مهمترین مأموریت شیطان چیست؟
مهمترین مأموریت شیطان چیست؟
مهمترین مأموریت شیطان چیست؟
حجتالاسلام مهدوینژاد: یکی از اموری که از رموز همیشگی غلبه جبهه حق بر باطل در طول تاریخ و علیالخصوص دوران آخرالزمان است، اجتماع قلوب میباشد// خداوند ابزار الفت قلوب را به ما داده است و همزمان قلوب دشمنان ما را مشتت کرده است. کار شیطان خیلی سخت و کار ما راحت است. پس چرا برعکس نتیجه میدهد؟ // شش عملی که شیطان را پریشان و ناتوان میکند، چیست؟ // ارتباطات را بیشتر کنید، به دیدن یکدیگر بروید، این سنتی که شیطان در دوران کرونا گذاشت را بشکنید و به هم نزدیک شوید // بایدها و نبایدهای ارتباطات مؤمنانه در روایات
شناسنامه:
عنوان: بفرمایید مهمانی خدا
موضوع: آخرین فراخوان شیطان
زمان: شنبه 26 فروردین1402، بیستوچهارمین شب از مراسم ویژه ماه مبارک رمضان
مکان: امامزاده سیدجعفرمحمد(علیهالسلام)
خطر دشمنی و اختلاف بین مؤمنین
از مأموریتهای مهم شیطان که شاید خطرناکترین راهبرد شیطان برای مبارزه با موحدین عالم و به ویژه برای به تأخیر انداختن ظهور میباشد، ایجاد اختلاف و دشمنی است. اختلاف و دشمنی یکی از راهبردهای بسیار خطرناک، کشنده و نابودکننده شیطان است که در دوران آخرالزمان به اوج خود میرسد. خدای متعال در قرآن کریم میفرماید: «إِنَّمَا یُرِیدُ الشَّیْطَانُ أَنْ یُوقِعَ بَیْنَکُمُ الْعَدَاوَةَ وَالْبَغْضَاءَ فِی الْخَمْرِ وَالْمَیْسِرِ وَ یَصُدَّکُمْ عَنْ ذِکْرِ اللَّهِ وَ عَنِ الصَّلَاةِ فَهَلْ أَنْتُمْ مُنْتَهُونَ»[1]. برنامه مهم شیطان حتماً این است که «یُریدُ» با اراده برنامهریزی شده، «أَنْ یُوقِعَ بَیْنَکُمُ الْعَدَاوَةَ وَالْبَغْضَاءَ» بین شما دشمنی، بغض، اختلاف و درگیری ایجاد کند؛ «فِی الْخَمْرِ وَالْمَیْسِرِ» البته آیه اشاره به خمر و میسر دارد، ولی مفسرین میفرمایند اینجا شراب و قمار یک مصداق است، یک ابزاری است که شیطان که با آن دشمنی ایجاد میکند. کسانی که اهل شراب و قمار هستند، بینشان اختلاف، دشمنی، کینه و... زیاد اتفاق میافتد، والا شیطان با هر ابزاری که بتواند، کینه و اختلاف ایجاد میکند. اساساً یک مسئله مهمی که شیطان دنبال میکند، دشمنی انداختن بین مؤمنین است.
رمز غلبه حق بر باطل
یکی از اموری که رمز همیشگی غلبه جبهه حق بر باطل در طول تاریخ و علیالخصوص دوران آخرالزمان است، اجتماع قلوب مؤمنین میباشد. اجتماع قلوب بر سر عهدی که با خدای متعال داشتند. در توقیع شریف حضرت صاحبالزمان(عجلاللهتعالیفرجه) به شیخ مفید، عبارتی هست که میفرمایند: «وَلَوْ اَنَّ أشْیاعَنا وَفَّقَهُمُ اللّهُ لِطاعَتِهِ عَلَی اجْتِماع مِنَ الْقُلُوبِ فِی الْوَفاءِ بِالْعَهْدِ عَلَیْهِمْ لَما تَاَخَّرَ عَنْهُمُ الْیُمْنَ بِلِقائِنا، وَلَتَعَجَّلَتْ لَهُمُ السَّعادَةُ بِمُشاهَدَتِنا»[2]؛ شیعیان ما که خدا آنها را به طاعت خود موفق بدارد، «عَلَی اجْتِماع مِنَ الْقُلُوبِ فِی الْوَفاءِ بِالْعَهْدِ عَلَیْهِمْ»؛ اگر دلهایشان را یکدل میکردند و همه با هم قلوبشان مجتمع میشد در وفای به عهدی که خدا بر عهده ایشان گذاشته است و آن عهدی که ما بر عهده آنها گذاشتیم.
شخص میگوید من تنهایی میخواهم وفای به عهد کنم. دعای ندبه بخوانم، آماده برای ظهور شوم، دیگر غیبت نکنم، دیگر تهمت نزنم، من خودم میخواهم آدم خیلی خوبی بشوم. به این عهدم وفا کنم، بقیه خودشان میدانند. به اصطلاح حضرت میفرمایند: اینطور فایده ندارد، شما چطور آدم خوبی هستید که هیچ تلاشی برای خوب شدن دیگران نمیکنید؟!
