مرگ اندیشی آغاز زندگیست

مرگ اندیشی آغاز زندگیست


مرگ اندیشی آغاز زندگیست

 

حجت‌الاسلام مهدوی‌نژاد: جدی‌ترین، واقعی‌ترین و حتمی‌ترین مسئله زندگی همه موجودات عالم، رفتن از این دنیا، مرگ و مُردن، است// آیا مرگ اندیشی نشانه بیماری روان است یا سلامت روان؟! // همین مرگ اندیشی برای موعظه انسان کافیست // نظر نیچه درباره مرگ... // زاویه دید امام صادق(علیه‌السلام) در مرگ اندیشی // اسباب و لوازم مرگ‌اندیشی کدام است؟

 

شناسنامه:

عنوان مراسم: بفرمایید مهمانی خدا

موضوع سخنرانی: ابد در پیش داریم...

زمان: سه‌شنبه22 اسفند1402، اولین شب از مراسم ویژه ماه مبارک رمضان

مکان: امامزاده سیدجعفرمحمد(علیه‌السلام)

 

موضوع مهم دنیای پس از مرگ

خدا را شاکریم که باز هم به ما عمر و توفیق داد تا دوباره به ضیافت ماه مبارک رمضان وارد شویم. موضوع امسال با عنوان «ابد در پیش داریم»، که عبارتی مربوط به علامه طباطبایی(رضوان‌الله‌تعالی‌علیه) است. درباره آنچه پس از این دنیا پیش روی ماست صحبت می‌کنیم. موضوع بسیار مهمی که معمولاً کمتر به آن توجه می‌شود، در حالی‌که جزء مهم‌ترین مباحث است. درباره جدی‌ترین، واقعی‌ترین و حتمی‌ترین مسئله زندگی همه ما و همه موجودات عالم، یعنی رفتن از این دنیا، مرگ و مُردن... ابد در پیش داریم.

اینکه بعد از مرگ چه خواهد گذشت و چه اتفاقاتی برای ما خواهد افتاد، واقعیتی است که علی‌رغم عینی بودن آن، خیلی‌ها دوست ندارند در مورد آن چیزی بشنوند، حرفی بزنند، حتی فکر کنند. درباره این موضوع روی در و دیوارها و در تبلیغات اثری نمی‌بینیم. رسانه‌ها خیلی به آن نمی‌پردازند. می‌گویند: مردم مشکل دارند اگر از مرگ و مردن حرف بزنیم، حال مردم بد می‌شود.

جالب است که همه دارند برای بیشتر زنده ماندن تلاش می‌کنند و از مرگ فراری هستند. سیستم‌های امنیتی روز‌به‌روز قوی‌تر می‌شود، سیستم‌های ایمنی تقویت می‌شود، برای چیست؟ برای بیشتر زنده ماندن. داروهای فوق‌العاده قوی تولید می‌شود، برای چیست؟ برای زنده ماندن. امکانات روز‌به‌روز افزایش پیدا می‌کند؟ برای چیست؟ برای بهتر و بیشتر زندگی کردن. از مرگ فرار می‌کنیم، اما فکر نمی‌کنیم این مرگ چیست؟ آیا این‌قدر ترسناک است که باید از آن فرار کرد؟ یا نباید از آن فرار کنیم؟ یا اصلاً نمی‌شود از آن فرار کرد! به اینها فکر نمی‌کنیم، فقط فرار می‌کنیم. فکر نمی‌کنیم چگونه باید با آن روبه‌رو شد!

 

حقیقتی به نام مرگ

ببینید یکی از حوادث طبیعی زلزله است، ما زلزله را پیش‌بینی و برنامه‌ریزی می‌کنیم، مانور زلزله برگزار می‌کنیم، برای آنکه در زمان زلزله جان‌مان را نجات دهیم. کار خوبیست و باید هم این‌گونه باشد. ما نمی‌خواهیم این مسئله را رد کنیم. شاید شما شصت سال از خدا عمر گرفته باشید، اما در محل زندگی‌تان زلزله ندیده باشید، شاید بیست سال دیگر هم از خدا عمر بگیرید، اما باز هم زلزله‌ای اتفاق نیفتد، اما با این وجود، مانور زلزله برگزار می‌شود. می‌گویند باید آماده باشید که اگر زلزله شد بتوانید جان‌ خود را نجات دهید و تلفات کمتر شود. تدبیر می‌شود. برای خیلی از خطرات دیگر هم به همین شکل است، ما هزینه می‌کنیم که خانه، ماشین، زندگی و جان‌مان در امان باشد، البته کار منطقی است و باید انجام شود. خیلی چیزها در زندگی ما به عنوان واقعیت وجود دارد و ما آنها را می‌پذیریم و برای آنکه می‌خواهیم با آن واقعیت روبرو شویم، حتماً فکر و برنامه‌ریزی می‌کنیم. اما در مورد مرگ این‌گونه نیست. خیلی به آن فکر نمی‌کنیم. چرا؟ آیا مرگ واقعی نیست؟

