‌امیه را صدا زدند که بیایید این سؤال‌ها را از پیامبراسلام(صلی‌الله‌علیه‌وآله) بپرسید. اگر اینطور باشد، باز هم اینها آلت دست یهودند. حالا اگر اینطور نباشد هم اثبات می‌شود که چه رابطه‌ وسیعی با یکدیگر داشتند که مرتب بنی‌امیه با یهود در ارتباط بوده و آنها را به عنوان لیدر (رهبر) فکری و فرهنگی قبول داشتند.

یهود گفتند بروید از پیغمبر(صلی‌الله‌علیه‌وآله) سؤالی کنید که نتواند پاسخ دهد؛ مثلاً جنگ این‌چنینی راه بیفتد. از روح بپرسید. روح چیست؟ ذوالقرنین کیست؟ قضیه آن چیست؟ داستان اصحاب کهف چیست؟ و... رفتند و پرسیدند. آیات نازل شد: «وَ یَسْأَلُونَکَ عَنِ الرُّوحِ قُلِ الرُّوحُ مِنْ أَمْرِ رَبِّی...»[8]؛ و آیات دیگری که در همین ابواب جواب‌ها را داد. یعنی مراودات دوطرفه بود.

 

صلح حُدَیبیه

یک نمونه دیگر صلح حدیبیه بود. مسلمانان که برای به جا آوردن مناسک عمره رهسپار مکه شده بودند با ممانعت مشرکین قریش مواجه شدند و در محلی به نام حدیبیه در نزدیکی مکه توقف کردند. پس از مذاکراتی بین طرفین، سرانجام پیمان صلح حدیبیه بسته شد که بر اساس آن صلحی ده ساله بین طرفین برقرار شد و مسلمانان آن سال به مدینه بازگشتند تا سال بعد برای انجام عمره وارد مکه شوند. در این یک سال تعرضی توسط بنی‌امیه و مشرکین و قریش به مسلمان‌ها نشود. سال بعد هم سه روز مکه را خالی کنند و به دست مسلمان‌ها برای زیارت بدهند. اما آنها تخلف کردند، قبل از موعد، عهدشکنی و حمله کردند. پیغمبر(صلی‌الله‌علیه‌وآله) هم یک سپاهی را آراستند و جمعیت زیادی به سمت مکه رفتند و مکه بدون خونریزی فتح شد.

 

ماجرای فتح مکه

سپاه پیامبر(صلی‌الله‌علیه‌وآله)، شب را بیرون از مکه اتراق کردند و به دستور ایشان کارهایی انجام شد. از جمله اینکه کسی آب وضوی ایشان را برای تبرک با خود ببرد، قبلاً اجازه‌ چنین کاری را نمی‌دادند ولی در آن شرایط اجازه دادند تا به مردم اعلام کنند و بیایند. از آب وضوی پیامبر(صلی‌الله‌علیه‌وآله) قطره‌ای بر زمین نریخت، جاسوس‌ها این صحنه را دیدند و به ابوسفیان خبر دادند که مردم اجازه نمی‌دهند آب از دست او به زمین بریزد، این‌چنین محکم و مصمم است! ابوسفیان ترسید و مکه به راحتی فتح شد.

 