رفع تأخیر و ایجاد تعجیل در ظهور
یکی از شاخصههای خوب بودن این است که انسان صالح باشد و صالح کسی است که به صلاح جامعه تلاش میکند و به صلاح دیگران برای اصلاح جامعه تلاش میکند. حضرت میفرمایند راه وفای به آن عهد، اجتماع قلوب است. اجتماع قلوب درست کنید. نماز جماعت درست کنید. هیئت درست کنید. جمعهای مؤمنانه درست کنید. مدام سعی کنید همه را به هر بهانه ایمانی دورهم جمع کنید، از خانه، محله، فامیل، دوستان، رفقا و همسایهها گرفته تا اجتماعات بزرگ. تلاش کنید مدام این اجتماعات را حول محور وفای به عهد بر امام، زیاد کنید و توسعه دهید. تا هشتاد میلیون جمعیت ایران همه به وفای بر عهد جمع شوند بعد مردم دنیا هم این را ببینند آنها هم به سمت وفای به عهد بیایند.
«عَلَی اجْتِماع مِنَ الْقُلُوبِ فِی الْوَفاءِ بِالْعَهْدِ عَلَیْهِمْ»، بعد حضرت میفرمایند: اگر این اجتماع قلوب اتفاق افتاد «وَلَوْ اَنَّ اشْیاعَنا وَفَّقَهُمُ اللّهُ لِطاعَتِهِ عَلَی اجْتِماع مِنَ الْقُلُوبِ فِی الْوَفاءِ بِالْعَهْدِ عَلَیْهِمْ لَما تَاَخَّرَ عَنْهُمُ الْیُمْنَ بِلِقائِنا، وَلَتَعَجَّلَتْ لَهُمُ السَّعادَةُ بِمُشاهَدَتِنا»، دو مسئله با هم حل میشود: اول تأخیر در ظهور برداشته میشود، دوم تعجیل در ظهور رخ میدهد. عجیب است! یعنی شما یک حرکت انجام میدهید، ولی دو هدف را با آن یکجا میزنید. اگر وفای به عهد میخواهید اجتماع قلوب باید رخ دهد تا «عَلَیْهِمْ لَما تَاَخَّرَ عَنْهُمُ الْیُمْنَ بِلِقائِنا»، این ملاقات ما (یعنی ظهور ما)، این قدر به تأخیر نیفتد. بعد میفرمایند «وَلَتَعَجَّلَتْ لَهُمُ السَّعادَةُ بِمُشاهَدَتِنا»، در ظهور ما تعجیل میشود. این آن رمز ظهور است. گویا میخواهد بگوید علت تامه ظهور حضرت همین است.
اهمیت اجتماع قلوب در آخرالزمان
اگر اجتماع قلوب ایجاد شد، همه عوامل با هم جمع شده است. اجتماع قلوب چه قدر مهم است، و نبودن این اجتماع قلوب، رمز تأخیر در ظهور است. چه قدر این اختلافات، وقت شیعیان را میگیرد. چه قدر این اختلافات وقت ظهور را میگیرد. شیطان تمام همتش را در آخرالزمان میگذارد برای اینکه بین مؤمنین اختلاف و دشمنی بیافتد، چون وقتی این اختلاف و دشمنی اتفاق افتاد، دیگر اجتماع قلوبی وجود ندارد. ما همه امام زمان(عجلاللهتعالیفرجه) را دوست داریم، ما همه اهلبیت را دوست داریم. ما همه میآییم یکجا مینشینیم، یک حرف گوش میدهیم، یک کار را انجام میدهیم. پس چرا ظهور اتفاق نمیافتد؟ باید گفت برای اینکه اجتماع قلوب نداریم. دو نفر مؤمن کنار هم نشستهاند، اما از هم بدشان میآید. یکی این طرف نشسته و یکی، آنطرف نشسته؛ دشمنی و کینه همدیگر را در دل دارند. اگر هم کینه همدیگر را به دل ندارند، اصلاً هیچ نسبتی بین خودشان احساس نمیکند. هیچ محبتی نسبت به هم به عنوان دو مؤمن ندارد. همین طور همه میآییم و میرویم. مثل گنجشکها که همه با هم روی درخت نشستهاند. میآیند و میروند.