 

حقیقتی برای همه موجودات عالم

خیلی چیزهای واقعی این دنیا ممکن است اصلاً برای ما یا برای عده‌ای اتفاق نیفتد. مثلاً بیماری یک واقعیت است، اما برای بعضی اتفاق نمی‌افتد و هستند افرادی که اصلاً بیمار نشده‌اند. یک عمری زندگی کرده‌اند اما بیمار نشده‌اند. با این حال ما برای آن تدبیر می‌کنیم، پیشگیری می‌کنیم، درمان می‌کنیم. خیلی از واقعیت‌های دیگر هم همین‌گونه است.

ازدواج یک واقعیت است. اما هستند افرادی که هرگز ازدواج نکرده‌اند و نمی‌کنند. این واقعیت است، اما در مورد آن قانون تصویب می‌شود، برنامه‌ریزی می‌شود، زمینه‌هایی در کشور برای آن فراهم می‌شود، خانواده‌ها در مورد آن فکر می‌کنند. بالاخره یک واقعیت است و یک روزی باید اتفاق بیفتد. اینکه یک عده ازدواج نمی‌کنند، مسئله ازدواج را از واقعیت خارج نمی‌کند.

تعدادی از واقعیت‌ها برای همه اتفاق نمی‌افتند، اما در مورد آنها فکر و برنامه‌ریزی می‌کنیم. حتی ممکن است بعضاً برای خود ما هم اتفاق نیفتد. خواب، یک واقعیت است. همه می‌خوابند. اما آدم‌هایی هستند که سی سال است نخوابیده‌اند. تنها یک واقعیت است که امکان ندارد اتفاق نیفتد و برای همه اتفاق می‌‌افتد. آن واقعیتی است به نام مرگ.

 

نظریه دانشمندانی که مخالف مسئله مرگ هستند

مرگ برای همه اتفاق می‌افتد. هیچ واقعیتی جدی‌تر و حتمی‌تر از مرگ نیست، در عین حال مردم از کنار هیچ واقعیتی هم مثل مرگ ساده رد نمی‌شوند. برای اثبات مرگ لازم نیست آیه قرآن یا حدیث بخوانیم، بدیهی است. «ادلّ الدلیل علی امکان الشیء وقوعه»؛ مهم‌ترین دلیل بر اثبات چیزی، واقع شدن آن است.

نه فقط ما که مسلمان، مؤمن و معتقد به قرآن هستیم، حتی آنهایی که مسلمان نیستند، در مورد مرگ حرف‌های مهمی زده‌اند. شما اسم‌های بعضی از دانشمندان غربی را شنیده‌اید، آقای «فروید» که غربی‌ها می‌گویند: پدر علم روانکاوی است، برای اولین بار او به مسئله بدیهی مرگ حمله کرد و گفت: مرگ یک مجهول بزرگ است. معلوم نیست چه اتفاقی می‌افتد که اسمش را بگذاریم مرگ یا نابودی. گفت: آنهایی که در مورد مرگ فکر می‌کنند، آدم‌های روان‌پریشی هستند. از نظر روانی کسی که در مورد مرگ فکر می‌کند، آدم مریضی است. آنها در دوران کودکی‌ دچار ترس‌ها و وحشت‌های خیلی شدید شده‌اند و بعد در دوران بزرگسالی ترس‌های دوران کودکی‌شان، ترس از نابودی، نیستی، از دست دادن، از دست رفتن به صورت مرگ‌اندیشی بروز و ظهور پیدا کرده‌است.