ابرقدرت کیست؟// ابرقدرت بودن حکومت پیامبر(صلی‌الله‌علیه‌وآله) تا ایران امروز

20 سال پیغمبر(صلی‌الله‌علیه‌وآله) خون دل خوردند، مبارزه و تبلیغ کردند تا اسلام به اینجا رسید. وارد مکه‌ای شدند که روزی در آن، به ایشان سنگ می‌زدند و شکنجه می‌کردند. حال 20 سال از مخالفت‌های بنی‌امیه، مشرکین و قریش گذشته و ایشان در اوج قدرت و بدون جنگ وارد مکه شدند! اینکه پیغمبر(صلی‌الله‌علیه‌وآله) و اسلام در اوج قدرت بودند معنایش این نیست که در امت ایشان چالش و مشکلات نبود یا همه چیز فراهم بود؛ در همان جنگ خندق مردم با فقر دست و پنجه نرم می‌کردند. در فتح مکه مسلمانانی بودند، که به قول امام(رحمتالله‌علیه) مستضعفان و پابرهنه­ها بودند. مقصود این است که اگر امت اسلام در اوج اقتدار هم باشد، نباید انتظار داشت که هیچ چالشی نداشته باشد. حتی ممکن است مشکلات بزرگی هم داشته باشد. الآن دنیا، آمریکا را به‌عنوان ابرقدرت می‌شناسد ولی در همین کشور ابرقدرت، چهل میلیون نفر زیر خط فقر زندگی می‌کنند و ده میلیون نفر کارتن خواب دارد. از جمهوری اسلامی چهل و اندی سال گذشته، علاوه بر چالش درونی چالش بیرونی هم دارد؛ در‌حالی‌که آمریکا فقط چالش درونی با سیاست‌های خودش دارد. طبیعتاً با این همه چالش در کشور، الان ما ابرقدرت هستیم. اینکه کسی جلوی ابرقدرت دنیا بایستد و به او سیلی بزند تا عقب برود، این ابرقدرت است. می‌شود ابرقدرت بود و چالش هم داشت، این را تاریخ صدر اسلام هم به ما نشان می‌دهد.

 

بنی‌امیه بعد از فتح مکه

بنی‌امیه قبل از فتح مکه، در دوران شرک و کفر، درگیری‌های رو در رو با اسلام و بنی‌هاشم، توطئه‌های شفاف، جنگ، ترور و تحریم میکرد. هر کاری که از دست‌شان برمی‌آمد علیه پیغمبر(صلی‌الله‌علیه‌وآله) و بنی‌هاشم انجام دادند. اما قدرت اسلام به قدری فراگیر شد که مکه را فتح کرد. از طرفی کرامت‌های اخلاقی و خُلق عظیم پیامبر(صلی‌الله‌علیه‌وآله) همه را مغلوب می‌کرد. وقتی پیغمبر(صلی‌الله‌علیه‌وآله) وارد مکه شدند، سوار بر اسب و با اقتدار حرکت می‌کردند و مسلمان‌ها با عزت وارد مکه‌ای شدند که روزی با ذلت آنها را بیرون کرده بودند. آنجا حس انتقام در چهره مسلمانان نمایان شد. یک نفر فریاد زد: «الیوم، یوم المَلحمه» امروز، روز انتقام است. پیغمبر(صلی‌الله‌علیه‌وآله) فرمودند: نه، این‌گونه نیست، «الیوم یوم المرحمه» امروز، روز رحمت است. غیر از چند نفر که توطئه‌گرهای فرهنگی بودند و کار رسانه‌ای و تبلیغاتی شنیعی علیه اسلام می‌کردند و حکم اعدام‌شان آمد، بقیه را بخشیدند. حضرت فرمودند: بزرگِ مکه ابوسفیان است. او، اهل و عیال و خانوادهاش و هر کس در خانه اوست در امان است. کسی نمی‌تواند جلوی این همه عظمت تاب بیاورد و همه تسلیم شدند. آیا ابوسفیان واقعاً ایمان آورد؟! در سریال «محمد رسول‌الله(صلی‌الله‌علیه‌وآله)» به کارگردانی آنتونی کوین، حس‌هایی وجود دارد که نباید باور کرد، ابوسفیان در محضر پیغمبر(صلی‌الله‌علیه‌وآله) زانو می‌زند، حرف‌هایی می‌زند و اظهار محبت می­کند. شاید ظاهراً این‌گونه بوده ولی ایمان قلبی نیاورده بود. بعداً تاریخ و بزرگان شهادت می‌دهند، حتی از منابع اهل سنت روایاتی دال بر این‌ داریم که ائمه هدی(علیهم‌السلام) فرمودند: اینها ظاهراً ایمان آوردند چون مجبور بودند.