اجتماع قلوب یعنی، مؤمنین یکدیگر را بخواهند، به خاطر ایمانشان همدیگر را دوست داشته باشند. اینکه اجتماع قلوب اتفاق نیفتاده است، علتش این است که ولایت در ما ضعیف است. اگر معنای واقعی ولایت را بفهمیم آن وقت در مراتب اعمال ولایت و در مراتب پیادهسازی ولایت در درون خودمان، عاشق مؤمنین میشویم و قلوب مجتمع میشود. ما الآن به اسم اهلبیت(علیهمالسلام) جمع میشویم، ولی باید به رسم و اخلاق اهلبیت هم جمع شویم، یعنی بر اساس سنت و سیره اهلبیت هم جمع شویم، به گونهای که وقتی کسی به ما نگاه کند، بگوید اینها همه یکی هستند. اینها چه مشکلی دارند؟ اینها یک چیزی فهمیدند همه دارند انجام میدهند و قلوبشان مملو از عشق و محبت شده است، یک جمعیت نورانی.
اسباب اجتماع قلوب در روح و جسم انسان
شاید گمان کنیم، اجتماع قلوب خیلی سخت است، چراکه ما هر چه میبینیم اختلاف و درگیریست و در این وضعیت اجتماع قلوب کار راحتی نیست. ولی خدا بهگونهای انسانها مخصوصاً مؤمنین را آفریده است، که اجتماع قلوب برایشان بسیار راحت باشد. انسان یک موجود اجتماعی است. ریشه کلمه انسان در لغت به معنای فراموشی است. انسان خودش را فراموش میکند، انسان گناهانش را فراموش میکند، خیلی چیزها را فراموش میکند. بعضیها میگویند انسان از کلمه انس گرفته شده است. چراکه خیلی سریع خو میگیرد. انسان موجودی اجتماعی است و میخواهد با انسانهای دیگر و سایر موجودات انس بگیرد. این در غریزه و خون آدم است. ذاتاً میخواهد در کنار جمع باشد.
فطرت انسان توحیدی است و به روح انسان متصل است. فطرت انسان هم طالب و مایل جمع و اجتماع است. یعنی هم روح و هم جسم میخواهد اجتماعی باشد. پس اجتماع قلوب کار راحتی برای انسان است. حیوانات اینگونه نیستند. با اینکه جمع زندگی میکنند اما خوی وحشی و درنده دارند. خداوند جسم و جان ما را به مسئله اجتماع گرویده و ساخته است. کار خیلی سختی نیست برای انسان که بخواهد اجتماع قلوب کند.
دلها دست خداست/ زمینه اجتماع قلوب مهیاست
خداوند در قرآن کریم میفرماید: «لَو أَنفَقتَ ما فِی الأَرضِ جَمیعًا ما أَلَّفتَ بَینَ قُلوبِهِم وَلکِنَّ اللَّهَ أَلَّفَ بَینَهُم»[3]؛ اگر همه مالهای دنیا را جمع میکردی و به اینها میدادی، دلهایشان به هم مهربان نمیشد. خداوند متعال در دل آنها مهر و محبت انداخت. این آیه مربوط به قبیله اوس و خزرج میباشد. قبل از اسلام با هم درگیر بودند و چهل سال به خاطر یک شتر همدیگر را میکشتند. خداوند میگوید: اگر تمام مال دنیا را به اینها میدادید، دست از کینه برنمیداشتند، اما خدا بین دلهایشان مهربانی انداخت. کار خدا ایجاد الفت است.
در دعای اول سال میخوانیم «یَا مُقَلِّبَ الْقُلُوبِ وَ الْأَبْصَارِ»[4] کسی که باید دیدگاهها و دلها را عوض کند خداست. شما کار خودتان را انجام دهید، اما یادتان نرود خداوند است که دارد کار میکند، دلها دست خداست. اگر میخواهید دلها را به دست بیاورید، راه آن را خداوند فرموده است. «مَنْ أَصْلَحَ مَا بَیْنَهُ وَ بَیْنَ اللَّهِ»[5]؛ کسی که بین خودش و خدای خودش را اصلاح کند، خدا بین او و مردم را اصلاح میکند. مردم او را دوست میدارند. اهل معنویت، اخلاص، جهاد و تقواست. چون خالصانه دارد کار میکند، مردم هم او را دوست دارند، دلها دست خداست.