 

نظریه دانشمندانی که موافق مسئله مرگ هستند

اما عده‌ای از دانشمندان غربی در مقالات، بررسی‌ها و پژوهش‌هایشان قاطع و محکم گفته‌اند: کسی که به یاد مرگ باشد انسان روان‌پریشی نیست. آنهایی که در مورد مرگ فکر می‌کنند، انسان‌هایی هستند که دارای سلامت روانی می‌باشند. چون مرگ یک واقعیت است و هر کس با واقعیت مواجه می‌شود و در مورد آن فکر می‌کند او یک انسان عاقل و سالم است. کسی که از فکر مرگ فرار می‌کند، او آدم مریض و روان‌پریشی است. در واقع این عده از دانشمندان دارند حرف‌های ما را می‌زنند.

۶۰ سال پیش کتابی در آمریکا نوشته‌ شد به نام کتاب «راهنمای سلامت روان» که از انجمن روانشناسان آمریکا بود. این کتاب بارها تجدید چاپ شد و براساس یافته‌های علمی جدید که به ‌دست آورده ‌بودند، بارها این کتاب ویرایش شد. خیلی از مطالب از آن کم ‌و ‌زیاد شد، اما یک مطلب و موضوع دست نخورد. این همه پیشرفت‌های علمی بشر، این مسئله کماکان ثابت و پا برجا بود و آن مسئله مرگ بود.

 

مرگ اندیشی/فکر کردن در مورد مسئله مرگ

خیلی نیاز نیست در مورد اثبات مرگ صحبت کنیم، هر روز در همسایه، فامیل و در شهر می‌بینیم. ولی می‌خواهیم بگوییم: چرا در مورد مرگ فکر نمی‌کنیم؟ اتفاقاً آنهایی که معتقد به خدا نیستند و پشتوانه معرفتی هم برای چنین موضوعاتی ندارند، می‌گویند: باید در مورد مرگ فکر کرد و اگر کسی در مورد مرگ فکر نکند، این آدم اختلالات روانی دارد. به راستی چرا و به چه دلیل ما در مورد مرگ فکر نمی‌کنیم؟!

این قسمت انسانی بحث است، یعنی قبل از اینکه ما وارد دین شویم و از منظر دین به آن نگاه کنیم، می‌خواهیم بگوییم، مسئله آن قدر بدیهی است که بین باخداها و بی‌خداها در اصل مسئله مرگ‌اندیشی، اشتراک وجود‌ دارد، آنها هم می‌گویند باید در مرگ اندیشید.

آقای «نیچه» یکی از فلاسفه غرب می‌گوید: مرگ پایان زندگی است ولی مرگ‌اندیشی شروع زندگی است. (البته جمله‌اش، جمله ناقصی است، ولی جمله بدی نیست). ما می‌گوییم مرگ پایان زندگی نیست. حیات را طور دیگری تعریف می‌کنیم. سهراب سپهری یک شاعر بود. برایش مسجل بود که مرگ پایان زندگی نیست؛ می‌گوید: مرگ پایان کبوتر نیست.

 

تمرینی برای مرگ اندیشی/مرگ اندیشی آغاز زندگی

یک آزمایش جالب که الان هم میتوانید اجرا کنید. چشم را ببندید و تصور کنید فرشته مرگ آمده‌ که جان شما را بگیرد. جناب قابض‌الارواح حضرت عزرائیل(علیهالسلام) تشریف آوردند و می‌خواهند جان شما را بگیرند. فقط به شما وقت می‌دهد تا جمله‌ای را برای سنگ قبرتان انتخاب کنید. آن جمله چیست؟ چه جمله‌ای را انتخاب می‌کنید؟ تصور کنید در آن لحظه پایان زندگی، همه آمال و آرزوها تمام، آن جمله‌ای که حسرتش در دل شما مانده که بخواهید روی سنگ قبر بنویسید چیست؟ همین الان در ذهن‌ مرور کنید. هر کسی یک چیزی، یک کاری انجام نداده، یک آرزوی برآورده نشده‌ و یک راه نرفته‌ای دارد. شاید کسی می‌گوید من دلم می‌خواست آدم خوبی می‌شدم، ولی نشدم. کسی دیگر می‌گوید من می‌خواستم برای خانواده‌ام کاری کنم، دیگری می‌گوید من می‌خواستم برای مردم کاری انجام دهم. هر کسی به فراخور حال، فکر، درگیری‌های ذهنی و دغدغه‌هایش چیزی می‌گوید؛ همین‌اندازه وقت داد، تمام.