طیف وسیعی از بنی‌امیه اسلام آوردند. چراکه به گوش آنها رسیده بود که پیغمبر(صلی‌الله‌علیه‌وآله) حاکم خواهد شد، در آینده فتوحاتی خواهد داشت و اسلام گسترش پیدا خواهد کرد و تبدیل به یک قدرت جهانی خواهد شد. وسط راه گفتند «أنا شریک»! مسلمان شویم و در این قصه قرار گیریم تا بعد بتوانیم استفاده‌ای کنیم، تعدادی هم اینگونه اسلام آوردند و اسلامشان واقعی نبود.

 

ورود جریان نفوذ در اسلام

شرک بنی‌امیه در این برهه تاریخی(بعد از فتح مکه) تبدیل به اسلام و نفاق شد که خطرناک‌تر است. بنی‌امیه بعد از فتح مکه خطرناک‌تر از بنی‌امیه قبل از فتح مکه است. جریانی به نام نفوذ در اسلام وارد شد؛ نفوذ بنی‌امیه‌ای که یهودِ امت پیغمبر(صلی‌الله‌علیه‌وآله) هستند و اتفاقاً با یهود بنی‌اسرائیل هم حَسب و نَسب پیدا کردند! نسل‌شان هم یهودی شده است. چنین پیوندی را از قبل از اسلام با اینها داشتند؛ اینها با برنامه در دل امت اسلام خزیدند و برای کسب قدرت و ایجاد انحراف در اسلام تلاش کردند.

چهار تهدیدی که اسلام، پیغمبر(صلی‌الله‌علیه‌وآله) و بنی‌هاشم را تهدید می‌کرد؛ یعنی ترور شخصیت، ترور فیزیکی، تحمیل جنگ و تحریم در دوران بعد از فتح مکه از جانب بنی‌امیه نسبت به بنی‌هاشم، خطرناک‌تر و به صورت نفوذی، پنهانی و در لباس خودی وجود داشت.

 

مقایسه جنگ بَدر و حُنَین

در جنگ بدر مسلمان 313 نفر بیشتر نبودند اما مشرکین جمعیت‌شان خیلی بیشتر بود؛ مسلمانان پیروز شدند چون خالص بودند. اما بعد از این قضایا جنگی به نام جنگ حُنین اتفاق افتاد، یعنی بعد از اسلام آوردن همه این طوایف. خیلی از آنها هم اسلام واقعی نیاورده بودند، بعضی ایمان آورده بودند و ضعیف بودند، بعضی ایمان نیاورده بودند و منافق بودند. جنگ حُنین تنها جنگی بود که جمعیت سپاه اسلام فوق­العاده زیاد و حتی از دشمن بیشتر بود، همیشه جمعیت سپاه اسلام کمتر از جمعیت دشمن بود. در این جنگ دوازده هزار نفر جمعیت سپاه اسلام بود؛ مغرور شدند. عده‌ای مدام می‌دمیدند که الحمدالله جمعیت خیلی خوبی داریم! به جمعیت­شان مغرور شدند و باعث شد شکست خوردند!

شبانه دشمن شبیخون زد، دوازده هزار نفر فرار کردند و در تاریخ آمده که فقط 12 نفر ماندند. وجود مبارک پیغمبر(صلی‌الله‌علیه‌وآله) عمویشان عباس(علیه‌السلام) را صدا زدند، فرمودند: عباس تو صدای غرایی داری، اینها را صدا بزن تا جمع شوند و من با آنها حرف بزنم. پیغمبر(صلی‌الله‌علیه‌وآله) ساماندهی کردند و سپاه اسلام حمله کرد و پیروز شد. چگونه 313 نفر جلوی جمعیت چند هزار نفره پیروز می‌شود ولی دوازده هزار نفر جلوی جمعیت کمتر شکست می‌خورد؟ چون کیفیت پایین آمده است. این مباحث مربوط به حکمرانی، پاسخ خیلی از شبهات و سؤالات است که الآن وقت آن نیست. بنی‌امیه و قریش جزء بدنه امت اسلامی شدند.