دشمنان ما مُتَشتِت هستند
خداوند متعال کار مؤمنین را راحت و بین قلوب شما الفت ایجاد کردم، از آن طرف هم بین دشمنان شما اختلاف انداختم. خداوند تعالی میفرماید: «لَا یُقَاتِلُونَکُمْ جَمِیعًا إِلَّا فِی قُرًی مُّحَصَّنَةٍ أَوْ مِن وَرَاءِ جُدُرٍ بَأْسُهُم بَیْنَهُمْ شَدِیدٌ تَحْسَبُهُمْ جَمِیعًا وَقُلُوبُهُمْ شَتَّی ذَلِکَ بِأَنَّهُمْ قَوْمٌ لَّا یَعْقِلُونَ»[6]؛ شما گمان میکنید که یهودیها جمع و پشت یکدیگر هستند، ولی دلهای اینها متشتت است، با هم اختلاف دارند. این آیه مربوط به یهودیان در زمان پیامبر(صلیاللهعلیهوآله) است، ولی وقتی این آیه را بخوانید گمان میکنید برای الآن و برای صهیونیستهاست. میفرماید: «لَا یُقَاتِلُونَکُمْ جَمِیعًا إِلَّا فِی قُرًی مُحَصَّنَةٍ أَوْ مِنْ وَرَاءِ جُدُرٍ»؛ این یهودیها از روی ترس نمیآیند با هم اجتماع کنند و علیه شما جنگ راه بیاندازند. مدام تهدید میکنند ولی اینها خودشان همه با هم توافق نمیکنند. مگر اینکه در یک سرزمین در حصار و از وراء دیوارها، یعنی در یک فضای امنی خودشان را قرار دهند و بعد از آنجا به شما حمله کنند. شما دیوار حائل را شنیدهاید. صهیونیستها میخواستند از نیل تا فرات را تصرف، ولی الآن اطراف خودشان را دیوار کشیدهاند و گنبد آهنین درست کردهاند، گنبدی که هیچ موشکی بر آن اثر نکند. آنها فضایی را ایجاد میکنند تا بتوانند به شما حمله کنند، ولی بین خودشان اختلاف و درگیری زیاد است. خداوند متعال هزاروچهارصد سال پیش این را گفته است.
روانشناسی و جامعه شناسی یهودیان را ببینید. شما گمان میکنید اینها دنیا را قبضه کردهاند و پشت هم هستند و قرار است حمله کنند. بغضی میگویند اگر اینها حمله کنند ما نابود میشویم! اما وقتی شرایط این آیه را با صهیونیست امروزه تطبیق کنید، میبینید اینها همان یهودیان ۱۴۰۰ سال پیش هستند و همین قاعده برای آنها هم صادق است. آیا امروز بینشان اختلاف نیست؟! راهپیماییهای میلیونی در شهرهایشان برگزار نمیشود؟! الان در حال سقوط نیستند؟! گنبد آهنیشان شکست نخورد؟!
خداوند میفرماید: من دل اینها را پراکنده کردم. دشمنان با ظاهر خوب در جلسات حاضر میشوند تا بتوانند کاری کنند. اما در بین خودشان هم اختلاف دارند. کابینه صهیونیست را میبینید؟ خدا میفرماید: دلهای مؤمنین را با هم الفت دادم، از آن طرف هم قلوب دشمنان را مشَتت کردم.
چرا با وجود همه اسباب، اجتماع قلوب رخ نمیدهد؟
اینها برنامههای سیاسی، اجتماعی و معرفتی زندگی ماست. دیگر ما چه از خدا میخواهیم؟! خداوند ابزار الفت قلوب را به ما داده است و همزمان قلوب دشمنان ما را مشتت کرده است. کار شیطان خیلی سخت و کار ما راحت است. پس چرا برعکس نتیجه میدهد؟ پس چرا هر جا میرویم میبینیم که بین مؤمنین اختلاف است؟ داخل مسجد میبینیم چهار نفر مسجدی مؤمن با هم یکی نیستند، دلشان یکی نیست. داخل یک هیئت میرویم میبینیم اینها اگر همه یکی بودند میتوانستند دنیا را تغییر بدهند، ولی یکی نیستند. در جاهای مقدس میرویم میبینیم آدمها به همدیگر راست نمیگویند. چرا علیرغم این که خدا ابزار تألیف قلوب را به ما داده است، تألیف قلوب را از دشمنان گرفته و قلوب آنها را متشتت کرده، ما الآن متشتت هستیم و دشمنان ما با هم جمع میشوند؟! چرا یک دفعه می بینیم، حجم گناه در یک جامعه زیاد میشود، طرفدارانش یک دفعه زیاد میشوند و طرفدارهای ثواب و بندگی خدا صد نوع تفسیر و تحلیل میکنند و با هم اختلاف دارند که حق چیست و باطل چیست؟!
اولین دلیل، جهالت است. ما باید اطلاعات و آگاهیمان کامل باشد، مسائل را باید بدانیم، دین را باید خوب بشناسیم، اما کامل نمیشناسیم.
دومین دلیل، این است که شیطان همۀ قوای خود را بر جهالت انسانها سوار کرده است. تمام قوای خود را به کار گرفته تا قلوب مؤمنین متشتت شود. بنابراین ما هم باید تمام توان خود را به کار گیریم تا قلوب متشتت یگانه شوند، یکی شوند. شیطان دارد مبارزه میکند، آیا ما هم مبارزه میکنیم؟ آیا ما برای اتحاد خودمان داریم با شیطان مبارزه میکنیم؟
تفاوت رفع اختلاف و اباحیگری/ ملزومات ایجاد وحدت
ما برای یکی شدن چه کارهایی کردهایم؟ منظور از یکی شدن برداشتن مرزهای معرفتی و برداشتن خطوط قرمز نیست. بعضی اشتباه برداشت میکنند، طرف میگوید حالا این بندۀ خدا این کار را کرد، شما رها کن! آن گناه را هم هم رها کن! آن یکی را هم رها کن! و... این اباحیگری است. میخواهیم با هم وحدت کنیم، ولی همه باید حول محور حق باهم وحدت کنیم. یعنی بگوییم این حق و درست است، بعد همه را برای متحد شدن دور این حق تشویق کنیم. البته گذشت هم لازم است، خیلی چیزهای دیگر لازم است.