نیچه می‌گوید: مرگ‌اندیشی آغاز زندگی است. چشمانت را باز کن، هنوز ملک‌الموت نیامده است، پس تو فرصت داری. چه آرزویی کردی؟! همان را شروع کن. خوبی‌هایی که می‌خواستی به دست بیاوری و به دست نیاوردی اینها را شروع کن. فرصت باقیست، آنچه آرزو کردی به دست بیاور.

 

فکر مرگ برای موعظه کافیست

مرگ‌اندیشی آغاز زندگی است، وقتی فکر کنید مهلت تمام است آن لحظه، لحظه‌ای است که تمام حسرت‌ها در وجود شما ظاهر می‌شود. آن حسرت‌ها را سرمایه کنید، برای حرکت به سمت آن اهداف، که دیگر وقت، عمر و پول تلف نکنید. امیرالمؤمنین(علیه‌السلام) هزاروچهارصدسال پیش یک جمله‌ای فرمودند که همه اینها را جمع می‌کند. حضرت فرمودند: مرگ برای موعظه انسان کفایت می‌کند.

واقعیتی از این بدیهی‌تر، عینی‌تر، حتمی‌تر نیست. با اینکه اینقدر حتمی است، باز هم 124 هزار پیامبر آمدند و گفتند مرگ راست است و دائم تذکر به مرگ دادند. خداوند هم در قرآن ۳۵ بار از کلمه «موت» استفاده کرده است. آیات قرآن را ببینید. آیات قرآن را گوش نکنید بلکه آیات قرآن را نوش کنید، نوش جان کنید.

خداوند می‌فرماید: «کل نفس ذائقه الموت»[1]؛ هر نفسی مرگ را می‌چشد.

«کلُّ مَنْ عَلیها فَان»[2]؛ همه آنچه در زمین هست فانی می‌شود، «وَ یبقَی وَجْهُ رَبِّک ذوالجلالِ والاکرامِ»[3].

«قُلْ یَتَوَفَّاکُمْ مَلَکُ الْمَوْتِ»[4]؛ بگو ملک الموت جان شما را خواهد گرفت.

«الَّذِی خَلَقَ الْمَوْتَ وَالْحَیَاةَ لِیَبْلُوَکُمْ أَیُّکُمْ أَحْسَنُ عَمَلًا»[5]؛ خدا آن چنان خدایی است که مرگ و زندگی را آفرید تا بیازماید شما را که کدام عمل نیک انجام می‌دهید. اگر مرگ نیستی باشد، آفریدنی نیست. اگر مرگ عدم‌الوجود باشد ایجاد کردنی نیست.

شب چیست؟ شب نبودن روز و نبودن نور است. شب از خودش ماهیتی ندارد. نور خورشید روز را پدید می‌آورد. وقتی نور خورشید نباشد می‌شود تاریکی و شب؛ شب یعنی عدم نور.

اما آیا مرگ هم عدم حیات است؟ اگر مرگ عدم حیات باشد خداوند متعال نمی‌فرماید: «خَلَقَ الْمَوْتَ وَالْحَیَاةَ» هم موت را می‌آفرینیم، هم حیات را. حتی موت را مقدم می‌آفرینیم. «الَّذِی خَلَقَ الْمَوْتَ وَالْحَیَاةَ» خداوند متعال مرگ را آفریده، پس چیزی که آفریده شده موجود است، نه عدم موجود.

 

مرگ‌اندیشی در سیره علما و بزرگان

عدم حیات، موت نیست. پس چرا مرگ را باور نمی‌کنیم؟ چرا آن را یاد نمی‌کنیم؟ چرا در مورد زلزله فکر می‌کنیم، مانور زلزله می‌گذاریم! ولی هیچ‌کس، هیچ‌کجا مانور مرگ‌آگاهی و مرگ‌اندیشی نمی‌گذارد؟! چرا شما که افراد مؤمنی هستید برای خودتان مانور مرگ‌آگاهی و مرگ‌اندیشی ندارید؟! کمی این چراها را به خودمان بگوییم، کمی خودمان را سؤال‌پیچ کنیم. کمی به این مسئله که نسبت به این موضوع بی‌خیال هستیم، حساس شویم!