 

سیره پیامبر(صلی‌الله‌علیه‌وآله) درکنترل بنی­ امیه

جنگ دیگری به نام طائف وجود داشت، در این جنگ مسلمانان پیروز شدند و غنائمی گرفتند. پیغمبر(صلی‌الله‌علیه‌وآله) این غنائم را به سَویه تقسیم نکردند، بلکه مقدار زیادی از این غنائم را به قریش دادند. این، از آن جاهایی ا‌ست که اگر کسی اندیشه‌اش کامل نباشد، جهت فکری درست نداشته باشد، با ولیّ جامعه هماهنگ نباشد و از نظر اعتقادی مشکلش حل نشده باشد، ریزش می‌کند. وجود مبارک پیغمبر(صلی‌الله‌علیه‌وآله) به قریش سهم بیشتری دادند. عده‌ای از سپاه اسلام اعتراض کردند که چرا به اینها بیشتر دادید؟ بنی­امیه تازه از راه رسیده، هوای اینها را بیشتر از ما دارید؟ ما بیشتر دویدیم و خسته شدیم، ما پا به رکاب شما بودیم، ما مهاجر بودیم و... . پیغمبر(صلی‌الله‌علیه‌وآله) هم به مسلمانان جواب دادند من این کار را برای «مُؤلِّفَةِ‌ قُلوبِهِم» انجام دادم. که بعد آیه‌اش هم نازل شد. برای تألیف قلوب بود، می‌خواستم دل اینها را به دست بیاورم و اینها را همراه کنم. در کارهای تربیتی هم چنین است به دانش‌آموزی که خیلی شلوغ است مسئولیت می‌دهند و بیشتر او را تحویل می‌گیرند چون او الآن بیشتر تشنه تحویل گرفتن و موقعیت است. اگر موقعیت بگیرد آرام می­شود، البته به عدل، نه به ظلم! پیغمبر(صلی‌الله‌علیه‌وآله) هم که ظلم نمی‌کنند! مسلمانان آرام شدند و قضیه تمام شد.

 

نقش یهود در شهادت پیغمبر و اهل‌بیت(علیهم‌السلام)

ما معتقدیم وجود مبارک پیامبر(صلی‌الله‌علیه‌وآله) هم به شهادت رسیدند. در روایتی فرمود: «ما مِنّا مَسمومً أو مَقتول»[9]؛ از ما معصومین یا مسموم و یا با شمشیر کشته می‌شود. بعضی از پژوهشگران معتقدند که وجود مبارک پیغمبر(صلی‌الله‌علیه‌وآله) توسط یک زن یهودیه که غذای مسموم به حضرت داد، یا توسط زنانی از بنی‌امیه ترور شدند. جنگ، تحریم، ترور و... همینطور ادامه داشت. تاریخ را مرور کنید ببینید بعد از وجود مبارک پیامبر(صلی‌الله‌علیه‌وآله)، معاویه چه جنگ‌هایی را تحمیل کرد؛ قاسطین، مارقین و ناکثین جنگ­هایی بود که به امیرالمؤمنین(علیه‌السلام) تحمیل شد. پشت پرده جمل هم، بنی‌امیه بود. جنگ نهروان هم با پشتیبانی آنها و معاویه انجام می‌شد.

در باب شهادت امیرالمؤمنین(علیه‌السلام) علامه امینی(رحمت‌الله‌علیه) یک روایتی را نقل می‌کنند که وجود مبارک پیغمبر(صلی‌الله‌علیه‌وآله) به امیرالمؤمنین(علیه‌السلام) فرمودند: «یا عَلِی قاتِلُکَ شِبهُ الیَهود بَل هُو یهودی»[10]؛ قاتل تو شبه یهودی، بلکه یهودی است. ابن‌ملجم، قاتل امیرالمؤمنین(علیه‌السلام) است که ظاهراً یهودی نیست، اهل یمن است! چرا می‌گویند یهودی است؟ تا ضربت به فرق مبارک امیرالمؤمنین(علیه‌السلام) خورد، بعد از اینکه فرمود: «فُزتُ و رَبِّ الکَعبه»، فرمود این پسر زن یهودی را بگیرید. برای اینکه از زن یهودی شیر خورده بود و تحت تربیت و رضاع او قرار داشت.