چقدر کشورهای اسلامی و مسلمانان گرفتار اختلاف هستند. بین مؤمنین و دوستان اهلبیت(علیهمالسلام) میبینیم چقدر اختلاف است. البته نسبت به دیگران خیلی بهتر است، ولی باز بین اینها چقدر اختلاف است.
شیعیان و محبین اهلبیت(علیهمالسلام) چند فرقه شدهاند. یک عده این کار را قبول دارند، یک عده طور دیگری عمل میکنند. داخل خانوادهها چقدر اختلاف است. دو رفیق سر اندک مسألهای با هم قهر میکنند. این یک چیزی میگوید، به طرف مقبل بر میخورد و رفاقتها زود از هم میپاشد. گاهی رفاقتهای طولانی سر یک مسأله مالی به هم میریزد. شیطان بیکار نیست. اجازه نمیدهد دو نفر محب اهلبیت با یکدیگر یکی باشند، به هم محبت بورزند، اجازه نمیدهد. باید مواظب شیطان باشیم.
اهمیت اجتماع قلوب // تفاوت اختلاف و تفرقه چیست؟
خداوند متعال میفرماید: «وَلا تَکونوا کَاالّذین تَفرقوا وَاختَلَفوا مِن بَعدِ ما جاءَهُمُ البینات وَ اولئک لَهُم عَذابٌ عظیم»[7]؛ شما مسلمانان مانند امتهایی نباشید که بعد از آنکه نشانههای روشنی برای هدایت آنان آوردیم، تفرقه و اختلاف کردند و از اینرو دچار عذاب عظیمی شدند. چه عذابی بالاتر از اختلاف! میفرماید: شما مثل آنها نباشید که «تَفرَّقوا وَاختَلَفوا» تفرقه و اختلاف کردند.
تفرقه و اختلاف به یک معناست، پس چرا کنار هم آورده است؟ علامۀ طباطبایی(رحمتاللهعلیه) در تفسیر المیزان ذیل این آیه میفرمایند: این دو عبارت وقتی جدا جدا میآید، تقریباً معنای آن یکی است. ولی وقتی پشت سر هم میآید، معنا تغییر میکند. اول فرموده «وَ لا تَکونوا کَاالّذین تَفرّقوا»؛ نباشید مثل آن کسانی که تفرقه کردند. بعد «واختلفوا» و اختلاف کردند. بعد از «وَاختَلَفوا» میفرماید: «مِن بَّعد ما جاءَهُمُ البینات»؛ بعد از اینکه ادلۀ روشنی برای هدایت آنها آمد. وقتی بعد از «اختَلَفوا»، «بینات» میآید منظور اختلاف عقیدتی است. چراکه فرموده بعد از اینکه ما اعتقادات درست را به اینها عرضه کردیم، با هم اختلاف کردند. اختلاف به اضافه بینات، منظور اختلاف عقیدتی است. اما «تَفَرَّقوا» قبلش به نظر علامه به معنای تفرقۀ جسمی است، فاصلههای فیزیکی است. میفرماید: وقتی مؤمنین از همدیگر دور میشوند، فاصله میگیرند، اختلاف عقیدتی هم پیدا میکنند. وقتی شما از جمعهای ایمانی فاصله میگیرید، جسم شما نیز فاصله گرفته، وقتی دوستان مؤمن را نبینید، در مکانهای خوب معنوی حاضر نشوید، اختلاف عقیدتی هم پیدا میکنید. نگذارید بین شما فاصله بیفتد، به اهل علم و تقوا نزدیک شوید. به قول شاعر «از دل برود هر آنچه از دیده برفت»
میفرماید: اگر با اشرار و آدمهای بد و شرور رفت و آمد کردید، سوءظن به خوبان پیدا میکنید. قبلاً به همۀ مقدسات و معنویات و رهبر و انقلاب و شهدا اعتقاد داشته، مدتی هست دوستانش را عوض کرده، الآن به هیچ چیز دیگری اعتقاد ندارد. یکی از مقدمات مهم هدایت و تزکیۀ نفس، همین مراقبت در انتخاب همنشین و مکانهایی هست که میرویم.
شش عملی که شیطان را ناتوان میکند
روایتی میفرماید؛ وجود مبارک پیامبر(صلیاللهعلیهوآله) در راهی ابلیس را دیدند که لاغر و ضعیف شده (یعنی یک جلوۀ ملکوتی از شیطان نه اینکه پوست و استخوان شده باش؛. یعنی پریشان و به هم ریخته، ضعیف و ناتوان شده است). فرمودند: چرا اینطور شدی؟ گفت از دست امت تو، فرمودند: امت من چه کار کردهاند؟ گفت: یا رسولالله امت تو شش کار انجام میدهند که طاقت و توان را از من میبرند:
اول؛ اول هر کاری که میخواهند انجام دهند «بسمالله» میگویند. یاد خداوند متعال باعث تألیف قلوب و انجام صحیح کار میشود.