اولیاء خدا برای مرگ آگاهی یا بهتر بگویم مرگ‌‌اندیشی مانور و برنامه داشتند. ما را به زیارت اهل قبور توصیه کردند. گفتند به قبرستان بروید. قدیمی‌ها شعری داشتند با این مضمون که می‌گفتند اگر خوشحالی برو قبرستان اگه غصه‌داری هم برو قبرستان، اینها را از کجا گفته‌اند؟! از روایت‌ها. غیر از اینکه خودش یک امر تجربی هم هست.

مرحوم علامه قاضی(رحمةالله‌علیه) یکی از برنامه‌های خودشان و برنامه‌هایی که به شاگردهای خاصشان توصیه می‌کردند مسئله ذکر موت و حضور در وادی‌السلام نجف بود. خودشان می‌رفتند در وادی‌السلام چند ساعت آنجا می‌نشستند مشغول ذکر بودند، نه فقط ذکر زبانی، مشغول فکر و ذکر بودند.

 

نسخه مرگاندیشی امام صادق(علیهالسلام)

شخصی به اسم ابوبصیر از شاگردان امام صادق(علیه‌السلام) است. حضرت به او گفتند تا به حال شده دلت بگیرد؟ خیلی حالت بد باشد؟ غصه‌دار شوی و اندوه تو را بگیرد؟ ابوبصیر با قسم گفت: بله یابن رسول‌الله. امام صادق(علیه‌السلام) یک نسخه‌ای می‌دهند که این نسخه برای درد و ناراحتی پنهان، افسردگی‌ها، فشارهای روانی است. وقتی چنین حالتی بر تو عارض شد، فکر مرگ و تنهایی شب اول قبر باش. (البته این یک دستورالعمل است که به ذائقه انسان خوش نمی‌آید اما جلوتر که برویم متوجه می‌شوید). حضرت فرمودند: تنهایی شب اول قبرت را مجسم کن؛ آن موقعی که چشم‌هایت می‌پوسد و در قبر روی گونه‌هایت می‌افتد، آن موقعی که کرم‌ها گوشت بدنت را می‌خورند، آن موقعی که بند‌بند مفاصلت از هم جدا می‌شود، بدنت خوراک خاک و مار و مور می‌شود؛ به این فکر کن. بعد حضرت می‌فرمایند: وقتی به اینها فکر کردی چه چیزهایی در ذهنت می‌آید! برو مشغول عمل صالح شو.

یعنی وقتی به اینها و شب اول قبر، به حساب و کتاب فکر می‌کنید ورق برمی‌گردد، یک دفعه از این حالت افسردگی خارج می‌شوید، دنبال عمل صالح می‌روید، انگیزه و روحیه پیدا می‌کنید. اگر غیر از این است و روحیه پیدا نمی‌کنید، یک جای کار می‌لنگد.

 

اسباب و لوازم مرگاندیشی

بعضی خودکشی می‌کنند چراکه این آدم‌ها مرگ‌اندیش نیستند. می‌گویید اینکه می‌خواهد خودش را بکشد، چطور مرگ‌اندیش نیست؟! بله مرگ‌اندیش نیست، اگر مرگ را می‌شناخت، اگر مرگ‌اندیشی می‌کرد، سراغ خودکشی نمی‌رفت.

مرگ‌اندیشی کار اولیای خداست. خاطرات بعضی از شهدا را که می‌خوانید، یا از همرزمان‌شان می‌شنوید، متوجه می‌شوید آنها نصف شب از سنگرهایشان بیرون می‌رفتند، وسط میدانی دور از جمعیت و سنگر یک شبه قبری می‌کندند و در آن قبر نماز و مناجات و دعا می‌خواندند.

مرگ‌اندیشی لوازم و اسبابی دارد. یکی از آن، سرکشی به قبور مؤمنین است. امیرالمؤمنین(علیه‌السلام) از یکی از جنگ‌ها برمی‌گشتند که به قبرستانی رسیدند، ایستادند. سپاهیان‌شان پشت سر ایشان بودند، پرسیدند چه شده است؟ حضرت شروع کردند با اموات صحبت کردند، چه خبر؟ حضرت فرمودند: اما خانه‌هایتان را دیگران در آن نشستند، همسران‌تان را به عقد دیگران درآوردند، اموال‌تان را تقسیم کردند. این خبری هست که پیش ماست. شما چه خبر؟

خیلی مهم است که انسان در این وادی ورود کند. مرگ‌اندیشی الزاماتی دارد. خودتان را در معرض عالم آخرت، مرگ و یاد مرگ قرار دهید. لذا می‌فرمایند اگر دیدید تشییع جنازه مؤمنینی انجام می‌شود، بی‌خیال از کنارش نگذرید، حداقل هفت قدم کنارشان تشییع کنید.