نقش یهود در شهادت وجود مبارک امیرالمومنین(علیه‌السلام)، تحمیل صلح به امام حسن(علیه‌السلام)، شهادت امام مجتبی(علیه‌السلام) با زهری که از یهود رسیده بود مشهود است. امیرالمؤمنین(علیه‌السلام) را حذف کردند، امام مجتبی(علیه‌السلام) را حذف کردند و معاویه قدرت مطلق شد. بعد یزید حاکم شد و درگیری با امام حسین(علیه‌السلام)، شهادت ایشان و اصحاب و اسارت خاندان اهل‌بیت(علیهم‌السلام).

بعد عبدالملک مروان با امام سجاد(علیه‌السلام) درگیر شد، ولید بن‌عبدالملک امام سجاد(علیه‌السلام) را به شهادت رساند. بعد از آن هم حشام بن‌عبدالملک امام باقر(علیه‌السلام) را به شهادت رساند. در روایت از امام صادق(علیه‌السلام) فرمودند: از همین طائفه بنی‌امیه، سفیانی در آخرالزمان در مقابل مهدی ما خواهد ایستاد.

 

یهودیت در پوشش اسلامیت // یهود، شدیدترین دشمن اهل ایمان

این جریان بنی‌امیه است و فتنه‌هایی که بنی‌امیه علیه پیامبر(صلی‌الله‌علیه‌وآله) و بنی‌هاشم ساماندهی کردند. یک نکته مهم در این بحث این است که ما در تاریخ قبل از اسلام و در تاریخ بعد از اسلام آن چیزی که حس می­کنیم این است که بنی‌اسرائیل و یهود به شدت دنبال تقویت و حمایت بنی‌امیه در دل امت اسلام بودند. چرا که یک یهودیت در پوشش اسلامیت وجود دارد که می‌تواند کار یهود را در امت اسلام جلو ببرد. یک یهودیت نیابتی اینجا وجود دارد، «اَشَدَّ النّاسِ عداوةً لِلَّذینَ آمَنوا الیَهود»[11]؛ شدیدترین دشمنان برای اهل ایمان یهودی‌ها هستند، این بنی‌امیه را که بررسی کنیم، شدیدترین دشمنی‌ها را با اهل­بیت(علیهم‌السلام) کردند. یک نسخه آن این است که زین‌العابدین(علیه‌السلام) فرمودند: اگر جد ما پیغمبر(صلی‌الله‌علیه‌وآله) سفارش کرده بودند که اهل­بیتم را آزار دهید، بنی امیه بیشتر از این انجام نمی‌دادند!

شما ببینید ما با چه جریانی مواجه هستیم! این جریان دوباره در حال سربلند کردن است.

 

مواجه امام حسین(علیه­السلام) با قوم شدید­العداوه

امام حسین(علیه‌السلام) و اهل بیت­شان با یک قوم شدیدالعداوه در کربلا مواجه بودند نه دشمن معمولی! امام حسین(علیه‌السلام) تجربه جنگ با خیبری‌ها را هم داشته‌اند. این خانواده، خانواده‌ای‌اند که دشمن­شناس هستند. لذا یکی از کارهایی که امام حسین(علیه‌السلام) در کربلا انجام دادند فرمودند: دور خیمه‌ها خندق بکنید تا امنیت خیمه­ها را بالا ببرند. تجربه دارند، می‌دانند یک زمانی هم دور مدینه به امر پیغمبر(صلی‌الله‌علیه‌وآله) مسلمانان خندق کندند. می‌دانند اینها یهودیان این امت هستند، مردانگی ندارند، در جنگ از پشت حمله می‌کنند. به همین دلیل دور خیمه‌ها را خندق کندند و در آن آتش روشن کردند که دشمن نتواند بیاید. هوا گرم بود و کنار آتش هم هستند و این حرارت به خیمه‌ها می‌زند اما چاره­ای نیست، مجبور هستند برای حفظ جان این زن و بچه این کار را انجام دهند.