دوم؛ هر وقت به هم میرسند به یکدیگر «سلام» میکنند. سلام الفت میآورد، دلها را یکی میکند.
سوم؛ وقتی به هم میرسند، با هم «مصافحه» میکنند، به هم دست میدهند. روایت میگوید؛ اول چه کسی دست بدهد، بعد میگوید اول چه کسی دست را بکشد، آن کسی که دست را فشار میدهد چگونه است، میگوید دست دادید، دست طرف را رها نکنید، بگذارید او دستش را بکشد. میخواهد الفت را زیاد کند، این امر محبت را زیاد میکند.
چهارم؛ هر کاری میخواهند انجام دهند، «إنشاءلله» میگویند. شیطان میگوید این إنشاءالله گفتنها من را پیر کرده است، إنشاءالله یعنی من به خدا معتقدم.
پنجم؛ هر گاه گناه میکنند «استغفار» میکنند. در همه اینها یاد خداوند متعال و الفت هست.
ششم؛ هر وقت اسم شما(پیامبر) را میشنوند، «صلوات» میفرستند.
ویروس منحوس کرونا، از اعوان شیطان بود
در روایت ذکر شده شیاطین سه دستهاند: انس، جن و دوآبّ؛ انسانهای شیطان صفت، شیاطین جن و موجوداتی که در عالم اهل شر هستند و شر به پا میکنند.
مقام معظم رهبری(حفظهالله) در مورد ویروس کرونا فرمودند؛ ویروس منحوس، چون نحس و شر و از اعوان شیطان است. ایشان در جایی اشاره کردند که این ویروس ساخته دست بشر است، شیاطین همه دست به دست هم دادند. این ویروس همه را از هم دور میکرد، عین کار شیطان است. این ویروس میخواست همه از هم فاصله بگیرند؛ مسجدها همه تعطیل، نمازها هم که برگزار شد همه یکمتر با هم فاصله داشته باشند، با هم دست ندهند. اینها کار شیطان این است: «أَنْ یُوقِعَ بَیْنَکُمُ الْعَدَاوَةَ وَالْبَغْضَاءَ»[8]؛ شیطان میخواهد بین شما فاصله بیندازد.
راهکار مقابله با خواست شیطان
در روایات آمده «تَزاوَروا» به زیارت هم بروید، زیارت مؤمنین، دیدن همدیگر؛ ارتباطات را بیشتر کنید. به دیدن یکدیگر بروید، این سنتی که شیطان در دوران کرونا گذاشت را بشکنید و به هم نزدیک شوید.
در روایت دارد مؤمنین با هم مصافحه کنند، دست دهند، دست هم را فشار دهند. میگوید گناهان شما مثل برگ درختان از لای انگشتان میریزد. زیرا این دست دادن تألیف قلوب و مقدمه اجتماع قلوب در وفای به عهد است و این امر شیطان را زمین میزند، جسمها که از هم دور شد، جانها هم از هم دور میشود، اعتقادات هم از هم دور می شود.
یکی از مستحبات نماز جماعت این است که شانهها در یک ردیف در هر صف قرار گیرد که کسی نتواند از بین شما رد شود. «کانّهم بُنیانٌ مَرصوص»[9]؛ مثل یک بنای محکم نفوذناپذیر. چراکه اجتماع جسوم در اجتماع قلوب تأثیر دارد. فاصلهها را کم کنید، بدون دلیل سراغ یکدیگر بروید، به همدیگر دست دهید، همدیگر را در آغوش بگیرید، ابراز محبت کنید، این کارها شیطان را به نعره وا میدارد.
اجتماع قلوب در کلام امام رضا(علیهالسلام)
امام رضا(علیهالسلام) در فرازی از نامهای که به حضرت عبدالعظیم حسنی(علیهالسلام) در ری نوشتند، میفرمایند: «وَ مُرْهُم بِالصّدقِ الحدیثِ وَ أداءِ الأمانة وَ مُرْهم بِالسُّکوتِ وَ تَرک الجدال فیما لا یَعْنیهم وَ إقبالِ بَعضُهُم علی بعض وَ المُزاوَره»[10]؛ امر کن آنها را به صدق حدیث، درست گفتن و اداء الامانه، [این صدق حدیث و ادای امانت باعث تألیف قلوب و خیانت باعث دور شدن دلها از هم میشود.] به دوستان ما امر کن سکوت کنند. جدال باعث افتراق قلوب میشود. بعد حضرت میفرمایند: روی بیاورید به هم، یعنی رابطههای گرم پیدا کنید. به گونهای نباشد که وقتی کسی وارد جمع شما میشود، احساس غریبی کند و نتواند به شما نزدیک شود. حضرت میفرمایند: گذشت داشته باشید، یکدیگر را عفو کنید، سعه صدر داشته باشید و حوصله به خرج دهید.