 

نقش مرگاندیشی در انس به مرگ و آرزوی شهادت

بعضی‌ها به امیرالمؤمنین(علیه‌السلام) طعنه می‌زدند، حضرت فرمود: «وَاللهِ لاَبْنُ أَبی‌طالِبٍ آنَسُ بِاْلَمْوتِ مِنَ الطّفْلِ بِثَدْیِ أُمِّهِ»[6]؛ به خدا قسم پسر ابی‌طالب به مرگ مأنوس‌تر است از طفل به سینه مادرش. ببین مرگ چیست؟ مرگ، اصلاً میل به نابودی نیست. مرگ اصلاً پایان نیست. مرگ یک آغاز است. مرگ خیلی چیز عجیبی است.

وقتی از حاج قاسم می‌پرسند چه چیز به ذ‌هن‌تان می‌آید؟ آرزوی شها‌دت! اشک می‌ریخت و آرزوی شهادت می‌کرد، می‌گفت: در کوه‌ها به دنبال لقاء‌الله دویدم (مرگ‌اندیشی شدید!) جشن تولدش است می‌گوید ان‌شاءالله سال شهادتم باشد! ایشان کجای کار است؟ در همه صحنه‌ها و همه جا مرگ‌اندیشی دارد.

 

مرگ‌اندیشی حضرت زهرا(علیها‌السلام) در شب عروسی

مدل و سبک زندگی حضرت صدیقه(علیها‌السلام)، مهجور است، حتی بین مؤمن‌ترین مؤمنین هم مهجور است. شب، منزل نو آمدند. تازه عروس نزد امیرالمؤمنین(علیه‌السلام) نشسته، سر پایین و گریه می‌کند، امیرالمؤمنین(علیه السلام) می‌فرماید: دختر پیغمبر(صلی‌الله‌علیه‌و‌آله) چرا گریه می‌کنید؟ می‌فرمایند: «تَفکَّرتُ فِی حالی عِندَ ذَهاب عُمری وَ نُزُولی»؛ در اوضاع و احوال خودم، در گذر عمرم فکر می‌کنم. «نُزُولی فِی قَبری»؛ و اینکه روزی وارد قبر می‌شوم. «فَشَبَّهتُ دُخُولِی فِی فِراشی بِمَنزِلی کَدُخُولِی إلی لَحدِی وَ قَبرِی»؛ علی جان از خانه پدرم به اینجا آمدم، به این فکر می‌کنم که یک روزی از این منزل هم وارد منزل قبرم می‌شوم. اصلاً مصیبت، حوادث و روضه نیست. حقیقت و واقعیت مرگ است. اینها زندگی‌شان مرگ آگاهانه است. در اندیشه مرگ می‌رود. انتقال از یک منزل به منزل دیگر او را متوجه انتقال از منزل دنیا به منزل آخرت می‌کند. این سبک زندگی خواستنی است. به امیرالمؤمنین(علیه‌السلام) می‌فرماید:  «فَاُنشِدُکَ الله إنْ قُمتَ إلَی الصَّلَوةِ فَتَعبُدَ اللهَ تَعالَی هذِهِ اللَّیلَةَ»[7]. علی جان امشب بلند شویم با هم نماز بخوانیم؟

این یک زندگی انسانی و الهی است نه یک زندگی حیوانی. اصلًا شما فکر نکنید که یاد مرگ عیش‌ها را کور می‌کند و زندگی را تلخ می‌کند، زندگی را واقعی می‌کند.