 

برای حضرت زینب(علیها­السلام) غیرتی شو!

می‌دانید چرا دلم برای حضرت زینب(علیهاالسلام) خیلی می‌سوزد؟ برای اینکه وقتی مصیبت به اوج می‌رسد، یعنی وقتی که همه بنی‌هاشم و اصحاب شهید شدند، امام حسین(علیه‌السلام) هم شهید شدند، در چنین شرایطی عَلم را به دست حضرت می‌دهند و می‌گویند شما قافله‌سالار شدید و باید مدیریت کنید. عقیله بنی‌هاشم در مقابل دریای مواجی از دشمنان بنی‌امیه که اشد عداوت هستند باید شرایط را مدیریت کنند!

چند وقت پیش که توفیق شد لبنان در جمع جانبازان پیجری بودیم. رفته بودیم به آنها قوت قلب دهیم، ولی برای یک عمر از آنها قوت قلب گرفتیم. چشمانش را از دست داده بود، انگشتش هم از دست داده بود، می‌گفت: بعد از اینکه این اتفاق افتاد من در بیمارستان خوابیده بودم، چشمانم را بسته بودند و حالم خوب نبود. انگشتانم هم قطع شده بود. خانمم کنار تختم بود مدام به او می‌گفتم برو. می‌گفت: حالا من هستم. دیر شد، آخر شب شد؛ می‌گفت: ما خیلی غیرتی هستیم. من داشتم اذیت می‌شدم که الآن خانمم این موقع شب اینجاست. نمی­خواستم بماند چون ممکن بود بیمارستان را بزنند. مدام گفتم برو، بعد ته دلم عذاب وجدان داشتم که الآن چطوری در این شرایط، یک مسیر طولانی خانمم را بفرستم برود؟ گفت: همین‌طور اذیت می‌شدم ولی به او می‌گفتم برو. در همین حال یک دفعه خوابم برد، صحرای کربلا را دیدم و من فهمیدم چرا این صحنه را به من نشان دادند. دیدم صحرای کربلا مملو از دشمن است و یک زن وسط این جمعیت ایستاده. گفت: انگار یکی به من گفت تو چرا ناراحتی؟ داخل شهر از بیمارستان به خانه برود چه کسی او را تهدید می‌کند؟ اگر می‌خواهی غیرتی شوی، برای حضرت زینب(علیها‌السلام) غیرتی شو!

 

از روضه­ ها درس بگیریم!

وقتی بنی‌هاشم، جوان‌ها و مردان بنی‌هاشم بودند اجازه نمی‌دادند حضرت زینب یا ام‌کلثوم یا سکینه خاتون(علیهن‌السلام) کار سنگین انجام دهند.آیا آنها اجازه می‌دادند آن‌ها بار بردارند، جلوی نامحرم کاری انجام دهند؟! به غیرت­شان برمی‌خورد. از روضه­ها درس بگیریم. اخلاق بنی­هاشم، اخلاق کریمانه بوده که اجازه نمی‌دادند، تا مردی هست زنی کاری انجام دهد، باری به دوش بگذارد. حالا شرایط زینب(علیهاالسلام) را عصر عاشورا نگاه کنید. باید بچه­ها را از اطراف بیابان پیدا کند. از هر کاری سخت‌تر اینکه وقتی بچه‌ها را کتک می‌زدند، حضرت می‌رفت حائل می‌شد. سیلی می‌زدند حائل می‌شد، تازیانه می‌زدند حائل می‌شد. این، حضرت زینب(علیها‌السلام) است.