بایدها و نبایدهای ارتباطات مؤمنانه در روایات
روایت میفرماید: «مَنِ استَقصی عَلی صَدیقِهِ اِنقَطَعَت مَوَدَّتُهُ»[11]؛ هر کس خردهگیریهای بیجا به دوستش کند، رشته مودت و دوستی آنها پاره میشود. بعضیها بهانهگیریهای بیهوده دارند؛ چرا فلان چیز را تو نوشتی؟ خیلی بد بود، نباید این کار را میکردی، حالا میخواهی نصیحت هم کنی این راهش نیست. فرو رفتن در اقیانوس ریزهکاریها، باعث پاره شدن طناب محبت و رابطه میشود. سخت نگیرید. به قول مرحوم دولابی باغچه هر کس را بیل بزنی، بالاخره یک کرم از آن بیرون میآید. سختگیریها و بهانههای بیجا را کنار بگذارید.
حضرت میفرمایند: «اَلتَّوَدُّدُ اِلَی النّاسِ نِصفُ العَقلِ»[12]. ابراز محبت به مردم، نصف عقل است [به همین مردم کوچه خیابان]. چرا با همه مردم درگیر هستی؟ شرطی هم نگذاشتند، فرمودند ابراز محبت به مردم! داری راه میروی، بگو «ماشاءالله چه آقازادهای داری، خدا برکت بده، آقا، ماشاءالله چه لباس خوبی پوشیدی» اینطوری باش. «تَوَدُّدُ اِلَی النّاسِ».
بعد دوباره میفرمایند: «التَّغافُلُ نِصفُ العَقل»؛ تغافُل نصف عقل است. خودت را به ندیدن و نشنیدن بزن، این خودش نصف عقل است. امام باقر(علیهالسلام) میفرمایند: «صلاح الحال تعایش و تعاشر ملء مکیال ثلثاه فطنةٌ و ثلثه تغافل»[13]؛ اصلاح همزیستی و معاشرت بین خودتان مثل یک لیوان و پیمانهای است که دو سوم آن زیرکی و فطانت و یک سوم آن تغافل است. خود را به ندیدن و نشنیدن زدن است، دو سوم آن حواستان جمع باشد، زرنگ و تیز باشید که بفهمید الآن چه بگویید، چهکار کنید که این رفتار بد را به خوب تبدیل کنید، به موقع و درست حرف بزنید و رفتار کنید، یک سوم هم تغافل است.
آقا نبین! مگر به خدا نمیگویی خدایا شتر دیدی ندیدی. پس خودت هم شتر دیدی ندیدی.
مسائل را با هم قاطی نکنیم، امر به معروف و نهی از منکر در اجتماع، فسق و فجور علنی و... یک تکالیفی برای انسان ایجاد میکند، شرع مقدس اینها را گفته، اینجا شما نمیتوانید چشمتان را ببندید و بروید. ولی در جاهایی که گفته تغافل کنید؛ در خانه، محله، فامیل تغافل کنید.
تأثیر و نقش تغافل در تربیت
به پیامبر(صلیاللهعلیهوآله) خبر دادند در خانهای دارد معصیت میشود و درب خانه هم باز است. ایشان امیرالمؤمنین(علیهالسلام) را فرستادند چون میدانستند هر کس دیگر را بفرستند، خرابکاری میکند. حضرت هم رفتند دم در، دست گذاشتند مقابل چشمشان و یاالله گفتند و داخل خانه یک چرخی زدند و یک دستی به دیوارها کشیدند و بیرون آمدند. خدمت پیامبر(صلیاللهعلیهوآله) عرض کردند: من چیزی ندیدم!
مثلاً فرزندت تا یک اشتباهی میکند میگویی: خاک بر سرت! دوباره اینطور کردی؟
تغافل کنید، میخواهید بگویید که شما خیلی میفهمید، میخواهید بگویید که شما تا آخر قصه را متوجهاید! اگر این کار را بکنید دو اتفاق میافتد؛ یکی اینکه آدمها دیگر هیچ الفتی بینشان باقی نمیماند، یکی اینکه خداوند متعال همین بلا را سر خودتان میآورد. مخصوصاً در مسائل تربیتی، بعضی فکر میکنند هر چقدر بیشتر ایراد و سخت بگیرند، طرف دیگر بیمه و مصون میشود، در حالی که بدتر است. بعد میفرمایند: «إنَّ العاقِلَ نِصفُهُ اِحتِمالٌ وَ نِصفُهُ تَغافُلُ»[14]؛ انسان عاقل نصفش تحمل است و نصفش تغافل. مدام ناملایمات، کارها و حرفهای بیهوده را تحمل میکند، نصفش هم تغافل میکند، اصلاً ندید میگیرد. برای اینکه الفت باقی بماند. وگرنه اگر شما بخواهید در جمع دوستان و رفقا ذرهبین دست بگیرید و به اصطلاح مته به خشخاش بگذارید و همه چیز را دربیاورید و اصلاح کنید با این روش بدتر میشود.