 

نقش مرگ‌آگاهی در تعیین مهریه

بی‌بی در عروسی‌شان هم فکر قیامت بودند؛ وقتی مهریه را ذکر کردند مهریه نهایتاً پانصد درهم بود. زرهی که امیرالمؤمنین(علیه‌السلام) داشتند قرار شد بفروشند و مهریه بی‌بی فاطمه(علیها‌السلام) کنند. وقتی که گفتند: امیرالمؤمنین(علیه‌السلام) می‌خواهند مهریه پانصد درهم بدهند بی‌بی فاطمه زهرا(علیها‌السلام) گفتند: باباجان دختران مردم که می‌خواهند ازدواج کنند، همین‌قدر مهریه‌شان است دختر شما هم باید همین‌قدر مهریه‌اش باشد آن مردم نوعاً فقرا و اینها هستند مهریه‌هایشان دیگر پایین است آنها اینطوری ما هم اینطوری؟! دختر پیغمبر(صلی‌الله‌علیه‌وآله) صحنه‌آرایی و صحنه‌پردازی می‌کند! آقا فرمودند: دخترم چه می‌خواهی؟! سریع جبرئیل نازل شد عرض کرد که یا رسول‌الله(صلی‌الله‌علیه‌وآله) خداوند متعال فرموده است به فاطمه(علیها‌السلام) بگویید هر چه که فاطمه بخواهد ما قباله می‌کنیم. باباجان فاطمه چه می‌خواهد؟! عرض کرد باباجان مهریه من پانصد درهم بوده آن را خواهش می‌کنم به امیرالمؤمنین(علیه‌السلام) پس دهید، من مهریه‌ام را بخشیدم، عوضش مهریه من شفاعت گنه‌کاران امتت باشد. پیغمبر(صلی‌الله‌علیه‌وآله) گریه کرد. بله باید هم دختر رحمت‌للعالمین این‌طوری باشد هر کسی در قیامت فکر خودش هست. «یَوْمَ یَفِرُّ الْمَرْءُ مِنْ أَخِیهِ * وَأُمِّهِ وَأَبِیهِ * وَصَاحِبَتِهِ وَبَنِیهِ»[8]. همه از هم فرار می‌کنند هیچ‌کس به فکر کسی نیست، فاطمه زهرا(علیها‌‌السلام) قیامت به فکر ماست شفاعت گنه‌کاران! جبرئیل آمد. کاغذی از حریر که روی آن شفاعت گنه‌کاران امت پیغمبر(صلی‌الله‌علیه‌وآله) نوشته بود، آن‌ را دست پیغمبر(صلی‌الله‌علیه‌وآله) داد و حضرت به دست دخترشان دادند.

 

برات آزادی در دستان حضرت فاطمه(علیها‌السلام) // توسل به صاحب لیلةالقدر

صاحب ماه رمضان، صاحب لیله‌القدر، فاطمه زهرا(علیها‌‌السلام)! به امیرالمؤمنین(علیه‌السلام) وصیت کردند وقتی من را دفن می‌کنی این کاغذ را روی سینه من بگذار با من دفن کن تا من قیامت وقتی محشور می‌شوم این برگه دستم باشد! فدای شما شوم بی‌بی‌جان که به فکر ما بودید. اینجا هم به فکر ما باش!

ذکر دل بی‌قرار ما یا زهرا
 

 

در هر نفس اعتبار ما یا زهرا
 

هر فرقه برای خود شعاری دارد
 

 

در هر دو جهان شعار ما یا زهرا
 

 

فرمود: علی‌جان این برات آزادی دوستان توست، جبرئیل برای من آورده این را داخل کفنم روی سینه من بگذار.

سینه‌ای که از معرفت گنجینه اسرار بود
 

 

کی سزاوار فشار آن در ‌و ‌دیوار بود؟
 

 

 

به بی‌بی امشب سفارش کنید بگویید مادر جان، ما شب اول ماه رمضان آمدیم دامن شما را گرفتیم، دست ما را رها نکنید.

ای کاش فدک این همه اسرار نداشت
 

 

ای کاش مدینه در ‌و ‌دیوار نداشت
 

فریاد دل محسن زهرا این بود
 

 

ای کاش در سوخته مسمار نداشت
 

 

[1]. سوره عنکبوت، آیه 57

[2]. سوره الرحمن، آیه 26.

[3]. همان، آیه 27.

[4]. سوره سجده، آیه 11.

[5]. سوره ملک، آیه 2.

[6]. نهج‌البلاغه، خطبه 5.

[7]. ارشاد شیخ مفید، ج1، ص270.

[8]. سوره عبس، آیه 34-36.