 

باید زینبی زندگی کنیم

حرفی به مادران بگویم، در لبنان یک مؤسسه‌ای برای شهدا بود که خانواده‌های شهدا مشغول کار بودند. یک مادر شهیدی را به ما معرفی کردند، مادر دو شهید بود. دو پسرش شهید شده بودند. من از این خانم خواستم که یک پیغامی به بانوان و مادران ایرانی دهید. چه حرفی زد؟ گفت: پیغام من به همه بانوان ومادران ایرانی این است که اگر می‌گوییم پیرو حضرت زینب(علیهاالسلام) هستیم، باید زینبی زندگی کنیم، زینبی رفتار کنیم؛ یعنی اگر دو پسر داری یکی را مخفی نکنی یکی را در راه خدا بدهی. حضرت زینب(علیها­السلام) دو بچه داشت و هر دو را با هم آورد. عجب فهمی دارد! چه چیزی فهمیده! نگفت من هم عصای پیری و کوری می‌خواهم. حضرت زینب(علیها­السلام) هر دو فرزندش را نزد ابی­عبدالله(علیه­السلام) آورد. مرتب دارد به آقا التماس می‌کند. آقا قبول نمی‌کند. آخرش آقا فرمودند: خواهر جان شاید همسرت عبدالله راضی نباشد. بی بی فرمودند: نه آقا، وقتی می‌آمدیم عبدالله خودش به من گفت: اگر کار به جنگ رسید، نگذاری بچه‌های حسین(علیه‌السلام) بروند، اول بچه‌های ما!

 

چرا حضرت زینب(علیهاالسلام) از خیمه بیرون نیامدند؟ // وقتی حضرت زینب(علیهاالسلام) جواب التماس­هایش را گرفت!

همین‌طوری این حرف‌ها بین این خواهر و برادر ادامه پیدا کرد، التماس زینب(علیهاالسلام) که حسین جان من از آن روزی که این بچه‌ها را به دنیا آوردم برای اینکه قربانی تو شوند به دنیا آوردم، بزرگ کردم، تربیت کردم! جواب التماس‌هایش را گرفت. امام حسین(علیه‌السلام) قبول کردند.کمی بعد از شهادت علی اکبر(علیه‌السلام) بچه‌ها را به امام حسین(علیه‌السلام) تحویل دادند.

همه شنیده‌اید که این خواهر وقتی بچه‌هایش به شهادت رسیدند از خیمه بیرون نیامدند. همه می‌دانید چرا از خیمه بیرون نیامدند. بعضی‌ها گفته‌اند برای اینکه نخواستند به خاطر مادر بودنشان یک حرفی بزنند و یا یک حالتی بر ایشان عارض شود که چرا این اتفاق افتاده. هرگز! اینها شأن حضرت زینب(علیها­السلام) را پایین می‌آورد. ایشان فقط از این جهت بیرون نیامدند که یک وقت امام حسین(علیه‌السلام) خجالت نکشدند. هیچ دلیل دیگری نداشت. نمی‌خواهند امام حسین(علیه‌السلام) سرشان را پایین بیندازد. می‌خواهند همیشه سر برادرشان بالا باشد. می‌فرمایند من بچه‌هایم را دادم تا سر شما بالا باشد. از خیمه‌ها بیرون نیامدند اما نوشتند وقتی که علی‌اکبر(علیه‌السلام) روی زمین افتاد، بی بی چنان به سر و صورت می‌زدند و می‌دویدند تا خودشان را کنار بدن او برسانند.

السلام علیکِ یا زینب کبری....


[1]. سوره ابراهیم، آیه 24.

[2]. سوره بقره، آیه65.

[3]. سوره حجر، آیه 91.

[4]. سوره مسد، آیه 1.

[5]. همان، آیه 4.

[6]. سوره نور، آیه 26.

[7]. سوره هود، آیه 46.

[8]. سوره اسراء، آیه 58.

[9]. بحارالانوار، ج 18، ص 217.

[10]. الخرائج و الجرائح، ج 1، ص 181_182.

[11]. سوره مائده، آیه 82.