اینقدر که مردم با تغافل اصلاح میشوند با سختگیری بیهوده اصلاح نمیشوند. البته هر چیزی جای خود را دارد. روایت میفرماید: «لاحِلمَ کَالتَّغافُلِ و لا عَقلَ کَالتَّجاهُلِ»[15]؛ هیچ حلمی -حلم یعنی بردباری- مانند تغافل نیست، و هیچ علمی مانند تجاهل -یعنی خود را به ندانستن زدن- نیست.
تغافل اباعبدالله(علیهالسلام) نسبت به نوکران خود
«السلام علیک یا اباعبدالله». الآن فکر میکنید ما چرا اینجا هستیم! آیا غیر از این است که اباعبدالله الحسین(علیهالسلام) تغافل کرده؟! غیر از این است که امام حسین(علیهالسلام) تجاهل کرده است؟! اگر میخواست یک ذره از گناهان و اشتباهات ما را به رویمان بیاورد نمیتوانست؟! اصلاً طوری با ما دارد رفتار میکند، انگار اصلاً هیچ چیز نمیداند. امام زمان(عجلاللهتعالیفرجه) طوری با ما دارد رفتار میکند انگار اصلاً پرونده ما را ندیده است! ببینید رفقا، باز دوباره فردا هم میآییم، پس فردا هم میآییم، سال بعد هم میآییم، بعد چقدر ماها گناه، خرابکاری و آبروریزی میکنیم؟! ولی باز میبینید دارد آقایی میکند، همین است که دارد ما را تربیت میکند تا همین جا هم که آمدیم، آقایی او بوده که آمدیم، به خودمان نبوده. به خودت نگیری یک وقت! ابداً!
میدانی نوکر اباعبداللهالحسین(علیهالسلام) کیست؟! ابوالفضل العباس(علیهالسلام). او نوکرش است کوتاه هم نمیآید. حالا بماند که ما به خودمان میگوییم نوکر!
از اذن میدان در صفین تا اذن میدان در کربلا
جنگ صفین شد، درگیری بالا گرفت، امام حسین(علیهالسلام) به اطرافیانشان گفتند: اسب من را زین کنید، زره من را آماده کنید، میخواهم به میدان بروم. تا اینها آماده میشدند، حضرت رفتند محضر امیرالمؤمنین(علیهاسلام) تا اجازه بگیرند برای میدان، آنجا که مشرف شدند تا اذن خواستند امیرالمؤمنین(علیهالسلام) شروع کردند به گریه کردن، فرمودند: حسینجان، صف در صف لشکریان من ایستادهاند، هنوز پدرت آنقدر بییار نشده که تو نوه پیغمبر(صلیاللهعلیهوآله) را بفرستد بروی به میدان. گرفتی اینجا را!
در کربلا، امام حسین(علیهالسلام) ایستاده بودند، علیاکبر(علیهالسلام) از خیمهها بیرون آمدند و ایستادند مقابل پدر: «فَستَأذَن اَباه»؛ از پدرش اجازه گرفت، دیگر کسی نمانده، دیگر همه اصحاب شهید شدند، اولین از بنیهاشم آمد جلو، «فَستَأذَن اَباهُ، فَأذَن لَهُ»؛ بدون معطلی اذن دادند به علیاکبر(علیهالسلام)، علیاکبر(علیهالسلام) رفتند به میدان و وقتی امام حسین(علیهالسلام) رسیدند بالای سر علیاکبرشان که دیگر نفسهای آخر علی(علیهالسلام) بود، و حضرت در حال جان دادن بودند؛ «فَشَهَقَ شَهقَةً فَماتَ»[16]؛ علیاکبر(علیهالسلام) فریادی زدند و جان دادند. السلام علیک یا مظلوم.
[1] . سوره مائده، آیه 91.
[2]. بحارالانوار، ج53، ص177، حدیث 8.
[3]. سوره انفال آیه 63.
[4]. مصباح المتهجد شیخ طوسی، ص ۱۳۲.
[5]. نهجالبلاغه حکمت89
[6]. سوره حشر، آیه 14.
[7]. سوره آلعمران، آیه 105.
[8]. سوره مائده، آیه 91.
[9]. سوره صف، آیه 4.
[10]. مسند حضرت عبدالعظیم حسنی(علیهالسلام)، ح50، به نقل از اختصاص شیخ مفید، ص247.
[11]. غررالحکم: 8582.
[12]. کافی، جزء 2، ص 643.
[13]. امام باقر: بحارالانوار، ج74، ص 167- امام صادق: تحفالعقول، ج1، ص 359
[14]. غررالحکم، ح 2378.
[15]. غررالحکم، ش 10502.
[16]. لهوف، سیدبنطاووس، ص113.